تبادل لینک هوشمند

برای تبادل لینک ابتدا ما را با عنوان ندای وحی و آدرس nedayevahi.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.





آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 19868
بازدید دیروز : 4473
بازدید هفته : 25050
بازدید ماه : 151754
بازدید کل : 11208605
تعداد مطالب : 16946
تعداد نظرات : 80
تعداد آنلاین : 1


حدیث موضوعیاک مهدویت امام زمان (عج)اک آیه قرآناک

 
 
نویسنده : اکبر احمدی
تاریخ : شنبه 2 / 7 / 1399

تقوا و خدا ترسی از مسیر عبودیت و بندگی

آرامش و خوشی در بندگی خداست در ارتباط با خداست در ارتباط با اولیاء خداست این انسان ها را آرام می کند. امام حسین علیه الصلوه و السلام می فرماید قناعت و راضی بودن به دنیای کم هم قلب و روح انسان را به راحتی و آرامش می رساند و هم بدن ها را راحت می کند. ولی اگر ایمان و تقوا پیشه کنند خدای مهربان می فرماید حتماً ما بر آن ها در برکات آسمان و زمین را به رویشان باز می کنیم اگر آن هایی که می خواهند واقعاً در برکات آسمان و زمین به رویشان باز شود ایمان و تقوا در زندگیشان داشته باشند وعده ی حتمی خداست که در برکات آسمان و زمین به رویشان باز می شود.
 
 
تقوا و خدا ترسی از مسیر عبودیت و بندگی

مقدمه

بحث در آثار و برکات تقواست ان شاء الله که در کلاس تقوا نمره های خوبی بیاوریم و شاگرد اول باشیم. خداوند جوانان را موفقشان کند در تحصیل علم و مشکلات همه حل شود به برکت پیغمبر و اهل بیت علیهم السلام. یکی از برکات مهمی که در بندگی خدا و تقوا هست آرامش است که این هم واقعاً نکته ی بسیار مهمی است اصلاً بشر دنبال آرامش است، خوشی، راحتی، آرامش اگر هم تحصیل مال می کند یا تحصیل پست و مقام و مدرک می کند برای این است که به آن آرامشی است که مد نظر دارد و راحتی و خوشی که می خواهد برسد، همین جا این نکته را اشاره کنیم بد نیست که بعضی ها فکر می کنند صرف رسیدن به مادیات انسان را آرامش می دهد، ما فراوان داریم افرادی که از نظر مالی یا از نظر پست و مقام و رتبه خیلی بالا هستند اما خوشی و آرامش ندارند راحتی ندارند. این ها قطعاً صرف رسیدن به دنیا منهای ارتباط با خدا یا بندگی خدا اصلاً کسی به آرامش نخواهد رسید، آسایش ظاهری دلیل بر خوشی و راحتی و آرامش نیست. چه بسا افرادی که ضروریات زندگی دارند ولی خیلی خوش اند راحت اند آرامش دارند و چه فراوان افرادی که در دنیا خیلی امکانات برایشان فراهم است ولی یک آب خوش از گلویشان پایین نمی رود و دلشان آرام نیست خدا رحمت کند مرحوم آقای دولابی می فرمودند من یک موقعی مهمان یک خانواده ی مستضعف و فقیری شدم که زندگی شان بی نهایت ساده بود یعنی نصف اتاقشان فرش ندارد یک سماور کوچک و چند تکه ظرف و ضروریات اولیه ی زندگی را داشتند ولی می گفت واقعاً شاید من حسرت می خوردم به زندگی این ها، تشریفات تجملات اصلاً نبود ولی به قدری این ها خوش بودند در رفاه بودند در آسایش بودند در خوشی بودند در آرامش بودند که چون قانع و راضی بودند این ها یک آرامش فوق العاده ای خدای متعال به آن ها مرحمت کرده بود یا می فرمودند من یک موقعی آشنایی داشتیم باغ خیلی بزرگی داشت به اصطلاح البته باغ مال خودش نبود او باغبان بود ما را دعوت کرده بود گفت رفتم به این باغبانی که ما را دعوت کرده بود گفتم باغ که مال خودت نیست گفت من این جا باغبانم و نگهبانم ولی خوشی این باغ را این من می برم مالک نیستم گفت حاج آقا صاحب این باغ میلیاردر است ولی همه از این محضر به آن محضر از این دادگاه به آن دادگاه از این شهرداری به آن شهرداری از این شهر به آن شهر دنبال جمع کردن مال است خیلی جالب است که وقت نمی کند شاید سالی یکی دو بار بیاید این جا یک کیفی بکند استراحتی بکند لذتی که باید از زندگی ببرد را نمی برد و لذتش را من می برم یعنی من مالک نیستم من یک کارگر هستم و یک باغبان ام آن معذرت می کنم حمالی اش را می کند کیفش را من می کنم. یک موقعی آیت الله بهاءالدینی می فرمودند روزی آن نیست که انسان مالک است روزی آن بهره ای است که ما می بریم یعنی ممکن است ما مستاجر باشیم اما خیلی خوش باشیم و مالک ما در به در باشد. حظ ما و آن چیزی که ما بهره می بریم و لذت می بریم آن نکته ی مهمی است رزق آن چیزی است که ما بهره می بریم و به آرامش می رسیم و به خوشی می رسیم و استفاده می کنیم بهره می گیریم به دیگران می دهیم دیگران را شاد می کنیم آن شادی برمی گردد به خود ما لقمه­ای که در دهان یتیم می گذاریم گرهی باز می کنیم جهاز برای کسی تهیه می کنیم خدا آن قدر خوشی و آرامش به ما می دهد که این ها ارزشمند است و قیمت دارد. یک استادی داشتیم خدا رحمتش کند ایشان می فرمودند ما در نجف که درس می خواندیم شاید شصت سال پیش می فرمودند که یک فامیلی داشتیم خیلی ثروتمند بود این ها را عرض می کنم که مال به اندازه ی نیاز و ضروری خوب است ما منکر نیستیم اما آرامش و خوشی در بندگی خداست در ارتباط با خداست در ارتباط با اولیاء خداست این انسان ها را آرام می کند. آن زمان ایشان می فرمودند ما در نجف که درس می خواندیم وضع مالی افراد نوعاً خوب نبود یک غذای ساده یک آبگوشت ساده گاهی دو سه روز یک بار آبگوشت تهیه می کردیم، یک ثروتمندی داشتیم از بستگانمان آمده بود زیارت آنجا چون با ما نسبتی داشت فامیل بود گفت من یک نهار می آیم پیش شما ما هم یک نان پنیر ساده ای یا آبگوشت ساده ای برایش درست کردیم و غذا را جلویش گذاشتیم سفره ی خیلی ساده ای که در عمرش از این سفره ها ندیده بود غذا را خورد و بعد استراحت کرد و بعد بلند شد و گفت من واقعاً به زندگی شما حسرت می خورم خوشی ای که شما دارید راحتی ای که شما دارید نه به فکر درگیری دنیا هستید نه به فکر قسط هستید نه به فکر آینده هستید که چه می شود چه خواهد شد قانعٌ بما رزقه الله قانع و راضی هستید گفت من می دانید چقدر ثروت دارم کارخانه دارم، تولیدی دارم، زمین دارم، ملک دارم پاساژ دارم ولی این خوشی و راحتی که شما دارید یک روز یک شب من ندارم گفت حالا من یک شب از زندگی ام را برای شما شرح می دهم. گفت من یک موقع در حجره نشسته بودم آشنایی داشتیم به من زنگ زد که مثلاً صد تن پنبه است اگر می خواهی بخر آینده اش خوب است و سود خواهی کرد من یک کمی تاملی کردم گفتم صد تن نمی خواهم می ترسم در سود خیلی نباشد ده تن اش را برای من بخر گفت بخر، گفتم نه ده تن کافی است ده تن خریدم دو سه ماه گذشت پنبه قیمتش دفعتاً خیلی رفت بالا که ما نود تن کمتر خریده بودیم گفت آن شب از ناراحتی ای که من چرا بقیه ی پنبه ها را نخریدم شب تا صبح در خانه قدم می زدم به خودم لعن و نفرین می کردم که چرا همه اش را نخریدم، امام حسین علیه السلام یک جمله ی زیبایی دارد می فرماید القنوع راحه القلوب و الابدان آن هایی که قانع و راضی اند به رضای خدا، تلاشش را می کند و به اندازه ی معمول نه این که حرص و طمع داشته باشد چشم و هم چشمی ندارد دنبال تشریفات نیست قانع و راضی است بما رزقه الله خدا را شکر الحمدلله یک خوشی درونی خدا به او می دهد، یک راحتی درونی خدا به او می دهد فرمان خدا را می برد خدا به او آرامش می دهد. امام حسین علیه الصلوه و السلام می فرماید قناعت و راضی بودن به دنیای کم هم قلب و روح انسان را به راحتی و آرامش می رساند و هم بدن ها را راحت می کند. یکی از دوستان من می گفت من برادری دارم که کارخانه دارد ثروتمند است، دختر این برادرم می گوید اگر صد خواستگار ثروتمند بیاید من زیر بار نمی روم گفتم چرا؟ گفت من چون پدرم است یا در دبی است یا در کارخانه می خوابد یا در فلان جا است، همه اش دنبال پول در آوردن است صد برابر بخورد باز هم دارد، سیصد سال هم بخورد دارد ولی حرص و طمع او را گرفته نه به خانمش می رسد نه به بچه هایش می رسد ما هفته به هفته نمی بینیم می خواهم عرض بکنم دنیا به اندازه کفاف و عفاف بیاید عیب ندارد

وسعت رزق و روزی

وسعت رزق اگر ما گولش را نخوریم وسعت رزق هم عرض کردم معلوم نیست زیاد داشتن باشد زیاد بهره گیری و استفاده کردن است و وسعت رزقی که ما به فکر دیگران باشیم خیر به دیگران برسانیم آن لذتش به خودمان برمی گردد، اما این که جمع بکنیم نه امیرالمومنین سلام الله علیه یک موقعی یک درهمی را به دست مبارک گرفتند فرمودند تا وقتی که در دست منی فایده ای نداری ولی اگر از دست من بیرون رفتی یک مشکلی را حل کردی گرهی را باز کردی شکمی را سیر کردی به خودم به خانواده ام یا به دیگران، فرق نمی کند خیری اگر از این پول درآمد آن خوب و قشنگ است این نگاه باید حاکم شود که خیر رساندن به اندازه ی خودمان و بقیه اش را برای دیگران مصرف کنیم. افرادی که فرمان خدا را می برند اطاعت خدا را می کنند این ها یک آرامش فوق العاده ای را خدا به آن ها می دهد ما وقتی انجام وظیفه کردیم وظیفه مان این بوده دنبال کسب رفتم دنبال زندگی تحصیل و هر چه رفتم و به اندازه ای که خدا خواست به من رساند، من وقتی می گویم الحمدلله الهی شکر فرمان خدا را بردم طبق آیات فراوان خدا یک آرامش و امنیت فوق العاده به انسان می دهد که انسان خیالش راحت می شود من وظیفه ام را انجام دادم. این آیه ی مبارکه در سوره ی دخان است ان المتقین فی مقام امین یعنی افرادی که اهل تقوا هستند اهل پرهیز از گناه هستند خودشان را به ظلم و گناه آلوده نمی کنند خدا در مقام امنیت و آرامش این ها را قرار می دهد. ممکن است بدنش ظاهرش اشکالی داشته باشد اما روح و جانش خیلی در آرامش است خوش است. باز برای این که برای بیننده ها یک کم مسئله بیشتر باز شود مثال می زنم. مثنوی یک مثالی می گوید روح مومن و اولیاء خدا در قلب و درونش خیلی آرامش دارد و خوشی و راحتی دارد ولی روح منافق و کافر و آن هایی که حرص و طمع دارند یا دنیا پرست هستند، این ها در درونشان متلاطم اند مضطرب اند خوشی ندارند مثال می زند می گوید مثل این که ما قلب یک کافر یا منافقی که در روحش در اشد عذاب است، رویش را بگیریم سنگ مزار بگذاریم، گل و ریاحین بچینیم ظاهر قبر خیلی قشنگ است، سنگ های قیمتی دارد ولی درون آن روحش غرق در عذاب است یا مار و عقرب به جان روحش می خورد ولی قبر یک مومن متلاشی شده باشد کهنه شده به هم ریخته روی قبر خیلی خراب است اما داخلش روح و ریحان است، می گوید مومن هم نسبت به کافر ظاهر و باطن اش همین طور است، ممکن است اولیاء خدا هم در ظاهر گرفتار باشند اما در درونشان احساس آرامش و امنیت می کنند یا این آیه ی مبارکه می فرماید «فَمَنِ ٱتَّقَی وَأَصْلَحَ فَلَا خَوْفٌ عَلَیهِمْ وَلَا هُمْ یحْزَنُونَ» (اعراف/35) وعده ی حتمی خدا است کسی که واقعاً انجام وظیفه بکند تقوا پیشه بکند، درگیر نشود با افراد، تعدی به حقوق دیگران نکند اصلاح بکند دنبال اصلاح باشد حداقل نیتش اصلاح است اگر هم دیگران با او درگیر می شوند او قصد تعدی و اذیت و آزار نداشته باشد، کسی که واقعاً در زندگی تقوا پیشه بکند و دنبال اصلاح و صلح باشد خدا وعده فرموده فلا خوف علیهم و لا هم یحزنون نه خوفی دارد و نه حزنی دارد معمولاً خوف مال آینده است حزن مال گذشته است چون وظیفه اش را انجام داده به کسی تعدی نکرده خیانت نکرده خلاف نکرده حزن و اندوه ندارد

جلوه ای از بهشت ره آورد صفات و اعمال و رفتار

قطعاً این طور است بهشت دست آورد صفات و اعمال و رفتار اوست. به قول حافظ می گوید

من که امروزم بهشت نقد حاصل می شود * * * وعده ی فردای زاهد را چرا باور کنم

مرحوم آقای دولابی همیشه این نکته را می فرمودند که آیات و روایات را نقد معنا کنید آدمی که خوش اخلاق است اهل تقوا است همین الآن آرامش دارد ظلم نمی کند خیانت نمی کند تعدی ندارد حسابش پاک است مدیون کسی نیست آه مظلوم پشت سرش نیست. این را نگوییم که خوف و حزن مال بعد ها است و الآن نیست. یا اولیاء خدا لاخوف علیهم و لا هم یحزنون در قرآن تکرار شده این ها برای همین الآن است یعنی همین حالا خوف برای آینده است حزن برای گذشته است در گذشته اگر معصیتی کرده ام با توبه و استغفار پاکش کرده ام برای آینده هم وقتی که من به خدا توکل می کنم انجام وظیفه کرده ام برای چه نگران باشم؟ خدایی که می گوید متقین در مقام امن هستند خدایی که می گوید تقوا را اگر رعایت کردی دیگر واقعاً حزن و خوفی برایت خدا باقی نمی گذارد این ها را اگر یک کم باور کنیم در مسیرش قرار بگیریم می یابیم. امام رحمه الله علیه الگو بودند در زمان ما برای همه ایشان به قدری آرامش داشتند خبر های خیلی سنگین به ایشان داده می شد. ایشان طعم همه نوع اذیت و آزارها را به ظاهر چشیده بودند به خانه ی ایشان ریختند زندان بردند تبعید به ترکیه کردند چهارده سال دور از وطن در عراق و نجف بودند خدمت امیرالمومنین علیه السلام و بعد هم مشکلاتی که بعد از انقلاب بود و خبرهای ناگواری بود ظاهر خبرهای ناگوار بود اما آرامشی که ایشان داشتند که زبان زد همه بوده است، یعنی همه ی مسئولین دیگران می آمدند آرام می شدند مثل یک کوه مقاومی که یک انرژی و نیرویی از جای دیگر می گیرد به دیگران هم آرامش می دهد. این خاطره را مرحوم آیت الله بهاءالدینی رضوان الله تعالی علیه نقل می کردند می فرمودند اوایل که امام انقلاب کردند در سطح کلان و عموم شناخته شده نبودند، جزء اساتید و بزرگان بودند و طلبه ها و علماء می شناختند، در ابتدای نهضت و جهانی و عمومی نشده بودند ایشان یک دفعه احساس وظیفه کردند که اعتراض بکنند به دستوراتی که در آن زمان لایحه ای به مجلس بردند برخلاف دین و اسلام قیام کردند علیه شاه و با آمریکا درگیر شدند همان موقع. آقای بهاءالدینی فرمودند من نگران امام بودم که نکند ایشان را اذیت نکنند یا روحیه خودشان صدمه نبیند. ایشان همان اوائل انقلاب که هنوز ایشان کس و کاری نداشت و افرادی خیلی نبودند پا به رکابش باشند من رفتم منزل دیدنشان چون از جوانی با ایشان رفیق بودم با حاج آقا مصطفی خیلی دوست بودند مرحوم آقای بهاءالدینی فرمودند آمدم بیرونی به حاج آقا مصطفی گفتم آقا جان چطور است تا آماده شود که ما اندرون برویم خدمت آقا، من سراغ گرفتم ایشان من عذر می خواهم عین تعبیر را بگوییم بهتر است که امانت داری در تعبیر شود حاج آقا مصطفی هم خدا رحمتش کند شوخ مزاج بودند ایشان به بنده فرمودند که آقای بهاءالدینی پدر من آن قدر آرامش دارد پا در کفش آمریکا و شاه کرده توپیده به همه از هیچ کس نمی ترسد لا خوف علیهم و لا هم یحزنون گفت آن قدر آرامش دارد که شب بعد از کارهایش سرش را می گذارد به متکا هنوز سر به متکا نرسیده خر و پفش بلند می شود، یعنی این که آن قدر احساس آرامش می کند اگر نظر بیننده های عزیز هم باشد ایشان وقتی از فرانسه برمی گشتند که در آستانه ی پیروزی انقلاب بود که خیلی ها نگران بودند که وقتی ایشان می آید چه خواهد شد وقتی حکومت دست بختیار و دست آمریکا در واقع بود حکومت. ممکن بود هواپیما در راه ایرادی و اشکالی را برسانند یا این که بیاید دستگیرشان بکنند اتفاقاتی ممکن بود ایشان در هواپیما نماز شب خواندند استراحت کردند خوابیدند خبرنگار ها آمدند گفتند شما چه احساسی دارید ایشان گفتند من احساسی ندارم، که الآن مثلاً چه خواهد شد چنین خواهد شد هر احتمالی ممکن است باشد یا از این طرف من پیروز شدم خودم چنین کنم چنان بکنم بلند پروازی بکنم فرمودند نه انجام وظیفه مهم است یک جمله ای هم امام رحمه الله علیه همیشه می فرمودند که جمله ی قشنگی است ما مأمور به وظیفه و تکلیفیم اما این که نتیجه چه می شود دست ما نیست. یک کشاورز وظیفه اش این است که خوب زمین را بشکافد، بذر بپاشد، آبیاری بکند، وظیفه ی باغبانی و کشاورزی اش را انجام دهد، اما این که کی باران می آید کی رشد می کند کی نتیجه می رسد کم می شود یا زیاد می شود ما مامور به نتیجه نیستیم به ما گفته اند این کار را انجام بده چشم. این اندازه این مقدار انجام بده.

