تبادل لینک هوشمند

برای تبادل لینک ابتدا ما را با عنوان ندای وحی و آدرس nedayevahi.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.





آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 9758
بازدید دیروز : 344
بازدید هفته : 10617
بازدید ماه : 63895
بازدید کل : 10455650
تعداد مطالب : 16946
تعداد نظرات : 80
تعداد آنلاین : 1


Alternative content


حدیث موضوعیاک مهدویت امام زمان (عج)اک آیه قرآناک
 
 
نویسنده : اکبر احمدی
تاریخ : دو شنبه 30 / 8 / 1394

آیا درست است که می‌گویند ماه صفر بخصوص چهارشنبه آخر این ماه، نحس است؟ آیا قرآن، نحوست ایام را تایید می‌کند؟


صفر

ماه صفر که از راه می رسد دوباره این عقیده نخ نما، در ذهن و زبان مردم جان می گیرد که صفر، ماهی است مشئوم و نحس و باید مراقبت کرد تا این روزهای نحس، سپری شود.
برخی بر اثر پافشاری و مسلم انگاشتن این عقیده در اعمال و حیات فردی و اجتماعی خود، قائل به توقف شده و در ورطه هولناک تعطیل فرو افتاده اند. تا آنجا که در طول این ماه، از دست یازیدن به امور سرنوشت ساز زندگی، خودداری می ورزند تا مبادا، فرجام ناخوشایند این کارها، گریبانشان را بگیرد!
براستی آیا نحوست ایام واقعیت دارد؟
از منظر عقل، نمی توان بر سعادت روزى از روزها، و یا زمانى از زمان ها و یا نحوست آن، دلیل و برهان آورد؛ چون طبیعت و حقیقت زمان از نظر مقدار، طبیعتى است كه دارای اجزای مثل هم هستند، و یک چیزند، پس از نظر خود زمان فرقى میان این روز و آن روز نیست، تا یكى را سعد و دیگرى را نحس بدانیم.(1)
از نظر شرع، چطور؟
آیا آیات قرآن و روایات رسیده از پیشوایان پاک، بر این انگاره  مشهور، مهر تایید می نهد؟

بررسی و تحلیل شواهد قرآنی نحوست ایام

وقتی مساله سعد و نحس ایام را در پهنه آیات قرآن رصد می کنیم درمی یابیم که اتفاقا کتاب خدا، هم بر نحوست برخی روزها، دلالت دارد و هم بر سعد، میمنت و برکت برخی دیگر. نمونه را:
یک. فَأَرْسَلْنا عَلَیْهِمْ ریحاً صَرْصَرأ فِی یَوْمِ نَحْسٍ مُسْتَمر»»،  ما تندباد وحشتناك و سردی را در یك روز شوم مستمر بر آنان فرستادیم.
دو. فَأَرْسَلْنا عَلَیْهِمْ ریحاً صَرْصَرأ فی أیامٍ نَحساتٍ»، سرانجام تندبادی شدید و هول انگیز و سرد و سخت در روزهای شوم و پرغبار بر آنان فرستادیم.
در این دو آیه، چنانکه می‌بینید روزهایی را که قوم لجوج عاد بر اثر نافرمانی به عذاب الهی گرفتار شدند، روز نحس دانسته شده است. اما با تدبر در این آیات می‌توان دریافت که شومی و نحوست این روزها، امری ذاتی نیست بلکه به دلیل عذابی است که در این ایام، بر سر این قوم فرود باریده است.
دلیل بر این مدعا این است که اگر یک خصوصیتی در ذات و نهاد ماهیت زمان مستقر باشد آنگاه می بایست همه افراد آن ماهیت (آنات) نیز متصف به آن وصف خواهند بود. به دیگر سخن، اگر نحوست یک زمان، در نهاد و ماهیت عنصر زمان، خانه داشته باشد، باید به همه زمان ها سرایت یابد در حالیکه چنین نیست.
در مقابل برخی آیات نیز بر سعد و مبارکی پاره‌ای اوقات اشاره دارند مانند: إِنَّا أَنْزَلْناهُ فِی لَیْلَةٍ مُبارَكَةٍ»؛[دخان/3] كه ما آن را در شبى پر بركت(شب قدر) نازل کردیم.

نگاهی به شواهد روایی نحوست ایام

گذشته از قرآن، در مجامع روایی با انبوهی از روایات مواجهیم که بر نحوست پاره ای از روزهای هفته، دلالت دارند. با این همه، بزرگ‌مفسر قرآن، علامه طباطبایی(ره)، همه این روایات را جز اندکی، ضعیف السند می‌داند.[2] 
از جمله روایاتی که می توان به دیده اعتبار بدان‌ها نگریست این دو روایت‌اند:
امام علی(ع) فرمود: «... روز چهارشنبه، روز نحس مستمرّ است و در این روز جهنّم آفریده شد [3]

امام صادق(ع) فرمود: «چهارشنبه، روزى است كه نحوستش مستمرّ می باشد؛ زیرا اوّلین و آخرین روز از ایّامى است كه حق تعالى فرموده است: این تندباد بنیان كن را هفت شب و هشت روز پى در پى بر آنها مسلّط ساخت.[4]

موضوعات مرتبط: دانستنی ها
نویسنده : اکبر احمدی
تاریخ : دو شنبه 30 / 8 / 1394

با وجود این همه دام های گسترده و رنگ رنگ شیطان، چگونه می توان در مصاف با او که تجربه چندین هزارساله در گمراهی آدمیان دارد، پیروز شد؟


شیطان

سلسله مقالات شیطان‌شناسی، که با عنوان «شناختنامه شیطان»، هر از چندگاه، به محضر عزیز بازدیدکنندگان این پنجره نورانی، پیش‌کش می‌شود، تلاش دارد تا به ترسیم خطوط و زوایای پیدا و پنهان چهره پلید شیطان از منظر قرآن و روایات بنشیند.
چنانکه می‌دانید در داستان خلقت نیای بزرگ ما، حضرت آدم(ع)، شیطان از سجده بر حضرتش سرتابید. در نتیجه از قاف قله قرب خدا به حضیض عالم دنیا فرو غلطید. پیش از هبوط اما از صحنه گردان گیتی خواست تا قدرت و مکنتی بدو بخشد تا بتواند از گرده ابنای آدم (ع) انتقام کشد.
از آن روز تا امروز، این گرگ ایمان‌خوار به هر ابزاری که بتواند او رو بدین هدف شوم برساند، دست می یازد؛ تسویل یا تزیین و الخ. اما مهمترین ابزار کار شیطان، وسوسه است که دامی است بسیار مخوف و گاه نامرئی.
او دائم بر فراز قلب آدمی چرخ می زند و پرواز می کند تا در یک فرصت مغتنم، باند مناسب برای فرود بیابد آنگاه آنقدر در گوش قلب آدمی، می دمد تا عنان اختیارش را بدست گیرد. آن وقت است که هر کجا بخواهد می کشد و می تازد. قرآن این واقعیت را بیان کرده و از وصف طائف برای شیطان استفاده می کند: إِنَّ الَّذینَ اتَّقَوْا إِذا مَسَّهُمْ طائِفٌ مِنَ الشَّیْطانِ تَذَكَّرُوا فَإِذا هُمْ مُبْصِرُون (اعراف/21).
براستی با این همه دام های گسترده و رنگ رنگ شیطان، چگونه می توان در مصاف با او که تجربه چندین هزارساله در گمراهی آدمیان دارد، پیروز شد؟ آن هم نبردگاه خطرخیزی که حتی خدا در فرجامین سوره حبل متینش، به رسول امینش خطاب می کند که به سه دستگیره بزرگ من (سه صفت ربوبیت، ملوکیت و الوهیت)، پناهنده شو. تا بتوانی از شر و کیدش ایمن شوی: قُلْ أَعُوذُ بِرَبِّ النَّاسِ/ مَلِكِ النَّاسِ/ إِلَهِ النَّاسِ/ مِن شَرِّ الْوَسْوَاسِ الْخَنَّاسِ(ناس/1-4)
اما بشنوید از شیخ صدوق، این بزرگمحدث جهان اسلام که در امالی شریفش آورده است:
وقتى آیه " وَ الَّذِینَ إِذا فَعَلُوا فاحِشَةً أَوْ ظَلَمُوا أَنْفُسَهُمْ ذَكَرُوا اللَّهَ فَاسْتَغْفَرُوا لِذُنُوبِهِمْ"، نازل شد ابلیس به بالاى كوهى در مكه رفت كه آن را كوه" ثویر" مى نامند. و به بلندترین آوازش عفریت هاى خود را صدا زد، همه نزدش جمع شدند، پرسیدند اى بزرگ ما مگر چه شده كه ما را نزد خود خواندى؟ گفت: این آیه نازل شده، كدامیك از شما است كه اثر آن را خنثى سازد، عفریتى از شیطانها برخاست و گفت: من از این راه آن را خنثى مى كنم. شیطان گفت: نه، این كار از تو بر نمى آید. عفریتى دیگر برخاست و مثل همان سخن را گفت، و مثل آن پاسخ را شنید.

در درون جان همه، زمینه الهام و وحی هست. اما بستگی دارد به اینکه گیرنده قلبش را به کدامین سو بچرخاند، فرشته یا اهریمن

وسواس خناس گفت: این كار را به من واگذار، پرسید از چه راهى آن را خنثى خواهى كرد؟ گفت: به آنان وعده مى دهم، آرزومندشان مى كنم تا مرتكب خطا و گناه شوند، وقتى در گناه واقع شدند، استغفار را از یادشان مى برم. شیطان گفت: آرى تو، به درد این كار مى خورى، و او را موكل بر این ماموریت كرد، تا روز قیامت «1»
امام صادق علیه السلام فرمود: «ما من قلب الاّ و له اذنان علی احداهما ملك مرشد و علی الاخری شیطان مفتّن هذا یأمره و هذا یزجره: الشّیطان یأمره بالمعاصی و الملك یزجره عنها هو قول الله عزّوجّل عن الیمین و عن الشّمال قعید، ما یلفظ من قولٍ الاّ لدیه رقیب عتید.(2)
هیچ قلبی نیست مگر آنكه دارای دو گوش است كه بر یكی از آن دو، فرشته ای راهنما و بر دیگری شیطانی فتنه گر قرار دارد. این (شیطان) او را امر می كند و آن (فرشته) او را پرهیز می دهد. شیطان او را به گناه امر می كند و فرشته او را از ارتكاب آن برحذر می دارد و این همان فرموده ی خدای عزّوجّل است كه فرمود: «در طرف راست و چپ نشسته اند، [آدمی] سخن نمی گوید، مگر آنكه نزد او مراقبی آماده است».
آری! در درون جان همه، زمینه الهام و وحی هست. اما بستگی دارد به اینکه گیرنده قلبش را به کدامین سو بچرخاند، فرشته یا اهریمن.
براستی راه مصون ماندن از وساوس شیطان چیست؟
استاد جوادی آملی، مفسر فرزانه قرآن در این باره رهنمودی دارند که به گوش جان می‌نیوشیم:
"در جریان آماده بودن برای سفر آخرت در بیانات نورانی امیرالمؤمنین(سلام الله علیه) آمده است که وجود مبارک حضرت، هر شب بعد از نماز عشاء قبل از اینکه جمعیت از مسجد متفرّق بشوند با صدای رسا که همه بشنوند می فرمود: «تَجهزّوا رَحِمَکُمُ الله» آقایان بارهایتان را ببندید آماده باشید.[خود را برای سفر آخرت آماده کنید].
اگر مطلب علمی را انسان یک بار گفت بار دوم خسته کننده است، برای اینکه طرف مقابل آن را می فهمد، اما موعظه و نصیحت را هر وقت هم که انسان بازگو کند جا دارد، برای اینکه از آن طرف وسوسه دائمی است. مگر شیطان یک بار وسوسه می کند؟ مگر این شورش قلب یک بار است؟ (الَّذِی یُوَسْوِسُ فِی صُدُورِ النَّاسِ* مِنَ الْجِنَّةِ وَ النَّاسِ) وسوسه شیطان هر روز هست. اگر وسوسه هر روز هست اگر دام شیطان هر روز هست، موعظه هم باید هر روز باشد.
اگر کسی دستش زخم بود و مرتب روی این زخم مگس بنشیند، پشه بنشیند، هر روز باید ضدّعفونی کند نباید بگوید دیروز ضد عفونی را انجام دادم و دیگر کافی است، این ﴿یُوَسْوِسُ فِی صُدُورِ النَّاسِ﴾ هر روز هست. مگر می شود که شیطان ما را رها کند؟ وقتی وسوسه هر روز شد خب درمانش هم باید هر روز باشد و درمانش هم موعظه است، درمانش تزکیه است. لذا وجود مبارک حضرت امیر(سلام الله علیه) هر شب بعد از نماز عشاء وقتی نمازگزارها می خواستند از مسجد متفرّق بشوند می فرمود آقایان آماده باشید نه بیراهه بروید، نه راه کسی را ببندید."

پی نوشت ها:
1.  الامالی، صدوق، ص 376، چاپ بیروت.

موضوعات مرتبط: دانستنی ها
نویسنده : اکبر احمدی
تاریخ : دو شنبه 30 / 8 / 1394

باورتان می‌شود عدم مدیریت زمان خواب، می‌تواند خفت رزق انسان را سفت کند؟


خواب

زمان‌ها، در گشادی و تنگی روزنه رزق آدمیان موثرند! برخی خواب‌ها رزق را پس می‌زنند! باورتان می شود عدم مدیریت زمان خواب، می‌تواند خفت رزق مقدر ما را سفت کند؟
باورتان می‌شود گرفتن ناخن در زمانی خاص (جمعه)، می‌تواند سبد رزق مادی و معنوی ما را پر و پیمان کند؟!
خواب خواب است اما اگر زمان خواب، درست مدیریت نشود، مسیر رزق مقسوم آدمی را مسدود می کند.
خواب قیلوله و خواب بین الطلوعین، چه فرقی دارند با هم؟
چرا حضرات معصومین- درود خدا بر ایشان- نسبت به هر دو زمان حساس بودند. در یکی حتما بیدار بودند و در یکی، اگر می‌توانستند می‌خوابیدند.
سر مساله، در این نکته باریک‌تر ز مو نهفته است که در پاره‌ای از آنات، وقایعی در ملکوت عالم دنیا به وقوع می‌پیوندد که در سعه و ضیق روزی انسان نقش دارد. 
این سخن به زعم برخی، خرافی یا دست‌کم غیرواقعی می‌نُماید. اما واقعیت این است که در گردونه گیتی، قوانین پیدا و پنهان بی‌شماری است که بدون اجازه من و شما در متن زندگی ما جاری می شوند. 
شاید هیچ وزیر بهداشتی، علت کثرت مرگ ناگهانی را در شیوع فحشاء، رصد نکند اما صادق مصدق که از غیب خبر داده، این دو پدیده را موثر بر هم و متاثر از هم می‌داند که فرموده است: "اذا ظهر الزنا من بعدی کثر موت الفجاء"[تحف العقول، ص 85، ح 127].
دانستن یا ندانستن این قوانین، لطمه‌ای به ماهیت قانون و سنت تغییرناپذیر چرخه هستی نمی‌زند. 
دانش دنیا، هنوز به کنه کثیری از این حقایق راه نیافته است. اما آیا هر چه به تور دانش دین شکار نشود محکوم به عدم است؟
چه ارتباطی است بین بیداری در "بین الطوعین" و "توسعه رزق"؟
نمی‌دانیم اما چون از نص و نقل(آیات و روایات) سند مستند و حجت موجه در دست داریم، پس مثل برخی روشنفکرمآب‌ها، یکسره، اوراق حقیقت را به آب انکار نمی‌شوییم.

سر مساله، در این نکته باریک تر ز مو نهفته است که در پاره ای از آنات، وقایعی در ملکوت عالم دنیا به وقوع می پیوندد که در سعه و ضیق روزی انسان نقش دارد.

بیش از این، بسط کلام ندهم در مقدمه این مقال. بگذارید یکسره بروم سراغ اصل سخن. نخست آیتی بیاورم برایتان از قرآن و در ذیلش روایتی از معصوم. تا کام جانتان شکربار شود از شهد این معارف ناب.
در کریمه چهارم سوره مبارکه ذاریات می‌خوانیم: فَالْمُقَسِّماتِ أَمْرا.[سوگند به کسانی که کارها را تقسیم می‌کنند].
با خواندن این آیه، بی‌درنگ این سوال در ذهن و زبان آدمی نقش می‌بنند که براستی تقسیم کنندگان امور کیانند؟
اتفاقا ابن الکواء، آن خوارج معروف که در تاریخ مشهور است به طرح سوالات مبهم، همین سوال را از محضر امیر اهل ایمان پرسید.
حضرتش فرمود: منظور فرشتگان الهی‌اند.
این سوال و جواب را مرحوم امین الاسلام طبرسی در مجمع البیان آورده است.(ج9، ص230)
اما این فرشتگان الهی مقسم و مامور انجام چه کاری هستند؟
جواب این سوالات را با علم بشری نمی توان داد. پس ناگزیر باید رفت سراغ زلال چشمه‌هایی که به یم بی‌کرانه علم خدا راه دارند. پیشوایان پاک.
صاحب تفسیر روایی البرهان، در ذیل تفسیر این شریفه، روایتی آورده است از امام به حق ناطق، حضرت صادق-درود خدا بر وی- بدین نقل:
قَالَ الصَّادِقُ (عَلَیْهِ السَّلَامُ)، فِی قَوْلِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ: فَالْمُقَسِّماتِ أَمْراً، قَالَ: «الْمَلَائِكَةُ تُقَسِّمُ أَرْزَاقَ بَنِی آدَمَ مِنْ طُلُوعِ الْفَجْرِ إِلَى طُلُوعِ الشَّمْسِ، فَمَنْ نَامَ فِیمَا بَیْنَهُمَا نَامَ عَنْ رِزْقِهِ».
در این حدیث گفته شده است که این فرشتگان، ارزاق آدمیان را از طلوع فجر تا طلوع خورشید در میان ابنای بشر تقسیم و توزیع می‌کنند. هر کس در این وقت شریف، خواب بماند، روزی از کفش خواهد رفت.
همچنین اهل تفسیر در ذیل آیه 57 سوره بقره «و أَنْزَلْنا عَلَیْکُمُ الْمَنَّ وَ السَّلْوى؛ و ما بر شما من و سلوی فروفرستادیم» گفته‌اند: زمان نزول این دو مائده آسمانی، بین‌الطلوعین بوده است. بین الطلوعین همان زمانی است فضای آسمان به اصطلاح عوام، گرگ و میش است یعنی حدودا تا یک ساعت و نیم پس از اذان صبح.
همینطور در ذیل آیه: وَ اسْتَغْفِرْ لِذَنْبِکَ وَ سَبِّح بِحَمْدِ رَبِّکَ بِالعَشیّ وَ الإِبکار؛ پس صبر كن كه وعده خدا حقّ است و براى گناهت آمرزش بخواه و ستایشگر پروردگارت در شامگاهان و بامدادان باش.(غافر، آیه 55) در تفاسیر آمده است که مقصود از «الإبکار» همان بین الطلوعین است.(مجمع البیان، ج8، ص821)
مجامع روایی را اگر بنگرید انبوهی حدیث درربار خواهید یافت در فضایل بیداری بین الطلوعین. آنچه گفته شد تنها مشتی است نمونه خروار.
شاید روزی دانش بشر به اسرار این زمان پی برد تا آن روز تنها یک راه برای کشف این حقایق، وجود دارد و آن اینکه، انسان پا در میدان تجربه بنهد تا نتایج و آثار عینی‌اش را با تمام وجود، لمس کند.

 

موضوعات مرتبط: دانستنی ها
نویسنده : اکبر احمدی
تاریخ : یک شنبه 29 / 8 / 1394

حضور فیض منبسط حق در متن همه‌ی موجودات تابع آنها نیست: (30) «وَهُوَ الَّذِی فِی السَّماءِ إِلهٌ وَفِی الْأَرْضِ إِلهٌ» (زخرف: 84)، اگرچه در آسمان هست، ولی آسمان نیست؛ اله است و اگرچه در زمین هست، ولی زمین نیست، بلکه باز هم اله است و در همه‌ی اشیاء هست، ولی نه با آمیختگی و ممازجت. (31)
چالش مربوط به توحید افعالی با وجود شرور و همچنین چالش آن با اختیار انسانی است که بحثهای وسیعی را در کلام و تفسیر در پی داشته است. از دو آیه‌ی «هُوَ خَالِقُ كُلِّ شَیْ‏ءٍ» (انعام: 102) و «الَّذِی أَحْسَنَ كُلَّ شَیْ‏ءٍ خَلَقَهُ» (سجده: 7)، معلوم می‌شود که چون خلقت و حسن متلازم در وجودند، هر چه شیء است، مخلوق خداست و هرچه مخلوق خداست، حسن است. شر از حیث واقعیت و تحقق وجودی، یک موجود یا حادثه است و چون موجود است، بد نیست، بلکه بدی آن مربوط به موقعیت تعارض‌آمیز و روابط خاصی است که با دیگر موجودات پیدا می‌کند. (32) بنابراین، ظرف تحقق حسن و قبح و یا عصیان و اطاعت، متفاوت از ظرف تکوین یا واقعیت خارجی است. از این رو، گرچه خوبی به لحاظ بودن و به لحاظ خیر بودن، از خداست: «مَا أَصَابَكَ مِنْ حَسَنَةٍ فَمِنَ اللّهِ» و سیئه به لحاظ خیر نبودن، از نفس توست: «مَا أَصَابَكَ مِن سَیِّئَةٍ فَمِن نَفْسِكَ»، ولی تمام چیزها، خوب یا بد، به لحاظ بودن از خداست: «قُلْ كُلٌّ مِنْ عِندِ اللّهِ». (33)
همچنین، اختیار انسانی در علّیت تشکیکی منطوی است و اراده‌ی انسان مرتبه‌ای از سلسله مراتب نظام توحیدی علّیت است که حاکم بر جهان هستی است؛ آیاتی نظیر «خَلَقَكُمْ وَمَا تَعْمَلُونَ» (صافات: 96) که اعمال انسان را به خدا نسبت می‌دهند، علتهای میانی نظیر انسانها و اعمال آنها را واسطه‌ی ثبوت نمی‌دانند، بلکه صرفاً واسطه‌ی حکایت و ارائه محسوب می‌کنند. از این رو، به کار بردن اصطلاح علّت درباره‌ی آنها تسامح‌آمیز است؛ چون موجودات صرفاً در ارائه (نه در تحقق) وساطت دارند. (34)
بدین ترتیب، تمام فرآیندهای طبیعی و تمام کردار انسانی در پی هلاکت سرمدی و فنای ذاتی موجودات در ضرورت و اطلاق ذاتی حق به خداوند منسوب است؛ ولی به قول صدرا بستگی به لحاظ دارد. در یک لحاظ که لحاظ افاضه است، افاضه‌ی وجود خیر بالذات از جانب خداوند به طور مطلق است و در لحاظ دیگر که لحاظ مفاض علیه است، شرور نسبی است و به جهات امکانی و ماهوی موجود بازمی‌گردد. (35)

نویسنده : اکبر احمدی
تاریخ : یک شنبه 29 / 8 / 1394

با همین شیوه می‌توان تعارض ظاهری میان ایجاد امری با ایجاد خلقی را نیز حل کرد؛ زیرا وحدت امر واحد، در آیه‌ی «وَمَا أَمْرُنَا إِلَّا وَاحِدَةٌ كَلَمْحٍ بِالْبَصَرِ» (قمر: 50)، وحدت حقیقی است نه وحدت نوعی (که مبتنی بر حذف خصایص شخصی است)، نه وحدت جنسی (که مبتنی بر حذف فصلهای مقسم است) و نه وحدت عددی (که مبتنی بر حذف مثلهاست). وحدت حقیقی عبارت است از اطلاق سعی به گونه‌ای که تمام عالم را فراگیرد و تنها یک مصداق دارد که همان وجود مطلق یا مطلق وجود است. وحدت حقیقی جایی برای مبدأ، مقصد، ضد، ند، مثال و شریک باقی نمی‌گذارد. (12) این وحدت همه‌ی حوادث زمانی و مکانی حتی زمان و مکان، علتها و معلولها، تقدمها، تأخرها، استعدادها و فعلیتها همه و همه را زیر پوشش می‌گیرد. البته این مطلب هرگز به آن معنا نیست که خداوند موجود واحدی را به نام فرشته یا عقل یا غیره آفریده و آن را واسطه‌ی آفرینش موجودات دیگر قرار داده باشد و کثرتها به این ترتیب به وجود آمده باشد؛ زیرا نخست، امر واحد یا امر «کن» مربوط به زمان گذشته نیست، بلکه همواره جاری است؛ چون اطلاق سعی دارد و اطلاق سعی مقید به قید زمان نیست، بلکه زمان را هم دربرمی‌گیرد؛ در نتیجه، آغاز و پایان ندارد؛ اگرچه در سلسله مراتب آن تقدم و تأخر ذاتی وجود دارد. (13) دوم، همه‌ی موجودات مخاطب امر «کن» هستند. در توضیح این مطلب باید گفت: مخاطب امر «کن»، اگر موجود باشد که تحصیل حاصل می‌شود چون خطاب تکوینی و ایجاد موجود خارجی است و اگر مخاطب امر «کن» معدوم باشد، که معدوم نمی‌تواند مخاطب باشد.

بنا بر گفته‌ی دانشمندان اسلامی، (14) خطاب این امر وجودی، به آنهاست که در نشئه‌ی علم‌ الهی، دارای حضور علمی هستند، اگرچه حضور خارجی ندارند. (15)
«پس مخاطب معدوم خارجی و موجود علمی، یعنی معلوم حق تعالی است و چون معلوم حق است، مخاطب او قرار می‌گیرد.» (16)
دلیل عقلی یا نقلی کافی برای انحصار مخاطب در یک موجود خاص به عنوان موجود اول وجود ندارد، بلکه وجود یافتن موجودات عبارت است از نزول تدریجی علم الهی به اندازه و قدر معین و معلوم، یا تقدم و تأخر در رشته‌ی زمان. (17) بنابراین، تعارضی میان آیه‌ی «كُلَّ یَوْمٍ هُوَ فِی شَأْنٍ» (رحمن: 29) با آیه‌ی «وَمَا أَمْرُنَا إِلَّا وَاحِدَةٌ كَلَمْحٍ بِالْبَصَرِ» (قمر: 50)، وجود ندارد، بلکه وحدت آیه‌ی دوم، یک وحدت اطلاقی است که با مضمون تدریح و تکثر آیه‌ی اول منافاتی ندارد، بلکه آیه‌ی اول تفصیل آیه‌ی دوم محسوب می‌شود؛ چون منظور از امر واحد، عالم واحد به وحدت اطلاقی است،
«بخشی از آن حقیقت واحد، متغیر و سیال بوده و مشتمل بر ماضی و مضارع و حال و محل از برای ارادات حادثه جزئیه می‌باشد. با بسط این واحد گسترده کل عالم ظهور می‌کند و خلقت آسمانها و زمین محقق می‌گردد.» (18)
بنابراین، وجود یک واحد متصل حقیقی است و تمامی جهان یک فیض واحد حق یا یک امر واحد الهی است که این امر واحد سلسله مراتبی و تشکیکی است؛ ولی آنچه در ابتدا اصیل جلوه می‌کند و از ظهور برجسته‌تری برخوردار است، کثرت و تعدد و تدریج و تنوع است. تقسیم فیض الهی که فیض واحدی است، عمل جهان‌شناختی ذهن است و بستگی به منظر انسانی دارد. ذهن همان طور که از یک موجود یگانه، حیثیتهای مختلفی همچون ماهیت، وجود، جنس، فصل و غیره را مستقل و مجزای از یکدیگر، لحاظ می‌کند و به همان صورت که حرکت متصل و یگانه زمان را به اجزایی نظیر هزاره، سده، دهه، سال، ماه، هفته، روز، شب، ساعت، دقیقه، ثانیه و... تقسیم می‌کند، همان طور می‌تواند امر واحد الهی را که وحدت حقیقی دارد؛ نه عددی، به خاطر تنوع موضوعات یا مستفیضهای آن تکثیر کند.

موضوعات مرتبط: تربیتی
نویسنده : اکبر احمدی
تاریخ : یک شنبه 29 / 8 / 1394

در این دسته از آیات، دو واژه‌ی «خلق» و «امر» درباره‌ی خلقت جهان به کار رفته است؛ نظیر «أَلاَ لَهُ الْخَلْقُ وَالْأَمْرُ» (اعراف: 54)، «وَالشَّمْسَ وَالْقَمَرَ وَالنُّجُومَ مُسَخَّرَاتٍ بِأَمْرِهِ» (اعراف: 54)، «خَلَقَ السَّماوَاتِ وَالْأَرْضَ وَمَا بَیْنَهُمَا فِی سِتَّةِ أَیَّامٍ» (سجده: 4)، «الَّذِی أَعْطَى‏ كُلَّ شَیْ‏ءٍ خَلْقَهُ ثُمَّ هَدَى‏» (طه: 50)، واو عاطفه در آیه‌ی «أَلاَ لَهُ الْخَلْقُ وَالْأَمْرُ» (اعراف: 54)، نشان دهنده‌ی وجود تغایر و اختلاف میان معطوف، یعنی امر، و معطوف علیه، یعنی خلق، است. درباره‌ی وجه تفاوت خلق و امر نظرات گوناگونی است که به اجمال بیان می‌شود؛
1. خلق و امر هر دو به معنای ایجاد است؛ ولی خلق ایجاد تدریجی و زمانمند است: «خَلَقَ السَّماوَاتِ وَالْأَرْضَ فِی سِتَّةِ أَیَّامٍ» (حدید: 4)، در حالی که امر ایجاد دفعی است: «وَمَا أَمْرُنَا إِلَّا وَاحِدَةٌ كَلَمْحٍ بِالْبَصَرِ» (قمر: 50)؛ از این رو، آیاتی که مربوط به خلقت بدن است، به توالی و زمانمندی تصریح دارد، ولی درباره‌ی ایجاد روح که از امر رب است، زمان مطرح نمی‌شود. (1)
2. در ایجاد از نوع خلق تقدیر مقدرات و تألیف جهات ضروری است: «خَلَقَ كُلَّ شَیْ‏ءٍ فَقَدَّرَهُ تَقْدِیراً» (فرقان: 2) ولی در ایجاد به شکل «امر» تقدیر جهات وجودی و تنظیم مقدمات و جمع زمینه‌ها اساساً مطرح نیست. (2)
3. امر، منزه از تضاد، تکثر و تغیر است، همان‌گونه که کلام خدا آن را به صفت وحدت می‌ستاید؛ ولی خلق شامل تکثیر، کثرت، تغییر و متغیرات است و محل اضداد است: «وَلاَ رَطْبٍ وَلاَ یَابِسٍ إِلَّا فِی كِتَابٍ مُبِینٍ» (3) (انعام: 59).
4. امر مخصوص خداست، ولی خلق به غیر خدا نیز نسبت داده می‌شود: «وَإِذْ تَخْلُقُ مِنَ الطِّینِ كَهَیْئَةِ الطَّیْرِ بِإِذْنِی فَتَنفُخُ فِیهَا» (مائده: 110)؛ البته ضمیر جمع در آیه «وَمَا أَمْرُنَا إِلَّا وَاحِدَةٌ كَلَمْحٍ بِالْبَصَرِ» (قمر: 50)، می‌تواند مورد نقضی برای این وجه، یعنی انحصار امر به خدا در مقابل تعمیم خلق به غیر خدا باشد.
با این همه، گرچه توجه به تفاوتهای مزبور میان خلق و امر از لطائف تفسیری است، ولی مولد سؤالهای جدیدی است که به ارتباط میان خلق و امر مربوط می‌شود. اگر خلق و امر دو شیوه از ایجاد است و خلق، ایجاد تدریجی مشروط، زمانمند و مشترک است، ولی امر، ایجاد دفعی، نامشروط، بی‌زمان و منحصر به فرد است و اگر هر دو به خداوند واحد، ثابت، کامل و ازلی نسبت داده می‌شوند، پس ارتباط خلق با امر چگونه است؟
در این سؤال، دست کم دو مسئله اساسی به طور ضمنی وجود دارد که یکی به توجیه ارتباط خدای خالق واحد ازلی با مخلوقات حادث، متحرک، متغیر، متدرج مربوط می‌شود و دیگری به توجیه ارتباط ایجاد امری، با نظام علّی معطوف است.
توجیه ارتباط خداوند ثابت، یگانه، لایزال و منزه از تدریج و تطور با موجودات متطور و متدرج، از مسئله‌های مهم علم تفسیر و کلام است؛ زیرا خالقیت خداوند و تدبیر او نسبت به کل عالم و مبدئیت او نسبت به همه‌ی آفرینش که دارای اجزای متغیر و متجدد است، در گرو تحقق اسباب و علل است و مستلزم قابلیتها و استعدادهای گوناگون است. بنابراین، خالقیت خداوند خالقیتی مشروط می‌شود و خالقیت مشروط از منظر دینی مطرود است.

موضوعات مرتبط: تربیتی
نویسنده : اکبر احمدی
تاریخ : پنج شنبه 28 / 8 / 1394

چه کلاسی برای چه سنی؟! (۱)

آگهی‌های بازرگانی تلویزیون و دیگر رسانه‌ها پر است از نام کلاس‌ های کمک‌ آموزشی و بسته‌های مهارت ‌آموزی که قرار است از کودک شما انیشتین بسازند؛ نام‌ هایی که هر روز تکرار می‌شوند و ادعا می‌کنند بهترین گزینه برای افزایش هوش و خلاقیت کودکان هستند.

 

حتی اگر خودتان از نسلی باشید که بدون این کلاس‌ها و بسته‌ها پله‌های ترقی را بالا رفته‌اید، ممکن است برای همرنگ جماعت شدن یا به‌خاطر نگرانی‌ که از عقب ماندن کودکتان از دیگران دارید، سراغ این کلاس‌ها بروید و بسته‌های توصیه شده را برایش به خانه بیاورید.

 

قبل از شروع هر آموزشی لازم است نکات مهمی را درباره آموزش‌های فرزندتان بدانید که توجه به این نکات به اندازه خود آموزش‌ها مهم هستند حتی شاید گاهی همین نکات بتوانند راهنمای شما برای آموزش درست و اصولی فرزندانتان باشند. اینکه بسته‌ها و کلاس‌هایی که نام‌شان در تبلیغات به چشمتان می‌خورد یا در مهدکودک کمک گرفتن از آن ها را به شما توصیه می‌کنند تا چه اندازه می‌تواند به تقویت هوش، حافظه یا خلاقیت کودکتان کمک کند را از سه روانشناس پرسیدیم. در ادامه این مطلب می‌توانید نظر آن ها را درمورد مناسب‌ترین زمان و شرایط برای آموزش کودکتان بخوانید.

 

دکتر سارا منصف، روانشناس:

در نظر گرفتن سن کودک مهم‌ترین مؤلفه برای شروع آموزش هاست. باید توجه داشت چه آموزشی، در چه سنی به کودک داده شود تا بهترین نتیجه به دست آید.

 

به کودکت رحم کن

یادگیری مهارت‌های بیشتر اصلا بد نیست و می‌تواند در افزایش هوش و خلاقیت بسیار مؤثر باشد اما باید بدانیم به چه قمیتی و با چه هدفی فرزند خود را در معرض این آموزش‌ها قرار می‌دهیم. آیا صرفا به این دلیل که دیگران هم این کار را کرده‌اند؟ یا با تحقیق به این نتیجه رسیده‌ایم که باید در سن خاصی فرزند خود را تحت آموزش خاصی قرار دهیم؟

 

چقدر فرزندت را می‌شناسی؟

قبل از هر چیز لازم است والدین کودک خود را بشناسند و ویژگی‌های منحصر به فرد او را درک کنند. هر کودکی ویژگی‌هایی دارد که از کودکان دیگر متمایز است. نمی‌توان انتظار داشت همه استعدادها و توانایی‌های یکسان و مشابهی داشته باشند. مهم‌ترین نکته برای آموزش کودکان این است که والدین تفاوت‌ها را درک کرده و به این تفاوت‌ها احترام بگذارند.

 

علاقه‌اش را در نظر بگیر

آموزش‌های مختلف حتما باید بدون ایجاد خستگی یا دلزدگی برای کودک انجام شده و حتما باید برای او لذت‌بخش باشند و خود او تمایلی برای انجام آن کار خاص داشته باشد. این موضوع نقش بسیار مهمی در تأثیرگذاری فعالیت‌های آموزشی دارد. کودکی که تمام طول روز تحت آموزش است فرصتی برای افزایش مهارت‌های جمعی ندارد. کودک باید بتواند با هم‌سن‌های خود در ارتباط بوده و کنجکاوی‌های مختلفش را ارضاء کند.

 

به میدان جنگ واردش نکن

برخی والدین یا محیط‌های آموزشی بیش از حد روی رقابت تأکید کرده و استرس برنده شدن را در کودک تشدید می‌کنند و به این ترتیب اصل مهم«همکاری و رسیدن به هدف مشترک» را فراموش می‌کنند. افرادی که اینگونه تربیت می‌شوند، همیشه به فکر جلو زدن از بقیه هستند و هدفشان فقط برنده شدن است. درحالی‌که کودک باید در محیطی آرام و بدون استرس بتواند شکوفا شود و این محیط آرام، لزوما یک مرکز بسیار معروف و گران نیست. کودک قبل از هفت سالگی حتما باید بچگی کند. محور اصلی نیازهای یک کودک، «لذت» است که بخش بزرگی از این لذت از طریق بازی تامین می‌شود. خردسالان نیاز دارند از طریق بازی دنیای خود را بسازند و همین بازی‌ها با افزایش سن هدفمند شده و آموزش‌های مختلف را هم به‌طور ضمنی شامل می‌شوند.

 

دکتر پریناز بنیسی، روانشناس تربیتی:

برای آموزش فرزندان حتما باید به استعداد و شرایط خاص هر کودک توجه داشت، چون نمی‌توان یک دستورالعمل خاص را برای همه کودکان در نظر گرفت.

 

ذهنش را بارور کن

از شش ماهگی به بعد می‌توان مهارت‌ های شناختی، ذهنی و حرکتی کودکان را افزایش داد اما نوع، شدت و میزان آموزش‌ها با توجه به جنسیت و توانایی‌های مختلف کودکان متفاوت است. به‌ هر حال سرگرمی‌های مختلف برای ارتقای هوش و مهارت‌های حرکتی، شناختی و رفتاری کودکان مفید هستند اما مؤلفه مهم سن را نباید فراموش کرد.

 

برایش رایانه بخر

امروزه کلاس‌های درسی هوشمند هستند، از تخته و وسایل آموزشی و...  همه هوشمند طراحی شده‌اند بنابراین کودک قبل از ورود به دنیای مدرسه و آموزش رسمی باید تا حدی با محیط‌های آموزشی آشنا بوده و برای ورود به مدرسه برخی مهارت‌ها را یاد گرفته باشد. سرگرمی‌های آموزشی مثل خواندن لغات، حل معما، موسیقی و. . . تا حدی می‌تواند عزت نفس و شناخت کودکان را افزایش دهد.

 

استعداد فرزندت را نکش

اجبار و پافشاری والدین برای آموزش کودکان بسیار مخرب است. کودک باید بتواند بین فعالیت‌های مختلف یک یا چند موضوع را انتخاب کند. وقتی علاقه وجود نداشته باشد، اصرار و پافشاری والدین برای ادامه یک آموزش انگیزه را در کودک از بین می‌برد. خستگی و دلزدگی از آموزش یا حتی لجبازی هم می‌تواند از پیامدهای اصرار بی‌جای والدین باشد. متأسفانه برخی از والدین اصراری غیرمنطقی برای فعالیت‌های فرزندان خود دارند. ممکن است کودکی استعداد هم داشته باشد اما بد رفتاری والدین این استعداد را در او می‌کشد.

 

 

ادامه دارد...


 

مرکز یادگیری سایت تبیان - منبع: سیب سبز

 

موضوعات مرتبط: تربیتی
نویسنده : اکبر احمدی
تاریخ : پنج شنبه 28 / 8 / 1394

هوش در کودکان، انواع و اقسام دارد؟

فرزند

کدام پدر و مادری نمیخواهد فرزندش تیزهوش باشد؟

تصور نمیکنم کسی در جواب این سوال دستش را بالا برده باشد. اما هنگامی که فاصله نسل والدین و فرزندان را به طور کامل درنظر بگیریم، سوال های دیگری نیز پیش می آید. تیزهوش در چه زمینه ای؟ چه کسی هوش را معنا میکند؟ آیا این به این معناست که بچه من در مدرسه بهتر عمل میکند؟ اگر ارزش هایی چون مهربانی و صداقت را به کسی نیاموزیم، باهوش بودن چه ارزشی دارد؟

 

هاوارد گاردنر (Howard Gardner) روانشناس دانشگاه هاروارد که به خاطر نظریه هوش چندگانه (multiple-intelligence) برای کودکان شهرت فراوانی دارد، به بررسی این فاصله عظیم پرداخته است. گاردنر هفت نوع جداگانه هوش (در زمینه آموزشی) را شناسایی نموده است که بنا بر گفته محققین، تنها ۳ نوع از آن ها در تست های هوش موجود، منظور شده اند.

قبل از اینکه به معرفی انواع هوش بپردازیم، توجه شما را به آنچه گاردنر در کتاب خود Intelligence Reframed و در رابطه با فرزندانش نوشته جلب میکنیم:

 

موضوعات مرتبط: تربیتی
نویسنده : اکبر احمدی
تاریخ : پنج شنبه 28 / 8 / 1394

چه کلاسی برای چه سنی؟! (۲)

آگهی‌های بازرگانی تلویزیون و دیگر رسانه‌ها پر است از نام کلاس‌ های کمک‌ آموزشی و بسته‌های مهارت‌آموزی که قرار است از کودک شما انیشتین بسازند؛ نام‌هایی که هر روز تکرار می‌شوند و ادعا می‌کنند بهترین گزینه برای افزایش هوش و خلاقیت کودکان هستند.

 

حتی اگر خودتان از نسلی باشید که بدون این کلاس‌ها و بسته‌ها پله‌های ترقی را بالا رفته‌اید، ممکن است برای همرنگ جماعت شدن یا به‌خاطر نگرانی‌ که از عقب ماندن کودک‌تان از دیگران دارید، سراغ این کلاس‌ها بروید و بسته‌های توصیه شده را برایش به خانه بیاورید. در مطلب قبل نظر دو روانشناس را در خصوص سن مناسب برای شروع کلاس های آموزشی مرور کردیم، در ادامه نظر دکتر مصطفی تبریزی را در این باره مطالعه می کنید:

 

استعدادش را کشف کن

برای بسیاری از آموزش‌ها نمی‌توان سن خاص و مطلقی را در نظر گرفت بلکه می‌توان بازه سنی مشخص کرد. ممکن است یک کودک چهار ساله بتواند آموزش‌های مربوط به شش ساله‌ها را فرا بگیرد و برعکس. والدین با راهنمایی مشاور می‌توانند استعدادهای فرزندانشان را کشف کرده و برای شکوفایی آن ها برنامه‌ ریزی کنند.

 

از همسالان دورش نکن

درخصوص آموزش فرزندان هیچ‌چیز مطلق نیست؛ تصمیمات باید براساس ویژگی‌های خاص هر کودک پایه‌ ریزی شود. ممکن است والدین تصمیم بگیرند یکی از فرزندان‌شان را به مهد کودک بفرستند اما فرزند دیگرشان را در خانه آموزش‌های پیش از مدرسه بدهند. به هرحال کودکان باید با همسالان‌شان در ارتباط باشند و بتوانند با محیط های نا آشنا منطبق شوند. والدین باید به افزایش قدرت انعطاف‌پذیری فرزند خود توجه داشته باشند.

 

 

والدین
 

دکتر مصطفی تبریزی، روانشناس و استاد دانشگاه علامه طباطبایی:
گاهی برخی از والدین می‌خواهند آرزوهای دست‌نیافته خود را در فرزندشان ببینند. فراموش نکنیم هرکس باید به آرزوهای خود دست یابد، نه آرزوهای والدین.

 

سرگرمی، آموزش یا درمان؟

انواع بازی‌ها یا سرگرمی‌های کودکان با دو هدف آموزشی یا روان ‌درمانی مورد استفاده قرار می‌گیرند. در حقیقت گاهی هدف از سرگرمی‌ها، آموزش و گاهی هدف درمان اختلال یا بیماری خاصی است.

 

درباره بازی‌های با هدف، باید گفت این بازی‌ها اغلب قاعده‌ مند نیستند و کودک ضمن بازی، آرزوها، دردها یا نفرت‌های خود را ابراز می‌کند. در حقیقت کودک در قالب بازی خود را برون ‌ریزی می‌کند اما وقتی بحث آموزش از طریق بازی یا سرگرمی مطرح است باید گفت تمام آموزش‌ها به میزان رشد مغزی هر فرد  بستگی دارد. مهم آن است که مغز تا چه حدی رشد کرده باشد تا بتوانیم بگوییم یک آموزش خاص برای یک کودک خاص مورد استفاده قرار بگیرد.

 

 

موضوعات مرتبط: تربیتی
نویسنده : اکبر احمدی
تاریخ : جمعه 27 / 8 / 1394

درس چهاردهم
اختيار و امر بين الامرين
شيعه به پيروي از معصومين عليهم السلام عقيده دارد که با وجود مشيت الهي، انسان در کارها و افعالش داراي اختيار است قبلا اشاره کرديم که گروهي از اهل تسنن به خاطر انگيزه هاي سياسي و غير معتقد به جبر شدند اينها با اين اعتقاد بر سر دوراهي قرار گرفتند زيرا طبق آيات صريح قرآ« و ضرورت دين اسلام هداوند نيکوکاران را به بهشت و کفار و بدکاران را به دوزخ مي برد.
اينجا در برابر اين سوال قرار گرفتند که اگر انسان در کارهاي خود مجبور است ثواب و عقاب (بهشت و دوزخ) در برابر اعمال غير اختياري چه معنايي دارد و چگونه با عدالت خداوند سازگار است؟
لذا معتقدين به جبر ناچار شدند ه يا جبر را بپذيرند و عدالت را انکار کنند و يا عدل را پذيرا شده و جبر را رد کنند و همانگونه که در بحثهاي قبل گفتيم اينها عدالت را رها کردند و معتقد به جبر شدند. وجود اختيار و قدرت انتخاب و تصميم گيري، يک امر بديهي و غير قابل انکار است در عين حال گروهي با فرت و وجدان خويش هم مخالفت کرده و نپذيرفتند و گروه ديگري در مقابل تفويضي شدند در نتيجه در اين بحث سه نظريه وجود دارد:
1 ـ جبر و بي ارادگي: پيروان اين نظريه مي گويند انسانها در اعمال و رفتار خود کوچکترين اراده اي ندارند و بشر مانند ابزاري بي شعور در دست استاد است و آنچه واقع مي شود همان مشيت خداوند است.
2 ـ تفويض يا واگذاري: پيروان اين نظريه مي گويند خداوند انسان را آفريد و او را با دستگاه مغز و اعصاب مجهز کرده و کارهايش را به خودش واگذار نمود بنابر اين خداوند هيچ تاثيري در افعال و رفتار انسان ندارد و فضا و قدر هم اثري ندارند.

مذهب اختيار
اين عقيده را شيعه به پيروي از بيانات امامان معصومش اختيار کرده است يعني: سرنوشت انسان به دست خود اوست و در اعمال و رفتارش صاحب اختيار مي باشد اما با خواست خداوند و با اثري که براي قضا و قدر الهي هست، يعني در يک پديده و يک عمل انساني دو اراده تاثير مي کند (اراده خداوند و اراده انسان) و تا اين دو اراده نباشد عملي واقع نخواهد شد، البته اين دو اراده در عرض يکديگر نيست (يعني از باب تاثير دو علت در معلول واحد نيست) بلکه در طول يکديگر است يعني همانگونه که وجود هر موجودي در سايه وجود الهي و قدرت هر قادري بسته به قدرت خداوند است و علم هر عالمي در پرتو علم اوست همين طور اراده و اختيار هر مختاري در پرتو اراده و اختيار خداوند متعال است.
بنابراين انسان براي انجام اعمال و رفتار خودش اراده و اختيار مي کند اما اين اختيار و قدرت ار از خداوند متعال دارد يعني در سايه قدرت و اراده خداوندي مي تواند اراده کرده و کاري را انجام دهد اين است معناي: و ما تشاوون الا ان يشاء الله رب العالمين شما نمي خواهيد و اراده نمي کنيد جز آنکه خدا بخواهد 1 يعني اراده شما خواست خداوند است نه اينکه عمل شما خواست و اراده خداوند باشد. 2
اشاعره با تکيه نادرست بر توحيد افعالي قائل به جبر شده و عدل خداوند را زير سوال بردند و معتزله قائل به استقلال مطلق انسان شدند (تفويض) و عملا توحيد افعالي را مورد انکار قرار داده و دچار شرک افعالي شدند ولي شيعه به پيروي از امامان معصومش راهي را در پيش گرفت که از افراط و تفريط دور است اين راه همانست که در روايات و احاديث اهل بيت عليهم السلام به امر بين الامرين تعبير شده است.

موضوعات مرتبط: اعقاید شناسی
برچسب‌ها: اصول عقاید
نویسنده : اکبر احمدی
تاریخ : جمعه 27 / 8 / 1394

درس سيزدهم
فلسفه بلاها و مصائب (بخش دوم ابتلاء مومنين)
بلاها و مصائب مومنين باعث زياد شدن درجاتشان و گاهي براي تنبه و بيداري آنها و در مواردي کفاره گناهان آنهاست که تمامش لطف خداوند بر مومنين است: عن الصادق عليه السلام ان عظيم الاجر لمع عظيم البلاء و ما احب الله قوما الا ابتلاهم از امام صادق عليه السلام نقل شده که اجر زياد با بلاي زياد است و دوست نمي دارد خداوند قومي را مگر اينکه آ«ها را مبتلا مي کند. 1
عن ابي جعفر عليه السلام: لو يعلم المومن ماله في المصائب من الاجر لتمني انه يقرض بالمقاريض از امام باقر عليه السلام است که: اگر من مي دانست که چه اجري در مصائب وارده مي برد آرزو مي کرد که با قيچي ها قطعه قطعه شود. 2
قال علي عليه السلام: من قصر في العمل ابتلي بالهم و لا حاجه لله فيمن ليس الله في نفسه و ماله نصيب علي عليه السلام فرمود: ه رکس در عمل کوتاهي کرد به غم و غصه مبتلا مي شود و هر که در خودش و مالش مشکلي پيش نيايد مستحق لطف خداوند نيست.3
عن الصادق عليه السلام: ساعات الاوجاع يذهبن بساعات الخطايا از امام صادق عليه السلام نقل شده: ساعات درد مي برد ساعات خطاها را (امراض کفاره گناهان است). 4
و عنه عليه السلام: لا تزال الغموم و الهموم بالمومن حتي لا تدع له ذنبا از امام صادق عليه السلام نقل است که: مومن هميشه گرفتار غم و غصه است تا برايش گناهي نماند.5
قال الرضا عليه السلام: المرض للمومن تطهير و رحمه و للکافر تعذيب و لعنه و ان المرض لايزال بالمومن حتي لا يکون عليه ذنب امام رضا عليه السلام فرمود: مريضي مومن باعث رحمت و پاک شدن اوست و براي کافر عذاب و لعنت براي اوست و هميشه براي مومن مريضي هست تا برايش گناهي نماند.6
قال ابوجعفر عليه السلام: انما يبتلي المومن في الدنيا علي قدر دينه او قال علي حسب دينه امام باقر عليه السلام فرمود: همانا مومن در دنيا به مقدار دينش مبتلا مي شود. 7
هر که در اين بزم مقرب تر است جام بلا بيشترش مي دهند
و در حديثي ديگري از امام صادق عليه السلام مي خوانيم: مومن چهل شب بر او نمي گذرد مگر اينکه حادث غم انگيزي براي او رخ مي دهد که ما به تذکر و بيداري او گردد.8

موضوعات مرتبط: اعقاید شناسی
برچسب‌ها: اصول عقاید
نویسنده : اکبر احمدی
تاریخ : جمعه 27 / 8 / 1394

درس دوازدهم
فلسفه بلاها و مصائب (بخش اول)
بعد از بحث در اينکه خداوند عادل است و تمام کارهاي او بر مبناي حکمت است بعضي مسائل ظاهرا ابهام دارد که بايد پاسخ آنها روشن شود يعني بدانيم چگونه آفات و بلاها، دردها و رنجها، ناکاميها و شکستها، نقصها و کبودها با عدالت خداوند سازگار است. با کمي دقت روشن مي شود که اين امور همه در مسير عدل الهي بوده و مخالف عدالت نيست. در برابر سوالات مذکور دو پاسخ عمده وجود دارد:
1 ـ کوتاه و اجمالي 2 ـ تفصيلي
پاسخ اجمالي: وقتي با دلائل عقلي و نقلي ثابت شد که خداوند حکيم و عادل است و تمام آفرينش او از روي هدف و حکمت است و اينکه خداوند هيچگونه نياز به هيچ کس و هيچ چيز ندارد و از همه چيز آگاه است در نتيجه هيچ کاري بر خلاف حکمت انجام نمي دهد و ظلم که زائيده جهل و عجز است درباره ذات مقدس او تصور نمي شود پس اگر ما نتوانستيم فلسفه حوادث مذکور را بفهميم بايد اعتراف کنيم که اين از محدوديت آگاهي ماست، هر کس خداوند را با صفاتش شناخت اين پاسخ برايش کافي و قانع کننده است.
پاسخ تفصيلي (مصائب خود ساخته): در زندگي مصائب زيادي دامن انسان را مي گيرد که عامل اصليش خود اوست عامل بسياري ازناکاميها، سستي و تنبلي و ترک تلاش و کوشش است، بسياري از بيمارها ناشي از شکم پرستي و هواي نفس است، بي نظميها هميشه عامل بدبختي بوده و اختلاف و پراکندگي هميشه مصيبت زا و بدبختي آفرين است و عجب اين است که بسياري از مردم اين روابط علت و معلولي را فراموش کرده و همه را به حساب دستگاه آفرينش مي گذارند، علاوه بر اينها بسياري از نقصها و کمبودها، از قبيل ناقص الخلقه بودن (کور، کر و لال، فلج شدن) بعضي از نوزادان در اثر سهل انگاري پدر و مادر و مراعات نکردن دستورات شرع و امور بهداشتي است، گرچه کودک بي تقصير است ولي اين اثر طبيعي ظلم و جهل پدر و مادر است، (خوشبختانه از پيشوايان معصوم عليهم السلام دستوراتي براي جلوگيري از نقصها رسيده، حتي براي خوش استعداد شدن و يا زيبايي نوزاد دستوراتي فرموده اند). طبيعي است اگر والدين اين دستورات را مراعات نکنند مسئول نواقص خواهند بودن و هيچ يک از اينها را نمي شود به حساب کار خداوند گذاشت بلکه همه اينها مصائب خود ساخته است که انسان براي خودش يا ديگران فراهم ساخته است، قرآن در اين رابطه مي فرمايد: ما اصابک من حسنه فمن الله و ما اصابک من سيئه فمن نفسک آنچه از حسنات (خوبيها و پيروزيها) به تو مي رسد از ناحيه خداوند است و آنچه از بديها (ناراحتيها و شکستها) دامنگير تو مي شود از ناحيه خود تو است.1 در جاي ديگر مي فرمايد: ظهر الفساد في البر و البحر بما کسبت ايدي الناس ليذيقهم بعض الذي عملوا لعلهم يرجعون فساد در خشکي و دريا به خاطر کارهايي که مردم انجام مي دهند آشکار شده خداوند مي خواهد نتيجه بعضي ازاعمال آنها را به آنها بچشاند شايد بازگردند.2

موضوعات مرتبط: اعقاید شناسی
برچسب‌ها: اصول عقاید
نویسنده : اکبر احمدی
تاریخ : شنبه 26 / 8 / 1394

3- اراده و پايداري

عنصر ديگري که براي انسان آرامش مي آورد اراده هاي محکم داشتن. قرآن مي فرمايد:

« وَ لَقَدْ عَهِدْنا إِلى‏ آدَمَ مِنْ قَبْلُ فَنَسِيَ وَ لَمْ نَجِدْ لَهُ عَزْما » 14

ما از آدم از قبل پيمان گرفته بوديم اما او فراموش کرد، عزم و استواري براي او نيافتيم.

مقصود از عزم در اينجا تصميم و اراده محکمي است که انسان خود را در برابر وسوسه هاي نيرومند شيطان حفظ کند. 15

در اين آيه انسان را خطاب مي کند که اي انسان تو فراموشيت و عدم دقتت در گذشته  باعث شکستن و سست شدن اراده ات است اگر اين ها را از خود دور کني تو داراي چنان اراده محکم و پولاديني هستي که  مي تواني عالم را به تصرف و تسخير خودت بيرون بياوري کسي که داراي اراده اي محکم باشد هيچوقت غمگين نيست.

با يک سري کارها مي توان اراده قوي داشت :

1-       ترک سور چراني:

 امام علي (عليه السلام) مي فرمايد: « لَا تَجْتَمِعُ عَزِيمَةٌ وَ وَلِيمَةٌ »16

اراده هاي محکم و پايدار با سور چراني و خوردن به دست نمي آيد.

2-        دوري از غفلت:

امام علي (عليه السلام) مي فرمايد: « وَ لَا تَعْدُو عَلَى عَزِيمَةِ جِدِّهِمْ بَلَادَةُ الْغَفَلَات‏» 17

سستي ناشي از غفلت ها بر اراده آن ها به کوشش در عبادت چيره نگردد.

3-       صبرو بخشش :

قرآن مي فرمايد :« وَ لَمَنْ صَبَرَ وَ غَفَرَ إِنَّ ذلِكَ لَمِنْ عَزْمِ الْأُمُور »  18

 

 

      4- صبر وتقوا :

قرآن در اين زمينه مي فرمايد: «.... ً وَ إِنْ تَصْبِرُوا وَ تَتَّقُوا فَإِنَّ ذلِكَ مِنْ عَزْمِ الْأُمُورِ» 19

 

    4- نماز و نيايش

قرآن در معروف ترين آيه در اين زمينه مي فرمايد: « الَّذينَ آمَنُوا وَ تَطْمَئِنُّ قُلُوبُهُمْ بِذِكْرِ اللَّهِ أَلا بِذِكْرِ اللَّهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ »   20

اساسا ارتباط با موجودي که داراي قدرت ، ثروت بدون زوال و مالکيت به تمام معنا داشته باشد آرامش آور است  چون وقتي انسان احساس کند که کسي فوق تصور او با تمام قوا آماده است او را ياري کند و هيچوقت از نيايش با او کوتاهي نمي کند اما مشکل اينجاست که ما اين احساسات را در درونمان کشته شده ايم  وحس تنوع طلبي ما را از حقيقت هاي عالم هستي دور کرده است هر روز دنبال کسي مي گريم که بتوانيم به او اتکاء بکنيم اما افسوس « که يا رد رخانه ما گرد جهان مي گرديم »

 

5-عطر زدن

اين روزها کمتر کسي است که ازد رمراودات اجتماعي از عطر استفاده نکند يا ازاهميت عطر زدن بي خبر باشد. در دين مبين اسلام روايات متعددي بر عطر زدن داريم که گفتن و جمع آوري آنها در اين مختصر نمي گنجد.

انس بن مالک) نقل مي کند که رسول خدا ( صلي الله عليه و آله وسلم) فرمودند : من از دنياي شما سه چيز را دوست دارم: زن ها ، عطر و روشني چشم من در نماز است. 21

وجه شبهه هر سه تاي اينها آرامش زا بودنشان است البته اين نکته هم قابل ذکر است که مقصود از زن ها نه زن پرستي است بلکه ازدواج مي باشد اگرانسان زن ها را در قالب همسر و ازدواج دوست داشته باشد  آرامش زا است و اگر در قالب شهوت پرستي به زنه تمايل داشته باشدهرگز آرامش به دنبال نخواهد داشت.

