آیا می دانید جمیعت جهان تا 50 سال آینده از مرز 9 میلیارد نفر عبور خواهد کرد؟ برای داشتن اطلاعات عمومی بالا دانستنی های علمی و حیرت انگیز نمناک را دنبال کنید.
مطالعه دانستنی های علمی سبب می شود که اطلاعات عمومی بالا برود و با حقایق جالبی آشنا شوید . این مطلب از سرگرمی نمناک را از دست ندهید تا با جالب ترین حقایق علمی آشنا گردید.
موضوعات مرتبط: گونان گون
برچسبها: گوناگون
دختری با سینه های عجیب الخلقه و اندامی عجیب + عکس 18+
در این مطلب از سایت ایران ناز عکس های دختری با سینه های عجیب و الخلقه را مشاهده خواهید کرد که بسیار شوکه کننده است.
موضوعات مرتبط: گونان گون
برچسبها: گوناگون
اگر کسی...
اگر کسی درطلب ، جدیت و خلوص داشته باشد
در ودیوار به اذن الله ، معلمش خواهد بود
وگرنه سخن پیامبر(ص) هم در او اثری نخواهد کرد
چنانچه در ابو جهل هم اثر نکرد
«آیت الله بهجت (ره)»
موضوعات مرتبط: گونان گون
برچسبها: گوناگون
در میان علمای عامه(اهل تسنن)، شیعه به اهل "تقیه" شهرت یافته است. در حالیکه "تقیه"، حکمی عقلانی و عُقلایی است که به صورت سنتی حسنه هم در شریعت مبین اسلام و هم در ادیان وامم پیشین نیز جاری بوده است. قرآن نیز پای این حکم برآمده از عقلانیت را امضا کرده است. اینک، با ما همراه شوید تا با شواهد و مستندات قرآنی اصل "تقیه" بیشتر آشنا شویم.
موضوعات مرتبط: گونان گون
برچسبها: گوناگون
اختصاص تقیّه به شیعه؟
حضرت آیت الله العظمی مکارم شیرازی
چکیده: آنها که میپندارند مساله «تقیّه» از ویژگیهای اسلام یا از ویژگیهای «شیعه» است برداشت صحیحی از مفهوم تقیّه ندارند؛ آنها برای فهم این موضوع به گفتههای مخالفان شیعه قناعت کرده اند و یا با حدس و تخمین و پیشداوریهای بیدلیل مفهومی برای آن ساخته و به مبارزه با آن برخاسته اند، و یا اینکه بر سر لفظ دعوا دارند...
موضوعات مرتبط: گونان گون
برچسبها: گوناگون
مخلص آن است که اگر چیزی از او آشکار شد، همان با باطن وی هماهنگ باشد
نشانه های اخلاص
اخلاص صفتی نفسانی است و هرگز ظاهر نمی شود، امّا برخی آثار و تبعات می توانند حکایت از وجود کلّی صفت اخلاص و نه در خصوص عملی خاص بنمایند.
موضوعات مرتبط: گونان گون
برچسبها: گوناگون
موضوعات مرتبط: گونان گون
برچسبها: گوناگون
موضوعات مرتبط: گونان گون
برچسبها: گوناگون
پرسش
در زمان اهلبیت چیزی به اسم جانماز بود؟ مستحبات و مکروهاتی دارد؟ و آیا حدیث معتبری در فضیلت نشستن زیاد یا نشستن بر روی سجاده و جانماز وجود دارد؟
موضوعات مرتبط: گونان گون
برچسبها: گوناگون
در شیمی از اصطلاح"مول" برای اندازه گیری مقدار یک عنصر یا ماده مرکب استفاده می شود. در واقع این یک تعریف و قسمتی از زبان بیان علم شیمی است. برای این که از مول بیش تر بدانیم، بهتر است از "وزن اتمی" شروع کنیم. شیمی دان ها همواره به دنبال کشف روابط وزنی بین عناصر بوده اند. بیایید تصور کنیم که در یک آزمایشگاه شیمی و در قرن 19 هستیم و می خواهیم بدانیم آزمایش بین روی و گوگرد به چه صورت انجام می شود: شیمی دان نمونه 1
وزن اتمی:
موضوعات مرتبط: گونان گون
برچسبها: گوناگون
قبل از مطالعه این مطلب بهتر است مطلب شیمی دان نمونه 1 را مرور کنید. اتم های عناصر مختلف با نسبت های متفاوت با هم ترکیب می شوند. برای مثال، سیلیسیوم با دو اتم گوگرد ترکیب می شود (فرمول سولفید سیلیسیوم SiS2 است) و دو اتم سدیم با یک اتم گوگرد ترکیب می شود (Na2S ). بنابراین تعیین نسبت اتم ها در هر ماده مرکب مهم است. فرض کنید لیستی از وزن های نسبی اتم ها را تهیه کرده ایم: به دلیل این که هیدروژن سبک ترین عنصر است، بیایید وزن آن را 1 در نظر بگیریم و وزن بقیه عناصر را با توجه به وزن آن یک پنجم کنیم: با توجه به جدول، اتم کربن چه قدر سنگین تر از بور است؟ الف) 12 برابر ب) 12/10 برابر ج) 10/12 برابر جواب: از جدول بالا می فهمیم که کربن و بور وزن اتمی نسبی 12 و 10 دارند، میانگین اتمی کربن از میانگین اتمی بور، سنگین تر است. برای همین میانگین اتمی کربن 12/10 برابر سنگین تر از میانگین اتمی بور است. چه جرمی از نقره شامل تعداد یکسانی از اتم های 12 گرمی کربن است؟ جواب این سوال 107 گرم است. جرم های جدول بالا نشان دهنده جرم های نسبی عناصر هستند. طبق جدول، میانگین اتمی نقره 107/12 = 8.9 دارای همان توده جرمی میانگین اتمی کربن است. برای همین، برای داشتن تعداد یکسانی از اتم های نقره، به جرم کربن نیاز داریم که 107/12 برابر جرمش است. از آن جایی که 12 گرم اتم کربن داریم، پس 107/12 x 12 = 107 g نقره داریم. چه جرمی از نقره دارای تعداد یکسانی از اتم های 6 گرمی کربن است؟ جواب: 107/2 = 53.5 g نقره، اگر نادرست حل کردید به سوال قبل برگردید و این نسبت را رعایت کنید: 6/12 = X/107 در اوایل قرن بیستم، طیف سنجی جرمی (اسپکترومتر جرمی) که به دانشمندان اجازه می داد تا جرم تک تک اتم ها را به صورت مجزا تعیین کنند، ساخته شد. این وسیله واقعیت هایی را کشف کرد از جمله این که تمام اتم های یک عنصر، جرم یکسانی ندارند (برای همین بود که به جای کلمه "اتم و وزن اتم" از "میانگین اتم" استفاده کردیم). اتم های یک عنصر دارای جرم های مختلفی هستند که "ایزوتوپ" نامیده می شود. برای مثال، دو ایزوتوپ مهم بور وجود دارد که هر دو دارای 5 پروتون در هسته هستند اما یکی از ایزوتوپ ها دارای 5 نوترون و دیگری دارای 6 نوترون است. می دانیم که جمع تعداد پروتون ها و نوترون ها در یک هسته، جرم ایزوتوپ را حاصل می کند. این تعداد به صورت یک بالا نویس در سمت چپ در کنار نماد شیمیایی عنصر نوشته می شود. برای مثال ایزوتوپ بور با 6 نوترون، 11B است. الکترون ذره دیگر موجود در اتم ها بسیار مورد علاقه شیمی دان هاست. الکترون ها در خارج از هسته و با بار منفی به دور هسته می چرخند. جرم الکترون از جرم پروتون یا نوترون بسیار کوچک تر است. بار روی الکترون با بار پروتون یکسان است اما علامت آن ها مخالف هم است. در نتیجه در یک اتم خنثی، تعداد الکترون ها و پروتون ها یکی است. کدام یک از ایزوتوپ های زیر دارای 6 پروتون و 7 نوترون است؟ الف) 7B ب) 13B ج) 12C د) 13C جواب: گزینه د صحیح است. کلر طبیعی موجود در طبیعت دارای دو ایزوتوپ است که یکی از ن ها دارای دو نوترون بیش تر از دیگری است. اگر ایزوتوپ سبک تر دارای عدد جرمی 35 باشد؛ نماد شیمیایی صحیح ایزوتوپ دیگر چیست؟ جواب : 37Cl نماد شیمیایی کلر Cl است و ایزوتوپ صحیح کلر بایستی دو عدد بیش تر از 35 باشد؛ یعنی 37. بعد از کشف ایزوتوپ ها و میانگین برای اندازه گیری های صحیح جرم نسبی ایزوتوپ ها، دانشمندان تصمیم گرفتند تا جرم ایزوتوپ 12C باید به صورت دقیق 12.0000 واحد وزن اتمی (amu) تعریف شود. در شکل بالا در a) یک هندوانه، 12 قطعه هندوانه در b) ، در حالت c) شما 12/1 هندوانه را می بینید و بالاخره در شکل d) می بینید که چگونه با این مقیاس می توان میوه های دیگر را وزن کرد. شیمی دان ها هم از کربن برای وزن کردن اتم ها استفاده می کنند. یک واحد وزن اتمی (amu) چگونه تعریف می شود؟ الف) 12 گرم ب) یک دوازدهم جرم یک اتم 12C ج) 1 x 10-12 گرم جواب صحیح گزینه ب است. جرم نوترون ها و پروتون ها بسیار نزدیک هم است. جرم یک الکترون حدود 2000 برابر کوچک تر از جرم یک نوترون یا پروتون است. جرم تقریبی یک پروتون و یا نوترون با واحد اتمی amu چه قدر است؟ الف) 12 amu ب) 6 amu ج) 1 amu جواب: گزینه ج درست است؛ در یک اتم کربن، 6 پروتون، 6 نوترون و 6 الکترون وجود دارد. وزن الکترون ها نسبت به پروتون ها و نوترون ها آن قدر کوچک است که می توان آن را نادیده گرفت. جرم یک پروتون نیز تقریبا با جرم نوترون برابر است؛ یعنی این هسته دارای جرم ترکیبی 12.00 amu است. برای همین یک پروتون (و یا یک نوترون) وزن 1.00 amu دارد. تنظیم: آلچالانلوشیمی دان نمونه 2
سوال 1:
سوال 2:
سوال 3:
ایزوتوپ ها:
سوال 4:
سوال 5:
سوال 6:
سوال 7:
موضوعات مرتبط: گونان گون
برچسبها: گوناگون
در مطلب قبل به بحث وزن اتمی و ایزوتوپ ها رسیدیم و چند سوال مطرح شد. حال برای این که آموخته های خود را بیازمایید، با چند سوال دیگر این بحث را شروع می کنیم و راجع به میانگین وزن اتمی بیش تر خواهیم آموخت. سوال 1: فرض کنید دانشمندان تصمیم می گیرند تا سیستم جدید وزن اتمی را طراحی کنند که در آن یک اتم 12C دیگر 12 amu وزن ندارد بلکه1.00 amu است. وزن یک اتم 16O در این سیستم چه قدر خواهد بود؟ جواب: 16/12 = 1.33 amu سوال 2: کربن موجود در طبیعت دارای 99% ایزوتوپ 12C و 1% ایزوتوپ 13C است. اگر 99 اتم 12C و یک اتم 13C داشتید، جرم 99 تا اتم 12C و 1 اتم 13C چه قدر خواهد بود؟ الف) 1188 amu و 13 amu ب) 99 amu و 1 amu ج) 1000 amu و 10 amu جواب: گزینه الف صحیح است. 99 اتم 12C دارای جرم 99 x 12.00 = 1188 amu خواهد بود و جرم یک اتم 13C خواهد بود: 1 x 13 = 13 amu سوال3: جرم میانگین 100 اتم موجود در سوال 2 را تعیین کنید. جرم کل این صد اتم : 1188 + 13 = 1201 amu میانگین جرم آن ها خواهد بود: 1201 amu/100 اتم = 12.01 amu ( برای هر اتم) اگر نگاه گذرا به جدول تناوبی داشته باشید، متوجه خواهید شد جرم اتمی کربن 12.01 نوشته شده است. همچنین توجه کنید که برای جرم اتمی، واحدی وجود ندارد. شما در جدول تناوبی متوسط جرم اتمی برای تعداد زیادی ایزوتوپ را مشاهده می کنید. سوال 4: جرم اتمی آرگون که دارای 3 ایزوتوپ طبیعی 38Ar, 36Ar و 40Ar است، چقدر است؟ درصد این ایزوتوپ ها در طبیعت به ترتیب 0.34%، 0.07% و99.58% است. راهنمایی: بدون استفاده از ماشین حساب می توانید جواب را پیدا کنید و بایستی از متوسط وزنی استفاده کنید. الف) 33.33 ب) 38.00 ج) 39.98 جواب الف اشتباه است. این گزینه، درصد متوسط را نشان می دهد: (0.34 + 0.07 + 99.58)/3 جواب ب نادرست است زیرا متوسط جرم های سه ایزوتوپ را در حالتی که وزن هر سه مساوی است، نشان می دهد. جواب ج صحیح است. می توانید از درصدهای کم ایزوتوپ هایی با عدد جرمی 36 و 38 این نکته را بفهمید. یعنی جرم باید به عدد 40 خیلی نزدیک باشد. در محاسبه، ایزوتوپ ها بایستی بر اساس درصدشان وزن شوند: 0.0034 x 36.00 + 0.0007 x 38.00 + 0.9958 x 40.00 = 39.98 34.97x + 36.95(1 - x) = 35.453 به ادامه مطلب که "رابطه جرم و مول" است، حتما مراجعه شود.شیمی دان نمونه 3
موضوعات مرتبط: گونان گون
برچسبها: گوناگون
حاصل آن که از تشبيه زن به زمين يا مزرعه چند نکته مهم فهيمده مي شود:
1. از تعبير حرث، فهميده مي شود که ارتباط مردان با زنان در اشباع غريزه منحصر نيست؛ بلکه ارتباط تنگا تنگ زمينه و محصول عمل را دارد. همان گونه که دنيا مقدمه آخرت است. زنان نيز به نوع بشر بقاء مي دهند و آخرت انسان و فرزندان با زنان سامان مي يابد. هم چنان که اين نکته را از ذيل آيه «قدموا لانفسکم» فهميده مي شود.
2. انتخاب همسر مناسب همچون انتخاب زمين مناسب است و انتخاب بذر نيز شرط توليد بهتر است.
3. بذر و زمين هر دو در توليد، نقش مهمي دارند و زن و مرد بيشتر در نسل آينده نقش دارند.
4. هدف مقدس به هر کاري قداست مي دهد. اگر هدف آميزش ذخيره روز قيامت باشد آن نيز رنگ الهي مي گيرد.
5. زن نه کالا است و نه منشأ "تاريکي" بلکه او بنيان گذار آبادي ها و سرمايه گذار تاريخ و فرستنده هداياي اخروي است(قرائتي، محسن، تفسير نور، ذيل آيه 223 سوره بقره)
6) در واقع اين آيه سخن پندار آناني را که زن را تنها بازيچه و وسيله هوس بازي مي دانند باطل کرده است و ارزش واقعي زن را در درجه اول حفظ نسل، انتقال تجربه و پرورش فکري و روحي فرزندان دانسته است.
بخش دوم آيه نيز، جواز مطلق استمتاع را از همسر مي فهماند برخلاف برخي اديان که قيدهايي را براي اين امر قرار داده بودند. چرا که اگر «اني» در آيه زمانيه باشد، توسعه زماني مسأله آميزش جنسي را بيان مي کند؛ يعني در هر ساعتي از شب و روز مجاز هستيد و اگر مکانيه باشد، توسعه در مکان را مي فهماند؛ يعني در هر مکان که خواستيد در آييد(سيدعلي اکبر قرشي، قاموس قرآن، مدخل «اني»)
اين احتمال نيز وجود دارد که اشاره به هر دو جنبه باشد و به اين ترتيب دو همسر مي توانند هرگونه و در هر زمان و مکان، از لذت جنسي بهره بگيرند.
شايد اين پرسش به ذهن خطور کند که چرا در اين مسأله مخاطب مردان هستند و زنان چنين خطابي ندارند و تابع هوس هاي مردان قرار گرفته اند؟
پاسخ با توجه به دو نکته زير روشن مي شود:
1. با توجه به شأن نزول آيه که در مورد استمتاع مرد از زن و نفي برخي قيدهايي که بعضي اديان گذاشته بودند، مي باشد مخاطب بودن مردان بديهي است و از اين خطاب تحت اراده مرد بودن زن و بهره نجستن زن به هنگام آميزش فهميده نمي شود(طبرسي، مجمع البيان، منشورات دار مکتبه الحياه، ج 1، ص 215)
2. اساسا قرآن کريم به خاطر حفظ حيا و عفت زن چنين خطاب هايي را به زنان نمي کند، هم چنان که براي مردها پاداش حورالعين ذکر شد؛ اما براي زنان چنين پاداشي به صراحت نيامده است و از اين، وجودنداشتن چنين پاداشي براي زنان استنباط نمي شود. حاصل آن که توجه به صدر و ذيل آيه که زن به عنوان مزرعه و هدف از آميزش و روابط زناشويي تربيت فرزند صالح دانسته شده، معلوم مي شود که اسلام زن را به عنوان طفيلي ندانسته و انسانيت را در روابط زناشويي و آميزش ملاک قرار داده است و زن را اساس خلقت به شمار آورده است. برخلاف عقيده برخي که هدف از روابط زناشويي و آميزش را ارضاي غريزه هاي جنسي - همانند حيوانات - پنداشته و براي زن ارزشي جز کالا قائل نيستند و از آنان استفاده ابزاري براي تبليغات و مايکن ها مي کنند.
نکات مهم در رابطه با اين مساله :
1) در تشبيهات و امثال هميشه اين قاعده وجود دارد که " در مثال مناقشه نيست"
2) اينکه ميفرمايد کشتزار شمايند (حرث لکم) بيانگرعمل توالد و توليد نسل، از راه آميزش در قبل زن است و شامل غير آن نميشود ( که توضيح اين مطلب قبلا بيان شده است ) ؛ و در ادامه آيه که ميفرمايد هرجا که خواهيد به کشتزار خود درآييد (فَأْتُواْ حَرْثَکُمْ أَنَّى شِئْتُمْ) آميزش از راه قبل را ميفرمايد نه غير آن را.
3) اينکه آيه قبل سخن از عادت ماهيانه زنان است که در اين مدت آميزش با زنان از راه قبل حرام است و با توجه به نزول اين آيات با هم، اطلاق اين آيه را تخصيص ميزند (در صورتي که اني را زمانيه بگيريم) پس معنا اين ميشود که: در هر زماني آميزش کنيد مگر زماني که زنان آمادگي آميزش ندارند مثل ايام عادت ماهيانه ؛ و با اين بيان عقيده مسيحيان که آميزش را در هر زماني مجاز ميدانند حتي در ايام عادت ماهيانه باطل ميکند ( با استفاده از تفسير نمونه )
4) نکته ظريفي که در اني شئتم هست اين است که اگر اني را به معناي غالبي آن که همان مکان است بگيريم اينطور ميشود که در هر جايي که ميدانيد و برايتان لذت بخش تر است جماع کنيد و حتي ممکن است اشاره اي به حالت قرار گرفتن زن و مرد در هنگام آميزش باشد که تنوع در حالات مختلف آميزش باعث لذت بيشتر ميشود. و با اين بيان عقيده يهوديان که آميزش را فقط در يک حالت مجاز ميدانستند را باطل ميداند
موضوعات مرتبط: گونان گون
برچسبها: گوناگون
9. استثنائات ابتلائات مومنان
دو چيز از مومن دور است و به آنها آزموده نميشود.
1. از دست دادن عقل
قال الصادق (ع): «إن الله عزوجل يبتلي المومن بكل بلية و يميته بكل ميتة و لا يبتليه بذهاب عقله ...»[108]
خداوند عزوجل مومن را به هر بلايي ميآزمايد و با هر مرگي از دنيا ميبرد ولي با گرفتن عقلش او را نميآزمايد.
علت اين استثنا ضرورت عقل براي مكلف شدن و رشد در مسير عبوديت و تزكيه است.
تبيين علامه مجلسي درباره حديث اين است كه: «فايدهي ابتلا تصبر و تذكر و رضا و نظاير آن هاست. و اين موارد با از دست دادن عقلي ممكن نيست البته منافاتي ندارد كه مومن از عقلي محروم شود اما نه براي آزموده شدن. بنابراين كه موضوع ابتلا مومن است و مجنون به ايمان و متصف نميشود[109]
2. خودكشي
قال الباقر (ع): «إن المومن يبتلي بكل بلية و يموت بكل ميتة إلا انه لا يقتل نفسه»[110]
بدرستي كه مومن با هر بلايي آزموده ميشود و با هر مرگي از دنيا ميرود غير از اينكه خودش را بكشد.
گرفتاريهاي گوناگون خداوند براي مومنان سايق و راننده اي است كه انسان را در مسير سير الي الله حركت داده و پيش ميراند تا به اوج درجات عبوديت برساند. تمامي نتايج مثبت و آثار مبارك اين روش، شاخصهايي از عبوديت هستند كه به تدريج در عبد آشكار شده و به شكوفايي استعداد عبوديت دامن ميزنند.
1. شناخت نيكوكاران
خداوند تعالي در قرآن كريم هدف آزمونها و ابتلائات را بارها و با تاكيد، شناخته شدن نيكوكارترين معرفي ميكند. «كانَ عَرشُهُ عَلي الماءِ ليبلوُكُم اَيكم اَحسَنُ عَمَلاً» عرش فرمانفرمايي خداوند بر آب (رحمت) است تا شما را بيازمايد كه كدام نيكوكارتريد. (هود / 7)
«اَلَّذي خَلَقَ المَوتٌ و الحَياةَ لِيبلوُكُم اَيكُم اَحسَن عَمَلا» كسي كه مرگ و زندگي را آفريد تا شما را بيازمايد كه كداميك نيكوكارتريد. (ملك / 2)
«اِنّا جَعَلنا ما عَلي الارضِ زينَةً لَها لِنَبلوُهُم اَيهُم اَحسَنُ عَمَلاً» ما آن چه بر زمين است را مايهي آراستگي آن قرار داديم تا آنها را بيازماييم كه كدام نيكوكارترند. (كهف / 7)
بنابر اين حق عالي هدف از ابتلاها را شناخته شدن نيكو كارترين مردم معرفي ميكند و شاخصهاي نيكوكاري را در اين آيه بيان فرمود: «اِنَّ الَّذين آمنوُا وَ عَمَلوا لصالِحاتِ اِنَّا لا نُضيعُ اَجر مِن اَحسَن عَمَلاً» بدرستي كساني كه ايمان آورده و رفتار شايسته دارند، ما اجر نيكوكاران را تباه نميكنيم (كهف / 30) و ايمان و عمل صالح پايههاي عبوديت است. چرا كه در سوره بقره فرمود: «يا ايها النّاسُ اعبُدوُا رَبَّكُم» (بقره / 21) و سپس با وصف پروردگار و استدلال بر اين كه براستي سزاوار بندگي است و تهديد سركشان از عبوديت او ميفرمايد: «وَ بَشِّرِ الَّذينَ آمنوُا وَ عَمَلو الصالحاتِ» (بقره / 25) اين آيات به خوبي نشان ميدهد كه عبوديت بر پايهي ايمان و عمل صالح در برابر عصيان بر مبناي كفر و گناه قرار دارد و خداي تعالي براي شكوفايي استعداد عبوديت و شناخته شدن نيكوكاران مردم را دچار ابتلاها ميسازد. و البته اين به معناي ناشناخته بودن بندگان حقيقي و نيكوكاران براي خداوند نيست.
«قال الرضا (ع): لِيبلُوكُم اَيكُم اَحسَن عَمَلاً اِنَّهُ عَزَّوَجَلَّ خَلَقَ خَلقَهُ لِيبلوُهُم بِتكليفِ طاعَتِه و عِبادَتَِهُ لاعَلي سبيلِ الإمتِحانِ وَ التَجرِبَهُ لِانَّهُ لَم يزَل عَليماً بِكُلِ شَي.»[111] «براي اين كه كدامين نيكوكارتر هستيد» بدرستي كه خداوند عزيز و جليل آفريدگان را آفريد تا با تكاليف شرعي بيازمايد نه براي امتحان و تجربه كه چون او هماره داناي همه چيز است.
بنابراين خداوند ميداند كه در سرانجام چه كسي بندهي نيكوكار و چه كسي آفريده ناسپاس است، پس بندگان را ميآزمايد تا اين علم تحقق يابد و معلوم شود كه خداوند همه را ميداند. هم از اين رو فرمود: «ما كانَ الله لِيذَرَ الموُمنينَ عَلي ما اَنتُم عَلَيه حَتّي يميزَ الخَبيثَ مِن الطَيبِ» چنين نيست كه خدا مومنان را به حال خود رها كند، مگر اين كه ناپاكان را از پاكان جدا سازد. (آل عمران / 179)
از مصاديق اين علم الهي كه به ظهور و عينيت ميآيد اين است: «لِنَبلُونكم حَّتي نَعلَمَ المُجاهِدين مِنكُم و الصّابِرينَ» شما را ميآزماييم تا مجاهدان و بردباران را از ميان شما بشناسيم. (محمد / 31)
بنابراين مهم ترين اثر ابتلاها شناخت اهل عبوديت و جدايي آنها از اهل عصيان است تا اهل عبوديت به پاداش و اجر ابدي برسند. «والَّذينَ آمَنوا وَ عَمِلوُا الصّالِحاتِ لَهُم مَغفِرَةٌ وَ اَجرٌ كَبيرٌ» كساني كه ايمان آورده و كارهاي شايسته انجام دادند آمرزش و اجر بزرگ دارند. (فاطر / 7)
در مقابل عبوديت سركشي و عصيان قرار دارد كه از كبر و استكبار ريشه گرفته و ابتلاهاي الهي به ويژه ابتلا به رنج و گرفتاري اين مرض را درمان كرده و مانع بزرگ و بنيادين شكوفايي عبوديت را برطرف ميسازد. رسول خدا (ص) فرمود: «لَولا ثَلاثَةَ في ابنِ آدَمِ ما طَأ طَأَ رأسَهُ لِشَيءٍ: المَرَضُ وَ المَوتُ وَ الفَقرُ وَ كُلُهُنَِ فيه و اِنَّهُ لَمَعَهُنَّ لوثّابٌ»[112] اگر سه چيز در فرزندان آدم نبود براي چيزي سرفرو نميآوردند: بيما ري، مرگ و نداري و با اينها بسيار سركش و ستمكار است.
حضرت علي (ع) « ... لكِنَّ الله يختَبَِر عِبادَه بِانواعِ الشَّدائِدِ وَ يتَعَبَّدَهُم بِأَنواعِ المَجاهِدِ وَ يبتَليهِم بِضُرُوبِ المَكارِه اِخراجاً لِلتَّكَبُّرِ مِن قلوبِهِم وَ اِسكاناً لِلتَّذَلُلِ في نُفُوسِهِم ...»[113]
خداوند بندگانش را با انواع سختيها آزموده و با زحمات و تلاشهاي گوناگون به بندگي وا ميدارد و به گرفتاريها مبتلا ميسازد تا تكبر از دلهاي شان خارج شده و تذلل به جاي آن بنشيند ...
تا استكبار و تكبر از دل بيرون نرود و تذلل و افتادگي نيايد، استعداد عبوديت زمينه اي براي شكوفايي پيدا نميكند. هم از اين روي خداوند مهربان در گير و دار حادثهها و سختيها اين حجاب و مانع تعالي و رشد انسان را بر طرف نموده و شجرهي طيبه عبوديت را در سرزمين وجود انسان ميروياند و ميپرورد.
موضوعات مرتبط: گونان گون
برچسبها: گوناگون
8.انواع ابتلائات مومنان
به طور كلي ابتلائات مومنان دو گونه است يا خير و نيكي است و يا شر و بدي:
«وَ بلَوناهُم بِالحَسَناتِ وَ السَّيئاتِ ...» (اعراف / 168)
«وَ نَبلوَكُم بِالشَّر وَ الخَيرِ فِتنَةً ...» (انبيا / 35)
اين تقسيم به حسب ظاهر است يعني چيزي كه ظاهرا مردم آن را خير و خوبي ميدانند مثلاً ثروت ابتلاي حسن است و فقر كه عرفاً ناپسند است، ابتلاي به شر ناميده شده است. در حالي كه اگر مومن از اين ابتلائات با روي سفيد بندگي بيرون آيد، در هر صورت حسنه است و اگر سياهي عصيان و نسيان را بر قلب خود بگذرد هر چه باشد، سيئه است.
البته به سه دليل ابتلا به شر و بدي ميان مومنان بيشتر و فراگيرتر است. يكم – دنيا اساسا سراي رنج محنت و تزاحم بوده و پليدي در ذات حيات تنگ مادي قرار دارد.هم از اين روي بيشترين سهم مومنان و در دنيا رنج است كه فرمود «لَقَد خَلَقنا الاِنسانَ فِي كَبَدٍ» به درستي كه انسان را در رنج آفريديم (بلد / 4)
لقمان به فرزند خود سفارش كرده است: «يا بُنَي لا تَركَن اِلي الدُّنيا وَ لا تَشغَل قَلبَكَ بِها فَما خَلَق اللهُ خَلقاً هُوَ اَهونُ عَليه مِنها ألا تَري أنَّه لَم يجعَل نَعيمُها ثواباً للمُطيعين وَ لَم يجعَل بَلاءَها عُقُوبَةً للعاصِين» .
دوم: ابتلا چه خير باشد و چه شر بايد شخص مبتلا را با مشكلاتي روبرو كند. اگر بيشتر مومنان با ثروت و دارايي آزموده شوند كمتر به مشكل بر ميخورند. اما اگر افراد كمتري ثروتمند باشند، آنگاه ابتلاي ثروتمندان معنا دارد چون آنها بايد بخش زيادي از اموالشان را انفاق كنند.
ابن نباته ميگويد روزي نزد علي بن ابي طالب (ع) نشسته بودم، كه مردي آمد و گفت: اي امير المومنين به خدا قسم كه من شما را بسيار دوست دارم در نهان دلم همانطور كه در آشكار ابراز ميكنم ... امام پاسخ دادند: پس براي فقر لباسي آماده كن.70
سوم: بخش عمده اي از مومنان متوسط به خاطر آمرزش گناهانشان در اين دنيا و برخورداري از عفو و رحمت در آخرت مبتلا ميشوند و اين نوع از ابتلائات قاعدتا ً بايد با امور ناپسند و ناخوشايند باشد. امير المومنين علي ابن ابي طالب (ع) فرموده اند: «ما مِن الشِيعَةِ عَبدٌ يقارِفُ اَمراً نَهَيناه عَنه فَيموت حَتّي يبتَلي بِبَليةٍ تُمحُصُ بِها ذُنُوبُه امّا في مالٍ وَ امّا فِي ولدٍ وَ امّا فِي نَفسِه حتّي يلقي الله عزُّوجلَّ و مالَه ذَنبُ وَ انّه ليبقي عَليهِ شَيءٌ مِن ذُنوبِه فَيشتَدد بِه عَلَيه عِندَ مَوتِه»71 بنده اي از شيعيان نيست كه كار نهي شده اي را انجام دهد و بميرد مگر اين كه به بلايي مبتلا شد تا از آن گناه پاك گردد بلايي در دارايي يا فرزند يا در خودش تا در حالي كه گناهي ندارد ملاقات كند و اگر چيزي از گناهان باقي باشد ساعت مرگ برايش دشوار ميگردد.
قال رسول الله (ص) «السُّقمُ يمحُو الذُّنوبَ وَ ساعاتُ الوَجَع يذهَبنَ ساعاتَ الخَطايا و ساعاتُ الهُمومِ ساعاتُ الكفّارات وَ لايزالُ الهَمُّ بالمومِنِ حتّي يدَعه وَ مالَه مِن ذَنبٍ»72 بيماري گناهان را نابود ميكند و ساعات در دو رنج از بين برنده ساعات خطاكاري است و ساعات غم و گرفتاري ساعات كفاره است و گرفتاري همواره براي مومن است تا اين كه او را رها كند و او گناهي نداشته باشد.
1 – زينتهاي دنيايي: «انّا جَعَلنا ماعَلي الاَرضِ زينَةً لَها لِنَبلوُهُم اَيهُم اَحسَنُ عَمَلاً»
بدرستي كه آنچه بر زمين است مايه زيبايي آن قرار داديم تا آنها را بيازماييم ... (كهف / 7)
هر كدام از حوادث و امور تكويني در بستر تشريع موقعيت آزمايشي را براي انسان پديد ميآورد. بنابراين مواردي را كه در اين بخش ميشماريم بايد به جايگاه آن در شريعت توجه كنيم تا ببينيم چگونه با آنها آزموده ميشويم. براي مثال همين مورد اول را در شريعت رديابي ميكنيم.
زينتهاي دنيا انواعي دارد مثلا «ثروت و فرزندان زينت زندگي دنيايي هستند.»73 و قرآن همين دو را مايه آزمايش معرفي ميكند74. اين طور كه ميفرمايد انسان ميتواند از اين زينتهاي مادي بهره برداري كند ولي بايد آنها را در راه خدا استفاده كند و رضاي او را در نظر بگيرد براي نمونه قرآن ميفرمايد «خُذُوا زِينَتكُم عِندَ كُلِّ مَسجِدٍ» براي نماز و حضور در مسجد آراسته و زيبا باشيد (اعراف / 31) زينتهاي دنيايي نبايد اسباب رو گرداني از ذكر حق تعالي و اهل معنويت شود «وَ اَصبِر نَفسَكَ معَ الذَين يدعونَ رَبَّهُم بِالغِداوَةِ وَ العَشي يريدونَ وَجههُ وَ لا تَعُدُّ عَيناكَ عَنهُم تُريدُ زينَةً الحياةِ الدُّنيا ...» با كساني كه پروردگار خود را صبح و عصر ميخوانند، و تنها رضاي او را ميجويند، همراه باش و هرگز به خاطر زيورهاي دنيا چشمان خود را از آنها برنگردان ... (كهف / 28) نه تنها نبايد خود را از زينتهاي باطني به زينتهاي مادي و ظاهري مشغول كنيم بلكه نبايد با بهرهي خود از دنيا اسباب اعجاب و غفلت ديگران از حق تعالي و عبوديت را فراهم كنيم. چنانكه قرآن كريم دربارهي قارون ميگويد: «فَخَرَجَ عَلي قَومه فِي زِينَته قال الذَّينَ يريدونَ الحَيوةَ الدُّنيا يا لَيتَ لَنا مِثلَ ما أوتِي قارونَ إنَّه لَذو حظٍّ عَظيمٍ» با زينت در برابر قومش ظاهر شده آنها كه خواهان زندگي دنيا بودند، گفتند: اي كاش همانند آنچه به قارون داده شده؛ براي ما هم بود بدرستي كه او بهرهي فراواني دارد. (قصص / 79)
زيورها و نعمتهاي دنيا بهرههاي الهي است كه مسلمان مومن نبايد از آنها مطلقا دوري گزيند و بهرهي آن را حرام شمارد بلكه بايد در حال بهره مندي از آن، حدود الهي را نيز رعايت كند. كسي كه دست از دنيا ميكشد و عزلت و رهبانيت پيش ميگيرد از آزمون الهي گريخته و به راحت طلبي روي آورده است و كسي هم كه در آزمون آمده، اما هواي نفس را پيشواي خود قرار ميدهد از اين آزمون ناكام بيرون خواهد رفت. رسول الله (ص) فرمودند: «إِنَّ مالَ الدُّنيا كُلَّما ازدادَ كَثرةً و عِظماً اَرادَ صاحِبَهُ بَلاءً فَلا تَغتَبطوا اَصحابَ الاَموالِ الاّ بِمَن جاءَ بِمالَه فِي سَبيلِ اللهِ»75 بدرستي كه مال دنيا هر چه زياد شود براي دارندهي آن موجب افزايش رنج است پس بر ثروتمندان دريغ مخوريد مگر به بخشش دارايياش در راه خداوند تعالي.
2 – زيبايي چهره: يكي ديگر از آزمون گاههاي خداوند است. اين مورد در داستان حضرت يوسف (ع) به خوبي بيان شده است. امام صادق (ع) فرموده اند: «روز قيامت زن زيبا روي را ميآورند كه به زيبايياش امتحان شده پس ميگويد: پروردگارا مرا زيبا آفريدي تا پيش آمد، آنچه پيش آمد. پس حضرت مريم (س) را ميآورند و به آن زن ميگويند تو زيباتر بودي يا اين بانوي بزرگوار ؟ بي ترديد او را زيباتر آفريديم ولي هرگز دچار خطا نشده است.
«و مرد خوش چهره را ميآورند كه به واسطه زيبايياش آزموده شده پس ميگويد: پروردگارا مرا نيكو آفريدي تا اينكه پيش آمد، آنچه پيش آمد. سپس حضرت يوسف (ع) را ميآورند و به آن مرد ميگويند تو زيباتري يا او ؟ به تاكيد كه او را زيبا تر آفريديم اما هرگز آلوده نشد ...»76
1 – زينتهاي دنيايي: «انّا جَعَلنا ماعَلي الاَرضِ زينَةً لَها لِنَبلوُهُم اَيهُم اَحسَنُ عَمَلاً»
بدرستي كه آنچه بر زمين است مايه زيبايي آن قرار داديم تا آنها را بيازماييم ... (كهف / 7)
هر كدام از حوادث و امور تكويني در بستر تشريع موقعيت آزمايشي را براي انسان پديد ميآورد. بنابراين مواردي را كه در اين بخش ميشماريم بايد به جايگاه آن در شريعت توجه كنيم تا ببينيم چگونه با آنها آزموده ميشويم. براي مثال همين مورد اول را در شريعت رديابي ميكنيم.
زينتهاي دنيا انواعي دارد مثلا «ثروت و فرزندان زينت زندگي دنيايي هستند.»73 و قرآن همين دو را مايه آزمايش معرفي ميكند74. اين طور كه ميفرمايد انسان ميتواند از اين زينتهاي مادي بهره برداري كند ولي بايد آنها را در راه خدا استفاده كند و رضاي او را در نظر بگيرد براي نمونه قرآن ميفرمايد «خُذُوا زِينَتكُم عِندَ كُلِّ مَسجِدٍ» براي نماز و حضور در مسجد آراسته و زيبا باشيد (اعراف / 31) زينتهاي دنيايي نبايد اسباب رو گرداني از ذكر حق تعالي و اهل معنويت شود «وَ اَصبِر نَفسَكَ معَ الذَين يدعونَ رَبَّهُم بِالغِداوَةِ وَ العَشي يريدونَ وَجههُ وَ لا تَعُدُّ عَيناكَ عَنهُم تُريدُ زينَةً الحياةِ الدُّنيا ...» با كساني كه پروردگار خود را صبح و عصر ميخوانند، و تنها رضاي او را ميجويند، همراه باش و هرگز به خاطر زيورهاي دنيا چشمان خود را از آنها برنگردان ... (كهف / 28) نه تنها نبايد خود را از زينتهاي باطني به زينتهاي مادي و ظاهري مشغول كنيم بلكه نبايد با بهرهي خود از دنيا اسباب اعجاب و غفلت ديگران از حق تعالي و عبوديت را فراهم كنيم. چنانكه قرآن كريم دربارهي قارون ميگويد: «فَخَرَجَ عَلي قَومه فِي زِينَته قال الذَّينَ يريدونَ الحَيوةَ الدُّنيا يا لَيتَ لَنا مِثلَ ما أوتِي قارونَ إنَّه لَذو حظٍّ عَظيمٍ» با زينت در برابر قومش ظاهر شده آنها كه خواهان زندگي دنيا بودند، گفتند: اي كاش همانند آنچه به قارون داده شده؛ براي ما هم بود بدرستي كه او بهرهي فراواني دارد. (قصص / 79)
زيورها و نعمتهاي دنيا بهرههاي الهي است كه مسلمان مومن نبايد از آنها مطلقا دوري گزيند و بهرهي آن را حرام شمارد بلكه بايد در حال بهره مندي از آن، حدود الهي را نيز رعايت كند. كسي كه دست از دنيا ميكشد و عزلت و رهبانيت پيش ميگيرد از آزمون الهي گريخته و به راحت طلبي روي آورده است و كسي هم كه در آزمون آمده، اما هواي نفس را پيشواي خود قرار ميدهد از اين آزمون ناكام بيرون خواهد رفت. رسول الله (ص) فرمودند: «إِنَّ مالَ الدُّنيا كُلَّما ازدادَ كَثرةً و عِظماً اَرادَ صاحِبَهُ بَلاءً فَلا تَغتَبطوا اَصحابَ الاَموالِ الاّ بِمَن جاءَ بِمالَه فِي سَبيلِ اللهِ»75 بدرستي كه مال دنيا هر چه زياد شود براي دارندهي آن موجب افزايش رنج است پس بر ثروتمندان دريغ مخوريد مگر به بخشش دارايياش در راه خداوند تعالي.
2 – زيبايي چهره: يكي ديگر از آزمون گاههاي خداوند است. اين مورد در داستان حضرت يوسف (ع) به خوبي بيان شده است. امام صادق (ع) فرموده اند: «روز قيامت زن زيبا روي را ميآورند كه به زيبايياش امتحان شده پس ميگويد: پروردگارا مرا زيبا آفريدي تا پيش آمد، آنچه پيش آمد. پس حضرت مريم (س) را ميآورند و به آن زن ميگويند تو زيباتر بودي يا اين بانوي بزرگوار ؟ بي ترديد او را زيباتر آفريديم ولي هرگز دچار خطا نشده است.
«و مرد خوش چهره را ميآورند كه به واسطه زيبايياش آزموده شده پس ميگويد: پروردگارا مرا نيكو آفريدي تا اينكه پيش آمد، آنچه پيش آمد. سپس حضرت يوسف (ع) را ميآورند و به آن مرد ميگويند تو زيباتري يا او ؟ به تاكيد كه او را زيبا تر آفريديم اما هرگز آلوده نشد ...»76
3 – ويژگي هاي ممتاز افراد و ملتهاي مختلف يكي از موارد آزمون الهي به نيكي هاست. «وَ لَو شاءَ اللهُ لَجَعلكُم اُمَةً واحدةً وَلكن لِيبلوكُم في ما آتاكُم فَاستَبقوا الخَيراتَ ...» اگر خداوند مي خواست شما را همسان و يك امت قرار مي داد اما براي آزمونتان در آنچه به شما داده شده گوناگوني پيش آورد. پس به سوي نيكي ها پيشي بگيريد. (مائده / 48)
4 – مقامات و برتري هاي اجتماعي از امتحانات الهي معرفي شده است «وَ رَفَع بَعضَكُم فَوقَ بَعضٍ دَرَجاتٍ ليبلوكُم في ما آتيكُم» وعده اي نسبت به گروهي ديگر بالا رفتند براي اينكه در آنچه به شما داده شده امتحان شويد. (انعام / 165)
5 – قدرت هم يكي ديگر از مواد امتحاني خداوند براي بندگان معرفي شده است. بنده اي از صالحان زمان حضرت سليمان به خواست آن پيامبر تخت بلقيس را در يك چشم به هم زدن از سرزمين دور به حضور حضرت سليمان آورد؛ پس از اين كار شگفت انگيز سليمان نبي مي گويد اين از فضل پروردگارم و براي آزمودن من است «فَلَمّا رَآهُ مُستَقَرَّاً عِندَه قالَ هذا مِن فَضلِ رَبّي لِيبلوَنِي» (نمل / 40) اين نمونه اي بود از توانمندي آن پيامبر كه خداي تعالي همهي امكانات و نيروهاي عالم را در اختيارش نهاده بود. و به همه مردم اعلام مي كرد اينها فضل پروردگار است و از اين آزمون غافل نبود»[77].
6 - غلبه بر دشمن و پيروزي: «فَلَم تَقتُلوهُم ولكنَّ اللهَ قَتَلهُم وَ ما رَمَيتَ إذ رَمَيتَ وَ لكِنَّ اللهَ رَمي وَ لَيبلي المُومنينَ مِنهُ بَلاءً حَسَناً» شما آنها را نكشتيد بلكه خداوند آنها را نابود كرد و تو نيز نينداختي هنگامي كه ميافكندي بلكه خداوند ميانداخت و براي آزمودن مومنان به امتحاني نيكو در اين پيروزي (انفال / 17)
7- نعمت هاي حلال هم گاهي وسيلهي امتحان الهي قرار مي گيرد: «أ لَّو استَقاموا عَلي الطَريقَهِ لاسقَيناهُم ماءً غَدَتاً لِنَفتنَهُم فيه» اگر بر راه ايمان پايداري ورزند نعمت فراوان به آنها مي دهيم تا در آن امتحانشان كنيم.[78] (جن / 16 و 17)
«فأما الانسان اذا ما ابتليه ربه فأكرمه و نعمه ...» اما انسان هنگامي كه پروردگارش براي آزمايش اكرام مي كند و نعمت مي بخشد ... (فجر / 15) غير از اين وضعيت عمومي گاهي نعمت ها به طور خاص وسيلهي امتحان مومنان قرار مي گيرند. هنگامي كه طالوت سپاهي براي جنگ با جالوت آراست در مسير حركت طالوت به لشكريانش گفت «خداوند به نهري شما را ميآزمايد، هر كس از آن بنوشد از من نيست.[79]
همچنين قوم بني اسرائيل با شكاري كه در دسترس و تيررس شان بود آزموده شدند.[80]
در امت محمد (ص) شبيه اين آزمون در ترك تجارت روز جمعه تا پيش از پايان نماز قرار داده شده است «يا ايها الذَّينَ آمَنوا اِذا نُودِي لَلصلوةِ من يوم الجُمعةِ فَاسعَوا الي ذِكرِ اللهِ وَ ذَروا البَيعَ ...» اي كساني كه ايمان آوردهايد هنگامي كه در روز جمعه براي نماز خوانده مي شويد به سوي ياد خداوند بكوشيد و معامله را رها كنيد .... (جمعه / 9)
8 – آيات الهي و معجزات انبيا نيز دستمايه ي ابتلاي الهي بودند مثل شتري كه خداوند براي هدايت قوم صالح از دل كوه بيرون آورد «اِنّا مُرسَلوا الناقَةً فِتنَة لَهُم» همانا ما فرستنده ي اين شتر هستيم براي امتحان آنها (قمر / 27) اين عنايت الهي حتي به حسب ظاهر خير و نيكي است اما بعضي با آن هدايت يافته و عده اي گمراه مي شوند.
با مروري بر آيات قرآن كريم روشن ميشود كه قرآن به عنوان معجزه و يادگار پيامبر اكرم (ص) وسيلهي امتحان ما معرفي شده و حقوقش بر ما و وظايفي در برابر آنها براي ما تعريف شده است. هم از اين رو براي متقين مايهي هدايت «هُدَي للمتَّقين» (بقره / 2) و براي ظالمان موجب زيان و گمراهي است «ولا يزيدُ الظّالمينَ الاّ خَساراً» (اسراء / 82)
9 – شهرت: عن النبي (ص) قال: «كَفي بِالرَّجُل بَلاءً أَن يشارُ اِليه بَالاصابِعَ فِي دِينٍ أَو دنيا»[81] از جهت بلا براي شخص كافي است كه در امور ديني و دنيايي انگشت نما شود.
شهرت به حسب ظاهر بسيار جذاب و مطلوب است اما كسي كه به دارايي دنيايي شهرت پيدا كرد بايد نيازمنداني كه به او چشم اميد دارند را دريابد و اگر در امور ديني بود بايد باطن خود را در حد گمان مردم اصلاح كند تا از دو رويي فاصله بگيرد.
10 – كل آفرينش: «وَ هُوَ الذّي خَلَق السَّموات وَ الارضَ في سِتَةِ اَيام وَ كانَ عَرشُهُ عَلي الماءِ لِيبلوَكُم ...» او كسي است كه آسمانها و زمين را در شش روز آفريد و عرش (فرمانفرمايي) او بر آب (حيات) قرار داشت؛ (آفريد) تا شما را بيازمايد ... (هود / 7) اين آيه از دو جهت قابل تبيين است يكي كلمه عرش كه مركز فرماندهي خداوند در كل عالم است و بر اساس اوامر و تكاليف است كه آزمون شكل مي گيرد. و ديگر آب است كه كنايه از رحمت خداوند بوده، نشانگر رحمت عامه اي است كه وضع انسان را از ناچيز بودن به ظهور آورده و ابتلائات را براي رشد او فراهم ساخته.
12 – اولياي خدا كه در بين ما هستند: «وَلا تَطرُدِ الذَينَ يدعونَ رَبَّهُم بِالغَداوَةِ وَ العَشي يريدونَ وَجهَه ما عَليكَ مِن حِسابَهُم مِن شَيءٍ وَ ما مِن حِسابِكَ عَليهِم مِن شيءٍ فَتُطرد هُم فَتَكونَ مِن الظّالمينَ وَ كذلِك فَتنّا بَعضَهُم بِبَعضٍ ليقولوا أَهولاءِ مِنَ اللهِ عَليهِم مِن بَينِنا ...» و كساني را كه صبح و شام خدا را ميخوانند و جز ذات پاك او نظري ندارند، از خود دور مكن. نه چيزي از حساب آنها بر توست و نه چيزي از حساب تو بر آنها. پس اگر آنها را از خود براني از ستمگران هستي و اين چنين بعضي از آنها را با عده اي ديگر آزموديم تا بگويند: آيا اينها را خداوند از ميان ما برگزيده و منت نهاده است (انعام / 53)
بي ترديد اين موارد از امتحانهاي نيكو نمونه هايي است كه به صراحت در قرآن بيان شده و در واقع هر چه كه تكاليف شرعي به آن تعلق گرفته يكي از مواد امتحانات و ابتلائات الهي است.
از موارد ناخوش آيند و شر آزمونهاي الهي نيز نمونه هايي بيان شده است كه برخي از آنها عبارتاند از:
1) فقر: « ... و امّا اذا ما ابتليها فَقَدر عَليهِ رِزقَهُ ...» و هنگامي كه خداوند بنده را مي آزمايد و روزي اش را محدود مي كند ...» (فجر / 15)
قال رسول الله (ص) قال الله عز و جل: «لو لا انَّي اَستَحيي مِن عَبدي المُومِنِ ما تَرَكتُ عَليه خِرقَةً يتَواري بِها ...»[83] اگر از بنده ي با ايمانم شرم نداشتم حتي لباس فرسوده براي پوشاندن برايش نمي گذاشتم.
احمد بن سليمان قمي مي گويد از امام صادق (ع) شنيدم كه: ممكن است پيامبري از پيامبران به گرسنگي مبتلا شود تا بميرد. ممكن است پيامبري از انبيا به عطش دچار شود تا بميرد. ممكن است پيامبري از پيامبران به برهنگي آزموده شود تا مرگش فرا رسد ...»[84]
امام صادق (ع) فرمود: همواره از فرزندان آدم (ع) مومني نبود مگر فقير و كافري نبود مگر اين كه ثروتمند هم بود. تا اين كه حضرت ابراهيم (ع) آمد و دعا كرد «ربَّنا لا تَجعَلنا فِتنَةً للذّينَ كَفَروا» خدايا ما را مايه ي آزمايش كافران {در اين مورد} قرار نده: سپس خداوند در ميان هر دو گروه دارايي و نيازمندي را قرار داد»[85]
2) ترس: يكي ديگر از موارد امتحان خداوند است كه چند نوع دارد:
1- 2 از حاكم ستمگر: رسول الله (ص) فرمود «اِنَّ المومنَ اِذا قارَفَ الذُّنوبَ ابتَلي بِالخَوف مِن السُلطانِ يطلُبُه ...»[86] اگر مومن گناهاني را انجام دهد به تراز حاكمي كه در جستجوي اوست دچار ميشود.
امام رضا (ع) نيز فرمودند: «انَّ الانبياء و اولادِ الانبياء وَ اَتّباع الانبياء خَصّوا بثلاثِ خصال السُّقم في البَدَنِ وَ خَوف السُلطانِ و الفقرِ»[87] به راستي كه پيامبران و فرزندان و پيروان آن ها سه ويژگي دارند: بيماري، ترس از پادشاهان و حاكمان و فقر.
2- 2 دشمني ها: «وَ لَو يشاءَ اللهُ لانتَصَر مِنهُم ولكِنَ لِيبلو بَعضُكُم بِبَعضٍ» اگر خدا مي خواست به تاكيد مجازاتشان مي كرد ولي اين دشمنيها براي آزمودن بعضي از شما به واسطه گروهي ديگر است (محمد / 4) امام صادق (ع) فرمودند: «انّ الله جَعَل المومنينَ في دار الدُّنيا غَرَضاً لَعَدوِّ هم.»[88] واقعا كه خداوند مومنان را در دنيا مورد دشمني قرار داده است.
3) بيماري: امام صادق (ع) فرمودند: «انَّ في الجَنَّة مَنزِلَةً لا يبلُغُها عَبدٌ الاّ بِإبتلاءِ في جَسَدِه»[89]
بدرستي كه در بهشت منازلي است كه بنده اي به آن نمي رسد مگر با بيماري.
در كافي از آن امام بزرگوار نقل شده است: «ان المومن من الله عزوجل لبأفضل مكان ثلاثا انه ليبتليه بالبلاء ثم ينزع نفسه عضوا عضوا من جسده و هو يحمد الله علي ذلك»[90].
5) شكستهاي مالي: ممكن است كسي دچار شكست مالي شود يا زيان عمده اي به دارايياش برسد اما فقير نشود. اين هم يكي از ابتلائات خداي تعالي پنج موردي كه تا اين جا شمرده شد در اين آيه شريف يكجا آمده است «وَ نَبلُوكُم بِشَيءٍ مِن الجوعِ وَ الخَوفِ وَ نَقصٍ مِن اَموالِ وَ الاَنفُسِ وَ الثَّمراتِ ...» با گرسنگي، هراس و كاستي در دارايي ها و جان ها و نتايج كارها شما را ميآزماييم ... (بقره / 155)
6) آمدن به اين دنيا و زندگي مادي: «الذَّي خَلَقَ الموتَ وَ الحياةَ لِيبلُوَكُم ...» كسي كه مرگ و زندگي را آفريد تا شما را بيازمايد (ملك / 2) مرگ به معناي انتقال از يك عالم به عالم ديگر است. بنابراين ميتواند موضوع آفرينش قرارگيرد.[91] و دراينجا كه پيش از حيات ذكر شده و ظهور آن در حيات اين دنياست. به معناي انتقال از عالم نوراني ارواح پيش از جهان به دنياي تاريك مادي است. هم از اين رو آن را از موارد شر آزمونهاي الهي به شمار آورديم.
7) بتواره هاي دلربا: اين مورد از ابتلائات را قرآن كريم در ماجراي رفتن حضرت موسي (ع) از ميان بني اسرائيل و روي آوردن آنها به پرستش گوساله اي زرين بيان كرده شده است. «قالَ لَهُم هارونُ مِن قَبلِ يا قَومِ اِنَّها فَتَنتُم بِه» جناب هارون قبل از بازگشت موسي (ع) به آنها گفت كه شما به اين وسيله آزمايش شده ايد. (طه / 90)
البته ممكن است به نظرايد كه اين مورد ابتلا به خير است. زيرا آنها دلداده و فريفتهي گوسالهي زرّين شدند و از كارشان سرخوش بودند. اما معيار براي تمايز ابتلا به خير يا شر خير يا شر حقيقي در عالم تكوين است. مثلا ثروت سلامت، پيروزي و زيبايي واقعا خير است. اما بتي آراسته و گوساله اي زرّين سر؛ شر و فساد است.
در زندگي پيشرفته روزگار ما نيز هر روز بتي آراسته برميايد و گوساله اي زرين دلربايي ميكند. و چشمها و دلها را به سوي خود جذب ميكند اما مومنان آزموده در اين ميان دل به محبوب ازلي سپرده و غير از عبوديت او دغدغهي ديگري ندارند.
8) القائات شيطاني: «وَ ما اَرسَلنا مِن قَبلِكَ مِن رَسولٍ وَلا نَبي الاّ اِذا تَمَنّي اَلقي الشَّيطانُ في اُمنيته ... لِيجعَلَ ما يلقي الشَّيطانُ فِتنَةً للذّينَ في قُلوبِهم مَرَضٌ ...» و ما پيام آوري را پيش از تو نفرستاديم مگر اينكه وقتي آرزو ميكرد (در رسالتش موفق شود) شيطان در اين آرزو القا ميكرد (تا اهل عناد با او مقابله كنند)[92] براي اينكه خداوند وسوسهي شيطان را آزموني قرار داد براي بيمار دلان ... (حج / 52 – 53)
البته واضح است اين آزمون براي كساني است كه ايمان فطري دارند و بالقوه مومن اند اما در اين آزمونها كفر خود را شكوفا ميكنند و بعد از اين به ابتلائات كافرانه عقاب ميشوند. و اما مومنان در برابر اين وسوسهها گويي بنايي آهنين و شكست ناپذيرند «صَفّاً كَأنَّهُم بُنيانٌ مَرصُوصٌ» (صف / 4)
زراره از امام حعفر صادق (ع) نقل مي كند: «لَو أَن مُومِناً عَلي قُلَّةِ جَبَلٍ لَبَعَثَ الله اِليهِ شيطاناً وَ يجعلَ لَه مِن ايمانِه أُنساً لا يستَوحِشُ اِلي اَحَدٍ»[93] اگر مومني بر فراز كوهي باشد خداوند شيطاني براي او بر ميانگيزد و از ايمان همدمي برايش قرار مي دهد كه از ترس به سوي كسي ميل نكند و در روايت ديگري از آن امام بزرگوار مي خوانيم: «إنَّ الشَياطينَ عَلي المُومِنينَ اَكثَرُ مِن الزَنابيرَ عَلي اللَّحمِ ثُمَّ قالَ هكذا بِيدِه الاّ ما دَفَع اللهُ»[94] همانا شياطين براي مومنان بيشتر از زنبورها بر تكه اي گوشت هستند سپس با دست به آسمان اشاره كرد و فرمود مگر اينكه خدا آنها را دور كند.
