این همه هدفمند بود تا در تاریخ روشن شود كه راه راست و اثر ایمان و معنای عزت و بزرگی چیست. امام حسین علیه السلام شخصاً به این مسئله به خوبی توجه داشت: ناتوان در صحنه ظاهر نمیشد، بر فرزندان نمیگریست، و برای كشتهشدگان مویه نمیكرد. در برابر دشمنان و غم ها و مصیبت ها ناتوانی نشان نمیداد.
لشکریان عمر سعد، اجساد ناپاک کشتگان خود را دفن کردند و اجساد امام حسین علیه السلام و خاندان و یارانش بر زمین ماندند.
هنگامی كه خواستند از كربلا به كوفه بروند، خاندان امام حسین را از كنار قتلگاه و كشتگان گذراندند؛ این کار را کردند تا خواسته امام حسین علیه السلام را بیاثر کنند.
امام حسین میخواست که در زندگی و پس از مرگش مقتدر جلوه کند، اما آنان میخواستند كه امام حسین را پیش و پس از مرگش ناتوان نشان دهند. میخواستند زنان را در برابر اجساد بیاورند، تا آنان بگریند و عجز و ضعفشان ظاهر گردد.
این صحنه وحشتناک را تصور كنید. زنان و فرزندان را در برابر اجساد آوردهاند، هر یك از زنان، برادر، همسر یا فرزندی در میان كشتهشدگان دارد؛ اما گریه نمیكند. آنان وظیفه داشتند كه از زینب پیروی كنند. پشت سرِ حضرت زینب علیهاالسلام رفتند. زینب علیهاالسلام، در جلوِ آنان به جسد پارهپاره امام حسین علیه السلام رسید، جسدی كه پوشیده از تیر و شمشیر و نیزه و سنگ بود و چیزی از آن پیدا نبود.
حضرت زینب علیهاالسلام آمد و بر بالای جسد امام حسین علیه السلام ایستاد و سنگ ها و نیزهها و شمشیرها را كنار زد و جسد را با دو دست بلند كرد و گفت: خداوندا، این قربانی را از ما بپذیر.
حسین علیه السلام برای زینب علیهاالسلام همه چیز است. بزرگان، پهلوانان و كوهها در برابر این صحنه ناتواناند، اما زینب ابداً چنین نیست.
با این سخن، حضرت زینب علیهاالسلام اعلام داشت كه این كار به اراده و خواست خود ما بوده است، نه اینكه بر ما تحمیل شده باشد. آنچه به دست آوردیم نتیجه خواستِ و اراده خود ماست. ما حسین علیه السلام را برای دین خدا قربانی كردیم و از خدا میخواهیم كه این قربانی را از ما بپذیرد.
جز این هیچ چیز مهم نیست. چنانكه در مجلس ابن زیاد، وقتی که از او پرسید: کار خدا را با برادرت چگونه یافتی؟ گفت: به خدا سوگند، جز نیکی ندیدم. آنان مردانی بودند که خداوند مرگ را برایشان مقدّر کرده بود و آنان به سوی آرامگاهشان شتافتند.
بیشك، پس از این موضعِ حضرت زینب علیهاالسلام در برابر شهادتِ سیّد الشهدا علیه السلام ، دیگر زنان تكلیف خود را در برابر شهدای خود دانستند. چرا كه زمان شیون و اظهارِ ناتوانی نبود، بلكه هنگام اظهار قدرت و صلابت بود و باید به جهانیان اعلام میشد که ما خود با آسودگی این مقصود را اراده كردیم و به سوی آن ره سپردیم.
بنابراین، نقش حضرت زینب علیهاالسلام این بود كه رسالت امام حسین علیه السلام را در اظهار عزّت و شرافتِ نبرد، تکمیل کند.
