تا بردهای دل را گرو شد کشت جانم در درو
اول تو ای دردا برو و آخر تو درمانا بیا
ای نگهت خواستگه آفتاب
بر من ظلمت زده یک شب بتاب
پرده برانداز زچشم ترم
تا بتوانم به رخت بنگرم
من نگاه معرفت را بسته بودم ورنه تو
لحظه لحظه چهره می دادی نشانم، سیّدی!
من نمی¬دانم کجایی لیک دانم روز و شب
پر زند دور حریمت مرغ جانم، سیّدی!
در شبستان فراقت مشعلی افروختم
شعله اش خیزد ز مغز استخوانم، سیّدی!
جمعه ها و هفته ها و سال ها و ماه ها
نام زیبایت بود ورد زبانم، سیّدی!
یادت ای قامت قیامت هر کجا
کرده غوغای قیامت را بپا
صبح جمعه رقص شور انگیز باد
حلقه زلف تو را آرد به یاد
لحظه لحظه چهره می دادی نشانم، سیّدی!
من نمی¬دانم کجایی لیک دانم روز و شب
پر زند دور حریمت مرغ جانم، سیّدی!
در شبستان فراقت مشعلی افروختم
شعله اش خیزد ز مغز استخوانم، سیّدی!
جمعه ها و هفته ها و سال ها و ماه ها
نام زیبایت بود ورد زبانم، سیّدی!
یادت ای قامت قیامت هر کجا
کرده غوغای قیامت را بپا
صبح جمعه رقص شور انگیز باد
حلقه زلف تو را آرد به یاد
دل تنگ و غریب من دارد تمنا
پس بگو تو در کجایی ای غریب اشنا
ما به تو توسل می کنیم بقیه الله
تو اجابت کن دعای ما را بقیه الله
از توگفتن بهترین حرف دنیاست
در کنار تو بودن بهترین دعای ماست
پس بگو تو در کجایی ای غریب اشنا
ما به تو توسل می کنیم بقیه الله
تو اجابت کن دعای ما را بقیه الله
از توگفتن بهترین حرف دنیاست
در کنار تو بودن بهترین دعای ماست
تا عابر چشمانت، ره گم نکند در شب
بر کوچه بتابان نور، ای ماه تماشایی
بر کوچه بتابان نور، ای ماه تماشایی
نظرات شما عزیزان: