آيا ايجاد حكومت دينى و دخالت روحانيت در سياست تكرار تجربه مسيحيت در قرون وسطى نيست؟
 

تبادل لینک هوشمند

برای تبادل لینک ابتدا ما را با عنوان ندای وحی و آدرس nedayevahi.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.





آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 1940
بازدید دیروز : 0
بازدید هفته : 20777
بازدید ماه : 195166
بازدید کل : 1606845
تعداد مطالب : 16947
تعداد نظرات : 80
تعداد آنلاین : 1


حدیث موضوعیاک مهدویت امام زمان (عج)اک آیه قرآناک

 
 
نویسنده : اکبر احمدی
تاریخ : چهار شنبه 22 / 11 / 1398

وسطى كه بوسيله كليسا (خصوصاً كليساى كاتوليك) اداره مي شد، ميباشد. مطابق اين طرح اسلام بعنوان مانعى در برابر پيشرفت علم و دانش و صنعت و فنّ آورى معرّفى ميگردد، همچنان كه بعنوان ديدگاهى ناكارآ و ناقص كه نظام مبتنى بر آن توانايى حلّ مشكلات جامعه و اداره آن را ندارد شناخته ميشود و با برشمردن مؤلّفه هايى، آن را دليل همسانى اين دو نظام ـ يعنى نظام اسلامى و نظام حكومتى مسيحيّت ـ قلمداد مىكنند. تا از سويى تجارب مبارزاتى قرون وسطى با چنين نظامى را بهترين راه وانمود كنند و از سويى ادّعا كنند، آنچه براى آن نظام اتفاق افتاد، براى اين نظام هم خواهد افتاد. اولين وجه شباهت چنين بيان مىشود: كسانى در آن زمان به نام دين بر مردم حكمرانى ميكردند. اكنون نيز وضع بر همين منوال است، چرا كه عده اى ميخواهند به نام خدا و دين بر مردم حكومت كنند. پس وجه مشتركى بوجود آمد. سپس مي افزايند: سخت گيرىهايى كه آن گروه در مورد افكار و عقايد خود مي كردند، اين عده نيز اعمال ميكنند. آنها مخالف آزادى فكر و انديشه بودند و مخالفين با افكار كليسا را زندانى، محاكمه و يا اعدام مي كردند. اينها نيز چنين اعمالى روا مي دارند.   پيشنهاد پروتستانتيسم براى جامعه ما   واكنش جهان غرب براى مبارزه با آن نظام در گام اوّل، نهضت اصلاح دينى يا «پروتستانتيسم» بود، يعنى در بين خود كشيش ها و رجال دينى كسانى رفتار كليساى كاتوليك را تقبيح نموده و گفتند: اين شيوه، مسيحيّت واقعى نيست و ما بايد به مسيحيّت اصيل برگرديم و پيشنهاد كردند، بايد مذهب بگونه اى مطرح شود كه در آن حكومت نباشد و به كار سياست نپردازد، و فقط وظيفه اش برقرارى روابط بين خدا و فرد باشد و بدين ترتيب به مبارزه با روحانيت رسمى مسيحيّت پرداختند. اين در واقع آغاز فكر پروتستانتيسم است كه مارتين لوتر ابتدا مطرح و بعد كالون و ديگران به صورت هاى مختلف دنبال كردند و فرقه هاى پروتستان بوجود آمد. بهرحال در نظام اسلامى ما نيز چنين القاء ميشود كه: خلط بين دين و سياست و قراردادن دين بعنوان اساس حكومت فرجامى نيك تر از آنچه براى كليساى كاتوليك واقع شد، نخواهد داشت و شكستى عظيم براى اسلام به وجود خواهد آورد. پس همان بهتر كه براى نجات دين حساب آن را از سياست جدا كنيم. از طرفى ورود در سياست قداست روحانيّت و متدينين را ميشكند چراكه اولاً: سياست دغل بازيهاى خاص خود را دارد، و ثانياً: با دخالت اين گروه چه بسا نابسامانيها و نارسائيهايى بوجود آيد كه پيامدهاى منفى آن دامنگيرشان شود و حرمت روحانيّت در جامعه را زايل گرداند، پس خوب تر آن كه اينها فقط به رابطه با خدا و موعظه مردم بپردازند و كارهاى سياسى را به اهلش واگذارند.   سابقه پروتستانتيسم در جامعه اسلامى   بايد گفت: اين نسخه هم شيوه جديدى نيست و سابقه اى طولانى در اين كشور دارد، همچنان كه قبل از پيروزى انقلاب نيز عده اى كه بعضاً گرايش هاى دينى هم داشتند چنين مطالبى را مطرح ميكردند كه بعنوان نمونه ميتوان به كتابچه «مرز بين دين و سياست» نوشته مهندس مهدى بازرگان اشاره كرد. و قبل از آن فتحعلى آخوندزاده ايجاد پروتستانتيسم اسلامى را بعنوان راهى براى جبران عقب ماندگيهاى ايران پيشنهاد كرده بود و بعداً هم ديگران آنرا تكرار كردند. در هرحال، بررسى تفصيلى اين مقايسه (بين اسلام و مسيحيّت)، همچنين ريشه يابى عواملى كه منجرّ به نهضت اصلاح دينى در اروپا شد و تبيين اين واقعيّت كه چنين مؤلّفه هايى اساساً در اسلام و حكومت اسلامى وجود ندارد (و اسلام با مسيحيّت تحريف شده ماهيّتاً تفاوت بسيار دارد)، خود مجالى گسترده ميطلبد، اما آنچه اجمالاً در اينجا ميتوان گفت آن است كه: اسلام اينجا نيست كه فقط برنامه اى محدود براى برقرارى رابطه بين خدا و فرد ارائه كرده باشد و بس، بلكه دينى جامع و گسترده است كه براى تمام شؤون زندگى بشر اعمّ از شؤون فردى (ارتباط انسان با خدا، و ارتباط انسان با خود) و شؤون اجتماعى (از جمله حقوق، سياست، اقتصاد، خانواده، تجارت و ...) داراى قانون و برنامه است كه البته سمت و سوى همه آن احكام و قوانين بسوى تأمين كمال نهايى انسان يعنى قرب به خدا و سعادت اخروى، همينطور تأمين مصالح فردى و اجتماعى و خوشبختى زندگى اين جهانى بشر ميباشد. همچنان كه دخالت در سياست به مفهوم اسلامى آن نه تنها دامن قداست روحانيّت و متدينين را نمي آلايد كه بعنوان مجريان احكام الهى و خدمتگزاران مسلمين وظيفه اى واجب و غير قابل اجتناب را بر دوش آنها مي نهد و اجراى هر يك از احكام الهى در اين زمينه و حل مشكلات مردم گامى بلند در جهت تعالى روحى و قرب به خدا، و نيز تأمين سعادت انسانها و مصالح واقعى آنها در جامعه است. ملخّص كلام آن كه دشمن با كمك عوامل داخلى خود سعى بر اين دارد كه ايده «پروتستانتيسم اسلامى» را در ميان قشر تحصيلكرده و جوانان ما مطرح كرده و آنها را به اصطلاح به سوى «قرائتى نو» از دين بكشاند كه نه قرآن و سنّت آن را بر ميتابد و نه مردم مسلمان و ديندار ما. بقول حضرت امام خمينى(ره): يكى از مصيبتها اين است كه يك آدمى كه از اسلام نميداند كه اسلام با سين است يا با صاد از اسلام بي اطّلاع است، از مدارك اسلام بي اطلاع است، اين، يك كلمه را برميدارد و مي رود پيش جوانان ميخواند و داد مي زند و فرياد مي زند و جوانها را وادار به يك كار مي كند ... يك همچو آدم هايى خيال ميكنند كه حالايى كه مثلاً انقلاب شده بايد در اسلام هم انقلاب بشود... اينها نمي فهمند بسيارشان هم فهميده هستند لكن مي خواهند اساس را از بين ببرند.   پيشنهاد رنسانس اسلامى   دومين اقدام دشمن پيشنهاد رنسانس است، رنسانس اسلامى، يعنى جامعه ما بايد از نو متولّد شود با يك فرهنگ جديد، فرهنگى كه در آن از باورها و قواعد دينى خبرى نباشد و دين منزوى گردد. هرچند اين كار در يك جامعه دينى اينجا مانند كشور ما بسيار مشكل است. اما شايد بتوان زمينه هايى پيدا كرد و از طريق آنها به هدف مورد نظر دست يافت. طبعاً نميتوان به عده اى كه نابسامانيها، بي عدالتي ها و مفاسد رژيم گذشته را تجربه و دست به انقلاب زده اند اميدوار بود. همچنين از جوانان جبهه رفته و در راه اسلام و انقلاب سختى ديده نيز انتظار نميتوان داشت. پس بايد سراغ طيفى رفت كه مولود بعد از انقلاب است و هرگز شاهد مشكلات قبل از پيروزى انقلاب نبوده است و هيچگاه رنجهاى اوايل انقلاب و دوران جنگ تحميلى را تجربه نكرده است. نسلى نو كه فضايى اسلامى متولّد شده است و خواسته هايى چون رفاه، آسايش، آينده روشن، پست و مقام و چيزهايى از اين دست دارد.   راههاى نفوذ دشمن در قشر جوان   اما چگونه بايد نفوذ كرد و انديشه ها را تغيير داد و شرايط كافى براى تحوّل را به وجود آورد؟ چندين كار را انجام دادند و ميدهند: 1. سكوت نسبت به ارزشهاى اسلامى و انقلابى مانند جهاد، شهادت، فداكارى، زهد و پارسايى و دم زدن از مفاهيمى نو مانند دموكراسى، توسعه، آزادى و ... كه از سويى براى همه خصوصاً قشر جوان جذاب باشد و از سوى ديگر مقدمه و تمهيدى براى از بين بردن و محو ارزشهاى اسلامى قرار گيرد. 2. معرّفى روحانيت به عنوان عامل مشكلات اقتصادى مردم، گرانى و تورّم، كمبود وسائل رفاهى، وقوع جنگ و پي آمدهاى آن و وانمودكردن اينكه مسؤول همه اين نابسامانيها مسؤولين نظام هستند و مسؤول نظام هم كسى نيست مگر روحانيّت، پس عامل همه نابسامانيها و مشكلات، قشر روحانى است و بس. باز بقول حضرت امام(ره): «اينها اساس را ميخواهند بگيرند و هرچيز را ميخواهند يك كارى كنند كه غربى بشود، اينها ميخواهند اين كار را بكنند، مطلب اين نيست كه اينها با آخوند بد هستند، براى اين كه با اسلام بد هستند، مي بينند آخوند براى اسلام دارد چه ميكند. چهارتا آخوند هم بد است جهنّم، امّا نميگويند چهارتا آخوند، مي گويند روحانيين. بايد خرده خرده جلو بيايند، يك قدم جلو بيايند و سنگرگيرى كنند.» 3. از بين بردن حسّاسيّت ها و غيرت دينى: الگوى عملى و حساسيّت پيامبر اكرم(ص) و ائمه اطهار(ع) خصوصاً قيام اباعبدالله در برابر دين ستيزى، تحريف و بدعت گذاريها خود سرمشقى نيك براى مردم مسلمان كشور ما بوده است تا هرجا خطرى را متوجّه اسلام ببينند با تمام وجود و با بذل جان و مال در صدد دفع آن برآيند. دشمن با شناخت اين عامل حياتى و سرنوشت ساز سعى وافر در از بين بردن و خاموشى آن دارد. 4. دين و ديندارى را عامل اختلاف معرّفي كردن: در عصر جديد كه انسانها تلاش دارند تا از نتيجه تعامل و همكارى با يكديگر بهره ببرند و به پيشرفت هاى جهانى نائل آيند و چون همه مردم از دين واحدى پيروى نمي كنند دين عاملى براى اختلاف و دشمنى خواهد بود، در حالى كه ما براى ورود به جامعه بين المللى و پذيرفته شدن از سوى ديگران راهى جز لبخندزدن به ديگران و تسامح و تساهل در دين و احكام مربوط به آن نداريم. بنابراين، بايد دين را كنار گذاشت يا حداكثر آن را در حدّ يك سليقه انگاشت و همانطور كه سلايق مختلف ديگران را در امورى مانند رنگ لباس و دوخت آن تحمّل ميكنيم، سلايق آنها را در اصل ديندارى و كيفيّت آن تحمّل و اين آسان گيرى را در مورد گرايش هاى جديد و به اصطلاح قرائت هاى نو از دين در داخل كشور هم داشته باشيم. همانطور كه ميدانيد اين تلاش ها، سال هاى بسيارى است كه از سوى دشمنان اسلام و قرآن صورت مي گيرد و بخصوص بعد از پيروزى انقلاب روند گسترده و عميق ترى را به خود گرفته است و متأسفانه چنين برنامه هايى بعضاً توسط كسانى اجرا ميشود كه خود نيز متوجه نيستند و بنحوى فريب دشمن را خورده اند.   وظيفه سنگين دلسوختگان اسلام و انقلاب   اما آنچه مهم است وظيفه خطير دلسوختگان اسلام و انقلاب اعم از انديشمندان حوزه هاى علميه و دانشگاههاست كه ابتدا توطئه هاى دشمن را به درستى شناسايى كنند و سپس براى مقابله با آن، برنامه اى منسجم و حساب شده ارائه نمايند و با جهاد فكرى و فرهنگى خود راه را براى دين ستيزان بسته و دَين خود را ادا نمايند تا هم جوانان، بخصوص دانشجويان كه آماج چنين حملاتى هستند سره را از ناسره تشخيص دهند و هم ملت عزيز بار ديگر در عزم خود بر حاكميّت اسلام و قرآن در كشور و اعتلاى دين راسخ تر شوند.       ولايت فقيه از نگاه امام(قدس سره)   به حرف هاى آنهايى كه بر خلاف مسير اسلام هستند و خودشان را روشنفكر حساب مي كنند و مي خواهند ولايت فقيه را قبول نكنند، گوش ندهيد. اگر چنانچه فقيه در كار نباشد، ولايت فقيه در كار نباشد، طاغوت است. يا خدا يا طاغوت. يا خداست يا طاغوت. اگر به امر خدا نباشد، رئيس جمهور با نصب فقيه نباشد، غير مشروع است وقتى غير مشروع شد طاغوت است. اطاعت او اطاعت طاغوت است. وارد شدن در حوزه او وارد شدن در حوزه طاغوت است. طاغوت وقتى از بين مي رود كه به امر خداى تبارك و تعالى يك كسى نصب بشود. شما نترسيد از اين چهار نفر آدمى كه نمى فهمند اسلام چه است، نمي فهمند فقيه چه است، نمي فهمند كه ولايت فقيه يعنى چه. آنها خيال مى كنند كه يك فاجعه به جامعه است. آنها اسلام را فاجعه ميدانند نه ولايت فقيه را. آنها اسلام را فاجعه ميدانند، ولايت فقيه فاجعه نيست، ولايت فقيه تبع اسلام است.(صحيفه نور ج 9 ص 251 ) [1]   [1] - همان ج 1 بخش مشروعيت و مقبوليت


نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:





موضوعات مرتبط: شبهات
 
 
این وب سایت جهت بسط وگسترش فرهنگ قرآنی ، با لا بردن سطح آگاهیهای دینی اعتقادی تربیتی