من به مصادیق عجز و ناله امام حسین علیه السلام یا زنان و خاندانش اعتقادی ندارم و آن را در حکم تحریف جنبش امام حسین علیه السلام و رسالت او می دانم. هرگز نشانی از نشانههای سستی بر امام حسین علیه السلام و یارانش نمودار نشد. این رسالت بزرگی بود كه حسین علیه السلام آن را به انجام رساند و كاری بود كه حضرت زینب علیهاالسلام نیز در میان زنان انجام داد.
رسالت روشنگری
سپس حضرت زینب علیهاالسلام نقش مهم دیگری به عهده گرفت و آن خنثی کردن توطئه بنیامیه بود. آنان میخواستند امام حسین علیه السلام را بكشند، بیآنكه كسی خبردار شود. آنها می خواستند تا حسین بیرون از كوفه كشته شود و كسی آگاه نشود؛ برای همین بود كه همه مردان را كشتند. میگفتند در صحرا توفان ها میآید، شن ها را با خود میبرد و اجساد را میپوشاند، و هیچ كس خبردار نخواهد شد.
سپس امور را برای مردم وارونه جلوه میدهند و میگویند: «خوارج» را كشتیم. مردم خوارج را وسیله هرج و مرج میدانستند. از این رو، ممكن نبود كسی خوارج را دوست بدارد. وقتی گفته میشد خوارج، همهچیز پایانیافته تلقی میشد. این سخن وسیله تبلیغات و پنهانکاری و دور ساختن مناقشه از مراکز اسلامی بود. اما زینب علیهاالسلام این توطئهها را خنثی كرد.
او پس از نبرد، واقعه را برای مردم در محافل اسلامی بازگو كرد. او چگونه از عهده این کار برآمد؟
كوفیان آمده بودند تا خوارج و اسرا را تماشا كنند. از شهادت امام علی علیه السلام بیش از بیست سال نگذشته بود و بسیاری از مردم علی علیه السلام را میشناختند. ناگهان صدای او را شنیدند و آن را به جا آوردند و دانستند كه صدا، از جنس صدای علی علیه السلام است. اما این صدا از كجا بر میآمد؟
گفتند از بانویی است كه می گویند «خارجی» است. زمانی كه از او خواستند تا سخن بگوید، دیدند كه به زبان علی علیه السلام سخن میگوید.
در این لحظه بود كه دریافتند كسانی كه اینان را کشتهاند، همان فرزندان شان هستند؛ آنان را فرستاده بودند تا به دین خدا یاری برسانند؛ اما آنان رفته بودند و فرزند دختر رسول خدا و خاندانش را كشته بودند.
در این هنگام، کوفیان نالهها و گریهها را آغاز كردند. حضرت زینب علیهاالسلام برای آنان سخن گفت و مردم شیون و زاری آغاز كردند.
خلاصه آنكه با ورود زینب علیهاالسلام به كوفه، ماجرا برای همه كوفیان روشن شد؛ بدینگونه بود که زینب علیهاالسلام از شهری به شهر دیگر میرفت.
در هر شهری همان قصه تكرار میشود: زینب علیهاالسلام سخن میگوید و مردم جمع میشوند و از او درباره واقعه میپرسند. این كار تا سرزمین شام ادامه یافت. با اولین خطبهای كه حضرت زینب علیهاالسلام در قصر یزید گفت، همه چیز روشن شد؛ تا جایی كه همسر یزید پافشاری كرد که زینب و خاندان امام حسین علیهم السلام وارد قصر شوند. جنبش از خانه یزید آغاز شد. آیا یزید میتواند همه را بكشد؟
هر كجا كه این بانو میرفت، مردم را تکان میداد و ماجرا را بر آنان آشكار میکرد. در اندك زمانی، همه جهان اسلام از ماجرا آگاه شدند.
بنابراین، پس از مصیبت امام حسین علیه السلام، نقش قهرمانانه حضرت زینب علیهاالسلام در برابر ما قرار میگیرد. از این رو ما این زن را بزرگ میداریم؛ زنی كه مردان و قهرمانان بزرگ هم نمیتوانند مانند او عمل کنند.
منبع: مجله خیمه، شماره 47.
نظرات شما عزیزان: