ریشه تاریخی ضرب المثل اگر بشود ، چه شود

داستان ضرب المثل اگر بشود ، چه شود
کاربرد ضرب المثل اگر بشود، چه شود :
ضرب المثل اگر بشود، چه شود در مورد افراد خوش بینی به کار میرود که گاه خودشان میدانند کاری که در حال انجام آن هستند بیفایده است ولی باز هم بر انجام آن اصرار دارند.
موضوعات مرتبط: داستان ضرب المثل ها
برچسبها: داستان ضرب المثل ها
ضرب المثل آب اینجا و نان اینجا...

داستان ضرب المثل آب اینجا و نان اینجا، کجا بروم بهتر از اینجا؟
کاربرد ضرب المثل:
ضرب المثل آب اینجا و نان اینجا، کجا بروم بهتر از اینجا؟ هنگامی که فردی به دنبال راحت طلبی است و به خود هیچ زحمتی نمی دهد و تلاشی نمی کند این ضرب المثل را به کار می برند.
موضوعات مرتبط: داستان ضرب المثل ها
برچسبها: داستان ضرب المثل ها
ضرب المثل محتسب در بازار است

کاربرد ضرب المثل:ضرب المثل محتسب در بازار است در توجه دادن به اینکه هر عملی را مکافات و پاداشی است و انسان هر کاری انجام دهد، نتیجه آن را خواهد دید.
داستان ضرب المثل محتسب در بازار است:نقل است روزی «هارون الرشید»، بهلول را خواست، او را به عنوان نماینده خود به بازار بغداد فرستاد و به وی گفت: اگر دیدی کسی به دیگری ستم و تجاوز میکند یا پیشهوری در امر خرید و فروش اجحاف میکند، همان جا عدالت را اجرا کن و خطاکار را به کیفر برسان! بهلول ناچار پذیرفت و لباس مخصوص محتسبان را پوشید و به طرف بازار شهر به راه افتاد. به بازار که رسید، پیرمرد هیزم فروشی را دید که چند تکه چوب را برای فروش مقابلش گذاشته بود. ناگاه جوانی سر رسید و یک تکه از چوبها را برداشت و به سرعت دور شد. بهلول ناراحت شد و خواست فریاد بزند که ناگاه جوان با سر به زمین افتاد و تلاشه چوب در بدنش فرو رفت، به گونهای که خون از بدن جوان جاری شد. سپس بهلول به گشتش در بازار ادامه داد که ناگاه ماست فروشی را در حال وزن کردن ماست دید. مرد ماست فروش با نوک انگشت پا کفه ترازو را فشار میداد تا ماست کمتری به مشتری بدهد. بهلول خواست ماست فروش را متوجه کارش کند که ناگاه الاغی به دکان ماست فروش وارد شد و سرش را درون ظرف پر از ماست کرد. ماست فروش فریادی کشید، سر الاغ به لبه ظرف ماست خورد، ظرف به زمین افتاد، شکست و همه ماستها ریخت.بهلول چند قدمی جلوتر رفت و به دکان پارچه فروشی رسید. بزاز که مشغول ذرع کردن پارچه بود، در حین ذرع کردن، با انگشت، نیم گز خود را فشار میداد و با این کار مقداری از پارچه را به نفع خود کم میکرد. بهلول جلو رفت که دست بزاز را بگیرد و مجازاتش کند، ولی در کمال تعجب دید، موشی وارد دخل پارچه فروش شد، سکهای به دهان گرفت و بدون اینکه پارچه فروش بفهمد، فرار کرد.بهلول دیگر جلوتر نرفت و به نزد هارون الرشید بازگشت و گفت: محتسب در بازار است و به وجود من و دیگری هیچ نیازی نیست.
منبع:irc.ir
موضوعات مرتبط: داستان ضرب المثل ها
برچسبها: داستان ضرب المثل ها
ریشه تاریخی ضرب المثل اگر بشود ، چه شود

