نوشته اول یادداشتی از علی خسروی، کارشناس داوری فوتبال، بود که در یادداشت خود به نکاتی پرداخته که تا حدود زیادی درست و تا حد بیشتری شگفتانگیز است؛ شگفتانگیز از بابت حسن انتخاب موضوع و دقت نظر او آنچه نوشته است. موضوع نوشته در باره شصتسالگی و اتفاقات بسیار امیدوارکنندهای است که از آن پس اتفاق میافتد. من که خود در آستانه شصتسالگی هستم، این رخدادها برایم هم قابل لمس بود و هم جالب.
اما وقتی جالبتر شد که آن را در کنار مطلب دیگری گذاشتم که آن نیز در باره تغییر وضعیت انسانها ـ اعم از زن ومرد ـ در شصتسالگی و پس از آن بود. این نوشته دوم گزارش کوتاهی از یک تحقیق آکادمیک بود که اثبات میکرد انسانها در سنین پس از شصتسالگی شادتر میشوند.
اکنون این دو نوشته را همینجا پیش روی شما مینهم؛ تا نظر شما چه باشد:
علی خسروی مینویسد:[1] اگر باور داشته باشیم که «زندگی یعنی آزادی» و یا به تعبیر دیگر، «آزادی یعنی زندگی،» میبینم که سرآغاز واقعی این آزادی میتواند در ۶۰ سالگی باشد.
«زندگی از ۶۰ سالگی آغاز می شود!» جملهای از قول یک فرانسوی که در جایی خواندم. باورم نمیشد که این جمله معنیداری باشد. مگر ممکن است؟ فکر کردم که حتما برای دلخوشی است و روحیه دادن و از این حرفهای امیدوارکننده. این جمله در ذهنم ماند تا نوبت به شصت سالگی خودم رسید.
اگر باور داشته باشیم که زندگی یعنی آزادی و یا به تعبیر دیگر آزادی یعنی زندگی، میبینم که سرآغاز واقعی این آزادی میتواند در ۶۰ سالگی باشد.
- آزادی از بندِ خود باور نداشتن، پایان امر و نهی، آغاز مهربانی با خود، قبول شخصیتی که هستی و رهایی از تلاش برای تغییر آن! این اولین احساس آزادی است. آرامش و پذیرش آنچه که هستی و نه سرزنش و نه به رخ کشیدن خطاهایی که مرتکب شدی.
- آزادی از اجبار به کارکردن، مگر برای سرگرمی و لذت بردن.
- آزادی از اجبار به خوردن، مگر در حد زیستن و سلامت ماندن.
- آزاد شدن از تمایلات بیش از حد به جنس متفاوت، مگر برای استغنای روح و روان.
این آزادیها آدم را به دنیای جدیدی سوق میدهد که میتواند سرآغاز زندگی باشد. آنهایی که قبل از ۶۰ سالگی دار فانی را وداع میکنند هیچوقت لذت این آزادی را نمیچشند.
- تومیتوانی باردیگر خندههای جوانی را در چینهای پیشانیت ببینی!
- آزادی که تا هروقت بخواهی بیدار بمانی و تا هروقت بخواهی بخوابی و با هر دوستی اوقات بگذرانی و هر برنامهای را تماشا کنی و به آهنگهای مورد علاقه دوره جوانیمان کرارا گوش دهی، به دور و نزدیک سفر کنی، کنار ساحل تا مدت ها قدم بزنی و با صدای امواج نجوا کنی و خاطرات عاشقانه جوانیت را در طنین این صداها زنده کنی ... هیچکس نمیتواند اینها را از تو بگیرد، زیرا که زندگی نوینی را آغاز کردهای. تو این آزادی را با عبور از مرز ۶۰ سالگی بهدست آورده ای. تو واقعا آزادی ...
- تو دیگر بهخاطر از دست دادن یک موقعیت کاری یا مالی پریشان نمیشوی، تو دیگر گرفتار آينه نیستی وبه داشتن و یا نداشتن مو و طاسی سرت اهمیت نمیدهی. حتی به آن به عنوان یک موهبت نگاه میکنی و میپذیری که شانه ملال است و سشوار باعث اتلاف انرژی!
زندگی از ۶۰ سالگی آغاز میشود!- تو در ۶۰ سالگی میفهمی که پایه زندگی محبت است نه ثروت، دوست داشتن است نه حسد. میپذیری که زیبایی در سادگی است نه تجملگرایی ...
- آنچه که جمع کردهای چندان به کارَت نمیآید و بخشش آنهاست که زندگیات را سرشار از تراوت میکند. تو به این زندگی خوش آمدی!
- تو در ۶۰ سالگی از قید تمام درگیریهایی که زندگی را به کام خود میکشد آزاد میشوی، وقت آن است که این زندگی را شروع کنی ...
- تو در ۶۰ سالگی با محبت به دیگران لذت میآفرینی. میفهمی که اگر کسی را دوست داری واقعی است؛
- میفهمی که زندگی وسود آن در راستی وصداقت است؛
- و میفهمی که زندگی کوتاه است و فرصت زندگی کم. (انتهای یاداشت علی خسروی)
اما اگر یادتان باشد، گفتم که یک گزارش تحقیقی را هم یافتم که تا حد زیادی با این تجربه آقای خسروی همسو بود. این تحقیق اثبات میکرد آدمها در شصتسالگی شادمانی بیشتری را احساس میکنند. گزارش از این قرار است که یک نویسنده آمریکایی پس از یک تحقیق گسترده به این نتیجه رسید که انسان بعد از 60 سالگی دلخوشتر و شادابتر است.
اما، آیا واقعا رابطه ای بین سنین بالای شصت سال و خوشحال بودن در زندگی وجود دارد؟ این سئوالی است که پاسخ آن در کتاب جدید «جین فوندا» به نام «پرایم تایم» یا «بهترین اوقات» گنجانده شده است. جین فوندا، هنرپیشه، نویسنده، فعال سیاسی و حقوق بشری، مربی ورزش و مدل سابق، در سن ٧٣ سالگی معتقد است برخلاف تصور عمومی، در مرحله سوم زندگی یعنی از ٦٠ سالگی به بعد دلخوشی انسان بیشتر میشود: «اوائل فکر می کردم شاید من استثنا هستم اما بعد از خودم پرسیدم اگر این احساس منحصر به من است پس دلیل آن چیست و چرا کسی در این باره هیچگونه صحبتی نمیکند؟»
جین فوندا در کتاب جدید خود به نام «زمان اوج» (Prime Time)، به بحث و بررسی زندگی در مرحله پیری می پردازد او در یک پژوهش گسترده با شرکت ٣٥٠ هزار فرد آمریکایی از سنین بسیار جوان تا سنین بسیار بالا نشان می دهد که افراد در سنین ٦٠ سال به بالا خوشحال تر هستند؛ دلیل آن هم تمایل کمتر به اضطراب ، فشار، تلاش و خشم در سنین بالا است.
فوندا می گوید: «مهم نیست که این افراد مرد باشند یا زن، مجرد باشند و یا متاهل، ثروتمند باشند و یا فقیر، من فکر می کنم آنها خودشان هم دلیلش را نمی دانند اما گمان من بر این است که این آدم ها طعم زندگی را چشیده اند، دل شکسته شدهاند، مسائل مالی داشتهاند و خیلی چیزهای دیگر، ولی با این حال از همه این مشکلات جان بهدربردهاند. آنها یاد گرفتهاند که از کاه کوهی نسازند و برای همین هم کمتر نگران هستند و میدانند که چگونه زندگی را سخت نگیرند. انسانها در سنین بالا، سبکبالتر و بیخیالتر میشوند. من با اشخاص متعددی در این ردیف سنی گفتگو کردهام و یافتههایم درمورد آنها با پژوهشهایم همآهنگی کامل دارد.» (تابناک ۲۶ مرداد ۱۳۹۰؛ https://www.tabnak.ir/fa/news/184352/60؛ به نقل از جام نیوز)
شاید شما نیز موافق باشید که واقعیتی که در این دو نوشتار بیان شده است، خیلی قابل تامل است. اما قابلتاملتر میشود وقتی بدانید این دو نوشتار در این باره، یعنی وارستگی و شادمانی در شصتسالگی، تنها نیستند و تحقیقات دیگری نیز در این باره هست. بنا بر تحقیقات انجام شده در بریتانیا، که در بین افراد بالای ۶۵ سال صورت گرفته است، از هر ده نفر شش نفر معتقدند که بعد از پشت سر گذاشتن ۵۰ سالگی، از زندگی خود بیشتر لذت بردهاند. آمار نشان میدهد افراد مسنتر در بریتانیا شادتر بوده و روحیهی ماجراجویی در آنها از قبل بیشتر است. (https://www.alodoctor.com/news/details/13275 به نقل از: mayoclinic)
نظرات شما عزیزان: