عبرت بر وزن فِعْلَه از ریشه «عَبَر» است که به معانی مختلفی چون: تفسیر کردن، سنجیدن، عبور کردن، تعجب کردن و غیره آمده است. وجه این معانی، انتقال از حالی به حالی دیگر است، چنانکه راغب اصفهانی در «مفردات» میگوید: «اَصْلُ العِبَرِ تَجَاوُزٌ مِنْ حَالٍ اِلَی حَالٍ».4 اگر نگوییم در تمام معانی، دستکم در بیشتر آنها نوعی جابجایی و انتقال قابل درک است. در عبرت و اعتبار نیز همین معنی مشاهده میشود، چرا که اهل لغت، این دو را به معنای پند و اندرز گرفتن5 ذکر کردهاند، و در پند و اندرز، انسان از نقل یک سخن و یا جریان تاریخی به معنایی ماورای آن منتقل میشود و در اثر آن، حالتی خاضعانه و خاشعانه در برابر حق، برای او پدید میآید.
راغب، عبرت را چنین معنا میکند:
موضوعات مرتبط: عبرت ها
برچسبها: عبرت ها
عدىّ بن حاتم و مسأله انصاف
یکی از با وفاترين ياران اميرالمؤمنين عليهالسلام و از عاشقان دلباخته آن حضرت بود . عدى به دست پيامبر صلى الله علیه السلام ايمان آورد و در جمل و صفين و نهروان در ركاب امام على عليهالسلام براى اعتلاى كلمه حق جنگيد و در جمل يك چشمش را در راه خدا از دست داد .
زمانى بين او و معاويه ملاقات دست داد ، معاويه به او گفت : فرزندانت چه شدند ؟ گفت : همه آنها در ركاب على شهيد شدند . معاويه گفت : على در حق تو انصاف روا نداشت كه فرزندانش زنده ماندند ، ولى فرزندان تو در ركابش كشته شدند . عدى گفت : آه كه من انصاف را در حق على رعايت نكردم كه او در محراب عبادت شهيد شد و من هنوز زندهام ! !
معاويه گفت : بدان كه هنوز قطرهاى از خون عثمان باقى است و آن قطره خونخواهى نشود مگر به خون شريفى از اشراف يمن .عدى گفت : سوگند به خداى ، آن دلها كه از خشم و غضب نسبت به تو آكنده بود هنوز در سينههاى ماست و آن شمشيرها كه با آنها با تو مىجنگيديم اكنون بر دوشهاى ماست ، اگر قدمى از طريق خديعت به ما نزديك شوى قدمى براى ريشه كن كردن شرّت به تو نزديك شويم ، دانسته باش كه قطع حلقوم و سكرات مرگ بر ما آسانتر است از اين كه سخن ناهموار در حق محبوبمان على بشنويم .
موضوعات مرتبط: عبرت ها
برچسبها: عبرت ها
داستان امام حسن (علیه السلام)
یكی از كنیزان امام حسن (علیه السلام) شاخه گلی را به حضور آن حضرت هدیه نمود، امام حسن (علیه السلام) آن شاخه گل را با كمال میل پذیرفته و به او فرمود: تو را در راه خدا آزاد كردم. من به عنوان اعتراض گفتم: در مقابل اهدای یك شاخه گل او را آزاد كردی؟ امام فرمود: خداوند در قرآن به ما چنین یاد داده و فرموده است: «وَإِذَا حُیِّیْتُم بِتَحِیَّةٍ فَحَیُّواْ بِأَحْسَنَ مِنْهَا ؛ هرگاه كسی به شما تحیت گوید پاسخ آن را بهتر از آن بدهید.» سپس فرمود: پاسخ بهتر همان آزاد كردن اوست.» (جلوه هایی از نور قرآن، ص 37)
عیسی و شخص معجب
امام صادق (علیهالسلام) فرمود: راه و روش عیسى در تبلیغ دین گردش در شهرها بود، در یكى از گردشهایش بیرون شد در حالى كه مرد كوتاه قدى از یارانش به همراهش بود. چون عیسى به دریا رسید، از روى یقین نام خدا را برد و روى آب به راه افتاد، چون آن مرد عیسى را این چنین دید او هم با یقین كامل نام حضرت حق را به زبان جارى كرد و دنبال عیسى به روى آب به راه افتاد تا به عیسى رسید.
