
شیعه کیست و چه میگوید؟
مفهوم شناسی شیعه شیعه در لغت در فرهنگ لغت، واژه «شیعه» به پیروی فرد یا افرادی از دیگری، یاری دادن فردی و توافق و هماهنگی در قول یا فعل، معنا شده است.[1] در معنای لغوی لفظ شیعه، سه مطلب به صورت مانعة الخلو منظور است: اطاعت و پیرو
مفهوم شناسي شيعه
شيعه در لغت
در فرهنگ لغت، واژه «شيعه» به پيروي فرد يا افرادي از ديگري، ياري دادن فردي و توافق و هماهنگي در قول يا فعل، معنا شده است.[1] در معناي لغوي لفظ شيعه، سه مطلب به صورت مانعة الخلو منظور است:
اطاعت و پيروي، نصرت و ياري، توافق و هماهنگي.
در قرآن كريم، لغت شيعه و مشتقات آن (شيع و اشياع)، به همين معنا آمده است.[2]
شيعه در اصطلاح
واژه شيعه در اصطلاح، كاربردهاي مختلفي دارد:
1. اعتقاد به برتري عليبنابيطالب(عليه السلام) بر «عثمان بن عفان»، نه بر ابوبكر و عمر. عده بسياري از صحابه و تابعين به اين معنا، شيعه هستند، البته اين معناي عام شيعه است.[3]
2. اعتقاد به برتري امام علي(عليه السلام) بر تمام صحابه، از جمله ابوبكر و عمر، هرچند به خلافت بلافصل امام علي(عليه السلام) و وجود نصي در اين باره معتقد نباشد. عدهاي از معتزله بغداد و برخي از بصريها از اين گروه هستند.[4] اين هم از معاني عام شيعه است.
3. اعتقاد به امامت بلافصل امام علي(عليه السلام) به اين دليل كه او از ديگر صحابه برتر بود و پيامبر اكرم(صلي الله عليه و آله) او را به جانشيني خود برگزيد و همچنين اعتقاد به اينكه امامت در فرزندان او، از نسل حضرت زهرا(عليه السلام) ادامه مييابد و كسي جز آنان، چنين حقي ندارد.[5] اين معناي خاص شيعه است و رواج آن موجب شده است كه لغتشناسان پس از بيان معناي لغوي، به اين معني هم اشاره كنند.[6]
منشأ اصطلاح شيعه
پيامبر اكرم(صلي الله عليه و آله)، اين اصطلاح را براي برخي از مسلمين كه امام علي(عليه السلام) را از ديگر صحابه برتر ميدانستند؛ از ايشان پيروي ميكردند و به ايشان محبت و ارادت نشان ميدادند، به كار برده است. پيامبر اكرم(صلي الله عليه و آله) در تفسير آيه {إِنَّ الَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ أُولَئِكَ هُمْ خَيرُ الْبَرِيةِ} (بينه: 7) مصداق {خَيرُ الْبَرِيةِ} را امام علي(عليه السلام) و شيعيان او معرفي ميكنند و ميفرمايند: «والذي نفسي بيده انّ هذا وشيعته هم الفائزون يوم القيامة».[7]
تاريخ و منشأ پيدايش شيعه
در اين باره ديدگاههاي مختلفي مطرح است:[8]
ديدگاه صحيح اين است كه عقيده و گرايش شيعي زماني به وجود آمد كه امامت عليبنابيطالب(عليه السلام) توسط پيامبر اكرم(صلي الله عليه و آله) مطرح شد و ارادتمندان و معتقدين به لزوم اطاعت از او را شيعه ناميد. پس از رحلت پيامبر اكرم(صلي الله عليه و آله) در بين مسلمانان در خلافت و امامت اختلافهايي به وجود آمد و گروهي كه خود را متعبد به نصوص امامت ميدانستند و از امامت حضرت علي(عليه السلام) حمايت كردند، شيعه شناخته شدند و به اين ترتيب شيعه بهعنوان مذهبي خاص در دنياي اسلام پديدار شد.[9]
فرضيه عبداللّه سبأ
برخي تاريخ پيدايش شيعه را اواخر دوره خلافت عثمان ميدانند و به شخصي يهودي و متظاهر به اسلام، به نام «عبدالله بن سبأ» نسبت ميدهند و ميگويند اين شخص با هدف خدشهدار ساختن اسلام، عقيده به خلافت و امامت بلافصل امام علي(عليه السلام)، ناحق بودن خلافت خلفاي پيشين و ضرورت عصمت امام را طرح كرد و به مسئله امامت، كه امري عادي و سياسي بود، لباس تقدس پوشاند.[10]
نقد
1. اين فرضيه را نخستين بار «طبري» در كتاب تاريخ خود، از «سيف بن عمرتميمي» نقل ميكند؛ درحاليكه رجالشناساني مانند: «حاكم نيشابوري»، «ابن معين»، «نسائي» و «سيوطي»، سيف بن عمر را به جعل و وضع حديث متهم كردهاند.
2. لازمه اين فرضيه، پذيرش بيخبري دستگاه خلافت از واقعيتها و رخدادها يا بياعتنايي به سرنوشت اسلام و مسلمانان و يا بيكفايتي آن دستگاه در مقابله با توطئههاست؛ درحاليكه عثمان و كارگزاران او با مخالفان و حتي منتفدان خود، از جمله: «ابوذر غفاري» و «عمار ياسر» به بدترين شكل، برخورد ميكردند.
3. لازمه ديگر اين فرضيه آن است كه عموم امت اسلام و صحابه بزرگ پيامبر مورد نقد جدي قرار ميگيرند؛ زيرا از چنين توطئهاي غافل بودهاند و يا بازيچه دست يك يهودي شدهاند و تحت تأثير فتنه او، حوادثي مانند: «قتل عثمان» يا «جنگ جمل» را بهوجود آوردهاند.
