شرح دعای اللّهمّ عَرّفنی نفسک | ۷
اقسام ضلالت و هدایت
ضلالت و هدایت در علوم عملی و فقه به احکام شرعی است. بدیهی است که ضلالت و هدایت در هر دو قسم، مراتب و درجاتی دارد و بهحسب موارد است؛ یعنی ممکن است شخصی در موردی حتی نسبت به یک حکم استحبابی یا کراهتی گمراه باشد و در موارد دیگر هدایت یافته باشد.
بخش اوّل؛ لغات دعا | ۶
۷. ضلال و ضلالت
عدول از راه راست و منحرف شدن از آن؛ خواه کم باشد یا زیاد و خواه عمدی باشد یا قهری، «ضلالت» است و ضد آن «هدایت» میباشد، و هریک از ضلالت و هدایت بر دو قسم است:
اوّل: ضلالت و هدایت در علوم و معارف اعتقادی؛ مثل معرفت خدا و وحدانیت و سایر صفات جلال و جمال او - جلّت عظمته – و معرفت نبوّت و امامت و معاد و غیره که انکار آنها و عدول از حقّ در آنها ضلالت است، چنانکه در قرآن مجید میفرماید:
﴿وَمَنْ یَکْفُرْ بِاللهِ وَمَلآئِکَتِهِ وَ کُتُبِهِ وَرُسُلِهِ وَالْیَوْمِ الْآخِرِ فَقَدْ ضَلَّ ضَلالاً بَعِیداً﴾؛[١]
«هرکه به خدا و فرشتگان و کتابهای آسمانی و رسولان و روز قیامت کافر شود، سخت به گمراهی فرومانده (و از راه نجات و سعادت) دور افتاده است».
و ایمان و اعتراف به آنها هدایت است، چنانکه میفرماید:
﴿فَمَن یُرِدِ اللهُ أَن یَهْدِیَهُ یَشْرَحْ صَدْرَهُ لِلْإِسْلامِ﴾؛[٢]
«هرکه خدا هدایت او را خواهد، قلبش را به نور اسلام روشن و منشرح گرداند».
دوم: ضلالت و هدایت در علوم عملی و فقه به احکام شرعی است. بدیهی است که ضلالت و هدایت در هر دو قسم، مراتب و درجاتی دارد و بهحسب موارد است؛ یعنی ممکن است شخصی در موردی حتی نسبت به یک حکم استحبابی یا کراهتی گمراه باشد و در موارد دیگر هدایت یافته باشد.
واضح است که ضلال و ضلالت مطلق بدترین هاویههای سقوط بشر است که مصداق کامل این آیه شریفه است:
﴿ظُلُماتٌ بَعْضُها فَوْقَ بَعْضٍ إِذا أَخْرَجَ یَدَهُ لَمْ یَکَدْ یَراها﴾؛[٣]
«ظلمتها چنان روی هم قرار میگیرند که اگر (کسی) دست خود را بیرون آرد، هیچ نتواند دید».
بنابراین «هدایت مطلق» بالاترین مرتبه اوج بشر و پرواز روح او و اتصالش به علوم لوح محفوظ است که مصداق اکمل و اشرف آن حضرت خاتمالانبیا (ص) میباشند و پس از ایشان سایر انبیا و اوصیا و حجتهای الهی مظهر هدایت مطلق میباشند.[٤]
و همچنین اصحاب خاص و پرورشیافتگان مکتب آن بزرگواران و علمای ربانی طبق درجاتی که دارند، از مظاهر هدایتاند.
یکی از مباحثی که در ضلالت و هدایت مطرح است، این مبحث است که اختیار بشر در ضلالت و هدایت خودش تا چه حدّ مؤثر است، آیا اصلاً در این موضوع دارای اختیار است یا مختار نیست و اگر دارای اختیاری است، معنای آیاتی که دلالت دارد بر اضلال ظالمین و بلکه بر اینکه خدا هرکس را بخواهد هدایت میکند و هرکس را بخواهد گمراه مینماید، چیست؟
مثال این آیات:
﴿وَ یُضِلُّ اللهُ الظّالِمِینَ﴾؛[٥]
«خدا ستمگران را گمراه میگرداند».
و ﴿کَذلِکَ یُضِلُّ اللهُ مَن یَشاءُ﴾؛[٦]
«خدا هرکس را بخواهد اینچنین گمراه میکند».