در این حال عُجب و خودبینى او را گرفت، با خود گفت: این عیسى روح اللّه است كه به روى آب راه مىرود و من همانند او، پس او را بر من چه برترى است؟
امام فرمود: به محض این اندیشه به زیر آب رفت، در آن حال عیسى را به عنوان كمك صدا زد، آن حضرت وى را از آب بیرون آورده سپس به او فرمود: چه گفتى؟ در پاسخ عیسى، اندیشهاش را بیان كرد و این كه آلودگى عُجب گریبانش را گرفت، عیسى فرمود: خود را به جایى واداشتى جز آنجا كه خدایت واداشته و بدین جهت مورد خشم خدا شدى، از آنچه كه گفتى به درگاه حضرت حق توبه كن. سپس امام صادق علیهالسلام فرمود: آن مرد توبه كرد و به مقامى كه خدا به او داده بود بازگشت. (کتاب عرفان اسلامی)
تشویق
تجربه نشان داده است كه تشویق مناسب و بجا میتواند نهفتهترین استعدادهای درونی كودكان و نوجوانان را زنده كرده و در مرحله پیشرفت و سازندگی قرار دهد و آنان را در رسیدن به اهداف مهم و حیاتی و كمالات قوی دل و استوار سازد.
عیسى فرمود: خود را به جایى واداشتى جز آنجا كه خدایت واداشته و بدین جهت مورد خشم خدا شدى، از آنچه كه گفتى به درگاه حضرت حق توبه كن. سپس امام صادق علیهالسلام فرمود: آن مرد توبه كرد و به مقامى كه خدا به او داده بود بازگشت
نقل دو روایت از امام حسن (علیه السلام) اهمیت به نقش تشویق را در سیره آن بزرگوار روشن میكند:
1 ـ انس بن مالک میگوید: یكی از كنیزان امام حسن (علیه السلام) شاخه گلی را به حضور آن حضرت هدیه نمود، امام حسن (علیه السلام) آن شاخه گل را با كمال میل پذیرفته و به او فرمود: تو را در راه خدا آزاد كردم. من به عنوان اعتراض گفتم: در مقابل اهداء یك شاخه گل او را آزاد كردی؟ امام فرمود: خداوند در قرآن به ما چنین یاد داده و فرموده است: «اذا حیّیتم بتحیّةٍ فحیّوا باحسن منها؛ هرگاه كسی به شما تحیت گوید پاسخ آن را بهتر از آن بدهید.» سپس فرمود: پاسخ بهتر همان آزاد كردن اوست.»(جلوه هایی از نور قرآن، ص 37)
2 ـ روزی آن حضرت غلام جوانی را دید كه ظرف غذائی در پیش دارد، او لقمهای از آن میخورد و لقمه دیگر را به سگی كه نزدیك او نشسته بود می داد. امام حسن (علیه السلام) پرسید: چرا چنین می کنی؟ پسر نوجوان پاسخ داد: من خجالت می کشم كه خودم غذا بخورم و این سگ گرسنه بماند. حضرت مجتبی (علیه السلام) خواست كه به این غلام مهربان پاداشی نیكو عنایت كند به این جهت او را به خاطر این عمل نیك، از مولایش خرید و آزاد كرد و باغی را كه در آن كار می كرد، خریده و به او بخشید. (البدایة و النهایه، ج 8، ص 38)
منبع: مجله راه قرآن، ش 36
موضوعات مرتبط: عبرت ها
برچسبها: عبرت ها
در عصر معتضد عباسى مأمور بيت المال از دنيا رفت و قرض بسيارى از خود به جا گذاشت ، در حدى كه تمام ما ترك ميت به تمام قرضهايش فراگير نبود ! معتضد ، عبداللّه سليمان را نزد ابو حازم قاضى فرستاد كه خليفه چهل هزار دينار از مأمور طلبكار است ، طلبش را از ماترك عنايت كن .
عبداللّه پيام معتضد را به ابوحازم رساند ، ابوحازم به فكر فرو رفت ، سپس سر برداشت و گفت : تأديه اين چهل هزار دينار به يك نفر كمال بىانصافى است ، خليفه هم يكى از طلب كارهاست بايد ديد چه مقدار به او مىرسد ، انصاف آن است كه ما ترك بين تمام طلبكارها به نسبت تقسيم شود ، عبداللّه متحير شد و به قاضى گفت : خونت را هدر منما . قاضى گفت : من از طريق انصاف دورى نكنم و راه خطا نپيمايم ، عبداللّه نزد معتضد آمد و جريان را بيان كرد ، معتضد قدرى فكر كرد ، سپس گفت : ابوحازم راست گفته است كه من هم يكى از طلبكارانم ، او انصاف داده من نيز از طريق انصاف بيرون نروم
موضوعات مرتبط: عبرت ها
برچسبها: عبرت ها
كمك به درمانده راه :
اليسع بن حمزه مىگويد: من در مجلس حضرت امام رضا عليه السلام بودم و با آن حضرت گفتگو داشتم، گروه بسيارى در محضر حضرت جمع بودند و از آن بزرگوار از حلال و حرام مىپرسيدند كه ناگهان مردى بلند قامت بر حضرت وارد شده، گفت: سلام بر تو اى پسر رسول خدا! مردى از دوستدارانت و دوستدار پدران و اجدادت هستم، از حج باز مىگردم، زاد و توشهام را از دست دادهام و چيزى كه بتوانم با آن مسافتى را طى كنم ندارم، اگر مرا تا شهرم برسانى خدا به من نعمت داده است، اگر به شهرم برسم آنچه را كه به من دادى از جانب تو صدقه مىدهم چون من شايسته صدقه نيستم.حضرت فرمود: خدايت رحمت كند بنشين و رو به جانب مردم كرد و با آنان سخن گفت تا پراكنده شدند و او و سليمان جعفرى و خثيمه و من مانديم.حضرت فرمود: به من اذن مىدهيد وارد حجره شوم و در آن حال رو به سليمان جعفرى كرد
و گفت: اى سليمان! خدا كارت را پيش انداخت، پس برخاست و وارد اتاق شد و ساعتى ماند سپس خارج شد و در را بست و دستش را از بالاى در بيرون آورد و گفت: خراسانى كجاست؟ خراسانى گفت: اينجايم، فرمود: اين دويست دينار را بگير و در مؤونه و مخارجتهزينه كن و با آن بركت بجوى و از جانب من هم صدقه نده و از اين خانه هم برو كه تو را نبينم و تو هم مرا نبينى!!سپس آن مرد رفت، سليمان به حضرت گفت: فدايت گردم، سخاوت كردى و مهربانى نمودى، چرا صورتت را از او پوشانيدى؟ فرمود: از ترس اينكه خوارى و ذلّت سؤال را به خاطر اينكه حاجتش را روا كردم در چهرهاش نبينم، آيا حديث رسول خدا صلى الله عليه و آله را نشنيدهاى كه پنهانكننده خوبى كارش مساوى با هفتاد حج است، ظاهر كننده بدى خوار و مخذول است و پنهان كننده بدى آمرزيده است، آيا قول متقدمان را نشنيدى؟
مَتَى آتِهِ يَوماً لِأَطلُبَ حَاجَةً |
رَجَعْتُ إلَى أهلِى وَوَجْهِى بِمائِهِ |
|
چون روزى براى طلب حاجت نزدش آيم به خانوادهام باز مىگردم در حالى كه آبرويم محفوظ است!
منبع -الكافى: 4/ 23، حديث 3؛ بحار الأنوار: 49/ 101، باب 7، حديث 19.
