ندای وحی

قرآنی ،اعتقادی،مذهبی ، تربیتی

لشكركشى ابرهه به مكه به روایت تاریخ و قرآن

اکبر احمدی
ندای وحی قرآنی ،اعتقادی،مذهبی ، تربیتی

لشكركشى ابرهه به مكه به روایت تاریخ و قرآن

#سپاهی_از_جنس_شن۵اریبهشت سالروز واقعه طبس #طبس  #طبس

لشكركشى ابرهه به مكه به روایت تاریخ و قرآن

چكيده

حمله اصحاب فيل به مكه، كه سوره اى از قرآن هم بدان اختصاص يافته، به لحاظ واقعيت تاريخى و كيفيت وقوع ميان پژوهشگران تاريخ عرب قبل از اسلام، مورد بحث و گفتگوست. برخى خاورشناسان و نويسندگان شرقى، آن را بر مفاد كتيبه دوم به جاى مانده از ابرهه مربوط به سال 547 ميلادى (Ry 506) و اشاره پروكوپيوس مورخ بيزانسى قرن ششم ميلادى درباره لشكركشى ابرهه به ايران و انصراف و بازگشت سريع او، تطبيق كرده اند.

غالب محققان، اعم از شرقى و غربى، اين حمله را به حدود سال 570 ميلادى مربوط دانسته اند كه جداى از پيكار مندرج در كتيبه Ry 506است. در اين مقاله با اشاره به ضعف ها و مشكلات ديدگاه اول، بر صحت ديدگاه دوم در سايه شواهد و قراين تاريخى تأكيد شده، آن گاه در محور دوم مقاله از چگونگى شكست و نابودى اصحاب فيل سخن به ميان آمده و ديدگاهى كه مسئله هلاكت سپاه ابرهه را ناشى از شيوع بيمارى وباء، آبله و حصبه يا عوامل طبيعى ديگر دانسته، نقد و بررسى و كاستى هاى آن مطرح شده است. هم چنين در پرتو قراين تاريخى و با توجه به برخى ضوابط دانش تفسير و نيز اهداف نزول سوره، بر معجزه بودن كيفيت وقوع حادثه، تاكيد شده است. در پايان مقاله، به تقارن زمانى هلاكت سپاه ابرهه با ولادت پيامبر اسلام پرداخته و از زمينه ساز بودن وقوع معجزه آساى اين حادثه براى ظهور رسالتى آسمانى در آينده نزديك ياد شده است.

واژگان كليدى: اصحاب فيل، ابرهه، لشكركشى به مكه، جنگهاى ايران و روم، طير ابابيل، عام الفيل، ارهاصات و بعثت.

 

مقدمه

رخدادهاى تاريخى در متون مقدس دينى با ديد و نگرش خاصى بازتاب يافته و از جايگاه قابل توجهى برخوردارند. نظرى اجمالى به قرآن به خوبى اين نكته را روشن مى سازد كه تعداد زيادى از آيات آن به وقايع تاريخى مربوط است. در سوره هاى مختلف قرآنى احوال افراد، جامعه ها و امت هاى پيشين و نيز برخى قضايا و جريان هاى جامعه عصر نزول، با پردازشى ويژه، منعكس شده است. پاره اى از اين رخدادها به لحاظ زمانى و مكانى فاصله چندانى با بعثت پيامبر اسلام و مهبط وحى قرآنى نداشته اند. حادثه سيل عَرِم،2 قتل اصحاب اُخدود3 و ماجراى اصحاب فيل 4 در شمار اين حوادث اند. از اين ميان، يورش ابرهه به مكه به قصد ويران ساختن كعبه كه سوره اى مستقل در قرآن بدان اختصاص يافته، نزديك ترين آن ها به مبعث بوده و نزد قريش و ساكنان مكه و اطراف در شمار مهم ترين و سرنوشت سازترين حوادث قبل از ظهور اسلام تلقى شده است.
بررسى و تحليل جريان اين هجوم سنگين و سهمگين، شناخت زمينه ها و بسترهاى آن، پى جويى انگيزه ها و اهداف مهاجمان، ترسيم اجزا و زواياى حادثه و تصوير آثار و پيامدهاى مختلف آن، از منظر تاريخ و مقايسه آن با نگاه و روايت قرآن، مى تواند، هم به دريافت عميق تر پيام سوره فيل كمك نمايد و هم پاره اى از ابهام ها يا شبهه ها و ترديدهايى را كه خواه از سر پرسش گرى و حقيقت جويى يا از روى تعصب و غرض ورزى مطرح شده، مرتفع سازد. نزديك شدن به فضاى تاريخى ياد شده و تحليل آن با نيم نگاهى انتقادى به ديدگاه ها و آرا در اين زمينه، وجهه همت اين نوشتار است. اما پرسش هاى اساسى اين مقال عبارت اند از:
1. تاريخ، لشكركشى ابرهه را به مكه چگونه گزارش كرده است؟ برخى بر اين باورند كه هجوم ابرهه و سپاه فيل به مكه، واقعيت تاريخى ندارد يا دست كم آن گونه كه در منابع اسلامى آمده، نبوده است. از سوى ديگر، قرآن با صراحت تمام از يورش اصحاب فيل و در هم كوبيده شدن آنان از سوى خدا با سنگ باران گروه هايى از پرندگان، سخن به ميان آورده و در منابع تاريخى و روايى نيز شرح و تفصيل ماجرا آمده است.
2. چه زمينه ها و شرايطى به لحاظ سياسى ـ اقتصادى و مذهبى يا از نظر روابط بين قدرت هاى بزرگ آن روز، براى توجيه اين لشكركشى وجود داشته است؟
3. انگيزه ها و اهداف مهاجمان از حمله به مكه چه بوده است؟ آيا مقصد نهايى اين تهاجم دست اندازى به شهر بى دفاع مكه و تخريب كعبه بوده يا علاوه بر آن، اهداف ديگرى مانند تسلّط بر راه مهم بازرگانى شمال ـ جنوب جزيره و بازارهاى تجارى منطقه يا تهاجم به مرزهاى امپراطورى ساسانى در شمال شرقى جزيرة العرب هم در دستور كار بوده است؟
4. ياد و خاطره حادثه در چشم و دل ساكنان مكه چه اندازه باقى ماند و از زبان شاهدان و شاعران دوره جاهلى چگونه منعكس شده است؟
5. بازتاب حادثه در روايات عربى و اسلامى با تاريخ هاى بيزانسى و رومى و نيز روايات مسيحى و حبشى آن چه تشابهات و تفاوت هايى دارد؟
6. وقتى آيات سوره فيل نازل شد موضع و عكس العمل مشركان و معارضان پيامبر در تأييد يا انكار قضيه چگونه بود؟
7. علت و چگونگى بازگشت و شكست يا نابودى سپاه ابرهه چه بود؟ آيا بر اثر شيوع بيمارى و حوادث و بلاياى طبيعى از پاى در آمدند يا معجزه اى الهى به وقوع پيوست و با قدرت نمايى خداوند در هم كوبيده شدند؟
8. اين حادثه با ولادت پيامبر اسلام(صلى الله عليه وآله) چه ارتباطى داشت و چگونه مى توان آن را به بعثت آن حضرت پيوند زد؟
مقاله حاضر تلاشى علمى در جهت يافتن پاسخى هايى مستدل و مناسب براى اين پرسش هاست كه در دو محور سامان يافته است: محور اول، درباره واقعيت يورش ابرهه به مكه و بررسى احتمالات مختلف، همراه با سنجش زمينه ها و انگيزه ها، و وارسى جوانب و جزئيات مهم آن مى باشد. در محور دوم، پس از تصوير چگونگى شكست و هلاكت اصحاب فيل، ديدگاه هاى مختلف در اين باره، بررسى و نقد شده و تا حد امكان روايات تاريخى در مقايسه با نظر قرآن ارزيابى مى شود و در پايان، از مقوله ارهاص، سخن به ميان آورده و ارتباط هلاكت خارق العاده سپاه فيل و زمينه ساز بودن آن را براى حادثه اى بزرگ تر به نام بعثت و نبوت آخرين پيامبر الهى اجمالا توضيح داده ايم.

 

1. حمله ابرهه به مكه، افسانه يا واقعيت؟

لشكركشى ابرهه به مكه در زمان عبدالمطلب و ناكامى و هلاكت وى و سپاهيانش موضوع مهمى است كه بحث ها و سؤال هاى فراوانى را در اذهان پژوهشگران تاريخ عرب و اسلام برانگيخته است. از يك سو مهم ترين و نزديك ترين منبع و مأخذى كه در اين باره وجود دارد و ماجراى اين لشكركشى و سرانجام آن را نمايانده، قرآن مجيد است. در سوره فيل به اجمال از تضليل كيد و خنثى سازى توطئه اصحاب فيل و چگونگى درهم كوبيده شدن آنان از جانب خداوند سخن به ميان آمده است. از سوى ديگر، در قرآن اسمى از ابرهه برده نشده و نيز از زمان، نقطه عزيمت و ديگر جزئيات اين هجوم هم سخنى به ميان نيامده است، اگرچه روايات تفسيرى و تاريخى، جزئيات ماجرا را تحت عنوان حمله ابرهه، حاكم حبشى يمن به مكه براى تخريب كعبه تفصيلا بيان كرده اند، اما صرف نظر از اين روايات تا چه ميزان مى توان اصل مسئله لشكركشى ابرهه را به مكه واقعيتى تاريخى تلقى نمود؟

 

ظهور ابرهه

در منطقه جنوبى شبه جزيره عربستان سرزمينى خوشبخت5 و برخوردار از طبيعت حاصل خيز و خرم قرار دارد كه به يمن موسوم است. اين سرزمين كه از دو سو با آب هاى درياى سرخ و خليج عدن (درياى عرب) احاطه شده از نظر بازرگانى و مواصلاتى موقعيتى ممتاز داشته و از گذشته هاى بسيار دور پيوسته دست خوش تحولات سياسى بسيارى بوده است. امپراطورى بيزانس و همسايه غربى اين سرزمين در آن سوى ساحل درياى سرخ، يعنى حبشه، همواره به اين منطقه به چشم طمع مى نگريسته و بارها بدان دست اندازى نموده بودند. اين دست اندازى ها با انگيزه هاى سياسى و عمدتاً اقتصادى همراه بود. اما از زمانى كه حبشه دين مسيحى را رسماً پذيرفت و رابطه آن با روم نزديك تر شد، هم كيشى آن دو، انگيزه مذهبى ترويج مسيحيت در سرزمين يمن را بر انگيزه هاى سابق افزود. روانه شدن هيئتى از امپراطورى روم به يمن در اواسط سده چهارم ميلادى و تأسيس كليساهايى را در طفار و عدن6 بايد در جهت تحقق چنين انگيزه اى ارزيابى نمود.
كشتارى كه ذو نواس،7 آخرين بازمانده ملوك حمير در نجران يا مناطق ديگر يمن از مسيحيان به راه انداخت و انعكاس اين خبر به دربار حبشه و روم، عكس العمل قيصر و نجاشى را برانگيخت، به گونه اى كه بر اساس كتيبه حصن غراب، موسوم به 621 CIH مكتوب به تاريخ 640 سبئى برابر با 525 ميلادى حبشى ها با لشكرى گران به سرزمين يمن هجوم آورده و بخش هايى از نواحى ساحلى آن را تصرف كردند.8 از اين سنگ نوشته بر مى آيد كه نبرد حميريان با مهاجمان به مدت هفت سال به درازا كشيده9 و سرانجام به سقوط ذونواس و تسلط كامل حبشى ها بر يمن انجاميده است.
نام ابرهه و پيچيدن آوازه اش در تاريخ با همين لشكركشى حبشيان به يمن پيوند خورده است. چگونگى به قدرت رسيدن او در روايات تاريخى چه در منابع رومى و حبشى و چه منابع عربى ـ اسلامى به گونه هاى متفاوت حكايت شده است.10
در گزارش پروكوپيوس قيسارى (قيصريه اى) مورخ رومى، آمده است كه هلستيائوس،11 پادشاه حبشه پس از لشكركشى به يمن و پيروزى بر حميريان، مردى از ميان آنان به نام ازيميفائوس12 را كه مسيحى بود برايشان پادشاه ساخت و گروه زيادى از حبشيان در آن جا ماندند و به حبشه بازنگشتند. اين گروه همراه جمعى ديگر اندك زمانى بعد بر ضد ازيميفائوس برخاستند و او را دست گير و زندانى كردند و شخص ديگرى موسوم به آبراموس13 را به جاى وى به پادشاهى برگزيدند.14در ادامه گزارش پروكوپيوس آمده است كه چون پادشاه حبشه از اين داستان آگاه شد به قصد تنبيه آبراموس و سركوبى شورشيان سه هزار سپاهى را به سردارى يكى از بستگانش به آن جا گسيل داشت، اما سپاهيان او به آبراموس پيوستند و سپهسالار خود را كشتند و در همان جا ماندگار شدند.15
در روايت محمد بن اسحاق، ابرهه جزئى از لشكريان حبشى بود كه نجاشى به سردارى ارياط به يمن فرستاد. او ذونواس را كشت و سال ها بر يمن حكم راند، آن گاه ابرهه در كار حبشيان يمن با وى به مخالفت برخاست و تفرقه در ميان سپاهيان حبشى افتاد كه در نهايت، ابرهه به او پيشنهاد جنگ تن به تن داد و در اين نبرد او را بفريفت و به دست غلامش او را كشت و سپاه ارباط به ابرهه پيوستند و حبشيان به دور او گرد آمدند.16
اما ابن كلبى چنين نقل مى كند كه نجاشى لشكرى را با هفتاد هزار جنگ جو و با دو سردار كه يكى از آن دو ابرهه الاشرم بود، به جنگ ذونواس فرستاد. آنان بر ذونواس چيره شدند و ابرهه حاكم صنعاء شد و چيزى هم براى نجاشى نفرستاد. سپس نجاشى سپاهى به سردارى ارياط براى سركوبى ابرهه به يمن فرستاد. پس از ورود سپاه به يمن، ابرهه پيشنهاد جنگ تن به تن به حريف خويش داد، اما نيرنگ زد و غلام خود را در كمين او نشاند و آن غلام در موعد مقرر، از پشت سر ارياط در آمد و او را از پاى درآورد.17
ادامه ماجرا را پروكوپيوس چنين گزارش كرده است: پادشاه حبشه پس از آگاه شدن از واقعه مرگ ارياط به خشم آمده، سپاه ديگرى براى سركوبى ابرهه فرستاد، لكن اين لشكر هم پس از روبه رو شدن با آبراميوس و مردانش تلفات سنگينى را متحمل شد و باقى ماندگان به حبشه بازگشتند، از آن پس پادشاه ترسيد و سپاه ديگرى بر ضد آبراميوس نفرستاد تا كمى پس از درگذشت هلستيائوس، آبراميوس متعهد شد كه خراج سالانه اى به پادشاه جديد حبشه بپردازد و بدين ترتيب پادشاهى خود را در يمن تقويت كند.18
اين قسمت از داستان در روايت ابن اسحاق و ابن كلبى تقريباً به گونه اى ديگر حكايت شده است و صحبت از فرستادن نامه اى از سوى ابرهه براى نجاشى همراه با موى سر و كيسه اى از خاك يمن و اظهار بندگى و فرمانبردارى از اوست و سپس خوشنودى نجاشى از اين كار و ابقاى ابرهه در سرزمين يمن.19
در روايت هاى سريانى و يونانى نيز تا حدى شبيه اين مطالب، از لشكركشى پادشاه حبشه به يمن و پيروزى بر ذونواس و سپس روى كار آمدن ابراهام يا آبراميوس سخن به ميان آمده است.20
بنابراين، گر چه روايات رومى و حبشى با گزارش هاى تاريخ نگاران مسلمان در جزئيات و برخى جوانب مسئله تا حدى با هم متفاوت اند يا احتمال مى رود بخش هايى از ماجرا به افسانه آميخته باشد، اما به لحاظ تاريخى اين مقدار مسلم است كه شخصى به نام ابرهه در سپاه حبشه وجود داشته و همراه آنان براى سركوبى ذونواس حميرى به يمن اعزام شده و پس از يك نزاع داخلى بين حبشيان، به قدرت رسيده است.

 

يمن و رقابت قدرت هاى بزرگ سياسى

سواحل جنوبى شبه جزيره و منطقه يمن از گذشته هاى دور در معرض كشمكش قدرت هاى بزرگ آن روزگاران بوده است. در سده هاى پنجم و ششم ميلادى دو دولت ايران و بيزانس منافع خود را در گرو گسترش هر چه بيشتر نفوذشان در شبه جزيره عربستان مى ديدند. ايران كه از دير باز انحصار بازرگانى ابريشم را در دست داشت بر كالاهاى بازرگانى تعرفه هاى سنگين مى بست و به ويژه در زمان جنگ از رسيدن ابريشم به كارخانه هاى بيزانس جلوگيرى مى كرد.21 از آن رو بيزانس بر آن بود هر طور شده، راه هاى زمينى و در يايى را از اقيانوس هند به مديترانه از طريق درياى سرخ تأمين كند و حميريان را از دست اندازى به كشتى هاى رومى باز دارد و سر انجام از ره گذر گسترش نفوذ سياسى ـ دينى خود در ميان عرب ها آنان را به ايستادگى در برابر ايران برانگيزد.22
پيشرفت نفوذ ايران در سواحل جنوبى خليج فارس و زير نفوذ گرفتن تجارت شرقى روم و توسعه نفوذ در ميان اعراب، سخت مايه نگرانى روم شده بود. اين بود كه حبشه به يمن هجوم برد تا آن سرزمين را تصرف كند و بدين تربيب جلوى نفوذ بيشتر ايران سد شود ودر نتيجه، حبشه علاوه بر توسعه مسيحيت و تصرف سرزمين آباد و تازه، دريانوردى خود را نيز توسعه دهد و از اين به بعد محصولات هندوستان (جزاير سرانديب) را كشتى هاى حبشه براى روميان حمل مى كردند.23
حمله حبشه به يمن به تصرف دائمى اين سرزمين و در نهايت، روى كار آمدن ابرهه انجاميد. ابرهه نيز پس از فائق آمدن بر حريفان و اوضاع، حكومت جديد حبشيان را در يمن پايه ريزى كرد. از تاريخ هاى بيزانسى و كتيبه هاى حبشى بر مى آيد كه استقرار دولت ابرهه در يمن حدود سال 531 ميلادى بوده است.
در كتيبه اول به جاى مانده از ابرهه CIH 541 سطور 88 ـ 93 آمده است كه در اثناى اقامت وى در مَأرِب فرستادگانى از جانب نجاشى، قيصر روم، پادشاه ايران و نيز رسولانى از سوى منذر، ملك حيره و حارث بن جبله، ملك غسانيان نزد ابرهه آمدند. جواد على هدف اصلى آمدن اين هيئت هاى سياسى را به رقابت موجود بين ايران و روم پيوند مى زند و معتقد است كه اعزام اين فرستادگان نزد ابرهه تنها براى تهنيت يا تسليت و يا حسن رابطه و امثال آن نبود، بلكه دلايل و مقاصد ديگر و مهم ترى داشت و آن كشاندن ابرهه به يكى از دو اردوگاه امپراطورى ساسانى يا بيزانس بود كه از اين طريق كفّه يك قدرت بر ديگرى فائق مى آمد و مسير تجارت درياى سرخ به نفع يكى توسعه و به ضرر ديگرى، تضييق مى يافت و آثار آن در زيان اقتصادى و تجارى روم يا رسيدن سود سرشار به آنان (بيزانس) ظاهر مى شد، زيرا در آن عصر نيز جهان چون روزگار ما به دو بلوك تقسيم شده بود، بلوك غرب و بلوك شرق (روم و ايران) و هر يك از اين دو ابرقدرت، دولت هاى تابعى را ميان كشورهاى كوچك تر و رؤساى قبايل داشتند كه براى آن ها طبل و شيپور مى نواختند وخوشنودى و نگرانى و پاداش وعقوبتشان تابع وضعيت جبهه قدرتى بود كه بدان تعلق داشتند. روم تمام قواى سياسى خود را براى سيطره بر جزيرة العرب و دور نگه داشتن آن از نفوذ ايران به كار مى گرفت و در مقابل، ايران نيز از اين دولت هاى تابعه در جهت تضعيف جبهه مقابل و حاميان آن ها و جلوگيرى از ورود كشتى هاى آنان به اقيانوس هند و تجارت آنان با بلاد عرب استفاده مى كرد. هم چنين هر يك از آن دو ابرقدرت از هيچ تلاشى در جهت نشر ابزارهاى تبليغاتى و به دست گرفتن صحنه تبليغات و فكر براى تأثير گذارى بر افكار و عقول مردم كوتاهى نمى كرد، چنان كه هر دو طرف از نشر مسيحيت به عنوان حربه اى براى اهداف كاملاً سياسى (نه مذهبى) در اين راه استفاده مى كردند.24
رقابت و كشمكش دائمى اين دو امپراطورى برسر منطقه حساس و بسيار مهم اقتصادى و تجارى يمن، منشأ ابراز اين ديدگاه در بين برخى دانشمندان غربى و به تبع آن ها بعضى از پژوهشگران عرب و مسلمان شده است كه لشكركشى ابرهه به شمال عربستان در سال هاى بعد، در واقع بخشى از سناريوى نزاع ياد شده بود كه به نفع امپراطورى بيزانس و عليه پادشاهى ساسانى راه اندازى شد، و اساساً يا حمله اى توسط ابرهه به مكه صورت نگرفته و يا مكه در سر راه حمله او به شمال عربستان و منطقه حيره بوده است.


نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:






موضوعات مرتبط: معلومات قرآنی
برچسب‌ها: معلومات قرآنی

تاريخ : جمعه 22 / 2 / 1400 | 20:56 | نویسنده : اکبر احمدی |
.: Weblog Themes By M a h S k i n:.