و ﴿کَذلِکَ یُضِلُّ اللهُ مَنْ هُوَ مُسْرِفٌ مُرْتابٌ﴾؛[٧]
«خدا مردم ستمگری را که در شک و ریباند، اینچنین گمراه میگرداند».
جواب این است: بشر در انتخاب راه خود در این دنیا مختار است و این بشر است که هر عقیدهای خواست میپذیرد و راه و روش خود را به اختیار خود برمیگزیند، چنانکه در آیات متعدد، ضلالت خودش و اضلال غیر به فعل او نسبت داده شده است، مثل:
﴿وَ أَضَلَّهُمُ السّامِرِیُّ﴾؛[٨]
و مثل:
﴿وَ مَن ضَلَّ فَإِنَّما یَضِلُّ عَلَیْها﴾؛[٩]
«هرکس بر راه گمراهی رفت، زیانش بر خود اوست».
و مثل:
﴿وَمَن یَعْصِ اللهَ وَرَسُولَهُ فَقَدْ ضَلَّ ضَلالاً مُبِیناً﴾؛[١٠]
«هرکس نافرمانی خدا و رسولش را بکند، به تحقیق در گمراهی سختی افتاده است».
و مثل:
﴿هُوَ أَعْلَمُ بِمَن ضَلَّ عَن سَبِیلِهِ﴾؛[١١]
«خداوند از هرکسی بهتر میداند چه کسی از راه او گمراه شده است».
و مثل:
﴿وَأَضَلّوا کَثیراً وَضَلّوا عَنْ سَواءِ السَّبیل﴾؛[١٢]
«بسیاری را گمراه کردند و از راه راست به دور افتادند».
و امّا آیاتی مثل «یُضِلُّ اللهُ» و «أَضَلَّ اللهُ» باتوجهبه آیات بسیار دیگر قرآن، دلالت بر اضلال به معنای «اجبار بر عدول از حقّ و انحراف» ندارد و آیاتی که بعضی از آنها توهّم جبر و سلب اختیار کردهاند، بههیچوجه دلالتی بر این معنا ندارند و ضلالتی که اختیاری نباشد و اضلالی که سلب اختیار نماید، وجود ندارد، چنانکه در اضلال بعضی از افراد بشر بعضی دیگر را و اضلال شیطان نیز، مسئله سلب اختیار در بین نیست و غیر از دعوت به ضلالت و تزیین آن و اغوائاتی که اگر پیروی شود ضلالت خواهد بود، جبر و خلاف اختیاری نیست.
﴿فَمَن شاءَ فَلْیُؤْمِنْ وَمَن شاءَ فَلْیَکْفُرْ﴾؛[١٣]
«هرکه میخواهد ایمان بیاورد و هرکه میخواهد کافر شود».
و امّا اضلالی که به خدا نسبت داده میشود، عبارت است از خذلان و واگذارشدن بنده به خود و قطع کمکهای غیبی و الهامات و عنایاتی که موجب نجات از مهالک میشود، مادامی که بنده اهلیت خود را برای قبول این عنایات و رسیدن مددها حفظ نماید و در راه مجاهده باشد، به مقتضای:
﴿وَالَّذِینَ جاهَدُوا فِینا لَنَهْدِیَنَّهُمْ سُبُلَنا﴾؛[١٤]
«آنان که در راه ما کوشش کردند به راه خویش هدایتشان میکنیم».
هدایتهای الهی به او میرسد و به راههای او راهنمایی میگردد؛ ولی وقتی طغیان و سرکشی کرد و مانند آنکه بینیاز از خدا باشد، عمل نمود و امر خدا را سبک شمرد، به خود واگذارده میشود و مصداق آیه شریفه ذیل میگردند:
﴿سَواءٌ عَلَیْهِمْ ءَأَنذَرْتَهُمْ أَمْ لَمْ تُنذِرْهُمْ لا یُؤْمِنُونَ﴾؛[١٥]
«چه آنها را بترسانی و چه نترسانی، ایمان نخواهند آورد».
در اینجا هم شخص عاصی و گناهکار به اختیار، خود را از صلاحیت درک فیوض غیبی ساقط نموده و پس از آنکه به خود واگذاشته شد، به اختیار خود در ورطه ضلالت گرفتار شده است و واگذارشدن او به حال خود و محروم شدنش از کسب درجات معنوی و قرب درگاه ربوبی نیز نتیجه طبیعی و وضعی اعمال خود اوست و عاقبتی است که خود برای خود فراهم مینماید، چنانکه در قرآن کریم میفرماید:
﴿ثُمَّ کانَ عاقِبَةَ الَّذِینَ أَسآءُوا السُّوأی أَن کَذَّبُوا بِآیاتِ اللهِ وَکانُوا بِها یَسْتَهْزِؤُونَ﴾؛[١٦]
«سرانجام کار آنان که به اعمال زشت پرداختند، این شد که کافر شده و آیات خدا را تکذیب و تمسخر کردند».
ملائکه از او دوری میجویند و قلب او تاریک میشود و هرچه گناه و طغیان (بالخصوص اگر از روی سرکشی و بیاعتنایی به امر منعم حقیقی و اصرار بر مخالفت باشد) زیاد شود، دوری ملائکه از صاحب این معاصی بیشتر شده و قلبش تاریکتر میگردد و زمینه مصاحبت شیاطین جنی و انسی با او فراهم میشود.
چنانکه هرچه اطاعت و فرمانبری و خدابینی و خداشناسی در شخص افزایش یابد، ملائکه که جنود الهی و مأمور کمک به بندگان صالح هستند و تا حدّی به او نزدیک میشوند که از هر سو او را فرا میگیرند و راه را بر شیاطین میبندند.
لذا در احادیث است: مؤمن وقتی به نماز میایستد، ملائکه به او اقتدا میکنند.[١٧] «اَلْمُؤْمِنُ وَحْدَهُ جَماعَةٌ».[١٨] به عکس، وقتی هم بندهای معصیت کند، ملائکه از او دور میشوند و صلاحیت نزول برکات غیبی از او سلب یا ضعیف میگردد.
جواب دیگر این است که: مسئله این اضلالات هم جزء مسائل قضاوقدر الهی است که آگاهی به تفاصیل آن، برای غیر آنان که مؤید من عندالله (رسول اکرم (ص) و سایر معصومین (ع)) باشند، فراهم نمیشود و شاید از فروع «امر بین امرین» باشد و مسئله توفیقات و هدایتهای خاصه که منتهی به وصول به مطلوب میشود، نیز از همین مسائل است و خدا خود عالم به چگونگی آن است.
آنچه مسلم است و از آیات قرآن مجید و حکمت و نزول کل آن و حکمت نبوّات و فرستادن پیغمبران استفاده میشود، این است که بشر در هدایت و ضلالت مختار است و غیرمختاربودن او نافی تمام حکمتهای مرقوم است و اگر مرحله سلب اختیار جلو میآید، به سوءاختیار خود اوست و اینکه مقدمات آن را فراهم میکند.
بنابراین با قطعنظر از آیات دیگر و قرائن حالی و مقامی که در استظهار و مراد هر متکلّم از کلامش مورد اتّکا است، باید باتوجهبه آیات دیگر و قرائن حال و مقام، آیه یا حدیثی که دلالت بر نفی اختیار نماید، ظهور آن را دریافت نمود و نمیتوان یک جملهای را گرفت و بدون توجه بر منطق گوینده و هدف او و مقاصدی که از گفتارش دارد و قراینی که به آن اعتماد میکند، آن را معنا نمود. بنابراین میگوییم: هدایت و اضلال هر دو از جانب خداست؛ امّا برحسب حکمت و نظامات و تقدیرات الهی، بهطوری که با حکمتهای دیگر باریتعالی منافی نباشد، جریان خواهد داشت.
پاسخ سوم به اشکال این است که: اضلال و ارشاد هر دو در این عالم طبیعت و تکلیف، وجود پیدا میکنند. بهعبارت دیگر: ضلالت و هدایت هر دو موجود میشوند و تمام مردم به دو گروه و دو فرقه تقسیم میگردند و چون کل عالم مخلوق خداست، اضلال و ارشادی که در عالم هست، و بر اساس جریان اسباب و مسبّبات فراهم میشود و باید هم بشود، لذا به او نسبت داده میشود؛ یعنی قاعده و قانون و سنّت الهی است که وقتی اسباب و علّت ضلالت یا هدایت فراهم شد، معلول آن - که ضلالت یا هدایت است - نیز فراهم شود. لذا نسبت اضلال و ارشاد به او جایز است، هرچند فعل به واسطه او نباشد، و فعل حقیقی غیر باشد. چون کل عالم فعل اوست و اوست که انسان را به نوعی آفریده است که وقتی راه راست و روش نیکویی را پیش گرفت، به آن انس مییابد و بر هدایتش افزوده میشود و اگر راه باطل را گرفت و به آن انس پیدا کرد، هرچه آن را ادامه داد، ضلالتش افزون میگردد و تاریکی و تیرگی قلب او بیشتر میشود، و اگر غیر از این باشد، عالم ناقص است و تکلیف و آزمایشی که منظور است، انجام نمیگیرد. بندگان نیز به اختیار خود، خود را در معرض اضلال یا هدایت و تأثیر آنها قرار میدهند.
پاسخ چهارم این است که اصلاً ضلالت و گمراهی از امور عدمی است و پُرواضح است که ایجاد به اعدام و شرور تعلق نمیگیرد، ضلالت و گمراهی عدم توفیقات و فرصتها و عنایاتی است که به جهت تکمیل مراتب هدایت و یا اتمام حجت و قطع عذر شامل حال بندگان میشود و به سلب این فیضها و محرومیت از این رعایتها اضلال میگوییم، لذا میفرماید:
﴿إِنَّ اللهَ لا یَهْدِی الْقَوْمَ الْفاسِقِینَ﴾؛[١٩]
«همانا خدا قوم فاسق را هدایت نخواهد کرد».
چنانکه میفرماید:
﴿یُضِلُّ اللهُ الْکافِرینَ﴾؛[٢٠]
«خداوند کافران را گمراه میگرداند».
و ﴿وَ یُضِلُّ اللهُ الْظّالِمِینَ﴾؛[٢١]
«خداوند ستمگران را گمراه میگرداند».
و این هدایت، غیر از هدایتی است که نسبت به همگان و هر عاقلی بهوسیله عقل و انبیا و سایر حجج الهی انجام شده است و در برابر آن اضلال متصوّر نیست.
پاسخ پنجم این است که: «اضلال» بر دو نوع است: یک نوع آن این است که «اضلال» سبب ضلال و گمراهی شود، مثل اینکه برای کسی باطل را زینت بدهند و آن را به صورت حقّ جلوه دهند تا او را فریب بدهند و این آن اضلالی است که خدا و اولیای خدا از آن منزه میباشند. نوع دیگر این است که: «ضلال» سبب اضلال گردد و آن به این است که کسی گمراه گردد و خدا یا غیرخدا بر او به گمراهی حکم کند. در بسیاری از آیات محتمل است که مراد از اضلال، همین حکم به ضلال و گمراهی باشد.
اوّل: ضلالت و هدایت در علوم و معارف اعتقادی؛ مثل معرفت خدا و وحدانیت و سایر صفات جلال و جمال او - جلّت عظمته – و معرفت نبوّت و امامت و معاد و غیره که انکار آنها و عدول از حقّ در آنها ضلالت است، چنانکه در قرآن مجید میفرماید:
﴿وَمَنْ یَکْفُرْ بِاللهِ وَمَلآئِکَتِهِ وَ کُتُبِهِ وَرُسُلِهِ وَالْیَوْمِ الْآخِرِ فَقَدْ ضَلَّ ضَلالاً بَعِیداً﴾؛[١]
«هرکه به خدا و فرشتگان و کتابهای آسمانی و رسولان و روز قیامت کافر شود، سخت به گمراهی فرومانده (و از راه نجات و سعادت) دور افتاده است».
و ایمان و اعتراف به آنها هدایت است، چنانکه میفرماید:
﴿فَمَن یُرِدِ اللهُ أَن یَهْدِیَهُ یَشْرَحْ صَدْرَهُ لِلْإِسْلامِ﴾؛[٢]
«هرکه خدا هدایت او را خواهد، قلبش را به نور اسلام روشن و منشرح گرداند».
دوم: ضلالت و هدایت در علوم عملی و فقه به احکام شرعی است. بدیهی است که ضلالت و هدایت در هر دو قسم، مراتب و درجاتی دارد و بهحسب موارد است؛ یعنی ممکن است شخصی در موردی حتی نسبت به یک حکم استحبابی یا کراهتی گمراه باشد و در موارد دیگر هدایت یافته باشد.
واضح است که ضلال و ضلالت مطلق بدترین هاویههای سقوط بشر است که مصداق کامل این آیه شریفه است:
﴿ظُلُماتٌ بَعْضُها فَوْقَ بَعْضٍ إِذا أَخْرَجَ یَدَهُ لَمْ یَکَدْ یَراها﴾؛[٣]
«ظلمتها چنان روی هم قرار میگیرند که اگر (کسی) دست خود را بیرون آرد، هیچ نتواند دید».
بنابراین «هدایت مطلق» بالاترین مرتبه اوج بشر و پرواز روح او و اتصالش به علوم لوح محفوظ است که مصداق اکمل و اشرف آن حضرت خاتمالانبیا (ص) میباشند و پس از ایشان سایر انبیا و اوصیا و حجتهای الهی مظهر هدایت مطلق میباشند.[٤]
و همچنین اصحاب خاص و پرورشیافتگان مکتب آن بزرگواران و علمای ربانی طبق درجاتی که دارند، از مظاهر هدایتاند.
یکی از مباحثی که در ضلالت و هدایت مطرح است، این مبحث است که اختیار بشر در ضلالت و هدایت خودش تا چه حدّ مؤثر است، آیا اصلاً در این موضوع دارای اختیار است یا مختار نیست و اگر دارای اختیاری است، معنای آیاتی که دلالت دارد بر اضلال ظالمین و بلکه بر اینکه خدا هرکس را بخواهد هدایت میکند و هرکس را بخواهد گمراه مینماید، چیست؟
مثال این آیات:
﴿وَ یُضِلُّ اللهُ الظّالِمِینَ﴾؛[٥]
«خدا ستمگران را گمراه میگرداند».
و ﴿کَذلِکَ یُضِلُّ اللهُ مَن یَشاءُ﴾؛[٦]
«خدا هرکس را بخواهد اینچنین گمراه میکند».
و ﴿کَذلِکَ یُضِلُّ اللهُ مَنْ هُوَ مُسْرِفٌ مُرْتابٌ﴾؛[٧]
«خدا مردم ستمگری را که در شک و ریباند، اینچنین گمراه میگرداند».
جواب این است: بشر در انتخاب راه خود در این دنیا مختار است و این بشر است که هر عقیدهای خواست میپذیرد و راه و روش خود را به اختیار خود برمیگزیند، چنانکه در آیات متعدد، ضلالت خودش و اضلال غیر به فعل او نسبت داده شده است، مثل:
﴿وَ أَضَلَّهُمُ السّامِرِیُّ﴾؛[٨]
و مثل:
﴿وَ مَن ضَلَّ فَإِنَّما یَضِلُّ عَلَیْها﴾؛[٩]
«هرکس بر راه گمراهی رفت، زیانش بر خود اوست».
و مثل:
﴿وَمَن یَعْصِ اللهَ وَرَسُولَهُ فَقَدْ ضَلَّ ضَلالاً مُبِیناً﴾؛[١٠]
«هرکس نافرمانی خدا و رسولش را بکند، به تحقیق در گمراهی سختی افتاده است».
و مثل:
﴿هُوَ أَعْلَمُ بِمَن ضَلَّ عَن سَبِیلِهِ﴾؛[١١]
«خداوند از هرکسی بهتر میداند چه کسی از راه او گمراه شده است».
و مثل:
﴿وَأَضَلّوا کَثیراً وَضَلّوا عَنْ سَواءِ السَّبیل﴾؛[١٢]
«بسیاری را گمراه کردند و از راه راست به دور افتادند».
و امّا آیاتی مثل «یُضِلُّ اللهُ» و «أَضَلَّ اللهُ» باتوجهبه آیات بسیار دیگر قرآن، دلالت بر اضلال به معنای «اجبار بر عدول از حقّ و انحراف» ندارد و آیاتی که بعضی از آنها توهّم جبر و سلب اختیار کردهاند، بههیچوجه دلالتی بر این معنا ندارند و ضلالتی که اختیاری نباشد و اضلالی که سلب اختیار نماید، وجود ندارد، چنانکه در اضلال بعضی از افراد بشر بعضی دیگر را و اضلال شیطان نیز، مسئله سلب اختیار در بین نیست و غیر از دعوت به ضلالت و تزیین آن و اغوائاتی که اگر پیروی شود ضلالت خواهد بود، جبر و خلاف اختیاری نیست.
﴿فَمَن شاءَ فَلْیُؤْمِنْ وَمَن شاءَ فَلْیَکْفُرْ﴾؛[١٣]
«هرکه میخواهد ایمان بیاورد و هرکه میخواهد کافر شود».
و امّا اضلالی که به خدا نسبت داده میشود، عبارت است از خذلان و واگذارشدن بنده به خود و قطع کمکهای غیبی و الهامات و عنایاتی که موجب نجات از مهالک میشود، مادامی که بنده اهلیت خود را برای قبول این عنایات و رسیدن مددها حفظ نماید و در راه مجاهده باشد، به مقتضای:
﴿وَالَّذِینَ جاهَدُوا فِینا لَنَهْدِیَنَّهُمْ سُبُلَنا﴾؛[١٤]
«آنان که در راه ما کوشش کردند به راه خویش هدایتشان میکنیم».
هدایتهای الهی به او میرسد و به راههای او راهنمایی میگردد؛ ولی وقتی طغیان و سرکشی کرد و مانند آنکه بینیاز از خدا باشد، عمل نمود و امر خدا را سبک شمرد، به خود واگذارده میشود و مصداق آیه شریفه ذیل میگردند:
﴿سَواءٌ عَلَیْهِمْ ءَأَنذَرْتَهُمْ أَمْ لَمْ تُنذِرْهُمْ لا یُؤْمِنُونَ﴾؛[١٥]
«چه آنها را بترسانی و چه نترسانی، ایمان نخواهند آورد».
در اینجا هم شخص عاصی و گناهکار به اختیار، خود را از صلاحیت درک فیوض غیبی ساقط نموده و پس از آنکه به خود واگذاشته شد، به اختیار خود در ورطه ضلالت گرفتار شده است و واگذارشدن او به حال خود و محروم شدنش از کسب درجات معنوی و قرب درگاه ربوبی نیز نتیجه طبیعی و وضعی اعمال خود اوست و عاقبتی است که خود برای خود فراهم مینماید، چنانکه در قرآن کریم میفرماید:
﴿ثُمَّ کانَ عاقِبَةَ الَّذِینَ أَسآءُوا السُّوأی أَن کَذَّبُوا بِآیاتِ اللهِ وَکانُوا بِها یَسْتَهْزِؤُونَ﴾؛[١٦]
«سرانجام کار آنان که به اعمال زشت پرداختند، این شد که کافر شده و آیات خدا را تکذیب و تمسخر کردند».
ملائکه از او دوری میجویند و قلب او تاریک میشود و هرچه گناه و طغیان (بالخصوص اگر از روی سرکشی و بیاعتنایی به امر منعم حقیقی و اصرار بر مخالفت باشد) زیاد شود، دوری ملائکه از صاحب این معاصی بیشتر شده و قلبش تاریکتر میگردد و زمینه مصاحبت شیاطین جنی و انسی با او فراهم میشود.
چنانکه هرچه اطاعت و فرمانبری و خدابینی و خداشناسی در شخص افزایش یابد، ملائکه که جنود الهی و مأمور کمک به بندگان صالح هستند و تا حدّی به او نزدیک میشوند که از هر سو او را فرا میگیرند و راه را بر شیاطین میبندند.
لذا در احادیث است: مؤمن وقتی به نماز میایستد، ملائکه به او اقتدا میکنند.[١٧] «اَلْمُؤْمِنُ وَحْدَهُ جَماعَةٌ».[١٨] به عکس، وقتی هم بندهای معصیت کند، ملائکه از او دور میشوند و صلاحیت نزول برکات غیبی از او سلب یا ضعیف میگردد.
جواب دیگر این است که: مسئله این اضلالات هم جزء مسائل قضاوقدر الهی است که آگاهی به تفاصیل آن، برای غیر آنان که مؤید من عندالله (رسول اکرم (ص) و سایر معصومین (ع)) باشند، فراهم نمیشود و شاید از فروع «امر بین امرین» باشد و مسئله توفیقات و هدایتهای خاصه که منتهی به وصول به مطلوب میشود، نیز از همین مسائل است و خدا خود عالم به چگونگی آن است.
آنچه مسلم است و از آیات قرآن مجید و حکمت و نزول کل آن و حکمت نبوّات و فرستادن پیغمبران استفاده میشود، این است که بشر در هدایت و ضلالت مختار است و غیرمختاربودن او نافی تمام حکمتهای مرقوم است و اگر مرحله سلب اختیار جلو میآید، به سوءاختیار خود اوست و اینکه مقدمات آن را فراهم میکند.
بنابراین با قطعنظر از آیات دیگر و قرائن حالی و مقامی که در استظهار و مراد هر متکلّم از کلامش مورد اتّکا است، باید باتوجهبه آیات دیگر و قرائن حال و مقام، آیه یا حدیثی که دلالت بر نفی اختیار نماید، ظهور آن را دریافت نمود و نمیتوان یک جملهای را گرفت و بدون توجه بر منطق گوینده و هدف او و مقاصدی که از گفتارش دارد و قراینی که به آن اعتماد میکند، آن را معنا نمود. بنابراین میگوییم: هدایت و اضلال هر دو از جانب خداست؛ امّا برحسب حکمت و نظامات و تقدیرات الهی، بهطوری که با حکمتهای دیگر باریتعالی منافی نباشد، جریان خواهد داشت.
پاسخ سوم به اشکال این است که: اضلال و ارشاد هر دو در این عالم طبیعت و تکلیف، وجود پیدا میکنند. بهعبارت دیگر: ضلالت و هدایت هر دو موجود میشوند و تمام مردم به دو گروه و دو فرقه تقسیم میگردند و چون کل عالم مخلوق خداست، اضلال و ارشادی که در عالم هست، و بر اساس جریان اسباب و مسبّبات فراهم میشود و باید هم بشود، لذا به او نسبت داده میشود؛ یعنی قاعده و قانون و سنّت الهی است که وقتی اسباب و علّت ضلالت یا هدایت فراهم شد، معلول آن - که ضلالت یا هدایت است - نیز فراهم شود. لذا نسبت اضلال و ارشاد به او جایز است، هرچند فعل به واسطه او نباشد، و فعل حقیقی غیر باشد. چون کل عالم فعل اوست و اوست که انسان را به نوعی آفریده است که وقتی راه راست و روش نیکویی را پیش گرفت، به آن انس مییابد و بر هدایتش افزوده میشود و اگر راه باطل را گرفت و به آن انس پیدا کرد، هرچه آن را ادامه داد، ضلالتش افزون میگردد و تاریکی و تیرگی قلب او بیشتر میشود، و اگر غیر از این باشد، عالم ناقص است و تکلیف و آزمایشی که منظور است، انجام نمیگیرد. بندگان نیز به اختیار خود، خود را در معرض اضلال یا هدایت و تأثیر آنها قرار میدهند.
پاسخ چهارم این است که اصلاً ضلالت و گمراهی از امور عدمی است و پُرواضح است که ایجاد به اعدام و شرور تعلق نمیگیرد، ضلالت و گمراهی عدم توفیقات و فرصتها و عنایاتی است که به جهت تکمیل مراتب هدایت و یا اتمام حجت و قطع عذر شامل حال بندگان میشود و به سلب این فیضها و محرومیت از این رعایتها اضلال میگوییم، لذا میفرماید:
﴿إِنَّ اللهَ لا یَهْدِی الْقَوْمَ الْفاسِقِینَ﴾؛[١٩]
«همانا خدا قوم فاسق را هدایت نخواهد کرد».
چنانکه میفرماید:
﴿یُضِلُّ اللهُ الْکافِرینَ﴾؛[٢٠]
«خداوند کافران را گمراه میگرداند».
و ﴿وَ یُضِلُّ اللهُ الْظّالِمِینَ﴾؛[٢١]
«خداوند ستمگران را گمراه میگرداند».
و این هدایت، غیر از هدایتی است که نسبت به همگان و هر عاقلی بهوسیله عقل و انبیا و سایر حجج الهی انجام شده است و در برابر آن اضلال متصوّر نیست.
