تبادل لینک هوشمند

برای تبادل لینک ابتدا ما را با عنوان ندای وحی و آدرس nedayevahi.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.





آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 25591
بازدید دیروز : 8958
بازدید هفته : 368406
بازدید ماه : 25591
بازدید کل : 11082442
تعداد مطالب : 16946
تعداد نظرات : 80
تعداد آنلاین : 1


Alternative content


حدیث موضوعیاک مهدویت امام زمان (عج)اک آیه قرآناک
 
 
نویسنده : اکبر احمدی
تاریخ : یک شنبه 21 / 1 / 1400

مرده ای که بوی گلاب می داد!

مرده ای که بوی گلاب می داد

یک بار پیرمردی را آوردند که اصلا به مرده شبیه نبود، چهره روشن و بسیار تمیز و معطری داشت. وقتی پتو را کنار زدم بوی گلاب می داد.

آنقدر تمیز و معطر بود که من از مسئول غسالخانه تقاضا کردم خودم شخصا این پیرمرد را بشورم و غسل بدهم، همه بوی گلاب را موقع شستشو و وقتی که آب روی تن این پیرمرد می ریختم حس می کردند. وقتی که کار غسل و کفن تمام شد بی اختیار در نماز و تشییع این پیرمرد شرکت کردم، بیرون برای تشییع و خاکسپاری اش صحرای محشری به پا بود. از بین ناله های فرزندانش شنیدم که گویا این پیرمرد هر روزش را با قرائت زیارت عاشورا شروع می کرد. از بستگانش دقیق‌تر پرسیدم، گویی این پیرمرد به این موضوع شهره بود، آدمی که هر روزش با زیارت عاشورا شروع می شد...

جنازه‌ای که سر و صدا می کرد

عبدالحسین رضایی یکی از نیروهای بهشت زهرا می گوید: سال ها راننده آمبولانس بودم. یک روز رفته بودم سطح شهر که جنازه ای را به بهشت زهرا(س) منتقل کنم. خیلی برای تشییع معطلم کردند و ما را این طرف و آن طرف بردند. چندین بار جنازه را از توی ماشین درآوردند و تشییع کردند و دوباره گذاشتن توی ماشین. نزدیک ظهر بود که رضایت دادند جنازه را به بهشت زهرا(س) منتقل کنیم.

 

موضوعات مرتبط: عبرت ها
برچسب‌ها: عبرت ها
نویسنده : اکبر احمدی
تاریخ : یک شنبه 26 / 10 / 1399

بر اساس آیات و روایات شراب یکی از دامهای شیطان است که اگر کسی در آن گرفتار شد به مفاسد بزرگتری مبتلا خواهد شد.
حکایت شده که شیطان روزی بر جوانی وارد شد و گفت: من مرگ هستم. اگر می‌خواهی از دست من رها شوی باید پدر پیر خود را به قتل برسانی، یا دست و پا و سینه خواهر خود را بشکنی، یا چند جرعه از شراب بخوری، جوان قدری فکر کرد و گفت: پدرم که احترامش بر من واجب است. خواهرم هم که برای من عزیز است، درباره آنها ظالمی نمی‌کنم. اما برای نجات خود چند جرعه شراب می‌خورم و از دست مرگ رهایی می‌یابم. وقتی که شیطان او را به دام انداخت و در دام شراب گرفتار کرد، هم پدر خود را کشت و هم دست و پا و سینه خواهر را شکست!؟

ابلیس شبی رفت به بالین جوانی
آراسته با شکل مهیبی سر و بر را

گفتا که منم مرگ، اگر خواهی زنهار
باید بگزینی تو، یکی زین سه خطر را

یا آن پدر پیر خودت را بکشی زار
یا بشکنی از خواهر خود سینه و سر را

یا ساغری از باده گلرنگ بنوشی
تا آن که بپوشم ز خطای تو خطر را

گفتا پدر و خواهر من هر دو عزیزند
هرگز نکنم ترک ادب این دو نفر را

لیکن چو به می دفع شر از خویش توان کرد
می ‌نوشم و با آن بکنم دفع خطر را

جامی چو بنوشید بشد خیره ز مستی
هم خواهر خود را زد و هم کشت پدر را

شعر از ایرج میرزا

موضوعات مرتبط: عبرت ها
برچسب‌ها: عبرت ها
نویسنده : اکبر احمدی
تاریخ : دو شنبه 15 / 9 / 1399

 

داستان داستان شيرين بلوهر

داستان شيرين بلوهر

بلوهر گفته كه شنيده‏ام مردى را فيل مستى در پشت سر بود او مى‏گريخت و فيل از دنبال او شتافت تا اينكه به او رسيد آن مضطرب شد و خود را در چاهى آويخت و چنگ زد بدو شاخه كه در كنار چاه روييده بود پس ناگاه ديد كه در اصل آنها دو موش بزرگ كه يكى سفيد است و ديگرى سياه مشغولند بقطع كردن ريشه‏هاى آن دو شاخ پس در زير پاى خود نظر كرد ديد چهار افعى سر از سوراخ‏هاى خود بيرون كرده‏اند چون نظر به قعر چاه كرد ديد اژدهايى دهان گشوده است كه چون در چاه افتد آن را ببلعد چون سر بالا كرد ديد كه در سر آن دو شاخ اندكى از عسل آلوده است پس مشغول شد بليسيدن آن دو عسل و لذت و شيرينى آن عسل او را غافل نمود از آن مارها كه نمى‏داند چه وقت او را خواهند گزيد و از مكر آن اژدها كه نمى‏داند حال او چون خواهد بود وقتى كه در كام او افتد اين خلاصه داستان بود اما تفسير آن چاه دنيا است كه پر است از آفتها و بلاها و مصيبتها و آن دو شاخ عمر آدمى است و آن موش سياه و سفيد شب و روز است كه عمر آدمى را پيوسته قطع مى‏كند و آن چهار افعى اخلاط چهارگانه‏اند كه به منزله زهرهاى كشنده‏اند سوده و صفرا و بلغم و خون كه نمى‏داند آدمى كه در چه وقت به هيجان مى‏آيد كه صاحب خود را هلاك كند و آن اژدها مرگ است كه منتظر است و پيوسته در طلب آدمى است و آن عسل كه دل باخته او شده بود و او را از همه چيز غافل نموده بود لذتها و خواهشها و نعمتها و عيشهاى دنيا است

يك شخص زاهد و متقى ممكن نيست هم از تمام لذتهاى دنيا بهره ببرد و هم نعمتهاى آخرت را برسد.

 

هر كس كه هواى كوثر دارد   بايد دل از مهر و جهان بردارد
گر مهر و جهان خواهى و كوثرطلبى   محض غلط است خوشه يكسر دارد

 

منازل الاخره ص 135

موضوعات مرتبط: عبرت ها
برچسب‌ها: عبرت ها
نویسنده : اکبر احمدی
تاریخ : دو شنبه 15 / 9 / 1399

نقد کتاب پس از بیست سال- ترنجستان سروش

بیست سال

در كتاب ثمراة الحيوة جلد سوم صفحه سيصدو هفتاد و هفت نوشته :
جوانى در بنى اسرائيل زندگى مى كرد و به عبادت حق تعالى مشغول بود روزها را به روزه و شبها را بنماز و طاعت ، تا بيست سال كارش ‍ همين بود تا كه يك روز فريب خورده و كم كم از خدا كناره گرفت و عبادتها را تبديل به معصيت و گناه كرد و از جمله گنه كاران قرار گرفت و در اين كار بيست سال باقى ماند يك روز آمد جلو آئينه خود را ببيند، نگاه كرد ديد موهايش سفيد شده از معصيتهاى خود بدش ‍ آمد واز كرده هاى خود سخت پشيمان گرديد.
گفت خدايا بيست سال عبادت و بيست سال معصيت كردم اگر برگردم بسوى تو آيا قبولم مى كنى .
صدائى شنيد كه مى فرمايد: ((احببتنا فاحببناك تركتنا فتركناك و عصيتنا فامهلناك و ان رجعت الينا قبلنا)).
تا آن وقتى كه ما را دوست داشتى پس ما هم تو را دوست داشتيم . ترك ما كردى پس ما هم تو را ترك كرديم ، معصيت ما را كردى ترا مهلت داديم . پس اگر برگردى بجانب ما، تو را قبول مى كنيم .
پس توبه نمود و يكى از عبّاد قرار گرفت . از اين مرحمتها از خدا نسبت به همه گنه كاران بوده و هست .

بازآ بازآ هرآنچه هستى بازآى
گر كافر و گبر و بت پرستى بازآى
اين درگه ما درگه ناميدى نيست

صدبار اگر توبه شكستى بازآى

موضوعات مرتبط: عبرت ها
برچسب‌ها: عبرت ها
نویسنده : اکبر احمدی
تاریخ : دو شنبه 10 / 8 / 1399

تعبیر خواب فرعون و مجسمه فرعون - ترسیدن از فرعون در خواب نشانه چیست معنی و مفهوم فرعون در خواب تعبیر خواب مجسمه و تابوت فرعون تعبیر خواب فرعون و مجسمه فرعون - ترسیدن از فرعون در خواب نشانه چیست تعبیر خواب فرعون مصر تعبیر خواب ترسیدن از فرعون تعبیر خواب انگشتر و تاج فرعون

شرورتر از فرعون

 

فرعون رفت ولی بدتر از فرعون هنوز هست
یزید سرنگون شد ولی بدتر از یزید هنوز وجود دارد

و آنها کسانی هستند که به مقدسات یا با مقدسین مبارزه میکنند و آنها را با بدترن الفاظ توهین کرده و تهمت می زنند

موضوعات مرتبط: عبرت ها
برچسب‌ها: عبرت ها
نویسنده : اکبر احمدی
تاریخ : دو شنبه 10 / 8 / 1399

۸۱۸۰۲۱۹۵-۷۰۲۳۷۵۹۸

عزاداریها قبول حق

تربت حضرت سيد الشّهداء بر اساس روايات موثّق آثار فراوانى دارد، از آن جمله :
1 - طبق روايات رسيده سجده كردن بر تربت حضرت حسين عليه السلام موجب قبولى نماز است ، كه امام صادق عليه السلام مى فرمايد:
السُّجُودُ عَلى تُربَة الحُسين عليه السلام يَخرِقُ الحُجبُ السَّبعة .
سجده كردن بر تربت امام حسين عليه السلام هفت حجاب را از (منع قبولى آن ) نماز بر مى دارد.

 

موضوعات مرتبط: عبرت ها
برچسب‌ها: عبرت ها
نویسنده : اکبر احمدی
تاریخ : دو شنبه 10 / 8 / 1399

انسان گوشت آدم مى‏خورد

داستان ديگرى را مى‏خوانيم كه در قرون سابق براى مردم چه گذشته و قحطى چه عملى را انجام داده و الان كه وفور نعمت الهى هستيم باز كفران نعمت مى‏كنيم، اميدوارم خداوند به احترام امام زمان (عليه السلام) و به احترام دعاهاى علما اعلام و مراجع عاليقدر شيعه ما را مواخذه نعمتهاى خود نفرمايد و همه ما مورد عفو و عنايت حضرت حق قرار بگيريم.

آيا وجود مراجع، نعمت نيست؟ تمامى اين نعمت و بركت و امنيت از وجود علما است هزاران نفر از علماء ضمن نماز نوافل دست به دعا مى‏كنند اينها نعمت است الحمد الله دنياى كفر از پيروان حق مى‏ترسند ما زير سايه حضرت ولى عصر مى‏باشيم.

در تاريخ مى‏نويسند: زن بچه‏ دارى به زن ديگر كه او نيز فرزند داشت پيشنهاد كرد فلانى بيا امروز من بچه خود را در ميان مى‏گذارم و هر دو نفر گوشتش را مى‏خوريم و روز بعد تو بچه ‏ات را بياور تا هر دو بخوريم.

گفته او مورد قبول واقع شد، زن اول كه خود پيشنهاد دهنده بود از فرزندش دل برگرفت او را هر دو قطعه قطعه كردند و خوردند نوبت بعد كه گرسنه شدند زن اول به دومى مراجعه كرد.

ولى زن دومى از كشتن بچه خود امتناع نمود و كار به خصومت و دعوا كشيد براى حكميت به دانيال مراجعه كردند.

دانيال نبى از شنيدن چنين دعواى سخت ناراحت شد و گفت: كار گرسنگى به اينجا كشيده است.

گفتند: بلى و از اين هم سخت‏تر شده است دانيال دست به دعا برداشت و از پيشگاه خداوند در خواست نمود خداوند قحطى را بر طرف كرد

 تتمه المنتهى ص 38، گفتار فلسفى جوان ج 2 ص 393.

موضوعات مرتبط: عبرت ها
برچسب‌ها: عبرت ها
نویسنده : اکبر احمدی
تاریخ : جمعه 3 / 7 / 1399

امام سجاد (ع) تنها سفیر بازمانده، از کربلا تا شهادت

امام چهارم (عليه السلام) و گريه او براى تاريكى قبر

امام سجاد حضرت زين العابدين در زمينه قبر چه مى‏فرمايد و چگونه اشكش جارى مى‏شود مى‏فرمايد:

فمالى لا ابكى لخروجى نفسى ابكى لظلمه قبرى ابكى لضيق لحدى ابكى لسوال منكر و نكير اياى ابكى لخروجى من قبرى عريانا دليلا حاملا ثقلى على ظهورى انظر مره عن يمينى و اخرى عن شمالى اذ الخلايق فى شان غير شان‏(#)

چرا گريه نكنم، گريه مى‏كنم براى خروج روح من، گريه مى‏كنم براى تاريكى قبرم، گريه مى‏كنم براى تنگى لحد، گريه مى‏كنم براى سوال نكير و منكر عليهما السلام، گريه مى‏كنم براى آن روزى كه از قبر بيرون مى‏آيم در حالى كه برهنه و خار و ذليل و بار سنگين اعمالم را بر پشت گرفته‏ام گاهى به جانب راست خود مى‏نگرم و گاهى به جانب چپ خود در آنحال كه خلايق همه به كارى غير كار من مشغولند.

خلاصه آن كارهايى كه در دنيا به واسطه پول يا سفارش يا واسطه انجام مى‏شود بعد از مردن از اينها ديگر نفعى براى احدى نيست و الا آخرت همان دنيا است روز قيامت سرمايه ايمان است و تقوى است و قلب پاك است.

جنابعالى گاهى مى‏خوانى مناجات حضرت امير المومنين (عليه السلام) را ببينيد درباره توشه آخرت چه كلمات دلسوزى و چه بيان شيرينى و با اشك ريزانى و انسان را بيدار و توجهش را به عالم ديگر سوق مى‏دهد.

#
گفتار امام سجاد در اواسط دعاى ابو حمزه ثمالى (رضى الله عنه).

موضوعات مرتبط: عبرت ها
برچسب‌ها: عبرت ها
نویسنده : اکبر احمدی
تاریخ : جمعه 3 / 7 / 1399

Related image

داستان صلوات

  رسول اكرم صلي الله عليه و آله فرمود:
    بسيار ياد كردن خدا و بر من صلوات فرستادن، موجب برطرف شدن فقر مى شود.
   
 

موضوعات مرتبط: عبرت ها
برچسب‌ها: عبرت ها
نویسنده : اکبر احمدی
تاریخ : دو شنبه 29 / 4 / 1399
عبرت ها : توبه نصوحداستان عبرت انگیز توبه نصوح

 https://encrypted-tbn0.gstatic.com/images?q=tbn:ANd9GcRU2aQ83Iunj-BcTFfRhESBoAqLASTKbM8jUu-o2XReNogsaEhOPg

نَصوح مردى بود شبیه زنها ، صورتش مو نداشت و سینه‌هایی برجسته چون سینه زنها داشت و در حمام زنانه کار مى کرد.

او سالیان متمادی بر این کار بود و از این راه هم امرار معاش می‌کرد و هم ارضای شهوت.
گرچه چندین بار به حکم وجدان توبه کرده بود اما هر بار اخگر شهوت، او را به کام خود اندر می‌ساخت و کسى از وضع او خبر نداشت و آوازه تمیزکارى و زرنگى او به گوش همه رسیده و زنان و دختران رجال دولت و اعیان و اشراف دوست داشتند که وى آنها را دلاکى کند و از او قبلاً وقت مى گرفتند تا روزى در کاخ شاه صحبت از او به میان آمد.

موضوعات مرتبط: عبرت ها
برچسب‌ها: عبرت ها
نویسنده : اکبر احمدی
تاریخ : دو شنبه 29 / 4 / 1399
عبرت ها: عبرت وتربیت
عبرت و تربیت در قرآن و نهج‏البلاغه

 

عبرت چیست؟

عبرت بر وزن فِعْلَه از ریشه «عَبَر» است که به معانی مختلفی چون: تفسیر کردن، سنجیدن، عبور کردن، تعجب کردن و غیره آمده است. وجه این معانی، انتقال از حالی به حالی دیگر است، چنانکه راغب اصفهانی در «مفردات» می‏گوید: «اَصْلُ العِبَرِ تَجَاوُزٌ مِنْ حَالٍ اِلَی حَالٍ».4 اگر نگوییم در تمام معانی، دست‏کم در بیشتر آنها نوعی جابجایی و انتقال قابل درک است. در عبرت و اعتبار نیز همین معنی مشاهده می‏شود، چرا که اهل لغت، این دو را به معنای پند و اندرز گرفتن5 ذکر کرده‏اند، و در پند و اندرز، انسان از نقل یک سخن و یا جریان تاریخی به معنایی ماورای آن منتقل می‏شود و در اثر آن، حالتی خاضعانه و خاشعانه در برابر حق، برای او پدید می‏آید.
راغب، عبرت را چنین معنا می‏کند:

موضوعات مرتبط: عبرت ها
برچسب‌ها: عبرت ها
نویسنده : اکبر احمدی
تاریخ : دو شنبه 29 / 4 / 1399
عبرت ها: عدی بن حاتم یاورعلی(ع)

