ندای وحی

قرآنی ،اعتقادی،مذهبی ، تربیتی

اولین دستور العمل ، تفکر (2)

اکبر احمدی
ندای وحی قرآنی ،اعتقادی،مذهبی ، تربیتی

اولین دستور العمل ، تفکر (2)

اصل عبارت جناب بوعلی سینا در کتاب اشاراتش این است که ترجمه آن را تقدیم محضر نمودیم.

ارجع إلى نفسك و تأمّل- هل إذا كنت صحيحا بل و على بعض أحوالك غيرها- بحيث تفطن للشيء فطنة صحيحة- هل تغفل عن وجود ذاتك- و لا تثبت نفسك ما عندي أن هذا يكون للمستبصر- حتى أن النائم في نومه و السكران في سكره- لا يعرف ذاته عن ذاته- و إن لم يثبت تمثله لذاته في ذكره- و لو توهمت أن ذاتك قد خلقت أول خلقها- صحيحة العقل و الهيئة- و فرض أنها على جملة من الوضع و الهيئة- لا تبصر أجزاءها و لا تتلامس أعضاؤها- بل هي منفرجة و معلقة لحظة ما في هواء طلق- وجدتها قد غفلت عن كل شيء إلا عن ثبوت إنيتها(شرح الاشارات و التنبيهات مع المحاكمات، ج2، ص: 292)
جناب بوعلی سینا در عبارت فوق در حقیقت در صدد اثبات روح انسانی یا همان نفس ناطقه است و میخواهد با یک دلیل کاملا تجربی و همه فهم این مطلب را اثبات کند که بدن غیر از نفس است اگر در فلسفه اثبات شود که ما نفسی مجرد داریم اثبات بسیاری از مباحث اعتقادی ما در شریعت همچون وجود معاد و قیامت برای انسانها کار دشواری نخواهد بود چرا که همه این مطالب مبتنی بر وجود نفسی مجرد است. در حقیقت اثبات نفس و تجرد آن به منزله پی و بنیان ساختمان است که اگر درست نهاده شود به همراه خود تصدیق به بسیاری از اصول شریعت را به دنبال خواهد داشت. در حقیقت توجه به گوهر نفسی مجرد در وجودمان اولین پله معرفت نفس و خودشناسی است. لذا جناب شیخ از طریق دستور العمل تفکر و پیشنهاد یک تجربه کاملا ساده این مطلب را برای همگان اثبات میکند که وجود نفس مجرد در ما امری بدیهی و روشن است. 
بدین بیان که می گوید فضایی معتدل را برای خود مهیا کن که هیچ چیزی از بیرون تو را به خود مشغول نکند و نیز درد و رنجی از ناحیه جسم و خستگی و خواب آلودگی و گرما و سرمایی هم نباشد که تو را منصرف و متوجه بدنت نماید، چشمهایت را ببند و تصور کن به یکبارگی با این میزان عقل و شعوری که داری متولد شده ای و هیچ شناختی از اعضا و جوارهت نداری و آنها را تا تاکنون ندیده ای. در آن حال خواهی دید اگر چه از همه اعضا و جوارحت غافلی و توجهی بدانها نداری اما در عین حال نمیتوانی از یک حقیقت بی خبر و بی توجه باشی و آن همان ذات توست که از آن به «من» تعبیر میکنی. این توجهت در آن حال به گوهر نفست به نام «من» و غفلت و بی توجهی ات نسبت به بدن و اعضا و جوارحت، خود بهترین دلیل بر مغایرت نفس و بدن است.
همچنان كه قبلا به عرض محضر رسانديم بين تفكر با تخيل خط بسيار باريكي است كه همين خط باريك فاصله بين تعقل با تعلق را ايجاد ميكند. ايجاد كردن محيطي خلوت براي توجه به حقيقت خويشتن و پرده برداري از اسرار آن حقيقت پنهان، همان تعقل است كه هرگز با مرور خاطرات روزانه و آمال و آرزوها و برنامه ريزي هاي ما براي آينده سازگاري ندارد. چرا كه اولي تعقل است كه وحدت و تمركز قلبي را ميطلبد در حالي كه دومي تخيل است و با كثرات و غرق شدن در انبوه اشكال و صور مناسبت دارد و از آنجا كه وحدت با كثرت سازگار نيست تعقل با تعلق نيز سازگاري ندارد.