موضوعات مرتبط: عبرت ها
برچسبها: عبرت ها
حضرت اسحاق و يعقوب عليهما السلام و نماز
قرآن كريم در سوره انبيا مىفرمايد:
[وَ وَهَبْنا لَهُ إِسْحاقَ وَ يَعْقُوبَ نافِلَةً وَ كُلًّا جَعَلْنا صالِحِينَ* وَ جَعَلْناهُمْ أَئِمَّةً يَهْدُونَ بِأَمْرِنا وَ أَوْحَيْنا إِلَيْهِمْ فِعْلَ الْخَيْراتِ وَ إِقامَ الصَّلاةِ وَ إِيتاءَ الزَّكاةِ وَ كانُوا لَنا عابِدِينَ]:
و اسحاق و يعقوب را به عنوان عطايى افزون، به او بخشيديم و همه را افرادى شايسته قرارداديم.
موضوعات مرتبط: عبرت ها
برچسبها: حضرت اسحاق علیه السلام ،حضرت یعقوب علیه السلام ،حضرت اسحاق و يعقوب عليهما السلام و نماز

امام باقر عليه السلام مى فرمايد:
زنى بدكاره، به قصد آلوده كردن عده اى از جوانان بنى اسرائيل، مشغول فعاليت شد، زيبايى زن آن چنان خيره كننده بود كه گروهى از جوانان گفتند:
اگر فلان عابد او را ببيند تسليم او خواهد شد.زن سخن آنان را شنيد، گفت: به خدا قسم به خانه نمى روم مگر اين كه آن عابد را گرفتار بند شهوت كنم.به هنگام شب بر در خانه عابد رفت و گفت:
مرا راه بده، عابد از پذيرفتن آن زنِ تنها، در آن وقت شب امتناع كرد. زن فرياد برآورد: گروهى از مردان هرزه به دنبال منند و اگرمرا نپذيرى كارم به رسوايى مى كشد.عابد چون سخن او را شنيد،
به خاطر نجات او در را باز كرد. همين كه آن زن وارد خانه شد، لباس از بدن درآورد. جمال زن و بدن خيره كننده همراه با عشوه و نازش عابد را مسحور كرد. پس دست به بدن زن زد، ولى ناگهان دست
خود را كشيد و در برابر آتشى كه زير ديگ روشن بود قرار داد. زن به او گفت: چه مى كنى؟ جواب داد: دستى كه برخلاف خدا به اجراى عملى برخيزد سزاوار آتش است.زن از خانه بيرون دويد، گروهى از
مردم بنى اسرائيل را ديد، پس فرياد زد: عابد را دريابيد كه خود را هلاك كرد. مردم به سراغ آن بنده خائف حق رفتند و با كمال تعجّب ديدند از ترس عذاب الهى دست خود را به آتش سوزانده است
منبع : پایگاه عرفان
موضوعات مرتبط: عبرت ها
برچسبها: عبرت ها
امام ششم فرمود: پدرم حضرت باقر عليه السلام كثيرالذّكر بود، من با او در راهرفتن همراه مىشدم، در حالى كه او ذكر مىگفت و با او طعام مىخوردم در حالى كه او در ذكر بود،
هرگاه مردم در حضور آن جناب گفت و گو مىكردند، گفتار مردم آن حضرت را از ياد خدا باز نمىداشت.
مىديدم كه زبان مباركش به سقف دهانش متصل بود و مىگفت: «لا إله إلّا اللّه» آن حضرت پس از نماز صبح همه ما را جمع مىكرد و تا بيرون آمدن آفتاب امر به ذكر خدا مىفرمود و هريك از ما مىتوانست قرآن بخواند مىفرمود: قرآن بخوان و هركس نمىتوانست به او مىفرمود: ذكر خدا بگو
منبع : پایگاه عرفان
موضوعات مرتبط: عبرت ها
برچسبها: تلاوت قرآن ،یاد خدا ،ذکر خدا
حکایت پیرمرد آتشپرست با حضرت موسی(ع)

دوازده-سیزده سالم بود که یک شعری را از مرحوم ملااحمد نراقی حفظ کردم و تا حالا هم در ذهنم نگه داشتم، بعد دیدم که مرحوم نراقی این شعری را که گفته، براساس یک روایت است؛ ولی خیلی این روایت را زیبا شکل داده است. خلاصهاش این است: کلیمالله داشت در مصر به طور میرفت، یک پیرمرد 77-78 سالهٔ گبر و آتشپرست، در راه برای رفع خستگی نشسته بود که کلیمالله را دید، گفت: کجا میروی؟ گفت: کوه طور. آتشپرست بود، اما موسی به او نگفت به تو چه! انبیا با مردم خیلی زیبا حرف میزدند.
موضوعات مرتبط: عبرت ها
برچسبها: موسی، حضرت موسی ،کلیم الله
خدا و گنهكاران پشيمان
راستى چه قدر عجيب است و چه لطف و كرامتى است، كسى كه همه عمر را به كفر و روگردانى از حق گذرانده و لحظهاى ياد خدا نبوده و عملى برابر با خواسته الهى از او سر نزده، به محض برخورد با هدايت و قبول ايمان، تمام گذشته او به احترام اين ارتباط آمرزيده شده و مورد عنايت حق قرار مىگيرد. به طورى كه اگر در حال ايمان آوردن بميرد اهل بهشت است؟! آه راستى چگوه به چنين خدايى نبايد اميد بست؟
در آثار اسلامى آمده است:
حضرت ابراهيم عليه السلام آتشپرستى را به مهمانى دعوت كرد. هنگام خوردن غذا به او فرمود: اگر مسلمان شوى در غذا مهمان من خواهى بود. آن مردِ گبر از جا برخاست و از خانه ابراهيم بيرون رفت. خطاب رسيد: ابراهيم! غذايش ندادى مگر به شرط تغيير مذهبش امّا من هفتاد سال است او را با كفرش روزى مىدهم. ابراهيم به دنبال او رفت و وى را به خانه آورد و برايش سفره طعام حاضر كرد، گبر به ابراهيم گفت: چرا از شرط خود پيشمان شدى؟ ابراهيم داستان حضرت حق را براى او گفت. آتشپرست فرياد برآورد: اينگونه خداوند مهربان با من معامله مىكند؟ ابراهيم! اسلام را به من تعليم كن، سپس قبل از خوردن غذا به خاطر آن لطف و عنايت حق مسلمان شد .
منبع : پایگاه عرفان
موضوعات مرتبط: عبرت ها
برچسبها: عبرتها
رفتار آموزنده ابوسعيد ابوالخير با شاگردان

ابوسعيد ابوالخير سال ها در شهر نيشابور درس داشت. روزى در روستايى دعوتش كردند. گفتند: هر چند نفر كه مى خواهى، با خودت بياور. ده نفر از شاگردهايش را با خود برد.
بعضى از شهرهاى ايران قديم را كه من ديده بودم، دستشويى آن آخر حياط بود. پشت بيشتر حياطها نيز كوچه بود. چاله مستراح را بيرون كوچه مى كندند و روى آن طاق مى زدند. بعد از دو سه ماه كه پر مى شد، مى آمدند، روى نجاسات خاك مى ريختند و مخلوط مى كردند و با گاله مى بردند.
موضوعات مرتبط: عبرت ها
برچسبها: عبرتها
داستانى عجيب از برزخ مردگان

چند سال قبل در يكى از شهرهاى ايران مرد شريف و با ايمانى زندگى مى كرد.
فرزند اكبر و ارشد او همانند پدر بزرگوارش از پاكى و تقوا برخوردار بود. پدر و پسر از نظر مالى ضعيف بودند و هر دو در يك خانه متوسّطى زندگى مى كردند. براى آن كه آبرو و احترامشان محفوظ باشد و به مردم اظهار احتياج نكنند تا جائى كه ممكن بود در مصارف مالى صرفه جويى مى نمودند. از جمله موارد صرفه جويى آنها اين بود كه آب لوله كشى شهر را فقط براى نوشيدن و تهيّه غذا مصرف مى نمودند و براى شستشوى لباس، پركردن حوض و مشروب ساختن چند درختى كه در منزل داشتند از آب چاه استفاده مى كردند.
موضوعات مرتبط: عبرت ها
برچسبها: عبرتها
روزى حضرت موسى(ع) از كنار كوهى عبور مىكرد، چشمهاى در آن جا ديد، از آب آن وضو گرفت، به بالاى كوه رفت، و مشغول نماز شد.
در اين هنگام ديد اسب سوارى كنار چشمه آمد و از آب آن نوشيد، و كيسه اش را كه پر از درهم بود از روى فراموشى در آن جا گذاشت و رفت.
پس از رفتن او، چوپانى كنار چشمه آمد تا آبی بنوشد چشمش به كيسه پول افتاد، آن را برداشت و رفت.
سپس پيرمردى خسته، كه بار هيزمى بر سر نهاده بود كنار چشمه آمد، بار هيزمش را بر زمين گذاشت و به استراحت پرداخت.
در اين هنگام، اسب سوار در جستجوى كيسه ی پول خود به چشمه بازگشت و چون كيسهاش را نيافت به سراغ پيرمرد كه خوابيده بود رفت و گفت: كيسه مرا تو برداشته اى! چون غير از تو كسى اينجا نيست.
پير مرد گفت: من از كيسه تو خبر ندارم.
بحث بين اسب سوار و پير مرد شديد شد و منجر به درگيرى گرديد. اسب سوار، پيرمرد را كشت و از آن جا دور شد!
موسى(ع) كه ظاهر حادثه را عجيب و بر خلاف عدالت مىديد عرض كرد: پروردگارا! عدالت در اين امور چگونه است؟
خداوند به موسى(ع) وحى كرد: آن پيرمرد هيزمشكن، پدر اسب سوار را كشته بود، امروز توسط پسر مقتول قصاص شد و پدر اسب سوار به اندازه همان پولى كه در كيسه بود به پدر چوپان بدهكار بود، امروز چوپان به حق خود رسيد. به اين ترتيب قصاص و اداى دين انجام شد، و من داور عادل هستم.
منبع: بحارالانوار، ج 64، ص 117 و 118
موضوعات مرتبط: عبرت ها
برچسبها: عبرتها
حضرت علی (علیهالسلام) در نهج البلاغه به تفصیل به مسئله پند و عبرت پرداختهاند، که در ادامه آن را بررسی میکنیم.
← عبرت از گذشتگان
«اتعظوا بمن کان قبلکم، قبل ان یتعظ بکم من بعدکم؛
از آنان که پیش از شما در گذشتهاند، پند بگیرید، پیش از آن که پس از شما خواهند آمد از شما پند گیرند».
موضوعات مرتبط: عبرت ها
برچسبها: عبرتها
آدم وفریبکارى شیطان!
(آیه 128) از آنجا که در آیات گذشته بحثهاى فراوانى از مجرمان به میان آمد در این آیه به یکى از بهترین ومؤثرترین طرق بیدارى که مطالعه تاریخ پیشینیان است اشاره کرده، چنین مى گوید: «آیا براى هدایت آنها همین کافى نیست که بسیارى از اقوام گذشته را که در قرون پیشین زندگى مى کردند هلاک کردیم» (اَفَلَمْ یَهْدِلَهُمْ کَمْ اَهْلَکْنا قَبْلَهُمْ مِنَ الْقُرُونِ).
همان کسانى که گرفتار مجازات دردناک الهى شدند و«اینها در مساکن (ویران شده) آنان رفت وآمد دارند» (یَمْشُونَ فى مَساکِنِهِمْ).
موضوعات مرتبط: عبرت ها
برچسبها: عبرتها
در روايات، تأكيد فراواني به عبرت آموزي از حوادث تاريخي شده است.
امام علي عليه السلام مي فرمايد: «الاعتبار يثمر العصمة؛ ميوه عبرت آموزي از حوادث، مصونيت از خطاها و لغزش هاست».[۶] در روايت ديگر فرموده است: «من كثر اعتباره قل عثاره؛[۷] آن كسي كه بيشتر عبرت بياموزد، لغزشش كم خواهد شد» همچنين مي فرمايد: «الاعتبار يقود الي الرشاد؛[۸] عبرت آموزي آدمي را به راه رشد و صلاح مي كشاند».
حضرت علي عليه السلام در وصيتي به امام حسن عليه السلام فرمودند: «استدل علي مالم يكن بما قد كان فانّ الامور اشباه؛[۹] حوادث آينده را در پرتو حوادث گذشته بررسي كن كه حوادث همانند يكديگر است».
در حديثي از امام صادق عليه السلام وارد شده است: «كان اكثر عبادة ابي ذر التفكر والاعتبار؛[۱۰] اكثر عبادت ابوذر را انديشه و عبرت آموزي تشكيل مي داد». در نتيجه قرآن سير در جهان و انديشه در تاريخ گذشتگان و پيامبران و جنگ هاي پيامبران و... را براي آيندگان عبرت و پند مي داند و جزو عبادت مي شمارد.
موضوعات مرتبط: عبرت ها
برچسبها: عبرتها
پندپذيرى و عبرت آموزى از اعمال پسنديده و فضايل نفسانى که موجب بيدارى انسان و تعالى روح و سعادت دنيا و آخرت مىشود. کلمه "عبر " از حالى به حال ديگر شدن است و عبرت آموزى به حالتى مىگوييد که شخص با ديدن و حضور يافتن نزد آنچه ديدنى است، به پيامى نايافته دست پيدا مىکند، بنابر اين اعتبار يعنى با ديدن حوادث به همراه انديشيدن در آنها براى انسان دگرگونى درونى و معنوى پديد مىآيد که در نتيجه اين حالت نفسانى آماده پذيرش پيام و محتواى موجود در ژرفاى آن حادثه گردد.
حضرت على عليه السلام هنگامى که در "ايوان کسرى" فرود آمد و ويرانىهاى آن را مىديد، اين آيات را خواند:
موضوعات مرتبط: عبرت ها
برچسبها: عبرتها
در آيه 13 از سوره آل عمران، عنايت خداوند به رزمندگان جنگ بدر و القاء رعب در دل دشمنان را مايه عبرت صاحبان بصيرت بيان مي كند و مي فرمايد:
«قَدْ كانَ لَكُمْ آيَةٌ فِي فِئَتَيْنِ الْتَقَتا فِئَةٌ تُقاتِلُ فِي سَبِيلِ اللَّهِ وَ أُخْرى كافِرَةٌ يَرَوْنَهُمْ مِثْلَيْهِمْ رَأْيَ الْعَيْنِ وَاللَّهُ يُؤَيِّدُ بِنَصْرِهِ مَنْ يَشاءُ إِنَّ فِي ذلِكَ لَعِبْرَةً لِأُولِي الْأَبْصارِ»؛ دو گروهي كه در ميدان جنگ بدر با هم روبرو شدند، نشانه درس عبرتي براي شما بود. يك گروه در راه خدا نبرد مي كردند و جمع ديگري كه كافر بودند (در راه شيطان پست) در حالي كه آنها گروه را با چشم خود دو برابر آنچه بودند مي ديدند، در اين عبرتي است براي صاحبان بصيرت.
عبرتي كه از آيه ياد شد. مي توان گرفت اين است كه در جنگ، ايمان حرف اول را مي زند. امتي كه پشتيبان نيرومندي همچون خداوند متعال را داشته باشند، شكست ناپذير است.
همچنين در آيات اول سوره حشر، قرآن كريم ماجراي غزوه بني النضير و توطئه يهودي ها بر ضد مسلمانان و برخورد شديد لشكر اسلام با آنان و شكست سخت آنها در برابر لشكر اسلام را بيان مي كند و آخر امر فرموده است:
«... فَاعْتَبِرُوا يَا أُولِي الْأَبْصَارِ»؛ (سوره حشر/2) پس عبرت بگيريد اي صاحبان بصيرت.
موضوعات مرتبط: عبرت ها
برچسبها: عبرتها
يكي از اهداف نقل تاريخ و داستان گذشتگان در قرآن، عبرت و پند براي مسلمانان است. در بسياري از آيات الهي، داستان هاي پيامبران بزرگ الهي بيان شده است. در اين داستان ها، هرگز هدف قرآن داستان سرايي محض نيست بلكه هدف ارائه رهنمود از رهگذر اين داستان هاي سازنده است. بر همين اساس است كه در هيچيك از داستان هاي پيامبران از مسائل بي فايده يا كم فايده اي كه نقشي در هدايت ندارد؛ سخن به ميان نيامده است. براي مثال از تاريخ ولادت، تاريخ وفات، عدد اولاد و همسر انبياء و... سخني به ميان نياورده است.
- «لَقَدْ كانَ فِي قَصَصِهِمْ عِبْرَةٌ لِأُولِي الْأَلْبابِ»؛ (سوره يوسف/111) اين داستان (حضرت يوسف) براي صاحبان درك خالص، عبرت است.
بدين معنا كه ده ها نكته عبرت آموز در اين داستان حضرت يوسف عليه السلام وجود دارد. مانند خنثي شدن مكر دشمنان، بي گناه بودن حضرت يوسف، دوري از شهوت و گناه، رسوايي زليخا، پاكدامني حضرت يوسف و... در نتيجه هدف قرآن از بيان نكات عميق و حساس داستان، عبرت آموزي بوده است.
موضوعات مرتبط: عبرت ها
برچسبها: عبرتها
در بيش از ده آيه قرآن، مردم را تشويق و ترغيب به مسافرت (سير في الارض)[۲] نموده است. مسافرت و سير در زمين در فرهنگ قرآن به معناي جهانگردي بي هدف نيست. بلكه به معناي پندگيري و عبرت آموزي و شناخت نشانه هاي خداوند و آگاهي از قدرت او و بررسي حوادث تاريخي گذشتگان است.
- «أَفَلَمْ يَسِيرُوا فِي الْأَرْضِ فَيَنْظُرُوا كَيْفَ كانَ عاقِبَةُ الَّذِينَ مِنْ قَبْلِهِمْ...»؛[۳] آيا آنها سير در زمين نمي كنند، تا بنگرند سرنوشت آنان (طغيان گران پيشين) چگونه شد؟...
- «قُلْ سِيرُوا فِي الْأَرْضِ ثُمَّ انْظُرُوا كَيْفَ كانَ عاقِبَةُ الْمُكَذِّبِينَ»؛[۴] بگو! سير در زمين داشته باشيد تا بنگريد عاقبت تكذيب كنندگان چگونه شد.
بناهاى تاريخى، موزهها، خرابهها... يادگار انسانهايى است که آنها را برجا گذاشتهاند. قرآن ما را به سير و سفر در آنها و تجربه آموزى از پيشينيان فرامىخواند.
- «أَوَلَمْ يَسِيرُوا فِي الْأَرْضِ فَيَنظُرُوا كَيْفَ كَانَ عَاقِبَةُ الَّذِينَ مِن قَبْلِهِمْ كَانُوا أَشَدَّ مِنْهُمْ قُوَّةً وَأَثَارُوا الْأَرْضَ وَعَمَرُوهَا أَكْثَرَ مِمَّا عَمَرُوهَا وَجَاءتْهُمْ رُسُلُهُم بِالْبَيِّنَاتِ فَمَا كَانَ اللَّهُ لِيَظْلِمَهُمْ وَلَكِن كَانُوا أَنفُسَهُمْ يَظْلِمُونَ»؛ [۵] آيا آنان روى زمين سير نکردند تا ببينند عاقبت کسانى که پيش از آنان بودند، چگونه بود. آنها در قدرت و ايجاد آثار مهم در زمين از اينها برتر بودند ولى خداوند ايشان را به گناهانشان گرفت و در برابر عذاب او وسيله دفاعى نداشتند.
موضوعات مرتبط: عبرت ها
برچسبها: عبرتها