ندای وحی

قرآنی ،اعتقادی،مذهبی ، تربیتی

اشعار به مناسبت عید سعید «غدیر»

اکبر احمدی
ندای وحی قرآنی ،اعتقادی،مذهبی ، تربیتی

اشعار به مناسبت عید سعید «غدیر»

*****************************

ای علی، ای ارتفاعت تا خدا
بی نهایت، بیکران، بی‌انتها

ای علی، ای همسر بانوی اب
جلوه حق، اسم اعظم، نور ناب

ای علی ای خوب، ای تنهاترین
ای ملایک با نگاهت همنشین

ای علی، ای آفتاب حق سرشت
ای قسیم روشنی‌های بهشت

ای فراتر از تصور، ازخیال
بحر عرفان، آفتاب بی‌زوال

ای تو خورشید نهان در زیر ابر
کوه علم و کوه حلم و کوه صبر

چون تو مردی نیست در این روزگار
هیچ تیغی نیز، همچون ذوالفقار

جان ما را کن ز عشقت منجلی
ای فدایت جان عالم، یا علی

کاش می‌کردیم بیعت تا بهار
می‌شکفتیم از کرامات علی

در بهارستان او گل می‌شدیم
زائر آواز بلبل می‌شدیم

از غدیر خم، سبویی می‌زدیم
در صراط عشق، هویی می‌زدیم

زائر کوی تولا می‌شدیم
جرعه نوش عشق مولا می‌شدیم

با نزول سوره سبز غدیر
باز می‌کردیم، بیعت با امیر

با علی، آیینه‌دار سرنوشت
وارث بوی خدا، بوی بهشت

شد غدیر خم، هلا، ای عاشقان!
می‌وزد عطر علی از آسمان

چیست تفسیر غدیر خم؟ علی
عشق را، مولا، عدالت را، ولی

چیست تفسیر غدیر خم؟ ولا
رستخیز عشق، بیعت با خدا

چیست تفسیر غدیر خم؟ حریم
رو به روی ما، صراط مستقیم

چیست تفسیر غدیر خم؟ امید
مژده رحمت به امت، بوی عید

چیست آیا این غدیر خم؟ سحر
صبح صادق، نور لبخند ظفر

چیست آیا…؟‌ساقی و ساغر، شراب
اتشی در جان هستی، عشق ناب

چیست آیا… ؟ خنده فتح المبین
روز اکمال رسالت، عید دین

چیست آیا…؟ سیب سرخی ناگهان
سهم ما از عشق، آری عاشقان

در غدیر خم خدا شد منجلی
در دل خورشیدی مولا علی

چیره شد فرمانروای آفتاب
گشت سهم آفرینش، نور ناب

عشق بارید و زمین آیینه شد
مهربانی وارد هر سینه شد

خاک را بوی نجیب گل گرفت
عالم هستی، تب بلبل گرفت

آسمان شد با زمین همسایه باز
شد زمین مهمانسرای اهل راز

چشم‌ها با نور همبستر شدند
قلب‌ها با هم صمیمی‌تر شدند

قبله توحید، آن جان جهان
روح ایمان ، خاتم پیغمبران

در غدیرستان خم، اعجاز کرد
راز معصوم خدا را باز کرد

گفت پیغمبر: ‌علی نور خداست
بعد من، او پیشوا و مقتداست

ای شمایان! امت سبز زمین
در میان خلق عالم، بهترین

حرف حق این است و در آن شبهه نیست
هم علی حق است و هم حق با علی‌ست

عشق را در قلب خود دعوت کنید
با علی،‌نور خدا، بیعت کنید

این حقیقت از کسی مستور نیست
جانشین نور، غیر از نور نیست

در غدیر خم ولایت شد قبول
برد بالا دست مولا را رسول

رفت بالا دست خورشید غدیر
شد امام و متدای ما، امیر

عشق، بیعت کرد با نور خدا
شد عدالت، سرور و مولای ما

نور احمد، برگرفت از رخ نقاب
«آفتاب آمد، دلیل آفتاب»

زین بشارت، آسمان خندید مست
نور بارید و طلسم شب شکست

شد جهان، آیینه باران علی
عالم هستی، چراغان علی

جون علی،‌ آیینه عدل است و داد
دست در دست علی باید نهاد

چون علی، نور خدای سرمد است
بیعت ما با علی، با احمدست

شد ز عشق حق، وجودش صیقلی
هر که بیعت کرد، با نور علی

باز دل در کوی مستی گم شده
عالم هستی، غدیر خم شده

باز هم مستیم، از جام غدیر
باده می‌نوشیم با نام امیر

باز فصل شور و شیدایی شده
در زمین از عشق، غوغایی شده

آمده عید ولایت، عاشقان
روز اکمال رسالت، عاشقان

در غدیر خم، بیا کامل شویم
«یاعلی» گوییم و صاحبدل شویم

«یاعلی» گوییم تا بالا شویم
قطره‌ها، ای قطره‌ها دریا شویم

با علی،‌ نور خدا، بیعت کنیم
عشق را در قلب خود، دعوت کنیم

با علی، هم عهد و هم پیمان شویم
هم زبان و هم دل قرآن شویم

با علی، قرآن ناطق، بوتراب
سوره عصمت، امام آفتاب

چون که احمد گفت: ‌او نور جلی‌ست
بعد من، ای عاشقان! مولا، علی‌ست

رضا اسماعیلی

**********************************

دستی به هوا رفت و دو پیمانه به هم خورد
در لحظه «می» نظم دو تا شانه به هم خورد

دستور رسید از ته مجلس به تسلسل
پیمانه «می» تا سر میخانه به هم خورد

دستی به هوا رفت و به تایید همان دست
دست همه قوم صمیمانه به هم خورد

«لبیک علی »قطره باران به زمین ریخت
«لبیک علی» نور و تن دانه به هم خورد

یک روز گذشت و شب مستی به سر آمد
یعنی سر سنگ و سر دیوانه به هم خورد

پس باده پرید از سر مستان و پس از آن
بادی نوزید و در یک خانه به هم خورد

مهدی رحیمی

**********************************

تا شد به روی دست نبی مرتضی بلند
شد رایت جلال خدا برملا بلند

بشنید چون که نغمه «یا ایهاالرسول»
گردید منبری همه از پشته‌ها بلند

مرآت پاک لم‌یزلی، آیت جلی
شد بر سریر دست حبیب خدا بلند

آیین پاک ختم رسل ناتمام بود
گر بر نمی‌شد آن مه برج ولا بلند

هنگامه شد به کوری چشمان دشمنان
شد بانگ مرحبا ز همه ما سوی بلند

خورشید دین، سپهر یقین، ختم مرسلین
شد زین سبب میان همه انبیا بلند

تا شد به عرش دست نبی ماه عارضش
شد این ندا ز بارگه کبریا بلند

تکمیل شد شریعت پاک محمدی
چونان که گشت دین خدا را لوا بلند

ای مظهر صفات خداوند لایزال
وی از تو آسمان ولایت به پا بلند

هرجا که بود پیکر هر ناتوان به خاک
هر جا که بود ناله هر بی‌نوا بلند

هر جا که بود طفل یتیمی سرشک‌بار
هرجا که بود شعله شور و نوا بلند

از بهر دستگیری آنان سپندوار
یک‌باره می‌شد ا» ید مشکل‌گشا بلند

تا خانه‌زاد خود کُنَدَت کردگار پاک
بهرت نمود خانه خود را بنا بلند

آهنگ «تفلحوا» چو شنیدی ز کوی دوست
و آواز خوش چو شد ز حریم حرا بلند

یک‌باره دست بیعت خود را از روی شوق
کردی به سوی شمس رُسل، مصطفی بلند

مدحت‌گر تو ذات جلالت مأب حق
مدح تو کرده با سخن «هل اتی» بلند

پا بر حریم خانه چون بگذاری از شرف
فریاد شوق می‌شود از بوریا بلند

با ذوالفقار تو همه جا آشکار بود
دست بلند شیر خدا، «لافتی» بلند

ما ریزه‌خوار خوان ولای توایم و بس
از لطف توست این که بُوَد بخت ما بلند

خمّ غدیر بود و به قدرت خدا نمود
جاه و جلال آن دُر یکدانه را بلند

در پهن دشت ظلمت کفر و نفاق و کین
همواره بود آیت شمس الضّحی بلند

باب المراد اهل جهانی و می‌کنند
بر آستان قدس تو دست دعا بلند

ای نفس قدرت ازلی، – یا علی – نمای
نخل شکوه نهضت «روح خدا» بلند

ما پیروان مکتب سرخ ولایتیم
گر می‌زنیم گام سوی کربلا بلند

عرش خدا زغصه بلرزاند، آن زمان
تیغی که گشت بر سر آن مقتدا بلند

تا مست جام توست «براتی» به روزگار
سر می‌کند به عشق تو روز جزا بلند

عباس براتی‌پور

***************************

دستان تو حالا شده بالاترین دست

جبریل بوسه می زند بر اینچنین دست

خلق ازل ، کارِ ابد بر عهده یِ توست

ای اولین دستِ خدا ، ای آخرین دست

آن دست ها را آنقدر بالا گرفتند

تا داد یزدان با امیرالمؤمنین دست

یادِ تو و دست تو افتادم وقتی

در علقمه افتاد بر روی زمین دست

هر سه حکایات نگاهت را نوشتند

پس آفرین آب، آفرین مشک، آفرین دست

این دست ها که پیش روی ما باز است

از پشت ، بسته میشود روزی همین دست

پشت و پناه محکمی بودند این ها

زهرا توقع داشت در کوچه از این دست

دست مغیره ، دست زهرا ، دادِ بی داد

افتاد دست بدترین ها بهترین دست

 علی اکبر لطیفیان

  *************************

 خلق عالم را ندای یا امیرالمومنین است

ایـن صدای دلربای رحمه للعالمین است

اهل عالم اهل عالم عید ما عید غدیر است

هر کسی دارد امیری بهر ما حیدر امیر است

مـا طرفـدار ولایت حـامی قـرآن و دینیـم

هر چه پیش آید خوش آید با امیرالمومنینیم

اهل عالم اهل عالم در غدیر خم بیایید

تـا بـه فرمان محمد با علی بیعت نمایید

این علی حبل المتین است این علی حق الیقین است

این علی هم جان قرآن این علی هم روح دین است

ذکر و تسبیح و عبادت بی علی معنا ندارد

عشق و ایثار و شهادت بی علی معنا ندارد

یـا علی مولا علی جان ای تمام بـود و هستم

هر که بودم هر که هستم من فقط دل بر تو بستم

 غلامرضا سازگار

 *************************

 ای مبارک آیه ی اکمال دین عیدت مبارک

ای غدیر ای عید کلّ مسلمین عیدت مبارک

ای امین وحی، جبریل امین، عیدت مبارک

آسمان چشم دلت روشن زمین، عیدت مبارک

شیعه ی مولا امیرالمؤمنین، عیدت مبارک

یا علی ای مصطفی را جانشین عیدت مبارک

عید اهل آسمان جشن زمینی هاست امشب

ذکر کلّ آفرینش یا علی مولاست امشب

عید قرآن، عید عترت، عید دین، عید هدایت

عید امّت، عید شیعه، عید جود، عید عنایت

عید «اتممتُ علیکم نعمتی» عید ولایت

عید عفو و عید رحمت عید لطف بی نهایت

عید از مولا امیرالمؤمنین کردن حمایت

روی برگ هر گیاهی نقش بسته این روایت

کای تمام خلق! نازل آیه ی اکمال دین شد

شیر حق، نفس نبی، حیدر امیرالمؤمنین شد

کیست تا بی پرده وجه خالق داور ببیند

در غدیر خم گل لبخند پیغمبر ببیند

از جهاز اشترانش زیر پا منبر ببیند

بر فراز دست ختم الانبیا حیدر ببیند

شافع محشر ببیند ساقی کوثر ببیند

هادی و رهبر ببیند سیّد و سرور ببیند

ای تمام مؤمنات و مؤمنین مولا مبارک

این ولایت بر امیرالمؤمنین بادا مبارک

یا محمّد حکم، حکم خالق یکتاست بلّغ

یا محمّد جای ابلاغت در این صحراست بلّغ

یا محمّد آفرینش بی علی تنهاست بلّغ

یا محمّد این علی نوح و جهان دریاست بلّغ

یا محمّد این علی بر مؤمنین مولاست بلّغ

یا محمّد بعد تو حامیّ او زهراست بلّغ

یا محمّد بی علی دین مرده قرآن جان ندارد

هر که با او عهد خود را بشکند ایمان ندارد

دینِ بی مهر علی دین نیست کفر است و ضلالت

بی علی ممکن نگردد بر تو ابلاغ رسالت

بر تولاّی علی کن کُلّ امّت را دلالت

کوه طاعت بی ولای او بود کوه خجالت

نیست جز در شأن او این عزّت و قدر و جلالت

در قضاوت، در فتوّت، در مروّت، در عدالت

اوست عارف، اوست واقف، اوست کامل، اوست عادل

اوست اوّل، اوست آخر، اوست واصل، اوست فاصل

یا امیرالمؤمنین اینک به عالم رهبری کن

بر سران کلّ خلقت سر برآر و سروری کن

تو ولّی داور استی داوری کن داوری کن

آفتاب ملک جان ها! با فروغت دلبری کن

از غدیر خم بتاب و تا ابد روشنگری کن

آفتاب و ماه نَه هفت آسمان را مشتری کن

ای غدیر خم کنار مصطفی غار حرایت

ای محمّد مدح خوانت ای خدا مدحت سرایت

ای ولیّ الله، عین الله، وجه الله اعظم

ای در انگشتت زمام اختیار کلِّ عالم

ای رسالت از تو باقی ای ولایت از تو محکم

ای که از خاک سر کوی تو آدم گشته آدم

ای شده در آسمان مهمان تو عیسی ابن مریم

هر مؤخرّ را مؤخرّ هر مقدّم را مقدّم

چهره بگشا تا ببینندت که وجه کبریایی

سجده کن بهر خدایت تا نگویندت خدایی

یا علی تنها تو را باید تو را باید زعامّت

تو امامت کن امامت کن امامت کن امامت

لقمه ای از سفره ی احسانِ تو کوه کرامّت

گوشه ای از صحنه میدان تو، کلِّ قیامت

طاعت کونین بی مهرت ندامّت در ندامّت

انبیا با گفتن قد قامّتت بستند قامت

گفته در قرآن خدا مدح و ثنایت را علی جان

منبر ختم رسل بوسیده پایت را علی جان

تو جمال بی مثال حیّ سبحانی علی جان

دست حقّ، بازوی احمد، قلب قرآنی علی جان

در بهشت تن رسول الله را جانی علی جان

تو تمام دین حق، تو کلِّ ایمانی علی جان

هل اتی و کوثر و نوریّ و فرقانی علی جان

هر چه گویم در ثنایت بهتر از آنی علی جان

جان حق، جانان حق، آیین حق، ایمان حقیّ

مؤمنین را حق بود میزان و تو میزان حقیّ

میوه ی مدح تو در بستان سبز وحی روید

مصطفی باید وضو گیرد لب از کوثر بشوید

لب گشاید، دل رباید، دِر فشاند، گل ببوید

تا که اوصاف تو را بر دخترش زهرا بگوید

نازم آن چشمی که هر جا باز شد روی تو جوید

خصمت از بخل و حسادت گو بنالد گو بموید

هر که در دل دوستیّ ساقی کوثر ندارد

ذّلتش این بس که در روز جزا حیدر ندارد

بارها باید که دیوار حرم همچون در آید

قرن ها باید که چون بنت اسدها مادر آید

چشمه چشمه اشگ شوق از چشمه ی زمزم برآید

بانگ خیر مقدم کعبه به عرش داور آید

بهر استقبال، اوّل در جهان پیغمبر آید

تا به عالم یک امیرالمؤمنین دیگر آید

اوست پیر آفرینش اوست میر آفرینش

اوست شمشیر الهی اوست شیر آفرینش

کیستم من یک مسلمانم مسلمان غدیرم

غرق در بحر عنایات خداوند قدیرم

پیشتر از بودنم عشق علی کرده اسیرم

مهر مولا دستیارم لطف مولا دستگیرم

جز امیرالمؤمنین نبود در این عالم امیرم

خاک پای اهلبیتم کس مپندارد حقیرم

«میثم» این خاندان استم چه بیم از دارِ دارم

با امیرالمؤمنین فردای محشر کار دارم

 غلامرضا سازگار

 *************************

 می نویسم غدیر از اول

از سراج المنیر از اول

تو همان مستجار هستی و من

من همان مستجیر از اول

دل به بیگانه ای نبستم من

بر تو بودم اسیر از اول

پدر خاک حضرت افلاک

همنشین فقیر از اول

سفره ی تو ندید عمری جز

نمک و نان و شیر از اول

از تو من را گناه دورم کرد

دست من را بگیر از اول

گرچه روز غدیر امضا شد

بودی آقا امیر از اول

 

 

با ولای توام تا آخر

 

 

همه پای توام تا آخر

می شود غرق آفتاب شدن

سر به یک ثانیه شراب شدن

صد و ده سال از شراب نجف

می شود خورد تا خراب شدن

بس که بخشیدی از کرم چه کنم ؟

ما به غیر از خجالت آب شدن

ما نداریم حاجتی غیر از

خاک نعلین بوتراب شدن

در دعاهای ما بحق علی است

شرط اصلی مستجاب شدن

 

 

چون غدیر است هو علی صد و ده

 

 

لعنت ما برای سیصد و ده

ای یدالله فوق ایدیهم

اسد الله فوق ایدیهم

در قنوت شبت خدا می گفت

دست دلخواه فوق ایدیهم

روی دست پیمبری یعنی

ولی الله فوق ایدیهم

 

 

چشم بد دور از تو می ماند

 

 

فاطمه وان یکاد می خواند

پر محیاست بام می خواهند

این خلایق امام می خواهند

روی بال پیمبر باران

دست ها التیام می خواهند

قرن ها می شود تمام بشر

از ولایت پیام می خواهند

این جماعت کنار ایوانت

یک جواب سلام می خواهند

پس مزن گوشه ای مرا آقا

که سلاطین غلام می خواهند

بیت ها در غدیر بی تابند

همه ختم الکلام می خواهند

 

 

یا علی یا ابالحسن یا هو

 

 

وحده لا امیر الا هو

پای عشقت جگر تراشیدن

بعد از احرام سر تراشیدن

ما همه محرم توایم آقا

کعبه را با نظر تراشیدن

دل ما با ولا درست شده

دل نگو که گوهر تراشیدن

دو علی در میان صورت من

با تمام هنر تراشیدن

یک شبه جبرییل می سازد

دست تو وقت پر تراشیدن

 

 

خاک ما از نجف سرشته شده

 

 

نوکرت جان به کف سرشته شده

سجده ی بی شمار می کردی

تا سحر ذکر یار می کردی

تو امیر دو عالمی به تنت

جامه ی وصله دار می کردی

بانی سفره های افلاکی

نان جو اختیار می کردی

خانه ات ساده بود مثل خودت

از تجمل فرار می کردی

تا به زهرا سلام می دادی

دل او را بهار می کردی

او به تو افتخار می کرد و

تو به او افتخار می کردی

 

 

السلام ای امام آقا جان

 

 

یا ابانا سلام بابا جان

ما همه در حرم بزرگ شدیم

با ولا مرد و زن بزرگ شدیم

اگر امروز آبرو داریم

با علی داشتن بزرگ شدیم

وطن ما نجف بود اینجا

همه دور از وطن بزرگ شدیم

ذره اما به یمن نوکریت

بین هر انجمن بزرگ شدیم

ما قبیله قبیله نسل به نسل

بین سینه زدن بزرگ شدیم

با غلامی خانواده ی تو

با حسین و حسن بزرگ شدیم

 

 

لب گودال خم تو شاه هستی

 

 

یاد گودال قتلگاه هستی

کینه ها از غدیر افزون شد

از تب نیزه دشت هامون شد

با لب تشنه گفت یا علی مددی

دهنش ناگهان پر از خون شد

خواهرت را به قصد کشت زدند

تازیانه غلاف گلگون شد

خواهرش یک طرف خودش یک سو

شمر از قتلگاه بیرون شد

در دلم شور ماتمت آقا

بی قرار محرمت آقا

 جواد پرچمی

 *************************

 خدا جلال دگر داد ای امیر تو را

که داد از خم کوثر، می غدیر تو را

امیر! دست تو را دست عشق بالا برد

که اهل کوفه نبینند سر به زیر تو را

جهان به سجده در افتاد و عرشیان خدای

به احترام نشاندند بر سریر تو را

کلید سلطنت و گنج عافیت با توست

که هست در دو جهان مسندی خطیر تو را

ز جور خلق، پیمبر ز پای می‌افتاد

اگر نداشت به هر عرصه دستگیر، تو را

پنـاه پیـری و نـان آور یتیمـانی

چگونه دوست ندارد جوان و پیر تو را

تو کیستی که تو را عرش، خاک راه، امّا

به خوابگاه، یکی بافۀ حصیر، تو را

تو کیستی که نمازت دمی شکسته نشد

اگر چه بود به پا زهر خورده تیر، تو را

یقین که تا به ابد پایبند مهر تو شد

چگونه بود مگر، رحم بر اسیر، تو را؟

ز ابر رحمت تو بادها چه دانستند

که خوانده‌اند همه در تبِ کویر، تو را

به جز تو هیچ ولی در همه جهان نشناخت

کسی کـه دیـد در آیینۀ غدیـر تو را

 محمد سعید میرزایی

 *************************

 گشت نازل بر پیمبر پیک رحمت در غدیر

داشت بر پیغمبر رحمت بشارت در غدیر

وحی آمد بر نبی«الیوم اکملتُ لکُم»

روز تکمیل رسالت روز وحدت در غدیر

با حضور حاجیان در موسم حج وداع

محشری شد موج زد شور قیامت در غدیر

باغبان گلشن توحید تا لب باز کرد

شد شکوفا گلبن قرآن و عترت در غدیر

معنی نورٌ علی نور خدا شد آشکار

تا که صحبت شد ز خورشید هدایت در غدیر

نغمۀ «من کُنت مولا» چون طنین انداز شد

یافت معنا شوکت و قدر ولایت در غدیر

باز شد گنجینۀ راز خداوند مبین

فاش شد با امر حق یک راز خلقت در غدیر

جبرئیل از آسمان آمد به فرمان خدا

بر امیر مؤمنان بخشید خلعت در غدیر

آسمان محو تماشا شد در آن جا تا سه روز

بس که زیبا بود لبخند مسّرت در غدیر

تا کند لب تشنگان عشق را سیراب از آن

چشمه چشمه عشق می جوشید از صداقت در غدیر

کردگار از فیض «اتممتُ علیکُم نعمتی»

کرد بر خلق جهان اتمام نعمت در غدیر

لحظه ای شیرین تر از آن لحظه دیگر کس نداشت

زمزم توحید از بس داشت لذّت در غدیر

نقطه ای تاریک بهر هیچ کس باقی نماند

با طلوع آفتاب واقعیت در غدیر

گشت از خشم الهی حارث فهری هلاک

داشت بر لب چون که انکار حقیقت در غدیر

در تمام عمر خود دست از ولایت بر نداشت

هر که چون سلمان و بوذر کرد بیعت در غدیر

ای «وفائی» رفت این آوازه گرچه تا به عرش

ماند تنها عشق و ایمان و عدالت در غدیر

 سید هاشم وفایی


نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:






موضوعات مرتبط: اشعار مناسبتی
برچسب‌ها: شعر آیینی، شعر علوی ،شعر هیات ،عید غدیر

تاريخ : شنبه 30 / 8 / 1396 | 8:21 | نویسنده : اکبر احمدی |
.: Weblog Themes By M a h S k i n:.