عدىّ بن حاتم و مسأله انصاف

قصة عدى بن حاتم الطائى

یکی از با وفاترين ياران اميرالمؤمنين عليه‏السلام و از عاشقان دلباخته آن حضرت بود . عدى به دست پيامبر صلى ‏الله‏ علیه السلام ايمان آورد و در جمل و صفين و نهروان در ركاب امام على عليه‏السلام براى اعتلاى كلمه حق جنگيد و در جمل يك چشمش را در راه خدا از دست داد .
زمانى بين او و معاويه ملاقات دست داد ، معاويه به او گفت : فرزندانت چه شدند ؟ گفت : همه آن‏ها در ركاب على شهيد شدند . معاويه گفت : على در حق تو انصاف روا نداشت كه فرزندانش زنده ماندند ، ولى فرزندان تو در ركابش كشته شدند . عدى گفت : آه كه من انصاف را در حق على رعايت نكردم كه او در محراب عبادت شهيد شد و من هنوز زنده‏ام ! !
معاويه گفت : بدان كه هنوز قطره‏اى از خون عثمان باقى است و آن قطره خونخواهى نشود مگر به خون شريفى از اشراف يمن .عدى گفت : سوگند به خداى ، آن دل‏ها كه از خشم و غضب نسبت به تو آكنده بود هنوز در سينه‏هاى ماست و آن شمشيرها كه با آن‏ها با تو مى‏جنگيديم اكنون بر دوش‏هاى ماست ، اگر قدمى از طريق خديعت به ما نزديك شوى قدمى براى ريشه كن كردن شرّت به تو نزديك شويم ، دانسته باش كه قطع حلقوم و سكرات مرگ بر ما آسان‏تر است از اين كه سخن ناهموار در حق محبوبمان على بشنويم .

 

برگرفته از کتاب حکایتهای عبرت آموز

موضوعات مرتبط: عبرت ها
برچسب‌ها: عبرت ها
نویسنده : اکبر احمدی
تاریخ : دو شنبه 29 / 4 / 1399
عبرت ها: عیسی وشخص معجب

داستان امام حسن (علیه السلام)

امام حسن علیه السلام

یكی از كنیزان امام حسن (علیه السلام) شاخه گلی را به حضور آن حضرت هدیه نمود، امام حسن (علیه السلام) آن شاخه گل را با كمال میل پذیرفته و به او فرمود: تو را در راه خدا آزاد كردم. من به عنوان اعتراض گفتم: در مقابل اهدای یك شاخه گل او را آزاد كردی؟ امام فرمود: خداوند در قرآن به ما چنین یاد داده و فرموده است: «وَإِذَا حُیِّیْتُم بِتَحِیَّةٍ فَحَیُّواْ بِأَحْسَنَ مِنْهَا ؛ هرگاه كسی به شما تحیت گوید پاسخ آن را بهتر از آن بدهید.» سپس فرمود: پاسخ بهتر همان آزاد كردن اوست.» (جلوه هایی از نور قرآن، ص 37)

https://img.tebyan.net/big/1391/04/24386240952311242471092611725116459220225.gif?w=1200

 

عیسی و شخص معجب

 

امام صادق (علیه‌السلام) فرمود: راه و روش عیسى در تبلیغ دین گردش در شهرها بود، در یكى از گردش‏هایش بیرون شد در حالى كه مرد كوتاه قدى از یارانش به همراهش بود. چون عیسى به دریا رسید، از روى یقین نام خدا را برد و روى آب به راه افتاد، چون آن مرد عیسى را این ‌چنین دید او هم با یقین كامل نام حضرت حق را به زبان جارى كرد و دنبال عیسى به روى آب به راه افتاد تا به عیسى رسید.

 

در این حال عُجب و خودبینى او را گرفت، با خود گفت: این عیسى روح اللّه است كه به روى آب راه مى‏رود و من همانند او، پس او را بر من چه برترى است؟

 

امام فرمود: به محض این اندیشه به زیر آب رفت، در آن حال عیسى را به عنوان كمك صدا زد، آن حضرت وى را از آب بیرون آورده سپس به او فرمود: چه گفتى؟ در پاسخ عیسى، اندیشه‏اش را بیان كرد و این كه آلودگى عُجب گریبانش را گرفت، عیسى فرمود: خود را به جایى واداشتى جز آنجا كه خدایت واداشته و بدین جهت مورد خشم خدا شدى، از آنچه كه گفتى به درگاه حضرت حق توبه كن. سپس امام صادق علیه‌السلام فرمود: آن مرد توبه كرد و به مقامى كه خدا به او داده بود بازگشت. (کتاب عرفان اسلامی)

 

 

 

تشویق

 

تجربه نشان داده است كه تشویق مناسب و بجا می‏تواند نهفته‏ترین استعدادهای درونی كودكان و نوجوانان را زنده كرده و در مرحله پیشرفت و سازندگی قرار دهد و آنان را در رسیدن به اهداف مهم و حیاتی و كمالات قوی دل و استوار سازد.

 

عیسى فرمود: خود را به جایى واداشتى جز آنجا كه خدایت واداشته و بدین جهت مورد خشم خدا شدى، از آنچه كه گفتى به درگاه حضرت حق توبه كن. سپس امام صادق علیه‌السلام فرمود: آن مرد توبه كرد و به مقامى كه خدا به او داده بود بازگشت

 

 

 

نقل دو روایت از امام حسن (علیه السلام) اهمیت به نقش تشویق را در سیره آن بزرگوار روشن می‏كند:

 

1 ـ انس بن مالک می‏گوید: یكی از كنیزان امام حسن (علیه السلام) شاخه گلی را به حضور آن حضرت هدیه نمود، امام حسن (علیه السلام) آن شاخه گل را با كمال میل پذیرفته و به او فرمود: تو را در راه خدا آزاد كردم. من به عنوان اعتراض گفتم: در مقابل اهداء یك شاخه گل او را آزاد كردی؟ امام فرمود: خداوند در قرآن به ما چنین یاد داده و فرموده است: «اذا حیّیتم بتحیّةٍ فحیّوا باحسن منها؛ هرگاه كسی به شما تحیت گوید پاسخ آن را بهتر از آن بدهید.» سپس فرمود: پاسخ بهتر همان آزاد كردن اوست.»(جلوه هایی از نور قرآن، ص 37)

 

2 ـ روزی آن حضرت غلام جوانی را دید كه ظرف غذائی در پیش دارد، او لقمه‏ای از آن می‏خورد و لقمه دیگر را به سگی كه نزدیك او نشسته بود می داد. امام حسن (علیه السلام) پرسید: چرا چنین می کنی؟ پسر نوجوان پاسخ داد: من خجالت می کشم كه خودم غذا بخورم و این سگ گرسنه بماند. حضرت مجتبی (علیه السلام) خواست كه به این غلام مهربان پاداشی نیكو عنایت كند به این جهت او را به خاطر این عمل نیك، از مولایش خرید و آزاد كرد و باغی را كه در آن كار می‏‌ كرد، خریده و به او بخشید. (البدایة و النهایه، ج 8، ص 38)

 


 


 

 

 

منبع: مجله راه قرآن، ش 36

 

موضوعات مرتبط: عبرت ها
برچسب‌ها: عبرت ها
نویسنده : اکبر احمدی
تاریخ : دو شنبه 29 / 4 / 1399
عبرت ها: قاضی وانصاف  قاضى محكمه و انصاف:

بازداشت موقت؛ بيم ها و اميد ها ،چالشها و راهكارها

در عصر معتضد عباسى مأمور بيت المال از دنيا رفت و قرض بسيارى از خود به جا گذاشت ، در حدى كه تمام ما ترك ميت به تمام قرض‏هايش فراگير نبود ! معتضد ، عبداللّه سليمان را نزد ابو حازم قاضى فرستاد كه خليفه چهل هزار دينار از مأمور طلبكار است ، طلبش را از ماترك عنايت كن .
عبداللّه پيام معتضد را به ابوحازم رساند ، ابوحازم به فكر فرو رفت ، سپس سر برداشت و گفت : تأديه اين چهل هزار دينار به يك نفر كمال بى‏انصافى است ، خليفه هم يكى از طلب كارهاست بايد ديد چه مقدار به او مى‏رسد ، انصاف آن است كه ما ترك بين تمام طلبكارها به نسبت تقسيم شود ، عبداللّه متحير شد و به قاضى گفت : خونت را هدر منما . قاضى گفت : من از طريق انصاف دورى نكنم و راه خطا نپيمايم ، عبداللّه نزد معتضد آمد و جريان را بيان كرد ، معتضد قدرى فكر كرد ، سپس گفت : ابوحازم راست گفته است كه من هم يكى از طلبكارانم ، او انصاف داده من نيز از طريق انصاف بيرون نروم

برگرفته از کتاب حکایتهای عبرت آموز


موضوعات مرتبط: عبرت ها
برچسب‌ها: عبرت ها
نویسنده : اکبر احمدی
تاریخ : دو شنبه 29 / 4 / 1399

كمك به درمانده راه :

 

اليسع بن حمزه مى‏گويد: من در مجلس حضرت امام رضا عليه السلام بودم و با آن حضرت گفتگو داشتم، گروه بسيارى در محضر حضرت جمع بودند و از آن بزرگوار از حلال و حرام مى‏پرسيدند كه ناگهان مردى بلند قامت بر حضرت وارد شده، گفت: سلام بر تو اى پسر رسول خدا! مردى از دوستدارانت و دوستدار پدران و اجدادت هستم، از حج باز مى‏گردم، زاد و توشه‏ام را از دست داده‏ام و چيزى كه بتوانم با آن مسافتى را طى كنم ندارم، اگر مرا تا شهرم برسانى خدا به من نعمت داده است، اگر به شهرم برسم آنچه را كه به من دادى از جانب تو صدقه مى‏دهم چون من شايسته صدقه نيستم.حضرت فرمود: خدايت رحمت كند بنشين و رو به جانب مردم كرد و با آنان سخن گفت تا پراكنده شدند و او و سليمان جعفرى و خثيمه و من مانديم.حضرت فرمود: به من اذن مى‏دهيد وارد حجره شوم و در آن حال رو به سليمان جعفرى كرد

و گفت: اى سليمان! خدا كارت را پيش انداخت، پس برخاست و وارد اتاق شد و ساعتى ماند سپس خارج شد و در را بست و دستش را از بالاى در بيرون آورد و گفت: خراسانى كجاست؟ خراسانى گفت: اينجايم، فرمود: اين دويست دينار را بگير و در مؤونه و مخارجت‏هزينه كن و با آن بركت بجوى و از جانب من هم صدقه نده و از اين خانه هم برو كه تو را نبينم و تو هم مرا نبينى!!سپس آن مرد رفت، سليمان به حضرت گفت: فدايت گردم، سخاوت كردى و مهربانى نمودى، چرا صورتت را از او پوشانيدى؟ فرمود: از ترس اينكه خوارى و ذلّت سؤال را به خاطر اينكه حاجتش را روا كردم در چهره‏اش نبينم، آيا حديث رسول خدا صلى الله عليه و آله را نشنيده‏اى كه پنهان‏كننده خوبى كارش مساوى با هفتاد حج است، ظاهر كننده بدى خوار و مخذول است و پنهان كننده بدى آمرزيده است، آيا قول متقدمان را نشنيدى؟

مَتَى آتِهِ يَوماً لِأَطلُبَ حَاجَةً

 

رَجَعْتُ إلَى أهلِى وَوَجْهِى بِمائِهِ

     

چون روزى براى طلب حاجت نزدش آيم به خانواده‏ام باز مى‏گردم در حالى كه آبرويم محفوظ است!

 

 

 منبع -الكافى: 4/ 23، حديث 3؛ بحار الأنوار: 49/ 101، باب 7، حديث 19.

موضوعات مرتبط: عبرت ها
برچسب‌ها: عبرت ها
نویسنده : اکبر احمدی
تاریخ : دو شنبه 29 / 4 / 1399

http://www.taknaz.ir/user_files/L139519034215.jpg


پاكى و آبرو:

امام صادق عليه‏ السلام مى‏فرمايد : در زمان‏هاى گذشته جوانى بود وارسته ، از گناه پيراسته ، به حسنات الهى و
اهل محل به خصوص جوانان معصيت كار را به طور دائم امر به معروف و نهى از منكر مى‏كرد ، حسودان تحمّل امر به معروف وى را نداشتند ، نقشه‏ خائنانه براى ضربه زدن به شخصيّت او طرح كردند و آن اين بود كه زن بدكاره جوانى را ديدند ، پولى در اختيارش گذاشتند و به او گفتند : به وقت تاريكى شب با اضطراب و ناراحتى در اين خانه را بزن ، چون در باز شد بدون معطلى به درون خانه برو و بگو زنى شوهردارم ، عده‏اى از جوانان مرا دنبال كرده‏اند ، به من پناه بده ، چون به اطاق رفتى خود را به او عرضه كن تا ما اهل محل را خبر كنيم به خانه او بيايند و ببينند كه اين عابد مقدس چون به خلوت مى‏رود آن كار ديگر مى‏كند ! ! نقشه عملى شد ، جوان عابد كه در خلوت آن خانه ، شب‏ها را به عبادت قيام داشت ، زن را پذيرفت ، هوا سرد بود ، جوان منقل آتش آورد ، زن بى‏حيا از حجاب خارج شد ، چشم جوان به جمالى به مثال حور افتاد ، آتش شهوت شعله كشيد ، ولى او براى خدا و فرو نشاندن شعله خطرناك آتش غريزه دو دست خود را روى آتش منقل گرفت بوى سوزش و سوختن و كباب شدن بلند شد .
زن فرياد زد : چه مى‏كنى ؟ گفت : مزه اين آتش را در برابر خطر آتش شهوت به خود مى‏چشانم تا از عذاب قيامت در امان باشم .
زن با عجله از خانه خارج شد ، در ميان كوچه داد و فرياد كرد ، قبل از اين كه جوانان بى‏تربيت مردم را خبر كنند تا آبروى آن عبد حق را ببرند ، زن مردم را با فرياد خود جمع كرد و گفت : با عجله به خانه جوان عابد برويد كه خود را سوزاند .
مردم به خانه ريختند جوان را از كنار آتش كنار كشيدند ، چون سرّ قضيه و علت داستان فاش شد آبروى آن جوان بزرگوار و كريم در ميان مردم دو چندان شد و از آن شب احترام او در ميان مردم شهر افزوده گشت

برگرفته از کتاب حکایت عبرت آموز

برچسب‌ها: عبرت ها
نویسنده : اکبر احمدی
تاریخ : سه شنبه 19 / 3 / 1399
زن بدكاره‏ در خانه عابد