پاسخ پنجم این است که: «اضلال» بر دو نوع است: یک نوع آن این است که «اضلال» سبب ضلال و گمراهی شود، مثل اینکه برای کسی باطل را زینت بدهند و آن را به صورت حقّ جلوه دهند تا او را فریب بدهند و این آن اضلالی است که خدا و اولیای خدا از آن منزه میباشند. نوع دیگر این است که: «ضلال» سبب اضلال گردد و آن به این است که کسی گمراه گردد و خدا یا غیرخدا بر او به گمراهی حکم کند. در بسیاری از آیات محتمل است که مراد از اضلال، همین حکم به ضلال و گمراهی باشد.
خودآزمایی
١- اقسام ضلالت و هدایت را مختصراً شرح دهید.
٢- اضلالی که به خدا نسبت داده میشود، به چه معناست؟
٣- اختیار بشر در ضلالت و هدایت خودش تا چه حدّ مؤثر است؟ (یک پاسخ را بیان کنید)
پینوشتها
١. نساء، ۱۳۶.
٢. انعام، ۱۲۵.
٣. نور، ۴۰.
٤. ابن خالویه در کتاب اعراب ثلاثین سوره، ص۲۸ (سوره حمد)، در تفسیر ﴿اِهْدِنَا الصِّراطَ الْمُسْتَقِیمَ﴾ به سند خود از امیرالمؤمنین (ع) روایت کرده که در ﴿لِکُلِّ قَوْم هاد﴾ فرمود: «أنَا هُوَ»؛ منم آنکه خدا در شأنش فرموده: ﴿لکُلِّ قَوْم هادٍ﴾؛ یعنی برای هر قومی هدایت کنندهای هست. و این تفسیر با صدر آیه که خطاب به پیغمبر (ص) میفرماید: ﴿إِنَّما أَنْتَ مُنْذِرٌ﴾ کاملاً متناسب است و تفسیری از این استوارتر نیست. و مسلم است که مقصود حضرت از اینکه فرمود: من اویم، انحصار به شخص خودشان نیست؛ بلکه مقصود این است که هادی قوم این عصر منم و لذا هادی هر قوم و هر عصر، امام آن عصر است که باید به صفت هدایت و عصمت از ضلالت متّصف باشد. و در روایات متعدد در ذیل حدیث دارد که فرمود: «بِکَ یا عَلِیُّ یَهْتَدِی الْمُهْتَدُونَ؛ یا علی! بهوسیله تو هدایتشدگان هدایت مییابند».
و مخفی نماند روایات در تفسیر این آیه به امیرالمؤمنین و سایر ائمه معصومین (ع) از طرق عامّه متواتر است و تنها حاکم حسکانی در شواهدالتنزیل، ۱۹ روایت نقل کرده است (ج۱، ص۳۸۱ - ۳۹۶) و طبری در تفسیر جامعالبیان (ج۱۳، ص۷۲) و سیوطی در الدرّالمنثور (ج۴، ص۴۵) و ابنمردویه و ابنعساکر و احمد بن حنبل و جمعی دیگر از علمای بزرگ اهل سنّت این حدیث را که دلالت دارد بر اینکه منصب هدایت خلق و امامت امّت پس از پیغمبر (ص) به آن حضرت اختصاص دارد، روایت کردهاند.
٥. ابراهیم، ۲۷.
٦. مدثر، ۳۱.
٧. غافر، ۳۴.
٨. طه، ۸۵.
٩. یونس، ۱۰۸.
١٠. احزاب، ۳۶.
١١. نحل، ۱۲۵.
١٢. مائده، ۷۷.
١٣. کهف، ۲۹.
١٤. عنکبوت، ۶۹.
١٥. بقره، ۶.
١٦. روم، ۱۰.
١٧. ر.ک: مغربی، دعائمالاسلام، ج ۱، ص۱۴۶، ۱۵۴؛ صدوق، من لایحضره الفقیه، ج ۱، ص۳۷۶.
١٨. مغربی، شرحالاخبار، ج ۲، ص۱۲۶؛ طوسی، تهذیبالاحکام، ج ۳، ص۲۶۵.
١٩. منافقون، ۶.
١٠. غافر، ۷۴.
١١. ابراهیم، ۲۷.
دفتر نشر فرهنگ و معارف اسلامی مسجد هدایت
حضرت آیت الله العظمی صافی گلپایگانی
نظرات شما عزیزان: