شيوه هاي قرآني نهادينه کردن ارزشهاي ديني در کودکان و نوجوانان

ندای وحی

قرآنی ،اعتقادی،مذهبی ، تربیتی

شيوه هاي قرآني نهادينه کردن ارزشهاي ديني در کودکان و نوجوانان

اکبر احمدی
ندای وحی قرآنی ،اعتقادی،مذهبی ، تربیتی

شيوه هاي قرآني نهادينه کردن ارزشهاي ديني در کودکان و نوجوانان

شيوه هاي قرآني نهادينه کردن ارزشهاي ديني در کودکان و نوجوانان

تربيت ديني فرزند يک ضرورت است کساني که تربيت کودکان ونوجوانان خود را از وظايف خويش به حساب نمي آورند و بيشتربه امور روزمره ي خود مي پردازند،بايد منتظر پيامدهاي اين بي توجهي ها باشند. عمق بخشيدن به آموزه هاي ديني درکودکان و نوجوانان، آنان را ازآسيب هاي اخلاقي و اجتماعي مصون مي دارد؛چرا که بسياري ازشرارت هاي افراد ناشي از نداشتن

  راه‌ها و شیوه‌های تربیت عبادی کودکان


شيوه هاي قرآني نهادينه کردن ارزشهاي ديني در کودکان و نوجوانان
نويسنده:حسن خلجيچکيده
تربيت ديني فرزند يک ضرورت است کساني که تربيت کودکان ونوجوانان خود را از وظايف خويش به حساب نمي آورند و بيشتربه امور روزمره ي خود مي پردازند،بايد منتظر پيامدهاي اين بي توجهي ها باشند.
 

عمق بخشيدن به آموزه هاي ديني درکودکان و نوجوانان، آنان را ازآسيب هاي اخلاقي و اجتماعي مصون مي دارد؛چرا که بسياري ازشرارت هاي افراد ناشي از نداشتن تربيت ديني و اخلاقي مي باشد و دروني شدن ارزش هاي ديني باعث مي شود آنان دربرابر اين انحرافات مقاومت بيشتري داشته باشند. والدين و مربيان اگر بخواهند کودکان را با معارف ديني آشنا کنند و اين امررا درآنان نهادينه سازند،بايد از سنين کودکي و نوجواني شروع کنند،زيرا فردا ديراست. درنظام تربيتي اسلامي آغازتعليم و تربيت با استفاده از روش شناسي و بررسي شيوه هاي صحيح تربيتي جايگاه ويژه اي دارد.درخت پرثمرتربيت آنگاه به بارمي نشيند که نظريه هاي تربيتي در قالب شيوه هاي صحيح و درست به اجرا درآيد.روش هاي الگوآفريني،محبت؛تشويق،بصيرت بخشي و روش قصه گويي مؤثرترين روش هاي قرآني هستند که والدين و مربيان را در دروني کردن آموزه هاي ديني درکودکان و نوجوانان ياري مي دهند.
کليد واژه ها:کودک و نوجوان،نهادينه کردن، روش شناسي، تربيت.

مقدمه

پيامبراکرم (ص) وقتي به بعضي ازکودکان نظر افکند فرمود: «واي به فرزندان آخرالزمان، از روش ناپسند پدرانشان. عرض شد يا رسول الله از پدران مشرک؟ فرمود نه از پدران مسلمان که به فرزندان خود هيچ يک از فرايض ديني را نمي آموزند و به ناچيزي از امورمادي درباره ي آنان قانع هستند؛ من ازاين مردم بري و بيزارم و آنان نيزازمن بيزار. (نوري طبرسي، 1408، ج 2، ص 625)
تربيت ديني فرزند يک ضرورت است،کساني که تربيت کودکان و نوجوانان خود را از وظايف خويش به حساب نمي آورندو بيشتربه امور روزمره ي خود مي پردازند،منتظر پيامدهاي اين بي توجهي ها باشند.حضرت علي عليه السلام دراين باره مي فرمايد:
«و لاتکونوا کجفاه الجاهليه لا في الدين يتفقهون و لا عن الله يعقولن کقيض بيض في اداح يکون کسرها وزرا و يخرج حضانها شرا»؛(نهج البلاغه،خطبه 166) مانند ستم پيشگان دوران جاهليت نباشيد که نه در پي آگاهي ديني بودند و نه در شناسايي خدا انديشه مي کردند،مثل تخم افعي در لانه پرندگان که شکستن آن گناه است،زيرا گمان مي رود تخم پرنده باشد، اماجوجه آن شر و زيانبار است.يعني ظاهر شما به حکم محيط اسلامي ايمان است،ولي درباطن صفات جاهليت را داريد.
براين اساس مي توان گفت يکي از دلايل مهم آسيب هاي فردي و اجتماعي که درآينده درافراد به وجود مي آيد بي توجهي و غلفت درتربيت ديني دردوره ي کودکي و نوجواني است. با اين استدلال که حضرت علي عليه السلام درباره ي تربيت پذيربودن کودک و نوجوان به امام حسن عليه السلام مي فرمايد:«إنّما قلب الحدث کالارض الخاليه ما ألقي فيها من شيئ قبلته»؛(نهج البلاغه، نامه 31) قلب نونهال مانند زمين خالي است که هرتخمي درآن افشانده شود مي پذيرد.
امام صادق عليه السلام درباره ي ضرورت و اهميت تربيت ديني کودکان و نوجوانان مي فرمايد:«بادروا أولادکم بالحديث قبل أن يسبقکم إليهم المرجئه»؛(کليني، ج 6، ص 47) به اين معنا که «هرچه زودتر معارف اسلامي را به فرزندان خود بياموزيد پيش ازآنکه منافقان با آموزش هاي انحرافي بر شما سبقت گيرند.»
بنابراين «... کودک درخطراخلاقي را بايد در رديف انحرافات جواني قرارداد،زيرا اگرازآن جلوگيري نشود سقوط درتبهکاري او فراهم مي شود».(ژان پياژه، 1369، ص 119)
مولوي راجع به اينکه هرچه انسان بزرگ تر مي شود صفات او قوي تر و ريشه دارتر مي گردد مثلي مي آورد آنجا که مي گويد:مردي خاري درمعبرکاشت و مردم ازاين بوته خار در رنج بودند.او قول داد که سال ديگر آن را بکند و سال ديگر نيز کاررا به سال بعد موکول کرد و سال هاي بعد نيزبه همين ترتيب عمل کرد.ازطرفي،درخت، سال به سال ريشه دارتر مي شد و خارکن ضعيف تر مي گرديد. يعني ميان رشد درخت و قوت او نسبت معکوس برقرار بود.حالات انسان نيز مانند خاربُن و خارکن است.روز به روز صفات درانسان ريشه هاي عميق تري پيدا مي کند و اراده ي انسان را ضعيف تر مي کند،بنابراين قدرت يک جوان دراصلاح نفس خود،از يک پير بيشتراست. (مرتضي مطهري،1371، ص 79-80)
سعدي نيزمي گويد:
هرکه درخورديش ادب نکنند،در بزرگي ادب از او برخاست
چوب تر را چنان که خواهي پيچ، نشود خشک جز به آتش راست
مولوي و سعدي نيزبراين عقيده هستند که آموختن فضايل و تربيت فرزندان بايد از سنين کودکي و نوجواني آغاز شود زيرا دراين سنين آمادگي و صلاحيت هاي لازم براي امرتربيت در آنان به ميزان کافي وجود دارد.
وقتي محورتربيت،عمق بخشي ديانت و تقواي ديني در کودکان و نوجوانان بايد از سنين کودکي و نوجواني آغاز شود زيرا دراين سنين آمادگي و صلاحيت هاي لازم براي امر تربيت درآنان به ميزان کافي وجود دارد.
وقتي محورتربيت،عمق بخشي ديانتي و تقوي ديني درکودکان و نوجوانان باشد،مسلماً فرزندان ازهرنوع آسيب هاي اخلاق و اجتماعي مصون مي مانند زيرا که بسياري از شرارت هاي افراد ناشي از نداشتن تربيت ديني و اخلاقي مي باشد و دروني شدن ارزش هاي ديني باعث مي شود آنان دربرابر اين انحرافات مقاومت بيشتري داشته باشند. والدين و مربيان اگر بخواهند کودکان را با معارف ديني آشنا کنند و اين امر را در آنان دروني سازند،بايد از سنين کودکي و نوجواني شروع کنند،چرا که فردا ديراست.
اما براي شروع چه بايد کرد؟ از چه روش هايي استفاده کنيم؟ مؤثرترين روش ها و عوامل کدامند؟
پاسخ به اين سؤالات موضوع و محتواي اين مقاله مي باشد. اميد است که موردتوجه والدين و مربيان محترم قرارگيرد.

ضرورت داشتن روش

روش شناسي و بررسي شيوه هاي تربيتي در نظام تربيتي اسلامي،جايگاه ويژه اي دارد.درواقع،درخت پرثمرتربيت، آنگاه به بارمي نشيند که نظريه هاي تربيتي درقالب شيوه هاي صحيح و درست اجرا شود.براي موفقيت درهرکاري، آگاهي به اسباب و وسايلي که بتواند به گونه اي سريع و آسان، ما را دررسيدن به هدف ياري کند،لازم است. اتخاذ روش هايي که بتواند ما را به آساني درپيمودن جاده موفقيت يار و مددکار باشد،ازشرايط توفيق درانجام هرکاري است. درقرآن کريم آمده است:
«... وليس البربأن تأتوا البيوت من ظهورها و لکن البرّ و أتوا البيوت من أبويها و اتّقوا الله لعلّکم تفلحون»؛ (بقره، 189) نيکوکاري بدان نيست که از پشت ديوار به خانه درآييد (چه اين کارناشايسته است) نيکي آن است که پارسا باشيد و درهر کاري ازراه آن وارد شويد.
درتفسيرآيه فوق فرموده اند که «وأتوا البيوت من أبوابها» يعني بايد هرکاري را از راه خودش انجام داد. (موسوي همداني، ج 3،ص 80)
حضرت علي (ع) درباره ضرورت داشتن روش در کارها مي فرمايد:«ما خاصگان و ياران و گنجوران نبوت و درهاي رسالت هستيم و درخانه ها جزاز درهاي آن نتوان وارد شد». (1)
دراهميت داشتن روش،امام صادق (ع) فرمود:«العامل علي غيربصيره کالسائرعلي غير طريق فلا تزيده سرعه السير الا بعدا» (تحف العقول،ص 379) عمل کننده ي بي بصيرت مانند ره نوردي است که به بيراهه مي رود.سرعت حرکت او را به هدف نمي رساند جز آنکه دورش سازد.
حضرت علي (ع) به مردم سفارش مي کند که:«اي مردم آن کس که راه آشکار را بپيماد به آب درآيد و آن کس که راه بيراهه را در پيش گيرد، در بيابان بي نشان مي افتد». (2) بنابراين هررشته اي ازعلوم شيوه و روش خاص خود را دارد که اگردرست به کارگرفته شود،نتايج مطلوبي به همراه خواهد داشت.تعليم و تربيت نيزچنين است و مربيان و والدين مي تواند با شناسايي بهترين شيوه ها و روش ها،در رسيدن به اهداف از آنها بهره ببرند.

ادخلوا الابيات من ابوابها
واطلبوا الاغراض في اسبابها (3)

1.روش تشويق

يکي ازروش هاي بسيارمؤثر در نهادينه کردن آموزه هاي ديني درکودکان استفاده از روش تشويق مي باشد. تشويق يک شيوه مناسب درايجاد انگيزش به سوي کارهاي مثبت مي باشد. تشويق در روح کودک و نوجوان ايجاد انگيزش مي کند و آنان را به انجام اعمال نيک تحريض و ترغيب مي کند. اميرمؤمنان علي (ع) درباره ي نقش پاداش و کيفرالهي در تربيت آدمي مي فرمايد:خداي سبحان پاداش را بر طاعت و کيفررا برمعصيت خود قرار داده است تا بندگانش را از عذاب خويش باز دارد و به سوي بهشت روانه سازد. (4)
مقصود از تشويق و تنبيه چيست؟
«مقصود از تشويق پاسخ مثبت در برابر رفتار مطلوب کودک (متربي) ابراز مهرورزي به او،واگذاري مسئوليت مناسب به او،وعده پاداش و ... جلوه گر مي شود. نقطه مقابل تشويق تنبيه است که مقصود ازآن پاسخ منفي دربرابر رفتار نامطلوب متربي است و براي آن مصاديقي است، از جمله نگاه سرد،روي برگرداندن،بي اعتنايي،تغيير چهره، محروم ساختن،جريمه و تنبيه بدني.با اين بيان روشن مي شود که تشويق،پاداش دادن به فردي است که تن به کوشش داده و سعي خود را کرده است و تنبيه مجازات نمودن [از راه هاي] مختلف است».(بهشتي، 1379، ج 2، ص 241)