داستان ضرب المثل اگر بشود ، چه شود
کاربرد ضرب المثل اگر بشود، چه شود :ضرب المثل اگر بشود، چه شود در مورد افراد خوش بینی به کار میرود که گاه خودشان میدانند کاری که در حال انجام آن هستند بیفایده است ولی باز هم بر انجام آن اصرار دارند.
داستان ضرب المثل اگر بشود ، چه می شود :ملا نصرالدین، تا بحال دریا را ندیده بود روزی گذرش به کنار دریا افتاد. با خود گفت: «جل الخالق! چه قدر آب! اصلاً آخرش معلوم نیست.» ملا کنار دریا نشست و به فکر فرو رفت. ناگهان به این فکر افتاد که باید از این همه نعمت كه پیش رویش است نهایت استفاده را بكند. همان جا نشست و نقشه کشید. هیچ کدام از نقشه هایش عملی نبود. عاقبت فکر عجیبی به ذهنش رسید. بلند شد و با عجله به شهر رفت. به اولین بقالی كه رسید ظرف ماستی خرید و دوباره بازگشت و آمد و در كنار ساحل نشست و شروع كرد با قاشق كم كم ماست را در آب حل كردن . مردی از آنجا میگذشت،وقتی ملانصرالدین را با آن حال دید، ایستاد و او را زیر نظر گرفت. ملا را شناخت نزدیك آمد سلام و علیك كرد و پرسید: ملا چه كار می كنی؟ ملا خونسرد گفت: دارم دوغ درست میكنم. مرد با تعجب گفت: «دوغ درست می کنی! برای چه؟» ملا همانگونه كه در عوالم خودش بود گفت: فكرش را بكن من كه از داراییهای روی خشكی بهرهای نبردهام اگر شانس بیاورم این دوغ درست شود، آن وقت بتوانم آن را بفروشم چقدر ثروتمند خواهم شد. فكرش را بكن اگر بشود، چه میشود.مرد خندید و گفت: «دیوانه شده ای، مگر می شود با یک کاسه ماست یک دریا دوغ درست کرد؟» ملانصرالدین گفت: «خودم هم مطمئن نیستم که بشود، اما می دانی اگر بشود، چه می شود؟!»
گردآوری:بخش سرگرمی بیتوته
موضوعات مرتبط: داستان ضرب المثل ها
برچسبها: داستان ضرب المثل ها
در زمان سلطنت خسرو پرويز بين ايران و روم جنگ شد و در اين جنگ ايرانيها پيروز شدند و قسطنطنيه كه پايتخت روم بود بمحاصره ي ارتش ايران در آمد و سقوط آن نزديك شد .
موضوعات مرتبط: داستان ضرب المثل ها
برچسبها: داستان ضرب المثل ها
مردي در صحرا بدنبال شترش مي گشت تا اينكه به پسر با هوشي برخورد . سراغ شتر را از او گرفت . پسر گفت : شترت يك چشمش كور بود؟ مرد گفت: بله . پسر پرسيد : آيا يك طرف بار شيرين و طرف ديگرش ترش بود ؟ مرد گفت : بله . حالا بگو شتر كجاست ؟پسر گفت من شتري نديدم .
موضوعات مرتبط: داستان ضرب المثل ها
برچسبها: داستان ضرب المثل ها
ضرب المثل آب اینجا و نان اینجا...

داستان ضرب المثل آب اینجا و نان اینجا، کجا بروم بهتر از اینجا؟
کاربرد ضرب المثل:
ضرب المثل آب اینجا و نان اینجا، کجا بروم بهتر از اینجا؟ هنگامی که فردی به دنبال راحت طلبی است و به خود هیچ زحمتی نمی دهد و تلاشی نمی کند این ضرب المثل را به کار می برند.
داستان ضرب المثل:
موضوعات مرتبط: داستان ضرب المثل ها
برچسبها: داستان ضرب المثل ها
داستان ضرب المثل آنچه گذشته افسوس مخور

داستان ضرب المثل آنچه گذشته افسوس مخور
کاربرد ضرب المثل:
ضرب المثل آنچه گذشته افسوس مخور به کسانی میگویند که افسوس کارهای گذشته را میخورند.
داستان ضرب المثل:
موضوعات مرتبط: داستان ضرب المثل ها
برچسبها: داستان ضرب المثل ها
ضرب المثل این شتر را جای دیگری بخوابان
داستان ضرب المثل این شتر را جای دیگری بخوابان
کاربرد ضرب المثل:
ضرب المثل این شتر را جای دیگری بخوابان در مورد افرادی به کار میرود که می خواهند رفتار غلطی را از خود دور کنند و عواقب آن کار را به گردن دیگری بیندازند.
موضوعات مرتبط: داستان ضرب المثل ها
برچسبها: داستان ضرب المثل ها
داستان ضرب المثل کوتاه خردمند بِه که نادان بلند

داستان ضرب المثل کوتاه خردمند بِه که نادان بلند
کاربرد ضرب المثل:
" کوتاه خردمند به که نادان بلند " در متنبه کردن کسانی که تنها ملاک آنها در ارزیابی افراد، ظاهر آنهاست، همچنین، در بیان شرافت و برتری عقل و دانش به کار میرود.
موضوعات مرتبط: داستان ضرب المثل ها
برچسبها: داستان ضرب المثل ها
ریشه تاریخی ضرب المثل یک لحظه غفلت، یک عمر پشیمانی

داستان ضرب المثل یک لحظه غفلت، یک عمر پشیمانی
ضرب المثل یک لحظه غفلت، یک عمر پشیمانی در مورد افرادی که بدون فکر و اندیشه کاری انجام میدهند و سپس از کرده پشیمان میشوند، به کار میرود.
موضوعات مرتبط: داستان ضرب المثل ها
برچسبها: داستان ضرب المثل ها
داستان ضرب المثل دیگران کاشتند و ما خوردیم...

داستان ضرب المثل دیگران کاشتند و ما خوردیم ما بکاریم دیگران بخورند
کاربرد ضرب المثل:
ضرب المثل دیگران کاشتند و ما خوردیم، ما بکاریم دیگران بخورند به افراد خیرخواه و نیکوکاری گفته میشود که ممکن است از اعمال نیکشان در این دنیا استفادهای نبرند.
موضوعات مرتبط: داستان ضرب المثل ها
برچسبها: داستان ضرب المثل ها
08:52:56

داستان ضرب المثل شتر را خواستند نعل کنند قورباغه هم پایش را بالا آورد
کاربرد ضرب المثل:
«شتر را خواستند نعل کنند، قورباغه هم پایش را بالا آورد»/ اندر احوال دخالت بیجا
بیشتر در مواقعی به کار میرود که فردی بدون آگاهی و دیدن جوانب یک کار، خود را به میان میاندازد و به قول معروف میخواهد عرضاندامی کند.
موضوعات مرتبط: داستان ضرب المثل ها
برچسبها: داستان ضرب المثل ها
ضرب المثل حکایت موش و قالب پنیر
داستان ضرب المثل حکایت موش و قالب پنیر
کاربرد ضرب المثل:
ضرب المثل حکایت موش و قالب پنیر کنایه از فردی است که در داوریها همیشه نفع خودش را در نظر میگیرد.
موضوعات مرتبط: داستان ضرب المثل ها
برچسبها: داستان ضرب المثل ها
ضرب المثل کس نخارد پشت من جز ناخن انگشت من

داستان ضرب المثل کس نخارد پشت من جز ناخن انگشت من
کاربرد ضرب المثل:
برای انجام کارها جز به خود نباید به دیگران امید و اتکا داشت زیرا کسی کمک نمی کند(یا نمی تواند کمک کند)
داستان کس نخارد پشت من جز ناخن انگشت من :
دو بلدرچین در کشتزاری آشیانه داشتند. روزی پرنده ی مادر به جوجه ی خویش که بتازگی پریدن آموخته بود سپرد تا بر بام خانه ی صاحب ملک بنشیند و از چگونگی آبیاری کشتزار آگاه شود. پرنده خبر آورد که صاحب کشت گرفتار است و یکی از همسایگان را مأمور آبیاری کرده است. بلدرچین مادر خطاب به فرزندش گفت "آسوده بخواب ، آشیانه ی ما در امان است زیرا کسی برای آبیاری گامی بر نخواهد داشت."
روز بعد، باز هم پرنده برای خبر گیری بر بام خانه ی مالک زمین نشست و این کار یک هفته تکرار شد و هر مرتبه شنید که کشاورز از دوستان و بستگان و همسایگان چپ و راست خود تقاضای کمک می کند اما همه بهانه می تراشند و عذرخواهی می کنند. روز هشتم قاصد خبر آورد که کشاورز نگران تباه شدن محصول خویش است و به خانواده اش گفته است که فردا، خود برای آبیاری کمر همت خواهد بست.
بلدرچین مادر به فرزند خویش گفت :همین امروز از اینجا خواهیم رفت زیرا کشاورز از کمک دیگران نومید شده و خود تصمیم به انجام کار گرفته است.”
شعر کس نخارد پشت من جز ناخن انگشت من :
کس نخارد پشت من
موضوعات مرتبط: داستان ضرب المثل ها
برچسبها: داستان ضرب المثل ها
ضرب المثل حکایت موش و قالب پنیر

داستان ضرب المثل حکایت موش و قالب پنیر
کاربرد ضرب المثل:
ضرب المثل حکایت موش و قالب پنیر کنایه از فردی است که در داوریها همیشه نفع خودش را در نظر میگیرد.
موضوعات مرتبط: داستان ضرب المثل ها
برچسبها: داستان ضرب المثل ها
ضرب المثل اگر خیلی باسوادی برو خط پیشانی خودت را بخوان

داستان ضرب المثل اگر خیلی باسوادی برو خط پیشانی خودت را بخوان
کاربرد ضرب المثل اگر خیلی باسوادی برو خط پیشانی خودت را بخوان :
موضوعات مرتبط: داستان ضرب المثل ها
برچسبها: داستان ضرب المثل ها
ضرب المثل همین بخشیدنها مرا به این روز انداخته!

داستان ضرب المثل همین بخشیدنها مرا به این روز انداخته
کاربرد ضرب المثل:
در مورد افرادی به کار می رود که در انجام امور مختلف حد اعتدال را رعایت نمی کنند.
داستان ضرب المثل:
چون امیر تیمور، فارس را بگرفت و امیر منصور را بکشت، خواجه حافظ شیرازی را طلب کرد. چون حاضر شد، تیمور آثار فقر را در چهره او نمایان دید و گفت: ای حافظ من به ضرب شمشیر تمام روی زمین را خراب کردم تا سمرقند و بخارا را آباد کنم.
تو آن را به یک خال هندو میبخشی و میگویی: «اگر آن تُرک شیرازی به دست آرد دل ما را * به خال هِندویش، بخشم سمرقند و بخارا را.» حافظ پاسخ داد: همین بخشیدنها مرا به این روز انداخته است.
1. بخشش در حدّی پسندیده است که باعث نیازمندی بخشنده نشود.
2. افراط و تفریط در هر چیزی حتی بخشش نیز ناپسند است.پس این ضربالمثل زبان حال کسی است که بر اثر افراط در بخشش و گشادهدستی به فقر و هلاکت مبتلا شده است.
منبع:irc.ir
موضوعات مرتبط: داستان ضرب المثل ها
برچسبها: داستان ضرب المثل ها
ضرب المثل شتر را خواستند نعل کنند، قورباغه هم پایش را بالا آورد

داستان ضرب المثل شتر را خواستند نعل کنند قورباغه هم پایش را بالا آورد
کاربرد ضرب المثل:
«شتر را خواستند نعل کنند، قورباغه هم پایش را بالا آورد»/ اندر احوال دخالت بیجا
موضوعات مرتبط: داستان ضرب المثل ها
برچسبها: داستان ضرب المثل ها
ضرب المثل کس نخارد پشت من جز ناخن انگشت من

کاربرد ضرب المثل:
برای انجام کارها جز به خود نباید به دیگران امید و اتکا داشت زیرا کسی کمک نمی کند(یا نمی تواند کمک کند)
داستان کس نخارد پشت من جز ناخن انگشت من :
دو بلدرچین در کشتزاری آشیانه داشتند. روزی پرنده ی مادر به جوجه ی خویش که بتازگی پریدن آموخته بود سپرد تا بر بام خانه ی صاحب ملک بنشیند و از چگونگی آبیاری کشتزار آگاه شود. پرنده خبر آورد که صاحب کشت گرفتار است و یکی از همسایگان را مأمور آبیاری کرده است. بلدرچین مادر خطاب به فرزندش گفت "آسوده بخواب ، آشیانه ی ما در امان است زیرا کسی برای آبیاری گامی بر نخواهد داشت."
روز بعد، باز هم پرنده برای خبر گیری بر بام خانه ی مالک زمین نشست و این کار یک هفته تکرار شد و هر مرتبه شنید که کشاورز از دوستان و بستگان و همسایگان چپ و راست خود تقاضای کمک می کند اما همه بهانه می تراشند و عذرخواهی می کنند. روز هشتم قاصد خبر آورد که کشاورز نگران تباه شدن محصول خویش است و به خانواده اش گفته است که فردا، خود برای آبیاری کمر همت خواهد بست.
بلدرچین مادر به فرزند خویش گفت :همین امروز از اینجا خواهیم رفت زیرا کشاورز از کمک دیگران نومید شده و خود تصمیم به انجام کار گرفته است.”
شعر کس نخارد پشت من جز ناخن انگشت من :
کس نخارد پشت من
جز ناخن انگشت من
گر بخارد پشت من انگشت من
بشکند از بار منت پشت من
همتی کو تا نخارم پشت خویش
وا رهم از منت انگشت خویش
گردآوری:بخش سرگرمی بیتوته
موضوعات مرتبط: داستان ضرب المثل ها
برچسبها: داستان ضرب المثل ها