ندای وحی

قرآنی ،اعتقادی،مذهبی ، تربیتی

پرسش وپاسخ

اکبر احمدی
ندای وحی قرآنی ،اعتقادی،مذهبی ، تربیتی

پرسش وپاسخ

 

پرسش شما: چرا برخی زندگی ها تنگ و سخت می شود؟!

❇️پاسخ:
بسم الله الرحمن الرحیم
سلام علیکم
حق تعالی در قران می فرماید: و من اعرض عن ذکری فان له معیشه ضنکا.
و هر کس از یاد من دل بگرداند، در حقیقت، زندگی تنگ ( و سختی) خواهد داشت. ( طه. 20)
دوری از یاد خدا موجب پوچی زندگی و همچنین تلخی و سختی آن می گردد. کسانی که دچار سختی معیشت می شوند و در زندگی حس سر زندگی نداشته و به سختی و تنگی مبتلایند می باید راه درمان را در یاد خدا جست و جو کنند.
یاد خدا صرف یاد اوری فکری نیست بلکه یاد و عمل متناسب با این یاد می تواند منجی انسان از مشکلات زندگی باشد.


موضوعات مرتبط: پرسش وپاسخ
برچسب‌ها: پرسش وپاسخ

ادامه مطلب
تاريخ : جمعه 16 / 9 / 1396 | 7:58 | نویسنده : اکبر احمدی |

پرسش وپاسخ

%d8%b3untitled-1

«لباس سياه» مكروه يا مستحب!
پرسش 70. تعارض آموزه هاى دينى با يافته هاى علمى در پوشيدن لباس سياه و سياه پوش كردن تكايا و محافل چه توجيهى دارد؟ يافته هاى علمى حكايت از تأثير مثبت لباس هاى روشن، در نشاط و شادى و ارتقاى فعاليت هاى انسانى و تأثير منفى لباس سياه در اين امور دارد كه با سنت رايج دينى در محافل مذهبى در تعارض است! به اين تعارض چگونه پاسخ مى دهيد؟
تكيه عمده و اساسى اين سؤال و ابهام ذهنى، تعارض يافته هاى علمى با
آموزه هاى دينى در پوشيدن لباس سياه و سياه پوش كردن است. در مقام جواب و زدودن ابهام، اولين گام آن است كه آيا چنين تعارضى واقعيت دارد و آيا يافته هاى علمى، پوشيدن لباس سياه را به صورت كلى و در تمام حالات و موقعيت يك پوشش نامناسب مى شمارد؟
واقعيت آن است كه چنين تعارضى، بين يافته هاى علمى و روان شناسى با آموزه هاى دينى به چشم نمى خورد ممكن است بعضى بگويند: اين دو مرزهاى مطلقى است كه در پشت آنها ديگر زندگى وجود ندارد و حيات متوقف مى شود و رنگ سياه به معناى انهدام، نيستى و پوچى است و نفى ديگر رنگ ها مى باشد![28] در حالى كه اين نظريه، تنها گوشه اى از يافته هاى روان شناسى است.
ياد آورى اين نكته لازم است كه پذيرش «تأثير رنگ ها» به اين معنا نيست كه رنگ ها در انسان تأثيرى شديد دارند و سريع بر جهت گيرى ذهنى و رفتارى افراد مؤثر واقع مى شوند؛ مثلاً اگر رنگ آبى تأثير تسكينى و آرامش بخشى دارد، نمى توان از آن به عنوان يك داروى مسكن براى تسكين سريع استفاده كرد و يا از رنگ قرمز در ايجاد تحريك سريع بهره جست؛ بلكه تأثير پذيرفته شده رنگ ها، يك تأثير جزئى است كه در مدت زمان طولانى فرصت بروز پيدا مى كند.


موضوعات مرتبط: پرسش وپاسخ
برچسب‌ها: پرسش وپاسخ

ادامه مطلب
تاريخ : چهار شنبه 24 / 7 / 1396 | 7:2 | نویسنده : اکبر احمدی |

پرسش وپاسخ

سه. شادى از ديدگاه روان شناسى
به منظور تكميل پاسخ و نتيجه گيرى مطلوب، لازم است از زاويه روان شناسى به چند نكته اساسى و ضرورى دراين باب اشاره شود: 1. تعريف شادى، 2. راه رسيدن به شادى.

1. تعريف شادى
اگر چه موضوع شادى از غريب ترين موضوعات روان شناسى است و كمتر به آن پرداخته شده است؛ ولى با وجود اين، تعاريف متفاوتى از شادى ارائه شده است:
ـ «شادى عبارت است از احساس مثبتى كه از حس ارضاء پيروزى به دست مى آيد».
ـ «شادى عبارت است از مجموع لذت هاى منهاى درد».
ـ به عقيده ارسطو از ديدگاه علمى، نمى توان براى تمام افراد در همه سطوح، يك تعريف جامع از شادى ارائه كرد؛ لذا وى قائل است حداقل سه سطح از شادى وجود دارد:
يك. سطح نازل شادى، «لذت بردن» است.
دو. سطح متوسط شادى، با «عملكرد خوب» داشتن تعريف مى شود.
سه. سطح عالى شادى «زندگى متفكرانه» داشتن است.
براى افراد بسيار عادى، شادى به تعداد لذّات در زندگى معنا مى شود. حال
تفاوتى ندارد كه اين لذّات از فعاليت هاى پست و نكوهيده، ناشى شده باشد و يا ناشى از قربانى كردن بزرگوارانه خود باشد.
اين مفهوم شادى با زندگى انسانى، هرگز هماهنگى ندارد؛ چرا كه برخى بر اثر استفاده از مواد شادى آفرين (نه لذت نامشروع) ممكن است مدتى شاد باشند؛ ولى از سطح رضايت در زندگى كاسته شود! اينجا است كه سقراط حكيم مى گويد: بهتر است غمگين باشم تا يك خوك خوشحال؛ چه اينكه خوك از سطح لذّت بالايى برخوردار است؛ ولى نمى تواند از لحاظ ذهنى موقعيت تلاش هاى خود را بسنجد؛ فلذا قادر نيست رضايت خود را نشان دهد.
بر اين اساس بايد به تعريفى قابل اجرا براى همگان از لذت بپردازيم كه در آن «شادى» مساوى با رضايت به اضافه سطح لذت (شادى = رضايت + سطح لذت) است بنابراين اگر به سطح عالى شادى (زندگى متفكرانه) نمى توان رسيد؛ حداقل نبايد به صرف لذّت فارغ از سطح رضايت اكتفا كرد و به شادى حيوانى قانع شد.

 


موضوعات مرتبط: پرسش وپاسخ
برچسب‌ها: پرسش وپاسخ

ادامه مطلب
تاريخ : چهار شنبه 24 / 7 / 1396 | 6:58 | نویسنده : اکبر احمدی |

پرسش وپاسخ

ديدگاه اسلام
1.
گريه ماتم افزا و افسردگى آفرين، هرگز پسنديده نيست؛ بلكه مذموم و مورد نكوهش است. در سيره رسول خدا صلى الله عليه و آله اين گونه نقل مى كنند كه هر گاه يكى از اصحاب آن حضرت اندوهگين بود، رسول خدا با شوخى كردن او را شادمان مى نمود.[10] ائمه هدى عليهم السلام راه شادمان زيستن را به اصحاب خود نمايانده و مى فرمودند: «به رضاى خدا خشنود باش تا شاد و راحت زندگى كنى».
2.
گريه ارزشى در اسلام، گريه از خوف حضرت حق است كه خود يكى از راه هاى خودسازى و رشد است؛ نه سبب خمودى و خموشى.
گريه برخاسته از محبت به بندگان خدا و يا نفرت از دشمنان خدا نيز در همين مقوله قرار مى گيرد.
3. «
خنده» هرگز زشت و منفى نيست؛ بلكه هيجانى مانند شاد بودن بسيار مورد اهتمام شارع مقدس است. يكى از جلوه هاى شادى، «خنده» است و جلوه هاى ديگر مانند شوخى، مزاح و بذله گويى كردن نيز با رعايت شرايط خاص خود، مطلوب است. تنها برخى از انواع و اشكال خنده، مورد مذمّت قرار گرفته است.
4.
اسلام خنده را در برابر گريه (هر چند گريه ارزشى مانند گريه از خوف خداوند) و ياگريه را در برابر خنده (هر چند خنده حكيمانه و متفكّرانه) قرار نمى دهد. و هر يك را با ديگرى مقايسه نمى كند تا يكى را بر ديگرى ترجيح و
برترى دهد؛ بلكه هر يك را به عنوان واقعيت زندگى انسانى مى پذيرد و براى آنها، شرايط و ويژگى هايى را برمى شمارد.
5.
در حالت عادى روحيه حاكم بر زندگى انسان ـ بدون در نظر گرفتن موقعيت خاص ـ بايد شادى و نشاط باشد، نه غم و اندوه و گريه. لذا بايد آن را از راه هاى متداول و مشروع تحصيل كرد كه يكى از آنها تبسم و خنده است و راه هاى ديگر آن شوخى، ورزش، كار، پرهيز از گناه، مسافرت، استفاده از عطر و بوى خوش و پوشيدن لباس هاى شادى آفرين است. در مكتب اسلام شخص «مؤمن» شوخ طبع و خوش مشرب است؛ و «منافق» گرفته و اخمو است.[11]
رسول گرامى اسلام ـ كه اسوه حسنه تمام مردمان معرفى شده است ـ مى فرمايد: «من هم مانند شما بشرى هستم كه قهرا شوخى و مزاح مى كنم».[12] و يا مى فرمايد: «من شوخى مى كنم، ولى در گفتارم جز حق و راست نمى گويم».[13]
6.
خنده ارزشى در اسلام، خنده متفكرانه و حكمى است؛ يعنى، خنده اى كه در پرتو آن حكمتى اخلاقى، اجتماعى، اعتقادى، فقهى و ... مبادله مى شود. نمونه هاى متعددى از اين نوع شوخى و خنده در زندگى حضرت رسول نقل شده است كه در يكى از آنها، آن حضرت با پيران شوخى كرد، و فرمود: «اهل بهشت به صورت جوان زيبا وارد بهشت مى شوند».[14] پس از نگرانى پيران به آنها فرمود: «شما اول جوان مى شويد، سپس به بهشت مى رويد».
بنابراين خنده غيرمتفكرانه و يا خنده هايى كه با صداى قهقهه باشد و يا خنده هايى كه به گناه (غيبت، تهمت، تمسخر و استهزا، بدگويى و ...) آلوده باشد؛
مورد مذمت و نهى است؛ آن گونه كه خنده زياد نيز پسنديده نيست. ائمه هدى عليهم السلامبه اين نوع آفات هيجانى هشدار داده و انواع خنده هاى مذموم را گوشزد فرموده اند. در گفتار آنان خنده به قهقهه، زياد خنده كردن، مجلس خنده و فكاهى برگزارنمودن و همين طور خنده آميخته به دروغ، زشت شمرده شده است.


موضوعات مرتبط: پرسش وپاسخ
برچسب‌ها: پرسش وپاسخ

ادامه مطلب
تاريخ : چهار شنبه 24 / 7 / 1396 | 6:54 | نویسنده : اکبر احمدی |

جايگاه غم و شادى در اسلام

شادی

دو. جايگاه غم و شادى در اسلام
از ديدگاه اسلام خنده و گريه، شادى و غم و سرور و ماتم، هيچ كدام مطلوبيت ذاتى، استحباب نفسى و ارزش ماهوى ندارند تاچه رسد به آنكه يكى بر ديگرى رجحان و برترى داشته باشد.
اسلام كسى را به گريه كردن ـ به عنوان گريه ـ ترغيب نكرده است، همان گونه كه به شاد بودن ـ به عنوان شادى ـ امتياز نداده است؛ مگر به واسطه مقدمات و پيامدهاى آن. خنده و گريه بر اساس آن پيامد و يا مقدمه، مى توانند در مورد قضاوت و ارزش گذارى واقع شوند.
غم و شادى از جمله حالات نفسانى و صفات روحى و هيجانات حاكم بر ابعاد وجود آدمى هستند كه در قالب خنده، گريه و ... نمودار مى شوند و هر انسانى به عنوان انسان، از اين گروه هيجان هاى اوّليه برخوردار است. مهم آن است كه اين حالات، بر تعامل اجتماعى مطلوب و بندگى خداوند تأثير منفى نداشته باشد؛ بلكه تأثير مثبت بر آنها بگذارد.
غم و گريه اى كه به آدمى آسيب رساند و يا مانع خدمت به بندگان خداوند و بندگى شود و انسان را از رسيدن به هدفش باز دارد، مذموم است؛ همان گونه كه شادى آسيب زا و مانع عبادت و انجام وظايف دينى و انسانى نيز سخت مذمت شده است. آنچه مجال قضاوت درباره گريه و خنده و شادى و غم را فراهم
مى آورد، حداقل دو عنصر و انگاره است: يكى انگيزه و عامل بروز اين هيجان ها و ديگرى مشكل بروز اين هيجان ها. بر اساس همين دو انگاره، هيجان هاى يادشده مورد ارزيابى و قضاوت قرار مى گيرد:


موضوعات مرتبط: پرسش وپاسخ
برچسب‌ها: جايگاه غم و شادى در اسلام

ادامه مطلب
تاريخ : دو شنبه 4 / 6 / 1396 | 8:17 | نویسنده : اکبر احمدی |

غلبه غم و گريه در مراسم

Untitled-26

غلبه غم و گريه در مراسم
پرسش 69. در حالى كه خنده بر هر درد بى درمان دوا است، چرا حالت هيجانى غالب بر آيين دينى و مراسم اجتماعى دين سراسر غم و گريه مى باشد و مراسم دينى ما مسلمانان، هميشه آميخته با مصيبت و مرثيه خوانى حزن آفرين و غم افزا است؟ آيا اسلام مراسم شادى و جشن ندارد كه تمام مراسم دينى به حزن و اشك آميخته است؟
اين سؤال نشانگر ابهام فكرى عميق در بين بيشتر مسلمانان است. عمق و
بسط اين مسأله مى طلبد تا در خور يك جامعه جوياى حقيقت و پوينده ره حقيقت، ابهام زدايى نمود و شكل صحيح و اسلامى اين نوع احساسات و عواطف را بيان كرد و در سطح حوصله اين قلم و كاغذ مطالبى را ارائه نمود.
به منظور پاسخ به اين سؤال، چهار مرحله به شرح زير مطرح و تبيين مى گردد:
1.
شناسايى منشأ و خاستگاه اين ابهام فكرى و انحراف رفتارى و علت يا علل بروز آن،
2.
جايگاه غم و شادى در معارف اسلامى،
3.
جايگاه غم و شادى در روان شناسى، با تكيه بر منابع دينى و علمى،
4.
تعيين شكل صحيح و مطلوب غم و شادى (گريه و خنده).


موضوعات مرتبط: پرسش وپاسخ
برچسب‌ها: غلبه غم و گريه در مراسم

ادامه مطلب
تاريخ : دو شنبه 4 / 6 / 1396 | 8:14 | نویسنده : اکبر احمدی |

تربيتى و روانشناسى

روانشناسی تربیتی  مسیر ایرانی

تربيتى و روانشناسى

«گريه» هنجار يا ناهنجار!
پرسش 68. آيا ترغيب به گريه براى امام حسين عليه السلام ترغيب به غمگينى ـ كه حالتى منفى و به هنجار مى باشد ـ نيست؟ چرا اسلام با ترغيب به گريه براى امام حسين عليه السلام ما را به حزن و اندوه ترغيب مى كند؟ ترغيب به حالات نا بهنجار و منفى از جانب يك دين مدعى كمال، چه توجيهى دارد؟
در فرهنگ اسلامى و روايات معصومان عليه السلام، ترغيب فراوانى به گريه شده و براى آن ثواب ها و پاداش هاى زيادى گفته شده است.[1] در اين رابطه دو انگاره مهم قابل توجه و دقت است:
يك. هر گريه اى نشان از غم و اندوه ندارد. گريه اقسام متعدد دارد كه بايد بر اساس نوع آن قضاوت شود.
دو. هر گريه غمگسارانه اى، منفى و نابهنجار نيست.
نخست با تكيه بر محور دوم و اينكه گريه بر امام حسين عليه السلام يك نوع ماتم سرايى و شكلى از حزن و غمگينى است، به پاسخ سؤال مى پردازيم:

 


موضوعات مرتبط: پرسش وپاسخ
برچسب‌ها: تربيتى و روانشناسى

ادامه مطلب
تاريخ : دو شنبه 4 / 6 / 1396 | 8:11 | نویسنده : اکبر احمدی |

تربيتى و روانشناسى

غلبه غم و گريه در مراسم
پرسش 69. در حالى كه خنده بر هر درد بى درمان دوا است، چرا حالت هيجانى غالب بر آيين دينى و مراسم اجتماعى دين سراسر غم و گريه مى باشد و مراسم دينى ما مسلمانان، هميشه آميخته با مصيبت و مرثيه خوانى حزن آفرين و غم افزا است؟ آيا اسلام مراسم شادى و جشن ندارد كه تمام مراسم دينى به حزن و اشك آميخته است؟
اين سؤال نشانگر ابهام فكرى عميق در بين بيشتر مسلمانان است. عمق و
بسط اين مسأله مى طلبد تا در خور يك جامعه جوياى حقيقت و پوينده ره حقيقت، ابهام زدايى نمود و شكل صحيح و اسلامى اين نوع احساسات و عواطف را بيان كرد و در سطح حوصله اين قلم و كاغذ مطالبى را ارائه نمود.
به منظور پاسخ به اين سؤال، چهار مرحله به شرح زير مطرح و تبيين مى گردد:
1. شناسايى منشأ و خاستگاه اين ابهام فكرى و انحراف رفتارى و علت يا علل بروز آن،
2. جايگاه غم و شادى در معارف اسلامى،
3. جايگاه غم و شادى در روان شناسى، با تكيه بر منابع دينى و علمى،
4. تعيين شكل صحيح و مطلوب غم و شادى (گريه و خنده).


موضوعات مرتبط: پرسش وپاسخ
برچسب‌ها: تربيتى و روانشناسى

ادامه مطلب
تاريخ : سه شنبه 18 / 4 / 1396 | 8:37 | نویسنده : اکبر احمدی |

تربيتى و روانشناسى

1. اگر در سوگوارى براى سرور آزادگان، به ذكر حادثه جانگداز كربلا مى پردازيم و خاطره كشته شدن امام شهيدان عليه السلام و اسارت خاندان عصمت و طهارت را مرور مى كنيم؛ از اين رواست كه مرور خاطرات، يكى از راه هاى كاهش آلام و تسكين درد جانكاه شهادت و اسارت اهل بيت عليهم السلام است. آن گونه كه
صحبت كردن درباره شخص مورد علاقه و بيان ويژگى هاى خوب او ـ كه چگونه انسانى بود و چه خصايل پسنديده اى داشت و براى چه جان شريفش را از دست داد و ... ـ جملگى در تسكين داغديدگى بسيار مؤثر است.
البته زنده نگه داشتن حادثه كربلا در انديشه دينى، تنها به اين سبب نيست؛ بلكه دميدن لحظه به لحظه فرهنگ حسينى در شريان هاى زندگى و ابلاغ دين و استمرار خط رسالت است. محفل سوگوارى اباعبدالله عليه السلام مكتب حسين است و دراين مكتب درس ديندارى، آزادگى و جوانمردى تعليم مى گردد، نه صرفا مرهم نهادن بر دل داغديدگان (گرچه اين هم هست). از اين رو هم «شعر» است، هم «شعور»؛ هم «احساس» است، هم «ادراك».
2. عزادارى و سوگوارى براى امام حسين عليه السلام از دو منبع «سنت هاى الهى و آيين هاى مذهبى» و «آداب و رسوم بومى و ملى» شكل مى گيرد؛ يعنى، هم دينى و الهى است و هم بر سلايق مردمى و ابتكارات مشروع قومى و محله اى تكيه دارد. اين نوع ابزار سوگوارى و عزادارى، خود راهى ديگر جهت دل ماتم زده و غم ديده است؛ آن گونه كه برگزارى مراسم مذهبى و آيين دينى، خود راهى براى درمان داغديدگى و كاهش آرام داغديدگان معرفى مى شود.
مرثيه سرايى واعظان و روضه خوانى به سبكى كه ائمه عليهم السلام آن را تعليم نموده اند و الان مرسوم است از بهترين و دقيق ترين آيين هاى مذهبى و دينى در عزادارى و سوگوارى شمرده مى شود. اين آيين از تمام رفتارهاى بى هدف و كنش هاى افراطى شيون گونه به دور است و خود يكى از راه هاى التيام بر دل هاى شكسته از غم امام حسين عليه السلاممى باشد. البته آن دلى كه بند در گرو حسين عليه السلام دارد و اسير محبت او و بسته به ريسمان اهل بيت عليهم السلام است، چنين مى باشد؛ اما دل فارغ از تعلق حسينى، شكسته نشده تا به التيام نيازمند باشد و براى وى تمام اين عزادارى ها، همانند شيون مادر داغديده ناآشنا، داد و فرياد ديوانه وار است.


موضوعات مرتبط: پرسش وپاسخ
برچسب‌ها: تربيتى و روانشناسى

ادامه مطلب
تاريخ : سه شنبه 18 / 4 / 1396 | 8:35 | نویسنده : اکبر احمدی |

تربيتى و روانشناسى

تربيتى و روانشناسى

«گريه» هنجار يا ناهنجار!
پرسش 68. آيا ترغيب به گريه براى امام حسين عليه السلام ترغيب به غمگينى ـ كه حالتى منفى و به هنجار مى باشد ـ نيست؟ چرا اسلام با ترغيب به گريه براى امام حسين عليه السلام ما را به حزن و اندوه ترغيب مى كند؟ ترغيب به حالات نا بهنجار و منفى از جانب يك دين مدعى كمال، چه توجيهى دارد؟
در فرهنگ اسلامى و روايات معصومان عليه السلام، ترغيب فراوانى به گريه شده و براى آن ثواب ها و پاداش هاى زيادى گفته شده است.[1] در اين رابطه دو انگاره مهم قابل توجه و دقت است:
يك. هر گريه اى نشان از غم و اندوه ندارد. گريه اقسام متعدد دارد كه بايد بر اساس نوع آن قضاوت شود.
دو. هر گريه غمگسارانه اى، منفى و نابهنجار نيست.
نخست با تكيه بر محور دوم و اينكه گريه بر امام حسين عليه السلام يك نوع ماتم سرايى و شكلى از حزن و غمگينى است، به پاسخ سؤال مى پردازيم:

گريه كردن غير از غمِ[2] نابهنجار و غمگين بودنِ[3] بيمار گونه است كه شما ازآنبه حالتى منفى تعبير مى كنيد. البته تعريف و حدود معناى ماتم و حالات غمگين همراه با آن، در زبان علمى چندان مشخص و صريح بيان نشده است و ماتم، غم، داغديدگى و عزادارى، هريك به جاى ديگرى به كار مى روند و فاقد حوزه كاربردى متمايز هستند. با اين توصيف مى توان هريك از حالات مذكور را اين گونه تعريف كرد:
«
ماتم»، نشان بالينى است كه پاسخ هاى فيزيولوژيك، روان شناختى، رفتارى و ... در برابر داغديدگى را مشخص مى كند و ممكن است تظاهرات حاد و مزمن پيدا كند.
«
داغديدگى»، به معناى فقدان ناشى از مرگ اطرافيان يا موضوع (خاص) باشد كه نسبت به آن دلبستگى هاى عاطفى وجود دارد.
«
عزادارى» نيز جلوه اجتماعى رفتار و اعمال پس از داغديدگى است و اين معنا با مفهوم روان كاوانه عزادارى ـ كه به عنوان روندى درون درمانى است ـ تفاوت دارد.
«
غم» حالت ووضعيت عاطفى است كه در نتيجه از دست دادن يك شى ء مهم پيدا مى شود.
«
غمگينى» مى تواند واكنشى نسبت به يك رويداد رنج آور باشد و معادل افسردگى نيست. اما بى ترديد افسردگى شامل حالت غمگينى مى شود كه به زندگى روزمره فعاليت، ارزشيابى خود، قضاوت، كنش هاى ابتدايى (مانند خواب و اشتها و ...) اثر مى گذارد.
حال بايد بررسى كرد كه آيا هر نوع غم و ماتمى ـ به تعبير شما ـ منفى و به بيان
ديگر نابهنجار و مرض تلقى مى گردد؟ تا ببينيم كه غمگين بودن براى امام حسين عليه السلام از كدام نوع است؟
از ديدگاه علمى ـ به ويژه بر اساس رويكرد روان شناختى ـ هر نوع غمگينى و غمگين بودنى، مرض، بيمارى و نابهنجارى تلقى نمى شود. غمگينى هنگامى مرض محسوب مى شود كه از لحاظ شدت و طول مدت، با در نظر گرفتن اهميت اين رويداد (رنج آور)، جنبه افراطى پيدا كند؛ به خصوص وقتى كه بدون علت ظاهرى آشكار شود. ماتم و غمگينى نابهنجار، هنگامى ايجاد مى شود كه شدت ماتم به اندازه اى باشد كه فرد را تحت فشار قرار دهد؛ به طورى كه به رفتارهاى غير تطابقى پناه برد و ياآنكه مدت طولانى، اسير ماتم باشد؛ بدون آنكه با گذشت زمان فراگشت ماتم پايان پذيرد.

 


موضوعات مرتبط: پرسش وپاسخ
برچسب‌ها: تربيتى و روانشناسى

ادامه مطلب
تاريخ : سه شنبه 18 / 4 / 1396 | 8:31 | نویسنده : اکبر احمدی |

دو. تأثير فرهنگ عاشورا در پيروزى انقلاب اسلامى

دو. تأثير فرهنگ عاشورا در پيروزى انقلاب اسلامى
با مرورى بر مقاطع سرنوشت ساز در پيروزى انقلاب اسلامى، مشخص مى شود كه نقطه آغازين آنها از ايام عزادارى امام حسين عليه السلام و با الهام از آموزه هاى نهضت عاشورا بود:

1. قيام 15 خرداد ـ كه نقطه عطفى در تاريخ انقلاب شمرده مى شود ـ به دنبال سخنرانى شديداللحن حضرت امام رحمه الله در بعدازظهر عاشورا (13 خرداد 1342) به وقوع پيوست. ايشان در مورد قيام 15 خرداد فرمود:
«
ملت عظيم الشأن در سالروز اين قيام فاجعه انفجارآميزى كه مصادف با 15 خرداد 42 بود، با الهام از عاشورا آن قيام كوبنده را به بار آورد. اگر عاشورا و گرمى و شور انفجارى آن نبود، معلوم نبود چنين قيامى بدون سابقه و سازماندهى، واقع شود».[68]
2. 17
شهريور نيز يكى از مقاطع مهم انقلاب بود كه تحت تأثير عاشورا و فرهنگ آن شكل گرفت: «17 شهريور مكرر عاشورا و ميدان شهدا مكرر كربلا و شهداى ما مكرر شهداى كربلا و مخالفان ملت ما مكرر يزيد و وابستگان او هستند».[69]
3.
اعلاميه تاريخى امام خمينى رحمه الله در روز 21 بهمن 1357 مبنى بر شكستن كودتا و حكومت نظامى رژيم ـ كه تصميم داشتند رهبران اصلى انقلاب را دستگير كرده، و به زعم خويش به انقلاب براى هميشه پايان دهند ـ عملاً نوعى حماسه عاشورايى محسوب مى شد.
مردم تحت تأثير اعلاميه و فرمان حسين زمان خويش، به خيابان ها ريخته و توطئه هاى رژيم را درهم شكستند.
امام راحل رحمه اللهدر اين زمينه مى فرمايد:
«
اگر قيام حضرت سيدالشهدا عليه السلام نبود، امروز هم ما نمى توانستيم پيروز بشويم. تمام اين وحدت كلمه اى كه مبدأ پيروزى ما شد، براى خاطر اين مجالس عزادارى مجالس سوگوارى و اين مجالس تبليغ و ترويج اسلام شد».[70]

 


موضوعات مرتبط: پرسش وپاسخ
برچسب‌ها: دو تأثير فرهنگ عاشورا در پيروزى انقلاب اسلامى

ادامه مطلب
تاريخ : سه شنبه 24 / 2 / 1396 | 17:37 | نویسنده : اکبر احمدی |

عاشورا و انقلاب اسلامى

عاشورا و انقلاب اسلامى
پرسش 29. به چه دليل ادعا مى كنيد كه انقلاب اسلامى ايران متأثر از قيام امام حسين عليه السلام و فرهنگ عاشورا است؟ نقش آن در پيدايش، پيروزى و تداوم انقلاب اسلامى چيست؟
از ديدگاه بسيارى از انديشمندان و متفكرانى كه در زمينه تبيين علل و عوامل پيروزى انقلاب اسلامى ايران، نظريه پردازى نموده اند، عامل مذهب از قوى ترين و اصلى ترين عواملى است كه در پيدايش و پيروزى انقلاب اسلامى نقش بسزايى ايفا نموده است.[58]
ميشل فوكو فيلسوف مشهور فرانسوى و نظريه پرداز پست مدرنيسم، در تحليل و بررسى عوامل انقلاب اسلامى از «معنويت گرايى سياسى» نام مى برد. به نظر او، روح انقلاب اسلامى در اين حقيقت يافت مى شود كه ايرانيان از خلال انقلاب خود در جست و جوى ايجاد تحوّل و تغيير در خويش بودند. هدف اصلى آنان ايجاد يك تحول بنيادين در وجود فردى و اجتماعى، حيات اجتماعى و سياسى و در نحوه تفكر و شيوه نگرش بود... آنان راه اصلاح را در اسلام يافتند. اسلام براى آنان هم دواى درد فردى و هم درمان بيمارى ها و نواقص جمعى بود.[59]
آصف حسين در كتاب «ايران اسلامى: انقلاب و ضد آن» بر اين نكته تأكيد
دارد كه بايد مطالعه انقلاب با توجه به عنصر ايدئولوژى، نقش اپوزيسيون اسلامى، مشروعيت، آموزش ها و خصوصا رهبرى صورت گيرد.[60] حامد الگار نيز در كتاب «ريشه هاى انقلاب اسلامى»؛ سه عامل «تشيع، رهبرى امام خمينى رحمه الله و طرح اسلام به عنوان يك ايدئولوژى» را به عنوان ريشه هاى انقلاب مطرح مى كند.[61]
از سوى ديگر مرورى بر ادبيات سياسى رايج در روند وقوع انقلاب اسلامى، شعارها، سخنرانى ها و بيانيه هاى انقلابيان و رهبران نهضت، بيانگر اين واقعيت است كه از ميان عناصر مذهبى، «فرهنگ عاشورا و نهضت امام حسين عليه السلام»، نقش بسزايى در اين زمينه ايفا نموده است. مؤلفه هاى فرهنگ و تعاليم عاشورا عبارت اند از:
1.
فرهنگ شهادت،
2.
فرهنگ مبارزه مستمر حق با باطل،
3.
فرهنگ طاغوت ستيزى و طاغوت زدايى،
4.
اصل پيروى از رضاى خدا و مصالح مسلمين،
5.
فرهنگ پيشگيرى از جرم و فساد قبل از وقوع آن در فرهنگ نظارت عمومى و امر به معروف و نهى از منكر.[62]
اين مؤلفه ها در پيدايش و پيروزى انقلاب اسلامى، نقش و تأثير بسزايى داشته و حفظ و تداوم انقلاب اسلامى نيز در گرو حركت در اين چارچوب مى باشد. اكنون جهت آگاهى بيشتر بحث را در چند محور با كمى تفصيل بيشتر پى
مى گيريم:


موضوعات مرتبط: پرسش وپاسخ
برچسب‌ها: عاشورا و انقلاب اسلامى

ادامه مطلب
تاريخ : سه شنبه 24 / 2 / 1396 | 17:35 | نویسنده : اکبر احمدی |

عدم ترور ابن زياد

عدم ترور ابن زياد
پرسش 27. چرا حضرت مسلم با اينكه براى كشتن ابن زياد فرصتى به دست آورد، از آن سر باز زد؟
در قاموس قرآن كريم و فرهنگ متعالى و نجات بخش اهل بيت عصمت و طهارت عليهم السلام، پيروزى بر دشمن از راه ظلم و ستم، حيله و نيرنگ محكوم است؛ چنان كه در يكى از جنگ هاى عصر حكومت حضرت على عليه السلام، منافقان و دشمنان آن حضرت درون يك جنگل پنهان شدند. شخصى پيشنهاد آتش زدن جنگل را داد، حضرت على عليه السلام براى اجتناب از ظلم و ستم فرمود: «لا اطلب النصر بالجور».[44]
حضرت مسلم نيز تربيت يافته مكتب اسلام و اهل بيت عليهم السلاماست؛ از اين رو هنگامى كه هانى و شريك بن اعور مريض شدند و قرار شد ابن زياد به عيادت آنان برود، شريك به مسلم گفت: وقتى او آمد، او را به قتل رسانيده، بر دارالاماره جلوس كن! اما ميزبان مسلم (يعنى هانى بن عروه) با اين پيشنهاد مخالفت كرد. ابن زياد آمد و نشست و پس از قدرى گفت و گو، بلند شد و رفت. نظير همين سؤال را شريك از مسلم پرسيد، او فرمود: به جهت دو خصلت ابن زياد را نكشتم: يكى به دليل عدم رضايت هانى بن عروه كه گفت نمى خواهم خون او در خانه من ريخته شود و ديگر اينكه از رسول خدا صلى الله عليه و آلهروايت شده كه فرمود:
«
ان الايمان قيّد الفتك و لا يفتك المؤمن»[45]؛ «ايمان به فتك (يورش بردن، حمله ناگهانى، ترور) قيد و بند زده است و مؤمن نبايد مورد حمله قرار گيرد». هانى گفت: آرى! اگر او را كشته بودى، فردى فاسق، فاجر و كافرى حيله گر را كشته بودى؛ ولى من راضى نشدم و كراهت داشتم كه خون او در خانه من ريخته شود.[46]
عدم مشروعيت ترور
پرسش 28. با توجه به داستان مسلم بن عقيل آيا مى توان يك فرد را در جامعه اى اسلامى كشت يا دستور ترور آن را داد؟ يا مستقيما بدون نياز به دستور قاضى، كسى را ترور كرد؟«رضى الله عنهقدس سرهماعليهماالسلامصلى الله عليه و آله وسلمصلى الله عليه و آلهقدس سرهقدس سره»
پاسخ آن است كه: در اسلام ضمن تأكيد بر رعايت حرمت و كرامت اشخاص ـ اعم از مسلمان يا غير مسلمان ـ، حفظ جان اتباع يا حتى ساكنان در كشور اسلامى، به عنوان يك وظيفه دولت اسلامى دانسته شده است. حفظ جان و حق حيات انسان ها به قدرى در اسلام مورد اهتمام است كه كشتن هر انسان بى گناهى، برابر با كشتن همه انسان ها و زنده كردن يك نفر برابر با زنده كردن همه مردم تلقى شده است.[47]
از اين رو حق حيات، يك موهبت الهى است كه جز براساس فسق و فجور غير قابل تحمل ـ آن چنان كه در شرع مقدس بيان شده است ـ از قبيل قتل عمد انسان هاى بى گناه، ارتداد (به عنوان يك فتنه عليه نظم و امنيت عمومى جامعه
اسلامى) و يا مبارزه با نظام اسلامى حاكم (بغى يا جنگ و ...)، نمى توان از او سلب حيات كرد. بله در اثر برخى از ستمگرى ها، فرد متخلف، خود با سوء استفاده از اختيار خود، حق حيات را از خود سلب كرده، موجبات مجازات را پديد مى آورد. البته همه اين امور براساس محاكمه در دستگاه قضايى عادلانه و مبتنى بر قوانين شرعى امكان پذير است.
اما در خصوص ترور افراد؛ پاسخ صريح و شفاف به اين سؤال، مستلزم يك بحث مفهوم شناختى است. ديويد آرون شوارتز در مقاله اى تحت عنوان «تروريسم بين الملل و حقوق اسلامى» مى نويسد: «توجه قضايى صحيح به اين پديده، نبايد به يك معناى منحصرا غربى از قانونيت محدود شود. غرب براى فهم كامل و در نهايت كنترل تروريسم بين المللى، نخست بايد تحقيق كند كه نظريه حقوق اسلامى؛ يعنى، شريعت، چگونه ترور، خشونت را به مفهوم كشيده و به چه نحو به آن پاسخ داده است».[48]
بر اين اساس براى روشن شدن مطلب، ابتدا لازم است كه مسأله «ترور» در ادبيات غرب و در ادبيات اسلامى، مورد بررسى قرار گيرد.


موضوعات مرتبط: پرسش وپاسخ
برچسب‌ها: عدم ترور ابن زياد

ادامه مطلب
تاريخ : سه شنبه 24 / 2 / 1396 | 17:32 | نویسنده : اکبر احمدی |

انديشه سياسى

پرسش و پاسخ

عاشورا و پيوند دين و سياست
پرسش 26. آيا قيام امام حسين عليه السلام و فرهنگ عاشورا، مى تواند دليلى بر بطلان طرفداران جدايى دين از سياست (سكولاريسم) باشد؟
برخى در جهت اثبات جدايى دين از سياست چنين القا مى كنند كه قيام امام حسين عليه السلام صد در صد دموكراتيك و به خواست مردم انجام گرفته است و با اين كار نفى حاكميت خداوند را به امام عليه السلام نسبت مى دهند:
«
خروج و حركت سيدالشهدا از مدينه و مكه به كربلا و به قصد كوفه، بنا به اصرار و دعوت شفاهى و كتبى انبوه سران و مردم كوفه، براى نجات آنها از ظلم و فساد اموى و عهده دار شدن زمامدارى و اداره امور آنان بود. دعوتى بود صد در صد مردمى و دموكراتيك ... جنگ و شهادت يا قيام و نهضت امام حسين عليه السلام و اصحاب او، علاوه بر آن يك عمل دفاعى صد در صد در حفظ و حيثيت اسلام و جان و ناموسشان بود؛ نشان از اين حقيقت مى داد كه خلافت و حكومت از ديدگاه امام و اسلام، نه از آن يزيد و خلفا است، نه از آن خودشان و نه از خدا؛ بلكه از آنِ امت و به انتخاب خودشان است»[31].
واقعيات تاريخى و تحليل سخنان امام حسين عليه السلام به خوبى بيانگر الهى ـ دينى بودن اقدامات سياسى امام حسين عليه السلام و در نتيجه ردّ نظريه طرفداران
سكولاريسم است. جهت تبيين اين موضوع و اينكه اقدامات امام حسين عليه السلامدر راستاى چه نوع حكومتى بود، لازم است به تفاوت هاى مهم حكومت دينى با حكومت سكولار توجه شود؛ زيرا اين دو در امور مهمى نظير فلسفه و اهداف حكومت، نوع مشروعيت حكومت، شرايط حاكم اسلامى و ... تفاوت هاى اساسى دارند. از اين رو به اختصار به تبيين ديدگاه آن امام شهيد درباره موضوعات ياد شده مى پردازيم:


موضوعات مرتبط: پرسش وپاسخ
برچسب‌ها: انديشه سياسى

ادامه مطلب
تاريخ : جمعه 16 / 1 / 1396 | 11:34 | نویسنده : اکبر احمدی |

انديشه سياسى

. ديدگاه شيعه
به دليل ارتباط مسأله شورش و تمرّد با موضوع مشروعيت حكومت، جواز تمرّد را به صورت مختصر در «حكومت غير مشروع» و «حكومت مشروع» بررسى مى كنيم:
1
ـ3. تمرّد در دولت جور
بر اساس اعتقاد شيعه، چون در عصر حضور، «عصمت» از شرايط امامت و رهبرى است، لذا حاكم غير معصوم، با هر عملكردى،حاكم غاصب و جائر تلقى
مى شود و دخالتش در مسائل حكومتى، ناروا و غصب است. در عصر غيبت نيز حاكمى كه از سوى «امام عصر» مأذون نباشد، جائر است و چون چنين اجازه اى، اختصاص به فقيه عادل دارد و براى غير او به اثبات نرسيده است؛ لذا دولتى كه تحت زعامت فقيه جامع شرايط قرار نگيرد، دولت جور و طاغوت است.[15]
دستگاه حاكم با عدم مشروعيت، حق فرمانروايى نداشته و شهروندان ملزم به فرمانبردارى از آن نيستند. اما با اين وجود بايد بين دولت هاى جور در شرايط اضطرار و دولت هاى جور در شرايط عادى تفكيك قائل شد؛ زيرا:
در قسم اول هر چند دولت به طور ذاتى فاقد مشروعيت است، ولى در اثر شرايط اجتماعى و سياسى، بايد از پاره اى مخالفت ها با آن چشم پوشى كرد تا مصلحت بالاترى تأمين شده و يا از فساد بيشترى جلوگيرى شود. در چنين وضعى، لزوم اطاعت برخاسته از مشروعيت حكومت نيست؛ بلكه در اثر يك عنوان ثانوى (شرايط اضطرارى) است.
به عنوان نمونه فقهاى شيعه همكارى با دولت جور را حرام مى دانند؛ اما در مواردى نظير دفع تهاجمات دشمنان اسلام به سرزمين اسلامى و ... در حد ضرورت همكارى و اطاعت از فرمان هاى دولت جور را لازم مى دانند. طبيعى است چنين موضوعى اولاً به معناى مشروعيت دادن به دولت جور نبوده و ثانيا در شرايط اضطرارى و با رعايت مصالح جامعه اسلامى و در حدّ ضرورت بوده است. پشتوانه چنين ديدگاهى، آموزه هاى اصيل اسلامى است؛ چنان كه امام هشتم عليه السلام ـ در پاسخ به فردى كه درباره حكم مرزبانى از كشور اسلامى در برابر مهاجمان خارجى سؤال كرد ـ فرمود: «در صورتى كه احتمال خطر بر حوزه اسلام و مسلمانان مى رود، بايد جنگيد، ولى جنگ و قتال، نه براى تقويت سلطان، بلكه براى حراست از جامعه اسلامى است: «وَ اِنْ خافَ عَلى بَيْضَةِ الاِْسْلامِ وَ الْمُسْلِمينَ
قاتِلْ فَيَكُونُ قِتالُهُ لِنَفْسِهِ وَ لَيْسَ لِلْسُلْطانِ»[16].
مراحل تمرّد:


موضوعات مرتبط: پرسش وپاسخ
برچسب‌ها: انديشه سياسى

ادامه مطلب
تاريخ : جمعه 16 / 1 / 1396 | 11:31 | نویسنده : اکبر احمدی |

انديشه سياسى

انديشه سياسى
پرسش 25. آيا قيام امام حسين عليه السلام تمرد و شورش عليه حكومت بود؟ اصولاً از ديدگاه اسلامى در چه مواردى تمرد و قيام عليه دولت جايز مى باشد؟
در روز عاشورا عمروبن الحجاج از ميان لشكر عمر سعد بانگ برآورد: «يا اهل الكوفه! الزموا طاعتكم و جماعتكم و لاترتابوا فى قتل من مرق من الدين و خالف الامام» و با اين سخنان امام حسين عليه السلام را از مارقين و خروج كنندگان بر پيشواى مسلمانان معرفى كرد و متأسفانه اصل چنين تفكرى هنوز هم وجود دارد.
مسلما در اينكه قيام امام حسين عليه السلام تمرد و شورش در مقابل حكومت جائر وقت بود، شكى نيست؛ اما بايد توجه داشت كه از ديدگاه اسلامى تمرّد و شورش عليه حكومت، به طور مطلق ممنوع نيست؛ هر چند برخى از مكاتب و مذاهب چنين حقى را قائل نيستند.
حق تمرّد رابطه مستقيمى با مسأله الزام سياسى و چرايى وجوب اطاعت از دولت ـ به عنوان اساسى ترين مسأله فلسفه سياسى ـ دارد. در توضيح اين مسأله كه آيا مى توان بر عليه دولت قيام كرد؟ ابتدا بايد به اين مسأله بپردازيم كه اصولاً چرا بايد از دولت اطاعت كنيم؟ آيا اطاعت از دولت همواره مطلق بوده و هيچ جايى براى مخالف وجود ندارد؟ اگر وجود دارد، تحت چه ضوابط و شرايطى است؟ پاسخ اين سؤالات را از ديدگاه نظريه دموكراسى و نظريه حق الهى، پى مى گيريم.


موضوعات مرتبط: پرسش وپاسخ
برچسب‌ها: انديشه سياسى

ادامه مطلب
تاريخ : جمعه 16 / 1 / 1396 | 11:27 | نویسنده : اکبر احمدی |

نماز

نماز

نتیجه تصویری برای نماز

پرسش 15: چرا خداوند در قرآن فرموده است: نماز بخوانيد؟
پاسخ: الف) «نماز» از واجباتى كه در قرآن كريم و روايات اسلامى بر آن بيش ترين تأكيد و سفارش شده و تنها واجبى است كه مكلف ـ حتى در حال احتضار ـ بايد آن را به جا آورد و تحت هيچ شرايطى نبايد ترك شود و تمام انبياى الهى به امت هايشان بر آن سفارش كرده اند و در روز حساب رسى نيز اگر نماز پذيرفته شود، زمينه پذيرش ديگر اعمال نيز فراهم مى شود.
http://www.maarefquran.com/images/icons/page.gif 
پرسمان قرآنى فلسفه احكام، صفحه 41
خداوند در آيه هاى مختلف قرآن، بر وجوب نماز تصريح فرموده است؛ مانند: (و اَقيمُوا الصَّلاةَ و آتُوا الزَّكواةَ واَطيعوا الرَّسولَ لَعَلَّكُم تُرحَمون؛[1]و نماز را به پا داريد و زكات بدهيد و پيامبر خدا را فرمان بريد تا مورد رحمت قرار گيريد.)واژه «اقيموا» صيغه امر است و امر نيز بر وجوب دلالت مى كند.
خداوند متعال مى فرمايد: (قُل لِعِبَادِىَ الَّذينَ آمَنوا يُقيمُوا الصَّلاةَ و يُنفِقوا مِمّا رَزَقناهُم ...؛[2]به آن بندگانم كه ايمان آورده اند بگو: نماز را به پا دارند و از آنچه به ايشان روزى داده ايم،پنهان و آشكارا انفاق كنند ...) در جايى ديگر مى فرمايد: (اِنَّ الصَّلاةَ كانَت عَلَى المُؤمِنينَ كِتاباً مَوقوتـاً؛[3]نماز، وظيفه ثابت و معينى براى مؤمنان است.)
پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله وسلم) مى فرمايد: اولين نگاه در روز قيامت به پرونده اعمال، نگاه به نماز است. اگر نماز بنده پذيرفته شود به بقيّه اعمال نيز توجه مى شود؛ اما اگر نماز پذيرفته نشود، به ديگر اعمال نيز توجهى نخواهد شد[4]
امام على(عليه السلام) مى فرمايد: «اُوصيكُم بِالصّلاةِ وَ حِفظِها فانّها خَيرُ العملِ و هى عَمودُ دِينِكُم؛ شما را به نماز و محافظت از آن توصيه مى كنم. همانا نماز بهترين عمل و ستون دين شماست[5]
ب) درباره فلسفه و حكمت وجوب نماز، مطالب فراوانى در قرآن و روايات اسلامى آمده است:
1.
ياد و ذكر خدا؛ خداوند متعال در قرآن مى فرمايد: (و اَقِمِ الصَّلاةَ لِذِكرى؛[6]و به ياد من نماز بر پا دار) و مى فرمايد: (اَلا بِذِكرِ اللّهِ تَطمَنُّ القُلوب؛[7]آگاه باش كه با ياد خدا دل ها آرامش مى يابد.) و نيز مى فرمايد: (و مَن اَعرَضَ عَن ذِكرى فَاِنَّ لَهُ مَعيشَةً
http://www.maarefquran.com/images/icons/page.gif 
پرسمان قرآنى فلسفه احكام، صفحه 42
ضَنكـًا و نَحشُرُهُ يَومَ القِيامَةِ اَعمى؛[8]هركه از ياد من روى بگرداند،در حقيقت، زندگى تنگ و سختى خواهد داشت و روز رستاخيز او را نابينا محشور مى كنيم.)


موضوعات مرتبط: پرسش وپاسخ
برچسب‌ها: نماز

ادامه مطلب
تاريخ : سه شنبه 9 / 12 / 1395 | 6:0 | نویسنده : اکبر احمدی |

طهارت و نجاست

نتیجه تصویری برای طهارت و نجاست

طهارت و نجاست

پرسش 9: آيا فلسفه «طهارت» در قرآن بيان شده است؟
پاسخ: خداى متعال پس از بيان عبادت هاى غسل، وضو و تيمم، مى فرمايد: خداوند نمى خواهد با اين دستورات بر شما سخت بگيرد. راز اين دستور آن است كه شما طاهر شويد (ما يُريدُ اللّهُ لِيَجعَلَ عَلَيكُم مِن حَرَج و لـكِن يُريدُ لِيُطَهِّرَكُم) ؛[10]تا انسان طاهر نشود به خدايى كه طيّب است نمى رسد. اصولا همه دستورات خداى سبحان چه دستور عبادى و چه دستور مالى، رازش همان طهارت باطن است و اين طهارت، محبوب خداى مهربان است.
http://www.maarefquran.com/images/icons/page.gif 
پرسمان قرآنى فلسفه احكام، صفحه 31
پرسش 10: با توجه به آيات قرآن كريم فلسفه وضو چيست؟
پاسخ: وضو عبارت است از شستن صورت و دستها و مسح جلوى سر و روى پاها كه يك عبادت محسوب مى شود.[11]ممكن است تمام فلسفه وضو و غسل براى ما روشن نباشد؛ آنچه بايد از روى دليل و عقل پذيرفته شود، اصول دين است؛ بنابراين اگر عالم و حكيم بودن خداوند را با دليل و عقل ثابت كرديم، لازم نيست فلسفه همه دستورات او را بدانيم، پس در امور جرئى و فروعات ديگر، گر چه حكمت آن بر ما پوشيده باشد، (پيروى) لازم است؛ با اين حال وضو و غسل، داراى دو فايده روشن است:

فوايد وضو

1. امام رضا(عليه السلام) فرمود: فرمان به وضو، براى اين است كه بندگان هنگام ملاقات خدا پاك باشند و دستورات او را به كار بندند؛ از آلودگى ها و نجاست ها بر كنار شوند؛ علاوه بر اين، وضو سبب مى شود كه آثار خواب و كسالت از انسان بر طرف شده و قلب براى قيام در پيشگاه خدا نور و صفا يابد.[12]
2.
فايده بهداشتى: برخى فوايد بهداشتى مربوط به بهداشت روانى از جمله برطرف شدن كسالت و تنبلى و ايجاد شادابى جسمى و روحى است و برخى ديگر فوايد بهداشتى وضو مربوط به بهداشت جسمى فردى و اجتماعى است كه به برخى از آن ها اشاره مى شود.
1.
دست و صورت غالباً در معرض آلودگى هاى فراوانى هستند، از اين رو وقتى در وضو شسته مى شوند از اين آلودگى ها پاك مى شوند، به ويژه كه شستن بايد به گونه اى باشد كه آب به پوست برسد و هرگونه چربى و موانع ديگر قبل از وضو از دست و صورت زدوده شود.
2.
ساير اعضاى وضو ـ سر و پاها ـ از طرفى كم تر در معرض آلودگى ها قرار دارند و از طرفى شستن مداوم آن ها در هر وضو به ويژه در مناطق سردسير كار دشوارى
http://www.maarefquran.com/images/icons/page.gif 
پرسمان قرآنى فلسفه احكام، صفحه 32
است؛ ولى وقتى انسان آن را مسح مى كند در واقع سر و پاهاى خود را بازبينى مى كند كه اگر آلوده هستند آلودگى را از آن ها بزدايد به ويژه با توجه به اين كه اگر مانعى مانند: گل، چربى و... تمام روى پا يا سر را فرا گرفته باشد، بايد پيش از وضو سر و پاهاى خودش را تميز كند در غير اين صورت وضويش باطل است.
3.
ممكن است يكى از حكمت هاى لزوم شستن دست و صورت در وضو اين باشد كه از راه پوست نيز ميكروب ها وارد بدن مى شوند، ولى وقتى اين دو عضو شسته شوند از ورود ميكروب ها به بدن ـ از طريق دست و صورتى كه بيش تر در معرض آلودگى ها قرار دارد ـ جلوگيرى مى شود.
4.
تعادل اعصاب سمپاتيك و پاراسمپاتيك نيز ممكن است يكى از حكمت هاى وضو باشد؛ زيرا تماس بدن با آب ـ به ويژه آب سرد ـ اثر عجيبى در تعادل ميان اين دو اعصاب دارد.


موضوعات مرتبط: پرسش وپاسخ
برچسب‌ها: طهارت و نجاست

ادامه مطلب
تاريخ : سه شنبه 9 / 12 / 1395 | 6:0 | نویسنده : اکبر احمدی |

پرسش وپاسخ

نتیجه تصویری برای پرسش وپاسخ

. هلاك و تهلكه به چند نحو متصور است كه از آن جمله، نابودى و ضايع و بيهوده شدن است و ممكن است مراد از تهلكه در آيه شريفه، اين قسم هلاكت باشد و اين در موردى است كه در القاى در تهلكه، مقصد صحيح شرعى و عقلى نباشد؛ اما اگر مقصد صحيح شرعى ـ مثل حفظ دين و اداى تكليف و دفاع از احكام ـ در نظر باشد، فداكارى و جانبازى، القاى در تهلكه و فنا نيست.
كسى كه در راه خدا و براى حفظ دين و مصالح عموم كشته شود، ضايع و باطل نشده؛ بلكه باقى و ثابت تر گرديده است. پس در زمينه تحصيل مصلحت يا دفع مفسده اى كه از نظر شرعى مهم تر از حفظ جان باشد، بذل جان و تن دادن به مرگ و شهادت، القاى در تهلكه نيست؛ نظير صرف مال كه اگر انسان آن را دور بريزد اسراف است؛ ولى اگر براى حفظ آبرو و شرافت يا استفاده بيشتر بدهد، بجا و مشروع است.
4.
صبر و استقامت در ميدان جهاد و دفاع از دين، بخصوص در مواردى كه پشت كردن به جنگ سبب تزلزل و شكست سپاه اسلام و غلبه كافران شود و
فداكارى موجب تشويق مجاهدان گردد ـ با علم به شهادت ـ ممدوح، بلكه واجب است و هيچ كس اين گونه مردانگى و ثبات قدم و استقامت را، القاى نفس در تهلكه نشمرده است؛ بلكه هميشه ـ بخصوص در صدر اسلام ـ يكى از افتخارات بزرگ و سربلندى هاى سربازان، پرچم داران و فرماندهان بوده است؛ مانند استقامت تاريخى و جانبازى و فداكارى جناب جعفر طيار عليه السلامدر جنگ موته. اين جانبازى و مجاهدت اقدام به شهادت درك سعادت و رستگارى و تقرب به خداوند متعال است؛ نه خودكشى و القاى نفس در هلاكت.
5.
آيه كريمه اگر چه دلالت بر حرمت القاى نفس در تهلكه دارد؛ اما چون متعلَّق نهى عنوان «القا در تهلكه» است و مثل تعلق نهى به موضوعات خارجى (مانند شرب خمر يا قمار) نيست، تحقق مصداق و فرد آن، دائرمدار تحقق عنوان مذكور است. ممكن است يك اقدام و عملى در حالى و يا نسبت به شخصى، القا در تهلكه باشد و در حالى ديگر يا نسبت به شخصى ديگر، نباشد.
پس از بيان اين مقدمات، گفتنى است كه:
يكم. امام از تمام امّت اعلم به احكام و معصوم از خطا و اشتباه است و آنچه از او صادر شود، طبق فرمان الهى و تكليف شرعى مى باشد.
دوّم. بنى اميه حضرت اباعبدالله عليه السلام را به شهادت مى رساندند؛ خواه به سوى عراق مى رفت يا در مكه مى ماند. آن حضرت در اين مورد تمام مصالح را ملاحظه كرد و هر كس با دقّت برنامه قيام آن حضرت را ملاحظه كند، مى فهمد كه امام براى آنكه شهادت و مظلوميتش حداكثر فايده را براى بقاى اسلام و احياى دين داشته باشد، تمام دقايق و نكات را مراعات كرد.
سوّم. هدف امام حسين عليه السلام از قيام و امتناع از بيعت و تسليم نشدن و تحمل آن مصايب عظيم، نجات دين بود و اين هدفى بود كه ارزش داشت آن حضرت براى حصول آن، جان خود و جوانان و اصحابش را فدا كند. از اين جهت شهادت
را اختيار كرد و از آن مصيبت هاى بزرگ استقبال نمود.
مقصود اصلى امام حسين عليه السلام، امتثال امر خدا و حفظ دين و حمايت از حق و كشيدن خط بطلان بر حكومت بنى اميه و افكار و هدف هاى آنها بود و مقدمه رسيدن به اين مقصود، تسليم نشدن و استقامت تا سر حد شهادت و آن همه حادثه بود. بنابراين استقامت در راه عقيده و حفظ دين، باعث سربلندى و افتخار است و موضوع آن از القاى نفس در تهلكه خارج مى باشد.

جايگاه زنان
پرسش 24. چرا امام حسين عليه السلام با اينكه مى دانست به شهادت مى رسد، خانواده خود را به همراه برد؟ جايگاه و نقش زنان در انقلاب عاشورايى حسين عليه السلام چه بود؟
نهضت امام حسين عليه السلام دو چهره داشت و بر اساس هر يك از آنها، يك تقسيم كار صورت گرفت: يكى فداكارى و جانبازى و «شهادت» و ديگرى «ابلاغ پيام». البته ابلاغ پيام جز با فداكارى ها و زحمات طاقت فرسا ممكن نبود. جايگاه و نقش اصلى زنان در عمل به وظيفه دوم، تبلور يافت. گرچه زنان در تربيت رزمندگان، تهييج آنان و ساير اقدامات پشتيبانى نقش ايفاء كردند؛ اما وظيفه اصلى آنان، «پيام رسانى» بود.
براى بحث راجع به نقش زنان در تبليغ نهضت حسينى و اسلام، ابتدا دو مقدمه را بايد بيان كرد. يكى اينكه طبق روايات، تمام كارهاى سيدالشهدا عليه السلام روى حساب بوده است و علت اينكه به رغم آگاهى از خطرات سفر، اهل بيت را همراه خود به سوى كوفه برد، اين بود كه به واسطه الهامى كه از عالم معنا به اباعبدالله عليه السلام شد و پيامبر صلى الله عليه و آله در عالم رؤيا به ايشان فرمود: «اِن الله شاء اَن يراهنّ سبايا»؛[31] حضرت فهميد كه اسارت اينها مورد رضاى حق است؛ يعنى، حضرت
مصلحت تشخيص داد كه اهل بيت خود را همراه ببرد. در حقيقت امام عليه السلام با اين كار، مبلغان خود را به شهرهاى مختلف و حتى به قلب حكومت دشمن فرستاد و پيام خود را به گوش همگان رساند.
مطلب دوّم بحثى درباره نقش زن در تاريخ است، هيچ كس منكر نقش زن در طول تاريخ نيست و لااقل نقش غيرمستقيم زن را همه قبول دارند؛ بدين صورت كه زن، مرد را مى سازد و مرد تاريخ را و نقشى كه زن در ساختن مرد دارد، بيشتر از نقشى است كه مرد در ساختن تاريخ دارد. به طور كلى، زنان، از نظر نقش داشتن يا نداشتن در طول تاريخ، به سه دسته تقسيم مى شوند:
الف. زنانى كه مثل شى ء گران بها، اما بدون نقش بودند؛ مثل بسيارى كه زن براى آنها يك شى ء ـ نه شخص ـ گران بها بوده كه بايد در حريم خود محفوظ بماند و به دليل همان گران بهايى اش بر مرد اثر مى گذاشت. مى توان گفت: سازنده چنين جوامعى تنها جنس مذكر بوده است.
ب. در بعضى از جوامع، زن از حالت شى ء بودن خارج شده، وارد اجتماع مى شود؛ اما حريم خود را گم مى كند و چون در همه جا حضور مى يابد، ارزش خود را از دست مى دهد و بى ارزش مى شود! زن در اين جوامع «شخص» است؛ اما شخصى بى ارزش. از نظر رشد برخى استعدادهاى انسانى ـ از قبيل علم، اراده، شخصيت اجتماعى، حضور در مشاغل مختلف و ... ـ به او شخصيت مى دهند و از شى ء بودن خارجش مى سازند؛ ولى از طرف ديگر، ارزش او را براى مرد از بين مى برند. از طبيعت زن اين است كه براى مرد گران بها باشد وا گر اين را از او بگيرند، روحيه او متلاشى مى شود. سازنده اين جوامع گرچه مذكر ـ مؤنث است، اما زن، كالاى ارزان است؛ بدون اينكه در نظر هيچ مردى عزت و احترام لايق يك زن را داشته باشد!

ج. از نظر اسلام، زن بايد ارزشمند باشد؛ يعنى، از طرفى شخصيت روحى و معنوى و كمالات انسانى، ـ مثل علم، هنر، اراده قوى، شجاعت، خلاقيت و حتى فضايل معنوى ـ را در سطح عالى داشته باشد و از طرف ديگر مبتذل نباشد. قرآن كريم نيز به زنان چنين ارزشى داده است؛ مثلاً حوا را در كنار آدم مخاطب قرار داده، از هر دو مى خواهد كه به آن درخت نزديك نشوند.[32] ساره نيز مانند ابراهيم خليل عليه السلامفرشته ها را مى بيند و با آنان صحبت مى كند. مريم عليهاالسلام از خداوند رزق و روزى هايى مى گيرد كه زكريا در تعجب فرو مى رود و فاطمه زهرا عليهاالسلام كوثر (خيركثير) خوانده مى شود.
در تاريخ اسلام، بهترين نمونه چنين زنى حضرت زهرا عليهاالسلام است. او كه خوشحال مى شود تنها كارهاى داخل منزل از سوى پيامبر صلى الله عليه و آله به او واگذار شده، در مسجد، چنان خطبه اى مى خواند كه امثال بوعلى نيز قادر به چنين انشايى در مسائل توحيدى نمى باشند. اما در عين حال، آن حضرت خطبه خويش را از پشت پرده مى خواند؛ يعنى، در عين حفظ حريم خود با مردان، نشان مى دهد كه يك زن چقدر مى تواند مؤثر در جامعه باشد.
با اين دو مقدمه بايد گفت: كه تاريخ كربلا، يك تاريخ مذكر ـ مؤنث است؛ يعنى، زن و مرد هر دو در آن نقش دارند؛ ولى هر يك در مدار خودش و بدون خارج شدن از حريم خود.
نقش مردان در حادثه عاشورا روشن است؛ اما نقش زنان به خصوص با حضرت زينب عليهاالسلام از عصر عاشورا به بعد تجلّى پيدا مى كند و تمام كارها از اين پس به او واگذار مى شود. او در مقابل پيكر مطهر امام، كارى مى كند كه دوست و دشمن به گريه در مى آيند و در واقع اولين مجلس عزادارى امام حسين عليه السلامرا برپا
مى كند. از امام سجاد عليه السلام و ديگر زنان و كودكان، پرستارى مى كند و در مقابل دروازه كوفه با خطبه خود، شجاعت على عليه السلام و حياى فاطمه عليهاالسلام را در هم مى آميزد و خطابه هاى عالى علوى را به ياد مردم مى آورد و مردم كوفه را نسبت به كارى كه انجام داده بودند، متنبه مى سازد. اين است زنى كه اسلام مى خواهد. شخصيت رشد يافته اجتماعى در عين حيا و عفت و رعايت حريم.[33]
با توجه به آنچه گفته شد، همراهى خانواده امام حسين عليه السلام در نهضت عاشورا از چند جهت حائز اهميت است؛
1.
زنان و كودكان توانايى تبليغ و پيام رسانى را دارند.
2.
علاوه بر توانايى تبليغ، دشمنان نيز از مقابله با آنان عاجزند؛ زيرا بايد حريم آنان را حفظ كنند و در صورت آسيب رسانى به زنان و كودكان، عواطف همگان جريحه دار مى شود و نزد افكار عمومى در طول تاريخ محكوم خواهند شد. چنان كه در واقعه كربلا دشمنان حتى نزد خانواده هاى خود، سرافكنده شدند.
ديگر آنكه از نگاه عرفانى، امام حسين عليه السلام تمام هستى خود و اطرافيان خود را بدون هرگونه كاستى، در طبق اخلاص گذاشت و به درگاه خداوند آورد. ثمره چنين اخلاصى آن شد كه نهضت عاشورا در طول و عرض تاريخ، براى مسلمانان و غير مسلمانان، تأثيرگذار باشد و در قيامت نيز به درجه اى برسند كه همگان غبطه آن را بخورند. براى توضيح بيشتر در اين باره، چند نكته قابل ذكر است:

يك. پيام رسانى
تكليف اجتماعى در آيين اسلام، ويژه مردان نيست؛ بلكه زنان متعهد و مسلمان نيز در برابر جريان حق و باطل و مسأله ولايت و رهبرى، وظيفه دارند و بايد از رهبرى حق، دفاع و پيروى كنند و از حكومت هاى فساد و مسؤولان نالايق، انتقاد
نمايند و در صحنه هاى گوناگون اجتماعى، حضورى مؤثر داشته باشند.
در تداوم مسيرى كه حضرت زهرا عليهاالسلام در حمايت از امام معصوم عليه السلام و افشاگرى عليه رويه هاى ناسالم زمامداران داشت؛ زنان به خصوص حضرت زينب عليهاالسلام نيز در نهضت كربلا دوشادوش امام حسين عليه السلاممشاركت داشتند.
هر قيام و نهضتى، عمدتاً از دو بخش «خون» و «پيام» تشكيل مى گردد. مقصود از بخش «خون»، مبارزات خونين و قيام مسلحانه است كه مستلزم كشتن و كشته شدن و جانبازى در راه آرمان مقدس است. مقصود از بخش «پيام» نيز، رساندن و ابلاغ خواسته هاى انقلاب و بيان آرمان ها و اهداف آن است.
با بررسى قيام مقدس امام حسين عليه السلام، اين دو بخش كاملاً در آن به چشم مى خورد؛ زيرا انقلاب امام حسين عليه السلام تا عصر عاشورا مظهر بخش اول، يعنى (بخش خون و شهادت)، بود و رهبرى و پرچم دارى نيز بر عهده خود ايشان قرار داشت. پس از آن، بخش دوم به پرچم دارى امام سجاد عليه السلام و حضرت زينب عليهاالسلام آغاز گرديد. آنان با سخنان آتشين خود، پيام انقلاب و شهادت سرخ حضرت سيدالشهدا و يارانش را به آگاهى افكار عمومى رسانيدند و طبل رسوايى حكومت پليد اموى را به صدا درآوردند.
با توجه به تبليغات بسيار گسترده و دامنه دارى كه حكومت اموى از زمان معاويه، عليه اهل بيت عليهم السلام ـ به ويژه در منطقه شام به راه انداخته بود ـ بى شك اگر بازماندگان امام حسين عليه السلامبه افشاگرى و بيدارسازى نمى پرداختند، دشمنان اسلام و مزدوران قدرت هاى وقت، نهضت بزرگ و جاويدان آن حضرت را در طول تاريخ، كم ارزش و چهره آن را وارونه نشان مى دادند؛ همچنان كه برخى در تهمتى درباره امام حسن عليه السلام گفتند: «بر اثر ذات الريه و سل از دنيا رفت».
اما تبليغات گسترده بازماندگان حضرت سيدالشهدا عليه السلام در دوران اسارت ـ كه كينه توزى سفيهانه يزيد چنين فرصتى را براى آنان پيش آورده بود ـ اجازه چنين تحريف و جنايتى را به دشمنان نداد. ضرورت حضور و نقش بازماندگان عاشورا، با بررسى و مطالعه در حكومت امويان بر شام، بيش از پيش روشن مى شود.

دو. خنثى سازى تبليغات بنى اميه
شام از آن روز كه به تصرف مسلمانان درآمد، تحت سيطره فرمان روايانى چون خالد پسر وليد و معاويه پسر ابوسفيان قرار گرفت. مردم اين سرزمين، نه سخن پيامبر صلى الله عليه و آله را دريافته بودند و نه روش اصحاب او را مى دانستند و نه اسلام را دست كم آن گونه كه در مدينه رواج داشت، مى شناختند؛ البته 113 تن از صحابه پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله يا در فتح اين سرزمين شركت داشتند، و يا به تدريج در آنجا سكونت گزيده بودند؛ ولى بررسى زندگى نامه اين افراد نيز روشن مى كند كه جز چند تن، بقيه آنان براى مدت كمى محضر پيامبر گرامى اسلام صلى الله عليه و آله را درك كرده و جز يك يا چند حديث، روايت نكرده بودند.
گذشته از آن، بيشتر اين افراد در طول خلافت عمر و عثمان تا آغاز حكومت معاويه، وفات كردند و در زمان قيام امام حسين عليه السلام تنها يازده تن از آنان زنده بوده و در شام به سر مى بردند.
اينان مردمانى در سنين هفتاد تا هشتاد سال بودند كه گوشه نشينى را بر آميختن با توده ترجيح داده و در عامه مردم نفوذى نداشتند. و در نتيجه نسل جوان آن روز، از اسلام حقيقى چيزى نمى دانستند و شايد در نظر آنان، اسلام هم حكومتى بود مانند حكومت كسانى كه پيش از ورود اسلام بر آن سرزمين فرمان مى راندند! و تجمّل دربار معاويه، حيف و ميل اموال عمومى، ساختن كاخ هاى بزرگ و تبعيد و زندانى كردن و كشتن مخالفان، براى آنان امرى طبيعى بود؛ زيرا چنين نظامى نيم قرن پيش از آن سابقه داشت و به يقين كسانى بودند كه مى پنداشتند آنچه در مدينه
عصر پيامبر گذشته، نيز اين چنين بوده است.[34]
معاويه حدود 42 سال در شام حكومت كرد و در اين مدت نسبتاً طولانى، مردم شام را به گونه اى پرورش داد كه فاقد بصيرت و آگاهى دينى باشند و در برابر اراده و خواست او، بى چون و چرا تسليم شوند.[35] معاويه در طى اين مدت، نه تنها از نظر نظامى و سياسى مردم شام را تحت سلطه خود قرار داد كه از نظر فكرى و مذهبى نيز مردم آن منطقه را كور و كر و گمراه بار آورد تا آنچه او به اسم تعليمات اسلام به آنان عرضه مى كند، بى هيچ اعتراضى بپذيرند.
حكومت پليد بنى اميه با تبليغات زهرآگين و كينه توزانه، خاندان پاك پيامبر را در نظر مردم شام منفور جلوه داد و در مقابل، بنى اميه را خويشان رسول خدا و نزديك ترين افراد به او معرفى كرده؛ به طورى كه پس از پيروزى قيام عباسيان و استقرار حكومت ابوالعباس سفّاح، ده تن از امراى شام نزد وى رفتند و همه سوگند خوردند كه ما تا زمان قتل مروان آخرين (خليفه اموى)، نمى دانستيم كه رسول خدا صلى الله عليه و آله جز بنى اميه خويشاوندى داشت كه از او ارث ببرند، تا آنكه شما امير شديد.[36]
بنابراين، جاى شگفتى نيست اگر در مقاتل مى خوانيم: به هنگام آمدن اسيران كربلا به دمشق، مردى در برابر امام زين العابدين عليه السلام ايستاد و گفت: سپاس خدايى را كه شما را كشت و نابود ساخت و مردمان را از شرّتان آسوده كرد! حضرت كمى صبر كرد تا شامى هر چه در دل داشت بيرون ريخت؛ سپس با تلاوت آياتى مانند:
«
إِنَّما يُرِيدُ اللّهُ لِيُذْهِبَ عَنْكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَ يُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيراً».[37] فرمود: اين
آيات در حق ما نازل شده است. پس از آن بود كه مرد فهميد آنچه درباره اين اسيران شنيده، درست نيست. آنان خارجى نيستند؛ بلكه فرزندان پيامبر هستند؛ و از آنچه گفته بود، پشيمان شد و توبه كرد.[38]
بنابراين با حركت منزل به منزل خاندان امام حسين عليه السلام و خطبه ها و روشنگرى هاى امام سجاد عليه السلام و حضرت زينب عليهاالسلام، تحريفات چندين دهه بنى اميه ـ حتى در «شام» به عنوان مركز خلافت دشمنان ـ خنثى شد.
سه. افشاى چهره ظالمان
بُعد ديگر علت حضور خانواده امام حسين عليه السلام، نشان دادن چهره سفّاك، بى رحم و غيرانسانى يزيد و حكومت وى بود. يكى از عوامل مؤثر در پذيرش پيام از سوى مردم و رساتر بودن تبليغات از سوى پيام آوران، عنصر مظلوميت است. از اين رو برخى از جناح ها، گروه ها و احزاب سياسى هنگام تبليغات براى نفوذ بيشتر در اذهان مردم و افكار عمومى، مظلوم نمايى مى كنند؛ چون انسان، فطرتا از ظلم و ظالم بيزار و متنفر است، همچنان كه مظلوم، محبوب و حداقل مورد عواطف و احساسات مثبت مردم است.
در حادثه كربلا، نه مظلوم نمايى؛ بلكه حقيقت مظلوميت با فداكارى اهل بيت آميخته شد و آنان پيام سالار شهيدان و اصحاب را با عالى ترين صورت به همه مردم ابلاغ كردند؛ به گونه اى كه امروز نيز صداى آنان، در وجدان بشريت به گوش مى رسد.
خردسالان و زنان، كه نه سلاح جنگى داشتند و نه توان رزم؛ ولى با قساوت بارترين شكل ممكن مورد ضرب و شتم و هتك حرمت و آزردگى عواطف و احساسات قرار گرفتند. طفل شش ماهه با لب هاى تشنه در كنار شط
فرات جان داد؛ دخترك خردسال كنار پيكر خونين و قطعه قطعه پدر كتك خورد؛ خيمه هاى آنان به آتش كشيده شد و ... اين عوامل در ابلاغ پيام و افشاى ماهيت حكومت يزيد كمتر، از آن شهادت و جانبازى اصحاب نبود. همين «صداى العطش» طفلان امام حسين و قنداقه خونين على اصغر عليه السلام است كه آن شمشيرزدن ها و خون هاى ريخته شده را زنده نگه داشته است.
امام سجاد عليه السلام در شام همين كه خواست دستگاه بنى اميه را رسوا كند، فرمود: پدرم امام حسين عليه السلام را به نحو مُثله و قطعه قطعه كردن، شهيد كردند. همچون پرنده اى در قفس، پر و بال او را شكستند تا جان داد.
اينجا اگر امام سجاد عليه السلام مى فرمود: «پدرم را شهيد كردند»، در چشم مردم شام ـ كه شناخت عميقى نسبت به اهل بيت نداشتند ـ خيلى مهم نبود؛ زيرا مى گفتند: «در جنگ، افرادى كشته مى شوند و يكى از آنان امام حسين بوده است».
امام سجاد عليه السلام فرمود: بر فرض قصد كشتن داريد؛ اما چرا اين گونه كشتيد؟ چرا مثل پرنده بدنش را پاره پاره كرديد؟ چرا كنار نهر آب، او را تشنه كشتيد؟ چرا او را دفن نكرديد؟ چرا به خيمه هاى او حمله كرديد؟ چرا كودك او را شهيد كرديد؟ اين كلمات به قدرى در نزد افراد غيرقابل خدشه بود كه شام را طوفانى كرد و يك جنبش فكرى و فرهنگى، عليه رژيم اموى به راه انداخت.
نكته پايانى آنكه، يزيد مى خواست با كشتن مردان و به اسارت كشيدن خاندان اهل بيت، همه حركت ها را در نطفه خفه كند؛ به طورى كه همگان از چنين سرنوشتى ترسان و بيمناك باشند و خود بر اريكه قدرت تكيه بزند. اما قيام با عزت امام حسين عليه السلام و پيام رسانى افشاگرانه و مظلومانه خاندان او، هسته هاى ظلم ستيزى را براى خونخواهى امام حسين عليه السلام و از بين بردن بنى اميه در نقاط مختلف سرزمين هاى اسلامى به وجود آورد.

پی نوشت ها
_____________________
[1].
ميزان الحكمة، ج 3، ص 80.
[2].
غرر الحكم، ج 2، ص 400.
[3].
نگا: توبه، آيه 7.
[4].
نگا: اصول كافى، ج 5، ح 1، ص 55.
[5].
بحارالانوار، ج 44، باب 37، ح 2.
[6]. (
امر به معروف و نهى از منكر) فقط بر انسان قدرتمند و آگاه واجب است (فروع كافى، ج 5، ص 59).
[7].
امر به معروف و نهى از منكر را واجب نمى دانند، مگر وقتى كه از ضرر آن در امان باشند. فروع كافى، ج 5، ص 55.
[8].
امر به معروف و نهى از منكر، راه پيامبران و شيوه نيكان است. به وسيله اين اصل واجبات برپا مى گردد، راه ها امن و سرزمينها آباد مى شود و از دشمنان حقوق ضايع شده باز ستانده مى گردد. (فروع كافى، ج 5، ص 55).
[9].
حماسه حسينى، ج 1، صص 312ـ304.
[10].
مقتل خوارزمى، ج 2، ص 58؛ تذكرة الخواص، ص 261.
[11].
بنا به نقل يعقوبى و خوارزمى يزيد صريحاً به وليد نوشته بود: اگر حسين و ابن زبير از بيعت خوددارى كنند، گردنشان را بزند و سرهايشان را به نزد او بفرستد. تاريخ يعقوبى، ج 2، ص 15؛ مقتل خوارزمى، ج 1، ص 180.
[12].
سموالمعنى، ص 113 و 114؛ مقتل الحسين خوارزمى، ص 184 ف 9.
[13].
تذكرة الخواص، ص 252.
[14].
تاريخ طبرى، ج 4، ص 262.
[15].
سمو المعنى، ص 118.
[16].
العدالة الاجتماعية في الاسلام، ص 180 و 181.
[17].
العدالة الاجتماعية في الاسلام، ص 181.
[18].
الاسلام و الاستبداد السياسى، ص 187 و 188.
[19].
سمو المعنى، ص 28.
[20].
تذكره الخواص، ص 283.
[21].
بگو درباره ما چه انتظارى داريد، جز اينكه يكى از دو خوبى شهادت يا پيروزى نصيب ما مى شود. (توبه، آيه 52).
[22]. «
مع الذين انعم الله عليهم من النبيين و الشهداء و الصالحين».(ر.ك: مجله العدل، شماره 9، سال 2، ص 6.
[23].
نگا: تاريخ طبرى، ج 5، ص 427ـ424.
[24].
همان، ص 417.
[25]. «
داناى نهان است و كسى را بر غيب خود آگاه نمى كند جز پيامبرى كه از او خشنود باشد»، جن 72، آيه 26.
[26].
ربانى خلخالى، على، چهره درخشان حسين بن على عليه السلام، ص 134ـ140.
[27].
تاريخ طبرى، ج 4، ص 292؛ الحسن و الحسين سبطا رسول الله، ص 91 و 92.
[28].
قمقام، ص 359؛ نظم در رالمسمطين، ص 215.
براى آگاهى بيشتر ر.ك:
الف. مقتل خوارزمى، ف 8، ص 160 و ف 9، ص 187 و ف 10، ص 218 و ص 191 و 192؛
ب. طبرى، ج 4، ص 31؛
پ. كامل، ج 3، ص 278؛
ت. قمقام زخار، ص 333؛
ث. قمقام، ص 263 و 264؛
ج. ترجمه تاريخ ابن اعثم، ص 346.

[29]. القاى نفس در تهلكه؛ يعنى، خود را در كارى انداختن، كه آن كار موجب هلاكت مى شود.
[30].
بقره 2، آيه 195.
[31].
بحارالانوار، ج 44، ص 364.
[32].
درباره اين فكر غلط مسيحيت كه آدم مرد اصالت دارد و حوا (زن) تبعيّت، و مبارزه قرآن با اين تفكر، استاد مطهرى مفصل بحث كرده است. ر. ك: حماسه حسينى، ج 1، صص 406ـ404.
[33].
حماسه حسينى، ج 1، صص 411ـ397 و ج 2، صص 236ـ231.
[34].
شهيدى، سيد جعفر، قيام امام حسين عليه السلام، ص 185.
[35].
آيتى، محمد ابراهيم، بررسى تاريخ عاشورا، ص 47.
[36].
ابن ابى الحديد، شرح نهج البلاغه، ج 7، ص 159.
[37].
احزاب 33: آيه 33 «بى شك خداوند مى خواهد هرگونه پليدى را از شما اهل بيت ببرد و شما را پاك سازد، پاك ساختنى».
[38].
اخطب خوارزمى، مقتل الحسين عليه السلام، ج 2، ص 61؛ اللهوف، ص 74.

 


موضوعات مرتبط: پرسش وپاسخ
برچسب‌ها: پرسش وپاسخ

تاريخ : یک شنبه 6 / 12 / 1395 | 16:59 | نویسنده : اکبر احمدی |

علم به شهادت

نتیجه تصویری برای پرسش وپاسخ

علم به شهادت
پرسش 22. آيا امام حسين عليه السلام مى دانست شهيد مى شود؟ اگر چنين است، چرا با پاى خويش به سوى قتلگاه رفت؟
بر اساس احاديث و روايات شيعى، امامان عليهم السلام از علم غيب موهبتى از سوى خداوند بهره مندند. خداوند متعال مى فرمايد: «عالِمُ الْغَيْبِ فَلا يُظْهِرُ عَلى غَيْبِهِ أَحَداً إِلاّ مَنِ ارْتَضى مِنْ رَسُولٍ».[25]
اين آيه نشان مى دهد كه علم غيب اختصاص به خداوند دارد و كسى جز خدا آن را نمى داند. اما ممكن است پيامبر با رضايت پروردگار متعال، بداند و نيز ممكن است ديگر انسان ها از سوى خدا و يا به تعليم پيامبران، از آن آگاهى يابند.
علامه طباطبايى رحمه الله ـ صاحب تفسير الميزان ـ در اين باره مى گويد: «سيدالشهدا عليه السلام ـ به عقيده شيعه اماميه ـ سومين جانشين از جانشينان پيامبر اكرم صلى الله عليه و آلهو صاحب ولايت كليه مى باشد. علم امام عليه السلام به اعيان خارجيه و حوادث و وقايع ـ طبق آنچه از ادله نقليه و براهين عقليه بر مى آيد ـ دو قسم است:
قسم اول: امام عليه السلام در هر شرايطى ـ به اذن خداوندى ـ به حقايق جهان هستى آگاه است، اعم از آنها كه تحت حس قرار دارند يا آنها كه از دايره حس بيرون مى باشند؛ مانند موجودات آسمانى و حوادث گذشته و وقايع آينده.

قسم دوم: علم عادى است كه پيامبر صلى الله عليه و آله و نيز امام عليه السلام مانند ساير افراد، در مجراى اختيار و بر اساس علم عادى است و آنچه را شايسته مى بيند، انجام مى دهد».[26]
بايد توجه كرد كه علم قطعى امام به حوادث تغييرناپذير، مستلزم جبر نيست؛ همان طور كه علم خداوند به افعال انسان، مستلزم جبر نيست؛ چرا كه مشيّت خداوندى به افعال اختيارى انسانى، از راه اراده و اختيار تعلق گرفته است؛ يعنى، خداوند علم دارد كه انسان با اختيار و اراده خود كدام كارها را انجام مى دهد.
درباره امام حسين عليه السلام نيز مى دانيم و به نقل متواتر ثابت است كه رسول اكرم صلى الله عليه و آلهو امام على عليه السلام از شهادت سيدالشهدا عليه السلام خبر داده بودند و اين اخبار در معتبرترين كتاب هاى تاريخ و حديث ضبط شده است. صحابه، همسران، خويشاوندان و نزديكان پيغمبر صلى الله عليه و آله اين اخبار را بلاواسطه و يا با واسطه شنيده بودند.
همچنين وقتى امام حسين عليه السلام عازم هجرت از مدينه به مكه معظمه شد و هنگامى كه در مكه تصميم به سفر عراق گرفت؛ اعيان و رجال اسلام در بيم و تشويش افتاده و سخت نگران شدند.
هم به ملاحظه اينكه به طور يقين مى دانستند بر طبق اخبار پيغمبر صلى الله عليه و آلهشهادت در انتظار حسين عليه السلام است و هم به ملاحظه اوضاع روز و استيلاى بنى اميه بر جهان اسلام و رعب و هراسى كه از ظلم و ستم شان در دل ها افتاده و خفقانى كه قلوب مسلمين را فرا گرفته بود؛ از اينكه بتوان با حكومت ستمكار بنى اميه به مبارزه برخاست، مأيوس و نااميد بودند و هم با امتحاناتى كه مردم كوفه در عصر حضرت اميرالمؤمنين عليه السلام و امام حسن عليه السلامداده بودند، روشن بود كه امام حسين عليه السلام به سوى مرگ و شهادت سفر مى كند و احتمال اينكه جريان به طور ديگر خاتمه يابد، بسيار ضعيف بود.

امام حسين عليه السلام به طور مكرر از قتل خود خبر مى داد؛ اما از خلع يزيد و تصرف ممالك اسلامى و تشكيل حكومت به كسى خبر نداد؛ هر چند همه را موظف و مكلف مى دانست كه با آن حضرت همكارى كنند و از بيعت با يزيد و اطاعت او امتناع ورزند و بر ضد او شورش و انقلاب برپا نمايند. البته آن حضرت مى دانست كه چنين قيامى برپا نخواهد شد و خودش با جمعى قليل بايد قيام كنند و كشته شوند. از اين رو شهادت خود را به مردم اعلام مى كرد. گاهى در پاسخ كسانى كه از آن حضرت مى خواستند سفر نكند و به عراق نرود مى فرمود: «من رسول خدا را در خواب ديدم و در آن خواب به كارى مأمور شدم كه اگر آن كار را انجام دهم سزاوارتر است».[27]
در كشف الغمه از حضرت زين العابدين نقل شده كه فرمود: «به هر منزل فرود آمديم و بار بستيم، پدرم از شهادت يحيى بن زكريا سخن مى گفت و از آن جمله روزى فرمود: از خوارى دنيا نزد بارى تعالى اين است كه سر مطهر يحيى را بريدند و به هديه نزد زن زانيه اى از بنى اسرائيل بردند».[28]
بنابر آنچه گفته شد مدارك و مصادر معتبر تاريخى دلالت دارند كه امام حسين عليه السلام از شهادت خود و به دست نيامدن پيروزى نظامى، علم و آگاهى داشت و قيام آن حضرت، اعلان بطلان حكومت يزيد، احياى دين، رفع شبهات و
انحرافات فكرى و نجات اسلام از ضربات كشنده حكومت يزيد بود. هنر امام حسين عليه السلامدر اين بود كه «حقانيت» خود را با پاسخ به دعوت كوفيان، با تدبير و «عقلانيت» پيش برد؛ به گونه اى كه بر همگان اتمام حجت شد و نهضت خود را با «مظلوميت» آميخته كرد تا چهره ظالمان هر چه منفورتر در طول تاريخ باقى بماند و قابل محو شدن و كم رنگ شدن نباشد. لذا اين رنگ الهى تنها با «شهادت و اسارت» جاودانه ماند.
القاى نفس در تهلكه[29]
پرسش 23. اگر هدف انسان كشته شدن و مظلوميت و اسارت اهل و عيال باشد؛ القاى نفس در تهلكه است كه عقلاً و شرعا بر حسب آيه كريمه «و لاتلقوا بايديكم الى التهلكة»[30]، جايز نيست؛ پس چگونه امام عليه السلام براى شهادت و كشته شدن بيرون شد و مقدمات آن را با اختيار خود فراهم ساخت؟
1.
خود را در معرض نابودى قرار دادن يا القاى نفس در تهلكه يكى از موضوعاتى است كه به حسب اختلاف احوال و عناوين، گاه موضوع حكم تحريمى و گاه موضوع حكم الزامى و وجوبى مى شود و اين طور نيست كه مطلقا القاى نفس در تهلكه حرام باشد؛ بلكه گاهى هم واجب است، و اگر فرضا اين آيه عموم داشته باشد، با ادلّه ديگر تخصيص مى خورد.
اگر اسلام در معرض نابودى باشد و نجات آن متوقف بر القاى نفس در تهلكه باشد، آيا باز هم القاى نفس در تهلكه جايز نيست؟
آيا عقلاً و شرعا كسى كه براى حفظ جان خود اسلام را در تهلكه بگذارد، مسؤول نيست؟ آيا اين مورد از دفاع و جهاد، اولى به فداكارى و وجوب نيست؟
فلسفه جهاد و دفاع، دعوت به توحيد و آزاد كردن بشر از پرستش غيرخدا و
حفظ اسلام و نجات دين از نابودى و يا حفظ كشور اسلام از تسلط اجانب است كه طبق احكام جهاد و دفاع ـ با يقين به كشته شدن و افتادن نفوس بسيار در تهلكه ـ واجب است.
اگر دفاع از سنگر و مرزى، متوقّف بر كشته شدن جمعى از لشكر بود و براى حفظ مملكت اسلام، دفاع از آن ضرورت داشت؛ بايد با تحمل تلفات سنگين، به دفاع پرداخت و اين القاى در تهلكه جايز؛ بلكه واجب است.
2.
اين حكم (حرمت القاى نفس در تهلكه)، حكم ارشادى و تأييد حكم عقل به قبح «القاى در تهلكه» است و بديهى است كه استنكار عقل در موردى است كه مصلحت مهم تر در بين نباشد؛ ولى اگر حفظ مصلحت بزرگ ترى توقف بر آن يافت، عقل به جواز و گاه به لزوم و حسن القا، حكم مى كند.

 


موضوعات مرتبط: پرسش وپاسخ
برچسب‌ها: علم به شهادت

تاريخ : یک شنبه 6 / 12 / 1395 | 16:57 | نویسنده : اکبر احمدی |
صفحه قبل 1 2 3 4 5 ... 7 صفحه بعد
.: Weblog Themes By M a h S k i n:.