براهين اثبات خدا

ندای وحی

قرآنی ،اعتقادی،مذهبی ، تربیتی

براهين اثبات خدا

اکبر احمدی
ندای وحی قرآنی ،اعتقادی،مذهبی ، تربیتی

براهين اثبات خدا

برهان نظم

بررسي برهان نظم به چند امر نياز دارد : 1 . نظم چيست ( ما هو ) ؛ 2 . نظم هست و وجود دارد يا نه ( هل هو ) ؛ 3 . نظم چرا وجود دارد ( لم هو ). امور ديگري نيز در جنب جريان نظم مطرح مي شود که در صورت لزوم ، به آن ها اشاره خواهد شد و اگر تبيين امور کليدي ياد شده ، عهده دار حلّ آن ها بود ، حاجتي به طرح مجدد آن ها نخواهد بود .

 

چيستي نظم

اما اينکه نظم چيست ، چون نظم از سنخ مفهوم است نه ماهيت ؛ لذا حَدّ يا رسم ماهوي نخواهد داشت ؛ ليکن سير منطقيِ آغاز بحث ، روشن نمودن مورد گفت و گو را ايجاب مي نمايد ؛ يعني اگر بحث در باره تحقق داشتن مصداق يک مفهوم باشد ، قبل از ورود در اثبات يا نفي مصداق آن ، لازم است اصل آن مفهوم به طور کامل آشکار گردد ، و گرنه بحث هاي حصولي و استدلال هاي ذهني ، خواه براي ايجاب و خواه جهت سلب ، معقول و مقبول نيست .

نظم گرچه از سنخ مفهوم است، نه ماهيت ؛ ليکن شبيه ماهيت است ؛ يعني معقول ثاني فلسفي است ، نه معقول ثاني منطقي . معقول ثاني فلسفي آن نيست که ظرف عروض آن ذهن و ظرف اتصاف آن عين و خارج باشد ، چنان که معروف است ، زيرا معناي آنکه ظرف عروض ذهن ، و ظرف اتصاف خارج باشد ، اين است که اصل وجودش در خارج نباشد ؛ ليکن وجود رابط آن در خارج باشد ، به طوري که يک موجود مشخص خارجي در اثر وجود رابط ، به يک موجود مشخص ذهني

متصف گردد ؛ يعني وصف که همان نظم است ، در خارج موجود نباشد و فقط در ذهن يافت شود و موصوف که موجود خارجي است ، به وصف ذهني ، در خارج متصف بشود و اين اتصاف همان وجود رابط است که موجود ذهني را با موجود عيني مرتبط مي نمايد .

تفکيک فوق ، همان طور که در مقدمه کتاب شناخت شناسي در قرآن بيان شده است ، طبق تحقيق استاد علامه طباطبايي( ره ) محال است ، زيرا ربط تابع طرفين در ظرف تحقق خود است و در هر ظرفي که ربط وجود دارد ، طرفين آن نيز بايد موجود باشد و جريان ربط غير از جريان حکايت و ارائه است که صورت ذهنيِ موجود خارجي را نشان مي دهد ، پس هر معقولي يا ظرف عروض و اتصاف او خصوص ذهن است و اصلاً در خارج نيست ، يا ظرف عروض و اتصاف آن عين است ، چنان که ذهن نيز مي تواند ظرف هر دوي آن ها باشد .

بر اين اساس ، نظم و مانند آن از مفاهيم فلسفي ، حتماً ظرف عروض آن ها مانند ظرف اتصاف آن ها خواهد بود ؛ يعني اگر ظرف اتصاف ذهن بود ، ظرف عروض نيز ذهن است و اگر ظرف اتصاف عين بود ، ظرف عروض حتماً عين خواهد بود ؛ ليکن موجود بودن اشيا در خارج يکسان نيست تا از تحقق عيني اين گونه معقول هاي ثاني ، تسلسل و تکرار نوع و مانند آن لازم آيد ، بلکه موجود بودن برخي امور به همان موجود بودن منشأ انتزاع آن هاست و بين اين دو مطلب فرق است ؛ يکي آنکه وجود نظم مثلاً در ذهن باشد و موجود خارجي به آن متصف گردد ، ديگر آنکه نظم در خارج به عين وجود منظوم و منتظم موجود باشد ، نه جداي از آن ها تا حکم جداگانه بپذيرد و هم چنين مفهوم امکان ، حدوث و ... .

آنچه قبل از بررسي نهايي پيرامون مفهوم نظم به دست مي آيد و براي اوّلين بار در اذهان ظهور مي کند ، اين است که نظم امري قياسي و نسبي است ؛ يعني از سنجش

دو يا چند چيز به هم در شرايط خاص ، مفهوم نظم انتزاع مي شود ، به طوري که يک شئ بسيط مانند « الف » ، هرگز منشأ انتزاع مفهوم نظم نخواهد بود .

چون قياس و سنجش ، گاهي اعتباري است ، گاهي صناعي و گاهي طبيعي و تکويني ، و آنچه در برهان نظم معتبر است ، همان نظم طبيعي و تکويني است ، نه اعتباري و نه صناعي ، لازم است به آنچه محور اصلي استدلال است ، اشاره شود تا آنچه خارج از مدار برهان است ، وارد بحث نشود .

نظم اعتباري که طبق قرارداد معتبران انجام مي شود ، در حالت هاي گوناگون متفاوت مي شود ؛ مانند نظم صف سربازان ، يا صف نمازگزاران به جماعت ، و نظم صناعي که طبق قانون خاص صنعت تهيه ، و براي هدف معيني اعمال مي شود ، مانند نظم راديو ، ساعت و ... است و اين دو قسم نظم ، از بحث هاي برهاني بيرون است . هر چند ممکن است از نظم صناعي براي تأييد ذهن متعلّم استمداد شود .

نظم طبيعي و تکويني آن است که نه طبق قرارداد معتبران باشد و نه از وحدت حقيقي محروم و فقط داراي وحدت صناعي باشد ؛ بلکه در مدار تکوين و حقيقت يافت مي شود و حکم خاص خود را خواهد داشت ، چون نظم تکويني با قياس و سنجش موجودهاي خارجي محقق مي شود و سنجش و قياس بدون ربط تکويني ممکن نيست و ربط نيز خارج از محدوده وجود نيست ، زيرا بر اساس اصالت وجود ، هرگونه پيوند تکويني ميان اشيا ، فقط با وجود صورت مي پذيرد و هرگز بدون آن ميسر نيست ، بنابر اين هر گونه ربط عامل نظم توسط وجود حاصل خواهد شد .

لازم است توجه شود که در شناخت هاي جدلي ، هر چيزي را نمي توان با مقابل او شناخت . البته شناخت اصيل هر چيزي به تحليل اجزاي دروني اوست ؛ به هر تقدير ، بايد عنايت داشت که نظم در مقابل هرج و مرج است ، نه در مقابل شر ، چون بحث خير و شر به طور کامل از بحث نظم و هرج و مرج جداست ، زيرا اگر

شرّي در جهان مطرح است ، حتماً با نظم خاص و انسجام مخصوص صورت مي پذيرد ، چون آسيب رساني ، نظير آسيب زدايي ، طبق قواعد خاص و هماهنگي ويژه است .

ربط وجودي که به همراه خود نظم را محقق مي سازد ، سه قسم است ، زيرا ربط وجود ، فقط در مدار علت و معلول است و اموري که با هم پيوند علّي و معلولي ندارند ، هيچ گونه نظمي نسبت به هم نخواهند داشت و ربط علت و معلول از سه حال بيرون نيست ؛ ربط و نظم علت فاعلي ، ربط و نظم علت غايي ، ربط و نظم علت قوامي ( داخلي ) .

نظم قسم نخست که ربط علت فاعلي با معلول است ، لزوم سنخيت خاص هر فعل با فاعل است ؛ ( کلّ يعمل على شاکلته )[1]، و گرنه هر اثر از هر مؤثّري متوقع خواهد بود و هر مؤثري توان تأثير هر اثري را خواهد داشت و اين امر مَريج ، مساوي با تصادف و انکار قانون عليت و معلوليت است .

قسم دوم نظم که ربط علت غايي با معلول است ، لزوم ربط تکاملي مخصوص هر موجود غير واجب با هدف معين است ، و گرنه هر چيزي به هر سمتي گرايش خواهد داشت و پايان و معاد هر موجودي ، هر چيز ديگري خواهد بود و اين ناهماهنگي غايي ، نظير ناهماهنگي فاعلي موجب هرج و مرج است .

قسم سوم که ربط داخلي اجزاي يک شيء است ، مخصوص چيزي است که داراي ماده و صورت ، جنس و فصل يا عناصر و ذرّات متعدد باشد و چيزي که بسيط خارجي است ، نظم داخلي به لحاظ خارج براي او متصوّر نيست ؛ گر چه نظم داخلي به لحاظ ذهن ، در اثر ترکيب از جنس ، فصل و مانند آن ، براي او معقول است و چيزي که بسيط ذهني است ، همان طور که نظم داخلي به لحاظ خارج براي او متصور نيست ، نظم داخلي به لحاظ ذهن هم براي او معقول نخواهد بود .

يادآوري : نظم داخلي گر چه به لحاظ علل قوام است ( ماده و صورت ، جنس و فصل ) ، نه به لحاظ علل وجود ؛ ليکن بر مبناي اصالت وجود و اعتباريّت ماهيت ، هر گونه حکمي که براي ماهيت ثابت مي شود ، نه تنها در ظرف وجود است ، بلکه با دقت برتر ، به وسيله وجود بوده و قضيّه به صورت وصف و شرط است ( وصفيه ، شرطيّه ) ، نه به عنوان حين و ظرف ( حينيّه ) .

قرآن کريم در موارد فراواني به نظام هاي سه گانه اشيا اشاره فرموده است ؛ ليکن در برخي آيات همه آن ها را يک جا مطرح نموده است ؛ نظير آيه ( ربنا الذي اعطى کلّ شيء خلقه ثمّ هدى )[1]که پروردگار به عنوان مبدأ نظام فاعليِ تمام اشياي ياد شده است و هر چيز اندام مناسب و جهاز هماهنگ داخلي خود را خواهد داشت که همان نظام داخلي آن محسوب مي گردد و براي هر چيزي ، مقصد و مقصودي است که خداوند با تجهيز هر چيزي به ابزار و جهاز مناسب ، او را به هدف خاص خود هدايت و حمايت مي نمايد .

اکنون که مفهوم نظم و اقساط سه گانه آن بازگو شد ، لازم است اشاره شود ، آن چه در برهان نظم محور بحث است ، همان نظم داخلي و غايي است . هر کدام از اين دو مي توانند ، مدار استدلال قرار گيرند و اگر نظم داخلي به عنوان مقدمه برهان آورده شود و نظم غايي به عنوان محور اصلي و حد اوسط آن واقع شود ، مجموع نظم داخلي و غايي ، در برهان نظم مطرح خواهد شد .


[1] سوره اسراء ، آيه 84 .


نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:






موضوعات مرتبط: نوجوانان وجوانان
برچسب‌ها: اثبات خدا برای ، نوجوانان وجوانان

تاريخ : دو شنبه 22 / 3 / 1400 | 8:48 | نویسنده : اکبر احمدی |
.: Weblog Themes By M a h S k i n:.