«ابن سينا فيلسوف و انديشمند بزرگ اسلام تشويق را به منزله ضمانت اجراي تعليم و تربيت مورد توصيه قرار مي دهد و مصاديق تشويق و تنبيه را متنوع و متعدد مي داند و معتقد است واکنش مربي دربرابر رفتارناپسند متربي بايد متناسب و تدريجي باشد. ابتدا روگرداني،سپس ترش رويي، پس از آن ترساندن و آنگاه توبيخ است و مربي در شرايط خاص مي تواند به تنبيه بدني روي آورد». (دفتر همکاري حوزه و دانشگاه،1377، ج 1،ص 287)
براي ترغيب کودکان ونوجوانان به امورديني، بهتراست اصلي ترين روش، تشويق باشد؛زيرا تعليم وتربيت اسلامي بر سهولت،محبت و ملاطفت تأکيد دارد.وانگهي از طريق تشويق مي توان انگيزه و ميل فطري او را به مهر و محبت و قدرداني تأمين و اعتماد او را جلب کرد. البته در صورتي که تشويق مؤثر واقع نشود و خطا و تخلفي از سوي متربي صورت گيرد به منظورآگاهي دادن به او و جلوگيري ازاعمال کاري در انجام [امورديني] مي توان ابتدا به انذار و سپس به تنبيه روي آورد و منظورازتنبيه دراينجا تنبيه بدني نيست؛بلکه در درجه اول استفاده از روش هايي است که کودک را از انجام کارهاي نامطلوب (مثل نماز نخواندن) ناخشنود کند. بي توجهي،قهر،(کوتاه مدت) سرزنش،محروم سازي و امثال آن ازشيوه هاي تنبيهي هستند که جنبه انساني داشته و براي تنبيه،بهتراست ازآنها استفاده شود،نه تنبيه بدني. (احمدي، 1380، ص 143)
چگونه تشويق باعث تعميق ارزش هاي ديني مي شود؟
يکي ازسرمايه هاي فطري و ذخايرطبيعي که درباطن هر انسان به مقتضاي حکيمانه الهي مستقرشده است انگيزه ي حب ذات است. هرانساني قبل ازهرچيز و هرکس،به خود علاقه دارد و بالفطره عاشق و شيفته ي خويشتن است و هيچ چيزدرنظرآدمي به قدرخودش عزيز محبوب نيست.از سوي ديگرخداوند عشق به کمال مطلق و انزجاراز نقص را در وجود انسان قرارداده است،به گونه اي که هر انساني به صورت فطري متمايل به کامل ترشدن و پيشرفت است. تشويق ، باعث مي شود کودک يا نوجوان از کار خودش احساس لذت کند و در او احساس رضايت به وجود آيد. نتيجه اين امر، مضاف شدن تکرار عمل است. تشويق، موجب پيدايش نشاط و رفع کسالت در فرد مي گرد و وقتي اين حالت ايجاد شد، اشتياقش برانگيخته شده و زمينه ي رشد و کمال بيشتري براي او فراهم مي گردد.

شرايط تشويق

براي اينکه امرتشويق، زيان و خطري را براي کودک به دنبال نداشته باشد،رعايت نکات ذيل حائز اهميت است.
1. بايد عمل يا اخلاق نيک کودک را تحسين کرد، نه خود او را. در ضمن او را بايد متوجه کنيم که آنچه ارزشمند است عمل و صفت اوست.
2. تشويق بايد به جا و به موقع و متناسب با نوع رفتار کودک و نوجوان باشد و روحيه شخص درانتخاب شکل آن،يعني زباني،رفتاري،مالي،معنوي و جز اينها ملاحظه گردد.
«غزالي تفاوت هاي قابل توجه درانواع تشويق و ترغيب را اينگونه بيان مي کند:اگر کودک را گويند:به دبيرستان شو تا به درجه رياست رسي،وي خود لذت رياست نداند که چه باشد؛ لکن بايد گفت: به دبيرستان شو تا شبانگاه،چوگان و گوي به تو دهم،تا بازي کني،تا کودک به حرص آن به دبيرستان شود و چون بزرگ تر شود،وي را ترغيب کند به جامه ي نيکو و زينت،تا دست ازبازي بدارد.چون بزرگ تر شود وي را به خواجگي و رياست وعده دهد و گويد:جامه ي ديبا،کار زنان باشد و چون بزرگ تر شود آنگاه گويد:خواجگي و رياست دنيا اصلي ندارد که همه به مرگ تباه شود؛آنگاه وي را به پادشاهي جاويد وعده دهد».(عطاران، 1379، ج 3، ص 59)
3. تشويق بايد به گونه اي باشدکه باعث ترغيب ديگران بشود، نه دلسردي آنان.
4. تشويق بايد به اندازه و معقول باشد و به هيچ وجه از حد تجاوزنکند،زيرا دراين صورت موجب غرور و تباهي شخص مي شود و نيزنبايد کمترازاندازه باشد،زيرا نتيجه مطلوب خود را ازدست مي دهد.
5. تشويق وسيله اي براي ايجاد انگيزه است؛بنابراين نبايد به صورت هدف درآيد و تمام ذهن و فکر کودک را به خود مشغول سازد.زيرا دراين صورت،نقش بازدارنده پيدا مي کند.
6 .موقعي که کودک را تشويق مي کنيد بايد علت آن را برايش بگوييد و اين عمل بايد به گونه اي صورت گيرد که کودک خود را مستحق آن ببيند و آن را دردرون تأييد کند.
7. تشويق درحضورجمع،اثربيشتري دارد.

2. روش الگويي

يکي ازشيوه هاي مؤثردرتربيت کودکان و نوجوانان روش الگويي است.دراين روش فرد،از فرد يا افراد ديگر به عنوان سرمشق و الگو استفاده مي کند و تحت تأثير مشاهده،ازرفتار ديگران پيروي نموده و خود را با آن همساز مي کند.
بنابراين مي توان گفت:«الگو پيروي عيني و مشهود از يک انديشه و عمل درجنبه هاي گوناگون،جهت رسيدن به کمال است».
تربيت ابتدايي انسان به طورطبيعي با روش الگويي شکل مي گيرد.کودک درچند سال نخست زندگي خود،همه کارهايش را ازافراد پيرامون خود که در درجه اول پدرومادراويند، الگوبرداري مي کند و با تقليد ازآنان رشد مي کندو ساختار تربيتي اش سامان مي يابد.ازاين رو،روش الگويي در سازمان دادن شخصيت و رفتار کودک،نقش به سزايي دارد. غريزه ي تقليد يکي ازغرايز نيرومند و ريشه دار در انسان است. به برکت وجود همين غريزه است که کودک بسياري از رسوم زندگي،آداب معاشرت،غذاخوردن،لباس پوشيدن، طرز تکلم،اداي کلمات و جمله ها را از پدر و مادر و ساير معاشران فرا مي گيرد و به کار مي بندد.
چشم و گوش کودکان و نوجوانان چون دريچه اي بازاست، مي بينند و مي شنوند و ذهنشان چون آيينه اي است که هرچيزي درآن منعکس مي شود،با اين تفاوت که آيينه عکس اشيا را در خود نگه نمي دارد ولي ذهن کودکان و نوجوانان اينها را در خود نگه مي دارد.بنابراين والدين و مربيان مي تواند فعاليت ها و رفتارهاي ديني و مذهبي خود را به گونه اي هماهنگ کنند که فرزندان،متوجه شوند و الگوي ذهني آنان را درانجام اين امور شکل دهند.
باندورا، دررابطه با تقليد و تکراررفتار الگو تحقيق بسيار جالبي انجام داده است که درآن «کودکان يک مهد کودک را به پنج گروه تقسيم کرد.درگروه آزمايشي اول،کودکان به مشاهده رفتارالگوي فرد بزرگسالي مي پردازند که به طور فيزيکي و لفظي به يک آدم پلاستيکي حمله مي کنند.درگروه دوم کودکان حوادث و رفتار فوق را در فيلمي مشاهده مي کنند. در گروه آزمايشي سوم،کودکان رفتارکودکان رفتار تهاجمي شخصيت ها را درفيلم کارتوني مي بيند. درگروه آزمايشي چهارم کودکان درهيچ يک از سه موقعيت فوق قرار نمي گيرند و بالاخره در گروه آزمايشي پنجم کودکان به مشاهده ي يک الگو با رفتار آرام،مطيع و غيرتهاجمي مبادرت مي ورزند.بعد از مشاهده ي رفتارهاي مختلف درزمان معين شده،تمام کودکان در موقعيت يکساني قرارداده مي شوند. آزمايشگر ازطريق يک پنجره به مشاهده ي رفتارکودکان مي پردازد و رفتارهاي تهاجمي شفاهي و عملي آنان را يادداشت مي کند. درتحليل اطلاعات به دست آمده از يادداشت ها به اين نتيجه مي رسند که:الگوي پرخاشگري را که گروه هاي اول تا سوم ديده بودند،رفتار تهاجمي بيشتري نسبت به گروه چهارم (گروهي که هيچ موردي را مشاهده نکردند) ازخود نشان مي دهند و برعکس گروهي که (گروه پنجم) الگوي رفتار آرام، مطيع و غيرتهاجمي را مشاهده کرده بودند،رفتار تهاجمي کمتري نسبت به گروه کنترل (گروه چهارم که هيچ موردي را نديده بودند) ازخود نشان مي دادند».(شعباني،1371، ص 63)
«کودک،مقلد خوبي است.وبه آساني و بدون هيچ گونه زحمت و مشقتي تنها ازراه تقليد مي آموزد.او را مي بيند،مي شنود و پس ازمدتي تکرارمي کند.برخي پژوهش ها نشان داده اند ازسنين تشخيص،يعني حدود شش سالگي،پسران از پدران تقليد مي کنند و دختران از مادران و اين تقليد درآنان ناآگاهانه است.کودک درمسيررشد،ازافراد بسياري الگو مي پذيرد و تحت تأثيرديده ها و شنيده هاي بسياري است.همه اطرافيان به گونه اي دراو اثرمي گذارند و مدل و الگوي کودکند،ولي والدين ازهمه آنها مهمترو مؤثرترهستند و اين اهميت و تأثير درکودکان تا سنين نوجواني همچنان تداوم دارد.براين اساس، وظيفه والدين دراين دوران بسيار سنگين است و بايد به فرزندان فرصت بدهند تا ازاخلاق و رفتارخوب خود بهره مند گردند. اگر سخن ناروا خوب نيست نبايد اين گونه سخنان را درحضور فرزندان خود جاري کنند،اگر از اولاد خود انتظار کارخوب دارند بايد درکارخير براي کودکان خود الگو باشند. اگردوست دارند فرزندشان نماز اول وقت بخوانند خود بايد پيشگام باشند.والدين بايد به گونه اي عمل کنند که فرزندان به آنان ديد مثبت داشته باشند. » (مجموعه مقالات نماز و خانواده، 1386، ج 1، ص 234)

الگو درقرآن و سيره معصومين عليهم السلام

درقرآن کريم استفاده ازالگو و اسوه به عنوان يکي از مهمترين روش هاي تربيتي مطرح است.قرآن نمونه ها ومثال هاي زيادي را بيان کرده که بيانگر تأثيرفراوان اين روش در يادگيري و شکل گيري شخصيت انسان ها است. به عنوان مثال آنجا که داستان قابيل را نقل مي کند که برادرش هابيل را کشت اما نمي دانست با جسد برادرچه کند؟ دراينجا خداوند کلاغي را فرستاد که مشغول کندن زمين شود وکلاغ مرده را دفن کند.قابيل ازکلاغ آموخت که چگونه برادر را زير زمين پنهان سازد.
خداوند درقرآن کريم صراحتاً رسول گرامي اسلام (ص) را به عنوان الگو معرفي مي کند و مي فرمايد:
«البته شما دراقتداي به رسول خدا چه درصبر و مقاومت با دشمن و چه ديگر اوصاف و افعال نيکو،خير و سعادت بسيار است براي آن کسي که به ثواب خدا و روز قيامت اميدوار باشد و ياد خدا را بسيارکند». (احزاب، 23)
حضرت علي (ع) مي فرمايد:«به سيرت پيامبرتان اقتدا کنيد که برترين سيرت است و به سنت او بگرويد که راهنماترين سنت است». (نهج البلاغه، خطبه 116)
پيامبر گرامي اسلام (ص) به عنوان الگويي شايسته براي اصحاب بود که چگونگي عبادت ها را ازاين روش به آنها مي آموخت.از ابي حازم روايت شده است که يک بارپيامبر (ص) برروي منبرنمازخواند،وقتي نمازش تمام شد رو به مردم کرد و فرمود:اي مردم، من اين کار را بدين خاطر انجام دادم که شما ازمن پيروي کنيد و کيفيت خواندن نماز را از من ياد بگيريد.امام کاظم (ع) مي فرمايد:«يحفظ الاطفال بصلاح آبائهم»؛(مجلسي،ج 5، ص 178)
رفتارکودکان دراثرخوبي هاي رفتار والدين حفظ مي شود.
بنابراين الگو هاي پاک و با فضيلت،انگيزه و ميل به پاکي و آراستگي به فضايل را درجوامع ايجاد مد و الگوهاي ناپاک و بي فضيلت،جوامع را به سوي ناپاکي و رذايل برمي انگيزند. آن همه تأکيدي که برنقش الگوها شده است بدين خاطراست که الگوها،چون مقبول واقع شوند ديگران را مطابق خود مي سازند؛چنانکه هرهنري که استادي داشته باشد،جان شاگردش بدان هنرمتصف مي شود.
هرهنرکه استاد بدان معروف شد
جان شاگردش بدان موصوف شد (5)

مسئوليت الگوها

با توجه به نقش خطيرالگوها،مسئوليتي بس سنگين نيز متوجه آنهاست.والدين و مربيان زماني مي تواند از روش الگويي استفاده ونتيجه بگيرند که موارد ذيل را رعايت کنند.
1.والدين قبل از توصيه به ارزش هاي ديني بايد خود دراين امرپيشتازباشند.اميرمؤمنان علي (ع) دراين باره مي فرمايند:«هرکه خود را پيشواي مردم سازد،بايد پيش از تعليم ديگران به تعليم خويش بپردازد،و بايد تربيت کردنش، پيش از آنکه با زبانش باشد،با سيرت و رفتارش باشد و آنکه خود را تعليم دهد و تربيت نمايد،شايسته تر به تعظيم است از آنکه ديگري را تعليم دهد و تربيت نمايد». (6) (نهج البلاغه، حکمت 73)
2. مربيان و والدين سعي کنند به صورت عملي و رفتاري کودکان را به مسايل ديني دعوت کنند.امام صادق(ع) به اين امرتوجه داده،مي فرمايند:
مردم را با رفتارخويش به حق دعوت کنيد،نه با زبان خويش. (7)
3. والدين همراه بايد مراقب باشند بين گفتار وعملشان تناقض به وجود نيايد.
4. اشتياق مربيان و والدين بايد درانجام مسايل ديني نسبت به کودکان و نوجوانان چندبرابرباشد.
هيچ کس را نيست ره سوي وصال؛تا نباشد رهبرش صاحب کمال

3.روش محبت

يکي ازابزارهايي که مي تواند ما را درنهادينه کردن آموزه هاي ديني درفرزندان به هدف برساند محبت کردن است. محبت يکي ازعوامل بسيار مهم درجذب افراد مي باشد که اثر آن برروي فرد تربيت شونده عميق و پايدار مي باشد. دراين مدت والدين مي توانند منويات تربيتي خود را به افراد القا کنند و تغييررفتار را درآنان مشاهده نمايند.

ازمحبت تلخ ها شيرين شود
ازمحبت سرکه ها زرين شود

از محبت دُردها (8) صافي شود
از محبت دردها شافي شود

ازمحبت مرده زنده مي کنند
ازمحبت شاه بنده مي کنند (9)

دردين اسلام،محبت به عنوان اساس و رکن درجذب و هدايت انسان ها به شمار مي رود.اديان الهي برپايه محبت به دل ها رسوخ کرده و راسخ مانده اند يکي ازمهمترين و مؤثرترين روش هاي پيامبراکرم (ص) استفاده ازاين روش بوده است. زيرا با اين روش جاذبه درافراد ايجاد مي کردند و هم انگيزه ي آنها را افزايش مي داد.و اگرپيامبراکرم (ص) اين روش را پي نمي گرفت،آن همه اعراب باديه نشين به دورش جمع نمي شدند تا ازباديه نشيني و بربريت به تربيت و فرهنگ ديني پناه آورند.حضرت علي (ع) درباره اهميت و تأثيراين روش مي فرمايد:«دوستي ورزيدن نيمي ازخرد است». (نهج البلاغه،حکمت 142) و درجاي ديگرمي فرمايد «دوستي ورزيدن پيوند با مردم را فراهم مي آورد». (نهج البلاغه، حکمت 211) درواقع نيروي محبت ازنظرتربيتي،نيرويي عظيم و کارسازاست و بهترين تربيت آن است که بدين روش تحقق يابد،زيرا محبت با فطرت و سرشت آدمي سازگاري زيادي دارد و پذيرش آنها از ناحيه درون و بدون هيچگونه تحميلي است.ضرورت و اهميت به کارگيري روش محبت از اين روست که محبت اطاعت آوراست و سبب همساني و همراهي فرزند با والدين و مربي مي شود.ازعلي (ع) نقل شده است که از رسول خدا (ص) درباره ي روش و سنت آن حضرت پرسيدم،فرمود:«والحب اساسي»؛محبت بنياد واساس (روش و سنت) من است.(الشفا بتعريف حقوق المصطفي، ج 1،ص 187)
چگونه محبت باعث دروني شدن يک رفتار مي شود؟
ميان محبت و اطاعت رابطه اي بسيارقوي وجود دارد. با ظهورمحبت همرنگي و اطاعت پيدا مي شود.محبت هرکسي که دردل آدمي بنشيند مطيع و پيرو او مي شود و ازخواست او سرپيچي نمي کند.انسان اسيرمحبت و محکوم آن است،تا جايي که گفته اند:«الانسان عبدالاحسان» (غررالحکم،حديث 8771) احسان و اظهاردوستي،مي تواند بشر را تا سرحد بندگي به پيش ببرد و البته اين نتيجه طبيعي محبت ورزي نسبت به انساني است که فطرت بشري خويش را از دست نداده باشد.

اگروالدين و مربيان بين کودکان و نوجوانان رابطه ي توأم با مهرو محبت برقرارکنند بين خود و کودک يک حوزه ي عاطفي ايجاد خواهند کرد که به واسطه ي آن توجه کودک جلب مي شود.وقتي توجه کودک جلب شد،پاسخ هاي مثبتي دربرابر دستورات و راهنمايي ها ازخود نشان مي دهد و درصورت دوام اين محبت و راهنمايي هاو پاسخ هاي مثبت،آموزه هاي ديني درکودک و نوجوان به صورت ارزش درمي آيد و دراو نهادينه مي شود.
سعدي معتقد است تأثيرمحبت و مهرورزي و احسان، معجزه آسااست.به گونه اي که علاوه برانسان،حيوانات را هم تحت تأثيرقرار مي دهد.او دراين باره مي گويد:

به ره در يکي پيشم آمد جوان
به تگ اندر پي اش گوسفندي روان

بدوگفتم که اين ريسمانست و بند
که مي آرد اندر پي ات گوسفند

سبک طوق و زنجير از او باز کرد
چپ و راست پوييدن آغاز کرد

هنوز از پي اش تازيان مي دويد
که جو خورده بود از کف مرد و خويد

چو بازآمد از عيش و شادي به جاي
مرا ديد و گفت اي خداوند رأي

نه اين ريسمان مي برد با منش
که احسان کمنديست در گردنش

به لطفي که ديدست پيل
دمان نيارد همي حمله بر پيلبان (10)

به وجود آوردن احساسات عاطفي و اخلاقي يکي از اصول مهم و اصلي است که بايد بين کودک و پدر و مادر،يا بزرگسال به وجود آيد؛زيرا هرکدام به نوبه خود نقش مهمي را در سازندگي شخصيت کودک دارند واگراين اصول بر پايه درستي درمحيط خانواده استوارنباشد،بدون ترديد ناهنجاري در رفتارو اخلاق کودک به وجود مي آيد.(ژان پياژه، 1369، ص 119) ژان ژاک روسو درکتاب اميل دراين باره مي گويد: کودک داراي شخصيت مستقلي است،او نبايد به طور آشکار و جابرانه تحت فرمان قرارگيرد. پدرو مادر بايد با او مانند دوست و موافق باشند و يا لااقل نبايد بداند که تحت فرمان قرار گرفته است و بايستي فرمان او را بپذيرد،فرزندان نبايد فکر کنند که پدران و مادران به آنان دستور مي دهند،فرمان اگر دوستانه باشد،کودکان با والدينشان دوست مي شوند.
درواقع محبت نياز مستمر و هميشگي کودک است و همواره بايد کودک را با محبت کردن همراه خود کرد. براين اساس مي توان گفت که نگرش مثبت فرزندان نسبت به مذهب و امور ديني ريشه درمهرورزي و محبت والدين دارد. آنان مي توانند با ايجاد فضايي آکنده ازمهر و محبت، تجربه خوشايندي در ذهن کودک ايجاد نمايند و بين امورديني و ذهن کودک ارتباط قوي برقرار نمايند.
البته محبت شرايطي دارد که عبارت است از:
-محبت به کودک بايد راستين باشد.
-محبت را بايد ازدل و زبان آورد تا فرزند آنرا با تمام وجود لمس کند. ممکن است پدري و مادري فرزند خود را در دل دوست داشته باشند اما اظهارنظرنکنند اين نوع محبت تأثير چنداني ندارد.
-محبت به فرزندان بايد يکسان باشد.
-محبت نبايد مانع امر و نهي گردد .
-محبت به کودک بايد معقول و به اندازه صورت گيرد.

4.روش بصيرت بخشي

بصيرت چنين تعريف شده است:«قواي در قلب، نوراني به نور قدسي است که به واسطه آن حقايق و بواطن را مي بيند؛ همانگونه که چشم،صورت اشيا را مي بيند».(التعريفات، ص 20) دکترشرفي درکتاب تربيت اسلامي با تأکيد برديدگاه امام خميني بصيرت درتربيت را اينگونه معرفي مي کند: «در حقيقت،بصيرت يا بينش به طرزتلقي آدمي ازامور و حوادث نيزاطلاق مي شود و به تعبيري ديگر،بينش،نوعي آگاهي عميق و گسترده است».
درمکتب تربيتي اسلام براي بهره مندي بيشترازدين وحاکم ساختن آن برحيات عادي و مبارزه با ديانت تقليدي و تحديد و تعديل آن،ابتدا همگان را دعوت به تفکر و تعقل درمفاهيم و مبادي دين و کشف حقانيت ديانت الهي ازميان اديان سنتي و موروثي مي نمايد و ازتقليد کورکورانه ازآبا و اجداد به شدت منع کرده،مي فرمايد:
«إنّ شرالدّوات عند الله الصّمّ البکم الذين لا يعقلون»؛(انفال، 22) بدترين جنبندگان نزد خداوند کساني هستند که تعقل نمي کنند و ازاستماع و اظهارحق عاجزو ناتوان هستند.يکي از محورهاي اساسي درامرتربيت،توجه به روش معرفت و بصيرت مي باشد؛معرفت و بصيرت به معناي نوعي آگاهي عميق و گسترده است که نتيجه آن ايجاد پيوند بين انسان و واقعيت مورد نظر مي باشد. در قرآن کريم نيز اين روش مورد تصريح قرارگرفته است:«قد جاءکم بصائر من رّبکم فمن أبصر فلنفسه و من عمي فعليها»؛(انعام، 104)
«آيات الهي و کتب آسماني که سبب بصيرت شماست،البته از طرف خدا آمده؛پس هرکس بصيرت يافت،خود به سعادت رسيد و هرکس کوربماند درزيان افتاد».
اگرانسان بصيرت و آگاهي نداشته باشد نمي تواند تکاليف الهي را بشناسد تا به اطاعت ازآنها تن دردهد و به هدف حيات خويش برسد.پيامبراکرم (ص) دراين خصوص مي فرمايد:
«ليس الاعمي من يعمي بصره انما الامي من تعمي بصيرته»؛ (نهج الفصاحه، حديث 2373، ص 362) «کورآن نيست که چشم او نتواند ببيند،بلکه کورکسي است که بصيرتش کور باشد».
پيامبراکرم (ص) ازسوي خداوند مأمور مي شود به صراحت اعلام کند که «حرکت او و پيروانش بر مبناي بصيرت و روشن بيني است». (11)
بصير به چه کسي اطلاق مي شود؟
در روايات بصيربه کسي اطلاق مي شود که بعد از شنيدن سخنان به تفکر مي پردازد،بعد ازمشاهده اموردرباره آنها به تفکرمي پردازد و ازمايه هاي عبرتي که درحوادث است عبرت مي گيرد و تلاش مي کند در راهي که داراي علايم و نشانه هاي واضح است،سيرکند و دراثردرک و بينش دروني حالتي براي او ايجاد مي شود که ازافتادن درمهالک پرهيز مي کند.

«فانما البصير من سمع فتفکر و نظر فأبصر، وانتفع بالعبرثم سلک جدداً واضحاً يتجنب فيه الصرعه في المهادي». (محمدي ري شهري،ميزان الحکمه،ج 1،ص 423)
سوق دادن به سوي نور و روشنگري درون انسان ها که وظيفه پيامبران الهي بوده،برمبناي روش بصيرت صورت مي گرفت.زيرا درشناخت برمبناي بصيرت و آگاهي و تعقل، انحراف و کج روي نيست.بنابراين والدين و مربيان مي توانند با کودکان و نوجوانان درباره ي ارزش هاي ديني بحث و گفتگو کنند که:هدف ازخلقت و آفرينش انسان ها چيست؟ دين چه نقشي درزندگي دارد؟چرا ما بايد عبادت کنيم؟ رعايت ارزش هاي ديني چه تأثيري درزندگي انسان دارد؟... و به اين وسيله نوعي بصيرت و بينش و دگرگوني دروني در آنان ايجاد کنند و مطمئن باشند که
اگربتواند دگرگوني دروني درکودک ايجاد کنند،تغييررفتار و ترغيب کودکان و نوجوانان به مسائل ديني را مشاهده خواهند کرد.

کودکان را مي بري مکتب به زور
زانکه هستند از فوايد چشم کور

چون شود واقف،به مکتب مي دود
جانش از رفتن شکوفه مي شود

مي رود کودک به مکتب پيچ پيچ
چون نديد ازمزد کارخويش هيچ (12)

آثاربصيرت آفريني

-بصيرت،نگاه فرد را از سطح و پوسته ي رويدادها مي گذراند و به عمق و باطن آنها نفوذ مي دهد.
-بصيرت موجب تعادل و ثبات روح فرزندان مي شود و آسيب پذيري دربرابرحوادث و عوامل تهديد کننده معنويت کمتر شود.
-بصيرت مشکلات و سختي ها را آسان جلوه مي دهد. (13)

5. روش قصه گويي

يکي ازوسايل تعليم و تربيت داستان است. شواهد تارخي نشان مي دهد که داستان و قصه يک وسيله رايج و عمومي در ميان همه ي اقوام و ملل بوده است و معمولاً هرزمان،نقالاني حرفه اي وجود داشته اند که درمجامع عمومي براي مردم قصه مي گفته اند.يونانيان قديم فرزندان خود را ازکوچکي به حفظ داستان هايي از «ايليا»،«همر» و «اُديسه» وادار مي کردند.
افلاطون ارزش و اهميت [قصه ها]، داستان ها و افسانه ها را در تربيت کودک دريافته مي گويد:«پس بايد پرستاران و مادران را وادارکنيم که فقط حکايات را که پذيرفته ايم براي کودکان نقل کنند و متوجه باشند که پرورشي که روح اطفال به وسيله حکايات حاصل مي کند به مراتب بيشتر از تربيتي است که جسم آنها به وسيله ورزش پيدا مي کند».(عطاران، 1368، ص 123)
بسياري ازاديبان، نويسندگان، فيلسوفان و عالمان اخلاق که به قدرت زبان قصه آگاه بوده اند،افکارخود را دراين قالب بيان کرده اند.بوعلي ازجمله کساني است که درقصه ي «حي بن يقضان» بسياري از مضامين بلند عرفاني را آورده است. و يا غزالي درکتاب «کيمياي سعادت» فراوان ازحکايت و تمثيل بهره جسته است.

اهميت قصه در قرآن

قصه درقرآن کريم، بازگو کردن سرگذشتي است که از واقعيات عيني حيات بشرحکايت دارد،تا براي آيندگان عبرتي باشد.قرآن خودش را به عنوان يک منبع داستان معرفي مي نمايد و مي گويد:«ما اخبار پيامبران را به صورت قصه براي تو بيان مي کنيم تا به قلب تو آرامش دهيم و به همين وسيله حق آشکار مي گردد و براي مؤمنين موعظه و تذکرخواهد بود». (14)
آنچه ازآيات قرآن به دست مي آيد نشان مي دهد که اهداف قصه هاي قرآن درمحورهاي زيرخلاصه مي شود:
1.تربيت و آموزش از طريق آموزش القاء غيرمستقيم.
2.عبرت و تفکر.
3.بيان حقايق و احياي تفکرديني صحيح برمبناي زدودن خرافات.
4.شاهد صدق نبوت و زمينه براي گسترش دعوت.
5.آرامش خاطرپيامبرو اميدآفريني در دل هاي مؤمنين با نويد موفقيت.(معرفت، 1379، ص 276)
چگونه قصه و داستان برانسان تأثير مي گذارد؟
در تعليم و تربيت قصه گويي روشي است که به وسيله آن به طورغيرمستقيم دراعماق روح کودک و نوجوان تأثير مي گذارد.داستان نويس و قصه گو،ضمن بيان وقايع مهم اقوام، ملل و شخصيت هاي مهم تاريخ،روح خواننده و شنونده را به همراه خويش تا عمق تاريخ مي برد،و الگوهايي را برايش مجسم مي سازد تا ازگفتار و رفتارشان سرمشق بگيرند و پيروي کنند. تأثيرات قصه و داستان غيرمستقيم و نامرئي است.به طورغيرمستقيم راه را نشان مي دهد و هدايت مي کند،عبرت مي دهد،موعظه مي کند، تشويق مي نمايد، مي ترساند، اميدوار مي کند ،همه ي اينها به طورغيرمستقيم القا مي شود و به همين جهت پايدارخواهد بود.(اميني، 1379، ج 2، ص 109) درواقع شنيدن قصه يکي از کارهاي مورد علاقه کودکان و نوجوانان است.آنها با هيجان زياد به داستان گوش مي دهند و خود را دراختيار قصه گو قرار مي دهند که دراين صورت به صورت غيرمستقيم تأثيرات لازم را مي پذيرند. قصه،نه تنها پيام هاي مفيدي براي کودک دارد،بلکه اگربه گونه اي جذاب و مناسب طراحي و بيان شود،کودک ونوجوان مي کوشد خود را با شخصيت هاي آن قصه همانند سازد. (مجموعه مقالات نماز و خانواده،1386، ج 1،ص 249) والدين و مربيان مي توانند با بيان داستان هاي مذهبي و ديني،زمينه ي رشد و شناخت کودک را فراهم سازند و با ارائه ي قصه هاي آموزنده و جذاب به ساخت الگوي ذهني آنان با گرايشات معنوي بپردازند و زمينه ي علاقه و انگيزه ي آنان را درانجام مسايل معنوي فراهم آورند.دراين صورت نوعي اشتياق در آنان ايجاد مي شود و درنتيجه کودک و نوجوان ازانجام اعمال ديني احساس رضايت مي کند،که اين رضايت باعث دروني شدن عمل اخلاقي درآنان مي شود.

نتيجه

آشنا کردن کودکان و نوجوانان با معارف و ارزش هاي ديني و مذهبي يکي از اصول مهم در تعليم و تربيت اسلامي محسوب مي شود و روز به روز با توسعه ي زندگي اجتماعي؛ علمي و سياسي ضرورت آن بيشتراحساس مي شود. بنابراين يکي از محورهاي مهم و اصلي تربيت بايد عمق بخشيدن آموزه هاي ديني درکودکان و نوجوانان باشد،زيرا دراين صورت است که فرزندان از هرنوع آسيب هاي اخلاقي و اجتماعي مصون مي مانند.بسياري از شرارت هاي افراد ناشي از نداشتن تربيت ديني و اخلاقي مي باشد و دروني شدن ارزش هاي ديني باعث مي شود آنان دربرابراين انحرافات مقاومت بيشتري داشته باشند.
تربيت ديني فرزندان را بايد ازکودکي آغاز کرد. زيرا روح آنان دراين زمان انعطاف پذيري قابل توجهي دارد و هرچه انسان بزرگتر مي شود ازاين انعطاف کاسته مي شود.با توجه به اينکه کودک دراين دوران از حساسيت ها و لطافت هاي خاصي برخورداراست،بايد ازبهترين شيوه ها بهره گرفت تا نتايج مفيد و مؤثرحاصل شود.يکي از روش هاي بسيار مؤثر درتربيت تشويق کارهاي خوب کودکان و نوجوانان است. تشويق راهي مناسب درايجاد انگيزش به سوي کارهاي مثبت مي باشد.تشويق در روح آنان اثر مي گذارد و آنها را به انجام اعمال نيک تحريض و ترغيب مي کند.يکي ديگراز شيوه ها روش الگويي است.دراين روش فرد،از فرد يا افراد ديگر به عنوان سرمشق و الگو استفاده مي کند و تحت تأثير مشاهده از رفتار ديگران پيروي نموده و خود را با آن همساز مي کند. روش محبت يکي ازعوامل بسيارمهم درجذب افراد مي باشد که اثرآن بر روي فرد تربيت شونده عميق و درازمدت مي باشد.دراين مدت مربي مي تواند منويات تربيتي خود را به کودک القا کند و تغييررفتار را در کودک مشاهده کند. داشتن بصيرت و آگاهي نسبت به انجام يک کار،دوام و قوام آن عمل را بيشترخواهد کرد بنابراين روش بصيرت بخشي،روش مؤثري براي نهادينه کردن ارزش ها در کودکان و نوجوانان محسوب مي شود.با روش قصه گويي نيز مي توانيم دراعماق روح کودک نفوذ کنيم و با بيان قصه هاي آموزنده و جذاب کودکان را با شخصيت هاي قصه همانند سازيم.

پي نوشت ها:

1. نحن الشعار و الاصحاب، والخزنه و الابواب، و لا تؤتي البيوت الا من ابوابها.نهج البلاغه خطبه 154.
2. ايها الناس من سلک الطريق الواضح ورد الماء و من خالف وقع في التيه،(نهج البلاغه، کلام 60201). ناشنواي واقعي که ازابتدا توانايي شنيدن ندارد بالتبع لال خواهد ماند.
3. جلال الدين محمدمولوي مثنوي معنوي،دفتر اول.
4. ان الله سبحانه وضع الثواب علي طاعته،والعقاب علي معصيته ذياده لعباده عن نقمته و حياشه لهم الي جنته.نهج البلاغه حکمت 368.
5.جلال الدين محمدمولوي مثنوي معنوي،دفتر اول.
6.من نصب نفسه للناس اماماً فليبدا بتعليم نفسه قبل تعليم غيره، و ليکن تأديبه بسيرته قبل تأديبه بلسانه و معلم نفسه و مؤدبها احق بالاجلال من معلم الناس و مؤديهم. (نهج البلاغه، حکمت 73)
7. کونوا دعاه الناس بأعمالکم،و لاتکونوا دعاه بألسنتکم.(قرب الاسناد،ص 39)
8. دراينجا به معني کينه و غل و غش مي باشد.
9.جلال الدين محمدمولوي مثنوي معنوي، دفتر دوم.
10.سعدي،بوستان.
11.قل هذه سبيلي أدعوا إلي الله علي بصيره أنا و من اتّبعني... (يوسف، 108)
12.جلال الدين محمدمولوي مثنوي معنوي،دفترسوم.
13.(تربيت اسلامي با تأکيد بر ديدگاه هاي امام خميني، دکتر محمدرضا شرفي)، WWW.Ghadeer.org
14.وکلاًّ نّقص عليک کن أنباء الرسل ما نثبّت به فؤادک و جاءک في هذه الحق و موعظه و ذکري للمؤمنين.(هود، 120)

کتابنامه
1. قرآن کريم .
2. نهج البلاغه.
3. آشتياني، محمدرضا، (1384)، گنجينه آداب اسلامي، قم: انتشارات زهير.
4.احمدي، احمد، (1364)،اصول و روش هاي تربيت در اسلام،انتشارات واحد فوق برنامه بخش فرهنگي جهاد دانشگاهي.
5.اميني، ابراهيم، (1379)، اسلام و تعليم و تربيت، تهران: انتشارات انجمن اوليا و مربيان.
6.بهشتي محمد، (1379)، آراي دانشمندان مسلمان در تعليم و تربيت،تهران:انتشارات سمت، ج 2.
7. پياژه،ژان،پيرهانري سيمون، (1396)، ترجمه عنايت الله شکيباپور،روان شناسي کودک و اصول تربيتي جوانان، تهران: کتاب فروشي نيما.
8.جمعي ازنويسندگان،(1386)، مجموعه مقالات نماز و خانواده،تهران:انتشارات انجمن اوليا و مربيان، ج 1و2.
9. حسيني زاده، علي، (زير نظر عليرضا اعرافي)، (1383)، سيره تربيتي پيامبراکرم و اهل بيت عليهم السلام، تهران: انتشارات حوزه و دانشگاه، ج 2.
10.خادمي، عين الله، (1379)، بررسي عوامل مؤثر بر دروني کردن ارزش هاي اسلامي دردانش آموزان، تهران: انتشارات اداره کل آموزش و پرورش.
11.دفترتحقيقات و برنامه ريزي وزارت آموزش و پرورش، (1369)،اخلاق وتربيت اسلامي،انتشارات چاپ و نشر ايران.
12.دلشاد تهراني، مصطفي، (1382)، سيري در تربيت اسلامي،تهران: انتشار دريا.
13.شرفي،محمدرضا، (بي تا)،تربيت اسلامي با تأکيد بر ديدگاه امام خميني،تهران:انتشارات مؤسسه تنظيم و نشرآثار امام خميني.
14.شعباني،حسن، (1371)، مهارت هاي آموزشي و پرورشي،تهران:انتشارات سمت.
15.عطاران، محمد، (1368)، آراي مربيان بزرگ مسلمان در باره تربيت کودک،تهران:وزارت آموزش و پرورش ـ دفتر امورکمک آموزشي و کتابخانه ها.
16.محمدي ري شهري،محمد، (بي تا) ميزان الحکمه، قم: مکتب الاعلام الاسلامي.
17.مطهري،مرتضي، (1371)، تعليم و تربيت دراسلام، قم: انتشارات صدرا.
18.معرفت، محمدهادي، (1379)، علوم قرآني، انتشارات مؤسسه فرهنگي انتشاراتي التمهيد و سازمان مطالعه و تدوين کتب علوم انساني دانشگاه ها (سمت).
19. مولوي، جلال الدين (1372)، مثنوي معنوي، تهران: انتشارات نگاه.
20. نوري طبرسي، حسين، (1408)، المستدرک الوسايل و مستنبط المسايل،بيروت:مؤسسه آل البيت لاحياءالتراث.
21. مجلسي،محمدباقر،(1403)،بحارالانوار، بيروت: دار احياء التراث العربي.
منبع:نشريه مجموعه مقالات (قرآن و اخلاق )ج2

نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:






موضوعات مرتبط: امور تربیتی و عملکرد آن
برچسب‌ها: امور تربیتی و عملکرد آن

تاريخ : پنج شنبه 16 / 7 / 1400 | 6:0 | نویسنده : اکبر احمدی |
.: Weblog Themes By M a h S k i n:.