آفرينش انسان در قرآن
 

تبادل لینک هوشمند

برای تبادل لینک ابتدا ما را با عنوان ندای وحی و آدرس nedayevahi.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.





آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 39097
بازدید دیروز : 344
بازدید هفته : 39956
بازدید ماه : 93234
بازدید کل : 10484989
تعداد مطالب : 16946
تعداد نظرات : 80
تعداد آنلاین : 1


حدیث موضوعیاک مهدویت امام زمان (عج)اک آیه قرآناک

 
 
نویسنده : اکبر احمدی
تاریخ : شنبه 23 / 4 / 1394

 

هبوط، آغازي دوباره

 

خداوند، آدم (عليه السلام) و همسرش را در بهشت جاي داد و آنان را از مكر و وسوسه شيطان بر حذر داشت. شيطان كه دشمن قسم خورده آدمي است، او را وسوسه كرد و به لغزش انداخت.
« وَ قُلْنَا يَا آدَمُ اسْکُنْ أَنْتَ وَ زَوْجُکَ الْجَنَّةَ وَ کُلاَ مِنْهَا رَغَداً حَيْثُ شِئْتُمَا وَ لاَ تَقْرَبَا هذِهِ الشَّجَرَةَ فَتَکُونَا مِنَ الظَّالِمِينَ‌ »؛(31)
و گفتيم: اي آدم، خود و زنت در بهشت جاي گيريد و هر چه خواهيد، از ثمرات آن به خوشي بخوريد و به اين درخت نزديك مشويد كه به زمره ستمكاران درآييد ».
درخت ممنوع، براي حضرت آدم (عليه السلام) كاملا معين بوده است؛ زيرا قرآن با تعبير « هذا الشجره » از آن سخن مي گويد، اما اوصاف اين درخت ذكر نشده است. اوصافي نظير درخت جاودانگي و ملك بي زوال و تبديل شدن به ملك كه از زبان ابليس در قرآن آمده است(32)، بدون شك، با واقعيت سازگاري ندارد، بلكه از وسوسه هاي شيطان است. با اين حال، مفسران در كتب تفسير كوشيده اند نوع و اوصاف اين درخت را تعيين كنند؛ مثلا آن را درخت گندم، انگور، انجير، كافور و دانش پنداشته اند.(33) همين كه قرآن نوع اين درخت را معلوم نمي كند- با آنكه براي آدم و حوا (عليه السلام) معين فرموده بود- دليل آن است كه نهي آدم (عليه السلام) از نزديك شدن به اين درخت، فقط براي آزمودن او در برابر فريب هاي ابليس بوده است.
خداوند به آدم (عليه السلام) توضيح نداد كه اگر از آن درخت بخورد چه مي شود و بنده نيز حق ندارد از مولا دليل بخواهد، چرا كه عبوديت، بر پايه دستوري استوار است كه مباني و ملاك هاي آن روشن نباشد. اگر ملاك ها معلوم گردد، تبعيت بنده از اوامر مولا، كاشف از پذيرش عبوديت او نيست.
فرض كنيد در روز گرم تابستان كه بسيار تشنه ايد، آبي مي بينيد، ولي فردي شما را از نوشيدن آن منع مي كند. اگر اين نهي را پذيرفتيد، معلوم است كه به آن فرد اعتماد داريد. اما اگر آن فرد گفت: اين آب نيست و اسيد است، ديگر ننوشيدن شما براي حفظ جانتان است و نه به دليل اعتماد به آن فرد. بعضي از توضيحاتي كه در برخي روايات آمده، بيانگر برخي از حكمت هاي عبادات است. نه علل تامه آنها.

ابزارهاي دشمن براي گمراهي

 

شيطان براي گمراه ساختن بشر از عبوديت پروردگار، نيازمند ابزارهاي گوناگون است. قرآن، با بيان داستان آدم (عليه السلام) برخي از ابزارهاي شيطان را برشمرده است:

يك. بهره گيري از خواسته ها و اميال انسان

 

« فَوَسْوَسَ إِلَيْهِ الشَّيْطَانُ قَالَ يَا آدَمُ هَلْ أَدُلُّکَ عَلَى شَجَرَةِ الْخُلْدِ وَ مُلْکٍ لاَ يَبْلَى‌ »؛(34)
شيطان وسوسه اش كرد و گفت: اي آدم، آيا تو را به درخت جاوداني و ملك زوال ناپذير راه بنمايم؟».
از اميال فطري انسان، ميل به جاودانگي و خلود است. شيطان نيز براي فريب آدم (عليه السلام) از اين ميل فطري بهره گرفت و به او نويد زندگاني جاويد داد:
« مَا نَهَاکُمَا رَبُّکُمَا عَنْ هذِهِ الشَّجَرَةِ إِلاَّ أَنْ تَکُونَا مَلَکَيْنِ أَوْ تَکُونَا مِنَ الْخَالِدِينَ‌ »؛(35)
پروردگارتان شما را از اين درخت منع كرد تا مبادا فرشتگان يا جاودانان شويد ».

دو. بي تجربگي

 

درخت ممنوع، مرز عبوديت و ملاك بقا يا اخراج از جنت، به شمار مي رفت.
ابزار شيطان براي فريب آدم (عليه السلام) نيز فقط همين بود. پس كار براي آدم (عليه السلام) بسيار راحت و براي شيطان بسيار دشوار بود. آنچه به شيطان كمك كرد، تنهايي بي تجربگي آدم (عليه السلام) بود.
شيطان براي فريب آدم (عليه السلام) خوردن از ميوه آن درخت را به يك ارزش تبديل كرد و بي تجربگي آدم (عليه السلام) در باور اين فريب، براي شيطان بسيار كارساز بوده. بيهوده نيست كه خداوند متعال، داستان خلق را از آغاز نقل مي كند. آنچه باعث مي گردد از مرز عبوديت آسان، به مرز عبوديت دشوار وارد شويم، بي تجربگي است. هر كس كه در اين عالم از تجربه ها بهره برد، عبوديتش آسان خواهد بود و هر كس به تجربه ها بي توجهي كند، عبوديتش سخت تر مي شود.
شيطان براي آدم (عليه السلام) سوگند خورد كه من نيك خواه شما هستم: « و قَاسَمَهُمَا إِنّي لَکمَا لَمِن النَّاصِحِينَ؛(36) و برايشان سوگند خورد كه نيك خواه شمايم ».
آدم (عليه السلام) كه تا آن لحظه، سوگند دروغ به خدا نشنيده بود، با شنيدن اين سوگند به سوگند خورنده اعتماد كرد و از ميوه آن درخت خورد. از امام رضا (عليه السلام) نقل است كه فرمود:
« و لما ان وسوس الشيطان اليهما و قال ما نها کما ربکما عن هذه الشجره و انما ينها کما ان تقربا غيرها و لم ينکهما عن الاکل منها الا ان تکونا ملکين او تکونا من الخالدين و قاسمهما اني لکما للمن الناصحين و لم يکن آدم و حواء شاهدا قبل ذلک من يحلف بالله کاذبا قدللهما بغرور فاکلا منها ثقه بيمينه بالله »؛(37)
شيطان، آن دو را وسوسه كرد و گفت: پروردگار شما را منع كرده است كه به اين درخت نزديك شويد، نه اينكه از آن نخوريد، مبادا كه از فرشتگان يا جاويدانان شويد. و برايشان سوگند خورد كه نيك خواه شمايم. آدم (عليه السلام) پيش از اين نديده بودند كه كسي سوگند دروغ به خدا بخورد. پس آنان را با فريب راهنمايي كرد و آنان با اعتماد به سوگند او، از [ميوه] درخت خوردند.»(38)
خداوند در اين داستان، درصد اثبات گنهكاري آدم (عليه السلام) نيست، بلكه هشدار مي دهد كه اگر مرا اطاعت نكنيد در هر مقامي كه باشيد، از آن مقام رانده خواهيد شد.
« فَدَلاَّهُمَا بِغُرُورٍ فَلَمَّا ذَاقَا الشَّجَرَةَ بَدَتْ لَهُمَا سَوْآتُهُمَا وَ طَفِقَا يَخْصِفَانِ عَلَيْهِمَا مِنْ وَرَقِ الْجَنَّةِ وَ نَادَاهُمَا رَبُّهُمَا أَ لَمْ أَنْهَکُمَا عَنْ تِلْکُمَا الشَّجَرَةِ وَ أَقُلْ لَکُمَا إِنَّ الشَّيْطَانَ لَکُمَا عَدُوٌّ مُبِينٌ‌ »؛(39)
چون از آن درخت خوردند. شرمگاه هايشان آشكار شد و به پوشيدن خويش از برگ هاي [درختان] بهشت پرداختند. پروردگارشان ندا داد؛ آيا شما را از آن درخت منع نكرده بودم و نگفته بودم كه شيطان، آشكارا دشمن شماست؟»
مطابق برخي روايات، عورت انسان پيش از اين عصيان، مخفي بوده و بنابراين نيازي به لباس نداشته است.(40) لباس، ابزار حفظ حياست. يكي از ابزارهاي سنگين آزمايش در اين عالم، حيا و بي حيايي است. راز تلاش شيطان و حزب او براي ترويج برهنگي و اندام نمايي در اجتماع نيز در همين نكته نهفته است كه هر چه برهنگي بيشتر شود، پرده هاي حيا بيشتر دريده مي شود.
نتيجه فريب شيطان، اخراج آدم (عليه السلام) از بهشت بود.
« قَالَ اهْبِطُوا بَعْضُکُمْ لِبَعْضٍ عَدُوٌّ وَ لَکُمْ فِي الْأَرْضِ مُسْتَقَرٌّ وَ مَتَاعٌ إِلَى حِينٍ‌ »؛(41)
خداوند فرمود: فرو شويد[ در حالي كه] برخي دشمن برخي ديگر[ هستيد ]؛ و تا روز قيامت، زمين قرارگاه و جاي تمتع شما خواهد بود. »
وقتي به زمين آمدند، كتاب تكليف برايشان فرستاده شد؛ آن يك چراغ قرمز، به هزاران چراغ قرمز تبديل گرديد و ابزارهاي شيطان براي گمراهي، بيشتر و گسترده تر گشت. بنابراين، هر كس نخستين گناه را مرتكب نشود، تمام عمر در بهشت خواهد بود.