در بحث عطر زدن اين نکته مهم است که عطر را بايد هم در محل کار و هم در منزل و براي خانم ها فقط در منزل و جايي که محارم رفت و آمد دارند استعمال کرد اگر در غير اين کانال مصرف شود برق شهوت جستن مي کند و آتش آن همه چيز را مي سوزاند.

امام صادق (عليه السلام) مي فرمايد: هرزني که عطر بزند و از خانه اش خارج شود تا هر زماني که به خانه اش برگردد لعنت مي شود. 22

کسي که مورد لعن قرار گرفت ازرحمت الهي به دور است و کسي که از رحمت الهي دور شد ديگر روي آرامش را نخواهد ديد .

6-تلاوت قرآن :

 يکي ديگر از چيزهايي که مي تواند آرامش روح روان انسان را تأمين کند تلاوت آيات قرآناست. بايد با او انس گرفت تا فهميد براي کساني که اين موضوع را بررسي نکرده و انجام نداده اند درکش سخت مي باشد ، قرآن به مجاهدان راه تبليغ دين خطاب مي کند :

« فَاقْرَؤُا ما تَيَسَّرَ مِنَ الْقُرْآن‏ » 23    هرچقدر که برايتان ممکن است از آيات قرآن را تلاوت کنيد.

مبلغان عرصه دين به پيوندي در شب نياز دارند که نماز پيوند آنهاست. و به انسي احتياج دارند و قرآن انس و ثبات آنهاست. اين طبيعي است که به زودي گرفتار مي شوند و رنج مي برند ممکن است مبتلا بشوند و ضربه بخورند واين قرآن است که جلوي اين مرض ها را مي گيرد.24 « عَلِمَ أَنْ سَيَكُونُ مِنْكُمْ مَرْضى‏ » 25

 

 

موضوعات مرتبط: آرامش در زندگی
نویسنده : اکبر احمدی
تاریخ : شنبه 26 / 8 / 1394

1-      ايمان

ايمان از ريشه اي أمَن يأمِن مي باشد به معني امين دانستن، اعتماد کرد، ايمان يعني باور کردن، تصديق کردن که ضد آن کفر مي باشد نتيجه ايمان به خداوند اين است که انسان مؤمن مي شودو مؤمنان کساني هستند که :

« َ لا يَخْشَوْنَ أَحَداً إِلاَّ اللَّهَ وَ كَفى‏ بِاللَّهِ حَسيباً »  مؤمنان ازاحدي جز خداوند نمي ترسند. 5

ترس انواعي دارد يک نوع ترس ويرانگر است و انسان ها را به وادي پوچ گرايي و تنبلي و سستي مي کشاند که نتيجه اش رسيدن به انواع استرس ها و اضطراب ها مي باشد مانند ترس از اينکه فردا گرسنه نمانم، پول هايم را دزد نبرد، اين نوع زندگي کردن انسان سوز است نه انسان ساز.

اما يک نوع ترس آبادگر است وانسان ها را به وادي معرفت و کمال وارد مي کند اين مختص مؤمنان مي باشد آن ها از کسي جز خدا که خالق و روزي ده است ، و مالک همه چيز مي باشد مي ترسند البته خدا که ترس ندارد او رئوف و رحيم است ترس آنها از اين است که يک وقت در محضر خدا بي ادبي نکنند دنبال ادب هستند چون اعتقاد دارند در مقابل منعم و ولي نعمت بايد با ادب بود اين نوع ترس آرمان ساز است که اثر آن رسيدن به هر آن چيزي است که پروردگار آماده کرده است. اگر کسي به اين مقام رسيد ديگر سرزنش کنندگان دلشان را نمي رنجاند « وَ لا يَخافُونَ لَوْمَةَ لائِمٍ ذلِكَ فَضْلُ اللَّهِ يُؤْتيهِ مَنْ يَشاءُ وَ اللَّهُ واسِعٌ عَليمٌ » 6

به آنچه دارند دلبستگي ندارند « كَيْلا تَأْسَوْا عَلى‏ ما فاتَكُمْ وَ لا تَفْرَحُوا بِما آتاكُم‏ » 7

 در حوادث سخت سست نمي شوند و اندوهي بخود راه نمي دهند« وَ لا تَهِنُوا وَ لا تَحْزَنُوا وَ أَنْتُمُ الْأَعْلَوْنَ إِنْ كُنْتُمْ مُؤْمِنينَ » 8

 

جايگاه ايمان:

در سوره فتح آيه 4 خداوند متعال مي فرمايد: « هُوَ الَّذي أَنْزَلَ السَّكينَةَ في‏ قُلُوبِ الْمُؤْمِنينَ لِيَزْدادُوا إيماناً مَعَ إيمانِهِم‏ »

سکينه را وقار، آرامش و هيبت معنا کرده اند ( المنجد ) به آرامش خاطري مي گويند که هرگونه شک و ترديدي را از انسان زائل کند نکات در اين آيه جالب است :

1- سکينه بايد نازل شود مثل باران- قرآن چون از خزائن رحمت الهي نشأت مي گيرد بايد جايگاه پيدا کند.

 2- جايگاه سکينه قلب است نه هر زمين چون سکينه از خداست بايد در حرم امن هم جا بگيرد متاعي نيست که در سر هر کوي و بازار بيايد، ارزشمند است.

3- هر قلبي قابليت درک آن را ندارد فقط قلب مؤمنين توانايي جذب و درک آن را دارد.

 4- نتيجه اين سکينه افزايش ايمان مي باشد.

سکينه مانند يک نسيم بهشتي بر قلوب مؤمنين آرامش مي بخشد بايد جامعه را به سمت ايمان پيش برد نه به سمت مادي گرايي، بايد قلوب را آماده کرد نه لباس هاي رنگارنگ و مدها ، اين ها همه نشان از آن دارد که « اين ره که تو مي روي به ترکستان است » و اين وظيفه همه نهادهاي جامعه است از شهرداران و پزشکان و مهندسان ساختمان گرفته تا بقالان و بزازان و خبازان همه بايد جامعه را به سمت اين هدف پيش ببرند ، اگر ايمان بيايد امنيت کاري ، امنيت جاني، امنيت مالي تأمين خواهد شد.

 

 

 

موضوعات مرتبط: آرامش در زندگی
نویسنده : اکبر احمدی
تاریخ : شنبه 26 / 8 / 1394

چکيده

مقاله پيش رو يک مقاله درون ديني است که به بحث آرامش پرداخته است کتابهاي متعددي در باره اين موضوع به رشته تحرير در آمد ه است که هر کدام به نوعي در آن خلئي ديده مي شود ، يعني انسان  با مطالعه آن کتب قانع نمي شود که اين روشها او را به آرامش بر ساند چون از ذهن يک انساني سرچشمه گرفته که معلوم نيست او خودش درچه حالي بوده است .

اسلا م به عنوان يک دين کامل براي زندگي متعالي و با دارا بودن بزرگاني که دراوج آرامش بوده اند بدون آسايش تن ، روشهائي را ارائه کرده که بشر امروزي به آن نياز دارد تا ازاين بحرانهايي که درآن واقع شده رهائي بيابد . البته به اين مطلب بايد توجه کرد که آرامش صد درصد مال اين دنيا نيست دنيا و آرامش .

 در روايتي قدسي خداوند متعال به رسولش فرمود: من چند چيز را در چند چيز قرار دادم مرد آن را درچند چيز ديگرمي جويند  « آرامش رادر بهشت قراردادم مردم آن را در دنيا مي جويند . »

واژگان کليدي : آرامش ، آسايش ، ايمان ، نيايش

 

مقدمه

 در عصر شتاب و هيجان امروز ، عصري که همه چيز بر محور سرعت ، رقابت و جلو افتادن مي چرخد ، عصري که در آن از حوصله و شکيبائي خبري نيست عصري که مردم به جاي آنکه وقت صرف کنند تا غذا آماده کنند آنرا فوري و آماده از مغازه خريداري مي کنند ، درچنين وضعي که پريشاني هاي روح و روان فراوان شده است همه دنبال يک چيز مي گردند آرامش . اما کحا بايد ازآن  خبري گرفت ، عصري که حتي متخصصان روانشناسي آن  نوعا خودشان دچار اضطراب هستند ، اين تنها دين است که مي تواند آرامش درون را به انسان مضطرب امروزي هديه کند.

در اين مقاله ابتدا معناي آرامش و آسايش را بررسي نموده بعد تفاوت اين دو را گفته و درقسمت بعد به تعدادي ازراهکارهاي دين در باره آرامش پرداخته البته ذکر اين نکته لازم است که اين مطالب نيازبه تحليل و تفسير و تدبر بيشتري نياز دارد که هرکدام با اين زاويه ديد  بايد جداگانه مورد بررسي قرار بگيرد .

 

 معناي آرامش و آسايش :

فرهنگ فارسي معين آرامش و آسايش را به دو گونه معنا کرده است ، آرامش را به معني :

آراميدن، فراغت، راحتي، آسايش، طمأنينه، سکينه، صلح، آشتي، ايمني و امنيت، خواب اندک وسبک وسکون.

اما در معني اسايش آسايش چنين آورده است:

راحت، استراحت، آساني، آسودگي، فراغ، سکون، بي جنبشي، آرام 1

 

فرق بين آرامش و آسايش

پس ازفهميدن معناي لغوي آرامش و آسايش  اگر واقع بينانه به معناي اين دو کلمه نگاه کنيم تفاوت هاي ماهوي زيادي را در آن ها مي بينيم.

 آرامش يک حالت روحي- رواني. يک حالت دروني است مانند وجدان که خودش قابل رِؤيت نيست ولي آثار آن در گفتگو ها و برخوردهاي فردي و اجتماعي ، راه رفتن و از اين قبيل کارها قابل رؤيت مي باشد.

اما آسايش به حالتي مي گويند که انسان از لحاظ امکانات زندگي  و مالي در يک رفاه نسبي باشد به گونه اي  که بتواند وسايل زندگي را در حد بالايي خريداري کند. آسايش بر خلاف آرامش آثار آن در زندگي روزمره قابل درک مي باشد. تهيه وخريد هر نوع وسيله مانند ماشين، خانه، جاروبرقي هاي مدرن و پيشرفته و…. را در بر مي گيرد.

 

موضوعات مرتبط: آرامش در زندگی
نویسنده : اکبر احمدی
تاریخ : چهار شنبه 25 / 8 / 1394

فضیلت قرائت آیه صلوات

فضیلت قرائت آیه صلوات
فضیلت قرائت آیه صلوات

 

« إِنَّ اللَّهَ وَ‌مَلَـئِکَتَهُ یُصَلُّونَ عَلَى النَّبِىِّ یَـأَیُّهَا الَّذِینَ ءَامَنُوا صَلُّوا عَلَیْهِ وَ‌سَلِّمُوا تَسْلِیمًا»

مقام پیامبر اکرم (صلى الله علیه وآله) آن قدر والاست که آفریدگار هستى و فرشتگان بر او درود مى‌فرستند و خداوند به انسان‌ها نیز دستور مى‌دهد که بر پیامبر اکرم (ص) درود و سلام بفرستند و در برابر فرمان او تسلیم باشند احزاب/ ۵۹

بر اساس روایات اسلامى، پیامبر اکرم (ص) نیز در نمازهایشان همین صلواتى را مى‌فرستاد که ما امروز در نمازهایمان مى‌فرستیم.

صلوات فرستادن هنگام ذکر نام پیامبر اکرم (ص) مستحب مؤکد است، فرستادن صلوات به صورت مطلق هم در هر جا که باشد مستحب است و دارای فضیلت.
 

امام موسى کاظم(ع):

هر کس بعد از نماز صبح و نماز مغرب قبل از آن‌که‌پاهایش را حرکت دهد و با کسى سخنى بگوید، آیه (إنّ الله و ملائکته و یصلّون على النّبى…) را بخواند، و صلوات بفرستد خداوند صد حاجت او را برآورده مى‌کند، که هفتاد حاجت در دنیا و سى حاجت دیگر در آخرت براى او برآورده مى‌شود.

پیامبر (ص):

هر کس یک مرتبه بر من صلوات بفرستد من ده مرتبه بر او صلوات می فرستم و هر کس ده مرتبه بر من صلوات بفرستد من صد مرتبه بر او صلوات می فرستم.
(بحارالانوار, ج ۶, ص ۲۵۴)
پیامبر (ص):
هر کس اول و آخر دعایش صلوات بفرستد آن دعا به اجابت می رسد,
(اصول کافی , ج ۴, ص ۲۴۷ )

امام رضا(ع ):
صلوات بر پیامبر و آل او کفاره گناهان است.




درکتاب (جامع الاخبار) چنین آمده است که پیامبر خدا (صلی الله علیه وآله) فرمودند:
هرکس یک مرتبه برمن صلوات بفرستد، ‌آن دو ملکی که محافظ رفتار و اعمال او هستند، ‌تا سه روز هیچ گناهی برای او نمی‌نویسند.




سنگینی نامهٔ اعمال با صلوات

 
درکتاب شریف (ثواب الاعمال و عقاب الاعمال) ‌چنین نقل شده است: حضرت امام جعفر صادق (علیه السلام) از پدر خود و از پدران خود (علیه السلام) روایت شده است که پیامبر (صلی الله علیه وآله) ‌فرمودند: «من درروز قیامت درکنار ترازوی سنجش اعمال هستم. هرگاه کسی که گناهش زیاد و برثوابش گران باشد، ‌صلوات‌هایی را که برمن فرستاده آن‌ها را بیاورند، ‌آن صلوات‌ها حسنات او را ثیقل گرداند و از جهنم نجات یابد.

اول فرستنده صلوات خداست



درکتاب شریف (حیوه القلوب) چنین امده است که ابن عباس می‌گوید: و قتی که حضرت رسول اکرم (صلی الله علیه وآله) ‌در بستر بیماری خوابیده بود و اصحاب برگرد او جمع شده بودند، ‌ دراین حال عمّار یاسر بلند شد و گفت: پدرو مادرم فدایت باد یا رسول خدا، ‌هنگامی که به جوار حق می‌پیوندید چه کسی شما را غسل خواهد داد؟ حضرت فرمودند: غسل دهندهٔ من علی بن ابی طالب است، ‌زیرا که هر عضوی از اعضای مرا که بخواهد غسل دهد، ‌ملائکه او را کمک می‌نمایند. عمّار یاسر باز عرض کرد: پدروماردم به فدایت باد یا رسول الله چه کسی از میان ما برشما نماز خواند؟ پس آن حضرت خطاب به علی (علیه السلام) فرمودند: یا علی هرگاه که دیدی روح از بدن من خارج شد مرا غسل بده و کفن کن و درجامهٔ سفید مصری یا در بُرد یمانی قرارده پس مرا بردارید و کنار قبر بگذارید. آن‌گاه اول کسی که اول برمن نماز گذارد، ‌خدای متعال خواهد بود که در عرش ِ جلال و عظمت خود، ‌برمن صلوات خواهد فرستاد.
صلوات باعث کم شدن گناه و زیاد شدن ثواب


انس ابن مالک از ابی طلحه روایت کرده که گفت: روزی نزد حضرت رسول اکرم (صلی الله علیه وآله) بودم، ‌آن حضرت را بسیار خوشحال یافتم. گفتم «یا رسول الله» درهیچ روزی تورا به این مرتبه خوشحال ندیدم که امروز دیدم». آن حضرت فرمودند: «چگونه خوشحال نباشم، ‌که اکنون جبرئیل (علیه السلام) نزد من آمد و گفت: حق تعالی می‌فرماید: هر که یک بار برتو صلوات بفرستد، ‌من براو ده صلوات فرستم و ده گناه از او محو کنم و ده حسنه براو بنویسم.

استجابت دعا با صلوات


هشام بن سالم روایت کرده است از حضرت امام جعفر صادق (ع) که آن حضرت فرمودند:دعای دعا کننده همیشه درپردهٔ حجاب است و مستجاب نمی‌شود،تا اینکه دعا کننده برمحمد و آل محمد صلوات فرستد،چون صلوات فرستاد،خداوند متعال دعایش را به خاطر صلوات اجابت میفرماید.




شروع دعا با صلوات و ختمش نیز صلوات


 
درکتاب شریف (اصول کافی) نقل است که حضرت امام جعفر صادق (ص) فرمودند: هر که رابه خداوند متعال حاجتی باشد، ‌و ابتدا کند دعایش را به صلوات برمحمّد و بعد از آن دعا کند و حاجت و درخواست خود را از خداوند متعال بخواهد و بعد، ‌دعایش را باز صلوات برمحمّد وآل محمد و ختم نماید. دراین صورت، چون صلوات برمحمد و آل محمد، ‌از دعاهای مستجاب است و در حجاب نمی‌ماند. و از طرف دیگر خداوند متعال بزرگوار‌تر و کریم‌تر از آن است، ‌که هر دو طرف دعا را اجابت کند و میان آن را رد نماید. از ادعای دعا کننده را هم قبول میکنند.
صلوات جبران کنندهٔ گناهان



از حضرت امام رضا (علیه السلام) روایت شده است: هرکس قدرت و توانایی نداشته باشد که به وسیلهٔ سایر اعمال مستحبی، ‌گناهان خود را بپوشاند، ‌پس سعی کند به صلوات فرستادن برمحمّد و آلش. به درستی که خراب می‌کند صلوات برمحمّد و آلش، ‌ گناهان را چه خراب کردنی.

فضیلت صلوات درایام هفته

 
شیخ صدوق درکتاب شریف (خصال) چنین نقل کرده است که حضرت امام جعفر صادق (علیه السلام) ایام هفته را این چنی تقسیم فرموده‌اند: روز شنبه روز ماست. روز یک شنبه از آن شیعیان ماست. روز سه شنبه از آن بنی امیه است. روز چهار شنبه روز نوشیدن دواست. روز پنج شنبه روز برآورده شدن حوائج و نظافت و عطر زدن است. روز جمعه عید مسلمانان است که از عید فطر و قربان بهتر است، ‌ولیکن عید غدیر خم، ‌بهترین عیدهاست.و امام قائم ما خانواده، ‌در روز جمعه ظهور می‌کند و قیامت هم درروز جمعه برپا می‌شود و در روز جمعه عدد هیچ عملی افضل و بهتراز صلوات برمحمد (صلی الله علیه وآله) و آلش نیست.
هزار بار صلوات در روز جمعه
حضرت امام جعفر صادق (علیه السلام) فرمودند: صلوات بر محمد و آل محمد (صلی الله علیه وآله) در روز جمعه هزار بار و درغیر جمعه صد مرتبه سنت است.


صلوات وسیله روا شدن حاجات


 
سید بن طاووس درکتاب شریف (جمال الاسبوع نقل می‌کنند که حضرت رسول اکرم (صلی الله علیه وآله) فرمودند: صلوات فرستادن شما برمن باعث روا شدن حاجت‌های شماست و خداوند متعال را از شما راضی می‌گرداند و اعمال شمارا پاک و پاکیزه می‌کند.


صلوات وسیله برآمدن حاجات دنیا و آخرت


 
درکتاب شریف (جامع الاخبار) نقل شده است که حضرت رسول اکرم (صلی الله علیه وآله) فرمودند: هـر کس هـر روز بـرمن صلـوات فـرستد، ‌حق تعالی درعـافیت و سلامتی را به روی او می‌گشاید و حاجت معنوی و مادی، ‌دنیای و آخرتش را به حرمت صلوات برمن، ‌ برآورده می‌فرماید.


صلوات مانع نوشته شدن گناه


 
درکتاب (جامع الاخبار) چنین آمده است که پیامبر خدا (صلی الله علیه وآله) فرمودند: هرکس یک مرتبه برمن صلوات بفرستد، ‌آن دو ملکی که محافظ رفتار و اعمال او هستند، ‌تا سه روز هیچ گناهی برای او نمی‌نویسند.
صلوات وسیله شفاعت حضرت رسول اکرم

 
درکتاب شریف (بحار الانوار) چنین نقل شده است که حضرت رسول اکرم (صلی الله علیه وآله) در وصیّت خود به حضرت علی (علیه السلام) فرمودند: یا علی هرکس برمن، ‌هر روز هر شب صلوات فرستد، شفاعتم براو واجب می‌شود، اگر چه گناهش از گناهان بزرگ باشد.