حالا این که یکی از ثمرات تقوا در واقع این آرامش است نکته اش کجاست؟ در همین انجام وظیفه است یا نکته ی دیگری دارد؟ ما مدیون به خدا هستیم دینمان دین بندگی است و باید فرمان خدا را ببریم فرمان خدا را که ببریم خدا می گوید من هم به تو آرامش می دهم، پرتویی از غنای خدا از الطاف خدا شامل حال آن بنده می شود. در واقع ما بندهای خیالی را بریده ایم

بند بگسل باش و آزاد ای پسر * * * چند باشی بند سیم و بند زر
این بند های دنیایی ناآرامی می آورد خوشی را می برد راحتی را می برد ولی بند شدن به غنی مطلق غنای مطلق جمال مطلق کمال مطلق اصلاً گم شده ی ما او است گم شده ی ما که دنبال آرامشیم آرامش ما فقط در ارتباط با خدا و فرمان بردن است. در واقع نا آرامی که ما گاهی دچارش هستیم به خاطر همین بندهایی است که اطراف ما است و منهای خداست. این که تکلیفمان را انجام نمی دهیم خلاف تکلیفمان را قدم برمی داریم به ما گفته اند از این مسیر بندگی بروید از مسیر بندگی خارج می شویم مثل این که از جاده بیرون می رویم به دست انداز می افتیم جاده خاکی می شود در گودال می افتیم اما در مسیر صحیح باشیم آرامش عجیبی به انسان دست می دهد من وظیفه ام را انجام داده ام در مقابل اولاد و همسر و پدر و مادر. خیانت نکرده ام، خلاف نکرده ام، چرا ناراحت باشم، چرا خوف داشته باشم. به اصلاح الخائن خائف کسی که خیانت می کند همیشه احساس ناآرامی می کند اما کسی که امین است به خدا امانت داری کرده به خلق خدا امانت داری کرده هیچ وقت نگران نیست. یکی از نزدیکان امام رحمه الله علیه که در دفترشان بود برای من نقل می کرد ایشان فرمودند برای من وقتی در زندان بودم زمان شاه ممکن بود اعدام بکنند، شکنجه بکنند، خیلی برنامه ها داشتند، رئیس ساواک یکی از این نماینده های شاه آمده بود خدمت ایشان ایشان فرموده بودند که شما چه کار می توانی با من بکنی؟ اگر من را اعدام بکنید من می روم به لقاء خدا و ملاقات خدا و مردم علیه شما می شورند اگر من را زندان بکنید، باز خدا به من ثواب و درجه می دهد باز مردم علیه شما می شورند تبعید بکنید باز مردم علیه شما می شورند، اگر من را زنده بگذارید آزادم بکنید باز علیه شما می شورم هر کاری بکنید به نفع من است به ضرر شما است، یعنی مومن اگر انجام وظیفه بکند تکلیف الهی اش را انجام دهد به درستی، هر طوری بغلطد خدای متعال چون پشتش است فرمان خدا را می برد این جمله­ای که ما در دعای کمیل زیاد خوانده ایم «یا من اسمه دواء و ذکره شفاء و طاعته غناء» ای خدایی که نام تو مسکن است اسمه دواء یا رب یا الله می گوییم با خدا فقط به زبان خالی اسمش را می آوریم خود این اسم آوردن یک دوایی است یک مسکنی است اما اگر از این یک کم مرحله بالاتر باشد ذکر یعنی توجه قلبی و یاد ذکر غیر از اسم است اسم فقط لفظ خالی است، لفظ مسکنی است تسکین می دهد دعا می کند اسم خدا را می آورد اما اگر همراه این دلت هم به خدا وصل شود ذکر داشته باشی، توجه به خدا، یاد خدا، این درمان است شفاء است شفاء می آورد سومی اش طاعته غناء آن هایی که دنبال غناء هستند غناء یعنی این غنائی که ما به خوشی برسیم به راحتی برسیم به رفاه برسیم حتی فرمان ما در دیگران اثر گذار باشد، این فرمایش امام مجتبی علیه السلام است که امروز هم روز دوشنبه متعلق است به امام مجتبی علیه السلام تعبیر خیلی زیبایی است حضرت می فرماید من عَبَدَ الله عَبَّدَ الله لَهُ کُلّ شیء اگر کسی بند خدا شد عبد خدا شد تمام عالم مخلوقات و موجودات بند او خواهند شد یا روایت دیگری داریم تمام مخلوقات از او می ترسند، اگر کسی از خدا ترسید خدا کاری می کند که همه ی موجودات از او حساب ببرند از او بترسند اگر هم از خدا نترسید از هر چیزی باید بترسد با یک تق می پرد ولی اگر من عَبَدَ الله عَبَّدَ الله له کل شیء یعنی اگر کسی واقعاً بند خدا شد بنده ی خدا شد طاعت خدا را بر همه چیز اختیار کرد تقوا معنی اش همین است سر دو راهی سه راهی چهار راهی که می رسیم بگوییم خدایا تو چه می خواهی؟ هر چه تو بگویی وقتی می گویی هر چه تو بگویی فرمان او را ببری خدا هم می گوید هر چه تو بگویی من هم عمل می کنم من هم عالم و موجودات را در اختیارت می گذارم تو هر چه بگویی بشود. عجیب احساس آرامش می کنند از مرگ نمی ترسد هیچ چیز نمی تواند تکانش بدهد چرا شب عاشورا اصحاب امام حسین خوش بودند؟ شوخی می کردند حتی بعضی هایشان یکی به آن ها گفت الآن شب شوخی است؟ گفت از قوم و قبیله ام بپرس من سابقاً شوخی نمی کردم ولی وقتی من وظیفه ام را انجام دادم در راه امام به شهادت می رسم در راه خدا به شهادت می رسم چه لذتی از این بالاتر است امام باقر علیه الصلوه والسلام فرمود اصحاب جدم اباعبدالله علیه السلام لن یمسه الم الحدید یعنی رنج نیزه و آهن را حس نمی کردند این قدر شوق ملاقات خدا شوق بهشت داشتند لا خوف علیهم و لا هم یحزنون آن قدر تجلی کرده بود خوش بودند راحت بودند ما برای این که خیلی سنگین نیاید برای بیننده ها گاهی یک مادری ببیند بچه اش در حوض افتاده و خفه می شود سر راهش میخ آهن است، شیشه خورده است، پایش پاره می شود، جراحت برمی دارد اصلاً متوجه نمی شود یا در دعوا حالت غضب پیدا می کند اصلاً متوجه نمی شود اگر کسی شوق به یک کاری دارد توجهش به یک جای دیگر می رود دیگر حوادث دنیا حوادثی که به بدن می خورد فراموش می شود باطل می شود اگر کسی واقعاً تقوا در زندگی اش پیشه کند وعده ی حتمی خدا است، «إِنَّ ٱلْمُتَّقِینَ فِی مَقَامٍ أَمِینٍ» (دخان/51)، «فَمَنِ ٱتَّقَی وَأَصْلَحَ فَلَا خَوْفٌ عَلَیهِمْ وَلَا هُمْ یحْزَنُونَ» (اعراف/35) اگر کسی واقعاً دنبال تقوا بود دنبال آشتی کردن با خدا بود صلح و اصلاح را در زندگی پیشه کرد خدا وعده داده است لا خوف علیهم و لا هم یحزنون ان شاء الله امیدواریم که ما هم به این مقام تقوا و مقام آرامش که آرامش فقط و فقط در فرمان بردن است یاد خدا هم در روایت داریم که خیلی سفارش شده است یاد خدا یعنی فرمان خدا. امام صادق علیه السلام فرمود من اطاع الله فقد ذکر الله یعنی اگر کسی فرمان خدا را برد ولو این که زبانش لا اله الا الله نگوید ذکر نگوید فرمان خدا یعنی یاد خدا و کسی که معصیت خدا می کند خدا را فراموش کرده ولو این که زبانش سبحان الله بگوید ما فقط به زبان اهمیت ندهیم زبان مقدمه است که قلب و عملمان به مسیر خدا برسد و سبک بندگی در ما ایجاد شود. امیدواریم که این آرامشی که انسان دنبالش است و گمشده اش است به برکت تقوا و بندگی خدا به آن برسیم. ان شاء الله زندگی همه ی دوستانمان سرشار از آرامش باشد در سایه ی تقوا و عمل به فرامین و دستورات قرآن کریم و معارف اهل بیت علیهم السلام به قرار روزانه مان و تلاوت قران موفق باشیم. در روایت داریم پیغمبر عظیم الشأن صلی الله علیه و آله و سلم می فرماید یکی از برکات ذکر صلوات پاکیزه شدن اعمال و قبولی اعمال است یعنی شرط قبولی اعمال ذکر صلوات بر محمد و آل محمد است. زکاه لاعمالکم هم خودمان را تزکیه می کند هم اعمالمان را تزکیه می کند و پاک می کند و مورد پذیرش و قبولی قرار می گیرد، حتی یک روایتی دیدم که امام صادق علیه السلام فرمود اگر کسی تمام اعمال نیک را به جا بیاورد ولی در پرونده ی اعمالش صلوات بر محمد و آل محمد نباشد اعمالش پذیرفته نمی شود مثل ولایت اهل بیت است و لذا می دانید در تشهد نماز واجب است که صلوات با آل محمد را بگوییم اگر آن هایی که می خواهد پرونده شان خیلی نورانی باشد و اعمالشان پذیرفته شود ان شاء الله جای جای پرونده شان را نورانی کنند. یکی از مهم ترین برکاتی که در زندگی معنوی و مادی برای ما سرشار از معنویت و مادیت است و برکات را خدا برای ما سرازیر می کند وعده ای است که خدای متعال در این آیه ی مبارکه داده است آیه ی 96 سوره ی اعراف «وَلَوْ ان أَهْلَ الْقُرَی آمَنُوا وَاتَّقَوْا لَفَتَحْنَا عَلَیهِم بَرَکاتٍ مِّنَ السَّمَاءِ وَالْأَرْضِ وَلَکن کذَّبُوا فَأَخَذْنَاهُم بِمَا کانُوا یکسِبُونَ» خدای مهربان می فرماید اگر اهل شهر ها قریه ها، ایمان خدا را قبول کنند مبدأ و معاد را قبول کنند و زندگی شان با تقوا باشد ظلم نباشد خیانت نباشد اذیت و آزار نباشد انجام وظیفه باشد لام تأکید آورده است اولش هم أَنَّ آمده است چند تا تاکید است یعنی قطعی است از ماست که بر ماست خدا کم بنده اش نمی گذارد کم خلاقیتش، کم رزاقیتش، کم لطف و عنایتش، این ما هستیم که در رزق را می بندیم یا پس می زنیم یا موانع ایجاد می کنیم یا گناه های شخصی یا بعضی گناهان هم هست گناهان عمومی است مثلاً اگر قاضی قضاوت ناحق بکند باران کم می شود بعضی گناهان است که دودش در چشم همه خواهد رفت ولی اگر ایمان و تقوا پیشه کنند خدای مهربان می فرماید حتماً ما بر آن ها در برکات آسمان و زمین را به رویشان باز می کنیم اگر آن هایی که می خواهند واقعاً در برکات آسمان و زمین به رویشان باز شود ایمان و تقوا در زندگیشان داشته باشند وعده ی حتمی خداست که در برکات آسمان و زمین به رویشان باز می شود.

مرحوم آیت الله بهاءالدینی خودشان هم عارف وارسته و فرهیخته ای بودند دوستان ما زحمت کشیدند گزیده ی مهمی از سخنان ایشان و فرمایشات ایشان را که کلیدی و کاربردی هم است. کتاب سبک بندگی گزیده ای از سخنان فقیه وارسته عارف فرزانه آیت الله بهاءالدینی. ان شاء الله دوستان بتوانند تهیه بکنند و از فرازهای ناب کتاب استفاده بکنند. ما اگر دنبال پول پست مدرک هر چه می گردیم می خواهیم به آن آرامش برسیم مقصد آرامش است خوشی و راحتی و رفاه و سرحال بودن، کیفور بودن و با نشاط بودن است، و این فقط و فقط در گرو فرمان خدا را بردن اطاعت خدا را کردن است. یک آیه ی خیلی زیبایی است که این هم نوید می دهد امنیت و هدایت و آرامش را «ٱلَّذِینَ ءَامَنُوا وَلَمْ یلْبِسُوا إِیمَـنَهُم بِظُلْمٍ أُولَـئِک لَهُمُ ٱلْأَمْنُ وَهُم مُّهْتَدُونَ» (انعام/82) خیلی آیه ی زیبایی است یعنی همه آیات خدا قطعاً زیبا است، ولی گاهی یک آیه ی کوچک نکته های خیلی ظریف و بزرگی دارد. خدا می فرماید آن هایی که ایمان بیاورند فقط یک شرط گذاشته است ایمانشان را با ظلم آلوده نکنند یعنی کدورت هایی که به وجودمان می آید برای این است که آه مظلوم پشت سر ما است حق پدر و مادر و همسر و اولاد و دوست و رفیق زیرمجموعه مان کارفرما و بالا دست و پایین دست و حق را ضایع کرده ایم این برمی گردد دلمان می گیرد قلبمان متلاطم می شود ولی اگر کسی که واقعاً حقوق همه را ادا کرده اصلاً اگر قیامت و آخرت هم نباشد که قطعاً هست در همین دنیا وجدانش راحت است ولی کسی که زور به یک کسی می گوید یک قاضی که به ناحق حکم می کند، ممکن است این جا پول و پله هم گیرش بیاید اما شب که می رود خانه در رختخواب وجدانش به او فشار می آورد روحش او را عذاب می کند، عذاب وجدان می گیرد، خوشی را از او می گیرد کامش را تلخ می کند ولی کسی که واقعاً حق مظلوم را ادا کرد حق را از ظالم گرفت و به مظلوم داد او احساس آرامش و خوشی می کند. اگر ایمان ما زلال باشد و رفتار ما صاف و پاک باشد احساس آرامش می کنیم. الذین آمنوا و لم یلبسوا ایمانشان را لباس ظلم نپوشانند ظالم نباشند یعنی با تقوا باشند الذین آمنوا و لم یلبسوا ایماناً اگر ظلم و ظالم در کنارمان نباشد و ما تبعیت ظالم نکنیم ظلم به کسی نکنیم خدا می فرماید اولئک لهم الامن من به این ها امنیت و آرامش و خوشی می دهم و این ها کسانی هستند که هدایت پیدا کرده اند. مهتدون هم بالاتر از مهدی است مهدی یعنی هدایت شده مهتد یعنی کسی که هدایت در وجودش مستقر شده یعنی دیگر عاقبت به خیری قطعی است و موقت نیست و قطعاً هدایت شده است. یک روایت زیبایی دیگر هم دیدم آن هایی که واقعاً تقوا پیشه کنند خدا در را به رویشان باز می کند و چه برکاتی نصیبشان می شود این هم روایت زیبایی است در کافی شریف است در روایت داریم که یک کسی آمد خدمت امام صادق علیه السلام به حضرت عرض کرد که من همسایه­ای دارم کنیزی دارد خیلی نفیس و زیباروی و دلربا، یک بار چشمم به این کنیز افتاده است و دلم از جا کنده شده است، شیفته ی این کنیزش شده ام کنیز مردم است مال کس دیگری است من چه کار بکنم؟ آدم خوب و متدینی بوده است نمی خواسته گناه و معصیت بکند امثال این افراد زیاد داریم اشخاصی که گرفتار می شوند مهر و محبت این کنیز به دلش افتاده است کنیز هم برای مردم است نامحرم هم است. به امام صادق گفت من نمی خواهم گناه کنم آن هایی که نمی خواهند گناه کنند خدا راه نجات و حلال برایشان درست می کند، حضرت فرمودند اگر چشمت افتاد به کنیزی که مورد علاقه ات است این دعا را بکن اسئل الله من فضله خدایا من از فضل تو می خواهم، آیه ی قرآن هم داریم واسئل الله من فضله حلالش و خوبش را از خدای متعال بخواهید خدای متعال تامین می کند، قطعاً بدانیم وعده ی خداست که اگر ما از حرام صرف نظر کردیم مثل شیخ رجبعلی خیاط که داستانش را گفتیم، کربلایی کاظم ساروغی که خیلی داستانش عجیب بود هفته ی قبل گفتیم این ها واقعا چه طور خدا به آن ها عزت داد؟ چطور به آن ها درهای رحمت را باز کرد؟ یک نمونه اش هم این روایت است حضرت فرمودند اگر چشمت افتاد او را دیدی این جمله را بگو اسئل الله من فضله، من از فضل خدا می خواهم این دعا را تکرار کرد یک چند روزی گذشت دید یک روز همسایه در می زند با او کار دارد آمد و گفت من یک مسافرت طولانی برایم پیش آمده می خواهم بروم مسافرت من یک کنیزی دارم زیباروی و جذاب و جوان و خوب، این را می خواهم پیش شما امانت بگذارم همسایه ی من هستید آدم خوب بود امین بود، امین باشید درهای رحمت به رویتان باز می شود خائن باشید معلوم نیست. می خواهم او را پیش شما امانت بگذارم این کنیز را بروم سفر و سفر طولانی هم است چند ماه یا چند سال طول می کشد این شخص گفت من آدم مجردی هستم و زن هم در خانه نیست محرم هم در خانه ندارم که زنی باشد، مرد و زن نامحرم در یک خانه جائز نیست اشکال دارد، نمی توانم نگه دارم کنیز شما را گفت طوری نیست من کنیز را به شما می فروشم نسیه پولش را هم نمی خواهد بدهی مثلاً این کنیز را می فروشم فرض فرمایید به پول امروز ده میلیون، پولش را الآن نمی خواهد بدهی بعداً که برگشتم کنیز را به من می فروشی آن پول وصول نشده عیب ندارد به عنوان نسیه باشد اگر داشتی می دهی نداشتی هم من کنیز را برمی گردانم، راه حلال شدن در اسلام یکی ازدواج است عقد است و یکی هم بخشیدن یا خریدن کنیز است یعنی کنیز که در زمان سابق بوده است می فروختن و می خریدن یا کسی می بخشید به کسی حلال می شد برای طرف بسیاری از مادرهای امامان ما کنیز بودند، که این ها را خریدند یا به آن ها بخشیدند گفت باشد گفت کور از خدا چه می خواهد دو چشم بینا اسأل الله من فضله پول هم نداد کنیز مفت در اختیار او محرم و حلالش شد گفت شما بهره ات را از این کنیز ببر، اگر خواستی نگه اش داری پولش را به من بدهی نخواستی هم کنیز را بر می گردانم او رفت مسافرت او به وصال رسید مدت طولانی کنیز در کنارش بود و ازش بهره می برد یک چند وقتی که گذشت خلیفه ی زمان ماموری فرستاد در شهر که کنیزهای زیباروی و به درد بخور را برای خودش بخرد و جمع بکند، از جمله شناسایی کردند یکی این کنیز را آمد به این آقا گفت که این کنیز را می خواهیم برای خلیفه بخریم گفت این کنیز امانت است فروخته اند ولی گفته اند اگر خواست به خودش برگردانم گفت نه باید حتما بفروشی به ما و قیمت خیلی بالاتر مثلاً اگر ده میلیون است ما بیست میلیون می دهیم وادارش کردند این کنیز را به این ها بفروشد کنیز را به قیمت کلانی به آن ها فروخت بعد از این که خودش بهره برده بود و او هم برد رفت و وقتی که بعد از چند وقت همسایه ی او برگشت به او گفت کنیز من چه شده است گفت این طور شده است نماینده ی خلیفه آمد گفت عیب ندارد من هم به این معامله راضی ام پولی که بنا بود به من بدهی به من برگردان گفت من بیست میلیون فروخته ام همه اش را می دهم گفت من برنمی دارم من همان ده میلیون که معامله کرده ام را می خواهم آن ده میلیون را برداشت بقیه را بخشید یعنی کسانی که نمی خواهند گناه بکنند شک نکنند حتماً خدا راه حلال راه صحیح برایشان باز می کند ولی آن هایی که می خواهند دست اندازی بکنند خیانت بکنند به طرف مسائل گناه بروند شیطان می آید آن جا به کمک آن ها و هم به دنیا رسید و هم به وصال رسید و هم این که گناه و معصیت نکرد واقعاً این آیات را قبول بکنیم باور بکنم، آزادی راحتی خوشی صفا صمیمیت در گروه بندگی خداست اگر بند خدا شدیم از همه ی بندها آزاد می شویم ولی اگر بند خدا نشدیم باید بند خیلی ها بشویم و ما را به کار می کشند و بعد هم خردمان می کنند. امروز هم که روز دوشنبه است و امشب هم شب هشتم شوال و سالگرد تخریب حرم مطهر امام های بقیع است که ان شاء الله عزیزان پاس می دارند و گرامی می دارند، خدا لعنت کند آن هایی که دشمن اهل بیت اند دشمنی می کنند و بی ادبی می کنند به مشاهد مشرفه ان شاء الله خدا شر این ها را از کشورهای اسلامی بردارد و کم بکند.مقدمه
بحث در آثار و برکات تقواست ان شاء الله که در کلاس تقوا نمره های خوبی بیاوریم و شاگرد اول باشیم. خداوند جوانان را موفقشان کند در تحصیل علم و مشکلات همه حل شود به برکت پیغمبر و اهل بیت علیهم السلام. یکی از برکات مهمی که در بندگی خدا و تقوا هست آرامش است که این هم واقعاً نکته ی بسیار مهمی است اصلاً بشر دنبال آرامش است، خوشی، راحتی، آرامش اگر هم تحصیل مال می کند یا تحصیل پست و مقام و مدرک می کند برای این است که به آن آرامشی است که مد نظر دارد و راحتی و خوشی که می خواهد برسد، همین جا این نکته را اشاره کنیم بد نیست که بعضی ها فکر می کنند صرف رسیدن به مادیات انسان را آرامش می دهد، ما فراوان داریم افرادی که از نظر مالی یا از نظر پست و مقام و رتبه خیلی بالا هستند اما خوشی و آرامش ندارند راحتی ندارند. این ها قطعاً صرف رسیدن به دنیا منهای ارتباط با خدا یا بندگی خدا اصلاً کسی به آرامش نخواهد رسید، آسایش ظاهری دلیل بر خوشی و راحتی و آرامش نیست. چه بسا افرادی که ضروریات زندگی دارند ولی خیلی خوش اند راحت اند آرامش دارند و چه فراوان افرادی که در دنیا خیلی امکانات برایشان فراهم است ولی یک آب خوش از گلویشان پایین نمی رود و دلشان آرام نیست خدا رحمت کند مرحوم آقای دولابی می فرمودند من یک موقعی مهمان یک خانواده ی مستضعف و فقیری شدم که زندگی شان بی نهایت ساده بود یعنی نصف اتاقشان فرش ندارد یک سماور کوچک و چند تکه ظرف و ضروریات اولیه ی زندگی را داشتند ولی می گفت واقعاً شاید من حسرت می خوردم به زندگی این ها، تشریفات تجملات اصلاً نبود ولی به قدری این ها خوش بودند در رفاه بودند در آسایش بودند در خوشی بودند در آرامش بودند که چون قانع و راضی بودند این ها یک آرامش فوق العاده ای خدای متعال به آن ها مرحمت کرده بود یا می فرمودند من یک موقعی آشنایی داشتیم باغ خیلی بزرگی داشت به اصطلاح البته باغ مال خودش نبود او باغبان بود ما را دعوت کرده بود گفت رفتم به این باغبانی که ما را دعوت کرده بود گفتم باغ که مال خودت نیست گفت من این جا باغبانم و نگهبانم ولی خوشی این باغ را این من می برم مالک نیستم گفت حاج آقا صاحب این باغ میلیاردر است ولی همه از این محضر به آن محضر از این دادگاه به آن دادگاه از این شهرداری به آن شهرداری از این شهر به آن شهر دنبال جمع کردن مال است خیلی جالب است که وقت نمی کند شاید سالی یکی دو بار بیاید این جا یک کیفی بکند استراحتی بکند لذتی که باید از زندگی ببرد را نمی برد و لذتش را من می برم یعنی من مالک نیستم من یک کارگر هستم و یک باغبان ام آن معذرت می کنم حمالی اش را می کند کیفش را من می کنم. یک موقعی آیت الله بهاءالدینی می فرمودند روزی آن نیست که انسان مالک است روزی آن بهره ای است که ما می بریم یعنی ممکن است ما مستاجر باشیم اما خیلی خوش باشیم و مالک ما در به در باشد. حظ ما و آن چیزی که ما بهره می بریم و لذت می بریم آن نکته ی مهمی است رزق آن چیزی است که ما بهره می بریم و به آرامش می رسیم و به خوشی می رسیم و استفاده می کنیم بهره می گیریم به دیگران می دهیم دیگران را شاد می کنیم آن شادی برمی گردد به خود ما لقمه­ای که در دهان یتیم می گذاریم گرهی باز می کنیم جهاز برای کسی تهیه می کنیم خدا آن قدر خوشی و آرامش به ما می دهد که این ها ارزشمند است و قیمت دارد. یک استادی داشتیم خدا رحمتش کند ایشان می فرمودند ما در نجف که درس می خواندیم شاید شصت سال پیش می فرمودند که یک فامیلی داشتیم خیلی ثروتمند بود این ها را عرض می کنم که مال به اندازه ی نیاز و ضروری خوب است ما منکر نیستیم اما آرامش و خوشی در بندگی خداست در ارتباط با خداست در ارتباط با اولیاء خداست این انسان ها را آرام می کند. آن زمان ایشان می فرمودند ما در نجف که درس می خواندیم وضع مالی افراد نوعاً خوب نبود یک غذای ساده یک آبگوشت ساده گاهی دو سه روز یک بار آبگوشت تهیه می کردیم، یک ثروتمندی داشتیم از بستگانمان آمده بود زیارت آنجا چون با ما نسبتی داشت فامیل بود گفت من یک نهار می آیم پیش شما ما هم یک نان پنیر ساده ای یا آبگوشت ساده ای برایش درست کردیم و غذا را جلویش گذاشتیم سفره ی خیلی ساده ای که در عمرش از این سفره ها ندیده بود غذا را خورد و بعد استراحت کرد و بعد بلند شد و گفت من واقعاً به زندگی شما حسرت می خورم خوشی ای که شما دارید راحتی ای که شما دارید نه به فکر درگیری دنیا هستید نه به فکر قسط هستید نه به فکر آینده هستید که چه می شود چه خواهد شد قانعٌ بما رزقه الله قانع و راضی هستید گفت من می دانید چقدر ثروت دارم کارخانه دارم، تولیدی دارم، زمین دارم، ملک دارم پاساژ دارم ولی این خوشی و راحتی که شما دارید یک روز یک شب من ندارم گفت حالا من یک شب از زندگی ام را برای شما شرح می دهم. گفت من یک موقع در حجره نشسته بودم آشنایی داشتیم به من زنگ زد که مثلاً صد تن پنبه است اگر می خواهی بخر آینده اش خوب است و سود خواهی کرد من یک کمی تاملی کردم گفتم صد تن نمی خواهم می ترسم در سود خیلی نباشد ده تن اش را برای من بخر گفت بخر، گفتم نه ده تن کافی است ده تن خریدم دو سه ماه گذشت پنبه قیمتش دفعتاً خیلی رفت بالا که ما نود تن کمتر خریده بودیم گفت آن شب از ناراحتی ای که من چرا بقیه ی پنبه ها را نخریدم شب تا صبح در خانه قدم می زدم به خودم لعن و نفرین می کردم که چرا همه اش را نخریدم، امام حسین علیه السلام یک جمله ی زیبایی دارد می فرماید القنوع راحه القلوب و الابدان آن هایی که قانع و راضی اند به رضای خدا، تلاشش را می کند و به اندازه ی معمول نه این که حرص و طمع داشته باشد چشم و هم چشمی ندارد دنبال تشریفات نیست قانع و راضی است بما رزقه الله خدا را شکر الحمدلله یک خوشی درونی خدا به او می دهد، یک راحتی درونی خدا به او می دهد فرمان خدا را می برد خدا به او آرامش می دهد. امام حسین علیه الصلوه و السلام می فرماید قناعت و راضی بودن به دنیای کم هم قلب و روح انسان را به راحتی و آرامش می رساند و هم بدن ها را راحت می کند. یکی از دوستان من می گفت من برادری دارم که کارخانه دارد ثروتمند است، دختر این برادرم می گوید اگر صد خواستگار ثروتمند بیاید من زیر بار نمی روم گفتم چرا؟ گفت من چون پدرم است یا در دبی است یا در کارخانه می خوابد یا در فلان جا است، همه اش دنبال پول در آوردن است صد برابر بخورد باز هم دارد، سیصد سال هم بخورد دارد ولی حرص و طمع او را گرفته نه به خانمش می رسد نه به بچه هایش می رسد ما هفته به هفته نمی بینیم می خواهم عرض بکنم دنیا به اندازه کفاف و عفاف بیاید عیب ندارد

وسعت رزق و روزی

وسعت رزق اگر ما گولش را نخوریم وسعت رزق هم عرض کردم معلوم نیست زیاد داشتن باشد زیاد بهره گیری و استفاده کردن است و وسعت رزقی که ما به فکر دیگران باشیم خیر به دیگران برسانیم آن لذتش به خودمان برمی گردد، اما این که جمع بکنیم نه امیرالمومنین سلام الله علیه یک موقعی یک درهمی را به دست مبارک گرفتند فرمودند تا وقتی که در دست منی فایده ای نداری ولی اگر از دست من بیرون رفتی یک مشکلی را حل کردی گرهی را باز کردی شکمی را سیر کردی به خودم به خانواده ام یا به دیگران، فرق نمی کند خیری اگر از این پول درآمد آن خوب و قشنگ است این نگاه باید حاکم شود که خیر رساندن به اندازه ی خودمان و بقیه اش را برای دیگران مصرف کنیم. افرادی که فرمان خدا را می برند اطاعت خدا را می کنند این ها یک آرامش فوق العاده ای را خدا به آن ها می دهد ما وقتی انجام وظیفه کردیم وظیفه مان این بوده دنبال کسب رفتم دنبال زندگی تحصیل و هر چه رفتم و به اندازه ای که خدا خواست به من رساند، من وقتی می گویم الحمدلله الهی شکر فرمان خدا را بردم طبق آیات فراوان خدا یک آرامش و امنیت فوق العاده به انسان می دهد که انسان خیالش راحت می شود من وظیفه ام را انجام دادم. این آیه ی مبارکه در سوره ی دخان است ان المتقین فی مقام امین یعنی افرادی که اهل تقوا هستند اهل پرهیز از گناه هستند خودشان را به ظلم و گناه آلوده نمی کنند خدا در مقام امنیت و آرامش این ها را قرار می دهد. ممکن است بدنش ظاهرش اشکالی داشته باشد اما روح و جانش خیلی در آرامش است خوش است. باز برای این که برای بیننده ها یک کم مسئله بیشتر باز شود مثال می زنم. مثنوی یک مثالی می گوید روح مومن و اولیاء خدا در قلب و درونش خیلی آرامش دارد و خوشی و راحتی دارد ولی روح منافق و کافر و آن هایی که حرص و طمع دارند یا دنیا پرست هستند، این ها در درونشان متلاطم اند مضطرب اند خوشی ندارند مثال می زند می گوید مثل این که ما قلب یک کافر یا منافقی که در روحش در اشد عذاب است، رویش را بگیریم سنگ مزار بگذاریم، گل و ریاحین بچینیم ظاهر قبر خیلی قشنگ است، سنگ های قیمتی دارد ولی درون آن روحش غرق در عذاب است یا مار و عقرب به جان روحش می خورد ولی قبر یک مومن متلاشی شده باشد کهنه شده به هم ریخته روی قبر خیلی خراب است اما داخلش روح و ریحان است، می گوید مومن هم نسبت به کافر ظاهر و باطن اش همین طور است، ممکن است اولیاء خدا هم در ظاهر گرفتار باشند اما در درونشان احساس آرامش و امنیت می کنند یا این آیه ی مبارکه می فرماید «فَمَنِ ٱتَّقَی وَأَصْلَحَ فَلَا خَوْفٌ عَلَیهِمْ وَلَا هُمْ یحْزَنُونَ» (اعراف/35) وعده ی حتمی خدا است کسی که واقعاً انجام وظیفه بکند تقوا پیشه بکند، درگیر نشود با افراد، تعدی به حقوق دیگران نکند اصلاح بکند دنبال اصلاح باشد حداقل نیتش اصلاح است اگر هم دیگران با او درگیر می شوند او قصد تعدی و اذیت و آزار نداشته باشد، کسی که واقعاً در زندگی تقوا پیشه بکند و دنبال اصلاح و صلح باشد خدا وعده فرموده فلا خوف علیهم و لا هم یحزنون نه خوفی دارد و نه حزنی دارد معمولاً خوف مال آینده است حزن مال گذشته است چون وظیفه اش را انجام داده به کسی تعدی نکرده خیانت نکرده خلاف نکرده حزن و اندوه ندارد

جلوه ای از بهشت ره آورد صفات و اعمال و رفتار
قطعاً این طور است بهشت دست آورد صفات و اعمال و رفتار اوست. به قول حافظ می گوید

من که امروزم بهشت نقد حاصل می شود * * * وعده ی فردای زاهد را چرا باور کنم

مرحوم آقای دولابی همیشه این نکته را می فرمودند که آیات و روایات را نقد معنا کنید آدمی که خوش اخلاق است اهل تقوا است همین الآن آرامش دارد ظلم نمی کند خیانت نمی کند تعدی ندارد حسابش پاک است مدیون کسی نیست آه مظلوم پشت سرش نیست. این را نگوییم که خوف و حزن مال بعد ها است و الآن نیست. یا اولیاء خدا لاخوف علیهم و لا هم یحزنون در قرآن تکرار شده این ها برای همین الآن است یعنی همین حالا خوف برای آینده است حزن برای گذشته است در گذشته اگر معصیتی کرده ام با توبه و استغفار پاکش کرده ام برای آینده هم وقتی که من به خدا توکل می کنم انجام وظیفه کرده ام برای چه نگران باشم؟ خدایی که می گوید متقین در مقام امن هستند خدایی که می گوید تقوا را اگر رعایت کردی دیگر واقعاً حزن و خوفی برایت خدا باقی نمی گذارد این ها را اگر یک کم باور کنیم در مسیرش قرار بگیریم می یابیم. امام رحمه الله علیه الگو بودند در زمان ما برای همه ایشان به قدری آرامش داشتند خبر های خیلی سنگین به ایشان داده می شد. ایشان طعم همه نوع اذیت و آزارها را به ظاهر چشیده بودند به خانه ی ایشان ریختند زندان بردند تبعید به ترکیه کردند چهارده سال دور از وطن در عراق و نجف بودند خدمت امیرالمومنین علیه السلام و بعد هم مشکلاتی که بعد از انقلاب بود و خبرهای ناگواری بود ظاهر خبرهای ناگوار بود اما آرامشی که ایشان داشتند که زبان زد همه بوده است، یعنی همه ی مسئولین دیگران می آمدند آرام می شدند مثل یک کوه مقاومی که یک انرژی و نیرویی از جای دیگر می گیرد به دیگران هم آرامش می دهد. این خاطره را مرحوم آیت الله بهاءالدینی رضوان الله تعالی علیه نقل می کردند می فرمودند اوایل که امام انقلاب کردند در سطح کلان و عموم شناخته شده نبودند، جزء اساتید و بزرگان بودند و طلبه ها و علماء می شناختند، در ابتدای نهضت و جهانی و عمومی نشده بودند ایشان یک دفعه احساس وظیفه کردند که اعتراض بکنند به دستوراتی که در آن زمان لایحه ای به مجلس بردند برخلاف دین و اسلام قیام کردند علیه شاه و با آمریکا درگیر شدند همان موقع. آقای بهاءالدینی فرمودند من نگران امام بودم که نکند ایشان را اذیت نکنند یا روحیه خودشان صدمه نبیند. ایشان همان اوائل انقلاب که هنوز ایشان کس و کاری نداشت و افرادی خیلی نبودند پا به رکابش باشند من رفتم منزل دیدنشان چون از جوانی با ایشان رفیق بودم با حاج آقا مصطفی خیلی دوست بودند مرحوم آقای بهاءالدینی فرمودند آمدم بیرونی به حاج آقا مصطفی گفتم آقا جان چطور است تا آماده شود که ما اندرون برویم خدمت آقا، من سراغ گرفتم ایشان من عذر می خواهم عین تعبیر را بگوییم بهتر است که امانت داری در تعبیر شود حاج آقا مصطفی هم خدا رحمتش کند شوخ مزاج بودند ایشان به بنده فرمودند که آقای بهاءالدینی پدر من آن قدر آرامش دارد پا در کفش آمریکا و شاه کرده توپیده به همه از هیچ کس نمی ترسد لا خوف علیهم و لا هم یحزنون گفت آن قدر آرامش دارد که شب بعد از کارهایش سرش را می گذارد به متکا هنوز سر به متکا نرسیده خر و پفش بلند می شود، یعنی این که آن قدر احساس آرامش می کند اگر نظر بیننده های عزیز هم باشد ایشان وقتی از فرانسه برمی گشتند که در آستانه ی پیروزی انقلاب بود که خیلی ها نگران بودند که وقتی ایشان می آید چه خواهد شد وقتی حکومت دست بختیار و دست آمریکا در واقع بود حکومت. ممکن بود هواپیما در راه ایرادی و اشکالی را برسانند یا این که بیاید دستگیرشان بکنند اتفاقاتی ممکن بود ایشان در هواپیما نماز شب خواندند استراحت کردند خوابیدند خبرنگار ها آمدند گفتند شما چه احساسی دارید ایشان گفتند من احساسی ندارم، که الآن مثلاً چه خواهد شد چنین خواهد شد هر احتمالی ممکن است باشد یا از این طرف من پیروز شدم خودم چنین کنم چنان بکنم بلند پروازی بکنم فرمودند نه انجام وظیفه مهم است یک جمله ای هم امام رحمه الله علیه همیشه می فرمودند که جمله ی قشنگی است ما مأمور به وظیفه و تکلیفیم اما این که نتیجه چه می شود دست ما نیست. یک کشاورز وظیفه اش این است که خوب زمین را بشکافد، بذر بپاشد، آبیاری بکند، وظیفه ی باغبانی و کشاورزی اش را انجام دهد، اما این که کی باران می آید کی رشد می کند کی نتیجه می رسد کم می شود یا زیاد می شود ما مامور به نتیجه نیستیم به ما گفته اند این کار را انجام بده چشم. این اندازه این مقدار انجام بده.

حالا این که یکی از ثمرات تقوا در واقع این آرامش است نکته اش کجاست؟ در همین انجام وظیفه است یا نکته ی دیگری دارد؟ ما مدیون به خدا هستیم دینمان دین بندگی است و باید فرمان خدا را ببریم فرمان خدا را که ببریم خدا می گوید من هم به تو آرامش می دهم، پرتویی از غنای خدا از الطاف خدا شامل حال آن بنده می شود. در واقع ما بندهای خیالی را بریده ایم

بند بگسل باش و آزاد ای پسر * * * چند باشی بند سیم و بند زر

این بند های دنیایی ناآرامی می آورد خوشی را می برد راحتی را می برد ولی بند شدن به غنی مطلق غنای مطلق جمال مطلق کمال مطلق اصلاً گم شده ی ما او است گم شده ی ما که دنبال آرامشیم آرامش ما فقط در ارتباط با خدا و فرمان بردن است. در واقع نا آرامی که ما گاهی دچارش هستیم به خاطر همین بندهایی است که اطراف ما است و منهای خداست. این که تکلیفمان را انجام نمی دهیم خلاف تکلیفمان را قدم برمی داریم به ما گفته اند از این مسیر بندگی بروید از مسیر بندگی خارج می شویم مثل این که از جاده بیرون می رویم به دست انداز می افتیم جاده خاکی می شود در گودال می افتیم اما در مسیر صحیح باشیم آرامش عجیبی به انسان دست می دهد من وظیفه ام را انجام داده ام در مقابل اولاد و همسر و پدر و مادر. خیانت نکرده ام، خلاف نکرده ام، چرا ناراحت باشم، چرا خوف داشته باشم. به اصلاح الخائن خائف کسی که خیانت می کند همیشه احساس ناآرامی می کند اما کسی که امین است به خدا امانت داری کرده به خلق خدا امانت داری کرده هیچ وقت نگران نیست. یکی از نزدیکان امام رحمه الله علیه که در دفترشان بود برای من نقل می کرد ایشان فرمودند برای من وقتی در زندان بودم زمان شاه ممکن بود اعدام بکنند، شکنجه بکنند، خیلی برنامه ها داشتند، رئیس ساواک یکی از این نماینده های شاه آمده بود خدمت ایشان ایشان فرموده بودند که شما چه کار می توانی با من بکنی؟ اگر من را اعدام بکنید من می روم به لقاء خدا و ملاقات خدا و مردم علیه شما می شورند اگر من را زندان بکنید، باز خدا به من ثواب و درجه می دهد باز مردم علیه شما می شورند تبعید بکنید باز مردم علیه شما می شورند، اگر من را زنده بگذارید آزادم بکنید باز علیه شما می شورم هر کاری بکنید به نفع من است به ضرر شما است، یعنی مومن اگر انجام وظیفه بکند تکلیف الهی اش را انجام دهد به درستی، هر طوری بغلطد خدای متعال چون پشتش است فرمان خدا را می برد این جمله­ای که ما در دعای کمیل زیاد خوانده ایم «یا من اسمه دواء و ذکره شفاء و طاعته غناء» ای خدایی که نام تو مسکن است اسمه دواء یا رب یا الله می گوییم با خدا فقط به زبان خالی اسمش را می آوریم خود این اسم آوردن یک دوایی است یک مسکنی است اما اگر از این یک کم مرحله بالاتر باشد ذکر یعنی توجه قلبی و یاد ذکر غیر از اسم است اسم فقط لفظ خالی است، لفظ مسکنی است تسکین می دهد دعا می کند اسم خدا را می آورد اما اگر همراه این دلت هم به خدا وصل شود ذکر داشته باشی، توجه به خدا، یاد خدا، این درمان است شفاء است شفاء می آورد سومی اش طاعته غناء آن هایی که دنبال غناء هستند غناء یعنی این غنائی که ما به خوشی برسیم به راحتی برسیم به رفاه برسیم حتی فرمان ما در دیگران اثر گذار باشد، این فرمایش امام مجتبی علیه السلام است که امروز هم روز دوشنبه متعلق است به امام مجتبی علیه السلام تعبیر خیلی زیبایی است حضرت می فرماید من عَبَدَ الله عَبَّدَ الله لَهُ کُلّ شیء اگر کسی بند خدا شد عبد خدا شد تمام عالم مخلوقات و موجودات بند او خواهند شد یا روایت دیگری داریم تمام مخلوقات از او می ترسند، اگر کسی از خدا ترسید خدا کاری می کند که همه ی موجودات از او حساب ببرند از او بترسند اگر هم از خدا نترسید از هر چیزی باید بترسد با یک تق می پرد ولی اگر من عَبَدَ الله عَبَّدَ الله له کل شیء یعنی اگر کسی واقعاً بند خدا شد بنده ی خدا شد طاعت خدا را بر همه چیز اختیار کرد تقوا معنی اش همین است سر دو راهی سه راهی چهار راهی که می رسیم بگوییم خدایا تو چه می خواهی؟ هر چه تو بگویی وقتی می گویی هر چه تو بگویی فرمان او را ببری خدا هم می گوید هر چه تو بگویی من هم عمل می کنم من هم عالم و موجودات را در اختیارت می گذارم تو هر چه بگویی بشود. عجیب احساس آرامش می کنند از مرگ نمی ترسد هیچ چیز نمی تواند تکانش بدهد چرا شب عاشورا اصحاب امام حسین خوش بودند؟ شوخی می کردند حتی بعضی هایشان یکی به آن ها گفت الآن شب شوخی است؟ گفت از قوم و قبیله ام بپرس من سابقاً شوخی نمی کردم ولی وقتی من وظیفه ام را انجام دادم در راه امام به شهادت می رسم در راه خدا به شهادت می رسم چه لذتی از این بالاتر است امام باقر علیه الصلوه والسلام فرمود اصحاب جدم اباعبدالله علیه السلام لن یمسه الم الحدید یعنی رنج نیزه و آهن را حس نمی کردند این قدر شوق ملاقات خدا شوق بهشت داشتند لا خوف علیهم و لا هم یحزنون آن قدر تجلی کرده بود خوش بودند راحت بودند ما برای این که خیلی سنگین نیاید برای بیننده ها گاهی یک مادری ببیند بچه اش در حوض افتاده و خفه می شود سر راهش میخ آهن است، شیشه خورده است، پایش پاره می شود، جراحت برمی دارد اصلاً متوجه نمی شود یا در دعوا حالت غضب پیدا می کند اصلاً متوجه نمی شود اگر کسی شوق به یک کاری دارد توجهش به یک جای دیگر می رود دیگر حوادث دنیا حوادثی که به بدن می خورد فراموش می شود باطل می شود اگر کسی واقعاً تقوا در زندگی اش پیشه کند وعده ی حتمی خدا است، «إِنَّ ٱلْمُتَّقِینَ فِی مَقَامٍ أَمِینٍ» (دخان/51)، «فَمَنِ ٱتَّقَی وَأَصْلَحَ فَلَا خَوْفٌ عَلَیهِمْ وَلَا هُمْ یحْزَنُونَ» (اعراف/35) اگر کسی واقعاً دنبال تقوا بود دنبال آشتی کردن با خدا بود صلح و اصلاح را در زندگی پیشه کرد خدا وعده داده است لا خوف علیهم و لا هم یحزنون ان شاء الله امیدواریم که ما هم به این مقام تقوا و مقام آرامش که آرامش فقط و فقط در فرمان بردن است یاد خدا هم در روایت داریم که خیلی سفارش شده است یاد خدا یعنی فرمان خدا. امام صادق علیه السلام فرمود من اطاع الله فقد ذکر الله یعنی اگر کسی فرمان خدا را برد ولو این که زبانش لا اله الا الله نگوید ذکر نگوید فرمان خدا یعنی یاد خدا و کسی که معصیت خدا می کند خدا را فراموش کرده ولو این که زبانش سبحان الله بگوید ما فقط به زبان اهمیت ندهیم زبان مقدمه است که قلب و عملمان به مسیر خدا برسد و سبک بندگی در ما ایجاد شود. امیدواریم که این آرامشی که انسان دنبالش است و گمشده اش است به برکت تقوا و بندگی خدا به آن برسیم. ان شاء الله زندگی همه ی دوستانمان سرشار از آرامش باشد در سایه ی تقوا و عمل به فرامین و دستورات قرآن کریم و معارف اهل بیت علیهم السلام به قرار روزانه مان و تلاوت قران موفق باشیم. در روایت داریم پیغمبر عظیم الشأن صلی الله علیه و آله و سلم می فرماید یکی از برکات ذکر صلوات پاکیزه شدن اعمال و قبولی اعمال است یعنی شرط قبولی اعمال ذکر صلوات بر محمد و آل محمد است. زکاه لاعمالکم هم خودمان را تزکیه می کند هم اعمالمان را تزکیه می کند و پاک می کند و مورد پذیرش و قبولی قرار می گیرد، حتی یک روایتی دیدم که امام صادق علیه السلام فرمود اگر کسی تمام اعمال نیک را به جا بیاورد ولی در پرونده ی اعمالش صلوات بر محمد و آل محمد نباشد اعمالش پذیرفته نمی شود مثل ولایت اهل بیت است و لذا می دانید در تشهد نماز واجب است که صلوات با آل محمد را بگوییم اگر آن هایی که می خواهد پرونده شان خیلی نورانی باشد و اعمالشان پذیرفته شود ان شاء الله جای جای پرونده شان را نورانی کنند. یکی از مهم ترین برکاتی که در زندگی معنوی و مادی برای ما سرشار از معنویت و مادیت است و برکات را خدا برای ما سرازیر می کند وعده ای است که خدای متعال در این آیه ی مبارکه داده است آیه ی 96 سوره ی اعراف «وَلَوْ ان أَهْلَ الْقُرَی آمَنُوا وَاتَّقَوْا لَفَتَحْنَا عَلَیهِم بَرَکاتٍ مِّنَ السَّمَاءِ وَالْأَرْضِ وَلَکن کذَّبُوا فَأَخَذْنَاهُم بِمَا کانُوا یکسِبُونَ» خدای مهربان می فرماید اگر اهل شهر ها قریه ها، ایمان خدا را قبول کنند مبدأ و معاد را قبول کنند و زندگی شان با تقوا باشد ظلم نباشد خیانت نباشد اذیت و آزار نباشد انجام وظیفه باشد لام تأکید آورده است اولش هم أَنَّ آمده است چند تا تاکید است یعنی قطعی است از ماست که بر ماست خدا کم بنده اش نمی گذارد کم خلاقیتش، کم رزاقیتش، کم لطف و عنایتش، این ما هستیم که در رزق را می بندیم یا پس می زنیم یا موانع ایجاد می کنیم یا گناه های شخصی یا بعضی گناهان هم هست گناهان عمومی است مثلاً اگر قاضی قضاوت ناحق بکند باران کم می شود بعضی گناهان است که دودش در چشم همه خواهد رفت ولی اگر ایمان و تقوا پیشه کنند خدای مهربان می فرماید حتماً ما بر آن ها در برکات آسمان و زمین را به رویشان باز می کنیم اگر آن هایی که می خواهند واقعاً در برکات آسمان و زمین به رویشان باز شود ایمان و تقوا در زندگیشان داشته باشند وعده ی حتمی خداست که در برکات آسمان و زمین به رویشان باز می شود.