براي فهم بهتر اين معنا كافي است لحظه اي را به ياد آوريد كه براي حل يك مساله سنگين رياضي در اتاقي خلوت ميرويد كه مبادا سر و صدايي شما را از حل معادله رياضي باز دارد. حل مساله رياضي تفكر را مي طلبد و تفكر نيازمند به وحدت و خلوت است لذا سر و صدا و هر نوع دل مشغولي كه با كثرات مناست دارد مزاحم تفكر و حل مساله رياضي مي باشد. اينجاست كه مي گويند تفكر در مقابل تخيل است و تعقل و تفكر با تخيل و تعلق سازگاري ندارد. 
نه تنها سر و صدا مزاحم حل مساله رياضي است بلكه هر چيزي كه نشاني از كثرت و اشتغال ذهن داشته باشد مزاحم تفكر مي باشد؛ مثلا يك سردرد و يا گرما و سرماي بيش از اندازه و يا ناراحتي از يك اتفاق مي تواند مانع از تفكر شود. به همين خاطر در ساعتي كه ميخواهيم در مورد حقيقت خويشتن به تفكر بنشينيم مي بايست محيطمان را از مزاحمت كثرات و اشتغالات گوناگون خالي كنيم. بايد سعي كنيم در مورد كارهايي كه در طي روز انجام داده ايم و يا در مورد كارهايي كه در روزهاي ديگر ميخواهيم انجام دهيم ذهنمان را مشغول نكنيم و به ياد آنچه ديده ايم يا شنيده ايم نيفتيم بلكه ذهنمان را به يك نقطه وحدت متمركز كنيم و غرق در اينگونه سوالات شويم:
من كيستم؟ من كجا بودم؟ من كجا هستم؟ من به كجا مىروم؟ چرا آمده ام؟چرا گاهی شاد و گاهى ناشادم، چرا از أمرى خندان و از امري ديگر گريانم؛ شادی چيست؟ اندوه چيست؟ خنده چيست؟ گريه چيست؟می بينم، می شنوم، حرف میزنم، حفظ می كنم، ياد می گيرم، فراموش می شود، ضبط می شود، احساسات گوناگون دارم، ادراكات گوناگون دارم، میبويم، می جويم، می پويم، ردّ می كنم، طلب می كنم؛ اينها چيست؟ چرا اين حالات به من دست می دهد، از كجا می آيد؟ و چرا می آيد؟ كيست اين معمّا را حلّ كند؟! چرا خوابم می آيد خواب چيست؟ تشنه میشوم آب میخواهم تشنگی چيست آب چيست؟ خواب مىبينم خواب ديدن چيست؟ بيدار مىشوم بيدارى چيست چرابيدار میشوم چرا خوابم میآيد نه آن از دست من است و نه اين؟!
اين كيست كه اينجا نشسته است؟ نطفه بود و رشد كرد و بدين صورت درآمد. آن نطفه از كجا بود؟ چرا به اين صورت درآمد؟ صورتى حيرت آور در آن نطفه چه بود تا بدين جا رسيد؟ در چه كارخانهاى صورتگرى شد و صورتگر چه كسى بود آيا موزونتر از اين اندام و صورت می شد يا بهتر از اين و زيباتر از اين نمی شد؟ اين نقشه از كيست؟ و خود آن نقاش چيره دست كيست؟ وانگهی نقاشی را از كجا آموخته و چگونه بر آبی به نام نطفه اين چنين صورتگرى كرد؟ آن هم صورت و نقشهاى كه اگر بنا و ساختمان آن، و غرفه ها و طبقات اتاقهاى آن، و قوا و عمّال وى، و ساكنان در اتاقها و غرفه هايش، و دستگاه گوارش و بينش، و طرح نقشه و پياده شدن آن، و عروض احوال و اطوار و شؤون گوناگون آن شرح داده شود هزاران هزار و يكشب می شود ولی آن افسانه است و اين حقيقت؟! و و و
 
به حول و مشيت الهي اين نوشتار ادامه دارد...

 


نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:






موضوعات مرتبط: معرفت شناسی
برچسب‌ها: اولین دستور العمل ، تفکر (2)

تاريخ : سه شنبه 3 / 8 / 1394 | 15:29 | نویسنده : اکبر احمدی |
.: Weblog Themes By M a h S k i n:.