صلوات باعث سنگینی کفهٔ حسنات


 
درکتاب شریف (‌ثواب الاعمال و عقاب الاعمال) باب ثواب الصلاه النبی، چنین نقل شده است که حضرت رسول اکرم (صلی الله علیه وآله) فرمودند: در روز قیامت، ‌من پیش میزان سنجش اعمال هستم، ‌هر کس کفهٔ گناهانش سنگین‌تر از کفهٔ ثواب‌هایش باشد، ‌من صلوات‌هایی را که برایم فرستاده می‌آورم و درکفهٔ ثواب‌هایش می‌گذارم تا آنکه کفهٔ ثواب‌هایش سنگین‌تر شود.

فضیلت نوشتن صلوات


درکتاب (سفینه البحار) چنین نقل شده است که حضرت رسول اکرم (صلی الله علیه وآله) فرمودند: هرکس درکتابی یا نوشته‌ای برمن صلوات بنویسید، تا زمانی که نام من درآن کتاب ثبت و باقی هست، فرشتگان پیوسته برای او از درگاه خداوند متعال، ‌ طلب مغفرت آمرزش می‌کنند.
 

موضوعات مرتبط: قرآن شناسی
نویسنده : اکبر احمدی
تاریخ : سه شنبه 24 / 8 / 1394




با نام و يادخداي سبحان 

امروز از بين ايات جزء دوم آيه زير را انتخاب کردم که باهم تاملي بر روي آن داشته باشيم 

وَإِذَا سَأَلَكَ عِبَادِي عَنِّي فَإِنِّي قَرِيبٌ أُجِيبُ دَعْوَةَ الدَّاعِ إِذَا دَعَانِ فَلْيَسْتَجِيبُواْ لِي وَلْيُؤْمِنُواْ بِي لَعَلَّهُمْ يَرْشُدُونَ .
(سوره مبارکه بقره - آيه 186)
و هرگاه بندگان من از تو درباره من بپرسند ، بدانند كه من به آنان نزديكم ; دعاى دعاكننده را ـ آن گاه كه مرا بخواند ـ اجابت مى كنم ; پس بايد دعوت مرا بپذيرند و به درگاه من دعا كنند و به من ايمان بياورند كه دعايشان را اجابت مى كنم ، اميد آن كه در دعايشان به درگاه خدا راهياب شوند 

نکات برجسته آيه :
1- خداوند به بندگان نزديک است ( برعکس تصورما که گاه خدا را ازخودمون دور مي بينيم
2- خداوند شنوا و بيناست . او شاهد و ناظر بر اعمال و نيات و افکار ما ست و صداي ما را مي شنود .

از امام كاظم (ع) نقل شده است كه فرمود : بر شما باد به دعا كردن ، كه دعا و درخواست از خدا ، بلايى را كه مقدر شده و چيزى به تحقق آن نمانده است برطرف مى كند . پس اگر خدا را بخوانند و از او بخواهند ، بلا را به كلى مى گرداند . 
بِحارالأَنوار ، ج 90 ، ص 295

3-در همه حال و براي هر نيازي و رفع هر گرفتاري و مشکلي تنها ازخدا ياري بخواهيم و ايمان داشته باشيم که او دعاي ما را اجابت مي کند ( نه اينکه به هر دري بزنيم و به هرکسي رو بندازيم و وقتي از همه جا نا اميد شديم بريم در خونه خدا و از اون کمک بخواهيم )

از پيامبر (ص) نقل شده است كه فرمود : در نيازهاى خود روى به خدا آوريد و در دشوارى هايتان به او پناه بريد و به درگاهش تضرّع كنيد و او را بخوانيد كه دعا ، پرستش ناب است . 
عُدة الداعى ، ص 34 ، ح 8

4- دعا بايد از عمق جان و با ايمان و يقين توام باشد ( اميدي به استجابت دعايي که توام با شک و ترديد باشد نيست )

مُعاذ بن جَبَل از پيامبر خدا (ص) نقل كرده است كه فرمود : « اگر آن گونه كه بايد ، خدا را بشناسيد ، كوه ها در اثر دعاى شما از بين مى روند »
الدُّرالمَنثور ، ج 1 ، ص 473

5- تسليم به رضا و مصلحت خداباشيم و اگر دعاي ما به ظاهر اجابت نشد ٬‌ترديد نکنيم که خداوند به مصالح ما آگاه تر است و حتما حکمت و مصلحتي مانع استجابت ظاهري دعا و خواسته ما شده است . 

در وصيت اميرمؤمنان به امام حسن (ع) آمده است : « خدا با رخصت دادن به تو در اين كه از او درخواست كنى ، كليد گنجينه هايش را در دو دست تو نهاده است . پس هرگاه خواستى ، درهاى نعمت او را با دعا مى گشايى و ريزش باران گونه رحمتش را مى طلبى . ولى مبادا دير شدن اجابتش تو را نااميد كند كه بخشش به اندازه نيت است ... و بسا چيزى را خواسته اى و به تو داده نمى شود ، ولى بهتر از آن را در اين جهان يا آن جهان به تو بخشيده اند
نَهج البَلاغَه ، نامه 31 
جمله « بخشش به اندازه نيت است » به اين حقيقت اشاره دارد كه اجابت دعا براساس درخواستِ واقعى است ، نه براساس آنچه دعاكننده بر زبان مى آورد ، زيرا چه بسا او حقيقت را نمى داند ولى بر آن اصرار مى ورزد . در واقع او در اين مورد درخواستى ندارد تا اجابت شود ، بلكه خيال مى كند كه درخواست دارد (مانند تشنه اى كه در موقعيتى خاص آب براى او زيان آور است ، ولى چون از زيان آن بى خبر است ، مصرّانه آن را درخواست مى كند ، گرچه حقيقتاً آن را نمى خواهد ، و لذا اگر زيانبارىِ آب براى او كشف شود ، حتى اگر بخواهند به او بنوشانند او نمى نوشد) .

بازهم منتظر نظر و همچنين همکاري و همراهي دوستان هستم 

التماس دعا 

جزء دوم قرآن کریم

وَ إِذا سَأَلَکَ عِبادي عَنِّي فَإِنِّي قَريبٌ أُجيبُ دَعْوَةَ الدَّاعِ إِذا دَعانِ فَلْيَسْتَجيبُوا لي‏ وَ لْيُؤْمِنُوا بي‏ لَعَلَّهُمْ يَرْشُدُونَ

چون بندگان من ( از دوری و نزدیکی ) من از تو پرسند ، ( بدانند که ) من به آنها نزدیکم ،
هر گاه کسی مرا خواند دعای او را اجابت کنم.
پس باید دعوت مرا ( و پیغمبران مرا ) بپذیرند و به من بگروند ، باشد که ( به سعادت ) راه یابند. 



سوره مبارکه بقره / آیه 186



جزء 1

ذَلِكَ الْكِتَابُ لاَ رَيْبَ فِيهِ هُدًى لِّلْمُتَّقِينَ 
﴿۲﴾

اين است كتابى كه در [حقانيت] آن هيچ ترديدى نيست [و] مايه هدايت تقواپيشگان است (۲)

اینكتاب بيانگر راه درست و كتاب حق و هدايت و معجزه جاودانه است؛ از اين رو نزيبد كه
در درستى و حقّانيت آن ترديد شود.برخى معتقدند كه در اين آيه، چيزى در تقدير است؛ بدينصورت: «لا سبب ريب فيه» (هرگزمطلبى كه به ترديد در حقّانيت و آسمانى‏بودن قرآن بينجامد، در كران تا كران آنوجود ندارد؛ نه تضاد و تناقض و نه ادّعاهاى بدون دليل و برهان).
و عدّه‏اى نيز «لاريب» را نهى گرفته‏اند و مى‏گويند: معناى آيه شريفه آن است كه:در
اينكه اين كتاب حق است، هيچگونه شك و دودلى به خود راه ندهيد؛ مانند اين آيهشريفه: «...فَلارَفَثَ وَ لا فُسُوقَ...»(
جزء 2

وَإِذَا سَأَلَكَ عِبَادِي عَنِّي فَإِنِّي قَرِيبٌ أُجِيبُ دَعْوَةَ الدَّاعِ إِذَا دَعَانِ فَلْيَسْتَجِيبُواْ لِي وَلْيُؤْمِنُواْ بِي لَعَلَّهُمْ يَرْشُدُونَ (186)
و هر گاه بندگان من، از تو در بارهمن بپرسند، [بگو] من نزديكم، و دعاى دعاكننده را- به هنگامى كه مرا بخواند- اجابت مى‏كنم، پس [آنان‏] بايد فرمان مرا گردن نهند و به من ايمان آورند، باشد كه راهيابند.

«وليؤمنوا بى لعلّهم يرشدون»
و بايد به من ايمان آورند؛ باشد كه راه يابند
در تفسير اين جمله، از ششمين امام نور (ع) 
نقل كرده‏اند كه فرمود: منظور اين است كه مردم باايمان بايد يقين بياورند كه تنها من توانايى آن را دارم كه خواسته‏هايشان را برآورم و نيايش هايشان را بشنوم.
چگونه؟

با توّجه به آنچه در تفسير اين آيه شريفه آمد، اين پرسش به ذهن متبادر مى‏شود كه ما در زندگى روزمرّه شاهديم كه بسيارى از مردم خداى را مى‏خوانند و دعا مى‏كنند، امّا خواسته‏هاى آنان برآورده نمى‏شود. اين موضوع چگونه با آيه شريفه سازگار است؟
پاسخ‏
واقعيت اين است كه دعاى خالصانه و ازدل برخاسته هيچ انسانى، چنانچه خواسته‏اش با حكمت پروردگار هماهنگ و در راستاى حقّ و عدالت باشد و براى نيايشگر و ديگران تباهى ايجاد نكند، بى‏پاسخ نمى‏ماند. خداوند چنين دعايى را مى‏شنود و خواسته مطرح ‏شده در آن را براساس حكمت خويش، گاه بيدرنگ وگاه ديرتر، برمى‏آورد. امّا نبايد فراموش كرد كه دعاى شايسته و بايسته شرايطى داردكه از جمله آنها اين است كهنبايد تنها از زبان برخيزد، بلكه بايد از ژرفاى جان سرچشمه گيرد و زبان ترجمان دل باشد.
جزء 3

لاَ يُكَلِّفُ اللّهُ نَفْسًا إِلاَّ وُسْعَهَا لَهَا مَا كَسَبَتْ وَعَلَيْهَا مَا اكْتَسَبَتْ رَبَّنَا لاَ تُؤَاخِذْنَا إِن نَّسِينَا أَوْ أَخْطَأْنَا رَبَّنَا وَلاَ تَحْمِلْ عَلَيْنَا إِصْرًا كَمَا حَمَلْتَهُ عَلَى الَّذِينَ مِن قَبْلِنَا رَبَّنَا وَلاَ تُحَمِّلْنَا مَا لاَ طَاقَةَ لَنَا بِهِ وَاعْفُ عَنَّا وَاغْفِرْ لَنَا وَارْحَمْنَآ أَنتَ مَوْلاَنَا فَانصُرْنَا عَلَى الْقَوْمِ الْكَافِرِينَ 
﴿۲۸۶﴾
خداوند هيچ كس را جز به قدر توانايى‏اش تكليف نمى‏كند. آنچه (از خوبى‏) به دست آورده به سود او، و آنچه (از بدى‏) به دست آورده به زيان اوست‏. پروردگارا، اگر فراموش كرديم يا به خطا رفتيم بر ما مگير، پروردگارا، هيچ بار گرانى بر (دوش‏) ما مگذار؛ همچنانكه بر (دوش‏) كسانى كه پيش از ما بودند نهادى‏. پروردگارا، و آنچه تاب آن نداريم بر ما تحميل مكن‏؛ و از ما درگذر؛ و ما را ببخشاى و بر ما رحمت آور؛ سرور ما تويى‏؛ پس ما را بر گروه كافران پيروز كن‏. (۲۸۶) 

از اين آيه به خوبى استفاده مى شود كه ((تكليف ما لا يطاق )) وجود ندارد،
نه در اسلام و نه در اديان ديگر و اصل آزادى اراده است ، زيرا مى گويد: هر كس در گرو اعمال نيك و بد خويش ‍ است هر كار نيكى انجام دهد براى خود انجام داده و هر كار بدى انجام دهد به زيان خود كرده است ، تقاضاى عفو و بخشش و مغفرت نيز شاهد اين مدعا است .
و اين امر هماهنگ با منطق عقل و مسئله حسن و قبح است ، چرا كه خداوند حكيم هرگز چنين كارى را نمى كند و اين خود دليلى است بر نفى مساله جبر، چگونه ممكن است خداوند بندگان را مجبور بر گناه سازد و در عين حال نهى از گناه كند؟ ولى تكاليف شاق و مشكل ، امر محالى نيست همانند تكاليف شاقى كه در مورد بنى اسرائيل وجود داشته و آن هم مولود اعمال خودشان و كيفر خيره سريهاى آنها بوده است
 


كُنتُمْ خَيرَ أُمَّةٍ أُخْرِجَت لِلنَّاسِ تَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَ تَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنكرِ وَ تُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَ لَوْ ءَامَنَ أَهْلُ الْكتَبِ لَكانَ خَيراً لَّهُم مِّنْهُمُ الْمُؤْمِنُونَ وَ أَكثرُهُمُ الْفَسِقُونَ(110)
شما بهترين امتى بوديد كه به سود انسانها آفريده شديد (چه اينكه ) امر به معروف مى كنيد و نهى از منكر، و به خدا ايمان داريد، و اگر اهل كتاب (به چنين برنامه و آئين درخشانى ) ايمان آورند به سود آنها است (ولى تنها) عده كمى از آنها با ايمانند و اكثر آنها فاسق (و خارج از اطاعت پروردگار) مى باشند

نكته جالب توجه اينكه در اين آيه م
سلمانان به عنوان بهترين ((امتى )) معرفى شده كه براى خدمت به جامعه انسانى بسيج گرديده است ، و دليل بهترين امت بودن آنها اين ذكر شده كه ((امر به معروف و نهى از منكر مى كنند و ايمان بخدا دارند))
و اين خود مى رساند كه اصلاح جامعه بشرى بدون ايمان و دعوت بحق و مبارزه با فساد ممكن نيست ، و ضمنا از آن استفاده مى شود كه اين دو وظيفه بزرگ با وسعتى كه در اسلام دارد در آئينهاى پيشين نبوده است .
 


وَ إِذَا حَضرَ الْقِسمَةَ أُولُوا الْقُرْبى وَ الْيَتَمَى وَ الْمَسكينُ فَارْزُقُوهُم مِّنْهُ وَ قُولُوا لَهُمْ قَوْلاً مَّعْرُوفاً(8)
و اگر به هنگام تقسيم (ارث ) خويشاوندان (و طبقه اى كه ارث نمى برند) و يتيمان و مستمندان حضور داشته باشند، چيزى از آن اموال را به آنها بدهيد و با آنها به طرز شايسته سخن بگوييد!

يك حكم اخلاقى
اين آيه مسلما بعد از قانون تقسيم ارث نازل شده زيرا مى گويد: ((هر گاه در مجلس تقسيم ارث ، خويشاوندان و يتيمان و مستمندان حاضر شدند چيزى از آن به آنها بدهيد)) (
و اذا حضر القسمة اولوا القربى و اليتامى و المساكين فارزقوهم منه ).
بنابراين محتواى آيه يك
 حكم اخلاقى و استحبابى درباره طبقاتى است كه با وجود طبقات نزديكتر، از ارث بردن محرومند، آيه مى گويد: اگر در مجلس تقسيم ارث ، جمعى از خويشاوندان درجه 2 يا 3 و همچنين بعضى از يتيمان و مستمندان حضور داشته باشند چيزى از مال به آنها بدهيد، و به اين ترتيب جلو تحريك حس حسادت و كينه توزى آنها را كه ممكن است بر اثر محروم بودن از ارث شعله ور گردد بگيريد و پيوند خويشاوندى انسانى خود را به اين وسيله محكم كنيد.
گرچه كلمه ((يتامى )) و ((مساكين )) بطور مطلق ذكر شده ولى ظاهرا منظور از آن ايتام و نيازمندان فاميل است زيرا طبق قانون ارث ، با بودن طبقات نزديكتر طبقات دورتر، از ارث بردن محروم
ند، بنابراين اگر آنها در چنان جلسه اى حاضر باشند سزاوار است هديهمناسبى (كه تعيين مقدار آن فقط بستگى به اراده وارثان دارد و از مال وارثان كبير خواهد بود) به آنها داده شود.
 

يَأَيهَا
 الَّذِينَ ءَامَنُوا ءَامِنُوا بِاللَّهِ وَ رَسولِهِ وَ الْكِتَبِ الَّذِى نَزَّلَ عَلى رَسولِهِ وَ الْكتَبِ الَّذِى أَنزَلَ مِن قَبْلُ وَ مَن يَكْفُرْ بِاللَّهِ وَ مَلَئكَتِهِ وَ كُتُبِهِ وَ رُسلِهِ وَ الْيَوْمِ الاَخِرِ فَقَدْ ضلَّ ضلَلا بَعِيداً(136)
اى كسانى كه ايمان آوردهايد، ايمان (واقعى ) به خدا و پيامبرش ‍ و كتابى كه بر او نازل كرده ، و كتب (آسمانى ) كه قبلا فرستاده است بياوريد. و كسى كه خدا و فرشتگان او و كتابها و پيامبرانش ، و روز بازپسين را انكار كند در گمراهى دور و درازى افتاده است 

در 
حقيقت ايمان به پنج اصل در اين آيه لازم شمرده شده ، 
يعنى علاوه بر ايمان به 
مبدء و معاد ايمان به كتب آسمانى و انبياء وفرشتگان نيز لازم است .
 

إِنَّ الَّذِينَ كَفَرُوا وَ صدُّوا عَن سبِيلِ اللَّهِ قَدْ ضلُّوا ضلَلا بَعِيداً(167)
كسانى كه كافر شدند و (مردم را) از راه خدا باز داشتند در گمراهى دور و درازى گرفتار شده اند.
(سوره مبارکه نسا)

چرا اين دسته دورترين افراد از جاده حقند! 
زیرا افرادى كه مبلغان ضلالتند، بسيار بعيد به نظر مى رسد كه دست از راهى كه خود دعوت بسوى آن مى كنند بردارند، آنها كفر را با لجاجت و عناد آميخته و 
در بيراهه اى گام گذاشته اند كه از راه حق بسيار فاصله دارد.
 



دعاي جامع 
حضرت علي مرتضي اميرالمومنين عليه السلام به شخص مبتلا و گرفتاري كه اشتغال به ادعيه و اذكار طولاني داشت فرمودند: اي مرد خدائي كه بسيار بشنود اندك راجواب دهد عرض كرد: ميفرمائيد چه كنم؟! فرمودند بگو:
اَلحَمدُللهِ عَلي كُلّ نِعمةٍ وَاسئلُ اللهَ مِن كُلّ خَيرٍ وَ اَعُوذُ بِاللهِ مِن كُلّ شَرٍ وَ اَستَغفِرُاللهَ مِن كُلّ ذَنبٍ
 

يَأَيهَا الَّذِينَ ءَامَنُوا كُونُوا قَوَّمِينَ للَّهِ شهَدَاءَ بِالْقِسطِ وَ لا يَجْرِمَنَّكمْ شنَئَانُ قَوْمٍ عَلى أَلا تَعْدِلُوا اعْدِلُوا هُوَ أَقْرَب لِلتَّقْوَى وَ اتَّقُوا اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ خَبِيرُ بِمَا تَعْمَلُونَ(8)

اى كسانى كه ايمان آورده ايد همواره براى خدا قيام كنيد و از روى عدالت گواهى دهيد، دشمنى با جمعيتى شما را به گناه ترك عدالت نكشاند، عدالت كنيد كه به پرهيزكارى نزديكتر است و از خدا بپرهيزيد كه از آنچه انجام مى دهيد آگاه است 

دعوت اكيد به عدالت
اين آيه دعوت به قيام به عدالت مى كند و نظير آن با تفاوت مختصرى در سوره نساء آيه 135 آمده ، نخست خطاب به افراد با ايمان كرده و مى گويد: اى كسانى كه ايمان آورده ايد همواره قيام براى خدا كنيد و به حق و عدالت گوهى دهيد.
سپس به يكى از عوامل انحراف از عدالت اشاره نموده ، به مسلمانان چنين هشدار مى دهد كه : نبايد كينه ها و عداوتهاى قومى و تصفيه حسابهاى شخصى مانع از اجراى عدالت و موجب تجاوز به حقوق ديگران گردد، زيرا عدالت از همه اينها بالاتر است

موضوعات مرتبط: لحظه ای تامل
برچسب‌ها: لحظه ای تامل
نویسنده : اکبر احمدی
تاریخ : دو شنبه 23 / 8 / 1394





پیـــام های آسمــانی 

جزء دوازدهم

(برگرفته از تفسیر نور)




1. إِلَّا الَّذِينَ صَبَرُواْ وَ عَمِلُواْ الصَّالِحَاتِ أُوْلَئكَ لَهُم مَّغْفِرَةٌ وَ أَجْرٌ كَبِير

مگر كسانى كه شكيبايى ورزيدند و كارهاى نيكو كردند، 
كه آمرزش و مزد بزرگ از آن آنهاست.