4. اگر اين موضوع واقعيت داشته باشد بايد شيعيان به اين شخص احترام بگذارند، درحاليكه بسياري از شيعيان، حتي او را نميشناسند و بزرگان شيعه نيز يا اصل وجود او را نپذيرفتهاند، يا با نفرين از او ياد كردهاند.[11]
ايرانيان و تشيع
برخي ديگر، شيعه را پديدهاي، ايراني و ساخته ايرانيها ميپندارند و ميگويند كه عقيده وصايت و وراثت در امامت، كه از عقايد اساسي شيعه است، برگرفته از فرهنگ ايراني و نظام شاهنشاهي ايران است. همچنين علاقه خاص ايرانيان به امامان نيز ناشي از انگيزههاي ملّيت گرائي است؛ زيرا امام حسين(عليه السلام) با شهربانو ـ دختر يزدگرد پادشاه ايرانيـ ازدواج كرده است و امامان از نسل او هستند و در نتيجه نسب ايراني دارند. علاوه بر اين، ايرانيها به دليل شكست از مسلمانان در فتح ايران، احساس حقارت كرده و در پي انتقام بودهاند، از اين رو با طرح عقايد شيعه، به ويژه در مسئله امامت، با ديگر مسلمانان مخالفت كرده و موجب پيدايش شيعه شدهاند.[12]
نقد
1. اعتقاد به وصايت در امامت، در احاديث نبوي مانند حديث «يوم الدار» آمده است.
2. با اين فرضيه، لازم است كه شهربانو ـ مادر امام سجاد(عليه السلام) ـ نزد ايرانيان احترام خاصي داشته باشد، درحاليكه چنين نيست. علاوه بر اين، اين فرضيه درباره امام علي(عليه السلام) و امام حسن(عليه السلام) صادق نيست.
3. شواهد تاريخي نشان ميدهد كه ايرانيان با رضايت، اسلام را پذيرفتهاند؛ زيرا از تبعيض و ستم ساسانيان به ستوه آمده بودند و آموزههاي عدالتمحور اسلام آنان را جذب ميكرد، در غير اين صورت ايران به آساني فتح نميشد. علاوه بر اين، پس از فتح نيز، ايرانيها در پذيرش اسلام و يا ماندن بر دين خود، مختار بودهاند.
4. عقيده شيعه به امامت و ديگر مسائل اعتقادي، برگرفته از قرآن، سنت پيامبر و اهلبيت: و دلايل روشن عقلي است.[13]
فرقههاي شيعه
معيار انشعاب هر مذهب، اصول اساسي آن است. از آنجا كه اساسيترين اصل شيعه ـ كه آن را از ديگر مذاهب ممتاز ميكند ـ اعتقاد به امامت است، همين مسئله، معيار و ملاك انشعاب در درون اين مذهب است؛ بر اين اساس، بسياري از فرقههايي كه در كتابهاي ملل و نحل به شيعه نسبت ميدهند، در حقيقت، يك فرقه جدا نيستند، زيرا اختلاف آنها در جزئيات است. حتي بسياري از فرقههايي كه به دليل اختلاف در مسئله امامت پديد آمده بودند، تنها مدت كوتاهي دوام آوردند، سپس منقرض شدند و اكنون، آنها را فرقههاي تاريخي ميدانند. بر اين اساس، مهمترين فرقههاي شيعه: اثنيعشريه، زيديه و اسماعيليه هستند. گفتني است كه فرقه «غلاة» به هيچ وجه شيعه نيستند؛ چون ائمه: و همه عالمان بزرگ شيعه، غلاة را فرقهاي خارج از اسلام ميدانند و ضمن تكفير، از آنها تبري ميجويند.[14]
منابع شيعه در اصول و فروع
شيعه اماميه، اصول و فروع دين را از چهار منبع دريافت ميكند:
قرآن كريم، سنت نبوي، احاديث ائمه: و عقل.
1. قرآن
نخستين و مهمترين منبع عقايد، معارف و احكام دين است كه هر آنچه بندگان در مسير هدايت، به آن نيازمندند، در آن يافت ميشود و مطابقت با آن، ملاك پذيرش احاديث است.
به باور شيعه، قرآن از تحريف مصون است. قرآني كه بر پيامبر(صلي الله عليه و آله) نازل شد، همان است كه در بين مسلمانان است و رواياتي كه از كاهش قرآن ميگويند يا جعلي هستند و يا معتبر نيستند و يا درباره تحريف معنوي قرآن هستند، نه تحريف لفظي.[15]
مصحف امام علي(عليه السلام) در سورهها و آيهها، با قرآن موجود، تفاوتي ندارد و تنها در ترتيب سورهها متفاوت است. مصحف فاطمه(عليه السلام) نيز، تنها حاوي برخي از حوادث و اخبار آينده است كه جبرئيل به او خبر ميداده است.[16]
اكثريت قاطع علماي شيعه، ظواهر قرآن را حجت ميدانند و آن را مبناي نظام عقيدتي، اخلاقي و رفتاري انسان قرار ميدهند. آيههاي «تحدي» و «حديث ثقلين»، بر حجيت ظواهر قرآن دلالت ميكنند.[17]
2. سنت پيامبر اكرم(صلي الله عليه و آله)
مراد از سنت پيامبر اكرم(صلي الله عليه و آله) قول، فعل و تقرير حضرت است، كه دومين منبع مذهب تشيع در عقايد، اخلاق و احكام الهي است. حجيت سنت با دليل عقلي و آيات قرآن[18] ثابت ميشود و مطمئنترين روش براي دستيابي به سنت پيامبر اكرم(صلي الله عليه و آله)، طريق ائمه: است.[19]
3. گفتار و رفتار اهلبيت پيامبر(صلي الله عليه و آله)
اهلبيت پيامبر(صلي الله عليه و آله) كسانياند كه در آيه «تطهير» و احاديث نبوي معرفي شدهاند و از گناه و خطا، معصوم هستند. آنان علي، فاطمه، حسن، حسين: و نُه امام ديگر شيعه هستند.[20] حديث ثقلين،[21] مضاف بر بيان عصمت اهلبيت، به ضرورت پيروي از آنان و مرجعيت علمي آنها در معارف و احكام ديني اشاره ميكند.[22] حديث سفينه[23] نيز، درخواست هدايت از اهلبيت و الگو قرار دادن فعل و قول آنان را موجب نجات ميداند.[24] حديث «امان اهل الأرض»[25] نيز، به روشني، مرجعيت علمي و ديني اهلبيت را بيان ميكند.
4. عقل و خرد
روشنترين دليل بر حجيت عقل، اين است كه اثبات وجود خدا و ضرورت دين، وابسته به تفكر و استدلال عقلي است. آيات بسياري در قرآن نيز، تفكر عقلي را به رسميت ميشناسند و به آن سفارش ميكنند.[26]
عقايد و باورهاي شيعه اماميه
توحيد
به باور شيعه خدا يكي است و همتا و جايگزين ندارد {وَ لَمْ يكُنْ لَهُ كُفُواً أَحَدٌ} (توحيد: 4) و ذات خدا بسيط است و در آن كثرت و تركيب نيست {قُلْ هُوَ اللهُ أَحَدٌ} (توحيد: 1).
به باور شيعه، صفات خدا در مفهوم، غير از ذات خداست، ولي در مصداق، عين ذات اوست.
به اعتقاد شيعه، خدا در افعال خود يكتاست و شريك و ياوري ندارد. هيچ موجودي غير از خدا، در فعل خود مستقل نيست و هيچ فعلي در عالم نيست، مگر آنكه به اراده الهي باشد.
از نظر شيعه، تنها آفريدگار حقيقي، خداست و همه هستي مخلوق اوست و ديگر موجودات در خلق، هيچگونه استقلالي ندارند و تابع اراده و مشيت خداوند هستند.
به باور شيعه تنها خدا، مالك حقيقي هستي است. تدبير امور موجودات عالم بر عهده اوست و ميتواند به صورت مستقل و بدون همكاري يا اجازه مخلوقات، در امور هستي تصرف كند و آن را سامان دهد. اگر يكي از مخلوقات در فضايي محدود، به تدبير و تنظيم امور موجودي ديگر ميپردازد، اين عمل او غير مستقل است و به اراده و مشيت الهي وابسته است.
به باور شيعه يگانه قانونگذار (مشرع) شايسته، خداوند است و كسي غير از او اجازه ندارد ـ كه به صورت مستقل و در عرض تشريع الهي ـ براي تنظيم روابط بشري قانوني وضع كند. و تنها حاكم مستقل و حقيقي اوست و حاكميت ديگران، تنها در سايه اذن الهي، معتبر است.
شيعه معتقد است كه خداوند، تنها معبود حقيقي و تنها موجودي است كه شايسته پرستش است.
شيعيان باور دارند كه مقام الوهيت خاص خداوند است. بنابراين تنها او شايسته عبادت و بندگي است. اما صرف خضوع و اظهار تذلل در برابر غير خدا، بدون اعتقاد به الوهيت او، عبادت نيست.[27]
شيعيان معتقدند كه انسان در كارهاي خود، بايد تنها از خداوند يكتا ياري جويد. شيعه، طلب كمك از غير خدا را مخالف با توحيد در استعانت نميداند، البته اگر با اين اعتقاد باشد كه آن موجود به ارادة خداوند در زمينة خاصي ميتواند ياري رساند؛ بنابراين، مددجويي از غير خدا را، خواه در عالم طبيعت (مانند استفاده از دارو) و خواه در ماوراي طبيعت (مانند مددجويي از ارواح پيامبران و اولياي الهي)، اگر در طول استمداد خداوند باشد ـ نه در عرض آن و به صورت مستقل ـ جايز ميداند.
ديدگاه شيعيان اين است كه انسان تنها بايد فرمانبردار فرامين الهي باشد و اطاعت غير خدا را در عرض اطاعت او قرار ندهد. اما اطاعت از كسيكه خدا فرمانبرداري از او را واجب كرده است و اطاعت او با اجازه خداوند و در طول اطاعت اوست، با توحيد در اطاعت منافاتي ندارد.[28]
شيعه معتقد به تنزيه و ابطال تجسيم و تشبيه {لَيسَ كَمِثْلِهِ شَيءٌ} (شوري: 7) است و اين اصل را در همه صفات الهي جاري ميداند؛ بر اين اساس، معتقد به سلب جسميت از خدا، عدم امكان رؤيت الهي با چشم {لَا تُدْرِكُهُ الْأَبْصَارُ} (انعام: 103) نفي حلول الهي در غير و نفي اتحاد او با غير است.
شيعه معتقد به حدوث كلام الهي است؛ چه كلام به معناي تركيب حروف و اصوات يا موجودات خارجي باشد و چه به معناي تكلم؛ زيرا تكلم نيز يكي از صفات فعل الهي است كه از تركيب حروف و اصوات انتزاع شده است.
شيعه معتقد است كه خداوند حكيم است؛ يعني افعال او در غايت اتقان و كمال است، {كِتابٌ أُحْكِمَتْ آياتُهُ} (هود: 1) و افعال خود را براساس غايتها و اغراض معقول و خردپسند (يعني مصالح و منافعي كه به مخلوقات او باز ميگردد) انجام ميدهد {وَمَا خَلَقْنَا السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضَ وَمَا بَينَهُمَا لَاعِبِينَ} (دخان: 38) و از انجام افعال زشت و ناشايست به دور است.
شيعيان بر اين باورند كه خدا عادل است؛ يعني هر موجودي را به اندازه شايستگيها و ظرفيتهايش از موهبتها و نعمتها بهرهمند ميكند {وَمَا اللَّهُ يرِيدُ ظُلْمًا لِلْعَالَمِينَ} (آل عمران: 108) و در وضع تكاليف و جعل قوانيني كه سعادت و كمال انسان در گرو آن است، كوتاهي نكرده و هيچكس را بيش از توانش مكلف نميسازد {لَا نُكَلِّفُ نَفْسًا إِلَّا وُسْعَهَا} (مؤمنون: 62) و به هر انساني متناسب با اعمالش جزا ميدهد {وَنَضَعُ الْمَوَازِينَ الْقِسْطَ لِيوْمِ الْقِيامَةِ فَلَا تُظْلَمُ نَفْسٌ شَيئًا} (انبياء: 47).
به باور شيعه انسان نه مجبور است و نه اينكه امور به كلي به او تفويض شده، بلكه معتقد به «امر بينالامرين» است؛ يعني افعال اختياري انسان، همانطوركه بهصورت حقيقي (نه مجاز) به خود انسان (فاعل مباشر) منسوب است، به نحو حقيقي، به خداوند نيز منتسب است؛ زيرا براساس قدرت و اراده انسان انجام ميپذيرد و از سوي ديگر، همه هستي انسان و آثار وجودياش، از جمله افعالش، معلول خداوند و وابسته به اوست {وَمَا تَشَاءُونَ إِلَّا أَنْ يشَاءَ اللَّهُ رَبُّ الْعَالَمِينَ} (تكوير: 29). البته فهم اين نظريه چندان آسان نيست.
شيعه معتقد به «بداء» است، با اين توضيح كه خداوند متعال درباره انسان دو گونه تقدير دارد:
1. تقدير قطعي كه هرگز تغيير نمييابد؛
2. تقدير معلق و مشروط كه در نبود برخي شرايط، عوض ميشود و تقدير ديگري جايگزين آن ميشود.
حقيقت بداء بر دو اصل استوار است:
الف) اينكه خدا قدرت مطلق است و ميتواند هر تقديري را عوض كند و هر زمان كه بخواهد، تقدير ديگري جايگزين آن سازد. اين در حالي است كه از پيش هر دو تقدير را ميداند و علم او هرگز تغيير نميكند؛ چون تقدير اول به گونهاي نيست كه از او سلب قدرت كند.
ب) إعمال قدرت و سلطه خداوند و تغيير سرنوشت و مقدّرات، از روي حكمت و مصلحت است. بخشي از اين تغيير مربوط به عمل و نحوه زندگي خوب يا بد شخص است. با اين امور، زمينه تغيير در سرنوشت پديد ميآيد. {يمْحُو اللَّهُ مَا يشَاءُ وَيثْبِتُ وَعِنْدَهُ أُمُّ الْكِتَابِ} (رعد: 39). بنابراين، بداء در حقيقت، آشكار كردن است، يعني خداوند، آنچه را كه ميداند و انسان از آن مطلع نيست، آشكار ميسازد بداء ناميده شدن آن به اين اعتبار است كه در مقام فعلي الهي نمايان ميگردد؛ اگرچه جهل و تغيير از ذات الهي به دور است.
شيعه، معتقد به ضرورت لطف است. لطف از صفات فعل خداوند و لازمه حكمت اوست. مراد از لطف، افعالي است كه خداوند در حق مكلفان انجام ميدهد تا اسباب هدايت براي آنان بهصورت كامل محقق شود؛ مانند: فرستادن رسولان، انزال كتابهاي آسماني، وعده و وعيدها، بشارتها و انذارها، تعيين امام معصوم: و... . البته وجوب به معناي تعيين تكليف براي خدا نيست، بلكه هدايت لازمه رحمت و حكمت اوست و عقل انسان، اين اصل را ميفهمد.
نبوت
شيعه، به نبوت پيامبر اكرم، حضرت محمد بن عبداللّه(صلي الله عليه و آله) اعتقاد دارد و بر اين باور است كه او خاتم پيامبران است و پس از او بر كسي وحي نبوي نميشود. قرآن معجزه جاودان و تغييرناپذير اوست و اسلام، ديني، جهاني و جاودان است.
شيعه معتقد به عصمت مطلق همه پيامبران الهي است و آن را لطفي از جانب خدا ميداند كه به سبب آن، معصوم، انگيزهاي براي ترك طاعت يا انجام گناه ندارد، هرچند قدرت بر آن دارد. بر اين اساس، پيامبران در دريافت شريعت، حفظ، ابلاغ و تبيين آن براي بشر، از هر خطاي عمد و سهوي معصومند و همچنين پيش و پس از پيامبري، از هر گناه، كبيره يا صغيره، عمدي يا سهوي و حتي خطا در امور فردي، معصوم هستند.[29]
امامت
از نظر شيعه، امامت، منصب الهي جانشيني پيامبر اكرم(صلي الله عليه و آله) در رهبري ديني و دنيوي امت اسلامي است. امام، انساني معصوم است و علم خدادادي دارد. او از سوي خدا و پيامبرش به اين مقام برگزيده و به مردم معرفي ميشود تا پس از پيامبر(صلي الله عليه و آله)، وظايف او را، جز دريافت و ابلاغ وحي، بر عهده گيرد. پس از وفات پيامبر اكرم(صلي الله عليه و آله)، در حيات امت اسلامي، خلأ بزرگي پيدا شد. چرا كه مسئوليتهاي حضرت محمد(صلي الله عليه و آله)، تنها دريافت وحي الهي و رساندن آن به مردم نبود، بلكه وظايف مهم ديگري مانند: تفسير و شرح قرآن و اهدافش، كشف اسرار اين كتاب خدا، بيان احكام و مسائلي كه در زمان حيات و دعوتشان پيش ميآمد، پاسخ به سؤالهاي دشوار و شبههآفرين دشمنان اسلام از يهود و نصاري، حفاظت از دين در برابر تحريف و مراقبت از آنچه مسلمانان از اصول و فروع دين از ايشان ميآموختند، هم برعهده داشتند، تا مسلمانان در اين موضوعات منحرف نشوند. امامت نزد شيعه، حق كسي است كه اين خلأ بزرگ را كه با وفات پيامبر(صلي الله عليه و آله) پيش ميآيد، پر كند؛ همچنين با امنيت كشور و مرزها، اجراي حدود و نشر دين خدا را تأمين كند.
شيعه معتقد به ضرورت عصمت امام است و با دلايل عقلي (ضرورت حفظ شريعت) و دلايل نقلي، مانند:
{يا أَيهَا الَّذِينَ آمَنُوا أَطِيعُوا اللَّهَ وَأَطِيعُوا الرَّسُولَ وَأُولِي الْأَمْرِ مِنْكُمْ} (نساء: 59)؛ {وَإِذِ ابْتَلَي إِبْرَاهِيمَ رَبُّهُ بِكَلِمَاتٍ فَأَتَمَّهُنَّ قَالَ إِنِّي جَاعِلُكَ لِلنَّاسِ إِمَامًا قَالَ وَمِنْ ذُرِّيتِي قَالَ لَا ينَالُ عَهْدِي الظَّالِمِينَ} (بقره: 124)؛ {يا أَيهَا الَّذِينَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ وَكُونُوا مَعَ الصَّادِقِينَ} (توبه: 119)؛
ادعاي خود را اثبات ميكند.
شيعه معتقد است كه امام بايد علم تام و بالفعل به شريعت داشته باشد تا بتواند به حفظ، تفسير و بيان صحيح آن بپردازد؛ بنابراين معتقد به علم خدادادي امام است كه از منابعي، مانند: قرآن، وراثت از پيامبر و الهامهاي غيبي سرچشمه ميگيرد.
شيعه به ضرورت افضليت امام در ابعاد معنوي و فضائل اخلاقي معتقد است و همچنين افضليت در همه صفات كمالي كه در محقق شدن آرمان امامت نقش بهسزايي دارند؛ مانند: علم، سياست و مديريت، شجاعت و...، چون برتري مفضول بر افضل، ناپسند است.
شيعه معتقد است كه تعيين امام، تنها از راه نص ممكن است؛ زيرا صفات لازمي، مانند «عصمت» و «علم تام به شريعت»، براي كسي جز خداوند، معلوم نيست، از اين رو خداوند امام را تعيين ميفرمايد و پيامبر، او را به مردم معرفي ميكند.
از منظر شيعيان، خداوند متعال و پيامبر اكرم(صلي الله عليه و آله)، امام علي(عليه السلام) را خليفه بلافصل و امامالمسلمين تعيين و معرفي كردهاند. آيات و روايات فراواني، بيانگر اين موضوع هستند؛ از جمله: آيه ولايت، آيه تبليغ، حديث وزارت، حديث منزلت، حديث الدار، حديث غدير و غيره.[30]
شيعيان به امامت دوازده نفر از اهلبيت پيامبر معتقدند كه ايشان در روايت «اثني عشر خليفه» و روايت هاي ديگر معرفي شدهاند.[31]
شيعيان بر اين باورند كه پيامبر اكرم(صلي الله عليه و آله) امام علي(عليه السلام)، حضرت زهرا(عليه السلام)، امام حسن(عليه السلام) و امام حسين(عليه السلام) را اهلبيت ناميدند[32] و آيه تطهير، حديث ثقلين و حديث سفينه، عصمت آنان را بيان ميكنند؛ همچنين دو حديث فوق، بيانگر مرجعيت علمي اهلبيت: هستند.
شيعيان معتقدند كه حضرت فاطمه زهرا(عليه السلام) ـ دختر پيامبر اكرم(صلي الله عليه و آله) ـ كه سوره كوثر در شأن او نازل شده، كوثر فيضبخشي است و پيامبر اكرم(صلي الله عليه و آله) او را پاره تن خود معرفي كرده و فرموده است كه آزار او موجب آزار من[33] و در نتيجه عذاب دردناك است.[34] و آيه {فِي بُيوتٍ أَذِنَ اللَّهُ أَنْ تُرْفَعَ وَيذْكَرَ فِيهَا اسْمُهُ يسَبِّحُ لَهُ فِيهَا بِالْغُدُوِّ وَالْآصَالِ}؛ (نور: 36) درباره ارزش و اهميت خانه فاطمه(عليه السلام) نازل شده است.[35]
به باور شيعيان، مصلح آخرالزمان، براساس صدها روايت، از اهلبيت پيامبر و از فرزندان حضرت زهرا(عليه السلام) است[36] و ايشان امام دوازدهم شيعيان، يعني امام مهدي[ ـ فرزند امام حسن عسكري(عليه السلام) ـ هستند كه در نيمه شعبان سال 255 ه .ق در سامرا متولد شدهاند.[37]
از ديدگاه شيعه، امام مهدي[، براساس حكمت و قدرت الهي، زنده است؛ چون عمر طولاني، ذاتاً محال و ممتنع نيست، بلكه در نهايت، محال وقوعي است، اما بايد توجه داشت كه قدرت الهي بر اموري كه محال وقوعي است، تعلق ميگيرد[38] و معجزات پيامبران از اين گونه است. مضاف بر شواهد تاريخي و ملاقات بسياري از علما و مؤمنان با ايشان، رواياتي مانند حديث ثقلين و حديث اثنيعشر خليفه بر وجود ايشان دلالت ميكنند.[39]
شيعيان باور دارند كه امام مهدي[ بر پايه حكمت الهي، در پس پرده غيبت است و عواملي چون: رهايي از شهادت زود هنگام، بيعت نكردن با حكومتهاي ستمگر، امتحان مؤمنان و مهيا نبودن جهان و انسانها براي برقراري و پذيرش حكومت عدل جهاني، سبب به درازا كشيدن غيبت ايشان شده است.
شيعيان ميگويند كه غيبت امام مهدي[، سبب محروميت مردم از بركات وجود او نيست، چون غيبت آن حضرت[ با عدم تصرف ايشان در امور شيعيان ملازم نيست و لازم نيست كه همه افراد با او در ارتباط باشند، بلكه همچون زمان پيامبر و امامان، ارتباط با واسطه براي بهرهمندي از هدايتهاي ايشان مقدور است.
باور شيعه اين است كه زمان ظهور حضرت[ بهطور دقيق، براي كسي آشكار نيست، اما در برخي روايات، نشانههايي مانند: خروج سفياني و دجال، قتل نفس زكيه، شنيده شدن نداي آسماني و... براي آن آمده است.[40]
شيعه، معتقد به رجعت است؛ يعني اعتقاد دارد كه پس از ظهور امام زمان[، عدهاي از اولياي الهي و عدهاي از دشمنان خاندان وحي به اين دنيا باز ميگردند تا پرتوي از نتيجه ايمان و عمل صالح خود و بخشي از جزاي ظلم خود بر خاندان رسالت را دريافت كنند. رجعت، امري ممكن است كه هيچ منع عقلي ندارد و قرآن پيشتر، از رخ دادن آن خبر داده است[41] و آيات[42] و رواياتي[43] نيز، وقوع آن در آينده را بيان ميكنند.[44]
از منظر شيعيان، كساني كه درباره ائمه اطهار: غلو ميكنند، كافرند و شيعه براي ائمه: مقام الوهيت، ربوبيت و يا نبوت قائل نيست، البته بايد توجه داشت كه نسبت دادن اموري مانند: عصمت، داشتن كرامت و معجزه، علم به غيب به اذن خدا، به ائمه: غلو نيست؛ چون اين صفات از شئون و مختصات نبوت نيستند و در قرآن[45] و روايات[46] به غير پيامبران نيز نسبت داده شدهاند. اهلبيت: و علماي شيعه به شدت با غلوكنندگان، مقابله و از آنها تبري جستهاند.[47]
معاد
به باور شيعيان، قيامت، تجليگاه رحمت، حكمت و عدل الهي است[48] و معاد به معناي تعلق دوبارة روح به بدن، هنگام برپايي قيامت است.
شيعيان، فاصله مرگ تا قيامت را «برزخ» ميگويند كه از لحظه مرگ، حيات برزخي انسان فرا ميرسد.[49] نخستين رويداد عالم برزخ، پرسشهاي فرشتگان درباره توحيد، نبوت و باورهاي ديني انسان است.[50] انسانها متناسب با اعمالشان در بهشت برزخي يا جهنم برزخي جاي ميگيرند.[51]
برخي ديگر از باورهاي شيعه
شيعه معتقد است كه عبادت، تنها خضوع و كرنش نيست؛ چون در اين صورت هر نوع كرنشي در برابر غير خدا ممنوع است، درحاليكه خداوند از خضوع فرشتگان براي آدم[52] و كرنش يعقوب و فرزندانش در برابر يوسف،[53] خبر ميدهد و كرنش فرشتگان به آدم را ميستايد و سرپيچي ابليس را از دستور سجده بر آدم، نكوهش ميكند.[54] بنابراين خضوع بياني يا عملي، در صورتي كه با اعتقاد به خدايي آنكه در برابرش كرنش ميشود و همچنين باور به اينكه سرنوشت كلي يا جزئي كرنش كننده، در حال و آينده، به دست اوست، عبادت خواهد بود.
به اعتقاد شيعه، شفاعت، يعني اينكه آمرزش و فيض الهي در قيامت از راه اولياي خدا و بندگان برگزيده او به انسان برسد و شفاعتِ مطلق، يعني شفاعت بدون اذن خدا،[55] يا شفاعت بتها،[56] باطل است و شفاعت كساني مقبول است كه خدا به آنان اجازه داده است؛[57] بنابراين، درخواست شفاعت از شفيع، بهمعناي درخواست دعا از او براي آمرزش اشكالي ندارد[58] و ميان حيات مادي و برزخي شفيع تفاوتي نيست و اين امر در ميان مسلمانان سلف رايج بوده است.[59]
به باور شيعه، نذر آن است كه انسان خود را ملزم و متعهد كند كه اگر حاجتش برآورده شد، كار خاصي را انجام دهد و يا ثواب آن كار را به يكي از نزديكانش، مثل پدر و مادر يا اولياء و انبياء اهدا كند. اين نوع نذر در ميان مسلمانان رايج است و نيت نذر كننده، خود مرده و تقرب به او نيست، بلكه فرستادن ثواب براي آنان است. مسلمانان براي رضاي خدا نذر ميكنند.[60]
شيعيان معتقدند كه تبرك، درخواست فزوني نعمت و بركت از رهگذر تبرك به پيامبر اكرم(صلي الله عليه و آله)، بندگان صالح خدا و آثار باقي مانده از آنان است. علاوه بر نبود منع عقلي، آيات[61] و روايات[62] فراواني بر آن تأكيد ميكنند و همچنين صحابه پيامبر(صلي الله عليه و آله)، بر تبرك به آثار رسول خدا(صلي الله عليه و آله) و كوشش در گردآوري آنها اتفاق نظر داشتند و به موي پيامبر، به آب وضو، عرق، جامه، ظرف و بدن شريف او و ديگر آثار آن حضرت تبرك ميجستند.[63]
شيعه معتقد است كه پيامبر اكرم(صلي الله عليه و آله) به مسلمانان براي زيارت قبور اجازه داده است[64] و سفر براي ديدار قبور مردگان، به ويژه مزار صالحان مستحب است.[65] در روايات آمده است كه زيارت مزار پيامبر اكرم(صلي الله عليه و آله) آثار فراواني دارد.[66]
شيعه، بناي آرامگاه براي پيامبران، شهيدان، امامان و اولياي الهي را مانند ديگر مسلمانان جايز ميداند و علت آن سيره عملي مسلمانان از زمان پيامبر(صلي الله عليه و آله) تا امروز است؛[67] همچنين بناي مسجد براي قبور و اقامه نماز در آن نيز به بيان آيات[68] و سيره مسلمانان[69] جايز است.
شيعه، گريستن و اندوه هنگام از دست دادن عزيزان را ـ كه امري فطري است ـ جايز ميداند؛ چون پيامبر اكرم(صلي الله عليه و آله)، صحابه و تابعيين اين عمل را انجام دادهاند.[70]
شيعيان، به جواز تقيه معتقدند؛ يعني انسان امري را كه برخلاف حكم دين است، براي حفظ جان و مال يا شرف و آبروي خود يا ديگران، بگويد يا انجام دهد؛ افزون بر حكم عقل، آيات فراواني، دلالت بر جواز آن دارد.[71] برخي از اين آيات تقيه از مسلمان را هم جايز ميدانند،[72] البته شيعه، تقيه را در موضوعاتي، مانند: رد كردن اسلام و قرآن، ويران كردن كعبه و مشاهد مشرفه، معرفي اسلام به صورت مذاهب الحادي، شرب خمر، در معرض خطر قرار گرفتن يكي از ضروريات دين، مانند: نماز يا حج و... را جايز نميداند.[73]
شيعه به رعايت اخوت اسلامي و تلاش براي اتحاد امت در اصول مشترك در برابر دشمنان مشترك و همچنين به گفتوگوي عالمانه در مسائل اختلافي، براساس كتاب و سنت، معتقد است.
از ديدگاه شيعيان، رهبري جامعه در عصر غيبت امام دوازدهم، در اموري كه نيابتپذير است، مانند: بيان احكام الهي و رهبري سياسي جامعه، بر عهده مجتهدان و فقيهان عادل، پارسا و باكفايت است كه حجتهاي امام بر مردماند. اين رهبري در عصر غيبت، به ولايت فقيه مشهور است.
[1]. ر.ك: القاموس المحيط، فيروز آبادي، ج3، ص47؛ لسان العرب، زبيدي، ج1، ص55؛ معجم المقاييس المحيط، ابن فارس، ص545؛ المصباح المنير، ج1، ص398؛ اقرب الموارد، شرتوني، ج1، ص626؛ النهايه، ابن اثير، ج2، ص519.
[2]. ر.ك: قصص: 15؛ صافات: 83؛ سبأ: 54.
[3]. ر.ك: ميزان الإعتدال، شمسالدين ذهبي، ج1، ص6.
[4]. ر.ك: شرح نهجالبلاغه، ابن ابي الحديد، ج1، ص7.
[5]. ر.ك: الفصل في الملل و الاهواء و النحل، ابن حزم، ج2، ص113؛ الملل والنحل، شهرستاني، ج1، ص146؛ التعريفات، سيد شريف جرجاني، ص93؛ مقدمه ابن خلدون، ابن خلدون، ص196؛ دائرة المعارف القرن العشرين، محمد فريدوجي، ج5، ص424.
[6]. ر.ك: القاموس المحيط، فيروزآبادي، ج3، ص47؛ النهايه، ابن أثير، ج2، ص519.
[7]. ر.ك: الدر المنثور، سيوطي، ج8، ص538؛ النهايه، ابن اثير، ج4، ص106؛ نورالأبصار، شبلنجي، ص159؛ الصواعق المحرقه، ابن حجر، ص161؛ المناقب، ابن حجر، صص73 و111؛ بحوث في الملل و النحل، جعفر سبحاني، ج6، صص102 ـ 106.
[8]. ر.ك: مقدمه ابن خلدون، ج3، ص364؛ ضحي الاسلام، احمد امين مصري، ج3، ص209؛ تاريخ اسلام، حسن حسن ابراهيم، ج1، ص371؛ اصل الشيعه و اصولها، كاشف الغطاء، ص111؛ تاريخ الشيعه، محمدحسين مظفر، ص8؛ بحوث في الملل و النحل، جعفر سبحاني، ج6، ص106.
[9]. أعيان الشيعه، سيد محسن امين، ج1، ص23؛ نشأة التشيع والشيعة، محمدباقر صدر، صص63 ـ 79؛ الشيعة بين الأشاعرة والمعتزلة، معروف الحسيني، صص48 ـ 53؛ درآمدي بر شيعهشناسي، علي رباني گلپايگاني، صص43 ـ 50.
[10]. السنة و الشيعة، رضا رشيد، صص4 ـ 6؛ نشأة فكر الفلسفي في الإسلام، علي سامي النشار، ص18؛ المذاهب الإسلامية، محمد ابو زهره، ص46.
[11]. ر.ك: اصل الشيعه و اصولها؛ افسانه عبداللّه سبأ، مرتضي عسكري، الشيعة و التشيع، محمدجواد مغنيه؛ علي و بنوه، طه حسين؛ نظرية الإمامة في علم الكلام، احمد محمود صبحي؛ بحوث في الملل و النحل؛ الشيعة بين الأشاعرة و المعتزلة، معروف الحسيني؛ درآمدي بر شيعهشناسي، صص65 و 66.
[12]. افرادي مانند: احمدامين (فجرالاسلام)؛ صانعي، پرويز (قانون و شخصيت) چنين مسئلهاي را مطرح كردهاند؛ ر.ك: خدمات متقابل اسلام و ايران، مرتضي مطهري، ج1، صص128 ـ 131.
[13]. ر.ك: تاريخ ادبيات ايران، ادوارد براون، ج1، ص297؛ خدمات متقابل اسلام و ايران، ج1، صص128 ـ 154؛ الشيعة والتشيع، صص101 ـ 111.
[14]. ر.ك: تصحيح الإعتقاد، شيخ مفيد، ص109؛ الفرق بين الفرق، بغدادي، ص21؛ شيعه در اسلام، محمدحسين طباطبايي، ص61؛ درآمدي بر شيعهشناسي، صص34 ـ 37.
[15]. ر.ك: الاعتقادات في دين الاماميه، شيخ صدوق، ص59؛ اوائل المقالات، شيخ مفيد، ص53؛ تبيان، سيد مرتضي، ج1، ص3؛ تهذيب الاصول، امام خميني، ج2، ص165.
[16]. كافي، كليني، ج1، ص241؛ سيماي عقايد شيعه، جعفر سبحاني، صص174 ـ 176.
[17]. ر.ك: البيان، ابوالقاسم خويي، صص267 ـ 273؛ شيعه در اسلام، ص42؛ كتابهاي اصول فقه: مبحث حجيت ظواهر.
[18]. نحل: 44؛ احزاب: 21؛ حشر: 7؛ آل عمران: 31و32؛ نجم:2 ـ 4.
[19]. اصل الشيعة و اصولها، ص164.
[20]. ر.ك: صحيح مسلم، مسلم، ج24، ص1883؛ فضائل الصحابة، باب نهم؛ مجمع البيان، طبرسي، ج4، ص375؛ الميزان، محمدحسين طباطبايي، ج16، صص309 ـ 313.
[21]. ر.ك: المراجعات، علامه شرف الدين، شماره 8.
[22]. ر.ك: شرح المقاصد، تفتازاني، ج5، ص303.
[23]. المستدرك علي الصحيحين، حاكم نيشابوري، ج3، ص151؛ غاية المرام، سيد هاشم بحراني، ج13، صص13 ـ 24.
[24]. ر.ك: المراجعات، علامه شرف الدين، شماره 8.
[25]. المستدرك علي الصحيحين، ج3، ص149.
[26]. انبياء: 22؛ يونس: 35؛ بقره: 11؛ بقره: 170؛ مؤمنون: 115؛ انفال: 22؛ نحل: 125.
[27]. ر.ك: اسراء: 24؛ بقره: 34؛ يوسف: 100.
[28]. ر.ك: نساء: 59 و 80.
[29]. ر.ك: تنزيه الأنبياء، سيد مرتضي، ص2؛ انوارالملكوت في شرح الياقوت، علامه حلي، ص196؛ حق اليقين، علامه شبّر، ج1، صص93 ـ 97.
[30]. ر.ك: الغدير، علامه اميني، المراجعات، علامه شرف الدين.
[31]. ر.ك: الغدير، علامه اميني، المراجعات، علامه شرف الدين؛ صحيح مسلم، ج6، شواهد التنزيل، حاكم حسكاني، ج1، صص151 ـ 158؛ ينابيع المودة، سليمان قندوزي، ص445.
[32]. ر.ك: تفسير طبري، طبري، ج22، صص5 ـ 7؛ الدر المنثور، سيوطي، ج5، صص198 و 199.
[33]. ر.ك: صحيح بخاري، بخاري، ج6، ص491، مستدرك حاكم، ج3، ص154.
[34]. توبه: 61.
[35]. ر.ك: الدر المنثور، ج6، ص306؛ روح المعاني، آلوسي، ج18، ص174.
[36]. ر.ك: المهدي، صدرالدين صدر، صص46 ـ 68.
[37]. ر.ك: الصواعق المحرقة، ابن حجر هيتمي، ص208؛ وفيات الأعيان، ابن خلكان، ج4، ص176؛ الفصول المهمة، ابن صباغ مالكي، ص291؛ منتخب الأثر، لطف اللّه صافي گلپايگاني، صص369 ـ 393.
[38]. ر.ك: صافات: 143 و144؛ عنكبوت: 14.
[39]. ر.ك: الفصول العشرة في الغيبة، شيخ مفيد؛ كمال الدين، شيخ صدوق.
[40]. ر.ك: الغيبة، نعماني، باب18؛ كمال الدين، شيخ صدوق، باب57.
[41]. بقره: 47 و73 و 259؛ مائده: 110.
[42]. نمل: 83؛ غافر: 11.
[43]. ر.ك: صحيح البخاري، ج9، ص112؛ كتاب الإعتصام بقول النبي9، كمال الدين، شيخ صدوق، ص576.
[44]. ر.ك: الايقاظ من الهجعة بالبرهان علي الرجعة، شيخ حر العاملي؛ حق اليقين، علامه شبّر.
[45]. ر.ك: آل عمران: 42 و 37؛ نمل: 40.
[46]. ر.ك: صحيح البخاري، ج2، ص295؛ تلخيص المحصل، فخر رازي، ص373؛ اصول كافي، ج1، ص268؛ بحارالأنوار، مجلسي، ج26، ص83.
[47]. ر.ك: بحارالأنوار، ج25، صص265 ـ 285؛ الاعتقادات، ص71؛ تصحيح الاعتقاد، ص109؛ انوار الملكوت، ص202.
[48]. انعام: 13؛ مؤمنون: 115؛ دخان: 40؛ ص: 28؛ قلم: 35.
[49]. مؤمنون: 100.
[50]. الاعتقادات، شيخ صدوق، باب17، ص38؛ تصحيح الاعتقاد، صص35 ـ 46.
[51]. الخصال (خصلتهاي سهگانه)، شيخ صدوق.
[52]. حجر: 30.
[53]. يوسف: 100.
[54]. حجر: 32 ـ 34.
[55]. بقره: 255.
[56]. زمر: 44
[57]. يونس: 3؛ مريم: 87.
[58]. نساء: 64.
[59]. ر.ك: صحيح ترمذي، ترمذي، ج4، ص621؛ سنن ابوداوود، ابوداوود، ج2، ص218؛ كنزالعمال، متقي هندي، ج10، ص381.
[60]. سنن ابوداوود، ج2، ص81؛ فرقان القرآن، غرامي، ص133.
[61]. بقره: 125؛ يوسف: 84، 93 و 96؛ بقره: 248؛ كهف: 21.
[62]. ر.ك: السيرة النبوية، ابن هشام، ج2، ص314.
[63]. تبرك الصحابه، محمد طاهر بن عبدالقادر، ص50.
[64]. صحيح مسلم، ج2، ص64؛ سنن ابن ماجه، ج1، ص117؛ شفاء السّقام في زيارة خير الأنام، سبكي شافعي، ص107.
[65]. ر.ك: الفقه علي المذاهب الاربعه، جابر الجزايري، ج1، ص540.
[66]. ر.ك: شفاء السّقام في زيارة خير الأنام، باب اول، ص 65.
[67]. ر.ك: مروج الذهب، مسعودي، ج2، ص288؛ تذكرة الخواص، سبط ابن الجوزي، ص311؛ انساب الاشراف، بلاذري، ج1، ص436؛ وفاء الوفاء، سمهودي، ج3، صص919 ـ 929؛ رحلة ابن جبير، ابن جبير؛ اخبار مدينة الرسول، محمد بن محمود بن نجار.
[68]. كهف: 21.
[69]. ر.ك: تاريخ طبري، طبري، ج5، ص222؛ البداية و النهاية، ابن كثير، ج8، ص65؛ وفاء الوفاء، سمهودي، ج3، ص897؛ سنن كبري، بيهقي، ج4، ص78؛ مستدرك حاكم، ج1، ص377.
[70]. ر.ك: سنن ابوداوود، ج1، ص58؛ سنن ابن ماجه، ج1، ص482؛ مجمع الزوايد، هيثمي، ج3، ص8؛ الامتاع، مقريزي، ص154؛ سنن كبري، ج4، ص70؛ صحيح بخاري، مسند ابيداوود، ج2، ص197؛ سنن نسائي، ج4، ص13؛ مستدرك حاكم، ج3، ص163؛ تاريخ بغداد، خطيب بغدادي، ج6، ص262.
[71]. آل عمران: 28؛ نحل: 106؛ بقره: 195؛ طلاق: 7؛ حج: 78.
[72]. ر.ك: مفاتيح الغيب، فخر رازي، ج6، ص13؛ تفسير مراغي، مراغي، ج3، ص136؛ تاريخ يعقوبي، يعقوبي، ج2، ص100؛ تاريخ طبري، ج10، صص284 ـ 292؛ وسائل الشيعه، شيخ حر العاملي، ج16، كتاب الامربالمعروف والنهي عن المنكر، باب 24، ص 203.
[73]. ر.ك: الرسائل، امام خميني، صص177 و 178.
نظرات شما عزیزان:
موضوعات مرتبط: تا آسمان
برچسبها: تا آسمان
تاريخ : چهار شنبه 20 / 2 / 1401
| 22:12 | نویسنده : اکبر احمدی |