امام باقر عليه السلام مى فرمايد:

زنى بدكاره، به قصد آلوده كردن عده اى از جوانان بنى اسرائيل، مشغول فعاليت شد، زيبايى زن آن چنان خيره كننده بود كه گروهى از جوانان گفتند:

اگر فلان عابد او را ببيند تسليم او خواهد شد.زن سخن آنان را شنيد، گفت: به خدا قسم به خانه نمى روم مگر اين كه آن عابد را گرفتار بند شهوت كنم.به هنگام شب بر در خانه عابد رفت و گفت:

مرا راه بده، عابد از پذيرفتن آن زنِ تنها، در آن وقت شب امتناع كرد. زن فرياد برآورد: گروهى از مردان هرزه به دنبال منند و اگرمرا نپذيرى كارم به رسوايى مى كشد.عابد چون سخن او را شنيد،

به خاطر نجات او در را باز كرد. همين كه آن زن وارد خانه شد، لباس از بدن درآورد. جمال زن و بدن خيره كننده همراه با عشوه و نازش عابد را مسحور كرد. پس دست به بدن زن زد، ولى ناگهان دست

خود را كشيد و در برابر آتشى كه زير ديگ روشن بود قرار داد. زن به او گفت: چه مى كنى؟ جواب داد: دستى كه برخلاف خدا به اجراى عملى برخيزد سزاوار آتش است.زن از خانه بيرون دويد، گروهى از

مردم بنى اسرائيل را ديد، پس فرياد زد: عابد را دريابيد كه خود را هلاك كرد. مردم به سراغ آن بنده خائف حق رفتند و با كمال تعجّب ديدند از ترس عذاب الهى دست خود را به آتش سوزانده است

 منبع : پایگاه عرفان

 

موضوعات مرتبط: عبرت ها
برچسب‌ها: عبرت ها
نویسنده : اکبر احمدی
تاریخ : یک شنبه 20 / 10 / 1398

toptoop.irعکس با نوشته های عبرت آموز

پاكى و آبرو

امام صادق عليه‏ السلام مى‏فرمايد : در زمان‏هاى گذشته جوانى بود وارسته ، از گناه پيراسته ، به حسنات الهى و
اهل محل به خصوص جوانان معصيت كار را به طور دائم امر به معروف و نهى از منكر مى‏كرد ، حسودان تحمّل امر به معروف وى را نداشتند ، نقشه‏ خائنانه براى ضربه زدن به شخصيّت او طرح كردند و آن اين بود كه زن بدكاره جوانى را ديدند ، پولى در اختيارش گذاشتند و به او گفتند : به وقت تاريكى شب با اضطراب و ناراحتى در اين خانه را بزن ، چون در باز شد بدون معطلى به درون خانه برو و بگو زنى شوهردارم ، عده‏اى از جوانان مرا دنبال كرده‏اند ، به من پناه بده ، چون به اطاق رفتى خود را به او عرضه كن تا ما اهل محل را خبر كنيم به خانه او بيايند و ببينند كه اين عابد مقدس چون به خلوت مى‏رود آن كار ديگر مى‏كند ! ! نقشه عملى شد ، جوان عابد كه در خلوت آن خانه ، شب‏ها را به عبادت قيام داشت ، زن را پذيرفت ، هوا سرد بود ، جوان منقل آتش آورد ، زن بى‏حيا از حجاب خارج شد ، چشم جوان به جمالى به مثال حور افتاد ، آتش شهوت شعله كشيد ، ولى او براى خدا و فرو نشاندن شعله خطرناك آتش غريزه دو دست خود را روى آتش منقل گرفت بوى سوزش و سوختن و كباب شدن بلند شد .
زن فرياد زد : چه مى‏كنى ؟ گفت : مزه اين آتش را در برابر خطر آتش شهوت به خود مى‏چشانم تا از عذاب قيامت در امان باشم .
زن با عجله از خانه خارج شد ، در ميان كوچه داد و فرياد كرد ، قبل از اين كه جوانان بى‏تربيت مردم را خبر كنند تا آبروى آن عبد حق را ببرند ، زن مردم را با فرياد خود جمع كرد و گفت : با عجله به خانه جوان عابد برويد كه خود را سوزاند .
مردم به خانه ريختند جوان را از كنار آتش كنار كشيدند ، چون سرّ قضيه و علت داستان فاش شد آبروى آن جوان بزرگوار و كريم در ميان مردم دو چندان شد و از آن شب احترام او در ميان مردم شهر افزوده گشت

موضوعات مرتبط: عبرت ها
برچسب‌ها: عبرت ها
 
 
این وب سایت جهت بسط وگسترش فرهنگ قرآنی ، با لا بردن سطح آگاهیهای دینی اعتقادی تربیتی