سه. خلط حق و باطل

 

شيطان، آدم (عليه السلام) را به وسيله سوگند دروغ، فريفت. هيچ گاه دشمن به طور مستقيم، مخاطبان را به فساد و فحشا برنمي انگيزد، بلكه براي مبارزه با دين، در قالب ارزش هاي ديني سخن مي گويد. ريشه تمام انحراف ها از اينجاست كه افراد، انحراف و نيرنگ در سخن را درنمي يابند. بدعت ها صريح و آشكار نيست؛ بلكه منحرفان، آنها را در قالب هاي ديني به مردم عرضه مي كنند. نقل داستان شيطان در قران نيز از همين باب است كه انسان را آگاه سازد و او را از شيطان پرهيز دهد.

نخستين اردوگاه باطل

 

آدم و حوا با كسب اين تجربه، از تيررس شيطان خارج شدند و دست شيطان از آنها كوتاه گرديد. بنابراين، به سراغ فرزندانشان رفت.
« وَ اتْلُ عَلَيْهِمْ نَبَأَ ابْنَيْ آدَمَ بِالْحَقِّ إِذْ قَرَّبَا قُرْبَاناً فَتُقُبِّلَ مِنْ أَحَدِهِمَا وَ لَمْ يُتَقَبَّلْ مِنَ الْآخَرِ قَالَ لَأَقْتُلَنَّکَ قَالَ إِنَّمَا يَتَقَبَّلُ اللَّهُ مِنَ الْمُتَّقِينَ‌ »؛(42)
و داستان راستين دو پسر آدم را برايشان بخوان، آنگاه كه قرباني اي كردند، از يكي شان پذيرفته شد و از ديگري نشد. گفت: تو را مي كشم. گفت: خدا قرباني پرهيزكاران را مي پذيرد ».
نام دو فرزند آدم (عليه السلام) را هابيل و قابيل گفته اند؛ البته اين دو نام در قرآن نيامده است. در تورات نيز آنها هابيل و قابيل ناميده شده اند.(43) شيطان، بين ايشان درگيري ايجاد كرد. مظهر عالي عبوديت، گذشتن از اين دنياست. قرباني و اعطاي هديه به پيشگاه خدا، در آغاز، كاري بسيار بزرگ و نمادين بوده است. هنگامي كه آدم (عليه السلام) فرمود بايد براي خدا قرباني كنيد هابيل از بين گوسفندانش، گوسفندي نيكو برگزيد كه ارزش قرباني كردن براي خدا را داشت. اما قابيل اندكي گندم از گوشه مزرعه خود چيد و به قربانگاه آورد.(44) اين نيز كار شيطان بود، ولي چون نمود ندارد، خدا بر آن تاكيد نمي كند. نشانه پذيرش قرباني اين بود كه صاعقه اي مي زد و آن را مي سوزاند. قرباني هابيل آتش گرفت و سوخت. نخستين مراحل نفوذ شيطان، اين اين ماجرا آغاز شد. وي به سراغ قابيل رفت و او را وسوسه كرد كه فرزندان هابيل، فرزندان تو را تحقير خواهند كرد كه قرباني پدرتان پذيرفته نشد و قرباني پدر ما پذيرفته شد.
از اين رو، قابيل حسادت كرد و تصميم به كشتن هابيل گرفت.(45) هابيل گفت:
« لَئِنْ بَسَطْتَ إِلَيَّ يَدَکَ لِتَقْتُلَنِي مَا أَنَا بِبَاسِطٍ يَدِيَ إِلَيْکَ لِأَقْتُلَکَ إِنِّي أَخَافُ اللَّهَ رَبَّ الْعَالَمِينَ‌ »؛(46)
اگر تو بر من دست گشايي و مرا بكشي، من بر تو دست نگاشيم كه تو را بكشم. من از خدا كه پروردگار جهانيان است مي ترسم»
به اين ترتيب،نخستين خوني كه بر زمين ريخت، از پاكان بود.
برخي به قصد انحراف تاريخ از مسير اصلي خويش، به بحث نحوه ازدواج فرزندان آدم (عليه السلام) پرداختند، در حالي كه مقصود اين داستان، دادن درس تجربه و آشكار كردن نوع عملكرد شيطان است. بدون شك، اگر دانستن چگونگي ازدواج فرزندان آدم (عليه السلام) لازم بود، خداوند آن را بيان مي كرد. معصومان (عليه السلام) نيز به اين موضوع نپرداخته اند، مگر آنگاه كه از ايشان سوال شده، ناچار بوده اند پاسخ دهند همچنين اين نوع پرسش ها نه در زمان رسول الله (صلي الله عليه و آله و سلم)(47)، بلكه زمان هايي مطرح گرديده است كه منحرفان مسلط شده اند و در مسائل انحراف ايجاد كرده اند.
قابيل پس از قتل هابيان، به جاي توبه كردن، مسيرش را از آدم (عليه السلام) جدا كرد و نخستين اردوگاه حزب الشيطان بنا شد. تا پيش از آن، شيطان تنها يك اردوگاه داشت و قابيل نيز هر چند پيروي بود. در اردوگاه آدم (عليه السلام) به سر مي برد. انحرافات در طول تاريخ، ناشي از اردوگاه هاي انشعابي بوده است. هر خط مستقيمي كه در اردگاه آدم (عليه السلام) بود، قابيل در اردوگاه خود، خط انحرافي آن را مشابه سازي مي كرد، اين سو خداپرستي، آن سو بت پرستي، اين سو نماز و آسايش روحي انسان، آن سو شراب و بت پرستي و شكاكيت؛ اين سوذكر حق؛ آن سو موسيقي. طبق روايات، تمام سرچشمه هاي گناه، به وحي شيطان، در آن اردوگاه پديد آمد(48) و اين گونه تاريخ در تقابل اردوگاه حق و باطل به حركت خويش ادامه داد.
تلاش مومنان در حفظ خط ايمان و جلوگيري از انحراف انسان ها، و تلاش حزب شيطان براي خارج ساختن مومنان از مسير عبوديت خداوند، همچنان ادامه دارد. تهاجم حزب شيطان و دفاع حزب خدا، تا زمان نوح (عليه السلام) ادامه يافت. قرآن پس از داستان آدم (عليه السلام) داستان نوح (عليه السلام) را نقل فرموده و تجسم فاصله زماني آنها را رها كرده است.

پي نوشت ها :

1- تين، آيه 4.
2- مومنون، آيه 14.
3- بقره، آيه 30.
4- بقره، آيات 31 و 32.
5- همان، آيه 33.
6- حجر، آيه 29.
7- بقره، آيه 34.
8- ر.ك: تفسير القمي، ج1، ص 41.
9- اعراف، آيه 12.
10- اعراف، آيه 13.
11- ر.ك: علل الشرايع ج1، ص 86؛ الكافي ج1، ص 58.
12- حجر، آيه 29.
13- تحف العقول، ص 478.
14- اعراف، آيات 14 و 15.
15- ص، آيه 82.
16- ر.ك: تفسير نمونه، ج19، ص 343.
17- حجر، آيه 39.
18- اعراف، آيه 18.
19- تفسير القمي، ج1، ص 42.
20- ذاريات، آيه 56.
21- كشف الخفا و مذيل الالباس، ج2، ص 132.
22- علل الشرايع، ج1، ص 13.
23- همان، ج1، ص 9.
24- رجال النجاشي، ص67، معجم رجال الحديث، ج5، ص 24.
25- الميزان، ج18، صص 386-390.
26- حجرات، آيه 13.
27- مثلا در اوپانيشاد، كتاب مقدس هنديان، مي خوانيم خداوند داراي پيكري بزرگ بود تا بتواند با پيكر مرد و زن، روي هم، برابري كند. آنگاه خواست تا پيكرش دو نيم گردد. چنين بود كه زوج و زوجه پديد آمدند پس« نفس واحده قطعه اي است داراي خلا، و اين خلا را زوجه پر مي كند، سپس زوج با زوجه درآميخت و نسل بشر پديد آمد. پس آنگاه زوجه- يعني همان كه پيش تر زوجه خدا بود- از خود پرسيد: « او چگونه توانست پس از آنكه مرا از نفس خويش بيرون آورد. با من درآميزد؟ پس بايد پنهان شوم ». سپس در چهره گاوي پنهان شد. زوج نيز در چهره گوي نر رفت و با او درآميخت. از آميزش آن دو، چهارپايان زاده شدند. آنگاه زوجه، چهره اسب ماده يافت و زوج چهره اسب نر... سپس زوجه صورت ماده خريافت و زوج صورت خرنر، و از آميزش آن دو. سم داران پديد آمدند... و به همين ترتيب، همه موجودات آفريده شدند... وقتي كارپايان يافت. خداوند به موجودات نگريست و حقيقت را دريافت. سپس گفت: « به راستي كه من و اين موجودات، يك نفس هستيم، زيرا من، خود، آنها را از نفس خويش خارج ساختم ».
28- محمد رشيد رضا در تفسير المنار( ج4، ص 268 ) مي نويسد: يهوديان گاه خرافات يا ساخته هاي ذهن خودشان را به مسلمانان القا مي كردند تا آن را وارد كتاب هاي خود كرده، با دين خود درآميزند. به همين دليل در كتاب هاي مسلمان به اسرائيليات خرافي بر مي خوريم كه در عهد قديم اصلا اشاره اي به آنها نشده است.
29- براي اطلاع بيشتر در اين زمينه، رجوع كنيد به اسرائيليات و تاثير آن بر داستان هاي قرآن.
30- بقره، آيه 35.
31- ر. ك: طه، آيه120؛ اعراف، آيه 20.
32- قصص الانبياء راوندي، صص 46 و 47؛ عيون اخبارالرضا، ج1، باب 15، ص 174.
33- طه، آيه 120.
34- اعراف، آيه 20.
35- اعراف، آيه 21.
36- عيون اخبار الرضا، ج1، ص 174.
37- مضمون اين حديث در روايات ديگر نيز آمده است: تفسير القمي، ج1، صص 43 و 225، بحارالانوار، ج11، صص 161 و 162.
38- اعراف، آيه 22.
39- تفسير العياشي، ج2، ص11، قصص الانبياء راوندي، ص 46.
40- اعراف آيه 24.
41- مائده، آيه 27.
42- عهد عتيق، پيدايش، باب 4.
43- تفسير القمي، ج1، ص 165؛ تفسيرالعياشي، ج1، ص 309.
44- الكافي، ج8، ص 113.
45- مائده، آيه 28.
46- تفسير العياشي، ج1، ص 312.
47- ر.ك: تفاسير سوره انعام، ذيل آيه 121.

 

منبع مقاله : 
زير نظر جت الاسلام والمسلمين مهدي طائب؛ (1392)، تبار انحراف، قم: ولاء منتظر، چاپ هشتم


نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:





موضوعات مرتبط: قرآن شناسی
 
 
این وب سایت جهت بسط وگسترش فرهنگ قرآنی ، با لا بردن سطح آگاهیهای دینی اعتقادی تربیتی