مرحوم آیت الله بهاءالدینی خودشان هم عارف وارسته و فرهیخته ای بودند دوستان ما زحمت کشیدند گزیده ی مهمی از سخنان ایشان و فرمایشات ایشان را که کلیدی و کاربردی هم است. کتاب سبک بندگی گزیده ای از سخنان فقیه وارسته عارف فرزانه آیت الله بهاءالدینی. ان شاء الله دوستان بتوانند تهیه بکنند و از فرازهای ناب کتاب استفاده بکنند. ما اگر دنبال پول پست مدرک هر چه می گردیم می خواهیم به آن آرامش برسیم مقصد آرامش است خوشی و راحتی و رفاه و سرحال بودن، کیفور بودن و با نشاط بودن است، و این فقط و فقط در گرو فرمان خدا را بردن اطاعت خدا را کردن است. یک آیه ی خیلی زیبایی است که این هم نوید می دهد امنیت و هدایت و آرامش را «ٱلَّذِینَ ءَامَنُوا وَلَمْ یلْبِسُوا إِیمَـنَهُم بِظُلْمٍ أُولَـئِک لَهُمُ ٱلْأَمْنُ وَهُم مُّهْتَدُونَ» (انعام/82) خیلی آیه ی زیبایی است یعنی همه آیات خدا قطعاً زیبا است، ولی گاهی یک آیه ی کوچک نکته های خیلی ظریف و بزرگی دارد. خدا می فرماید آن هایی که ایمان بیاورند فقط یک شرط گذاشته است ایمانشان را با ظلم آلوده نکنند یعنی کدورت هایی که به وجودمان می آید برای این است که آه مظلوم پشت سر ما است حق پدر و مادر و همسر و اولاد و دوست و رفیق زیرمجموعه مان کارفرما و بالا دست و پایین دست و حق را ضایع کرده ایم این برمی گردد دلمان می گیرد قلبمان متلاطم می شود ولی اگر کسی که واقعاً حقوق همه را ادا کرده اصلاً اگر قیامت و آخرت هم نباشد که قطعاً هست در همین دنیا وجدانش راحت است ولی کسی که زور به یک کسی می گوید یک قاضی که به ناحق حکم می کند، ممکن است این جا پول و پله هم گیرش بیاید اما شب که می رود خانه در رختخواب وجدانش به او فشار می آورد روحش او را عذاب می کند، عذاب وجدان می گیرد، خوشی را از او می گیرد کامش را تلخ می کند ولی کسی که واقعاً حق مظلوم را ادا کرد حق را از ظالم گرفت و به مظلوم داد او احساس آرامش و خوشی می کند. اگر ایمان ما زلال باشد و رفتار ما صاف و پاک باشد احساس آرامش می کنیم. الذین آمنوا و لم یلبسوا ایمانشان را لباس ظلم نپوشانند ظالم نباشند یعنی با تقوا باشند الذین آمنوا و لم یلبسوا ایماناً اگر ظلم و ظالم در کنارمان نباشد و ما تبعیت ظالم نکنیم ظلم به کسی نکنیم خدا می فرماید اولئک لهم الامن من به این ها امنیت و آرامش و خوشی می دهم و این ها کسانی هستند که هدایت پیدا کرده اند. مهتدون هم بالاتر از مهدی است مهدی یعنی هدایت شده مهتد یعنی کسی که هدایت در وجودش مستقر شده یعنی دیگر عاقبت به خیری قطعی است و موقت نیست و قطعاً هدایت شده است. یک روایت زیبایی دیگر هم دیدم آن هایی که واقعاً تقوا پیشه کنند خدا در را به رویشان باز می کند و چه برکاتی نصیبشان می شود این هم روایت زیبایی است در کافی شریف است در روایت داریم که یک کسی آمد خدمت امام صادق علیه السلام به حضرت عرض کرد که من همسایه­ای دارم کنیزی دارد خیلی نفیس و زیباروی و دلربا، یک بار چشمم به این کنیز افتاده است و دلم از جا کنده شده است، شیفته ی این کنیزش شده ام کنیز مردم است مال کس دیگری است من چه کار بکنم؟ آدم خوب و متدینی بوده است نمی خواسته گناه و معصیت بکند امثال این افراد زیاد داریم اشخاصی که گرفتار می شوند مهر و محبت این کنیز به دلش افتاده است کنیز هم برای مردم است نامحرم هم است. به امام صادق گفت من نمی خواهم گناه کنم آن هایی که نمی خواهند گناه کنند خدا راه نجات و حلال برایشان درست می کند، حضرت فرمودند اگر چشمت افتاد به کنیزی که مورد علاقه ات است این دعا را بکن اسئل الله من فضله خدایا من از فضل تو می خواهم، آیه ی قرآن هم داریم واسئل الله من فضله حلالش و خوبش را از خدای متعال بخواهید خدای متعال تامین می کند، قطعاً بدانیم وعده ی خداست که اگر ما از حرام صرف نظر کردیم مثل شیخ رجبعلی خیاط که داستانش را گفتیم، کربلایی کاظم ساروغی که خیلی داستانش عجیب بود هفته ی قبل گفتیم این ها واقعا چه طور خدا به آن ها عزت داد؟ چطور به آن ها درهای رحمت را باز کرد؟ یک نمونه اش هم این روایت است حضرت فرمودند اگر چشمت افتاد او را دیدی این جمله را بگو اسئل الله من فضله، من از فضل خدا می خواهم این دعا را تکرار کرد یک چند روزی گذشت دید یک روز همسایه در می زند با او کار دارد آمد و گفت من یک مسافرت طولانی برایم پیش آمده می خواهم بروم مسافرت من یک کنیزی دارم زیباروی و جذاب و جوان و خوب، این را می خواهم پیش شما امانت بگذارم همسایه ی من هستید آدم خوب بود امین بود، امین باشید درهای رحمت به رویتان باز می شود خائن باشید معلوم نیست. می خواهم او را پیش شما امانت بگذارم این کنیز را بروم سفر و سفر طولانی هم است چند ماه یا چند سال طول می کشد این شخص گفت من آدم مجردی هستم و زن هم در خانه نیست محرم هم در خانه ندارم که زنی باشد، مرد و زن نامحرم در یک خانه جائز نیست اشکال دارد، نمی توانم نگه دارم کنیز شما را گفت طوری نیست من کنیز را به شما می فروشم نسیه پولش را هم نمی خواهد بدهی مثلاً این کنیز را می فروشم فرض فرمایید به پول امروز ده میلیون، پولش را الآن نمی خواهد بدهی بعداً که برگشتم کنیز را به من می فروشی آن پول وصول نشده عیب ندارد به عنوان نسیه باشد اگر داشتی می دهی نداشتی هم من کنیز را برمی گردانم، راه حلال شدن در اسلام یکی ازدواج است عقد است و یکی هم بخشیدن یا خریدن کنیز است یعنی کنیز که در زمان سابق بوده است می فروختن و می خریدن یا کسی می بخشید به کسی حلال می شد برای طرف بسیاری از مادرهای امامان ما کنیز بودند، که این ها را خریدند یا به آن ها بخشیدند گفت باشد گفت کور از خدا چه می خواهد دو چشم بینا اسأل الله من فضله پول هم نداد کنیز مفت در اختیار او محرم و حلالش شد گفت شما بهره ات را از این کنیز ببر، اگر خواستی نگه اش داری پولش را به من بدهی نخواستی هم کنیز را بر می گردانم او رفت مسافرت او به وصال رسید مدت طولانی کنیز در کنارش بود و ازش بهره می برد یک چند وقتی که گذشت خلیفه ی زمان ماموری فرستاد در شهر که کنیزهای زیباروی و به درد بخور را برای خودش بخرد و جمع بکند، از جمله شناسایی کردند یکی این کنیز را آمد به این آقا گفت که این کنیز را می خواهیم برای خلیفه بخریم گفت این کنیز امانت است فروخته اند ولی گفته اند اگر خواست به خودش برگردانم گفت نه باید حتما بفروشی به ما و قیمت خیلی بالاتر مثلاً اگر ده میلیون است ما بیست میلیون می دهیم وادارش کردند این کنیز را به این ها بفروشد کنیز را به قیمت کلانی به آن ها فروخت بعد از این که خودش بهره برده بود و او هم برد رفت و وقتی که بعد از چند وقت همسایه ی او برگشت به او گفت کنیز من چه شده است گفت این طور شده است نماینده ی خلیفه آمد گفت عیب ندارد من هم به این معامله راضی ام پولی که بنا بود به من بدهی به من برگردان گفت من بیست میلیون فروخته ام همه اش را می دهم گفت من برنمی دارم من همان ده میلیون که معامله کرده ام را می خواهم آن ده میلیون را برداشت بقیه را بخشید یعنی کسانی که نمی خواهند گناه بکنند شک نکنند حتماً خدا راه حلال راه صحیح برایشان باز می کند ولی آن هایی که می خواهند دست اندازی بکنند خیانت بکنند به طرف مسائل گناه بروند شیطان می آید آن جا به کمک آن ها و هم به دنیا رسید و هم به وصال رسید و هم این که گناه و معصیت نکرد واقعاً این آیات را قبول بکنیم باور بکنم، آزادی راحتی خوشی صفا صمیمیت در گروه بندگی خداست اگر بند خدا شدیم از همه ی بندها آزاد می شویم ولی اگر بند خدا نشدیم باید بند خیلی ها بشویم و ما را به کار می کشند و بعد هم خردمان می کنند. امروز هم که روز دوشنبه است و امشب هم شب هشتم شوال و سالگرد تخریب حرم مطهر امام های بقیع است که ان شاء الله عزیزان پاس می دارند و گرامی می دارند، خدا لعنت کند آن هایی که دشمن اهل بیت اند دشمنی می کنند و بی ادبی می کنند به مشاهد مشرفه ان شاء الله خدا شر این ها را از کشورهای اسلامی بردارد و کم بکند.
منبع:حوزه نت

نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:





موضوعات مرتبط: فلسفه احکام
برچسب‌ها: فلسفه احکام
 
 
این وب سایت جهت بسط وگسترش فرهنگ قرآنی ، با لا بردن سطح آگاهیهای دینی اعتقادی تربیتی