زنا
از جمله گناهاني كه به كبيره بودنش تصريح شده زنا است، چنان که در روايات فرمودهاند و براي كبيره بودنش به آيه 68 سوره فرقان تمسك شده كه ميفرمايد: «از جمله صفات بندگان خدا آن است كه نپرستند و نخوانند با خداي به حق، خداي ديگري را (يعني مشرك نباشند) و آن نفسي كه خدا كشتنش را حرام فرموده نكشند و زنا نكنند، و كسي كه اينها را به جا آورد (شرك، قتل، زنا)، برسد و ببيند جزاي خود را كه شكنجهاش در روز قيامت دو چندان است و هميشه به خواري در آتش است».[1]
معاني اثام وغي: در منهج است كه: «اثاماً» در اين آيه شريفه، نام يك وادي در دوزخ است كه زناكاران را در آن عقوبت ميكنند و گفتهاند چيزي است كه از اجسام دوزخيان مانند چرك و خون سيلان مي كند.
و در روايات آمده كه: اثام در اين آيه و وغي در آيهي ديگر[2] دو چاه در دوزخ است كه اگر سنگي را از كنارش رها كنند در مدت هفتاد سال به قعر آن ميرسد.
و در سورهي بنياسرائيل ميفرمايد: «و نزديك زنا مشويد و گرد آن نگرديد به درستي كه آن خصلتي زشت و كاري فجيع و بد راهي است.»[3]
موضوعات مرتبط: خط قرمز های قرآنی
برچسبها: زنا
سبك شمردن نماز
شكي نيست كه بي اعتنايي به نماز گناهي است بزرگ. بنابراين شناسايي مصاديق اين تحقير ناپسند، مقدمه پرهيز از اين عصيان نابخشودني است. عناوين زير از مصاديق سبك شمردن نماز است.
الف) تأخير نماز: امام صادق ـ عليه السلام ـ در تفسير آيهي شريفهي قرآن، كه در ارتباط با مذمت بي اعتنايي به نماز نازل گرديده است[1] ميفرمايد:
»تاخير الصّلاة عن اوّل وقتها لغير عذرٍ»[2]
مراد از بي اعتنايي به نماز، «تأخير آن از اول وقت بدون عذر است.»
البته روشن است كه مراد از عذر، ضرورتي است كه بصورت اورژانسي پيش آيد و قابل تأخير نباشد و الاّ بايد به كار گفت نماز دارم نه به نماز بگوييم كار دارم.
ب) عدم رعايت آداب آن در خلوت: پيامبر اكرم ـ صلي الله عليه و آله و سلم ـ در روايتي چنين
موضوعات مرتبط: خط قرمز های قرآنی
برچسبها: سبك شمردن نماز
سحر و جادو
سحر چيست؟
در اين که «سحر» در چه تاريخي به وجود آمده، تاريخ روشني در دست نيست، ولي اين قدر مي توان گفت: که از زماني خيلي قديم، اين کار بين مردم رواج داشته است.
اما چه کسي بار اول جادوگري را به وجود آورد؟ در اين قسمت نيز نقطه روشني در تاريخ ديده نمي شود.
ولي معني سحر را مي توان انجام نوعي اعمال خارق العاده دانست، که آثاري در وجود انسان ها پديد مي آورد، و گاهي يک نوع چشم بندي و تردستي مي باشد. سحر از نظر لغت به دو معني آمده است.
1. به معني خدعه و نيرنگ و شعبده و تردستي و به تعبير قاموس: سحر کردن يعني خدعه نمودن.
2. کل مالطف و دق: آنچه عوامل آن نامرعي و مرموز باشد.
در مفردات راغب که مخصوص واژه هاي قرآن است به سه معني اشاره شده.
1. خدعه و خيالات بدون حقيقت و واقعيت همانند شعبده و تردستي.
2. جلب شيطان ها از راه هاي خاصي و کمک گرفتن از آنان.
3. معني ديگري است که بعضي پنداشته اند و آن اين که: ممکن است، با وسائلي ماهيت و شکل اشخاص و موجودات را تغيير داد، مثلا انسان را به وسيله آن به صورت حيواني در آورد، ولي اين نوع خيال و پنداري بيش نيست و واقعيت ندارد.[1]
موضوعات مرتبط: خط قرمز های قرآنی
برچسبها: سحر و جادو
سخن چيني
از گناهاني که کبيره بودنش، به واسطه وعده عذاب در قرآن و اخبار مسلم شده، سخن چيني(نميمه) است. خداوند در سوره مبارکه رعد مي فرمايد:
«وَ يقطَعونَ ما أمرَ اللهُ بهِ أن يوصلَ و يفسدونَ في الارضِ أولئکَ لهُم اللعنهُ و لهُم سوءُ الدارِ»؛[1]
«و کساني که قطع مي کنند آنچه را خداوند امر به وصل آن فرموده و در زمين فساد مي کنند، براي ايشان است دوري از رحمت خداوند و برايشان بدي سراي آخرت است يعني عذاب اخروي».
و روشن است که نمّام معني سخن چين، و کسي که حرفي را ازيک نفر درباره کسي شنيده و براي آن کس نقل مي کند قطع کرده، آنچه خدا امر به وصل آن فرموده و در زمين فساد کرده، زيرا عوض اين که بين مؤمنين ايجاد محبت و الفت نمايد و اتحادشان را محکم سازد، نفرت و تفرقه و دشمني ايجاد کرده است پس براي او است لعنت خداوند و عذاب آخرت.
قال الصادق ـ عليه السلام ـ : «و إنّ مِن أکبرِ السحرِ النميمه يُفَرقُ بها بينَ المتحابينَ و يُجلبُ العداوهُ علي المُتَصافيينِ و يُسفَکُ بها الدماءُ و يُهدَمُ بها الدُورُ و يُکشَفُ بها الستورُ و النمامُ شرُّ مَن و طَئَ الأرضَ»؛[2]
امام صادق ـ عليه السلام ـ پس از بيان اقسام سحر مي فرمايد: «جز اين نيست که بزرگترين اقسام سحر، نمامي است که به واسطه آن بين دوستان جدايي مي اندازد و دشمني را بجاي صفا در بين کساني که با يکديگر يک رنگ بودند قرار مي دهد و به سبب سخن چيني خون ها ريخته مي شود و خانه ها خراب مي شوند و پرده ها کشف مي شود و نمام بدترين کساني است که روي زمين راه مي رود».
قال رسول الله ـ صلي الله عليه و آله و سلم ـ : «ألا أُنبئکُمُ بشرارِکُم»؟ قالوا: بلي، يا رسول اللهِ! قال ـ صلي الله عليه و آله و سلم ـ : «المشائونَ بالنميمهِ المُفرِّقونَ بين الأحبهِ، الباغون لِلبُراءِ المعايب»؛[3] پيامبر فرمود: «شما را به بدترين خودتان آگاه کنم؟ گفتند: بله اي پيامبر خدا. فرمود: آن ها که به سخن چيني روند و در ميان دوستان جدايي افکنند و براي پاکان عيب ها جويند».
قال الباقر ـ عليه السلام ـ : «مُحرمه الجنه علي القتاتين المشائينَ بالنميمهِ»؛[4] امام باقر ـ عليه السلام ـ فرمود: «بهشت بر دورغ تراشاني که براي سخن چيني مي روند حرام است».
قال النبي ـ صلي الله عليه و آله و سلم ـ : «مَن مَشي في نميمهٍ بينَ الإثنينِ سَلَطَ اللهُ عليه في قبرهِ ناراً تُحرقُهُ إلي يومِ القيمهِ و إذا خرج من قبرِهِ سَلَطَ اللهُ عليهِ تنيناً اسودَ ينهشُ لَحمَهُ حتي يدخُلَ النارَ»؛[5] رسول خدا ـ صلي الله عليه و آله و سلم ـ فرمود: «کسي که براي سخن چيني بين دو نفر حرکت کند، خداوند بر او در قبرش، آتشي را مسلط مي فرمايد که او را مي سوزاند و چون از قبرش بيرون مي آيد، ماري بزرگ و سياه را بر او مسلط مي فرمايد که گوشت او را مي خورد تا داخل جهنم شود
نيامدن باران [1]. سوره رعد، آيه 25.
بني اسرائيل را قحطي گرفت، موسي ـ عليه السلام ـ از خداوند باران خواست. وحي رسيد دعاي تو را و کساني که با تو هستند، مستجاب نمي کنم، زيرا در بين شما نمامي است که از سخن چيني دست بر نمي دارد. موسي ـ عليه السلام ـ گفت: خدايا آن شخص کيست، تا او را از بين خود بيرونش کنيم؟
فرمود من شما را از نميمه نهي مي کنم، چگونه راز ديگري را آشکار مي سازم. پس توبه اجتماعي کردند و آن هم داخل آنها توبه کرد پس برايشان باران باريد.[6]
هر که عيب دگران نزد تو آورد و شمرد
بي گمان عيب تو نزد دگران خواهد برد
[2]. احتجاج، ج2، ص 82.
[3]. کافي، ج2، ص 369.
[4]. کافي، ج2، ص 369.
[5]. ثواب العمال، ص 335.
[6]. وسائل الشيعه کتاب حج.
موضوعات مرتبط: خط قرمز های قرآنی
برچسبها: سخن چيني
دزدي و سرقت
از گناهاني كه به كبيره بودنش تصريح شده، دزدي است، در روايتي از حضرت صادق ـ عليه السّلام ـ رسيده است که: «زنا نميكند زنا كننده در حالي كه به خدا و روز جزا ايمان داشته باشد و همچنين دزدي نميكند شخص دزد در حالي كه ايمان داشته باشد»[1] يعني زاني و دزد در حال زنا و دزدي روح ايمان با آنها نيست به طوري كه اگر در آن حال بميرند بيايمان خواهند بود و بعضي از آيات و رواياتي كه درباره خيانت است شامل دزدي نيز ميشود و از لحاظ كمي يا زيادي مقدار فرقي در حرمت دزدي نيست هر چند به مقدار سوزن يا ريسماني باشد بلي اگر مالي كه دزديده شده معادل ربع مثقال طلا يا بيشتر باشد با اجتماع شرايط ديگري كه ذكر ميشود دست دزد را بايد بريد.
محمد بن مسلم ميگويد از حضرت صادق ـ عليه السّلام ـ پرسيدم در چه مقدار دزدي، دست دزد بريده ميشود؟ فرمود: ربع دينار. گفتم در دو درهم چه طور؟ فرمود نه، فقط در معادل ربع دينار دست دزد بريده ميشود قيمت آن ربع دينار هر چه باشد گفتم اگر كسي كمتر از ربع دينار دزدي كرده آيا به او دزد گفته ميشود؟ فرمود هر كس از مال مسلمان چيزي را كه نگاه داشته بدزدد، دزد ناميده ميشود و نزد خداوند سارق است (يعني او را به عذاب و عقوبتي كه براي دزد معين فروده معذب ميفرمايد) ليكن دستش بريده نميشود مگر در وقتي كه دزدي او معادل ربع دينار يا بيشتر باشد و اگر دست دزد در كمتر از اين مبلغ بريده شود همه را دست بريده ميبيني.[2]
موضوعات مرتبط: خط قرمز های قرآنی
برچسبها: دزدي و سرقت
سوء ظن و بدگماني
اين صفت رذيله نتيجه ترس و ضعف نفس است، زيرا كه هر ترسوي ضعيف النفسى، هر فكر فاسدى كه به خاطرش مىگذرد و به قوه واهمه او در مىآيد اعتقاد مىكند و پى آن مىرود. و اين صفت خبيثه از مهلكات عظيمه است.
خداوند عالم مىفرمايد: «يا ايُّهَا الَّذينَ آمَنُوا اجْتَنِبُوا كَثيرا مِنَ الظَّنِّ انَّ بَعْضَ الظَّنِّ اثْمٌ»[1] يعنى: اى گروه مؤمنين، اجتناب كنيد از بسيارى از گمان به درستى كه بعضى از گمانها گناه است. و در جاي ديگر مىفرمايد: «وَ ظَنَنْتُمْ ظَنَّ السُّوْءِ وَ كُنْتُمْ قَوْما بُورا»[2] يعنى: گمان بد برديد، و شما قومى بوديد به هلاكت رسيده». و حضرت امير المؤمنين - عليه السّلام - مىفرمايد: «بايد امر برادر مؤمن خود را به بهترين محامل حمل كنى. و بايد به سخنى كه از برادر تو سرزند گمان بد نبرى مادامى كه محمل خوبى از براى آن بيابى». و مروى است كه: «خداوند متعال حرام كرده است از هر مسلمى خون او را و عرض او را و ظن بد به او بردن را». و همين مذمت از براى ظن بد كافى است كه آن را قرين كشتن مسلم و دستاندازى به حريم و عرض او نموده. و شكى نيست كه هر كس در باطن، بد به ديگرى برد و او را به شر و فساد نسبت دهد در ظاهر به نظر حقارت او را مىبيند، و اكرام او را آنگونه كه سزاوار است بجا نمىآورد. و در حقوق او كوتاهى مىكند. بلكه مضايقه از غيبت، و اظهار آنچه گمان به او برده نمىكند. و همه اين امور منشأ هلاكت او مىشود.
موضوعات مرتبط: خط قرمز های قرآنی
برچسبها: سوء ظن و بدگماني
شراب خواري و قمار بازي
زندگي بر وفق فطرت
چشمه اي فوران مي کند و مقدار آبي از آن خارج مي شود و در نهر بجريان مي افتد، منازلي را مي پيمايد و پيچ و خم هايي را طي مي کند تا به دريا مي ريزد و از جريان مي افتد. حيات طبيعي هر انساني مانند آبي است که از چشمه زندگي در نهر عمر بجريان افتاده است، مراحل کودکي، جواني، ميان سالي و پيري را طي مي کند، سرانجام به درياي ابديت مي پيوندد و از حرکت باز مي ايستد.
در جهان حيوانات چگونگي گذران زندگي بر وفق قوانين خلقت و سنت هاي آفرينش است چه آنها محکوم غرائز و فطريات خويش هستند و نمي توانند از مرز مقررات تکويني قدمي فراتر بگذارند، بطور طبيعي متولد مي شوند و برطبق برنامه خلقت مسير حيات را مي پيمايند و اگر در نيمه راه زندگي با حادثه اي مواجه نشوند عمر طبيعي مي کنند و به مرگ طبيعي ازدنيا مي روند. ولي انسان بقضاي الهي، مختار آفريده شده و در پيمودن مراحل عمر، آزادي عمل دارد، بهمين جهت مردم در چگونگي زندگي با يکديگر متفاوتند.
مقررات خلقت
بعضي از افراد عملا از مقررات خلقت پيروي مي نمايند و برنامه حيات طبيعي خويش را با سنن آفرينش هم آهنگ مي سازند، از هواي آزاد، غذاي سالم، و آب پاک استفاده مي کنند، بقدر کافي حرکت و فعاليت دارند و به اندازه لازم خواب و استراحت، در ارضاي غرائز و اعمال شهوات تند نمي روند، و از نوشابه هاي الکلي و مواد مخدر و هر قسم مأکول و مشروب زيانبخش پرهيز دارند.
اينان کساني هستند که آب حياتشان در نهر عمر با جريان طبيعي حرکت مي کند. اگر پيش آمد غير منتظره اي به حياتشان خاتمه ندهد علي القاعده مراحل جواني و ميان سالي را در کمال سلامت و نشاط مي گذرانند و سپس به سنين آخر عمر مي رسند، رفته رفته فرسوده و پير مي شوند، و سرانجام بر اثر ناتواني عمومي بمرگ طبيعي مي ميرند.
برنامه هاي پزشکي
بعضي از افراد ضمن مراعات شرائط زندگي طبيعي کوشش مي کنند که از راه اعمال برنامه هاي طبي و استفاده از مواد نيرو بخش و مفيد، قواي خود را محافظت نمايند و تا جايي که ممکن است از قله ضعف و ناتواني جلوگيري کنند، به اين اميد که ديرتر پير شوند و بيشتر زنده بمانند.
اينان گويي با تدبير هاي علمي و پيشگيري هاي پزشکي، در نهر عمر، سد ها مي بندند و با حفر حوضچه ها و کانال ها از سرعت جريان آب حيات مي کاهند تا منازل عمر را آرام تر طي کنند و از زندگي طولاني تري برخوردار گردند.
فرسودگي
بعضي در مسير زندگي از قوانين خلقت و مقررات آفرينش سرپيچي مي نمايند، به اصول بهداشت عملا پشت پا مي زنند و با افراط و زياده روي هاي مضر و زيانبخش، قواي بدن خود را با سرعت فرسوده مي کنند و در سنين جواني شکسته و ناتوان مي شوند و موجبات پيري خويشتن را قبل از موقع فراهم مي آورند.
اين گروه تندرو و بي باک گويي نمي خواهند عمرشان با وضع عادي بگذرد و بطور طبيعي پير شوند. کارهاي مضر و ضد بهداشت آنها به منزله تلمبه هايي است که آب حياتشان را پمپاژ مي کند و به سرعت بر سير آن مي افزايد؛ اينان خيلي زود به منزل پيري و شکستگي مي رسند و در مدت کوتاهي عمرشان پايان مي پذيرد و پرونده حياتشان بسته مي شود.
آري ممکن است پيري را به تعويق افکند يا تا اندازه اي از خود دور نمود؟ آري. شما قادريد که موعد پيري را به عقب ببريد و مدتي طولاني جوان بمانيد وقتي هم سن و سال شما بالأخره بر شما پيروزي يافت از يک پيري روشن و شاداب لذت ببريد. آدمي نمي تواند از مرگ يا پيري بگريزد اما لا اقل مي تواند به دنبال آنها چهار اسبه نشتابد.[1]
در اين فصل، پيري طبيعي و پيشگيري از بروز آن مورد بحث نيست، زيرا پيري طبيعي يکي از دوران زندگي انسان است که به قضاي حکيمانه الهي مقرر گرديده و با سپري شدن دوران قوت و نيرومندي آغاز مي شود و تدريجا افزايش مي يابد تا به نقطه نهايي خود برسد و به مرگ آدمي منجر گردد.
موضوعات مرتبط: خط قرمز های قرآنی
برچسبها: شراب خواري و قمار بازي
شرك به خدا
همچنان كه توحيد، مراتب و درجات دارد شرك نيز به نوبه خود مراتبي دارد كه از مقايسه مراتب توحيد با مراتب شرك به حكم «تُعْرَفُ الْأشْياءُ بأضْدادِها»، هم توحيد را بهتر ميتوان شناخت و هم شرك را.
تاريخ نشان ميدهد كه در برابر توحيدي كه پيامبران الهي از فجر تاريخ به آن دعوت ميكردهاند، انواع شركها نيز و جود داشته است.
الف) شرك ذاتي
بعضي از ملل به دو (ثنويّت) يا (تثليث) يا چند اصل قديم ازلي مستقلّ از يكديگر قائل بودهاند؛ جهان را چند پايهاي و چند قطبي و چند كانوني ميدانستهاند. ريشهي اين گونه انديشهها چه بوده است؟ آيا هر يك از اين انديشهها انعكاس و نمايشگر وضع اجتماعي آن مردم بوده است؟ مثلاً آنگاه كه مردمي به دو اصل قديم و ازلي و دو محور اصلي براي جهان قائل بودهاند، از آن رو بوده كه جامعهشان به دو قطب مختلف تقسيم ميشده است و آنگاه كه به سه اصل و سه خدا معتقد بودهاند نظام اجتماعيشان نظام تثليثي بوده است؟ يعني همواره نظام اجتماعي به صورت يك اصل اعتقادي در مغز مردم انعكاس مييافته است و قهراً آنگاه كه اعتقاد توحيدي و «يك اصليِ» جهان به وسيلهي پيامبران توحيدي مطرح شده است، هنگامي بوده كه نظام اجتماعي به يك قطبي گراييده است؟
اين نظريه از نظريهاي فلسفي منشعب ميشود كه ما در گذشته دربارهي آن بحث كردهايم و آن اينكه جنبههاي روحي و فكري انسان و نهادهاي معنوي جامعه از قبيل علم و قانون و فلسفه و مذهب و هنر تابعي از نظامات اجتماعي ـ بالاخص اقتصادي ـ اوست و از خود اصالتي ندارند. در گذشته به اين نظريه پاسخ دادهايم و چون براي فكر و انديشه، براي ايدئولوژي و بالأخره براي انسانيت اصالت و استقلال قائل هستيم، اين چنين نظريات جامعه شناسانهاي را براي شرك و توحيد، بياساس ميدانيم.
البته اينجا مسألهي ديگري هست كه با اين مسأله نبايد اشتباه شود و آن اينكه گاهي يك نظام اعتقادي و مذهبي وسيلهي سوءِ استفاده در يك نظام اجتماعي واقع ميشود، همچنان كه نظام خاصّ بت پرستي مشركان قريش وسيلهاي براي حفظ منافع رباخواران عرب بود، ولي گروه رباخواران از قبيل ابوسفيانها و ابوجهلها و وليد بن مغيرهها كوچكترين اعتقادي به آن بتها نداشتند و فقط براي حفظ نظام اجتماعي موجود از آنها دفاع ميكردند. اين دفاعها عملاً آنگاه صورت جدي به خود گرفت كه نظام توحيدي ضد استثماري و ضد رباخواري اسلام طلوع كرد. بت پرستان كه بيشتر نابودي خود را ميديدند، حرمت و قداست معتقدات عامه را بهانه كردند. در آيات قرآن به اين مسأله و اين نكته فراوان اشاره شده است، مخصوصاً در داستان فرعون و موسي؛ ولي چنان كه ميدانيم اين مسأله غير از آن مسأله است كه به طور كلي نظام اقتصادي زير بناي نظام فكري و اعتقادي است و هر نظام فكري و اعتقادي عكس العمل جبري نظام اقتصادي و اجتماعي است.
آنچه مكتب انبياء به شدّت آن را نفي ميكند اين است كه هر مكتب فكري الزاماً تبلور يافتهي خواستهاي اجتماعي است كه خود آن خواستها به نوبهي خود زاييدهي شرايط اقتصادي ميباشند. بنابراين نظريه كه صد در صد نظريهاي ماترياليستي است، مكتب توحيدي انبياء نيز به نوبهي خود تبلور يافتهي خواستهاي اجتماعي و مولود نيازهاي اقتصادي زمان خودشان بوده است؛ يعني رشد ابزار توليد منشاء يك سلسله خواستهاي اجتماعي شده است كه ميبايست به صورت يك انديشهي توحيدي شوند. انبياء، پيش قراولان و در واقع مبعوثان اين نياز اجتماعي و اقتصادي ميباشند و اين است معني زير بناي اقتصادي داشتن يك فكر و عقيده و انديشه و از آن جمله انديشهي توحيد.
موضوعات مرتبط: خط قرمز های قرآنی
برچسبها: شرك به خدا
شهوت راني
شهوت راني عبارت است از: متابعت كردن آدمى قوه شهويه خود را در هر چيزى كه ميل به آن مىكند و آدمى را به آن مىخواند، از: شهوت شكم و فرج و حرص مال و جاه و زينت و امثال اينها.
و بسيارى از علماى اخلاق تخصيص دادهاند آن را به متابعت شهوت شكم و فرج و حرص بر اكل و جماع.
و تفسير اول اگر چه به منشأيّت اين صفت از براى جميع رذايل، كه در طرف افراط قوه شهويه است انسب است و ليكن چون اكثر در مقام بيان آن اكتفا به معنى دوم كردهاند ما نيز به اين طريق بيان مىكنيم و مىگوييم: كه شكى نيست كه اين صفت، اعظم مهلكات بنى آدم است.
و از اين جهت سيد كائنات فرمود كه: (هر كه از شرّ شكم و زبان و فرج خود محفوظ ماند از همه بديها محفوظ است). و فرمود كه: (واى بر امت من از حلقوم و فرجشان). و نيز فرمودند كه: (بيشتر چيزى كه امت من به واسطه آن داخل جهنم خواهند شد شكم و فرج است).
مفاسد پيروى از شهوت فرج
و اما دوم: كه پيروى شهوت فرج، و حرص بر مجامعت باشد، پس شكى نيست كه خود في نفسه امرى است قبيح و منكر، و در نظر ارباب عقول، مستهجن و مستنكر.
عقل كه كارفرماى مملكت بدن است به واسطه آن مقهور و (منكوب)، و قوه عاقله كه مخدوم قوا و حواس است، خادم و مغلوب مىگردد. تا كار به جائى مىرسد كه همت انسان بر تمتّع، از (جوارى) و نسوان (مقصور)، و از سلوك آخرت مهجور مىشود.
بلكه بسا باشد كه قوه شهويه چنان غلبه نمايد كه قوه دين را مضمحل و خوف خدا را از دل زايل نموده، آدمى را به ارتكاب فواحش بدارد. و اگر كسى را قوه واهمه غالب باشد اين شهوت او را به عشق بهيمى منجر مىسازد. و آن ناخوشىاى است كه:
عارض دلهاى بيكار، كه از محبت خداوندگار خالى، و از همت عالى برى باشند مىشود.
و بر كسى كه دشمن خود نباشد لازم است كه: خود را از مبادى شهوت كه فكر و نظر كردن باشد محافظت نمايد و احتراز كند، زيرا كه: بعد از هيجان قوه شهويه نگاه داشتن آن صعوبتى دارد. و اين اختصاص به شهوت ندارد، بلكه محبت هر امر باطلى از جاه و مال و اهل و عيال و غير اينها چنين است.
پس اگر آدمى ابتدا در آنها فكر نكند و ملتفت مبادى آنها نشود، دفع آنها در نهايت سهولت و آسانى مىشود. و اگر پيش آنها را نگرفت و داخل در آنها شد ديگر نگاهداشتن خود امرى است بسيار مشكل.
و مثال آن، مانند كسى است كه: عنان مركبى را در دست داشته باشد و آن مركب بخواهد داخل مكانى شود، ابتدا در نهايت سهولت مىتواند عنان را گرفته مانع آن شود.
و اما كسى كه ابتدا خود را محافظت ننموده، مانند كسى است كه: مركب را رها كند تا داخل جائى شود و بعد دم آن را گرفته بخواهد از عقب بيرون كشد. ببين تفاوت ره از كجاست تا به كجا در اول، به اندك التفاتى ممانعت ميسّر گردد، در آخر به صد جان كندن دست ندهد.
موضوعات مرتبط: خط قرمز های قرآنی
برچسبها: شهوت راني
ظلم و ستم
ظلم در اصل لغت، به معني كار بيجاكردن، و تعدّي نمودن از حد وسط است. و ظلم به اين معني، جامع همه رذايل، و مرتكب شدن هر يك از قبايح شرعيه و عقليه را شامل مي شود. و اين، ظلم به معني اعمّ است.
و براي ظلم، معني ديگري نيز هست كه عبارت است از: ضرر و اذيّت رسانيدن به غير، از قبيل: كشتن و يا زدن، يا دشنام و فحش دادن، يا غيبت او را كردن، يا مال او را به غير حق تصرف كردن و گرفتن، يا غير اينها از كردار يا گفتاري كه باعث اذيّت غير باشد.
و اين، ظلم به معني اخص است.
و بيشتر آنچه در آيات و اخبار، و عرف مردم ذكر ميشود اين معني مراد است. و باعث اين ظلم، اگر عداوت و كينه باشد از نتايج قوه غضبيّه خواهد بود. و اگر موجب آن، حرص و طمع در مال باشد از جمله رذايل قوه شهويّه محسوب خواهد شد.
به هر حال، به اجماع همه طوايف عالم، و به اتفاق همه اصناف بشر، ظلم از همه معاصي بزرگتر، و عذاب آن شديد تر، و پشيماني آن بيشتر، و وبال آن بالاتر است. در جاهاي زيادي از قرآن بر ظالمين لعن شديد وارد، و در احاديث متواتره ذمّ عظيم و تهديد بر آن ثابت است. و اگر هيچ تهديدي بر آن نباشد، همين آيه مبارك براي طايفه ظالمين كافي است كه پروردگار جبّار ميفرمايد:
موضوعات مرتبط: خط قرمز های قرآنی
برچسبها: ظلم و ستم
عُجب
حقيقت عجب و اقسام آن - فرق عُجب با اِدلال[1] :
صفت عجب معمولا هنگامي حاصل مىشود كه عمل از شائبه ريا خالص شود .
عجب عبارت است از بزرگ دانستن نعمت و تكيه بر آن و فراموش كردن نسبت نعمت با نعمت دهنده.
در كتاب كافى از على بن سويد روايت شده كه از حضرت ابن الحسن امام موسى كاظم - عليه السّلام- درباره عجبى كه عمل را باطل مىكند پرسيدم.
حضرت فرمود: عجب داراى درجاتى است، بعضى از آن درجات اين است كه كارهاى زشت انسان در نظر زيبا جلوه كند و او آنها را نيكو ببيند، درجه ديگرش آن است كه انسان به خدا ايمان آورد و به خاطر ايمانش بر خدا منّت گذارد در حالى كه خدا بر او منّت دارد.
اما اگر كسى از زوال نعمت در هراس باشد يا بترسد كه نعمتش مكدّر شود يا از اين جهت كه نعمت را از جانب خدا مىداند خوشحال باشد، در اين صورت دچار عجب نشده چون گفتيم عجب بزرگداشت نعمت با فراموش كردن نسبت آن به خداست.
اگر اضافه بر عجب اين حالت در انسان پيدا شود كه خود را نزد خدا محقّ بداند و فكر كند كه نزد خدا منزلتى دارد بطورى كه در دنيا از عملش توقع كرامت داشته باشد و بيش از آن كه فاسقان را مستحقّ ناملايمات مىداند خود را مستحقّ بداند كه به هيچ ناخوشايندى گرفتار نشود اين حالت ادلال ناميده مىشود.
چنين شخصى به خاطر وجاهتى كه براى خويش در نزد خدا قائل است بر آن ذات مقدس جرئتى پيدا مىكند.
يك مثال براى عجب و ادلال:
گاهى انسان به ديگرى هديهاى مىدهد كه در نظرش بسيار با اهميت جلوه مىكند و لذا بر او منّت مىنهد، اين شخص در اين صورت دچار عجب و خود پسندى شده است.
موضوعات مرتبط: خط قرمز های قرآنی
برچسبها: عُجب
عقوق والدين
از گناهان كبيره عقوق والدين است چنانچه حضرت رسول ـ صلّي الله عليه و آله ـ و حضرت امير ـ عليه السّلام ـ و حضرت امام صادق و حضرت امام رضا و حضرت امام جواد ـ عليهم السّلام ـ در رواياتي كه در شماره كبائر از ايشان رسيده به كبيره بودنش تصريح فرمودهاند بلكه از پيغمبر اكرم ـ صلّي الله عليه و آله ـ چنين رسيده است كه از هر گناه كبيره بزرگتر، شرك به خدا و عقوق والدين است و نيز از گناهاني است كه در قرآن مجيد و احاديث صحيحه بر آن وعده عذاب داده شده است.
در قرآن مجيد از قول عيسي بن مريم ـ عليه السّلام ـ حكايت ميفرمايد: «كه خداوند مرا نيكوكار به مادرم قرار داد و مرا ستمكار و بد عاقبت قرار نداد و سبب ترك نيكي به مادرم»[1] و سبب اينكه ذكر پدر نكرده اين است كه آن حضرت پدر نداشت و لذا قبل از اين آيه در حكايت حضرت يحيي ـ عليه السّلام ـ ذكر پدر و مادر هر دو شده است.[2]
و در اين دو آيه شريفه عاق والدين را به سه صفت ياد فرموده:
جبار (گردنكش و ستمگر) شقي (تيره بخت)، عصي (نافرماني كننده و گنهكار) و به هر يك از آنها وعدهي عذاب سخت داده شده، چنانچه دربارهي جبار ميفرمايد: «و نوميد شد هر گردنكش كينهورزي پشت سر او است دوزخ و نوشانيده شود از آب چرك خون آلوده، جرعهاي از آن به دهان ميبرد ولي نتواند فرو برد (او را گوارا نباشد) و مرگ از هر سوي به او رو آورد ليكن مردني نيست و از پس او است عذابي سخت و انبوه».[3]
موضوعات مرتبط: خط قرمز های قرآنی
برچسبها: عقوق والدين
عيب جوئي
عيب زدايي آري عيب جويى نه
فرق ميان اين دو بسيار ظريف و لطيف است زيرا عيب جويى و عيبزدايى به حسب ظاهر هر دو با يادآورى و بازگو كردن عيوب همراه است، ولى اوّلى با انگيزه تحقير و تنقيص ذكر مىشود و دومى به قصد خير خواهى و اصلاح، اولى با دشمنى و خصومت و دومى با دلسوزى و نصيحت توأم است. اگر انگيزه انسان در ذكر عيوب ديگران خيرخواهى باشد قهرا كيفيت برخورد مشفقانه و آبرومندانه خواهد بود، ولى اگر هدف تنقيص و تحقير باشد قهرا با تحقير و توهين ادا مىشود. خلاصه اگر چه هدف وسيله را توجيه نمىكند لكن آن را تحديد مىكند، يعنى هدف وسيله را متناسب با خود مىسازد:
كُلٌّ يَعْمَلُ عَلى شاكِلَتِهِ[1] ، هر كس طبق نيّت و انگيزهاش كار مىكند.
به همين جهت، كسى كه مىخواهد عيب ديگرى را به او تذكر دهد بايد با حسن نيّت و دلى پاك و بىآلايش نقايص او را ياد آورى كند و در حال سخن گفتن كمال ادب و احترام را رعايت نمايد و دقت كند كه به شخصيت طرف مقابل خود اهانت روا ندارد و انتقاد صحيح و سالم و سازنده به نيش زدن و عيبجويى تبديل نگردد، كه نتيجه معكوس خواهد داشت. براى اينكه هيچ انسانى از خطا و اشتباه مصون نيست و هيچ كس نمىتواند ادعا كند كه مرتكب خطا و اشتباه نمىشود جز ائمه معصومين عليهم السّلام كه آنان نيز با اينكه از مقام عصمت برخوردارند خود را در برابر پروردگار گناهكار و ناقص مىدانند. به عنوان نمونه، امام سجّاد عليه السّلام عرض مىكند:
موضوعات مرتبط: خط قرمز های قرآنی
برچسبها: عيب جوئي
غفلت
رذيله «غفلت» ضدّ توجه و تفكر است. از نظر اخلاق، هر چه «توجه و تفكر» عالي و بالا باشد و موجب تعاليِ انسان مي شود، «غفلت» رذيلهاي است بسيار پست كه انسان را به سقوط ميكشاند؛ و به قول قرآن شريف، انسان را تا سرحدّ حيوان، بلكه پستتر تنزّل ميدهد:
«وَلَقَدْ ذَرَأْنا لِجَهَنَّمَ كَثيراً مِنَ الْجِنِّ وَ الْأنْسِ لَهُمْ قُلُوبٌ لا يَفْقَهُونَ بِها وَ لَهُمْ اَعْيُنٌ لا يُبْصِرُونَ بِها وَلَهُمْ اذانٌ لا يَسْمَعُونَ بِها اوُلئِكَ كالأَنْعامِ بَلْ هُمْ اَضَلُّ اوُلئِكَ هُمُ الْغافِلُونَ»[1]؛ تحقيقاً (گروه) كثيري از جنّ و انس را (گويا) براي جهنم آفريديم؛ (زيرا) اينان قلب دارند، ولي (حقايق را) نميفهمند؛ و چشم دارند، ولي نميبينند (كه سرانجام نافرماني خدا چيست؛) و گوش دارند ولي نميشنوند؛ (و خود را به كري ميزنند) اينان همچون چهارپايان بلكه گمراهترند؛ آنها غافلند. (و غفلتشان از شنيدن و ديدن انساني و تفكر محرومشان كرده است).»
افرادي كه غفلت بر دلشان حكم فرماست چشم دارند اما نميبينند؛ گوش دارند اما نميشنوند؛ دل دارند اما نميفهمند؛ و اينها حيوانند، از حيوان هم پستترند؛ و اگر دربارهي غفلت جز اين آيهي شريفه چيزي نداشتيم، بس بود تا بگوئيم كه صفت غفلت، صفت مذمومي است.
موضوعات مرتبط: خط قرمز های قرآنی
برچسبها: غفلت
غيبت
بدان كه حقيقت غيبت آن است كه چيزى نسبت به شخصي كه شيعه باشد ذكر كنى كه اگر به گوش او برسد او را ناخوش آيد و به آن راضى نباشد، خواه آن نقص، در بدن او باشد، مثل اين كه بگويى: فلانى كور، يا كر، يا گنگ، يا نيم مرده، يا كوتاه، يا بلند، يا سياه، يا زرد و امثال اينها است، يا در نسب او باشد مثل اين كه بگويى: پسر فلان، فاسق، يا ظالم، يا حمال زاده، يا نانجيب و نحو اينها است. يا در صفات و افعال و اقوال او باشد مثل اين كه بگويى: بد خلق، يا بخيل، يا متكبّر، يا ترسو، يا ريا كار، يا دروغگو، يا دزد، يا ظالم، يا پرگو، يا پرخور، يا بىوقت به خانه مردم مىرود، و نحو اينها است، يا در چيزى باشد كه متعلق به او باشد از: لباس، يا خانه، يا مركب. چنان كه بگويى: جامه فلان كس چركين است. يا خانه او چون خانه يهوديان است. يا عمامه او مثل گنبدى است، يا بقدر گردويى است. يا كلاه او دراز است. يا مركب او (جلف) است. و امثال اينها.
موضوعات مرتبط: خط قرمز های قرآنی
برچسبها: غيبت
فخر فروشي
برخى از مردم به خاطر مباهات و فخر فروشى مبتلا به غيبت مىشوند، يعنى براى اينكه اظهار وجود كنند و فضل و كمال خود را به رخ بكشند ديگران را كوچك مىشمارند و از آنان بدگويى مىكنند و با گفتن جملاتى از اين قبيل كه فلان كس چيزى نمىداند و چنين و چنان است با اين هدف و انگيزه كه خود را از او بهتر معرفى كند، به گفتن عيوب وى مىپردازد، ولى از اين نكته غفلت دارد كه اين گونه برخورد علاوه بر اينكه نظر مردم را جلب نمىكند ممكن است عقيده آنها را نيز نسبت به او سست كند. اين بيمارى (خودستايى و فخر فروشى) عامل بسيارى از گناهان كبيره مىتواند باشد كه يكى از آنها غيبت است. از اين رو قرآن كريم و ائمه معصومين -عليهم السلام- به شدت با آن برخورد كرده و آن را مورد نكوهش قرار دادهاند كه به طور اختصار به چند مورد اشاره مىكنيم:
خودستايى از نظر قرآن
قرآن كريم دستور مىدهد هيچگاه انسان نبايد خود را تزكيه و از ديگران بدگويى كند، زيرا هيچ كس از درون ديگران با خبر نيست، آنجا كه مىفرمايد:
... فَلا تُزكُّوا أنْفُسَكُمْ هُوَ أعْلَمُ بِمَنِ اتَّقى [1] خودستايى نكنيد چرا كه او پرهيزكاران را بهتر مىشناسد.
و در جاى ديگر مىفرمايد:
أ لَمْ تَرَ إلَى الَّذينَ يُزَكُّونَ أنْفُسَهُمْ بَلِ اللّهُ يُزَكّى مَنْ يَشاءُ وَ لا يُظْلَمُونَ فَتيلا [2] آيا نديدى آنهايى را كه خودستايى مىكنند؟ (اين خودستاييها ارزش ندارد) بلكه خدا هر كس را كه بخواهد مىستايد و كمترين ستمى به آنها نخواهد شد.
پس انسان بايد از خودستايى و تزكيه نفس بپرهيزد و هيچگاه خود را از عيوب و نقايص پاك و منزّه نشمارد، كه اين، كار شيطان و شيوه متكبّران و نابخردان است.
خودستايى در روايات
در احاديث اسلامى نيز خودستايى به طور جدّى مذمّت شده است كه به چند مورد اشاره مىكنيم.
حضرت على - عليه السّلام- متّقين را اين گونه توصيف مىكند:
لا يرضون من أعمالهم القليل و لا يستكثرون الكثير، فهم لأنفسهم متّهمون، و من أعمالهم مشفقون، إذا زكّى أحد منهم خاف ممّا يقال له فيقول أنا أعلم بنفسى من غيرى، و ربّي أعلم بي منّي بنفسى. اللّهمّ لا تؤاخذني بما يقولون و اجعلنى أفضل ممّا يظنّون و اغفر لي ما لا يعلمون ... .
(پرهيزكاران) از اعمال خويش به اندك خشنود نيستند و اعمال فراوان خود را زياد نمىبينند. آنان خويشتن را متّهم مىسازند و از كردار خود بيمناكند (كه مبادا مورد قبول خداوند نباشد). هرگاه يكى از آنها ستوده شود، از آنچه در بارهاش گفته شده در هراس مىافتد و مىگويد: من از ديگران نسبت به خود داناترم و پروردگارم به اعمالم از من آگاهتر است. پروردگارا مرا بهتر از آنچه آنها گمان مىكنند قرار ده و گناهانى را كه نمىدانند بيامرز... و در ضمن نامهاى كه به معاويه بن أبي سفيان نوشت مىفرمايد:
و لولا ما نهى اللّه عنه من تزكيه المرء نفسه لذكر ذاكر فضائل جمّه تعرفها قلوب المؤمنين و لا تمجّها اذان السّامعين... .
... اگر نه اين بود كه خداوند نهى كرده است كه انسان خويشتن را بستايد، فضايل فراوانى را (درباره خود) بر مىشمردم كه قلوب مؤمنان با آن سابقه آشنايى دارد و گوش شنوندگان آن را بيگانه نمىشمارد... و در جاى ديگر فرمود:
أقبح الصّدق ثناء الرّجل على نفسه. زشتترين سخن درست مدح و ثناى انسان نسبت به خويشتن است.
به هر حال، انسان نبايد خود را از ديگران برتر بداند بلكه وظيفه دارد ديگران را از خود بهتر بداند، آن گونه كه حضرت على بن موسى الرضا - عليه السّلام- در ضمن حديثى فرمود:
العاشره و ما العاشره قيل له ما هي قال عليه السّلام لا يرى أحدا إلا قال: هو خير منّى و أتقى، إنّما النّاس رجلان: رجل خير منه و أتقى و رجل شرّ منه و أدنى، فإذا لقى الّذى شرّ منه و أدنى قال لعلّ خير هذا باطن و هو خير له و خيرى ظاهر و هو شرّ لي و إذا راى الّذى هو خير منه و أتقى تواضع له ليلحق به فإذا فعل ذلك فقد علا مجده و طاب خيره و حسن ذكره و ساد أهل زمانه.... (عقل هيچ مسلمانى كامل نمىشود مگر اينكه ده خصلت در او باشد) سپس فرمود: آيا مىدانيد دهمين (خصلت) كدام است؟ گفته شد: چيست؟ فرمود:
هيچ كس را ننگرد مگر اينكه بگويد او از من پرهيزكارتر است. همانا مردم (دو دستهاند): گروهى كه از او بهتر و پرهيزكارتر، و گروهى كه از او بدتر و زبونترند.
پس، هرگاه كسى را ببيند كه از او پستتر است بگويد شايد درونش بهتر باشد و آن بهتر بودن باطن براى او بهتر است و خوبى من ظاهر است و شايد اين ظاهر خوب در واقع به ضرر من باشد، و هرگاه كسى را ببيند كه بهتر و با تقواتر از او باشد در برابرش فروتنى كند تا به او برسد، و هنگامى كه اين گونه رفتار كند عزّت و احترامش بالا مىرود و نامش به نيكى برده مىشود.
خلاصه هرگز نبايد انسان به بهانه تزكيه خويش (كه خود اين تزكيه نيز از نظر اسلام نكوهيده است) از ديگران بدگويى كند و ناگفته پيدا است كسانى كه از طريق مباهات، ديگران را تحقير مىكنند بايد بدانند كه ممكن است در اثر غيبت آنان عدّهاى به شخص غيبت شونده بد بين شوند. لكن غيبت كننده علاوه بر اينكه براى جلب رضايت مردم ارزش و فضيلت خود را نزد خدا از دست مىدهد در روز قيامت نيز مردم نمىتوانند او را از غضب الهى نجات دهند.
[1] . سوره نجم، آيه32.
[2] . سوره نساء، آيه42.
آيت الله مهدوي كني - نقطه هاي آغاز در اخلاق عملي، ص191
موضوعات مرتبط: خط قرمز های قرآنی
برچسبها: فخر فروشي
فرار از جهاد
اهميت جهاد
جهاد يک قانون عمومي در عالم آفرينش است و همه موجودات زنده اعم از نباتات و حيوانات به وسيله جهاد موانع را از سر راه خود بر مي دارند تا بتوانند به کمالات مطلق خويش برسند؛ به عنوان مثال، درختي که در زمين کاشته مي شود داراي ريشه هايي است که براي به دست آوردن نيرو و غذا به طور دايم در حال فعاليت مي باشد و اگر روزي اين فعاليت و کوشش را ترک کند، ادامه حيات و زندگي براي او غير ممکن است. به همين دليل هنگامي که ريشه درخت در اعماق زمين با موانعي برخورد کند، اگر بتواند به طور جدي وارد مبارزه مي شود و موانع را سوراخ کرده و از آنجا مي گذرد. عجيب اين است که گاهي ريشه هاي لطيف همانند مته هاي فولادي با موانع به نبرد بر مي خيزند و اگر اين توانايي را نداشته باشند، راه خود را کج مي کنند و در مسيري ديگر به حرکت ادامه مي دهند.
همچنين در وجود ما نيز در تمام شبانه روز و حتي در ساعاتي که در خواب هستيم نبرد عجيبي ميان گلبولهاي سفيد خون و دشمنان مهاجم وجود دارد که اگر اين جهاد براي ساعتي خاموش گردد و مدافعان کشور تن از پيکار دست بکشند، انواع ميکروبهاي موذي در دستگاه هاي مختلف بدن رخنه کرده و سلامت آدمي را به مخاطره مي اندازند.
شبيه همين مطلب در ميان جوامع انساني و اقوام و ملل مختلف وجود دارد. آناني که هميشه در حال جهاد و مراقبت به سر مي برند همواره زنده و پيروزند، اما کساني که به فکر خوش گذراني و ادامه زندگي فردي هستند دير يا زود از بين ميروند و ملتي زنده و مجاهد جاي آنها را خواهد گرفت. رسول گرامي اسلام ـ صلي الله عليه و آله و سلم ـ مي فرمايد:
«فَمَن تَرَکَ الجهادَ أَلبسهُ اللهُ ذُلاً و فقراً في معيشتِهِ و محقاً في دينِهِ إنَّ اللهَ أعزَّ أمتي بسنابک خيلها و مراکز رماحِها»؛[1]
«کسي که جهاد را ترک کند خداوند بر اندامش لباس ذلت مي پوشاند و فقر و احتياج را بر زندگي و تاريکي را بر دين او مستولي مي کند. خداوند پيروان مرا به وسيله سم اسبان که به ميدان جهاد پيش مي روند و به وسيله پيکان ها و نيزه ها عزت مي بخشد».
همچنين در روايت ديگري از پيامبر بزرگ اسلام ـ صلي الله عليه و آله و سلم ـ آمده است:
«اغزوا تُورِثُوا أبنائکُم مَجداً»؛[2]
«جهاد کنيد تا مجد و عظمت را براي فرزندانتان ارث بگذاريد!»
امير مؤمنان علي ـ عليه السلام ـ نيز در اين باره مي فرمايد:
«فإنّ الجهادَ بابٌ مِن أبوابِ الجنهِ فتحَهُ اللهُ لخاصهِ أوليائهِ و هو لباسُ التقوي و دِرعُ اللهِ الحصينهُ و جنتُهُ الوثيقَهُ فَمَن ترکَهُ رغبهً عنه ألبسَهُ اللهُ ثوبَ الذُّل و شملَهُ البلاءُ ودّيثَ بالصغارِ و القماءهِ»؛[3]
«جهاد دري از درهاي بهشت است که خداوند آن را به روي دوستان خاص خود گشوده است. جهاد لباس پرفضيلت (تقوا) است. جهاد زره نفوذ ناپذير الهي است. جهاد سپر محکم پروردگار است. آن کسي که جهاد را ترک گويد، خداوند بر اندام او لباس ذلت و بلا مي پوشاند و او را در مقابل ديدگاه مردم خوار و ذليل مي کند.
موضوعات مرتبط: خط قرمز های قرآنی
برچسبها: فرار از جهاد
قتل نفس
قتل نفس که در عصر حاضر و در قوانين جديد بصورت جرم عمومي در آمده و قضات به نام حفظ منافع اجتماعي و برقراري نظم جامعه مرتکبين قتل را تعقيب مي نمايند، از خطرناکترين و بزرگترين جرائمي است که سابقه تاريخي آن از همه جرائم بيشتر بوده و در کليه شرايع يا قوانين باستاني، پيرامون آن بحث شده است.
قرآن مجيد نخستين تعدي و تجاوز انسان را بر انسان به صورت قتل نفس ياد آور شده و همين جنايت را منشأ و اساس اولين تشريع جنايي در نخستين ادوار زندگي اجتماعي انسان هاي اوليه، نشان مي دهد.
البته در اجتماعات ابتدايي قتل نفس و کيفر آن معمولا شکل انتقام جويي داشته و از حدود جنبه هاي شخصي و خصوصي تجاوز نمي کرده است، به اين معنا که اگر «ولي دم» قدرت داشت و مي توانست، در مقام قصاص بر مي آمد، در غير اين صورت راه ديگري براي انتقام و مجازات وجود نداشت.
مثلا اعراب در دوره قبل از اسلام قاتل را از راه هاي گوناگون و با کيفرهاي مختلف به مجازات مي رساندند که از آن جمله، قتل بود. ولي در اجراي اين کيفر، هيچ گاه جانب عدالت را رعايت نکرده و در بسياري از موارد بجاي قاتل، ديگري را مي کشتند و يا گاهي چند نفر را در برابر يک نفر به قتل مي رساندند و چه بسا که خون انساني را در مقابل کشتن چهارپايي مي ريختند و همين بي عدالتي ها بود که موجب اختلافات قبيلگي و زد و خوردهاي طايفه اي مي شد و پيوسته آنان را به جنگ هاي طولاني مي کشيد.
اعراب حتي در جراحات و ديات هم به حکم عصبيت قبيلگي و نژادي رفتار کرده و گاهي چندين برابر، ديه گرفته و يا جراحت وارد مي کردند.
در کتب تفسير در بيان مقام شأن نزول آيات قصاص، داستان زير که نموداري از رويه ظالمانه اعراب زمان جاهليت است، نقل شده:
انساني از اشراف عرب به وسيله شخصي عادي به قتل رسيد، خويشان و نزديکان قاتل جمع شده و نزد پدر مقتول رفتند و به او گفتند چه مي خواهي انجام دهي؟
پدر گفت: يکي از سه چيز را:
يا اين که پسرم را زنده کنيد! و يا خانه ام را از ستارگان آسمان پر کنيد! و يا اين که فرد فرد قبيله شما را خواهم کشت.[1]
موضوعات مرتبط: خط قرمز های قرآنی
برچسبها: قتل نفس
قطع رحم
بي شك، قطع رحم از گناهان كبيره است و موجب عذاب آخرت مي شود و در قرآن مجيد از آن به شدت نهي شده است.
قطع رحم موجب لعن خدا است:
قرآن مجيد كساني را كه قطع رحم مي كنند سزاوار لعن خدا مي داند و مي فرمايد: فَهَل عَسَيتُم اِن تَوَلَّيتُم أن تُفسِدُوا فَي الارض وَ تُقَطِّعُوا اَرحامَكُم اوُلئِكَ الَّذينَ لَعَنَهُمُ اللهُ ...[1]
اگر رويگردان شويد آيا جز اين انتظار مي رود كه در زمين فساد كنيد و قطع رحم نماييد؟ آنها كساني هستند كه خداوند از رحمت خويش دورشان ساخته است ...
و در مورد ديگر مي فرمايد:
وَ الَّذينَ يَنقُضُونَ عَهدَ اللهِ مِن بَعدِ ميثاقِهِ وَ يَقطَعوُنَ ما اَمَرَ اللهُ بِهِ اَن يُوصَلَ وَ يُفسِدوُنَ فِي الاَرضِ اوُلئِكَ لهُمُ اللَّعنَه وَ لَهُم سُوءُ الّدارِ.[2]
آنان كه پس از پيمان بستن، عهد خدا شكستند و هم آنچه را كه خدا امر به پيوند آن كرده (مانند رحم) بگسستند و در روي زمين فتنه و فساد برانگيختند لعن برايشان باد و بد جايگاهي براي آنان مقرر شده است.
قاطع رحم جزء فاسقان و زيانكاران است:
در جاي ديگر خداوند متعال كساني را كه عهد او را مي شكنند و قطع رحم مي كنند زيانكار مي شمارد:
اَلَّذينَ يَنقُضوُنَ عَهدَ اللهِ مِن بَعدِ ميثاقِهِ وَ يَقطَعُونَ ما اَمَرَ اللهُ بِه اَن يُوصَلَ وَ يُفسِدوُنَ فِي الاَرضِ اوُلئِكَ هُمُ الخاسِروُنَ.[3]
(فاسقان آنها هستند كه) پيمان خدا را پس از بستن مي شكنند و رشته اي را كه خداوند امر به پيوند آن كرده مي گسلند و در زمين فساد مي كنند. اينها زيانكارند.
موضوعات مرتبط: خط قرمز های قرآنی
برچسبها: خط قرمز های قرآن
کفران نعمت
نعمت هاي تکويني
جهاني که در آن زيست مي کنيم عالم وسائل و اسباب است و براي پيدايش هر موجودي در نظام آفرينش راه و مجراي خاصي مقرر گرديده که بايد از آن راه و بدان وسيله، جامهي تحقق بپوشد و به وجود آيد. نعمت هاي حضرت باري تعالي نيز از مجاري و طرقي که فضاي الهي بر آن تعلق گرفته است به مردم مي رسد، با اين تفاوت که مجراي بعضي از نعمت ها فقط علل تکويني و شرايط خاصي است که در نظام خلقت مقرر گرديده و دست انسان در پيدايش آنها مداخله ندارد، مانند نعمت آفتاب و تابش نور آن که حيات انساني و حيات نبات و حيوان وابسته به آن است و نعمت هاي بسياري از اين جرم بزرگ کيهاني عايد بشر مي گردد و همچنين نعمت باران که بر اثر تبخير آب، توليد ابر و شرايط جوي باران مي بارد و آدمي از وجود آب که مايه حيات او و ديگر موجودات زنده است بهره مند مي شود.
براي اداي شکر اين قبيل نعمت ها بايد حضرت آفريدگار را که معطي نعمت است در دل و زبان حمد نمود و از پيشگاه مقدسش درخواست ادامه نعمت داشت. بعضي از نعمت ها است که مجاري اعطاي آنها کساني از افراد بشرند و به شکل هاي مختلف آن نعمت ها به وسيله آنان به ما مي رسد، در اين قبيل موارد شرع مقدس دستور داده که علاوه بر شکر خداوند که خالق و معطي اصل نعمت است بايد راه وصول به آن نعمت را که انسان ها هستند شکر نمود و مراتب حق شناسي را در مقابل آنان ابراز داشت.
در اسلام شکر کسي که واسطه وصول نعمت به ما باشد بسيار مهم شناخته شده و در کنار شکر خداوند که صاحب نعمت است بايد واسطه وصول نعمت را نيز شکر نمود و حق خدمت او را بجا آورد و در اين باره روايات بسياري از اولياي گرامي اسلام رسيده است.
قال علي بن موسي الرضا ـ عليه السلام ـ : مَن لَم يشکُرِ المنعِمَ مِن المخلوقينَ لَم يَشکُرِ اللهَ عزّ وجلّ»؛[1]
حضرت رضا ـ عليه السلام ـ فرموده: «کسي که شکر نعمت مخلوق خدا را ادا نکند شکر خداوند خالق را ادا ننموده و بجا نياورده است».
شکر خدا و والدين
نعمت حيات و قوايي که براي ادامه آن لازم است بزرگ ترين نعمت خداوند براي ما است و بايد شکر اين نعمت بزرگ را به جا آوريم ولي مي دانيم که آن نعمت گرانقدر به وسيله پدر و مادر به ما اعطا شده است و اگر آن دو نمي بودند ما بوجود نمي آمديم بنابر اين طبق دستور اسلام، وظيفه داريم در نعمت زندگي، خداوند را شکر گذار باشيم و همچنين پدر و مادر را که مجراي اين فيض بزرگ بوده اند شکر نماييم. خداوند در قرآن شريف به انسان توصيه نموده است:
موضوعات مرتبط: خط قرمز های قرآنی
برچسبها: خط قرمز های قرآن