صبر در برابر حوادثِ تلخ و شيرين زندگى،
از بهترين مصاديق عمل صالح است. 


«صَبَرُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ» 

(هود، 11)



2. وَ اصْنَعِ الْفُلْكَ بِأَعْيُنِنَا وَ وَحْيِنَا وَ لَا تُخاطِبْنِى
فِى الَّذِينَ ظَلَمُواْ إِنَّهُم مُّغْرَقُونَ

كشتى را زير نظر و الهام ما بساز و درباره اين ستمكاران 
با من سخن مگوى، كه همه غرقه ‏اند.

براى اولياى خدا كار كردن عار نيست.

«وَ اصْنَعِ الْفُلْكَ» 

(هود، 37)


3. وَ قَالَ ارْكَبُواْ فِيهَا بِسْمِ اللَّهِ مجَرئهَا وَ مُرْسَئهَا إِنَّ رَبِّى لَغَفُورٌ رَّحِيم

گفت: بر آن سوار شويد، كه به نام خدا به راه افتد و به نام خدا 
بايستد. زيرا پروردگار من، آمرزنده و مهربان است.


شروع هر كار با نام خداوند، رمز توكّل و
استمداد و رنگ الهى دادن به آن كار است. 

«ارْكَبُوا فِيها بِسْمِ اللَّهِ»

حركت و توقّف، هر دو بايد با استمداد از خدا باشد.

«بِسْمِ اللَّهِ مَجْراها وَ مُرْساها» 

(هود، 41)


4 . قَالَ إِنّى أُشهِدُ اللَّهَ وَ اشهَدُواْ أَنّى‏ِ بَرِى‏ءٌ مِّمَّا تُشْرِكُونَ 
مِن دُونِهِ فَكِيدُونِى جَمِيعًا ثُمَّ لَا تُنظِرُونِ


گفت: «من خدا را گواه مى ‏گيرم، و شاهد باشيد كه من از آنچه 
جز او شريك وى مى ‏گيريد بيزارم. همگى به حيله ‏گرى
بر ضد من برخيزيد و مرا مهلت مدهيد.



در برابر خرافات بايد قاطعانه ايستاد. 

«أَنِّي بَرِي‏ءٌ مِمَّا تُشْرِكُونَ» 

(هود، 54 و 55)


5. وَ لَقَدْ جَاءَتْ رُسُلُنَا إِبْرَاهِيمَ بِالْبُشْرَى‏ قَالُواْ سَلَامًا 
قَالَ سَلَامٌ فَمَا لَبِثَ أَن جَاءَ بِعِجْلٍ حَنِيذٍ

به تحقيق رسولان ما براى ابراهيم مژده آوردند. گفتند: سلام.
گفت: سلام. و لحظه ‏اى بعد گوساله‏ اى بريان حاضر آورد.


سخن را بايد با سلام آغاز كرد. 

«قالُوا سَلاماً»

سلام را به نحو بهتر بايد جواب داد. 

(جمله ‏ى «سَلامٌ» جمله ‏ى اسميّه است كه دوام و ثبوت آن
از جمله‏ ى فعليّه‏ ى «قالُوا سَلاماً» بيشتر است) 

(هود، 69)

6 . بَقِيَّتُ اللَّهِ خَيْرٌ لَّكُمْ إِن كُنتُم مُّؤْمِنِينَ وَ مَا أَنَا عَلَيْكُم بحَفِيظٍ

اگر ايمان آورده ‏ايد، آنچه خدا باقى مى ‏گذارد برايتان 
بهتر است. و من نگهبان شما نيستم.



رزق اندك ولى حلال و پاك، بهتر از درآمدهاى 
بسيار، امّا حرام است.


«بَقِيَّتُ اللَّهِ خَيْرٌ»

(هود، 86)


7 . ذَالِكَ مِنْ أَنبَاءِ الْقُرَى‏ نَقُصُّهُ عَلَيْكَ مِنْهَا قَائمٌ وَ حَصِيدٌ

اينها اخبار قريه ‏هايى است كه براى تو حكايت مى‏ كنيم
قريه‏ هايى كه بعضى هنوز برپايند و بعضى ويران.


داستان‏هاى قرآنى، صادق‏ترين و صحيح‏ ترين قصه ‏هاست، 
زيرا گوينده ‏ى آنها خداست.

«نَقُصُّهُ»

(هود، 100)


8 . قَالَ يَابُنَىَّ ‏لَا تَقْصُصْ رُءْيَاكَ عَلَى إِخْوَتِكَ فَيَكِيدُواْ لَكَ كَيْدًا
إِنَّ الشَّيْطَانَ لِلْإنسَانِ عَدُوٌّ مُّبِين

گفت: اى پسر كوچكم، خوابت را براى برادرانت حكايت مكن، كه تو را 
حيله ‏اى مى ‏انديشند. زيرا شيطان آدميان را دشمنى آشكار است.


فرزندان را با مهربانى مورد خطاب قرار دهيد. 

«يا بُنَيَّ» 

(یوسف، 5)


9 . أَرْسِلْهُ مَعَنَا غَدًا يَرْتَعْ وَ يَلْعَبْ وَ إِنَّا لَهُ لَحَافِظُون

فردا او را با ما بفرست تا بگردد و بازى كند و ما نگهدارش هستيم.


تفريح فرزند بايد با اجازه‏ ى پدر باشد. 

«أَرْسِلْهُ»

جوان، نيازمند تفريح و ورزش است. 

«يَرْتَعْ وَ يَلْعَبْ»

( یوسف، 12)

10. وَ جَاءُو أَبَاهُمْ عِشَاءً يَبْكُونَ

شب‏ هنگام، گريان نزد پدرشان بازآمدند.

گريه، هميشه نشانه ‏ى صداقت نيست. 
به هر گريه ‏اى اطمينان نكنيد. 


«يَبْكُونَ»

( یوسف، 16)



 

موضوعات مرتبط: پیام های وحی آسمانی
نویسنده : اکبر احمدی
تاریخ : یک شنبه 22 / 8 / 1394


 





روزی پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله) از راهی عبور می کرد. در میان راه، شیطان را دید که خیلی ضعیف و لاغر شده است.

پیامبر از او پرسید: چرا به این روز افتاده ای؟

شیطان گفت: یا رسول الله! از دست امّت تو رنج می برم و در زحمت بسیار هستم.

پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله) فرمود: مگر امّت من با تو چه کرده اند؟

شیطان گفت: یا رسول الله! امّت تو، شش خصلت دارند که من طاقتِ دیدن و تحمل آنها را ندارم. 


1- هروقت به هم می رسند، سلام می کنند.

2- با هم مصافحه (دست دادن) می کنند.

3- هرکاری که می خواهند انجام دهند، «ان شاءالله» می گویند.

4- از گناهان خود استغفار می کنند.

5- تا نام تو را می شنوند، صلوات می فرستند.

6- ابتدای هرکاری «بسم الله الرّحمن الرّحیم» می گویند.


منبع: فضائل و آثار صلوات، ص34


 

 

ما پيش از اين که به زمين خاکي پا گذاريم، در بهشت عافيت و نعمت، غرق نور و سرور، از هم آغوشي معشوق ازلي کامياب بوديم. اما چرا «حسن ازل ز تجلي دم زد» و انسان‌ها به اين روز سياه افتادند ؟ روزگاري که زحمت و محنت آن، ما را فرا گرفته و تيرهاي رنج و بلا در کمال قدر و قضا نشسته. چه شد که در اين «دامگه حادثه» افتاديم و «در سلسله موي دوست» که «حلقه دام بلاست» گرفتار شديم ؟ عبدالله فضل هاشمي از املام صادق (ع) پرسيد چرا ارواح از آن مکان مقدس و اعلا در نزد پروردگار به اين بدن‌هاي تنگ خاکي آمد.
امام صادق (ع) در پاسخ اين پرسش فرمودند: «چون خداي تبارک و تعالي مي‌دانست اگر ارواح در آن موقعيت والا و مرتبه بلند، به حال خود رها شوند بيشترشان به ادعاي ربوبيت گردن مي‌کشند» 
در عالم سراي نور حضور خداي تبارک و تعالي روح انسان به علت قرب و تمام نمايي که نسبت به جمال و جلال حق تعالي داشت، در صورت غفلت از حقيقت خود به عجب و خودپنداري مي‌رسيد. هم از اين رو پروردگار حکيم از سر لطف و رحمت اين سقف مينا را نگارگري کرد و بساط بلاخيز دنيا را گستراند و «مرغ باغ ملکوت» را چند روزي به قفس تن در آورد تا غفلت و جهالت بني آدم در اين سراي پندار و فريب برويد و بميرد و حقارت و ذلت خود را دريابد و بفهمد که هيچ نيست تا از عجب و استکبار پاک شود و دريابد که هر چه هست براي اوست.
به همين خاطر مهرباني طبيبانه‌ي محبوب در کتاب تقدير بني آدم سفر به اين جهان تاريک و روشن را نوشت تا در اين جا شوکران ناکامي را بنوشد و خسته و شکسته به معراج عبوديت راه يابد.
بنابر اين، بلا و ابتلا برجسته ترين ويژگي زندگي دنياست که بستر مناسبي براي پيراستگي
از رذايل و آراستگي به فضايل را پديد آورده است. از اين منظر زندگي مادي عرصه اي براي تزکيه اخلاقي و تعالي معنوي است. با اين موضع مساله اتبلائات الهي که معمولا در مباحث کلامي و عدل الهي پيش کشيده مي‌شود، به صورت مساله اي تربيتي مطرح مي‌گردد البته اين موضوع به وطور حاشيه اي در کتب اخلاقي به ويژه کتاب‌هايي که با حال و هواي عرفاني نگارش شده اند ، مطرح بوده است، ولي عنوان مستقلي براي آن قرار داده نمي‌شد و در ذيل عنوان صبر به صورت يکي از اقسام آن که صبر بر بلاست از ابتلائات و آزمون‌هاي الهي براي خالص شدن و درک کرامات سخني به ميان آمده است. در کتب روايي و تفسير هم به فراخور حال مطالبي در اين باب آمده اما به هر روي هيچ گاه يک مساله‌ي مستقل اخلاقي و تربيتي نبوده است. ابتلا به عنوان يک روش تربيتي بر مبنايي استوار است يعني يک ويژگي انسان که روش ابتلا در رابطه با آن ويژگي تعريف شده و به کار مي‌آيد. مبناي اين روش استعداد عبوديت در انسان هاست که به توضيح و بررسي آن مي‌پردازيم. 

 

1. استعداد عبوديت

درون انسان گنجينه‌هاي نهفته و اندوخته‌هاي پنهاني است که از آنها بي خبر بوده، نيازمند هدايتگري است تا او را در بهرمندي از توانايي‌ها يش ياري کند. خداي تعالي آدمي را به نيکوترين صورت و بهترين استعداد‌ها آفريد و انسان‌ها همانند معادن طلا و نقره اند که عطايا و هدايايي را در آنها نهاد و در اين ميان عبوديت خاص ترين و خالص ترين بهره اي است که به انسان ارزاني داشته است. عبوديت به معناي مملوکيت موجودات عاقل است هم از اين رو قرآن کريم مي‌فرمايد: «اِن کلُّ مَن فِي السَّماواتِ وَ الاَرضِ الاّ اَتي الرَّحمنَ عَبداً» هيچ موجود عاقلي در آسمان‌ها و زمين نيست مگر اين که با عبوديت و بنده وار به محضر خداي مهربان آمده. (مريم / 93) بنابراين عبوديت پروردگار تنها براي آفريدگان شعورمند، مثل انسان‌ها و فرشتگان امکان دارد. اوج کمال عبوديت آن گاه است که بنده با تمام وجود، مملوکيت خود را در برابر پروردگار يکتا درک کند و بفهمد که غير از او مالک و صاحب اختياري ندارد و همه‌ي عالم ملک او و زيرفرمان نافذ حق تعالي است. در آيه شريف «وَ لَقَد کَرَّمنا بَني آدَم ...» بي ترديد و با تاکيد، به فرزندان آدم کرامت ورزيديم (اسراء / 70) کرامتي که خداي تعالي به آدمي عنايت فرمود همين قوه عاقله و فهم است که او را از ساير موجودات برتر مي‌نشاند. 
عبوديت به اين معناست که عبد تعلقات خود را وا نهد و آزاد و سبک بار همه چيز حتي هستي خود را ملک خداي مالک و متعال بداند و تا اوج بي کران الاهيت پرگشايد و معراج را تجربه کند هم از اين رو به اصطلاح عارفان عبوديت «موافقت امر و اراده حق تعالي و خروج از اختيار است و نهايت عبوديت، حريت است.» امام صادق (ع) در حديث عنوان بصري مي‌فرمايند: «... لا يرَي العَبدَ لِنَفسِه فيما خَوَّ لَه اللهُ مِلکا ً لاَن العَبيدَ لا يکونُ لَهُم مِلک يرونَ المالَ مالَ اللهِ يضعُونَه حَيث امرَهُم اللهُ بِه وَ لا يدَبِّر العَبدَ لِنَفسِهِ تَدبيراً وَ جُملَةٌ اشتِغالَه فيما اَمرَه تَعالي بِه وَ نَهاه عَنهُ»
«عبد در آنچه خداوند به او سپرده براي خودش مالکيت نمي‌بيند زيرا بدرستي که بندگان ملکي ندارند و دارايي را براي خدا مي‌دانند و آنجا که او امر کند قرار مي‌دهند و اداره امور خود را در دست ندارند و همه‌ي همتشان انجام دستورات و پرهيز از منهيات خداي تعالي است. استعدادي که به صورت اعتراف به ربوبيت خداوند و عهد بر عدم عبوديت غير حق تعالي از فرزندان آدم در قرآن کريم معرفي شده است.
از اين مبناي متين يک اصل اساسي بر مي‌آيد يعني يک بايد و ضرورت کلي که لزوم عملي به روش ابتلا را تبيين مي‌کند اصل روش ابتلا ضرورت عبوديت و لزوم شکوفايي اين استعداد الاهي است.
 
 
2. اصل ضرورت عبوديت

هدف از خلقت انسان رسيدن به مقام عبوديت است و فلسفه آفرينش و زندگي انسان غير از اين نيست. قرآن کريم که انبيا را الگو براي بشر قرار داده، همه آنها را عبد معرفي کرده است .
بويژه در مورد رسول خدا (ص) که از ايشان بارها با عبارت «عبده» ياد کرده و اضافه شدن به ضمير «ه» که اختصاص به وجود مقدس خاتم الانبيا (ص) دارد نکته اي عرفاني است که اهل نظر به آن توجه دارند. 
پيام بنيادين همه‌ي انبيا اين بوده است که «يا قوم اعبدوالله» امر به عبوديت و اساسا فلسفه‌ي بعثت انبيا کشف و رشد خردها و شکوفايي استعداد عبوديت بوده است «وَ لَقَد بَعَثنا فِي کُلِّ اُمَةٍ رَسولاً اَنِ اعبُدُوا اللهَ»، بدرستي که در هر امتي پيامبري برگزيديم تا خدا را بندگي کنيد. (نحل / 36) و اين اولين بايدي است که همه بايدها و نبايدهاي دين به آن باز مي‌گردد و براي تحقق آن است. کشف و شکوفا سازي استعداد عبوديت بهترين آيين زيستن را براي مردم عملي مي‌سازد و حيات طيبه را تحقق مي‌بخشد.
در غير اين صورت بشر در دام اوهام و هوس‌ها اسير شده و در غفلت، به زندگي پست و حيات دنيا و زندگي طبيعي محض اکتفا مي‌کند و در نهايت ناکام و پشيمان با قهر و غضب الهي مواجه خواهد شد.
بنابراين بايد کوشيد تا عبوديت از ژرفاي فطرت شکوفا شود و برويد و بر زندگي دنيا و آخرت آدميان تا ابد سايه اندازد و نعمت و رحمت بريزد.

 
 
 
 
 
 
3. روش ابتلا راه شکوفايي عبوديت

خداوند مهربان از سر لطف و رحمت پس از اين که ما را در احسن تقويم آفريد، به اين دنياي پر از رنج و گرفتاري اسفل السافلين فرستاد تا در گيرودار حادثه‌ها و رنج‌ها و خوشي‌ها و فراز و فرودهاي آن به ربوبيت حق تعالي و عبوديت خود در آستان کبريايي‌اش پي ببريم. و در مسير عبوديت سير کنيم «فَاخَذناهُم باِلبَأساءِ وَ الضَرّاءِ لَعلهُم يضرَّعون» و آنها را با رنجها و گرفتاري‌ها روبه رو کرديم تا تضرع کنند. (انعام / 42) «تضرع به معناي اظهار ذلت با طلب حاجت است» به عبارت ديگر آشکار نمودن عبوديت است. همراه انبيا که براي هدايت و رشد مردم فرستاده مي‌شدند همواره گرفتاري‌ها يي به مردم مي‌رسيده، تا تضرع کنند و به ساحت قدس ربوبي روي آورند «وَ ما اَرسَلنا فِي قَريةِ مِن نَبِي الاّ اَخذنا اَهلَها بِالبَاساء وَ الضَّراءِ لعَلهم يتَضَّرعون» در هيچ سرزمين پيامبري نفرستاديم مگر اين که اهل آن را به ناکامي‌ها و گرفتاري‌ها مبتلا ساختم شايد تضرع و اظهار بندگي کنند. (اعراف/ 94)
بنابر ظهور آيات قرآن يکي از استدلال‌هاي خداوند بر ربوبيت خود و عبوديت خلق، گرفتاري ها، گشايش ها، ضررها و نفع‌هايي است که از طرف او به بندگان مي‌رسد. «قُل اَتعبُدونَ مِن دونِ اللهِ ما لا يملِکُ لَکُم ضَرّا وَ لانَفعا ً» (مائده / 76)
«اَفتعَبدونَ مِن دونِ اللهِ مالا ينفَعکُم شَيئاً وَ لايضُرُّکم» آيا غير خداي يکتا همه چيزي که به شما سودي نمي‌رساند و زياني ندارد، مي‌پرستيد (انبياء / 66)
«وَ يعبدون مِن دونِ اللهِ مالا يضُرُّکُم وَ لاينفَعَکُم» غير از خداوند يکتا کسي را که ضرر و نفعي به شما نمي‌رساند مي‌پرستند. (يونس / 18، نک. فرقان / 55)
بلاها، گرفتاري ها، نعمت‌ها و نقمت‌ها براي عقل و شعور انسان‌ها اين حقيقت را معلوم مي‌کند که اختيار همه چيز به دست ديگري است و مالک و صاحب اختيار واقعي اوست که همه چيز را به اراده خود دگرگون مي‌کند و مردم را در شرايط گوناگون و دگرگون قرار مي‌دهد. کسي که ثابت و تغيير ناپذير است اما همه تحولات به اراده اوست. پس خداوند خلق را به نيکي‌ها و نعمت‌ها و ناخوشي‌ها و نقمت‌ها مبتلا مي‌کند تا به سوي او بازگردند و گوهر عبوديت را در خود کشف نموده و مورد بهره برداري قرار دهند. «وَ بَلوناهُم باِلحَسَنات وَ السَيئِاتِ لَعَلَّهُم يرجِعون» (اعراف / 168)
البته دگرگوني اوضاع و احوال و خوشي‌ها و ناخوشي‌ها نيمي از دايره ابتلا و آزمون الهي است و نيم ديگر تکاليفي است که در شريعت مشخص شده و فرد موظف است در اين تحولات آن تکاليف را عمل کند و تنها در اين صورت، از آزمون الهي دست در دست توفيق بيرون خواهد آمد.
علامه طباطبايي استدلال فرموده‌اند که امتحان بدون برنامه عملي صورت نمي‌گيرد و در آيه شريفه «و اذ ابتلي ابراهيم ربه بکلمات» (بقره / 124) منظور از کلمات اوامر تشريعي خداوند و تکاليفي است که حضرت ابراهيم (ع) بايد به آنها عمل مي‌کرد. 
«نوع انسان به صورتي است که هدايتش پايان نمي‌پذيرد مگر با سلسله اي از کارهاي اختياري که از اعتقادات نظري و عملي بر مي‌آيد. و به ناچار بايد تحت قوانين شايسته يا نادرستي زندگي کند هم از اين رو آفرينده‌ي انسان مجموعه اي از اوامر و نواهي و حوادثي شخصي واجتماعي براي او رقم زده است تا با برخورد اين دو، استعداد انسان شکوفا گردد و به خوشبختي يا بدبختي برسد و آنچه در نهان وجودش دارد آشکار گردد. به اين جهت بر اين حوادث و تشريع نام محنت و بلا و مانند اين‌ها را نهاده اند» با اين شرح معلوم مي‌شود که «امتحان و ابتلا سنت الهي است که بر سنت هدايت عامه‌ي الهي مبتني و متکي است.» يعني خداوند متعال براي هدايت بندگان به سر منزل کمال که همان نهايت عبوديت است شرايط دگرگوني در زندگي پيش مي‌آورد و براي هر کدام حکمي قرار داده تا بندگان را بيازمايد واستعداد عبوديت را در آن‌ها شکوفا سازد.

4. مفهوم شناسي ابتلا

«ابتلا» از ريشه «بلو» معمولا به معناي اختبار و امتحان بيان شده است. اما معجم مقياييس اللغة دو ريشه با دو معنا براي آن ذکر کرده؛ يکم «بلو» به معناي اخلاق و فرسودگي و دگرگوني و دوم «بلي» به معناي اختيار و امتحان. نويسنده‌ي التحقيق في کلمات القرآن الکريم اصل آن را واحد دانسته و مفهوم آن را اين طور تعريف مي‌کند: «هو ايجاد التحول اي التقلب لتحصيل نتيجة المنظورة» 
سپس توضيح مي‌دهد که امتحان، اختبار، ابتلا، تجربه، تبيين، اعلام و تعريف همگي معاني مجازي يا از لوازم اين اصل و آثار گوناگون آن، بنابر اختلاف موارد هستند. و در همه آنها اين اصل يعني «تحويل و تحصيل نتيجه» مورد توجه است. معمولا واژه «ابتلا» بر وزن «افتعال» به معناي ثلاثي مجردش به کار مي‌رود. با ملاحظه‌ي کاربرد واژه‌ي ابتلا معلوم مي‌شود که تعريف التحقيق دقيق تر است. زيرا براي تحول و رشد انسان در مراحل نباتي و حيواني نيز اين واژه‌ي ابتلا و مشتقات به کار آمده است «خَلَقنا الاِنسانَ مِن نُطفَةٍ اَمشاجٍ نَبتَلية» انسان را از نطفه اي آميخته آفريديم و دگرگون نموديم { تا به اين صورت درآمد} (دهر / 2) انسان‌ها در دگرگوني‌ها و تغييرات آزموده مي‌شوند و آنچه در درون پنهان دارند براي خودشان و ديگران آشکار مي‌گردد. در اصطلاح قرآني ابتلا عبارت است از دگرگوني و تحول شرايط بندگان به اراده‌ي خداي تعالي، و نتيجه‌ي مورد نظر کشف استعداد عبوديت و تقويت و ارتقاي عبد در مسير بندگي است و در اين روند است که جوهره‌ي پنهان مردم آشکار مي‌گردد و نيکوکاران شناخته شده و پليدي بدسيرتان فاش مي‌گردد. در اصطلاح عرفاني نيز همين است چنان که صاحب لمع مي‌نويسد: «بلا عبارت از ظهور امتحان حق نسبت به بنده خود است بواسطه ابتلا کردن آن را به ابتلائات از تعذيب و رنج و مشقت... مراد از بلا امتحان دوستان (خداست) به انواع بلاها که هر چند بلا بر بنده قوت پيدا کند قربت زياده شود و بلا لباس اوليا است... 
ابتلا با چند مفهوم هم رديف و نزديک است (1) فتنه: آنچه موجب اختلال و اضطراب امور است. (2) اختبار: به دست آوردن آگاهي کامل. (3) امتحان: رنج و تلاش در عمل تا بدست آمدن نتيجه .
مفاهيم ديگري نيز به عنوان مصاديق ابتلا و فتنه د رمتون ديني آمده که در اين پژوهش قابل توجه‌اند نظير: مصيبت، ضراء، باساء، فقر، مرض، غم، حزن و... مصيبت از اصابه در اصل براي تير اندازي بوده و به معناي برخورد واقعه‌ي خير يا شر به کار مي‌رود. ضراء متضاد نعمت و گشايش به معناي تنگي و سختي است. و بَأساء از بُؤسُ به معناي شدت و ناخوشايندي به کار مي‌رود .
در مقابل مفهوم ابتلا و افتنان يا امتحان، مفهوم ترک يا رها کردن قرار دارد. زيرا در قرآن مي‌خوانيم: «اَحَسِبَ النّاسُ اَن يترَکُوا اَن يقوُلوا آمَنّا وَ هُم لايفتَنُون» آيا مردم گمان کرده‌اند که رها مي‌شدند با اين که بگويند ايمان آورديم و آزموده نمي‌شوند (عنکبوت / 2)
از مجموع اين مباحث به دست مي‌آيد که در اين دنيا انسان‌ها به ويژه مومنان به حال خود رها نشده و به انواع امتحانات و آزمون‌هاي الهي مبتلا مي‌شوند تا استعداد فطري شان شکوفا گردد.

 
 
5. شرايط ابتلا

خداوند حکيم براي ابتلا و آزمودن مردم معيارهايي دارد و با ملاحظه‌ي شرايط هر کس را مبتلا مي‌سازد. 
1 - خداوند مومنان را به حسب ايمانشان مي‌ آزمايد و به ابتلائات دچار مي‌سازد. امام صادق (ع) فرمودند: «اِنَّما المُومِنُ بِمَنزِلَةِ کَفَّةِ الميزانِ کُلَّما زِيدَ فِي ايمانِه زِيدَ في بَلائهِ» مومن مانند کفه‌ي ترازوست که هر چه ايمانش افزوده شود با رعايت تعادل بلا و گرفتاريش بيشتر مي‌ شود.
در حديث ديگري از امام باقر (ع) مي‌ خوانيم: «اِنَّما يبتَلي المُومِنُ فِي الدُّنيا عَلي قَدر دينِه، اَو قال عَلي حَسَب دِينِه» همانا مومن به اندازه دينش يا بنابر دينش گرفتار و آزموده مي‌ شود.
بر همين اساس معلوم مي‌ شود که چرا فرموده‌اند که انبيا بيش از همه مبتلا مي‌شوند پس از آنها جانشينان و پيروانشان و سپس به ترتيب کساني که نزد خدا مقامي ارجمند تر دارند. چنان که امام صادق (ع) فرمودند: «اِنَّ اَشدَّ النّاسِ بَلاءً الانبياءُ، ثُمَّ الذَّينَ يلونَهم ثُمَّ الاّ مثلَ فاَلامثلَ» 
به اين مضامين احاديث بسياري است که از ذکر آنها صرف نظر مي‌کنيم و احاديثي که افاده‌ي بيشتري دارند در جاي مناسب بيان خواهند شد.
2 – ايمان اعتقادي است که به عمل مي‌انجامد به همين علت يکي ديگر از معيارها و شرايط ابتلا، اعمال نيک مومنان است. و هر کس مومن تر باشد بيشتر دچار گرفتاري مي‌شود.
امام صادق (ع) فرمودند: «سُئِلَ رَسول الله (ص) مَن اَشَدَّ النّاسِ بَلاءٍ في الدُّنيا. فَقالَ النَبيون ثُمّ الامَثلُ فَالامثلُ وَ يبتلي المُومنُ بَعد عَلي قَدرِ ايمانَه وَ حُسنِ اَعمالَه فَمَن صَحَّ ايمانَه و حَسُنَ عَمَله اِشتَدَّ بَلاؤَه ُوَ مَن سَخُفَ ايمانَه وَ ضَعُفَ عَمَلَه قَلَّ بَلاؤه.» از رسول خدا (ص) سوال شد در دنيا چه کساني سخت تر گرفتار مي‌شوند. فرمود: پيامبران و سپس جانشينان آنها به ترتيب و بعد مومن به اندازه‌ي ايمان و کارهاي نيکش. پس هر کس ايمان صحيح و اعمال نيکو داشته باشد شديدتر مبتلا مي‌شود و آن که ايمان سست تر و اعمال ضعيف تر داشته باشد کمتر آزموده مي‌ گردد.

 
 
3 - يکي ديگر از شاخص‌هاي ايمان محبت الهي است «وَالَّذينَ آمَنوا اَشدَُّ حُبََّا ً للهِ» کساني که ايمان آوردند محبت شديدتري براي خدا دارند. (بقره / 165) پس خداوند آنها را به آزمون‌هاي دشواري مي‌آزمايد و عرصه‌هايي را که ديگران تاب ايستادگي و ياراي مقاومت ندارند به آنها مي‌سپارد «يا ايها الَذينَ آمَنوا مَن يرتَدُّ مِنکُم عَن دينِه فَسَوفَ يأتي اللهَ بِقَومٍ يحِبُّهم وَ يحِبَُّونَه... يجاهِدونَ فِي سَبيل اللهِ وَ لا يخافونَ لومةُ لائمٍ» اي کساني که ايمان آورديد، اگر کسي از شما از دينش روي گرداند پس خداوند گروهي را مي‌آورد که دوستشان دارد و آنها هم دوستدار او هستند... در راه خدا جهاد مي‌کنند و از سرزنش ملامت کنندگان نمي‌هراسند. (مائده / 54)
خداوند بنابر مقدار محبت الهي بندگان، آنها را به رزم و رنج مي‌آزمايد بر اين مبنا امام باقر (ع) فرمودند: «... يبتَلي المَرؤُ عَلي قَدرِ حُبِّه» اين شرط يک پيوست دارد و آن حب اهل بيت است که «مَن احبِّکم فَقد اُحِبّ الله» بر همين اساس امام باقر (ع) به کسي که به ايشان ابراز محبت کرد، فرمود: «فَاتَّخذَ لِلبَلا جِلبابا ًفَواللهَ اِنَّه لاسرَعَ الَينا وَ اِلي شِيعَتنا مِن السِّيل في الوادي» پس لباسي براي بلا بر تن کن به خدا قسم بلا به سوي ما و شيعيان ما از سيل به سرزمين پست شتابان تر است.
4 – از آيه 54 سوره‌ي مائده دو معيار براي ابتلائات و گرفتاري‌هاي مومنان بر مي‌آيد يکي حب الهي مومنان «يحِبّونَه» و ديگر محبت خداوند نسبت به آنها «يحِبُّهُم» يعني هر چه خداوند بنده اي را بيشتر دوست داشته باشد، او را بيشتر به رنج‌هاي دنيا مبتلا مي‌سازد تا گنج گوهر عبوديت‌اش ناب تر و گرانبها تر شود. زيرا امام صادق (ع) فرمودند: «اِنَّ عَظيمَ الاَجرِ لَمَع عظيمِ البَلاء و ما اَحَبََّ اللهُ قَوما ً اِلاّ اَبتلاهُم» همانا پاداش بزرگ و ارجمند با رنج و زحمت بزرگتر است و خداوند گروهي را دوست ندارد مگر اينکه آنها را به بلا گرفتار سازد.
آن امام عزيز به سدير فرمود: «اِنَ اللهَ اذا اَحَبَّ عَبداً غَتََّهُ بِالبَلاءِ غَتََّا وَ انَّا وَ اِياکُم يا سَدير لَنُصبِح بِه وَ نُمسِي» براستي هنگامي که خداوند بنده اي را دوست بدارد او را غرق بلا مي‌کند و همانا ما و شما شيعيان اي سدير با بلا شب را به صبح و روز را به شب مي‌رسانيم.
اما درباره‌ي اينکه خداوند چه کساني را دوست دارد قرآن کريم ويژگي‌هايي را بيان فرموده است: ان الله يحبُّ المُحسِنين (بقره / 195 و نک آل عمران / 134 و 148 و مائده / 13 و 93)
ان الله يحبََّ التَّوابين و يحبُّ المُتطهَرين (بقره / 222)
انَّ اللهَ يحبُّ المُتَِقين (آل عمران / 76 و توبه / 4 و 7)
و اللهُ يحِبُّ الصِابرين (آل عمران / 146)
انَِ اللهُ يحبُّ المُتوکِلين (آل عمران / 156)
ان اللهُ يحبُّ المُقسِطين (مائده / 42 و حجرات / 9 و ممتحنه / 8)
و اللهُ يحبُّ المُطهَّرين (توبه / 108)
انَّ اللهُ يحبُّ الذَّينَ يقاتِلونَ في سَبيله صَفَّا کانَّهم بُنيانٌ مَرصوصٌ (صف / 4)
با نگاهي به آيات بالا معلوم مي‌شود که احسان و توبه و طهارت و تقوا و قسط و توکل و جهاد و صبر که همگي شاخص‌هاي عملي ايمان اند، معيار محبت خداوند به بندگان شمرده شده است.
بنابراين مي‌توان گفت که چهارمين معيار يا شرط در شدت ابتلا مومن به همان معيار دوم که اعمال نيکو بوده باز مي‌گردد.
5- آخرين معياري که مي‌توان در اين جا برشمرد اخلاص است. به ويژه در ابتلاي مومنان به جهل و دشمني کافران قرآن کريم مي‌فرمايد: «فاَدعوه مُخلِصينَ لَه الدّينَ الحَمدُ للهِ رَبِّ العالمينَ قُل اِنّي نُهيتُ اَن اَعبُدَ الذّينَ تَدعونَ مِن دونِ اللهِ...» پس او را خالصانه بخوانيد. همه ستايش‌ها براي او است. بگو با تاکيد که من از بندگي هر کس که غير خداوند يکتا که مي‌خوانيد، باز داشته شده‌ام (غافر / 65 و 66)
«فَادعوا اللهَ مُخلِصينَ لهَ الدّينَ وَ لَو کَره الکافرِون» پس با اخلاص خداي يگانه را بخوانيد اگر چه کافران نپسندند. (غافر / 14) از اين آيات بر مي‌آيد که در آزمون مواجهه با کافران معيار اخلاص تعيين کننده است.
ابي بصير از امام صادق (ع) روايت کرده است که: «انَّ للهِ عَزّ َو جلَّ عِباداً في الاَرضِ مِن خالِص عِبادِه ما ينزِلُ مِن السَّما ءِ تُحفَة الي الاَرض الاّ صَرَفَها عَنهُم اِلي غَيرُ هُم وَ لا بَليةً الاّ صَرَّفها اِلَيهِم» 
همانا خداي عز و جل بندگاني دارد از بندگان خالصش که عطيه اي از آسمان به زمين نمي‌آيد مگر اين که از آنها برگردانده مي‌شود و بلايي نازل نمي‌شود مگر اين که به سوي آنها مي‌رود.
در تبيين موارد گفته شده و اين که چرا اين‌ها شرايط ابتلاي بندگان است، مي‌توان گفت: اين پنج عامل، تعيين کننده‌ي توانايي‌هاي مومن‌اند که هر چه اين معيارها بالاتر باشد مومن آمادگي بيشتري براي تحمل بلاها دارد و مي‌تواند ايمان خود را حفظ کند و از مسير حق خارج نشود بلکه درگير و دار حادثه‌ها و ابتلاها عبوديتش شکوفاتر و بارورتر گردد. بنابراين در گرفتاري نبايد از سلک عبوديت خارج شده و در توانايي‌هاي خود براي گذر از اين گردنه‌ها‌ي آزمون ترديد روا داشت
 
 
6. مراتب ابتلا

پس از بررسي شرايط ابتلا دو پرسش پيش مي‌آيد نخست اين که آيا غير مومنان هيچ بلا و مصيبتي در دنيا نمي‌بينند ؟ و ديگر اين که آيا اختلاف مراتب مومنان در شدت ابتلائات نوعي دسته بندي را بر مي‌تابد يا خير؟
پاسخ سوال اول اين است که ظالمان و کافران نيز در دنيا دو گونه رنج و ابتلا دارند يکي رنج‌هاي طبيعي که مقتضاي زندگي مادي و محدود دنيا ست و آن عبارت است از اين که سرور و شادکامي در اين جهان محدود است و در نهايت انسان را ناکام مي‌گذارد يا دلزده مي‌کند که قرآن کريم فرمود «متاع الدنيا قليل» بهره‌ي دنيا اندک است. (نساء / 77) حضرت علي (ع) فرموده اند: «نشد که از دنيا دلي شاد و لبي خندان شود، و پس از زماني بس کوتاه، چشمي گريان پي آمد آن نباشد، هرگاه باشد خوشي‌ها به کسي روي آورد، بي درنگ با شرنگ رنج‌ها روي برتافت. شبنمي از رفاه بر بوستاني ننشانيد، جز آن که از گرفتاري و رنج رگباري سخت بر آن جا بباريد و از دنيا جز اين انتظاري نيست که بامدادان ياور انسان باشد و شامگاهان چهره اي ناشناس بنمايد. اگر يک سوي آن به کام شيرين آيد، ديگر سويش تلخ و هلاکت آور باشد. هيچ کس از فراواني آن کامياب نشد، مگر آن که رنجي از رنج‌هاي آن را ديد...» 
دومين ابتلاي اهل کفر و ظلم اين است که امکان بهره برداري از دنيا برايشان فراهم مي‌شود تا سرانجام به ناگاه عذاب فرا مي‌رسد و آنها ديگر فرصتي براي بازگشت و اصلاح ندارند.
«فَلمّا نَسوا ما ذُکِّرو ا بِه فَتَحنا عَليهِم اَبوابَ کُلِّ شي حَتّي اِذا فَرِحوا بِما أوتُوا أَخذناهُم بَغتَةً فَإذا هُم مُبلسون» هنگامي که آنچه را به آنها يادآوري شده بود، فراموش کردند؛ درهاي همه چيز را به روي آنها گشوديم تا دل خوش شدند، ناگهان آنها را گرفتيم پس در اين هنگام نااميد شدند. (انعام / 44)
به همين دليل به پيامبر (ص) مي‌فرمايد که به آنها که از حق روي مي‌گردانند هشدار بده و بگو «إِن أدري لَعَلََه فِتنَة لَکُم وَ مَتاع اِلي حين» من نمي‌دانم شايد اين آزمايشي باشد و بهره اي براي مدتي که سر مي‌آيد (انبياء / 111)
بنابراين مرتبه اي از ابتلائات الهي مثل استدراج و مکر و املاء مخصوص کافراني است که لباس تقوا را برکنده و از حريم عبوديت خارج شدند. «کَذلکَ نَبلوهُم بِما کانوا يفسقُون» (اعراف / 163) البته اين همه از لطف و رحمت خداوند است که رو گردانندگان از آخرت را از نعمت اندک دنيا بهره‌مند مي‌کند تا دست کم در اين جا خوشي ناچيزي را تجربه کنند و همين بهره کم را از دوستانش مي‌گيرد تا اجر عظيم اخروي را نصيب شان کند. هم از اين رو پيامبر فرمود: «عَجَبا ً لِلعَبدِ المُومن مِن شيعَةِ مُحمدِ وَ عَلي عليهما السلام اِن ينصرفِي الدّنيا عَلي اَعدائه فَقد جَمَع لَه خَير دارين وَ اِن امتَحَن فِي الدّنيا فَقَد ادَّخرَلَه في الاخِرةِ ما لايکون لمِحنَتة فِي الدّنيا قَدرٌ عِندَ اِضافَتها اِلي نِعمَ الاخِرة و کَذلکَ عَجَبا للعَبد المُخالف لَنا اَهل البَيت اِن خَذَلَ في الدّنيا وَ غََلَب باِيدِي المُومنينَ فَقد جَمعَ عَليه عَذابَ الدّارين .
شگفتا از بنده‌ي با ايمان از پيروان پيامبر و علي عليه السلام اگر در دنيا برابر دشمنش ياري شده و پيروز گردد. زيرا خداوند خير دنيا و آخرت را براي او جمع کرده. و اگر به ناکامي آزموده شود، چنان با نعمت‌هاي افزوده بهشتي جبران مي‌شود که اثري از رنج اين آزمون باقي نماند. و شگفتا از دشمنان اهل بيت اگر در دنيا به دست مومنان شکست خورند. پس رنج دنيا و آخرت براي آنها جمع شده است.
اين دو مراتبي از ابتلاي کافران و منافقان بود. اما مومنان نيز مراتبي از ابتلا دارند که مخصوص آنهاست. زيرا آثار متفاوتي دارد و به طور کلي به ابتلاها خير و شر تقسيم مي‌شود.

 
 
 
 
 
 
خداي تعالي خطاب به اهل ايمان مي‌فرمايد: «وَ نَبلوُکُم بِالشَر وَ الخَيرِ فِتنَةً» شما را به بدي‌ها و خوبي‌ها مبتلا مي‌کنيم براي آزمايش (انبيا / 35)
امام صادق (ع) فرمودند: روزي حضرت علي (ع) بيمار بود و عده اي براي ديدار ايشان آمده و گفتند: يا اميرالمومنين چگونه شب را به صبح رسانديد ؟ حضرت فرمودند: «أصبَحتُ بِشَرٍّ» به بدي شب را پشت سر گذشتم. پس آنها گفتند: سبحان الله ! اين سخن کسي مثل توست ؟!
سپس امام (ع) آيه‌ي بالا را خواندند و تفسير فرمودند: «فَالخَير الصِّحت وَ الغِني و الشَّر المرضُ وَ الفَقرُ، ابتِلاءً وَ اختباراَ» يعني منظور از خير سلامتي و ثروت است و مراد از شر بيماري و تنگدستي، براي آزمودن و آگاهي از حالات. تعجب مي‌کنم از مومني که پيرو محمد و علي عليهما السلام است و در دنيا بر دشمنش پيروز مي‌شود. بدرستي که خير دنيا و آخرت براي او جمع شده و اگر در دنيا گرفتار شود براي آخرتش ذخيره مي‌گردد، به اندازه اي که محنت دنيايي است در برابر آن چيز است و متعجب هستم از مخالفاني که به دست مومنان شکست مي‌خورند و رنج دنيا و اخرت برايشان جمع شده است.
پس مومنان به انواع و اقسام آزمون‌ها مبتلا مي‌شوند. اما همه در يک سطح نيستند مومنان متوسط که به آيات الهي توجه دارند و گاهي بر اثرغفلت يا جهالت به خطا آلوده مي‌شوند بر اثر همين گناهان خداوند آن‌ها را گرفتار مي‌کند تا اثر نيکي از خود به جا گذارند يا به سبب رنجي گناهشان شسته و بخشيده شود. هم از اين رو قرآن کريم پس از اشاره به آيات الهي و روز حساب مي‌فرمايد «وَ ما اَصابَکُم مِن مُصيبةٍ فَبما کَسبَت اَيديکُم وَ يعفوا عَن کثيرٍ» اگر مصيبتي به شما رسيد پس به خاطر آن است که با دست خودتان آن را کسب کرديد و بسياري از خطاهايتان آمرزيده مي‌شود (شوري / 30) «روزي امام علي (ع) به جمعي از يارانشان فرمودند: مي‌خواهيد بگويم بهترين آيه در کتاب خداي عز وجل کدام است ؟ پيامبر خدا (ص) به ما فرمود: «وَ ما اَصابَکُم مِن مُصيبةٍ فَيما کَسَبَت اَيديکُم» چون خداوند عز و جل بزرگوارتر از آن است که آنچه در دنيا کيفر داده در آخرت هم عقوبت دهد و از آنچه در دنيا گذشته و عفو کرده، در آخرت دوباره به آن باز گردد» 
بنابراين ابتلائات مومنان متوسط براي مغفرت و آمرزش آنهاست. امام صادق (ع) فرمودند: «اذا ارادَ اللهُ عزّوجلّ بعبد خيراً فأذنبَ ذنباً تَبعه بِنقمةٍ وَ يذَّکره الاستِغفارَ وَ اِذا ارادَ اللهُ عزُوجلَّ بِعَبدٍ شَرّاً فَاذنَب ذَنباً تَبعهُ بِنعمةٍ لينسيه الاستِغفارَ و يتمادي بِه وَ هُوَ قَولُ اللهِ «سنستدرجهم من حيث لايعلمون» بالنعم عند المعاصي». 
اين حديث به خوبي تفاوت ابتلاي مومنان با غير مومنان را بيان مي‌کند اما انبيا و اوليا و مومنان برتر از مراتب ديگر بلا بهرمند هستند.
ايمان آورندگان ثابت قدمي که در مواجهه با کفار پايدارند در رنج‌ها و مصائب ايمان شان را پاس مي‌دارند و از هدايت‌هاي ويژه‌ي الهي بهره‌مند مي‌شوند و بر درجاتشان افزوده مي‌شود. «وَالذَّين کَفَروا و کَذّبوا بِاياتِنا اولئِکَ اَصحابُ النّار خالدينَ فيها وَ بِئسَ المَصير ما اَصابَ مِن مُصيبَةٍ الاّ بأذنِ اللهِ وَ مَن يومنُ بِاللهِ يهدِ قَلبَه وَ اللهُ بِکلِّ شَيءٍ عَليمٍ» و کساني که کفر ورزيدند و آيات ما را دروغ شمردند، آنها اهل آتش‌اند و هميشه در آن خواهند ماند و بد سرانجامي دارند. مصيبتي به کسي نمي‌رسد مگر به اذن خداوند و کسي که به خدا ايمان آورد قلبش هدايت يافته و او به همه چيز داناست. (تغابن / 10 و 11).
مصداق بارز اين آيه پيامبراني هستند که در برابر کفار ايستادگي مي‌کنند و همه رنج‌ها را به جان مي‌خرند تا بر هدايتشان افزوده شود و در مدارج قرب بالا روند. قرآن کريم درباره‌ي کساني که در پي خشنودي حق تعالي هستند مي‌فرمايد: «هُم دَرَجاتٌ عنداللهِ وَ اللهُ بما تَعمَلون بَصيرٌ» (آل عمران / 163) يعني آنها که جانشان در فراز و فرود‌ها آزموده مي‌شود و تنها در پي رضاي محبوب‌اند خودشان درجاتي در پيشگاه خداوند هستند. نه اينکه براي آنها درجات و جايگاهي قرار داده مي‌شود، بلکه آن درجات عين نفس پاک و آزموده‌ي آنهاست که هر رنجي را براي رضاي خدا مي‌پسندند و مي‌پذيرند و اگر آن درجات مرتبه و منزلتي دارند از فيض وجود و حضور آنهاست.
مرتبه‌ي ديگر از ابتلاي مومنان که مربوط به اولياي خدا ست در سوره‌ي حديد بيان شده است «ما اصابَ مِن مُصيبةٍ فِي الاَرضِ وَ لا في اَنفُسَکُم الاّ في کِتابٍ مِن قبلِ أَن نَبرَأها إِنَّ ذلکَ عَلي اللهُ يسيرٌ * لِکَيلا تَأسوا عَلي مافاتَکُم وَ لا تَفرَحوا بِما اتيکُم وَ اللهُ لا يحبُّ کلَّ مُختالٍ فخورٍ» هيچ خير و شري در زمين يا در جانتان به شما نمي‌رسد مگر اين که در کتابي قبل از پيدايش آن نوشته شده اين کار براي خدا سهل است * براي اينکه به آنچه از دست مي‌دهيد غمگين نشويد و براي آنچه به شما مي‌رسد سرخوش و دلشاد نگرديد و خداوند هيچ خيال پرداز فخر فروش را دوست ندارد (حديد / 22 و 23)
علامه طباطبايي مي‌فرمايند «مصيبت، واقعه اي است که براي چيزي پيش مي‌آيد و از اصابت تير با هدف گرفته شده و بنابر اين مفهوم شامل خير و شر مي‌شود ولي در استعمال معمولا براي شر به کار مي‌شود» 
در اين مرتبه از امتحان و ابتلاي مومنان سخن بر سر اين نيست که در مصايب ايمان به خدا را حفظ کنند تا بر هدايتشان افزوده شود، بلکه سخن اين جاست که در اين مصايب به انقطاع کامل برسند و به چيزي رنجور يا خرسند نگردند نه اينکه در رنج و خرسندي در راه رضاي خدا بکوشند و دست در دست خدا بگذارند. در اين جا کسي که دست خدا به ياري‌اش آمده مي‌کوشد که خود را از هرچه غير معبود است، جدا سازد.
«هنگامي که امام زين العابدين (ع) به سوي يزيد آورده شدند و در برابر او ايستادند، آن ملعون گفت: «و ما اَصابَکُم مِن مُصيبَةٍ فبما کَسَبَت اَيديکُم» ! سپس امام سجاد (ع) فرمودند: اين آيه درباره‌ي ما نيست، بلکه خداوند درباره‌ي ما فرمود: «ما اَصابَ مِن مُصيبةٍ في الاَرضِ وَ لا فِي اَنفُسکُم الاّ في کتابٍ مِن قبلِ أَن نَبرأَها» 
مراتبي که براي ابتلائات برشمرديم، تقريبا در حديثي از اميرالمومنين علي (ع) بيان شده است: «إنَّ البَلاءٍ للظالمِ اَدَبٌ وَ للمومنِ اِمتِحان وَ للانبياء دَرَجةٌ وَ للأولياءِ کرامَة ٌ» به درستي که بلا براي ستمگران عقوبت و ادب کردن است و براي مومنان آزمون و براي انبيا درجه و براي دوستان و مقربان خداوند کرامت است.
ممکن است با ديدن اين حديث شريف تعارضي به نظر بيايد. زيرا در بسياري از روايات که نمونه‌هايي از آن را پيش از اين خوانديم اين مضمون وجود دارد که «اشدُّ النّاس بَلاء الاَنبياءَ ثُمَّ الذّينَ يلونَهم ثُمَّ الاَمثل فَالامثلُ» 
بنابراين روايات بالاترين درجات ابتلا به انبيا نسبت داده شده ولي در حديث پيش گفته فراتر از پيامبران ابتلاء اولياست. پاسخ اين است که پيامبران داراي درجات مختلفي هستند «وَ رَفَع بَعضُهُم فَوقَ بعضٍ دَرَجاتٍ» (بقره /253) و حواريون و جانشينان آنها نيز به حسب اختلاف درجات پيامبرشان مراتب گوناگوني پيدا مي‌کنند و ممکن است پيروان و اصحاب پيامبري که برتر از پيامبران ديگر است از پيروان آن نبي و حتي از خود آن پيامبر رشد يافته تر و بلند مرتبه تر باشند. هم از اين رو برخي از اولياي خدا به خصوص جانشينان و پيروان سيد انبيا حضرت محمد مصطفي (ص) مي‌توانند از ساير پيامبران منزلتي برتر داشته باشند. و صد البته که چنين است و مصداق بارز آن معصومين از اهل بيت رسول اکرم (ص) هستند. با اين ملاحظه آن حديث کاملا روشن مي‌شود که پيامبران شديدترين بلاها را دارند سپس آنها که در مقام و مرتبه پس از آنها مي‌آيند. بنابراين در بين اوليايي که از ساير انبيا برتراند، پيامبري است که شديدترين بلا براي اوست و سپس براي کساني که پس از او هستند «ثمَّ يلونَهُم». پس از روشن شدن اين مطلب که مومنان به حسب ايمانشان گرفتاري‌ها و آزمون‌هاي دشوارتري دارند، لازم است به حل يک تعارض در روايات بپردازيم. زيرا حضرت علي (ع) مي‌فرمايند: «اَلا وَ اِنَّ مِن البَلاءِ الفاقَةُ وَ اشدُّ مِن الفاقَةِ مَرَضٌ البَدَنِ وَ اشدُّ مِن مَرَضٌ البَدَنِ مَرَضُ القَلبِ.» هوشيار باشيد که براستي نداري از جمله بلاهاست و سخت تر از نداري، بيماري تن است و سخت تر از آن بيماري قلب است.
در اين روايت شديد ترين بلا، بيماري‌هاي قلبي معرفي شده که مصداق با رز و کامل آن کفر و نفاق است که به هيچ روي در انبيا و اوليا وجود ندارد. و در مجموع معلوم نيست که شديدترين بلاها براي پيامبران است يا دشمنان خدا و رسولان اش.
راه حل اين تعارض توجه به عدم وحدت موضوع است زيرا بلاياي ظاهري و دنيايي غير از بلاياي باطني و اخروي است. در بلاياي ظاهري پيامبران شديدترين و دشوارترين بلاها را مي‌چشند. اما بلاهاي باطني موضوعي ديگر است که ويژه‌ي کفار و منافقان بوده و مکر واستدراج شيوه‌ها و ابزارهايي براي ابتلائات باطني و اخروي دشمنان حق است وذره اي از بلاياي باطني از نظر شدت و تلخي در مقياس سعادت انسان با همه بلاياي انبيا واوليا و مومنان از آغاز آفرينش تا قيامت قابل مقايسه نيست. از اين رو خداي تعالي بيمار دلان هدايت ناپذير را به حال خود رها کرده و در نعمت ظاهري دنيا قرار مي‌دهد زيرا آن‌ها گرفتار بدتر ين بلاها هستند و در اين نعمت‌ها خيري براي آنها نيست. لذا امام علي (ع) فرمود «ما خَيرُ بِخَيرٌ بَعدَه النّار وَ ما شَرٌ بَشَرٍّّ بعدَهُ الجنة و کُلُّ نَعيمٍ دونَ الجَنَّةِ مَحقُورٌ وَ کُلُّ بَلاءٍ دونَ النّارِ عافيةٌ» . در خوشي که بعد از آن آتش است، خير نيست. و ناخوشايندي که پس از آن بهشت است، بد نيست. هر نعمتي غير از بهشت ناچيز است و هر بلايي غير از آتش عافيت و سلامتي است.
پس با معيا ر سعادت حقيقي انسان مي‌توان بلايا‌ي ظاهر و باطني را سنجيد و با هم مقايسه کرد حاصل آن مقايسه اين است که با بلاي باطني شديدترين گرفتاري هاست و درباره بلاياي دنيايي و ظاهري بايد گفت کل بلا دون النار عافية.

 
 
 
 
 
 
  

  

 

موضوعات مرتبط: گونان گون
برچسب‌ها: گوناگون
نویسنده : اکبر احمدی
تاریخ : پنج شنبه 21 / 8 / 1394

هدف حكومت

همه كس حكومت را براى تفوق بر غير،و تعظيم ديگران نسبت‏به خود،و داشتن زندگى مرفه،و تجمل و خوشگذرانى مى‏خواهد و از اينها همه،هرگز خالى نيست،اما امام،

در حاليكه كفش پاره خود را وصله مى‏زد،به آن كسان كه آمده بودند تا حكومتش را تبريك گويند، فرمود:

«اگر (در اين مقام كه هستم) نتوانم حق را برقرار و ثابت‏بدارم و باطل را زايل سازم،در نظر من،اين كفش پاره،از حكومت‏بر شما بهتر است و برتر»(1)

داستان مردم شهر«انبار» (از شهرهاى قديم عراق) را شنيده‏ايد كه به استقبال و تعظيم او،از مركب پياده شده بر خاك افتادند و امام،با شگفتى فرمود:«اين چه بود كه كرديد؟ما براى درهم شكستن همين رسوم غلط بر پا خاسته‏ايم.» (2)

روزى هم احنف بن قيس بر سفره معاويه در ماه رمضان به افطار نشسته بود،انواع زياد غذا او را متحير ساخته اشكش روان شد.معاويه علت پرسيد،گفت:به ياد افطارى افتادم كه در خانه‏«على عليه السلام‏»دعوت بودم كه چه ساده بود.

معاويه گفت:«از او مگوى،كه او را مانند نيست.»

پى‏نوشتها:

1.ترجمه الامام على (جرج جرداق) -ج 1/184.

2.ماخذ قبل-ج 1/99.

على معيار كمال صفحه 183

 

نحوه حكومت

سياست كه غالبا مايه از«مكر»مى‏گيرد،در امام،مايه از«فكر»مى‏گرفت.

در پاسخ مغيرة بن شعبه (سياستمدار مدبر) كه بقاى معاويه را در شام،موافق سياست روز مى‏دانست،فرمود :

«به خدا سوگند كه معاويه از من سياستمدارتر نيست ولى او مكر مى‏كند و فسق مى‏ورزد،و اگر مكر و حيله ناپسند نبود،من از همه مردم سياستمدارتر بودم.» (1)

نقشه‏هاى اصلاحى امام براى اجتماع،بى‏سابقه بود:

الفـاو با تعميم و تكليف كار،سلامت روحى و ارادى مردم را تضمين فرمود.

بـبا«بيمه اجتماعى»،سالخوردگان غير قادر به كار،و كودكان يتيم را آسوده خاطر ساخت.

جـمردم را كه ترس از فقر مادى داشتند،به موضوعى توجه داد كه از آن خطرناكتر بود و آن :

«فقر نفس» (يعنى:عدم شخصيت)

و«فقر علمى» (يعنى:جهل اخلاقى) است.

لذا چشم مردم به دورتر نگريست،و موانع زندگى و بقا را در آن سوى‏تر ملاحظه كردند و براى رفع آنها،راهى يافتند كه همه كس را بدان دسترس بود.

(يعنى:همه«فقر نفس»و«فقر علم»را توانند كه رفع كنند.)

بالنتيجه با اين راه گشايى،حيات و دوام اجتماع،ضمانت پذيرفت.

خوبست در يكايك اين موارد،كلام امام را بشنويد:

در مورد اول فرمود:«شما به كار مأمور هستيد اما حق داريد كه كار را موافق ميل خود برگزينيد .» (2)

در مورد دوم فرمود:«اين گروه ناتوانان،از مردم ديگر بيشتر به عدالت نيازمندند و به احوال كودكان يتيم و سالخوردگان كه قادر به انجام كارى نيستند،بايد رسيدگى كرد.» (3)

در مورد سوم فرمود:«فقر دو تاست:فقر مال و فقر نفس،ولى فقر نفس بدترين فقرهاست.»

و باز فرمود:«فقرى،چون جهل نيست.»

اما«گرسنگى،از زبونى خضوع،بهتر است.» (4)

در پايان،سزد كه از اين آستان عظمت نماى الاهى،كه سراسر كرم است و عنايت،استدعاى مدد كنيم و يارى براى صفاى جان طلبيم،آرى:

برو اى گداى مسكين،در خانه على زن‏ 
كه نگين پادشاهى دهد از كرم،گدا را 
به دو چشم خون فشانم،هله اى نسيم رحمت‏ 
كه ز كوى او غبارى به من آر،توتيا را 
به اميد آنكه شايد برسد به خاك پايش‏ 
چه پيامها كه سپردم همه سوز دل،صبا را

پى‏نوشتها:

1.ترجمه الامام على (جرج جرداق) ـج 1/ .109

2.مأخذ قبلـج 1/ .268

3.مأخذ قبلـج 1/269ـ .270

4.مأخذ قبلـج 3/ .14

على معيار كمال صفحه 186

دكتر رجبعلى مظلومى

موضوعات مرتبط: امام شناسی
 
 
این وب سایت جهت بسط وگسترش فرهنگ قرآنی ، با لا بردن سطح آگاهیهای دینی اعتقادی تربیتی