تبادل لینک هوشمند

برای تبادل لینک ابتدا ما را با عنوان ندای وحی و آدرس nedayevahi.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.





آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 6203
بازدید دیروز : 0
بازدید هفته : 25040
بازدید ماه : 199429
بازدید کل : 1611108
تعداد مطالب : 16946
تعداد نظرات : 80
تعداد آنلاین : 1


حدیث موضوعیاک مهدویت امام زمان (عج)اک آیه قرآناک

 
 
نویسنده : اکبر احمدی
تاریخ : جمعه 15 / 7 / 1394

هم چنین فرض بگیرید که کسی ایمانش به کفر است، امنیت‌اش در کفر است، خدایان دروغین درون یا برون را «إله و معبود» می‌داند، خود را بنده‌ی طواغیت و شیاطین برونی و درونی می‌داند، اما در عمل، امکان بروز و ظهور پیدا نکرده و یا ریا می‌کند. خب او مشرک است، هر چند اظهار ایمان کند.

از این رو همیشه «ایمان و عمل صالح» با هم قید شده است: «الّذینَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ».

تصور خدا:

تصور که کار ذهن است، شکل سازی و صورت بخشیدن است، و بدیهی است که هر چیزی که شکلی داشته باشد، حتماً محدود و مخلوق و محدود است و خدا نیست.

خداوند متعال که خالق است، به ما و تمامی مخلوقاتش، صورت و شکل می‌دهد «هُوَ الَّذِي يُصَوِّرُكُمْ = اوست کسی که شما را صورت می‌دهد»؛ اما کسی خالق خدا نیست که بخواهد به او [اگر چه در ذهن خودش] صورت و شکل ببخشد.

صورت‌های معدوم:

آدمی هر صورتی را که در ذهنش متصور شود، می‌تواند آن را در ذهنش معدوم کند و صورت دیگری جایگزینش نماید. مثل این که می‌تواند دریا را به همین شکلی که هست متصور گردد و یا ناگهان این شکل را معدوم کرده و آن را به رنگ قرمز تصور کند و یا به جای زمین، در آسمان تصورش نماید. با پیدایش هر کدام از این صورت‌های جدید، صورت قبلی معدوم می‌گردد.

حال فرض کنید که کسی برای خدا صورتی فرض کند، پس از یک مدت (چند لحظه یا چند سال) آن صورت را فراموش کند و یا از آن خوشش نیاید و صورتی دیگری متصور گردد! پس دائم در ذهنش خدا خلق می‌کند، صورت‌هایی را معدوم کرده و صورت‌های دیگری را پدید می‌آورد!

صورت ناقص:

هیچ صورتی کامل نیست که در مقابلش صورت ناقص مفروض یا متصور باشد؛ انسان هر صورتی را که در ذهن خودش تصور کند، هم مخلوق ذهن خودش است، هم ناقص است و هم محدود.

بزرگ، کوچک، دراز، کوتاه، چاق، لاغر، سفید، سیاه و ...، هر چه که تصور شود، اولاً مخلوق ذهن تصور کننده است - ثانیاً هر کدام باشد دیگری نیست، مثلاً اگر بزرگ باشد، کوچک نیست و اگر چاق باشد، لاغر نیست و اگر دراز باشد، کوتاه نیست و ...، پس محدود است – و ثالثاً کدام صورتی کامل است که مقابلش صورت ناقصی فرض یا متصور گردد؟ هر چه فرض و متصور گردد، از آن کامل‌تر نیز هست. هر نوری فرض کند، روشن‌ترش نیز متصور است – هر اندازه‌ای فرض کند، بزرگ‌ترش نیز متصور است ... و به طور کلی، امکان تصور انسان [ذهن] محدود است، چه رسد به تصورهای ذهنش.

کمال، شکل و صورت ندارد:

کمال، به خودی خود، شکل و صورت ندارد؛ «لا اسمَ لهُ وَ لا رَسمَ له» است؛ آیا کسی می‌تواند بگوید که شکل هستی، حیات، علم، حکمت، قدرت، زیبایی، غنا، رحمت و ... چیست که انسان بتواند صورتی از آنها را هر چند ناقص، در ذهن خودش تصور نماید؟ بلکه مراتبی از کمال، در صورت‌هایی منعکس شده و تجلی و ظهور می‌یابد، تا مفاهیم کمالات برای عقل قابل درک و برای قلب قابل فهم باشد. مثل این ما می‌گوییم: ما هستی داریم – نظم حاکم بر زمین و آسمان‌ها، علیمانه و حکیمانه است – مظاهر طبیعت در زمین یا ماه و خورشید در آسمان زیبا هستند ...، و مثل این حقیقت که اهل عصمت علیهم السلام، همه اسم‌الله، نورالله و وجه‌الله هستند؛ و البته همه مخلوق هستند.

اُنس به محبوبِ کاذب و خیالی:

گاهی انسان، کسی یا چیزی را که وجود خارجی دارد "محبوب" حقیقی فرض می‌کند، در حالی که فرضش غلط است، اما گاهی پا را فراتر گذاشته و اُنس به محبوبی پیدا می‌کند که وجود خارجی هم ندارد، بلکه فقط یک صورت ذهنی است. مثل یک خیال و یک سراب.

انسان سریعاً محبت انداخته و «اُنس» می‌گیرد. خدا را دوست دارد و او را انیس و مونس خود دیده و به او اُنس پیدا می‌کند – به خانواده و وطن هم اُنس پیدا می‌کند – حتی به لباس یا حیوان خانگی یا شغلش نیز اُنس پیدا می‌کند، به حدی که مفارقت از مأنوس برایش سخت و گاهی عذاب‌آور می‌گردد.

پس، اگر کسی صورتی را برای خداوند محبوبش، فرض و تصور کرد، سریعاً اُنس‌اش با خدا و محبوب حقیقی قطع می‌شود و همان محبت و اُنس را به صورت فرضی خود اختصاص می‌دهد، حال خواه این صورت فرضی، شکل بیرونی هم داشته باشد (مثل بُت، گوساله، یا فرعون زمان، مُد) یا نداشته باشد، مثل هر صورتی که انسان در ذهن خود متصور گردد [که البته حتماً انتزاع و امتزاجی از صورت‌هایی است که در بیرون دیده است].

او دیگر با این صورت مأنوس می‌شود، هر گاه یاد خدا کند، یاد این صورت کرده است، به آن صورت (که مخلوق خودش است، نه خالقش)، محبت می‌اندازد و او را بندگی کرده یا با او راز و نیاز می‌کند، پس محبوبش آن صورت کاذب می‌شود، نه خدای حقیقی. «وَمِنَ النَّاسِ مَن يَتَّخِذُ مِن دُونِ اللّهِ أَندَاداً يُحِبُّونَهُمْ كَحُبِّ اللّهِ ... / و برخی از انسان‌ها، به جای الله، نِدهایی (خدایانی) می‌گیرند، آنها را دوست دارند، مانند دوست داشتن خدا/ البقره، 165»

معنی "الله اکبر":

همه می‌دانیم که "اکبر" صفت تفضیلی است، یعنی «بزرگ‌تر و بزرگ‌ترین»، اما حالا سؤال ایجاد می‌شود که خدا از چه چیزی بزرگ‌تر است و یا در کدام جمعی، بزرگ‌ترین است؟ بدیهی است که با هر چه قیاس شود، "قیاس مع الفارق" است، چرا که خالق با مخلوق مقایسه شده است.

وقتی امام سجاد علیه السلام، در بارگاه یزید ملعون آغاز سخن نمود، هنوز از معرفی خود فارق نشده بود که مجلس متحول شد و یزید برای این که سخن گفتن ایشان را پایان بخشد، گفت: «مؤذن! اذان بگو»؛ مؤذن بر بلندی رفت و فریاد زد «الله اکبر»، و حضرت امام سجاد علیه السلام در پاسخش فرمود:

«اللَّهُ أَکْبَرُ مِنْ أَنْ یُوصَفَ -خدا برتر از آن است که به وصف در آید» - یا به معنای دیگر: «خدا بزرگ‌تر از هر وصفی است».

پس حتی اگر توصیفات درست هم باشد، توصیف مفاهیم واژگان و مظاهر اسمای اوست، نه توصیف خود او که «سبحان = منزه» از هر گونه توصیفی می‌باشد.

چگونه انسان می‌تواند الوهیت، ربوبیت، علم، حکمت، زیبایی و ... را توصیف کند؟ چه رسد به این که بخواهد «إله، معبود، علیم، حکیم و جمیل را توصیف نماید.

لذا تمامی تصورات و صورت‌های فرضی نیز نه تنها غلط، بلکه افتراست و البته که از مصادیق شرک می‌باشد و اگر به زبان یا در عمل نیز اظهار گردد، شرک عملی نیز به آن شرک نظری اضافه می‌شود.

ریشه‌ی انحرافات مشرکانه، صورت بخشیدن به خداست:

انسان سطحی بین، که از عوام جاهل تا دانشمندان ماده‌گرا (ماتریالیسم) از مصادیق آن هستند، دوست دارد که هر چیزی را باین چشم مادی سرش ببیند و بدیهی است که دیدن مستلزم برخورداری موضوع از جسمیت می‌باشد.

*- از این رو، بت‌پرستان و مشرکین، همیشه به دنبال صورت بخشیدن به خدا بودند و همین عوامی مردم سبب شد که عده‌ای بُت بتراشند و بگویند این خداست – فرعون‌های هر عصری بگویند: إله و ربّ شما ما هستیم – سامری‌ها در هر عصری با پول و ثروت مردم، گوساله‌ای بسازند که صدایی خاص دارند و بگویند: این همان إله موسی [علیه السلام] و إله شماست.

*- حتی یهودی‌ها برای خدا صورت ساختند، او را مردی مسنّ با مو و ریشی بلند و سفید، تجسم کردند که به زمین آمده و نشانی خانه مؤمنین را گم کرده و به کوه صهیون (صیون) می‌رود.

*- حتی مسیحی‌ها برای او صورت ساختند، گفتند: این مسیح (علیه السلام) که صورتی دارد، خود خدا، پدر خدا و پسر خداست! و عاقبت نیز این خدای صورتی را [به زعم خودشان] به صلیب کشیدند.

*- حتی برخی از فرق مسلمانان که خودشان و اندیشه و اعتقاد و منافع‌شان، ریشه در یهود داشت و دارد، برای خدا صورت ساختند (ابن تیمیه، بالتبع وهابیت) و گفتند: خدا شکل انسان است، صورت و چشم و گوش و دست و پا دارد، منتهی خیلی بزرگ‌تر.

پس ابتدای انحراف مشرکانه، همین صورت‌سازی ذهنی برای خداوند سبحان است که صورت سازی بیرونی را به دنبال می‌آورد؛ و بی‌تردید هر صورتی که انسان در ذهن خود متصور شود و یا در بیرون مصداق بگیرد، آن خدای حقیقی نیست، بلکه خدای مخلوق ذهن یا ساخته دست خود بشر است؛ و البته نسبت دادن آن به خداوند سبحان، نه تنها دروغ، بلکه افترایی بس بزرک نیز هست. این افترا، همان ظلم بزرگی است که قابل بخشایش نیست و مانع از قابلیت هدایت می‌گردد:

«وَمَنْ أَظْلَمُ مِمَّنِ افْتَرَى عَلَى اللّهِ كَذِبًا أَوْ كَذَّبَ بِآيَاتِهِ إِنَّهُ لاَ يُفْلِحُ الظَّالِمُونَ» (الأنعام، 21)

ترجمه: و كيست ستمكارتر از آن كه بر خدا دروغ بسته يا آيات او را تكذيب نماید؟! بى‏ترديد ستمكاران رستگار نخواهند شد.

 


نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:





موضوعات مرتبط: پرسش وپاسخ
برچسب‌ها: شبهات
 
 
این وب سایت جهت بسط وگسترش فرهنگ قرآنی ، با لا بردن سطح آگاهیهای دینی اعتقادی تربیتی