10) غم و اندوه:
قال الصادق (ع): «إن العبد إذا كثرت ذنوبه و لم يجد ما يكفرها به ابتلاه الله عز وجل بالحزن في الدنيا ليكفرها به فإن فعل ذلك به و إلا فعذبه في قبره ليلقاه الله عزو جل يوم يلقاه و ليس شي يشهد علي بشي من ذنوبه»[104] براستي كه اگر گناهان بنده زياد شود و چيزي براي پوشاندن و بخشيدن آن نباشد خداوند او را به اندوه در دنيا دچار ميكند تا پاك شود و اگر نشد در گور عذابش ميكند تا در قيامت خدا را در حالي ملاقات كند كه چيزي بر گناهش شهادت ندهد.
«يونس بن يعقوب قال سمعت جعفر بن محمد (ع) يقول: ... يا يونس إن المومن اكرم علي الله تعالي من أن يمر عليه اربعون لا يمحص فيها ذنوبه و لو بغم بصيبه لا يدري و ما وجهه و الله إن احدكم ليضع الدارهم بين يديه فيزنها فيجدها ناقصة فيغتم بذلك. فيجدها سوا فيكون ذلك حطا لبعض ذنوبه»[105] امام صادق (ع) به يونس بن يعقوب ميفرمود: اي يونس براستي كه مومن گرامي تر از آن است براي خداوند كه چهل روز بگذرد و او را از گناهان پاك نسازد اگر چه با اندوهي كه نميداند علتش چيست.
به خدا اگر يكي از شما درهمي به دست گيرد و گمان كند كم است و غمگين شود سپس دريابد كه اندازه است، اين غم موجب ريزش گناهان اوست و از آن امام ارجمند نقل شده: «لا تزال الغموم و الهموم بالمومن حتي لا تدع له ذنبا»[106] همواره مومن با گرفتگي و اندوه دست به گريبان است تا گناهي براي او نماند.
11) هواي نفس:
رسول الله (ص) فرمودند: «المومن بين خمس شدايد: مومن يحسده و منافق يبغضه و كافر يقاتله و نفس تنازعه و شيطان يضله»[107]
مومن با پنج گرفتاري دست به گريبان است: مومني ديگر كه به او حسادت ميورزد، منافقي كه با او دشمني مي كند، كافري كه با او مي ستيزد، نفسي كه با او كشمكش دارد و شيطاني كه براي گمراهي اش مي كوشد.
موضوعات مرتبط: گونان گون
برچسبها: گوناگون
اختصاص بلا در دنيا براي مومنان
در بعضي از روايات بلاها مخصوص مومنان دانسته شده و موجب هراس عده اي از دين و ايمان گرديده است. مانند روايت ابن فضال از ابن بكير كه ميگويد از ابا عبدالله (ع) پرسيدم آيا مومن به جذام و پيسي و مثل آن مبتلا ميشود. امام (ع) فرمودند: «هَل كُتِبَ البَلاءُ الاّ عَلي المُومِنِ»[55] آيا بلا براي غير مومن نوشته شده است ؟
و سدير صيرفي از امام باقر (ع) نقل كرده است كه به ابي جعفر (ع) گفتم آيا مومن مبتلا ميشود. فرمود: «هَل يبتَلي اللهُ الاّ المُومنِ...»[56] آيا خداوند غير مومن را مبتلا ميكند ؟
عيسي بن ابي منصور از امام صادق (ع) روايت كرده: «اِنَّ اللهَ يذودُ المُومِنُ عَمّا يشتَريهِ كَما يذودُ اَحَدَكُم الغَريبَ عَن اِبِله لَيسَ مِنها.»[57] براستي كه خداوند مومن را از آن چه ميل دارد و ميخواهد، باز ميدارد، همان طور كه يكي از شما بيگانه را از شتري كه براي او نيست منع ميكنيد.
ابي بصير نيز از امام صادق (ع) نقل ميكند كه «كان علي (ع) يقولُ إِنَّ البَلاءَ اَسرَعُ اِلي شيعَتِنا مِن السَّيل اِلي قَرارِ الوادِي»[58] اميرالمومنين همواره ميفرمود: واقعا كه بلا به سوي شيعيان ما با سرعت تر از سيل به زمين پست نزديك ميشود. س
امام باقر (ع) نيز فرموده اند: «إنَّ اللهَ عزَّ و جلَّ لَيتعاهدَ المُومن بِالبَلاءِ كَما يتعاهَدُ الرَّجلُ اَهلهُ بالهَديةِ مِن الغِيبَةِ وَ يحميه كَما يجمي الطَّبيبُ المَريضَ»[59] بدرستي كه خداوند عزيز و با جلالت بندهي مومن را با بلا و گرفتاري مورد لطف قرار ميدهد همانطور كه مرد به هنگام سفر خانوادهاش را با فرستادن هديه مورد لطف قرار ميدهد و دنيا بر مومن داغ ميگذارند همانطور كه طبيب بر بيمار قال رسول الله صلي الله عليه وآله: «انَّ اللهَ لَيغذِي عَبدَه المُومنَ بِالبَلاءِ كَما تَغذي الوالِدةُ ولدَها باللَّبَنِ»[60] خداوند بندهي مومن خود را با بلا و گرفتاري تغذيه ميكند همچنان كه مادر فرزند خود را با شير. اين همه در حالتي است كه در مباحث گذشته معلوم شد كه ظالمان و كافران نيز انواعي از بلا و مراتبي از ابتلا را دارند. پس معلوم ميشود اين اختصاص كه به ويژه در روايات اول و دوم ظهور دارد، مربوط به مراتبي از بلاست كه ويژه مومنان است. يعني از نوع ابتلاي ادب و عفوبت نيست بلكه ابتلاي امتحان يا درجه و يا كرامت است كه در بحث پيش بررسي و تبيين گرديد. در قرآن مجيد ميخوانيم: «ما به سوي امتهايي كه پيش از تو بودند، (پيامبران) فرستاديم؛ سپس آنها را با شدت و رنج و ناراحتي مواجه ساختيم؛ شايد به بندگي روي آورند پس چرا هنگامي كه بلاهاي ما به آنها رسيد دلهاي شان سخت شد و شيطان اعمال ناشايستشان را زيبا جلوه داد. پس چون آنچه به آنها ياد آور شديم را فراموش كردند، درهاي همه چيز را به روي آنها گشوديم تا شادكام (و دلبسته شوند)؛ ناگهان همه را گرفتيم، پس نااميد شدند»[61] از اين آيه شريفه بر ميآيد كه بعد از آزمونهاي ويژهي مومنان، در صورت موفق نشدن بندگان، نوبت به آزمونهاي كافرانه نظير مكر و استدراج و در نهايت بلاي عقوبت ميرسد. ممكن است پرسشي در اين جا پيش آيد: كه اين آيا ت مربوط به مشركان وكافراني است كه حتي بعد از آمدن آيات و ابتلائات الهي به حق روي نياوردهاند چطور ابتلائاتشان مومنانه بوده ؟
پاسخ اينكه خودشان مومن نبودهاند اما ابتلائات مومنانه براي كشف و شكوفايي استعداد عبوديت و ايمان فطري است كه خداي تعالي همهي امتها را به اين گونه بلاها ميآزمايد و اگر از خود شايستگي نشان ندهند به ابتلائات كافرانه گرفتار ميكند. حق تعالي براي پيامبر (ص) در فرمايشي اين دو گونه ابتلا را از جهت مصاديق دنيايي تفكيك نموده است: «اي محمد اگر بنده اي را دوست بدارم، او را با سه چيز مواحه ميسازم دلش را غمگين، بدنش را بيمار و دستش را از بهرهي دنيا تهي ميكنم... و آنگاه كه بر بنده اي خشم گيرم او را با سه حالت همراه ميكنم دلش را شاد، بدنش را سلامت و دستش را از بهرههاي دنيا پر ميكنم.»[62]
در مجموع ابتلائات اهل شقاوت در دنيا كمتر از مومنان است همانطور كه علي ابن ابي طالب (ع) از رسول الله روايت كرده اند: «الدُّنيا سِجنُ المُومِنِ وَ جَنَةُ الكافِر فَأَمّا المومِنُ يفزَعُ فيها وَ امّا الكافِرُ فَيمَتَّعُ فِيها»[63]
زيرا رنج كم دنيا عاقبتي خوش دارد «وَ الاخِرَةُ خَيرٌ وَ اَبقي (اعلي / ؟) و درمقابل خوشي ناپايدار دنيا رنج بسيار آخرت را در پي دارد لذا فرمود «قُل تَمَتَّعُ بِكُفرِكَ قَليلاً اِنَّكَ مِن اَصحابِ النّارِ» بگو به سبب كفرت اندكي بهرمند باش، بدرستي كه تو اهل آتش هستي (زمر / 8) از امام صادق (ع) روايت شده: «إِنَّ اَهلَ الحَقِّ لَم يزالوا مُنذُ كانوا في شِدَّةٍ أَمّا إِنَّ ذلكَ اِلي مُدَةٍ قَليلةٍ وَ عافيةٍ طَويلَةٍ»[64] براستي كه اهل حق همواره در سختي هستند اما آن تا زماني كوتاه و آسايش بلند مدت است.
برنامهي آزمون الهي مومنان و كافران به رنج و نعمت در دنيا در نمونه اي از فرمايشات امام جعفر صادق (ع) به خوبي نشان داده شده است «روزي دو فرشته از آسمان به زمين ميآمدند كه يكديگر را ملاقات نمودند. يكي به ديگري گفت: براي چه كاري فرو ميآيي. پاسخ داد: خداوند مرا مامور كرده است كه به درياي ايل بروم و يك ماهي نادر را براي حاكمي ستمگر كه به آن ميل پيداكرده، بالا بياورم. تا او در كفرش به نهايت آرزوي دنيايي برسد. اما تو براي چه كاري ميروي ؟ فرشتهي ديگر پاسخ داد من مامورم تا كاري شگفت انگيز تر از كار تو انجام دهم. به سوي بنده مومني ميروم كه روزه دار و نمازگذار بوده و دعا و صدايش در آ سمان شناخته شده است. ميروم تا ظرف غذايش را كه براي افطار آماده كرده، بريزم تا به نهايت آزمون در ايمانش برسد»[65]
بنابراين هر بلايي براي آزمودگي مومن به او ميرسد، آثار پر بركت آن برايش ذخيره ميشود.
«اگر خدا بنده اي را دوست بدارد به شدت او را در بلا غرق ميكند.»[66] پس «مومن از رنجهاي دنيا در امان نيست اما از نابينايي و بدبختي آخرت در امان است.»[67] حضرت سجاد (ع) فرمودند: «اِنّي لاُكرِهُ للرَّجُلِ أَن يعافي فِي الدُّنيا فَلا يصيبَهُ شَيءٌ مِن المَصائِب»[68] همانا نميپسندم براي كسي كه در دنيا سلامت و آسوده باشد و از حوادث دنيا چيزي به او برخورد نكند. روزي پيامبر (ص) دعوت شدند؛ وقتي وارد منزل ميزبان شد به مرغي كه بالاي ديوار بود نگاه كردند او تخمي گذاشت كه از بالا افتاد روي ميخي كه در ديوار بود و همانجا ماند و نشكست، رسول الله صلي الله عليه وآله شگفت زده شدند آن مرد گفت آيا از اين حادثه تعجب ميكنيد ؟ به خدايي كه شما را به حق مبعوث كرده هيچ گاه مصيبتي به من نميرسد ! پيامبر برخواستند و چيزي نخوردند و فرمودند: «مَن لَم يرزَأ فَماللهِ فيهِ مِن حاجَةٍ» كسي كه رنجي به او نميرسد، خداوند كاري به او ندارد.[69]
بنابراين مومنان در دنيا بيش از غير اهل ايمان دچار بلا ميشوند و از آثار آن بهرهمند ميگردند اما كافران و منافقان نيز بلاهاي مخصوص خود را دارند و البته در دنيا از بهرهي بيشتري برخوردارند.
عقوبت و ابتلاي غير اهل ايمان از بحث ما خارج است. ولي مراتب ديگر ابتلا كه اختصاص به مومنان دارد موضوع اين پژوهش بود و در ادامه به انواع، آثار، آفات و چگونگي مواجهه با آنها مي پردازيم.
موضوعات مرتبط: گونان گون
برچسبها: گوناگون
روزی پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله) از راهی عبور می کرد. در میان راه، شیطان را دید که خیلی ضعیف و لاغر شده است.
پیامبر از او پرسید: چرا به این روز افتاده ای؟
شیطان گفت: یا رسول الله! از دست امّت تو رنج می برم و در زحمت بسیار هستم.
پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله) فرمود: مگر امّت من با تو چه کرده اند؟
شیطان گفت: یا رسول الله! امّت تو، شش خصلت دارند که من طاقتِ دیدن و تحمل آنها را ندارم.
1- هروقت به هم می رسند، سلام می کنند.
2- با هم مصافحه (دست دادن) می کنند.
3- هرکاری که می خواهند انجام دهند، «ان شاءالله» می گویند.
4- از گناهان خود استغفار می کنند.
5- تا نام تو را می شنوند، صلوات می فرستند.
6- ابتدای هرکاری «بسم الله الرّحمن الرّحیم» می گویند.
منبع: فضائل و آثار صلوات، ص34
ما پيش از اين که به زمين خاکي پا گذاريم، در بهشت عافيت و نعمت، غرق نور و سرور، از هم آغوشي معشوق ازلي کامياب بوديم. اما چرا «حسن ازل ز تجلي دم زد» و انسانها به اين روز سياه افتادند ؟ روزگاري که زحمت و محنت آن، ما را فرا گرفته و تيرهاي رنج و بلا در کمال قدر و قضا نشسته. چه شد که در اين «دامگه حادثه» افتاديم و «در سلسله موي دوست» که «حلقه دام بلاست» گرفتار شديم ؟ عبدالله فضل هاشمي از املام صادق (ع) پرسيد چرا ارواح از آن مکان مقدس و اعلا در نزد پروردگار به اين بدنهاي تنگ خاکي آمد.
امام صادق (ع) در پاسخ اين پرسش فرمودند: «چون خداي تبارک و تعالي ميدانست اگر ارواح در آن موقعيت والا و مرتبه بلند، به حال خود رها شوند بيشترشان به ادعاي ربوبيت گردن ميکشند»
در عالم سراي نور حضور خداي تبارک و تعالي روح انسان به علت قرب و تمام نمايي که نسبت به جمال و جلال حق تعالي داشت، در صورت غفلت از حقيقت خود به عجب و خودپنداري ميرسيد. هم از اين رو پروردگار حکيم از سر لطف و رحمت اين سقف مينا را نگارگري کرد و بساط بلاخيز دنيا را گستراند و «مرغ باغ ملکوت» را چند روزي به قفس تن در آورد تا غفلت و جهالت بني آدم در اين سراي پندار و فريب برويد و بميرد و حقارت و ذلت خود را دريابد و بفهمد که هيچ نيست تا از عجب و استکبار پاک شود و دريابد که هر چه هست براي اوست.
به همين خاطر مهرباني طبيبانهي محبوب در کتاب تقدير بني آدم سفر به اين جهان تاريک و روشن را نوشت تا در اين جا شوکران ناکامي را بنوشد و خسته و شکسته به معراج عبوديت راه يابد.
بنابر اين، بلا و ابتلا برجسته ترين ويژگي زندگي دنياست که بستر مناسبي براي پيراستگي
از رذايل و آراستگي به فضايل را پديد آورده است. از اين منظر زندگي مادي عرصه اي براي تزکيه اخلاقي و تعالي معنوي است. با اين موضع مساله اتبلائات الهي که معمولا در مباحث کلامي و عدل الهي پيش کشيده ميشود، به صورت مساله اي تربيتي مطرح ميگردد البته اين موضوع به وطور حاشيه اي در کتب اخلاقي به ويژه کتابهايي که با حال و هواي عرفاني نگارش شده اند ، مطرح بوده است، ولي عنوان مستقلي براي آن قرار داده نميشد و در ذيل عنوان صبر به صورت يکي از اقسام آن که صبر بر بلاست از ابتلائات و آزمونهاي الهي براي خالص شدن و درک کرامات سخني به ميان آمده است. در کتب روايي و تفسير هم به فراخور حال مطالبي در اين باب آمده اما به هر روي هيچ گاه يک مسالهي مستقل اخلاقي و تربيتي نبوده است. ابتلا به عنوان يک روش تربيتي بر مبنايي استوار است يعني يک ويژگي انسان که روش ابتلا در رابطه با آن ويژگي تعريف شده و به کار ميآيد. مبناي اين روش استعداد عبوديت در انسان هاست که به توضيح و بررسي آن ميپردازيم.
درون انسان گنجينههاي نهفته و اندوختههاي پنهاني است که از آنها بي خبر بوده، نيازمند هدايتگري است تا او را در بهرمندي از تواناييها يش ياري کند. خداي تعالي آدمي را به نيکوترين صورت و بهترين استعدادها آفريد و انسانها همانند معادن طلا و نقره اند که عطايا و هدايايي را در آنها نهاد و در اين ميان عبوديت خاص ترين و خالص ترين بهره اي است که به انسان ارزاني داشته است. عبوديت به معناي مملوکيت موجودات عاقل است هم از اين رو قرآن کريم ميفرمايد: «اِن کلُّ مَن فِي السَّماواتِ وَ الاَرضِ الاّ اَتي الرَّحمنَ عَبداً» هيچ موجود عاقلي در آسمانها و زمين نيست مگر اين که با عبوديت و بنده وار به محضر خداي مهربان آمده. (مريم / 93) بنابراين عبوديت پروردگار تنها براي آفريدگان شعورمند، مثل انسانها و فرشتگان امکان دارد. اوج کمال عبوديت آن گاه است که بنده با تمام وجود، مملوکيت خود را در برابر پروردگار يکتا درک کند و بفهمد که غير از او مالک و صاحب اختياري ندارد و همهي عالم ملک او و زيرفرمان نافذ حق تعالي است. در آيه شريف «وَ لَقَد کَرَّمنا بَني آدَم ...» بي ترديد و با تاکيد، به فرزندان آدم کرامت ورزيديم (اسراء / 70) کرامتي که خداي تعالي به آدمي عنايت فرمود همين قوه عاقله و فهم است که او را از ساير موجودات برتر مينشاند.
عبوديت به اين معناست که عبد تعلقات خود را وا نهد و آزاد و سبک بار همه چيز حتي هستي خود را ملک خداي مالک و متعال بداند و تا اوج بي کران الاهيت پرگشايد و معراج را تجربه کند هم از اين رو به اصطلاح عارفان عبوديت «موافقت امر و اراده حق تعالي و خروج از اختيار است و نهايت عبوديت، حريت است.» امام صادق (ع) در حديث عنوان بصري ميفرمايند: «... لا يرَي العَبدَ لِنَفسِه فيما خَوَّ لَه اللهُ مِلکا ً لاَن العَبيدَ لا يکونُ لَهُم مِلک يرونَ المالَ مالَ اللهِ يضعُونَه حَيث امرَهُم اللهُ بِه وَ لا يدَبِّر العَبدَ لِنَفسِهِ تَدبيراً وَ جُملَةٌ اشتِغالَه فيما اَمرَه تَعالي بِه وَ نَهاه عَنهُ»
«عبد در آنچه خداوند به او سپرده براي خودش مالکيت نميبيند زيرا بدرستي که بندگان ملکي ندارند و دارايي را براي خدا ميدانند و آنجا که او امر کند قرار ميدهند و اداره امور خود را در دست ندارند و همهي همتشان انجام دستورات و پرهيز از منهيات خداي تعالي است. استعدادي که به صورت اعتراف به ربوبيت خداوند و عهد بر عدم عبوديت غير حق تعالي از فرزندان آدم در قرآن کريم معرفي شده است.
از اين مبناي متين يک اصل اساسي بر ميآيد يعني يک بايد و ضرورت کلي که لزوم عملي به روش ابتلا را تبيين ميکند اصل روش ابتلا ضرورت عبوديت و لزوم شکوفايي اين استعداد الاهي است.
هدف از خلقت انسان رسيدن به مقام عبوديت است و فلسفه آفرينش و زندگي انسان غير از اين نيست. قرآن کريم که انبيا را الگو براي بشر قرار داده، همه آنها را عبد معرفي کرده است .
بويژه در مورد رسول خدا (ص) که از ايشان بارها با عبارت «عبده» ياد کرده و اضافه شدن به ضمير «ه» که اختصاص به وجود مقدس خاتم الانبيا (ص) دارد نکته اي عرفاني است که اهل نظر به آن توجه دارند.
پيام بنيادين همهي انبيا اين بوده است که «يا قوم اعبدوالله» امر به عبوديت و اساسا فلسفهي بعثت انبيا کشف و رشد خردها و شکوفايي استعداد عبوديت بوده است «وَ لَقَد بَعَثنا فِي کُلِّ اُمَةٍ رَسولاً اَنِ اعبُدُوا اللهَ»، بدرستي که در هر امتي پيامبري برگزيديم تا خدا را بندگي کنيد. (نحل / 36) و اين اولين بايدي است که همه بايدها و نبايدهاي دين به آن باز ميگردد و براي تحقق آن است. کشف و شکوفا سازي استعداد عبوديت بهترين آيين زيستن را براي مردم عملي ميسازد و حيات طيبه را تحقق ميبخشد.
در غير اين صورت بشر در دام اوهام و هوسها اسير شده و در غفلت، به زندگي پست و حيات دنيا و زندگي طبيعي محض اکتفا ميکند و در نهايت ناکام و پشيمان با قهر و غضب الهي مواجه خواهد شد.
بنابراين بايد کوشيد تا عبوديت از ژرفاي فطرت شکوفا شود و برويد و بر زندگي دنيا و آخرت آدميان تا ابد سايه اندازد و نعمت و رحمت بريزد.
خداوند مهربان از سر لطف و رحمت پس از اين که ما را در احسن تقويم آفريد، به اين دنياي پر از رنج و گرفتاري اسفل السافلين فرستاد تا در گيرودار حادثهها و رنجها و خوشيها و فراز و فرودهاي آن به ربوبيت حق تعالي و عبوديت خود در آستان کبريايياش پي ببريم. و در مسير عبوديت سير کنيم «فَاخَذناهُم باِلبَأساءِ وَ الضَرّاءِ لَعلهُم يضرَّعون» و آنها را با رنجها و گرفتاريها روبه رو کرديم تا تضرع کنند. (انعام / 42) «تضرع به معناي اظهار ذلت با طلب حاجت است» به عبارت ديگر آشکار نمودن عبوديت است. همراه انبيا که براي هدايت و رشد مردم فرستاده ميشدند همواره گرفتاريها يي به مردم ميرسيده، تا تضرع کنند و به ساحت قدس ربوبي روي آورند «وَ ما اَرسَلنا فِي قَريةِ مِن نَبِي الاّ اَخذنا اَهلَها بِالبَاساء وَ الضَّراءِ لعَلهم يتَضَّرعون» در هيچ سرزمين پيامبري نفرستاديم مگر اين که اهل آن را به ناکاميها و گرفتاريها مبتلا ساختم شايد تضرع و اظهار بندگي کنند. (اعراف/ 94)
بنابر ظهور آيات قرآن يکي از استدلالهاي خداوند بر ربوبيت خود و عبوديت خلق، گرفتاري ها، گشايش ها، ضررها و نفعهايي است که از طرف او به بندگان ميرسد. «قُل اَتعبُدونَ مِن دونِ اللهِ ما لا يملِکُ لَکُم ضَرّا وَ لانَفعا ً» (مائده / 76)
«اَفتعَبدونَ مِن دونِ اللهِ مالا ينفَعکُم شَيئاً وَ لايضُرُّکم» آيا غير خداي يکتا همه چيزي که به شما سودي نميرساند و زياني ندارد، ميپرستيد (انبياء / 66)
«وَ يعبدون مِن دونِ اللهِ مالا يضُرُّکُم وَ لاينفَعَکُم» غير از خداوند يکتا کسي را که ضرر و نفعي به شما نميرساند ميپرستند. (يونس / 18، نک. فرقان / 55)
بلاها، گرفتاري ها، نعمتها و نقمتها براي عقل و شعور انسانها اين حقيقت را معلوم ميکند که اختيار همه چيز به دست ديگري است و مالک و صاحب اختيار واقعي اوست که همه چيز را به اراده خود دگرگون ميکند و مردم را در شرايط گوناگون و دگرگون قرار ميدهد. کسي که ثابت و تغيير ناپذير است اما همه تحولات به اراده اوست. پس خداوند خلق را به نيکيها و نعمتها و ناخوشيها و نقمتها مبتلا ميکند تا به سوي او بازگردند و گوهر عبوديت را در خود کشف نموده و مورد بهره برداري قرار دهند. «وَ بَلوناهُم باِلحَسَنات وَ السَيئِاتِ لَعَلَّهُم يرجِعون» (اعراف / 168)
البته دگرگوني اوضاع و احوال و خوشيها و ناخوشيها نيمي از دايره ابتلا و آزمون الهي است و نيم ديگر تکاليفي است که در شريعت مشخص شده و فرد موظف است در اين تحولات آن تکاليف را عمل کند و تنها در اين صورت، از آزمون الهي دست در دست توفيق بيرون خواهد آمد.
علامه طباطبايي استدلال فرمودهاند که امتحان بدون برنامه عملي صورت نميگيرد و در آيه شريفه «و اذ ابتلي ابراهيم ربه بکلمات» (بقره / 124) منظور از کلمات اوامر تشريعي خداوند و تکاليفي است که حضرت ابراهيم (ع) بايد به آنها عمل ميکرد.
«نوع انسان به صورتي است که هدايتش پايان نميپذيرد مگر با سلسله اي از کارهاي اختياري که از اعتقادات نظري و عملي بر ميآيد. و به ناچار بايد تحت قوانين شايسته يا نادرستي زندگي کند هم از اين رو آفريندهي انسان مجموعه اي از اوامر و نواهي و حوادثي شخصي واجتماعي براي او رقم زده است تا با برخورد اين دو، استعداد انسان شکوفا گردد و به خوشبختي يا بدبختي برسد و آنچه در نهان وجودش دارد آشکار گردد. به اين جهت بر اين حوادث و تشريع نام محنت و بلا و مانند اينها را نهاده اند» با اين شرح معلوم ميشود که «امتحان و ابتلا سنت الهي است که بر سنت هدايت عامهي الهي مبتني و متکي است.» يعني خداوند متعال براي هدايت بندگان به سر منزل کمال که همان نهايت عبوديت است شرايط دگرگوني در زندگي پيش ميآورد و براي هر کدام حکمي قرار داده تا بندگان را بيازمايد واستعداد عبوديت را در آنها شکوفا سازد.
«ابتلا» از ريشه «بلو» معمولا به معناي اختبار و امتحان بيان شده است. اما معجم مقياييس اللغة دو ريشه با دو معنا براي آن ذکر کرده؛ يکم «بلو» به معناي اخلاق و فرسودگي و دگرگوني و دوم «بلي» به معناي اختيار و امتحان. نويسندهي التحقيق في کلمات القرآن الکريم اصل آن را واحد دانسته و مفهوم آن را اين طور تعريف ميکند: «هو ايجاد التحول اي التقلب لتحصيل نتيجة المنظورة»
سپس توضيح ميدهد که امتحان، اختبار، ابتلا، تجربه، تبيين، اعلام و تعريف همگي معاني مجازي يا از لوازم اين اصل و آثار گوناگون آن، بنابر اختلاف موارد هستند. و در همه آنها اين اصل يعني «تحويل و تحصيل نتيجه» مورد توجه است. معمولا واژه «ابتلا» بر وزن «افتعال» به معناي ثلاثي مجردش به کار ميرود. با ملاحظهي کاربرد واژهي ابتلا معلوم ميشود که تعريف التحقيق دقيق تر است. زيرا براي تحول و رشد انسان در مراحل نباتي و حيواني نيز اين واژهي ابتلا و مشتقات به کار آمده است «خَلَقنا الاِنسانَ مِن نُطفَةٍ اَمشاجٍ نَبتَلية» انسان را از نطفه اي آميخته آفريديم و دگرگون نموديم { تا به اين صورت درآمد} (دهر / 2) انسانها در دگرگونيها و تغييرات آزموده ميشوند و آنچه در درون پنهان دارند براي خودشان و ديگران آشکار ميگردد. در اصطلاح قرآني ابتلا عبارت است از دگرگوني و تحول شرايط بندگان به ارادهي خداي تعالي، و نتيجهي مورد نظر کشف استعداد عبوديت و تقويت و ارتقاي عبد در مسير بندگي است و در اين روند است که جوهرهي پنهان مردم آشکار ميگردد و نيکوکاران شناخته شده و پليدي بدسيرتان فاش ميگردد. در اصطلاح عرفاني نيز همين است چنان که صاحب لمع مينويسد: «بلا عبارت از ظهور امتحان حق نسبت به بنده خود است بواسطه ابتلا کردن آن را به ابتلائات از تعذيب و رنج و مشقت... مراد از بلا امتحان دوستان (خداست) به انواع بلاها که هر چند بلا بر بنده قوت پيدا کند قربت زياده شود و بلا لباس اوليا است...
ابتلا با چند مفهوم هم رديف و نزديک است (1) فتنه: آنچه موجب اختلال و اضطراب امور است. (2) اختبار: به دست آوردن آگاهي کامل. (3) امتحان: رنج و تلاش در عمل تا بدست آمدن نتيجه .
مفاهيم ديگري نيز به عنوان مصاديق ابتلا و فتنه د رمتون ديني آمده که در اين پژوهش قابل توجهاند نظير: مصيبت، ضراء، باساء، فقر، مرض، غم، حزن و... مصيبت از اصابه در اصل براي تير اندازي بوده و به معناي برخورد واقعهي خير يا شر به کار ميرود. ضراء متضاد نعمت و گشايش به معناي تنگي و سختي است. و بَأساء از بُؤسُ به معناي شدت و ناخوشايندي به کار ميرود .
در مقابل مفهوم ابتلا و افتنان يا امتحان، مفهوم ترک يا رها کردن قرار دارد. زيرا در قرآن ميخوانيم: «اَحَسِبَ النّاسُ اَن يترَکُوا اَن يقوُلوا آمَنّا وَ هُم لايفتَنُون» آيا مردم گمان کردهاند که رها ميشدند با اين که بگويند ايمان آورديم و آزموده نميشوند (عنکبوت / 2)
از مجموع اين مباحث به دست ميآيد که در اين دنيا انسانها به ويژه مومنان به حال خود رها نشده و به انواع امتحانات و آزمونهاي الهي مبتلا ميشوند تا استعداد فطري شان شکوفا گردد.
خداوند حکيم براي ابتلا و آزمودن مردم معيارهايي دارد و با ملاحظهي شرايط هر کس را مبتلا ميسازد.
1 - خداوند مومنان را به حسب ايمانشان مي آزمايد و به ابتلائات دچار ميسازد. امام صادق (ع) فرمودند: «اِنَّما المُومِنُ بِمَنزِلَةِ کَفَّةِ الميزانِ کُلَّما زِيدَ فِي ايمانِه زِيدَ في بَلائهِ» مومن مانند کفهي ترازوست که هر چه ايمانش افزوده شود با رعايت تعادل بلا و گرفتاريش بيشتر مي شود.
در حديث ديگري از امام باقر (ع) مي خوانيم: «اِنَّما يبتَلي المُومِنُ فِي الدُّنيا عَلي قَدر دينِه، اَو قال عَلي حَسَب دِينِه» همانا مومن به اندازه دينش يا بنابر دينش گرفتار و آزموده مي شود.
بر همين اساس معلوم مي شود که چرا فرمودهاند که انبيا بيش از همه مبتلا ميشوند پس از آنها جانشينان و پيروانشان و سپس به ترتيب کساني که نزد خدا مقامي ارجمند تر دارند. چنان که امام صادق (ع) فرمودند: «اِنَّ اَشدَّ النّاسِ بَلاءً الانبياءُ، ثُمَّ الذَّينَ يلونَهم ثُمَّ الاّ مثلَ فاَلامثلَ»
به اين مضامين احاديث بسياري است که از ذکر آنها صرف نظر ميکنيم و احاديثي که افادهي بيشتري دارند در جاي مناسب بيان خواهند شد.
2 – ايمان اعتقادي است که به عمل ميانجامد به همين علت يکي ديگر از معيارها و شرايط ابتلا، اعمال نيک مومنان است. و هر کس مومن تر باشد بيشتر دچار گرفتاري ميشود.
امام صادق (ع) فرمودند: «سُئِلَ رَسول الله (ص) مَن اَشَدَّ النّاسِ بَلاءٍ في الدُّنيا. فَقالَ النَبيون ثُمّ الامَثلُ فَالامثلُ وَ يبتلي المُومنُ بَعد عَلي قَدرِ ايمانَه وَ حُسنِ اَعمالَه فَمَن صَحَّ ايمانَه و حَسُنَ عَمَله اِشتَدَّ بَلاؤَه ُوَ مَن سَخُفَ ايمانَه وَ ضَعُفَ عَمَلَه قَلَّ بَلاؤه.» از رسول خدا (ص) سوال شد در دنيا چه کساني سخت تر گرفتار ميشوند. فرمود: پيامبران و سپس جانشينان آنها به ترتيب و بعد مومن به اندازهي ايمان و کارهاي نيکش. پس هر کس ايمان صحيح و اعمال نيکو داشته باشد شديدتر مبتلا ميشود و آن که ايمان سست تر و اعمال ضعيف تر داشته باشد کمتر آزموده مي گردد.
خداوند بنابر مقدار محبت الهي بندگان، آنها را به رزم و رنج ميآزمايد بر اين مبنا امام باقر (ع) فرمودند: «... يبتَلي المَرؤُ عَلي قَدرِ حُبِّه» اين شرط يک پيوست دارد و آن حب اهل بيت است که «مَن احبِّکم فَقد اُحِبّ الله» بر همين اساس امام باقر (ع) به کسي که به ايشان ابراز محبت کرد، فرمود: «فَاتَّخذَ لِلبَلا جِلبابا ًفَواللهَ اِنَّه لاسرَعَ الَينا وَ اِلي شِيعَتنا مِن السِّيل في الوادي» پس لباسي براي بلا بر تن کن به خدا قسم بلا به سوي ما و شيعيان ما از سيل به سرزمين پست شتابان تر است.
4 – از آيه 54 سورهي مائده دو معيار براي ابتلائات و گرفتاريهاي مومنان بر ميآيد يکي حب الهي مومنان «يحِبّونَه» و ديگر محبت خداوند نسبت به آنها «يحِبُّهُم» يعني هر چه خداوند بنده اي را بيشتر دوست داشته باشد، او را بيشتر به رنجهاي دنيا مبتلا ميسازد تا گنج گوهر عبوديتاش ناب تر و گرانبها تر شود. زيرا امام صادق (ع) فرمودند: «اِنَّ عَظيمَ الاَجرِ لَمَع عظيمِ البَلاء و ما اَحَبََّ اللهُ قَوما ً اِلاّ اَبتلاهُم» همانا پاداش بزرگ و ارجمند با رنج و زحمت بزرگتر است و خداوند گروهي را دوست ندارد مگر اينکه آنها را به بلا گرفتار سازد.
آن امام عزيز به سدير فرمود: «اِنَ اللهَ اذا اَحَبَّ عَبداً غَتََّهُ بِالبَلاءِ غَتََّا وَ انَّا وَ اِياکُم يا سَدير لَنُصبِح بِه وَ نُمسِي» براستي هنگامي که خداوند بنده اي را دوست بدارد او را غرق بلا ميکند و همانا ما و شما شيعيان اي سدير با بلا شب را به صبح و روز را به شب ميرسانيم.
اما دربارهي اينکه خداوند چه کساني را دوست دارد قرآن کريم ويژگيهايي را بيان فرموده است: ان الله يحبُّ المُحسِنين (بقره / 195 و نک آل عمران / 134 و 148 و مائده / 13 و 93)
ان الله يحبََّ التَّوابين و يحبُّ المُتطهَرين (بقره / 222)
انَّ اللهَ يحبُّ المُتَِقين (آل عمران / 76 و توبه / 4 و 7)
و اللهُ يحِبُّ الصِابرين (آل عمران / 146)
انَِ اللهُ يحبُّ المُتوکِلين (آل عمران / 156)
ان اللهُ يحبُّ المُقسِطين (مائده / 42 و حجرات / 9 و ممتحنه / 8)
و اللهُ يحبُّ المُطهَّرين (توبه / 108)
انَّ اللهُ يحبُّ الذَّينَ يقاتِلونَ في سَبيله صَفَّا کانَّهم بُنيانٌ مَرصوصٌ (صف / 4)
با نگاهي به آيات بالا معلوم ميشود که احسان و توبه و طهارت و تقوا و قسط و توکل و جهاد و صبر که همگي شاخصهاي عملي ايمان اند، معيار محبت خداوند به بندگان شمرده شده است.
بنابراين ميتوان گفت که چهارمين معيار يا شرط در شدت ابتلا مومن به همان معيار دوم که اعمال نيکو بوده باز ميگردد.
5- آخرين معياري که ميتوان در اين جا برشمرد اخلاص است. به ويژه در ابتلاي مومنان به جهل و دشمني کافران قرآن کريم ميفرمايد: «فاَدعوه مُخلِصينَ لَه الدّينَ الحَمدُ للهِ رَبِّ العالمينَ قُل اِنّي نُهيتُ اَن اَعبُدَ الذّينَ تَدعونَ مِن دونِ اللهِ...» پس او را خالصانه بخوانيد. همه ستايشها براي او است. بگو با تاکيد که من از بندگي هر کس که غير خداوند يکتا که ميخوانيد، باز داشته شدهام (غافر / 65 و 66)
«فَادعوا اللهَ مُخلِصينَ لهَ الدّينَ وَ لَو کَره الکافرِون» پس با اخلاص خداي يگانه را بخوانيد اگر چه کافران نپسندند. (غافر / 14) از اين آيات بر ميآيد که در آزمون مواجهه با کافران معيار اخلاص تعيين کننده است.
ابي بصير از امام صادق (ع) روايت کرده است که: «انَّ للهِ عَزّ َو جلَّ عِباداً في الاَرضِ مِن خالِص عِبادِه ما ينزِلُ مِن السَّما ءِ تُحفَة الي الاَرض الاّ صَرَفَها عَنهُم اِلي غَيرُ هُم وَ لا بَليةً الاّ صَرَّفها اِلَيهِم»
همانا خداي عز و جل بندگاني دارد از بندگان خالصش که عطيه اي از آسمان به زمين نميآيد مگر اين که از آنها برگردانده ميشود و بلايي نازل نميشود مگر اين که به سوي آنها ميرود.
در تبيين موارد گفته شده و اين که چرا اينها شرايط ابتلاي بندگان است، ميتوان گفت: اين پنج عامل، تعيين کنندهي تواناييهاي مومناند که هر چه اين معيارها بالاتر باشد مومن آمادگي بيشتري براي تحمل بلاها دارد و ميتواند ايمان خود را حفظ کند و از مسير حق خارج نشود بلکه درگير و دار حادثهها و ابتلاها عبوديتش شکوفاتر و بارورتر گردد. بنابراين در گرفتاري نبايد از سلک عبوديت خارج شده و در تواناييهاي خود براي گذر از اين گردنههاي آزمون ترديد روا داشت
پس از بررسي شرايط ابتلا دو پرسش پيش ميآيد نخست اين که آيا غير مومنان هيچ بلا و مصيبتي در دنيا نميبينند ؟ و ديگر اين که آيا اختلاف مراتب مومنان در شدت ابتلائات نوعي دسته بندي را بر ميتابد يا خير؟
پاسخ سوال اول اين است که ظالمان و کافران نيز در دنيا دو گونه رنج و ابتلا دارند يکي رنجهاي طبيعي که مقتضاي زندگي مادي و محدود دنيا ست و آن عبارت است از اين که سرور و شادکامي در اين جهان محدود است و در نهايت انسان را ناکام ميگذارد يا دلزده ميکند که قرآن کريم فرمود «متاع الدنيا قليل» بهرهي دنيا اندک است. (نساء / 77) حضرت علي (ع) فرموده اند: «نشد که از دنيا دلي شاد و لبي خندان شود، و پس از زماني بس کوتاه، چشمي گريان پي آمد آن نباشد، هرگاه باشد خوشيها به کسي روي آورد، بي درنگ با شرنگ رنجها روي برتافت. شبنمي از رفاه بر بوستاني ننشانيد، جز آن که از گرفتاري و رنج رگباري سخت بر آن جا بباريد و از دنيا جز اين انتظاري نيست که بامدادان ياور انسان باشد و شامگاهان چهره اي ناشناس بنمايد. اگر يک سوي آن به کام شيرين آيد، ديگر سويش تلخ و هلاکت آور باشد. هيچ کس از فراواني آن کامياب نشد، مگر آن که رنجي از رنجهاي آن را ديد...»
دومين ابتلاي اهل کفر و ظلم اين است که امکان بهره برداري از دنيا برايشان فراهم ميشود تا سرانجام به ناگاه عذاب فرا ميرسد و آنها ديگر فرصتي براي بازگشت و اصلاح ندارند.
«فَلمّا نَسوا ما ذُکِّرو ا بِه فَتَحنا عَليهِم اَبوابَ کُلِّ شي حَتّي اِذا فَرِحوا بِما أوتُوا أَخذناهُم بَغتَةً فَإذا هُم مُبلسون» هنگامي که آنچه را به آنها يادآوري شده بود، فراموش کردند؛ درهاي همه چيز را به روي آنها گشوديم تا دل خوش شدند، ناگهان آنها را گرفتيم پس در اين هنگام نااميد شدند. (انعام / 44)
به همين دليل به پيامبر (ص) ميفرمايد که به آنها که از حق روي ميگردانند هشدار بده و بگو «إِن أدري لَعَلََه فِتنَة لَکُم وَ مَتاع اِلي حين» من نميدانم شايد اين آزمايشي باشد و بهره اي براي مدتي که سر ميآيد (انبياء / 111)
بنابراين مرتبه اي از ابتلائات الهي مثل استدراج و مکر و املاء مخصوص کافراني است که لباس تقوا را برکنده و از حريم عبوديت خارج شدند. «کَذلکَ نَبلوهُم بِما کانوا يفسقُون» (اعراف / 163) البته اين همه از لطف و رحمت خداوند است که رو گردانندگان از آخرت را از نعمت اندک دنيا بهرهمند ميکند تا دست کم در اين جا خوشي ناچيزي را تجربه کنند و همين بهره کم را از دوستانش ميگيرد تا اجر عظيم اخروي را نصيب شان کند. هم از اين رو پيامبر فرمود: «عَجَبا ً لِلعَبدِ المُومن مِن شيعَةِ مُحمدِ وَ عَلي عليهما السلام اِن ينصرفِي الدّنيا عَلي اَعدائه فَقد جَمَع لَه خَير دارين وَ اِن امتَحَن فِي الدّنيا فَقَد ادَّخرَلَه في الاخِرةِ ما لايکون لمِحنَتة فِي الدّنيا قَدرٌ عِندَ اِضافَتها اِلي نِعمَ الاخِرة و کَذلکَ عَجَبا للعَبد المُخالف لَنا اَهل البَيت اِن خَذَلَ في الدّنيا وَ غََلَب باِيدِي المُومنينَ فَقد جَمعَ عَليه عَذابَ الدّارين .
شگفتا از بندهي با ايمان از پيروان پيامبر و علي عليه السلام اگر در دنيا برابر دشمنش ياري شده و پيروز گردد. زيرا خداوند خير دنيا و آخرت را براي او جمع کرده. و اگر به ناکامي آزموده شود، چنان با نعمتهاي افزوده بهشتي جبران ميشود که اثري از رنج اين آزمون باقي نماند. و شگفتا از دشمنان اهل بيت اگر در دنيا به دست مومنان شکست خورند. پس رنج دنيا و آخرت براي آنها جمع شده است.
اين دو مراتبي از ابتلاي کافران و منافقان بود. اما مومنان نيز مراتبي از ابتلا دارند که مخصوص آنهاست. زيرا آثار متفاوتي دارد و به طور کلي به ابتلاها خير و شر تقسيم ميشود.
امام صادق (ع) فرمودند: روزي حضرت علي (ع) بيمار بود و عده اي براي ديدار ايشان آمده و گفتند: يا اميرالمومنين چگونه شب را به صبح رسانديد ؟ حضرت فرمودند: «أصبَحتُ بِشَرٍّ» به بدي شب را پشت سر گذشتم. پس آنها گفتند: سبحان الله ! اين سخن کسي مثل توست ؟!
سپس امام (ع) آيهي بالا را خواندند و تفسير فرمودند: «فَالخَير الصِّحت وَ الغِني و الشَّر المرضُ وَ الفَقرُ، ابتِلاءً وَ اختباراَ» يعني منظور از خير سلامتي و ثروت است و مراد از شر بيماري و تنگدستي، براي آزمودن و آگاهي از حالات. تعجب ميکنم از مومني که پيرو محمد و علي عليهما السلام است و در دنيا بر دشمنش پيروز ميشود. بدرستي که خير دنيا و آخرت براي او جمع شده و اگر در دنيا گرفتار شود براي آخرتش ذخيره ميگردد، به اندازه اي که محنت دنيايي است در برابر آن چيز است و متعجب هستم از مخالفاني که به دست مومنان شکست ميخورند و رنج دنيا و اخرت برايشان جمع شده است.
پس مومنان به انواع و اقسام آزمونها مبتلا ميشوند. اما همه در يک سطح نيستند مومنان متوسط که به آيات الهي توجه دارند و گاهي بر اثرغفلت يا جهالت به خطا آلوده ميشوند بر اثر همين گناهان خداوند آنها را گرفتار ميکند تا اثر نيکي از خود به جا گذارند يا به سبب رنجي گناهشان شسته و بخشيده شود. هم از اين رو قرآن کريم پس از اشاره به آيات الهي و روز حساب ميفرمايد «وَ ما اَصابَکُم مِن مُصيبةٍ فَبما کَسبَت اَيديکُم وَ يعفوا عَن کثيرٍ» اگر مصيبتي به شما رسيد پس به خاطر آن است که با دست خودتان آن را کسب کرديد و بسياري از خطاهايتان آمرزيده ميشود (شوري / 30) «روزي امام علي (ع) به جمعي از يارانشان فرمودند: ميخواهيد بگويم بهترين آيه در کتاب خداي عز وجل کدام است ؟ پيامبر خدا (ص) به ما فرمود: «وَ ما اَصابَکُم مِن مُصيبةٍ فَيما کَسَبَت اَيديکُم» چون خداوند عز و جل بزرگوارتر از آن است که آنچه در دنيا کيفر داده در آخرت هم عقوبت دهد و از آنچه در دنيا گذشته و عفو کرده، در آخرت دوباره به آن باز گردد»
بنابراين ابتلائات مومنان متوسط براي مغفرت و آمرزش آنهاست. امام صادق (ع) فرمودند: «اذا ارادَ اللهُ عزّوجلّ بعبد خيراً فأذنبَ ذنباً تَبعه بِنقمةٍ وَ يذَّکره الاستِغفارَ وَ اِذا ارادَ اللهُ عزُوجلَّ بِعَبدٍ شَرّاً فَاذنَب ذَنباً تَبعهُ بِنعمةٍ لينسيه الاستِغفارَ و يتمادي بِه وَ هُوَ قَولُ اللهِ «سنستدرجهم من حيث لايعلمون» بالنعم عند المعاصي».
اين حديث به خوبي تفاوت ابتلاي مومنان با غير مومنان را بيان ميکند اما انبيا و اوليا و مومنان برتر از مراتب ديگر بلا بهرمند هستند.
ايمان آورندگان ثابت قدمي که در مواجهه با کفار پايدارند در رنجها و مصائب ايمان شان را پاس ميدارند و از هدايتهاي ويژهي الهي بهرهمند ميشوند و بر درجاتشان افزوده ميشود. «وَالذَّين کَفَروا و کَذّبوا بِاياتِنا اولئِکَ اَصحابُ النّار خالدينَ فيها وَ بِئسَ المَصير ما اَصابَ مِن مُصيبَةٍ الاّ بأذنِ اللهِ وَ مَن يومنُ بِاللهِ يهدِ قَلبَه وَ اللهُ بِکلِّ شَيءٍ عَليمٍ» و کساني که کفر ورزيدند و آيات ما را دروغ شمردند، آنها اهل آتشاند و هميشه در آن خواهند ماند و بد سرانجامي دارند. مصيبتي به کسي نميرسد مگر به اذن خداوند و کسي که به خدا ايمان آورد قلبش هدايت يافته و او به همه چيز داناست. (تغابن / 10 و 11).
مصداق بارز اين آيه پيامبراني هستند که در برابر کفار ايستادگي ميکنند و همه رنجها را به جان ميخرند تا بر هدايتشان افزوده شود و در مدارج قرب بالا روند. قرآن کريم دربارهي کساني که در پي خشنودي حق تعالي هستند ميفرمايد: «هُم دَرَجاتٌ عنداللهِ وَ اللهُ بما تَعمَلون بَصيرٌ» (آل عمران / 163) يعني آنها که جانشان در فراز و فرودها آزموده ميشود و تنها در پي رضاي محبوباند خودشان درجاتي در پيشگاه خداوند هستند. نه اينکه براي آنها درجات و جايگاهي قرار داده ميشود، بلکه آن درجات عين نفس پاک و آزمودهي آنهاست که هر رنجي را براي رضاي خدا ميپسندند و ميپذيرند و اگر آن درجات مرتبه و منزلتي دارند از فيض وجود و حضور آنهاست.
مرتبهي ديگر از ابتلاي مومنان که مربوط به اولياي خدا ست در سورهي حديد بيان شده است «ما اصابَ مِن مُصيبةٍ فِي الاَرضِ وَ لا في اَنفُسَکُم الاّ في کِتابٍ مِن قبلِ أَن نَبرَأها إِنَّ ذلکَ عَلي اللهُ يسيرٌ * لِکَيلا تَأسوا عَلي مافاتَکُم وَ لا تَفرَحوا بِما اتيکُم وَ اللهُ لا يحبُّ کلَّ مُختالٍ فخورٍ» هيچ خير و شري در زمين يا در جانتان به شما نميرسد مگر اين که در کتابي قبل از پيدايش آن نوشته شده اين کار براي خدا سهل است * براي اينکه به آنچه از دست ميدهيد غمگين نشويد و براي آنچه به شما ميرسد سرخوش و دلشاد نگرديد و خداوند هيچ خيال پرداز فخر فروش را دوست ندارد (حديد / 22 و 23)
علامه طباطبايي ميفرمايند «مصيبت، واقعه اي است که براي چيزي پيش ميآيد و از اصابت تير با هدف گرفته شده و بنابر اين مفهوم شامل خير و شر ميشود ولي در استعمال معمولا براي شر به کار ميشود»
در اين مرتبه از امتحان و ابتلاي مومنان سخن بر سر اين نيست که در مصايب ايمان به خدا را حفظ کنند تا بر هدايتشان افزوده شود، بلکه سخن اين جاست که در اين مصايب به انقطاع کامل برسند و به چيزي رنجور يا خرسند نگردند نه اينکه در رنج و خرسندي در راه رضاي خدا بکوشند و دست در دست خدا بگذارند. در اين جا کسي که دست خدا به يارياش آمده ميکوشد که خود را از هرچه غير معبود است، جدا سازد.
«هنگامي که امام زين العابدين (ع) به سوي يزيد آورده شدند و در برابر او ايستادند، آن ملعون گفت: «و ما اَصابَکُم مِن مُصيبَةٍ فبما کَسَبَت اَيديکُم» ! سپس امام سجاد (ع) فرمودند: اين آيه دربارهي ما نيست، بلکه خداوند دربارهي ما فرمود: «ما اَصابَ مِن مُصيبةٍ في الاَرضِ وَ لا فِي اَنفُسکُم الاّ في کتابٍ مِن قبلِ أَن نَبرأَها»
مراتبي که براي ابتلائات برشمرديم، تقريبا در حديثي از اميرالمومنين علي (ع) بيان شده است: «إنَّ البَلاءٍ للظالمِ اَدَبٌ وَ للمومنِ اِمتِحان وَ للانبياء دَرَجةٌ وَ للأولياءِ کرامَة ٌ» به درستي که بلا براي ستمگران عقوبت و ادب کردن است و براي مومنان آزمون و براي انبيا درجه و براي دوستان و مقربان خداوند کرامت است.
ممکن است با ديدن اين حديث شريف تعارضي به نظر بيايد. زيرا در بسياري از روايات که نمونههايي از آن را پيش از اين خوانديم اين مضمون وجود دارد که «اشدُّ النّاس بَلاء الاَنبياءَ ثُمَّ الذّينَ يلونَهم ثُمَّ الاَمثل فَالامثلُ»
بنابراين روايات بالاترين درجات ابتلا به انبيا نسبت داده شده ولي در حديث پيش گفته فراتر از پيامبران ابتلاء اولياست. پاسخ اين است که پيامبران داراي درجات مختلفي هستند «وَ رَفَع بَعضُهُم فَوقَ بعضٍ دَرَجاتٍ» (بقره /253) و حواريون و جانشينان آنها نيز به حسب اختلاف درجات پيامبرشان مراتب گوناگوني پيدا ميکنند و ممکن است پيروان و اصحاب پيامبري که برتر از پيامبران ديگر است از پيروان آن نبي و حتي از خود آن پيامبر رشد يافته تر و بلند مرتبه تر باشند. هم از اين رو برخي از اولياي خدا به خصوص جانشينان و پيروان سيد انبيا حضرت محمد مصطفي (ص) ميتوانند از ساير پيامبران منزلتي برتر داشته باشند. و صد البته که چنين است و مصداق بارز آن معصومين از اهل بيت رسول اکرم (ص) هستند. با اين ملاحظه آن حديث کاملا روشن ميشود که پيامبران شديدترين بلاها را دارند سپس آنها که در مقام و مرتبه پس از آنها ميآيند. بنابراين در بين اوليايي که از ساير انبيا برتراند، پيامبري است که شديدترين بلا براي اوست و سپس براي کساني که پس از او هستند «ثمَّ يلونَهُم». پس از روشن شدن اين مطلب که مومنان به حسب ايمانشان گرفتاريها و آزمونهاي دشوارتري دارند، لازم است به حل يک تعارض در روايات بپردازيم. زيرا حضرت علي (ع) ميفرمايند: «اَلا وَ اِنَّ مِن البَلاءِ الفاقَةُ وَ اشدُّ مِن الفاقَةِ مَرَضٌ البَدَنِ وَ اشدُّ مِن مَرَضٌ البَدَنِ مَرَضُ القَلبِ.» هوشيار باشيد که براستي نداري از جمله بلاهاست و سخت تر از نداري، بيماري تن است و سخت تر از آن بيماري قلب است.
در اين روايت شديد ترين بلا، بيماريهاي قلبي معرفي شده که مصداق با رز و کامل آن کفر و نفاق است که به هيچ روي در انبيا و اوليا وجود ندارد. و در مجموع معلوم نيست که شديدترين بلاها براي پيامبران است يا دشمنان خدا و رسولان اش.
راه حل اين تعارض توجه به عدم وحدت موضوع است زيرا بلاياي ظاهري و دنيايي غير از بلاياي باطني و اخروي است. در بلاياي ظاهري پيامبران شديدترين و دشوارترين بلاها را ميچشند. اما بلاهاي باطني موضوعي ديگر است که ويژهي کفار و منافقان بوده و مکر واستدراج شيوهها و ابزارهايي براي ابتلائات باطني و اخروي دشمنان حق است وذره اي از بلاياي باطني از نظر شدت و تلخي در مقياس سعادت انسان با همه بلاياي انبيا واوليا و مومنان از آغاز آفرينش تا قيامت قابل مقايسه نيست. از اين رو خداي تعالي بيمار دلان هدايت ناپذير را به حال خود رها کرده و در نعمت ظاهري دنيا قرار ميدهد زيرا آنها گرفتار بدتر ين بلاها هستند و در اين نعمتها خيري براي آنها نيست. لذا امام علي (ع) فرمود «ما خَيرُ بِخَيرٌ بَعدَه النّار وَ ما شَرٌ بَشَرٍّّ بعدَهُ الجنة و کُلُّ نَعيمٍ دونَ الجَنَّةِ مَحقُورٌ وَ کُلُّ بَلاءٍ دونَ النّارِ عافيةٌ» . در خوشي که بعد از آن آتش است، خير نيست. و ناخوشايندي که پس از آن بهشت است، بد نيست. هر نعمتي غير از بهشت ناچيز است و هر بلايي غير از آتش عافيت و سلامتي است.
پس با معيا ر سعادت حقيقي انسان ميتوان بلاياي ظاهر و باطني را سنجيد و با هم مقايسه کرد حاصل آن مقايسه اين است که با بلاي باطني شديدترين گرفتاري هاست و درباره بلاياي دنيايي و ظاهري بايد گفت کل بلا دون النار عافية.
موضوعات مرتبط: گونان گون
برچسبها: گوناگون
اسلام بدون ولایت ناقص است
اگر همه انسان ها گرد هم بیایند تا حقیقت مسأله غدیر را درک کنند، نخواهند توانست.
رسالت پیامبران الاهی در روز غدیر کامل شد. دین اسلام بدون ولایت و امامت ناقص است. اسلام برای کامل شدن نیاز به بیان ولایت و امامت دارد.
قرآن ناطق کسی است که روح کتاب آسمانی در او خلاصه می شود. برای درک واقعه غدیر نیاز به استدلال و منطق قرانی است و باید در این رابطه به عقل کل، مراجعه کرد و بدون عقل کامل، نمی شود مسأله غدیر را فهمید.
این روز به اندازه ای عظمت دارد که باید در حد خود گرامی داشته شود و باید دانست که غدیر و ولایت بر اساس معیار کل عالم و حساب و کتاب الاهی شناخته می شود.
فهم غدیر و مفهوم ناب آن امری دشوار است. آن کس که به صورت کامل بر حقیقت غدیر آگاه است، خدای متعال است و ما انسان ها برای درک صحیح جایگاه غدیر، نیازمند مراجعه به قرآن هستیم.
اهمیت و درجه عید غدیر نسبت به اعیاد دیگری همچون عید فطر و عید قربان نسبت افضل است به فاضل و این امر نشان از جایگاه والای غدیر و امامت و ولایت در اسلام دارد.
اسلام برای کامل شدن نیاز به بیان ولایت و امامت دارد و بدون بیان ولایت ناقص است. با توجه به آیه سوم سوره مائده «الیوم اکملت لکم دینکم و اتممت علیکم نعمتی»[1] که در روز غدیر بر پیامبر نازل شد، معلوم می شود دین الاهی در روز عید غدیر و با اعلان ولایت امیرالمومنین علیه السلام تکمیل شده و رسالت پیامبران الاهی نیز در همین روز کامل گردید. در روز عید غدیر حجت خداوند بر همه افراد تمام شد.
شناخت و درک شخصیت وجودی حضرت علی علیه السلام کار بسیار مشکلی است که اگر بخواهیم این شخصیت را بشناسیم، کار بسیار مشکلی پیش رو داریم و این مسأله چنین است که بخواهیم به قدر پشه ای از دریای بیکران امیرمؤمنان علیه السلام آب برداریم.
قرآن کریم کامل کننده کتاب های آسمانی پیش از خود است. این کتاب آسمانی نیازمند مفسری آگاه و جامع است و عید امامت و ولایت در روز غدیر به نوعی تکمیل کننده، کتاب های آسمانی است.
پی نوشت:
[1] مائده، 3.
موضوعات مرتبط: گونان گون
برچسبها: گوناگون
دیدن فیض خدا با فراموشی نفس
ایمان بهترین سرمایه و باعث نجات است، قرآن کریم برای ایمان فضائل و برای مؤمن درجاتی بیان کرده و رستگاری را برای مؤمنان دانسته است «قد افلح المومنون»[1]
ما می گوییم مؤمن کسی است که به خدا، رسول، غیب و اصول دین ایمان بیاورد و به فروع عمل کند در حالی که این پاسخ غیر عالمانه و بیان لوازم ایمان است.
برای این که ایمان را تعریف کنیم باید ببینیم مؤمن کیست و برای شناخت مؤمن باید ببینیم خدا چه کسی را مؤمن معرفی کرده است؟ خداوند در سوره حشر می فرماید من مؤمن هستم «السَّلامُ الْمُؤْمِنُ الْمُهَیمِن».[2]
حال باید دید آیا مؤمن مشترک لفظی است که در مورد خدا یک معنا و در مورد انسان یک معنای دیگری دارد یا این که یک حقیقت و یک معنا دارد لکن لوازمش فرق می کند.
خودمان اگر بخواهیم در امان باشیم و به خودمان امنیت ببخشیم باید وارد پناهگاه شویم همان پناهگاهی که فرمود «کلمة لا اله الا الله حصنی»[3] لکن لازمه آن این است که به اصول دین، ایمان داشته باشیم و فروع دین را عمل کنیم؛ در این صورت است که وصف مؤمن را که خدا دارد ما هم پیدا می کنیم.
خدا نسبت به دیگران ایمنی بخش است ما نسبت به خودمان ایمنی بخش هستیم. کسی که امنیت می بخشد مؤمن است و این مؤمن، هیمنه دارد. از این رو کلمه مهیمن در کنار مؤمن آمده یعنی کسی که امان بخش است؛ هیمنه دارد. چون آنقدر قدرت دارد که در مقابل عذاب الیم ایستادگی کرده و خودش را با مبارزه با نفسش نجات داده است.
در دعای امام کاظم علیه السلام آمده است «ان الراحل الیک قریب المسافه؛ خدایا کسی که بخواهد سمت تو بیاید راهش خیلی کم است».[4] بین ما و فیض خدا یک پرده است. مرحوم صدوق در کتاب توحید از حضرت ابراهیم نقل می کند «لیس بینه و بین خلقه حجاب غیر خلقه»[5] پس خود این خلق یک پرده رقیق است نه این که بین خلق و خدا یک پرده باشد بلکه خود خلق پرده و فاصله است.
آدم وقتی خود را نبیند فیض خدا را می بیند و این همان ایمان است. لکن لازمه آن این است که به اصول ایمان بیاورد و فروع را عمل کند. این مؤمن متخلق به اخلاق الاهی می شود و هم خودش را و هم جامعه را نجات می دهد.
پی نوشت ها:
[1] مومنون، 1.
[2] حشر، 23.
[3] بحار الأنوار، ج 49، ص 127
[4] مصباح المتهجد و سلاح المتعبد، ج 2، ص 583.
[5] التوحید للصدوق، ص 179.
ایمان بهترین سرمایه و باعث نجات است، قرآن کریم برای ایمان فضائل و برای مؤمن درجاتی بیان کرده و رستگاری را برای مؤمنان دانسته است «قد افلح المومنون»[1]
ما می گوییم مؤمن کسی است که به خدا، رسول، غیب و اصول دین ایمان بیاورد و به فروع عمل کند در حالی که این پاسخ غیر عالمانه و بیان لوازم ایمان است.
برای این که ایمان را تعریف کنیم باید ببینیم مؤمن کیست و برای شناخت مؤمن باید ببینیم خدا چه کسی را مؤمن معرفی کرده است؟ خداوند در سوره حشر می فرماید من مؤمن هستم «السَّلامُ الْمُؤْمِنُ الْمُهَیمِن».[2]
حال باید دید آیا مؤمن مشترک لفظی است که در مورد خدا یک معنا و در مورد انسان یک معنای دیگری دارد یا این که یک حقیقت و یک معنا دارد لکن لوازمش فرق می کند.
خودمان اگر بخواهیم در امان باشیم و به خودمان امنیت ببخشیم باید وارد پناهگاه شویم همان پناهگاهی که فرمود «کلمة لا اله الا الله حصنی»[3] لکن لازمه آن این است که به اصول دین، ایمان داشته باشیم و فروع دین را عمل کنیم؛ در این صورت است که وصف مؤمن را که خدا دارد ما هم پیدا می کنیم.
خدا نسبت به دیگران ایمنی بخش است ما نسبت به خودمان ایمنی بخش هستیم. کسی که امنیت می بخشد مؤمن است و این مؤمن، هیمنه دارد. از این رو کلمه مهیمن در کنار مؤمن آمده یعنی کسی که امان بخش است؛ هیمنه دارد. چون آنقدر قدرت دارد که در مقابل عذاب الیم ایستادگی کرده و خودش را با مبارزه با نفسش نجات داده است.
در دعای امام کاظم علیه السلام آمده است «ان الراحل الیک قریب المسافه؛ خدایا کسی که بخواهد سمت تو بیاید راهش خیلی کم است».[4] بین ما و فیض خدا یک پرده است. مرحوم صدوق در کتاب توحید از حضرت ابراهیم نقل می کند «لیس بینه و بین خلقه حجاب غیر خلقه»[5] پس خود این خلق یک پرده رقیق است نه این که بین خلق و خدا یک پرده باشد بلکه خود خلق پرده و فاصله است.
آدم وقتی خود را نبیند فیض خدا را می بیند و این همان ایمان است. لکن لازمه آن این است که به اصول ایمان بیاورد و فروع را عمل کند. این مؤمن متخلق به اخلاق الاهی می شود و هم خودش را و هم جامعه را نجات می دهد.
پی نوشت ها:
[1] مومنون، 1.
[2] حشر، 23.
[3] بحار الأنوار، ج 49، ص 127
[4] مصباح المتهجد و سلاح المتعبد، ج 2، ص 583.
[5] التوحید للصدوق، ص 179.
شیعه نقطه ضعف ندارد
مذهب سلفیان دارای تناقضات بسیار است. ما نیز می توانیم یک سلفی باشیم اما در معنای واقعی خود یعنی سلف صالح نه شخصی مثل مروان بن حکم.
همان طور که در جنگ صفین که میان امیرالمؤمنین علیه السلام و معاویه در گرفت، تعداد زیادی از سپاه دو طرف کشته شدند، حال آن که اگر سلف ملاک باشند، کدام طرف جنگ بر حق بوده و کدام طرف باطل؟ از سوی دیگر، اگر یک طرف را حق بدانیم، طرف دیگر این جنگ باطل است. پس عملکرد سلف، مصون از گناه نیست و این دلیل آنان پذیرفتنی نیست.
هرگاه از نقاط ضعف و تناقضات عقاید سلفیان، سخنی مطرح می شود، برای فرار از پاسخ دادن و همچنین نپذیرفتن آن، سخنی از عمر بن عبدالعزیز که خود فردی خطاکار است؛ نقل می کنند که می گوید: «خداوند شمشیرهای ما را از خون آنان پاک کرده پس زبان ما نیز به ذکر آنان آلوده نشود».
ببینید کسانی که امروز به عنوان رهبران فکری سلفیان، مطرح هستند؛ چند نفر از آنان به دست پیامبر حد خورده اند؟ اگر بناست سلفی باشیم، باید سلفی صالح باشیم و سلف، همان ائمه اثنی عشر هستند.
با توجه به فرمایش امیرالمؤمنین علیه السلام که می فرماید: «هرکسی در خانه خود بنشیند و به او حمله کنند، او از بین خواهد رفت» ما نباید در موضع دفاع باشیم تا بر ما اشکال کنند و ما جواب دهیم. ما باید در موضع هجوم باشیم. باید تاریخ را ورق بزنیم و با عقاید آنان آشنا شویم و مؤدبانه و محققانه تاریخ را برای آنان روشن کنیم. وظیفه ما دفاع نیست؛ زیرا ما نقطه ضعفی نداریم که نیاز به دفاع باشد.
وظیفه ما، معرفی عقاید فاسدسلفی ها و خلفای اموی، از طریق رسانه هاست. آنان می خواهند افرادی همچون متوکل را به عنوان سلفی معرفی کنند.
متوکل شخصی است که برای اهل حدیث بسیار ارزشمند بوده و او را سلف می دانند. درحالی که متوکل کسی است که قبر حسین بن علی علیه السلام را شکافت و در آن شیار ایجاد کرد تا در آن زراعت کنند و کسی است که عقل گرایان را از بین برد و اهل حدیث را مطرح کرد؛ آیا این شخص می تواند سلف صالح باشد؟
تنها ائمه اطهار علیهم السلام سلف صالح هستند
در اطراف شهر مشهد جوانانی هستند که تبلیغ سلفی گری می کنند. جوانان شما نیز باید با مطالعه تاریخ، زندگی، عقاید و ضعف های آنان، به آنان هجوم علمی، ادبی و اخلاقی انجام دهند.
با توجه به نزدیک شدن به دهه کرامت، می دانید که لقب عالم آل محمد را تنها امام رضا علیه السلام دارا است. به دلیل مناظرات علمی بسیار و پاسخ گویی به سؤالات ادیان مختلف، این لقب را تنها به ایشان نسبت داده اند. تمام ائمه معصوم علیهم السلام عالم هستند اما این لقب تنها برای ایشان استفاده می شود
پنج دلیل برای زیارت اهل قبور
حجر یکی از شخصیت های بزرگ اسلامی و از یاران پیامبر صلی الله علیه و آله و امیرالمؤمنین علیه السلام است. علامه سیدمحسن امین در کتاب «اعیان الشیعه» می نویسد: حجر از نیکان صحابه بود. همچنین فرماندهی شجاع، بلند همت، عابد، زاهد مستجاب الدعوة، عارف به خدا، مطیع محض فرمان پروردگار، حق گو، صریح ظلم ستیز، صبور، بی هراس از شهادت، ایثارگر و از یاران امیرالمومنین به شمار می رفت.
حجر، فردی متدین و مؤمن بود و از دل باختگان به اهل بیت و پیامبر بود. شبی که حضرت امیر علیه السلام ضربت خوردند؛ او در مسجد بود. قبل از اینکه حضرت امیر به مسجد بیاید، حجر از ترور حضرت با خبر شد. سریع خودش را به خانه رساند که آقا به مسجد نیاید. ولی آقا از راهی آمد که او را ندید و این اتفاق افتاد.
حجر از فرماندهان جنگ جمل و صفین بود. حضرت علی علیه السلام او را خیلی دوست داشت. در بیستم ماه رمضان، حجر به دیدن حضرت امیر رفت و دید که حضرت از هوش می رود و دوباره به هوش می آید و برای حضرت شعر می خواند: من تأسفم می خورم که چنین مولای با تقوایی را از دست داده ام. غصه بر خودم می خورم که از محضر شما محروم شده ام.
امام به هوش آمد و پرسید که این چه کسی است که شعر می خواند؟ گفتند: او حجر است. آقا او را صدا زد و فرمود: اگر روزی به تو بگویند که از علی تبری بجویی، آیا حاضری از من دست برداری؟ او گفت: اگر مرا با شمشیر قطعه قطعه کنند و بسوزانند؛ من دست از محبت شما برنمی دارم. امام فرمود: می دانستم! امام شهید شد و بعدها در زمان معاویه، ابن زیاد، حجر و فرزندش و تعدادی از یارانش را دستگیر کردند و به «مَرجُ العذراء» درنزدیکی شام بردند. او نگاهی به این منطقه کرد و گفت که مردم این منطقه به دست من مسلمان شدند و من اولین تکبیر را در اینجا گفتم.
در زمان خلیفه دوم حجر، سفیر اسلام بود. سپاهیان معاویه گفتند که از علی برائت بجوی وگرنه تو را می کشیم. او قبول نکرد و گفت من دو تا خواهش دارم: اجازه بدهید که دو رکعت نماز بخوانم. او نماز را سریع خواند و گفت که من نمازم را خیلی تند خواندم که نگویید حجر از مرگ ترسیده است! دیگر اینکه اول پسرم همام را بُکشید و بعد مرا بکشید. می ترسم وقتی شمشیر به گردن من گذاشته شود؛ عواطف پسرم تحریک بشود و دست از دفاع از علی علیه السلام بردارد. حجر، یاران و پسرش را به شهادت رساندند و در منطقه کنونی یعنی مرج عذرا دفن کردند.
معاویه بعد از شهادت حجر، سفری به حجاز داشت و با عایشه ملاقاتی کرد. عایشه به معاویه درباره شهادت دو نفر اعتراض کرد: محمد بن ابی بکر برادر عایشه که در مصر به شهادت رسید و حجر. عایشه به معاویه گفت: از پیامبر شنیدم در مرج عذرا (در دمشق) افرادی کشته می شوند که خشم خدا تا ابد بر قاتل آنهاست. حتی در روایات آمده است که امام حسین علیه السلام به معاویه اعتراض کرد که آیا تو حجر را نکشتی؟!
واقعا جای تعجب است! الان مناطقی وجود دارد که هنوز در آن بت می پرستند و کسی به آنها کاری ندارد ولی عده ای به تحریک غرب می آیند و قبر اولیاء خدا را خراب می کنند. علت این کار تحجر و عصبانیت است. علت اصلی آن مخالفت با خداست. احترام به قبور لازم است.
پنج دلیل برای زیارت اهل قبور
حجت الاسلام نجم الدین طبسی کتابی در نقد وهابیت نوشته است. ایشان در این کتاب پنج دسته دلیل برای زیارت قبور آورده است: دسته اول آیات قرآن است، سوره نساء آیه 64 می فرماید: ای پیامبر اگر مسلمانان برای استغفار پیش تو بیایند خدا توبه آنها را قبول می کند. «وَ لَوْ أَنَّهُمْ إِذ ظَّلَمُواْ أَنفُسَهُمْ جَاءُوک فَاسْتَغْفَرُواْ اللَّهَ وَ اسْتَغْفَرَ لَهُمُ الرَّسُولُ لَوَجَدُواْ اللَّهَ تَوَّابًا رَّحِیمًا»[1] رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: حیات من با ممات من یکی است و اگر بعد از مرگم هم طلب مغفرت بکنید خدا قبول می کند. در سوره کهف داریم که وقتی محل حضور اصحاب کهف را پیدا کردند آنرا مسجد قرار بدهید.«إِذ یتَنازَعُونَ بَینَهُمْ أَمْرَهُمْ فَقالُوا ابْنُوا عَلَیهِمْ بُنْیاناً رَبُّهُمْ أَعْلَمُ بِهِمْ قالَ الَّذینَ غَلَبُوا عَلی أَمْرِهِمْ لَنَتَّخِذَنَّ عَلَیهِمْ مَسْجِدا»[2] بعضی ها از قرآن، خدا و پیامبر جلو می افتند.
در اینترنت یک بحثی فرضی با عبدالوهاب بنیانگذار فرقه وهابیت و خدا، طراحی شده است. از زبان عبدالوهاب نوشته اند: خدایا تو به فرشته ها گفتی که به انسان سجده کنند و این شرک است. «وَ إِذْ قُلْنا لِلْمَلائِکةِ اسْجُدُوا لِآدَمَ فَسَجَدُوا إِلاَّ إِبْلیسَ أَبی وَ اسْتَکبَرَ وَ کانَ مِنَ الْکافِرینَ»[3] خدایا در قرآن فرموده ای که محل ابراهیم را محل عبادت قرار دهید؛ این شرک است. «وَ اتَّخِذُوا مِنْ مَقامِ إِبْراهیمَ مُصَلًّی»[4] آنها واقعا از خدا جلو افتاده اند. وهابی ها می گویند که افکار ما با محوریت قرآن است ولی آنها قرآن را با سلیقه خودشان تفسیر می کنند.
روزی ابن عباس، مفسر بزرگ قرآن، به معاویه اعتراض کرد و گفت: چرا تفسیر قرآن را ممنوع کرده ای؟ معاویه گفت که تفسیر قرآن تو را که به روش علی علیه السلام تفسیر می کنی، ممنوع کرده ام. ولی اگر از افراد خودمان قرآن را تفسیر کنند اشکالی ندارد.
دسته دوم احادیث متعلق به اهل سنت است. در منابع اهل سنت آمده است که پیامبر فرمود: هر کس قبر مرا زیارت کند شفاعت من بر او واجب می شود. همچنین دسته سوم سیره صحابه و تابعین است. در کتاب اهل سنت داریم که خلیفه دوم هرگاه به مدینه وارد می شد به قبر پیامبر صلی الله علیه و آله سلام می داد. عبدالله بن عمر نیز کنار قبر پیامبر می ایستاد و سلام می داد. حتی داریم که اصحاب به زیارت قبر بلال می رفتند و در آیات قرآن داریم که می فرماید: شهدا زنده اند و باید آنها را تکریم کرد. «وَ لا تَحْسَبَنَّ الَّذینَ قُتِلُوا فی سَبیلِ اللَّهِ أَمْواتاً بَلْ أَحْیاءٌ عِنْدَ رَبِّهِمْ یرْزَقُون»[5] بنابراین توهین به قبر مسلمان هم اشکال دارد.
توهین به قبور مخالف باورهای اهل تسنن است
اهل تسنن قبر بزرگان خود نظیر شافعی و ابوحنیفه را زیارت می کنند. توهین کردن به قبور، با فرهنگ و باورهای آنها سازش ندارد. متأسفانه الان جنایات را به اسم اسلام و با فتواهایی که در تونس داده می شود انجام می دهند. اینها زیر سر یهودیان و اسرائیلی هاست که مسلمانان را به جان هم انداخته اند و مسلمانان را قتل عام می کنند.
دسته چهارم فتاوی اهل سنت برای توصیه زیارت اهل قبور است و دسته پنجم کتاب های متعددی است که در نقد عدم جواز زیارت قبور مؤمنین نوشته شده است.
پی نوشت ها:
[1] نساء، 64.
[2] کهف، 21.
[3] بقره، 34.
[4] بقره، 125.
[5] آل عمران، 169.
موضوعات مرتبط: گونان گون
برچسبها: گوناگون
منبع : صفایی حائری علی، مسؤوليت و سازندگى، ص 109
با یکی از دوستان خوبم بر سر سفره نشسته بودیم. او به پیاز علاقه داشت و به خوردن آن مشغول بود. کودکی در آن جا بود، مقداری از آن پیاز را دهان گذاشت. اشکش سرازیر شد و زبانش سوخت و آن را رها کرد. دوستم خندید؛ خنده ای پربار و پر از برداشت؛ که عده ای به خاطر جهتی از چیزهایی می گذرند، اما عده ای دیگر، همان چیز را به همان خاطر می خواهند. آن تیزی و تندی که کودک را فراری کرده، مرا به سوی خود کشانده است و سپس ادامه داد در برابر سختی ها و ناراحتی ها عده ای به همان خاطر که ما فرار می کنیم، به استقبال می روند و از سختی ها بهره می گیرند. همان دردها و فشارها که ما را از پای در می آورد، همان ها به عنوان پا، عامل حرکت و پیشرفت و ورزیدگی عده ای می شود.
چند رکعت نماز
منبع : کشکول شیخ بهایی، 23
يكى از بزرگان معرفت را پس از مرگش در خواب ديدند و از او پرسيدند كه پروردگارت با تو چه كرد؟ گفت: آن اشارات پريد، عبارات نابود شد، دانش ها از ياد رفت و رسم ها به كهنگى گراييد و جز چند ركعت
نمازى كه در دل شب خوانده بودم، چيزى سودمند نيفتاد
شکایت از نماز شب
منبع : برگرفته از پایگاه اندیشوران
خداوند متعال در قرآن می فرماید: وَ مِنَ اللَّیلِ فَتَهَجَّدْ بِهِ[1].و پاسی از شب را برای خواندن نماز بیدار باش. حضرت آیت الله مجتهدی می فرمایند: یک روز قبل از اذان صبح دیدم آیت الله العظمی بروجردی رحمه الله علیه در حیاط مدرسه فیضیه قدم می زنند و خیلی ناراحت هستند. فردای آن روز شیخ محمود اردکانی آمد و گفت دیشب آقای بروجردی اینجا آمده بودند، بسیار ناراحت بود و شکایت داشتند که چرا دیشب برق چند حجره خاموش بوده و طلبه های این حجره ها برای نماز شب بیدار نشده اند، طلبه نباید نماز شبش ترک شود. امام صادق(ع) فرمودند: لا تَدَع قِیامَ اللَّیلِ، فَاِنَّ اَلمَغبُونَ مَن حُرِمَ صَلوهَ اللَّیلِ نماز شب را رها مکن، به درستی که گول خورده کسی است که از نماز شب محروم شود.[2]
پی نوشت ها:
[1] - اسراء آیه 79
[2] - اقتباس و ویراست از کتاب کوتاه ترین و عمیق ترین راه
خادم لباس
منبع : نکته های ناب اخلاقی، ص20، كتابخانه تخصصی صاحب الزمان (عج) (مسجد جمکران)
يكى از بزرگان مى فرمود: وقتى لباسم كهنه است خادم من است، اما هر وقت لباس نو در بر مى كنم، من خادم لباسم مى شوم
تا ابد حزب علی پاینده است
منبع : نشریه پرتو سخن شماره271/ برگرفته از پایگاه اندیشوران
یا علی ای پیشوای مؤمنین/ ای خدا را حجت حق در زمین
یا علی ای قبله اهل ولا /«ای پس ازسوء القضا حسن القضا»
دیده ها با نام تو روشن شده/ سینه ها از مهر تو گلشن شده
نام زیبای تو باشد دلنشین /مهر تو با خاک ما گشته عجین
یا علی گفتیم و برپاخاستیم/ عالمی را زین سخن آراستیم
یا علی گفتیم و بر شب تاختیم/ ترس بر جان عدو، انداختیم
نهضت ما درس از حیدر گرفت/ شیوه از آن ساقی کوثر گرفت
با ولا یت نهضت ما زنده است/ تا ابد حزب علی پاینده است
یا علی دیوانه کوی توییم/ بسته زنجیر گیسوی توییم
جلوه حسن تو، گل را هست کرد/ بلبلا ن را از جمالت مست کرد
گفت پیغمبر در آن خم غدیر/ آن رسول مهربان و دستگیر
هر که را مولا منم ازمؤمنان/ هست مولا یش علی اندر جهان
بعد از آن گفتا به آواز جلی/ اهل ایمان، جانتان، جان علی
ناگهان، الیوم اکملت رسید/ کی محمد(ص) حق بدادت این نوید
با ولایت، دین تو گشته تمام/ دین مرضی خدا بر خاص و عام
سراینده: حسن صادقی گورجی
حج گزاران و چگونگي دستیابی به پاداش حقیقی
رسول اکرم صلي الله عليه و آله و سلم به شخص ثروتمندي که موفق به حضور در مراسم حج نشده بود فرمود: به کوه ابوقبيس بنگر اگر به اندازه اين کوه طلاي سرخ داشته باشي و آن را در راه خدا انفاق کني هرگز به پاداش حج گزاران، دست نخواهي يافت.
سپس فرمود: حج گزار چون مقدمات سفر خود را آماده کند چيزي بر نمي دارد و چيزي نمي نهد مگر آنکه خداوند ده حسنه براي او ثبت و ده سيّئه از او محو مي کند و ده درجه او را بالا مي برد. پس چون بر مرکب خود سوار شود، مرکبش گامي برنمي دارد و گامي نمي نهد مگر آنکه خداوند باز براي او چنان مي کند. پس چون به گرد کعبه طواف کند از گناهان خود بيرون مي آيد و چون بين صفا و مروه سعي کند از گناهانش به درمي آيد و چون در عرفات توقّف کند از گناهانش خارج مي شود و چون در مشعرالحرام توقّف کند از گناهانش برون مي آيد و چون رمي جمره کند از گناهانش خارج مي شود و اين چنين رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم يکايک مواقف را برشمرد و فرمود: اگر حج گزار در هر يک از اين مواقف درنگ کند از گناهانش بيرون مي آيد. آنگاه فرمود: تو کجا مي تواني به پاداش حج گزار دست يابي؟!؛ «أنّي لکَ أنْتَبلغَ ما يَبْلُغُ الحاجُّ».
شايد مراد پيامبر گرامي صلي الله عليه و آله و سلم از تأکيد بر خروج حج گزار از گناهان خويش پس از هر يک از مناسک، بيان اين نکته باشد که هر يک از اين اعمال در آمرزش گناهي خاص مؤثر است و براي آمرزش آن گناه واجب شده است يا آنکه گناهان چون انباشته شود و زنگار و پرده اي بر گنهکار شود، هر يک از اين مناسک موجب کاستن از ضخامت اين پردهها و کنار رفتن اين پوشش ها از دلها مي گردد.[1]
پی نوشت ها:
[1] جوادي آملي، عبدالله، جرعه اي از صهباي حج.
شیعه نقطه ضعف ندارد
مذهب سلفیان دارای تناقضات بسیار است. ما نیز می توانیم یک سلفی باشیم اما در معنای واقعی خود یعنی سلف صالح نه شخصی مثل مروان بن حکم.
همان طور که در جنگ صفین که میان امیرالمؤمنین علیه السلام و معاویه در گرفت، تعداد زیادی از سپاه دو طرف کشته شدند، حال آن که اگر سلف ملاک باشند، کدام طرف جنگ بر حق بوده و کدام طرف باطل؟ از سوی دیگر، اگر یک طرف را حق بدانیم، طرف دیگر این جنگ باطل است. پس عملکرد سلف، مصون از گناه نیست و این دلیل آنان پذیرفتنی نیست.
هرگاه از نقاط ضعف و تناقضات عقاید سلفیان، سخنی مطرح می شود، برای فرار از پاسخ دادن و همچنین نپذیرفتن آن، سخنی از عمر بن عبدالعزیز که خود فردی خطاکار است؛ نقل می کنند که می گوید: «خداوند شمشیرهای ما را از خون آنان پاک کرده پس زبان ما نیز به ذکر آنان آلوده نشود».
ببینید کسانی که امروز به عنوان رهبران فکری سلفیان، مطرح هستند؛ چند نفر از آنان به دست پیامبر حد خورده اند؟ اگر بناست سلفی باشیم، باید سلفی صالح باشیم و سلف، همان ائمه اثنی عشر هستند.
با توجه به فرمایش امیرالمؤمنین علیه السلام که می فرماید: «هرکسی در خانه خود بنشیند و به او حمله کنند، او از بین خواهد رفت» ما نباید در موضع دفاع باشیم تا بر ما اشکال کنند و ما جواب دهیم. ما باید در موضع هجوم باشیم. باید تاریخ را ورق بزنیم و با عقاید آنان آشنا شویم و مؤدبانه و محققانه تاریخ را برای آنان روشن کنیم. وظیفه ما دفاع نیست؛ زیرا ما نقطه ضعفی نداریم که نیاز به دفاع باشد.
وظیفه ما، معرفی عقاید فاسدسلفی ها و خلفای اموی، از طریق رسانه هاست. آنان می خواهند افرادی همچون متوکل را به عنوان سلفی معرفی کنند.
متوکل شخصی است که برای اهل حدیث بسیار ارزشمند بوده و او را سلف می دانند. درحالی که متوکل کسی است که قبر حسین بن علی علیه السلام را شکافت و در آن شیار ایجاد کرد تا در آن زراعت کنند و کسی است که عقل گرایان را از بین برد و اهل حدیث را مطرح کرد؛ آیا این شخص می تواند سلف صالح باشد؟
تنها ائمه اطهار علیهم السلام سلف صالح هستند
در اطراف شهر مشهد جوانانی هستند که تبلیغ سلفی گری می کنند. جوانان شما نیز باید با مطالعه تاریخ، زندگی، عقاید و ضعف های آنان، به آنان هجوم علمی، ادبی و اخلاقی انجام دهند.
با توجه به نزدیک شدن به دهه کرامت، می دانید که لقب عالم آل محمد را تنها امام رضا علیه السلام دارا است. به دلیل مناظرات علمی بسیار و پاسخ گویی به سؤالات ادیان مختلف، این لقب را تنها به ایشان نسبت داده اند. تمام ائمه معصوم علیهم السلام عالم هستند اما این لقب تنها برای ایشان استفاده می شود
اسلام بدون ولایت ناقص است
اگر همه انسان ها گرد هم بیایند تا حقیقت مسأله غدیر را درک کنند، نخواهند توانست.
رسالت پیامبران الاهی در روز غدیر کامل شد. دین اسلام بدون ولایت و امامت ناقص است. اسلام برای کامل شدن نیاز به بیان ولایت و امامت دارد.
قرآن ناطق کسی است که روح کتاب آسمانی در او خلاصه می شود. برای درک واقعه غدیر نیاز به استدلال و منطق قرانی است و باید در این رابطه به عقل کل، مراجعه کرد و بدون عقل کامل، نمی شود مسأله غدیر را فهمید.
این روز به اندازه ای عظمت دارد که باید در حد خود گرامی داشته شود و باید دانست که غدیر و ولایت بر اساس معیار کل عالم و حساب و کتاب الاهی شناخته می شود.
فهم غدیر و مفهوم ناب آن امری دشوار است. آن کس که به صورت کامل بر حقیقت غدیر آگاه است، خدای متعال است و ما انسان ها برای درک صحیح جایگاه غدیر، نیازمند مراجعه به قرآن هستیم.
اهمیت و درجه عید غدیر نسبت به اعیاد دیگری همچون عید فطر و عید قربان نسبت افضل است به فاضل و این امر نشان از جایگاه والای غدیر و امامت و ولایت در اسلام دارد.
اسلام برای کامل شدن نیاز به بیان ولایت و امامت دارد و بدون بیان ولایت ناقص است. با توجه به آیه سوم سوره مائده «الیوم اکملت لکم دینکم و اتممت علیکم نعمتی»[1] که در روز غدیر بر پیامبر نازل شد، معلوم می شود دین الاهی در روز عید غدیر و با اعلان ولایت امیرالمومنین علیه السلام تکمیل شده و رسالت پیامبران الاهی نیز در همین روز کامل گردید. در روز عید غدیر حجت خداوند بر همه افراد تمام شد.
شناخت و درک شخصیت وجودی حضرت علی علیه السلام کار بسیار مشکلی است که اگر بخواهیم این شخصیت را بشناسیم، کار بسیار مشکلی پیش رو داریم و این مسأله چنین است که بخواهیم به قدر پشه ای از دریای بیکران امیرمؤمنان علیه السلام آب برداریم.
قرآن کریم کامل کننده کتاب های آسمانی پیش از خود است. این کتاب آسمانی نیازمند مفسری آگاه و جامع است و عید امامت و ولایت در روز غدیر به نوعی تکمیل کننده، کتاب های آسمانی است.
پی نوشت:
[1] مائده، 3.
دست یابی به هدف با هر وسیله
توکل به معنای وکیل گرفتن خداوند در انجام کارها است، خداوند خود دعوت به توکل کرده است و به طور قطع پذیرنده توکل است.
کسانی ممکن است ادعای توکل بکنند اما در واقع توکل نداشته باشند. توکل اگر توکل حقیقی باشد، مورد پذیرش خداوند واقع می شود. همچنان که اگر دعا دعای حقیقی باشد، استجابت نیز به دنبال آن می آید.
گاه توکل ها توکل کاذبی است. اسمش توکل است. اگر انسان توکل به خداوند داشته باشد، نباید به موضوع دیگری امید بسته باشد. توکل حقیقی نیز ضمانت اجابت دارد.
اطمینان و اضطراب نداشتن یکی از آثار توکل است
توکل مراتبی دارد. نازل ترین مرتبه آن این است که انسان در حال اضطرار و در حالی که راه به جایی ندارد، به خداوند توکل کند.
مرتبه دوم توکل در اموری است که انسان برخی از اسباب را دارد، اما نگران فراهم آمدن اسباب دیگر است. احتمال فراهم آمدن دیگر اسباب را می دهد و در این امور به خداوند توکل می کند.
مرتبه کامل تر توکل، توکل در همه امور حتی از ساده ترین امور مانند غذا خوردن تا امور سخت تر است. انسان در این حالت معرفتی به خداوند و افعال هستی دارد که می داند قدرت اصلی دست خداوند است.
در این حالت فرد به دنبال اسباب می رود به دلیل آن که خداوند به آن امر کرده است. اما ننها امید به خداوند دارد.
اثر توکل نترسیدن در خطرها و سختی ها است
برخی آثار توکل نفسانی و برخی در بیرون بروز می یابد. به عنوان مثال اطمینان و اضطراب نداشتن یکی از آثار توکل است. اولین اثر توکل حالت آرامش است.
گفتن آرامش کار آسانی است، اما دست یابی به آن کار دشواری است. امام(ره) فرمودند من با دلی آرام و قلبی مطمئن به سوی خداوند می روم و این کار آسانی نیست.
انسان اگر وکیل مطمئنی برای کار خود بگیرد، خاطرش آسوده می شود و نگرانی ندارد. خداوند بالاترین وکیل برای انسان است. امنیت روانی و آرامش واقعی با وکیل گرفتن خداوند در امورات زندگی به دست می آید.
اثر دیگر توکل نترسیدن در خطرها و سختی ها است. اگر کسی بر خداوند توکل کرد از غیر خدا نمی ترسد.
امام(ره) قسم خورد که من در عمرم از کسی نترسیدم. این امر بزرگی است و هیچ کدام از بزرگان تاکنون چنین جمله ای را بیان نکرده اند.
حفظ عزت با تکبر مخلوط نشود
انسان هایی که توکل ندارند هنگام مشکلات به خواهش و التماس از دیگران می افتند. رشوه می دهند و هر راهی را برای برآوردن خواسته خود دنبال می کنند. در این حالت انسان احساس ذلتی در نفس خود می کند.
با توکل انسان در خود احساس عزت می کند، این موضوع کمی نیست. تنها به کسی احترام می گذارد که خداوند امر کرده است وگرنه احتیاج و ابراز نیاز به سوی خداوند است و می داند که بودن و نبودن آنان کاری صورت نمی دهد.
انسان متوکل دربرآوردن حاجات متوسل به حرام نمی شود. انسان غیرمتوکل به هر چیزی متوسل می شود. تملق بگوید و خود را در برابر دیگران ذلیل کند.
خداوند به انسان اجازه نداده است که خود را در برابر دیگران ذلیل کند. فردی که توکل داشته باشد، رفتار ذلت آمیز از خود نشان نمی دهد، بلکه از اسباب به نحو معقولی استفاده می کند.
باید توجه داشت که حفظ عزت با تکبر مخلوط نشود. عزت نفس به این معنا است که انسان خود را در برابر دیگران کوچک نکند، اما به آن معنا نیست که بر دیگران بزرگی بفروشد.
بزرگان ما با حفظ عزت نفس خود، از دیگران درخواست انجام کار نمی کردند و به عنوان نمونه اگر آب می خواستند با زبان کنایی این مطلب را می فهماندند؛ نه با زبان آمرانه.
استفاده از اسباب یکی از مراحل توکل است
مراحل توکل این است که انسان اول فکر کند، خداوند برای فرد چه اسبابی فراهم کرده است و برای رسیدن به مقصودش از آن اسباب استفاده کند. خداوند به انسان نیروهایی داده تا از این اسباب بهره ببرد.
به عنوان نمونه انسان برای دست یابی به علم باید از پیش مطالعه و مباحثه استفاده کند. نمی تواند همین طور بگوید خدایا به من علم بده.
دوم این که برای دست یابی به خواسته های خود از اسبابی که خداوند در محیط قرار داده است؛ استفاده کند. به عنوان مثال خداوند برای کسب علم استاد قرار داده که انسان برای تحقق این امر باید استاد مطلوب را بیابد.
بله اگر انسان هر جا که در اسباب کم آورد و در درخواست از دیگران ذلتی وجود نداشت؛ از دیگران درخواست کند و از محدودیت هایی که خداوند برای او قرار داده استفاده کند.
کسانی هستند که آن چنان به خداوند اعتماد دارند و می گویند که خداوند اسباب کار را فراهم می کند و از دیگران در صورتی که منافی با عزت نباشد، درخواست نمی کنند.