تبادل لینک هوشمند

برای تبادل لینک ابتدا ما را با عنوان ندای وحی و آدرس nedayevahi.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.





آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 22288
بازدید دیروز : 52941
بازدید هفته : 154455
بازدید ماه : 207733
بازدید کل : 10599488
تعداد مطالب : 16946
تعداد نظرات : 80
تعداد آنلاین : 1


Alternative content


حدیث موضوعیاک مهدویت امام زمان (عج)اک آیه قرآناک
 
 
نویسنده : اکبر احمدی
تاریخ : دو شنبه 18 / 2 / 1395

ثواب نماز در حال دویدن !

سال 62 به دلیل حضور گروهك‌های ضدانقلاب در كردستان مدتی را در منطقه بوكان مستقر بودیم. محرم آن سال 12 نفر در پایگاه بودیم كه علی‌رغم فشار زیاد كاری و تأمین جاده‌ هنگام شب‌، در اتاقی كه نمازخانه و استراحتگاه بود، برای اباعبدالله (ع) عزاداری می‌كردیم. 





در میان ما كسی كه به مداحی آشنا باشد،‌ نبود و بچه‌ها با هر صدایی كه داشتند، نوحه‌سرایی می‌كردند و در طول دهه اول محرم همان نوحه‌های تكراری را می‌خواندند، اما عشق به امام حسین (ع) و عزاداری برای ایشان به قدری زیاد بود كه افراد توجهی به تكراری بودن اشعار نداشتند و فقط برای امام حسین (ع) سینه‌زنی می‌كردند. 
سال 63 چند ماه قبل از آغاز یكی از عملیات‌ها در پادگان دوكوهه مستقر بودیم؛ هر گردان دسته عزاداری تشكیل می‌داد و یك نفر مداحی می‌كرد و دسته‌‌های عزاداری و سینه‌زنی گردان‌ها در حسینیه دوكوهه جمع می‌شدند. 
بنده در گردان تخریب لشكر 27 محمد رسول‌الله (ص) بودم و به ما گفتند سریع به منطقه بروید و ما هم سریع به جزیره برگشتیم و روی یكی از جاده‌های حساس، میدان مین گذاشتیم كه شب قبل از عملیات خود حاج همت مستقیم فرماندهی می‌كرد؛ دعای توسل را خواندیم و با 12 نفر از بچه‌های تخریب تا حدود 100 متری عراقی‌ها در آن تاریكی شب نزدیك شدیم، اما انگار عراقی‌ها كور شده بودند؛ جلوی پای عراقی‌ها میدان مین زدیم و زمانی كه به عقب برمی‌گشتیم، هوا تقریبأ روشن شده بود. 





صبح بود و هنوز عراقی‌ها متوجه میدان مین نشده بودند؛ در دو طرف مكانی كه عراقی‌ها مستقر بودند، مرداب بود و در وسط هم ما میدان مین كاشته بودیم؛ زمانی كه به عقب برگشتیم متوجه شدیم كه بچه‌های پدافند در كانال هستند و به همین خاطر جا كم بود و ما مجبور بودیم به مقر برگردیم و چون در دید عراقی‌ها بودیم باید تا مقر می‌دویدیم و حتی در آن حالت دویدن بود كه بچه‌ها نماز صبحشان را خواندند. 
چند وقت بعد از آن روز، بچه‌ها از آیت‌الله مشكینی پرسیدند «كه نماز صبح را اینگونه خواندیم» و آیت‌الله مشكینی شروع كرد به گریه كردن و گفت «من حاضرم چند سال عبادتم را با یك ركعت نماز شما عوض كنم»؛ زمانی كه عراقی‌ها خواستند حمله كنند به این میدان مین برخورده بودند و چند نفرشان كشته شده بودند. 
فردای آن روز روزنامه‌ها نوشتند كه «جزیره مجنون تثبیت شد»؛ برنامه آن شب را خود شهید همت به طور مستقیم فرماندهی كرد و پس از تثبیت شدن جزیره مجنون بود كه به فیض رفیع شهادت نائل شد.

موضوعات مرتبط: دفاع مقدس
نویسنده : اکبر احمدی
تاریخ : دو شنبه 18 / 2 / 1395

همه ادعا می کنند شهدا شرمنده ایم 


سلام شهید ؛ سلام برادر ؛ سلام سفر کرده ؛ سلام گمنام ( من به کی باید سلام کنم؟)
به رسم هر نامه فکر کنم اول باید شما رو از حال و هوای خودمون و چیزهایی که به رسم امانت بهمون سپردین و رفتین با خبر کنم ؛ هر چند شما خود گواه تر از مایین .

اینجا خبری نیست جز اینکه ، همه سالهاست ادعا میکنند که شرمنده شما هستند و جالب تر اینکه نمیدونم چرا هر روز به این شرمندگیشون افزوده میشه به جای اینکه کمترش کنند و هی نخواند این جمله تکراری رو بگند.
اینجا خبری نیست جز اینکه ، خونه حاجی بود که موقع شهادتش سپرد این باشه واسه جلسات بچه های جبهه و جنگ و جلسات معنوی و هر هفته چند شب بچه ها اونجا جمع می شدند ؛ چند وقت پیش وراث گرفتند و جزو ساختمان بغل که داره پاساژ میشه انداختند تا نان شبه حلال به دست بیارند.
اینجا خبری نیست جز اینکه، هی فکر میکنم شما بی معرفتی کردین و ما رو تنها گذاشتین یا ما بی معرفتی می کنیم و سراغی از شما نمی گیریم؟
اینجا خبری نیست جز اینکه، محمد گلستان بود که توی عملیات فتح المبین قطع نخاع شد ؛ چند روز پیش توی پارک کنار بساط کوچیک بادکنک و آدامس و پفکش نشسته بود که سد معبریها خودشو بساطشو با چه وضعی ریختند و بردند.

اینجا خبری نیست جز اینکه ، سلیمه خانم بود که دوتا پسرش توی عملیات کربلای 5 شهید شدند و پیکرشون هیچ وقت برنگشت و گمنام مو ندند ؛ صاحب خونه چند روز پیش اثبابشو ریخت تو کوچه ؛ طفلک سلیمه خانم فقط عکس پسراشو توی بغلش گرفته بود و یه گوشه کوچه نشسته بود و به سر کوچه چشم دوخته بود .
اینجا خبری نیست جز اینکه ، ما هر روز داریم به زخم و تاولهای جانبازهای شیمیایی نمک میزنیم ؛ لابد تجربه کردین که وقتی نمک به زخم میخوره چه سوزشی داره!!!

اینجا خبری نیست جز اینکه ، داره یادمون میره مزار باکری کجاست ؛ داره یادمون میره وصیت خرازی و همت چی بود ؛ اسمها تون اگه سر کوچه ها نبود و برای آدرس پستی نمیخواستیم شاید یادمون می رفت ؛ داره یادمون میره چرا بعضی ها می خواستند موقع عملیات نوشته سربندشون یا زهرا باشه؟
اینجا خبری نیست جز اینکه........................................ .....؟؟
اگه بخوام بنویسم حالا حالاها باید بنویسم ولی چه کنم که دیگه طاقت نوشتن این جور چیزارو ندارم .خیلی دلم میخواست نامه ای که می نویسم شاد و روحیه بخش باشه ؛ خیلی دلم میخواست بهتون بگم که امانتهایی که بهمون سپردین صحیح و سالمند ولی چه کنم که نه خیلی اهل دروغ گفتن هستم و نه میشه به شهدا دروغ گفت. راستی اگه خواستین جواب نامه رو بدی باهاش چند ماسک هم بفرستین اینجا هواش خیلی سمی و غبار آلوده.
ولی هنوز امیدواریم به اینکه : گرچه رفتند ولی قافله راهش برجاست
ولی هنوز امیدواریم به اینکه : نیست جز در گرو رفتن ما ماندن ما 




التماس دعا

منبع: تبیان

موضوعات مرتبط: دفاع مقدس
نویسنده : اکبر احمدی
تاریخ : جمعه 11 / 1 / 1395

کاش کمی شرمنده می شدیم

سلام برادر شهیدم! نامت چه بود؟ یادم رفته است.
سلام مرا هم به حضرت روح‌الله برسان! 
برادر شهید من، خدا هنوز زنده است؟




نکند تو دیگر برادر من نباشی؟ 
برادر! امروز دیگر بر سر خواهرم چادری نیست تا که از خون سرخ تو سیاه تر باشد! 
برادر راستی، کربلا که اسطوره نبود، بود؟
سیدالشهدا را می‌شناسی؟ من مایکل جکسون را می‌شناسم، و هاکلبری فین را! تو چطور؟ بیل گیتس را می‌شناسی؟
در این دوره زمانه، حرف از بازنگری در دین خدا زده میشود، برای خدا هم نسخه می‌پیچند!
برادر! خدا آیا حواسش نبود چه میگوید؟
اینجا گرگ و میش است! البته نه به خاطر اینکه خورشید هنوز سایه­ ی گرمش را بر سرمان نگسترانیده است، بلکه به خاطر شبیه بودن ذاتی گرگ ها و میش ها! هم گرگ ها لباس میش پوشیده‌اند و هم میش ها تابلوی من گرگ هستم بر گردنشان آویخته!
برادر شهید من، فانوس داری؟ برای خودت نگه دار. من این وضع را دوست دارم.
تو را هم دوست دارم.
نکند از قاب عکس بیرون بیایی!
برادر شهیدم! بسیار دوستت میدارم اما از من مخواه. مخواه که مانند تو بیاندیشم و در اندیشه شهادت باشم. برادر اینجا آزادی اندیشه است! 
راستی در ملک خدا هم آزادی هست؟ نیست؟ خب پس نمیفهمی چه میگویم، این آزادی که میگویم خیلی چیز خفنی ست! گرگ و میش میکند همه جا را، حتی بهشت را! برادر شهیدم! راستی نامت چه بود؟ یادم رفته است .........

موضوعات مرتبط: دفاع مقدس
نویسنده : اکبر احمدی
تاریخ : جمعه 11 / 1 / 1395

خدایا!
ابراهیم را گفتی که عزیزترین فرزندش را قربانی کند، و او اسماعیل را مهیای قربان کرد....
هنگامیکه پدر کارد را به گلوی فرزندش نزدیک می کرد، ندا آمد دست نگه دار.
ابراهیم آزمایش خود را داد ولی اسماعیل هنوز به آن درجه تکامل نرسیده بود که قربان شود (استحقاق قربانی شود)


زمان زیادی گذشت، تا قربانی کاملی، که عزیزترین فرزندان آدم بود، بدرجه ارزش قربانی شدن رسید و در همان راه خدا قربانی شد و او حسیـــــــــــن بود.
خدایا تو به من دستور دادی که در راه تو قربانی شوم، فوراً اجابت کردم و مشتاقانه بسوی قربانگاه
عشــــــــــق حرکت کردم.... اما تو میخواستی که این قربانی هر چه با شکوه تر باشد، لذا دوستانم را و فرزندانم را و عزیزترین کسانم را بقربانی پذیرفتی .... و مرا در آتش اشتیاق گذاشتی....

موضوعات مرتبط: دفاع مقدس
نویسنده : اکبر احمدی
تاریخ : جمعه 11 / 1 / 1395

حسین ای درس آموز شهادت
بسیجی از تو آموزد شهادت
به روی سینه و پشت بسیجی
نوشته یا زیارت یا شهادت

قسمتی از یادداشتهای شهید علم الهدی

فریاد و سکوت

من در سنگر هستم، در این خانه محقر، در این خانه فریاد و سکوت، فریاد عشق و سکوت تنهایی، در این خانه سرد و گرم، سردی زمستان و گرمای خون، در این خانه ساکن و پرجوش و خروش.
س*** در کنار رودخانه و هیجان قلب و شور شهادت.
خانه نمناک و شیرین، نم آب باران و طعم شیرینی و لذت شهادت
خانه بی شکل و زیبا، بی شکلی ساختمان و زیبایی ایمان
خانه کوچک و با عظمت، کوچکی قبر و عظمت آسمان
امشب پاس دارم، ساعت ۱ تا۳، چه شب باشکوهی
چه شب باشکوه است
من به یاد انس علی بن ابیطالب با تاریکی شب و تنهایی او می‌افتم، او با این آسمان پر ستاره سخن می‌گفت، سر در چاه نخلستان می‌کرد، می‌گریست.
راستی فاصله‌اش با من زیاد نیست، از دشت آزادگان تا کوفه و کربلا،۲۰ کیلومتر است.
خدایا این سرزمین پاک در دست این ناپاکان است.
در همین۲۰ کیلومتری من، در همین تاریکی شب، علی برمی‌خواست به نخلستان می‌رفت، فاطمه وضو می‌گرفت، پیامبر به سجده می‌رفت، حسن و حسین به عبادت می‌پرداختند.
در این دل شب ابوذر برمی‌خیزد، نمازشب می‌خواند، سلمان برمی‌خیزد، قرآن می‌خواند، صدای او را می‌شنوی؟
در گردش زمین بدور خورشید
هر لحظه پیش از لحظات دیگر داغ این خاطره‌ها را زنده می‌کند.
سرخی شفق و سرخی غروب در پشت نخلستانها
خورشید عظمت قطره خون شهید را می‌یابد و پاکی و عصمت قطره قطره خون آن عزیزان را فریاد می‌کند.
خدایا این خانه کوچک در کنار رودخانه که در اطرافش گل‌ها پرپر شده کدام خانه است؟
ساختمان این خانه چیست؟
کمی در دل زمین شکافته چند گونی شن و... در کنار رودخانه
رو بسوی دشمن
وسط مکان شهادت بهترین دوستانم
این خانه محقر برای من یک قلب طپنده شده، یک دل پر از سوز
سوز فراق یاران و عزیزان از دست رفته
منصور، اصغر، رضا و...
خاطره‌ها مانند ورق خوردن صفحات یک دفتر، یک کتاب در ذهنم پشت هم صف گونه می‌گذرد.
منصور و روزه‌های مسیحی‌اش و دعای کمیل و مناجاتش که با او بودم.
اصغر و تلاش شبانه روزیش و نوشتجاتش درباره جهاد، تقوی... که با او بودم. رضا و زیباییهای روحش و پاکی درونش و فکر بلند پروازش... که با او بودم

موضوعات مرتبط: دفاع مقدس
نویسنده : اکبر احمدی
تاریخ : سه شنبه 22 / 6 / 1394


 

5- چالش ها وآسيب شناسي
 

فرهنگ جهاد و شهادت مثل همه فرهنگها داراي چالش ها وآفات و آسيب مي باشد: 
1-5 چالش ها،ناشي از مسائل اجتماعي هستند و به شرايطي اطلاق مي گردد كه قابليت تبديل شدن به فرصت و تهديد را دارد .به دو مورد از چالش هاي فرهنگ ايثار و شهادت اشاره مي شود: 
1-1-5 تغييرات نسلي، و افزايش جمعيت جوان يك چالش است .اگر نهادهاي تعليم و تربيت و رسانه ها به توانند فرهنك ايثار و شهادت را به شيوه صحيح به نسلهاي بعدي انتقال دهند و در وجود آنها نهادينه نمايند به فرصت تبديل مي شود.اگر فرايند تربيت ،اجتماعي شدن و فرهنگ پذيري صحيح صورت نگيرد،شكاف هاي نسلي تبديل به شكاف نسلي ،نه تنها تهديد بلكه آسيب مي گردد.حال چند سوال مطرح مي شود:آيا نهادهاي تعليم و تربيت فرهنك ايثار و شهادت را انتقال مي دهند؟ آيا عملكرد مسئولين متناسب فرهنگ ايثار وشهادت است؟ آيا تفكر ايثار و شهادت در قاموس فكري فعلي جامعه جايگاهي دارد؟.ظاهرا گذر زمان فرسايش گر است. 
2-1-5 جهاني شدن،پنج بر داشت از جهاني شدن وجود دارد:يكم؛جهاني شدن به معني بين المللي شدن 5 و صفتي براي توصيف روابط برون مرزي كشورها و توسعه مبادلات بين المللي و وابستگي متقابل، دوم؛آزادسازي 6 و فرايند برداشته شدن محدوديت ها و بوجود آوردن اقتصاد جهاني آزاد و بدون مرز و يكپارچگي اقتصادي بين المللي،سوم؛به معني جهان گستري 7 و ادغام فرهنگ هاي روي زمين در يك فرهنك انسان گرايي 8،چهارم؛به معني غربي شدن 9 و غربي كردن و يا نوگرايي 10 به شكل غربي، پنجم؛به معني قلمروزدايي 11 و تجديد شكل بندي جغرافيايي،به طوري كه فضاي اجتماعي برحسب سرزمين،فاصله هاي ارضي و مرزهاي سرزميني شناسايي نمي شود (38) ديدگاه دوم،سوم وچهارم آسيب است، اما اول و خصوصا پنجم چالش است.در صورتي كه فرهنگ ايثار و شهادت درست ساماندهي و الگومند گردد وبا شيوه هاي صحيح به نسلها منتقل يابد، به دليل اينكه بر اساس فطرت انسان و كمال جويانه است در مواجه با فرهنگ هاي ديگر پيروز ميدان خواهد بود.بنابراين جهاني شدن فرصت مي باشد.در غير اين صورت جهاني شدن تهديد است.

موضوعات مرتبط: دفاع مقدس
برچسب‌ها: دفاع مقدس
نویسنده : اکبر احمدی
تاریخ : سه شنبه 22 / 6 / 1394


 

3- نقش
 

مهمترين نقش جهاد و شهادت حفظ و تقويت ارزشها ي الهي – انساني است.در نظام توحيدي ،حاكميت الهي ارزش است و جهاد در ميادين مختلف براي تحقق آن هنجار است.منشاء ارزشها نظام باورها و منشاء هنجارها نظام ارزشها مي باشد.ارزشها نگرش انسان ها را درباره خوبي، بدي، مطلوبيت وعدم مطلوبيت امور مادي و ماوراء مادي تعيين مي كند.قواعد و هنجارها ناظر براعمالي هستند كه براي دستيابي به آن ارزشها بكار مي روند. لكن كشته شدن در راه خدا ارزش – هنجار است.از حيث اينكه لقاء الله است، ارزش مي باشد و از حيث اينكه جهاد شيوه نيل به لقاي خداوند است، هنجار است.ارزشها سازه هاي جامعه هستند )منشاءالهي داشته باشند يا انساني(از ديدگاه جامعه شناختي نظام ارزشي جامعه اساس كنش و كاركرد جامعه را تشكيل مي دهد.بدون آن جامعه را هرج مرج مي گيرد.نظام ارزشي جامعه الگوهايي را بوجود مي آورند كه يكپارچگي اجتماعي را حفظ مي كند.نظام ارزشي جامعه پاره ارزشها و ارزش هاي خاص را سامان مي دهد(28) بنابراين جهاد وشهادت به عنوان ارزش -هنجارمنشاء همبستگي اجتماعي و شكل گيري تصور جمعي و تشكيل سرمايه اجتماعي است.جهاد حافظ ارزشهاي مشترك و آنها عامل بقا و حيات جامعه هستند.جهاد خودباوري و هويت ديني و جمعي را شكل مي دهد.نمادهاي جهاد(شخصيت ها،مراسم،مساجد وساير نمادها) عامل همبستگي اجتماعي هستند.

موضوعات مرتبط: دفاع مقدس
برچسب‌ها: دفاع مقدس
نویسنده : اکبر احمدی
تاریخ : سه شنبه 22 / 6 / 1394

مباني،آثار و آسيب هاي فرهنگ جهاد و شهادت از ديدگاه امام

چكيده
 

پيش فرض مقاله پيشرو اين است كه حضرت امام از جهت تئوري و عمل از پيشتازان فرهنگ جهاد و شهادت مي باشد.اين مقاله در پي بررسي مباني جهان شناسي،انسان شناسي،فقهي جهاد وشهادت در انديشه امام از يك سو،تاثير آن در همبستگي و نشاط اجتماعي از سوي ديگر و غايت آن از سوي سوم مي باشد. و به.جهان شناسي فرهنگ جهاد، توحيدي» ازاوئي و سوي اوئي« است. مجاهد در سفرچهارم از مراحل سلوك الي الله است، با انجام تكليف اجتماعي و تاريخي راه بازگشت بشر به سوي خدا را باز مي كند. فرهنگ جهاد ،از نظر هستي شناختي صعود الي الله ،سير راه از ملك به ملكوت از نظر طبيعت به مقام قرب و نيل به »عند ربهم يرزقون « است ،از انسان شناختي بازگشت به فطرت اصيل واز نظر فقهي انجام تكليف الهي است. فطرت اصيل انسان، حق خواه و حقيقت جو است.انسان راه وصول به خير مطلق را از طريق فطرت مي پيمايد . امام خطابات شرعي را به خطابات قانوني و خطابات شخصي تقسيم مي كند .تنجز و فعليت يافتن دومي مشروط به شرايطي مثل علم،قدرت است.حديث رفع قلم شامل اين نوع خطاب است ،اما خطابات قانوني به هيچ شرطي مشروط نيست .همه مكلف به انجام آن هستند و اگر نتوانستند معذورند نه بدون تكليف .جهاد در راه خدا از تكاليف نوع دوم است.بنابراين اگر جهاد واجب باشد و كساني قادر به انجام آن باشند و حضور پيدا نكنند،مقصر خواهند بود.مبارزه با ظلم و طاغوت و فساد اجتماعي،سياسي،اقتصادي و ...داخلي ومبارزه با تهاجم بيگانگان،مجاهده براي تاسيس حاكميت الله و اجراي احكام الهي،تكليف شرعي هستند نه ايثار اخلاقي.

موضوعات مرتبط: دفاع مقدس
برچسب‌ها: دفاع مقدس
نویسنده : اکبر احمدی
تاریخ : شنبه 10 / 6 / 1394

بدون شك يكي از عوامل مهم و اساسي مقاومت و پيروزي در دفاع هشت ساله، نيروي انساني است، نيروهاي متشكل از بهترين و قوي‌ترين مردان بويژه جوانان عاشق و شهادت طلب ميهن اسلامي، كه در دفاع از انقلاب اسلامي و تماميت ارضي كشور مقدس جمهوري اسلامي سراز پا نمي‌شناختند. مقاومت تحسين برانگيز جوانان برومند اين سرزمين در برابر استكبار جهاني، صحنه‌هاي بي‌بديل و بي‌نظيري از شهادت و ايثار را خلق كرد كه اگر به ضبط و ثبت و تفسير و توزيع آن اهتمام نورزيم، به فرهنگ وتاريخ مردم اين مرز و بوم، جفايي جبران‌ناپذير روا داشته‌ايم. خلق اين آثار اعجاب‌آور و حيرت‌انگيز كه طبق فرمايش آن مقتداي سفر كرده، به جز در برهه‌اي كوتاه از صدر اسلام همانند ندارد، حجت را بر همگان تمام كرده است.
شاعر امروز ايراني مي‌تواند يك بار ديگر همانند فرزانه طوس، مثنوي حماسه بسرايد و اين بار قهرمان شعرش نه رستم دستان كه شهيدان بزرگواري چون شهيد همّت و شهيد باكري باشند؛ مي‌تواند مثنوي معنوي را جاني دوباره بخشد و تمثيل‌ها را از صحنه‌هاي نبردي انتخاب كند كه از تراوش خون و جان است. عارف فرزانه ايراني، امروزه مي‌تواند تذكرة الاوليايي ديگر با مضمون اين شهيدان گمنام به رشته تحرير درآورد؛ مي‌تواند بوستاني دگر بسرايد و گلستاني نو بيافريند و اسرارالتوحيد را تفسيري دگر نمايد. مفسر و اهل علم ما مي‌تواند يك بار ديگر مقام مولا علي‌عليه السلام در نهج‌البلاغه را فصل‌العين خويش قرار داده، معناي كلام حضرتش را اين بار در چهره معصوم بسيجي شهيدي جستجو كند كه ره صد ساله را يك شبه پيموده است؛ آن جا كه مولا مي‌فرمايد:
هَجَمَ بِهِمُ العِلْمُ عَلي حَقيِقَةِ الْبَصيرة وَ باشَرُوا روُحَ اليقين و ستلانوا ما اسْتَوْعهُ المُترِفونَ و اَنِسوُ بماستوحشَ مِنَ الْجاهِلُونَ وَ صَحبوا الدُّنيا بِاَندانِ ارواحُها مُعلّقه بِالمَحَل الاْعْلي اوُلئكَ خُلَفاءُ اللَّهِ فِي اَرْضِه و الدُّعاة اِلي دينَه آه آه شُوقاً اِلي رُؤيتِهِم
امواج علم بر اساس حقيقت ادراك و بصيرت آن‌ها هجوم برد و به يكباره آنان را احاطه نمود و جوهره ايمان و يقين را به جان و دل خود مسّ كرد و آنچه را خوشگذران‌ها سخت و ناهموار داشتند، نرم و ملايم و هنجار انگاشته و به آنچه جاهلان از آن در وحشت و ترس بودند، انس گرفتند.
فقط با بدن خاكي خود همنشين دنيا شدند؛ با روح‌هايي كه بر بلندترين قله از ذِروه قدس عالم ملكوت آويخته بود. ايشانند در روي زمين جانشينان خدا و داعيان بشر به سوي دين خدا. آه! آه! چقدر اشتياق زيارت و ديدارشان را دارم؟
به راستي آيا مولا مشتاق ديدار جواناني نيست كه به عشق مولا از همه چيز خود گذشته‌اند تا دين خدا را ياري رسانند؟
طفيل هستي عشقند آدمي و پري
ارادتي بنما تا سعادتي ببري
بكوش خواجه و از عشق بي نصيب مباش
كه بنده را نخرد كس به عيب بي‌هنري
مي‌صبوح و شكر خواب صبحدم تا چند؟
به عذر نيم‌شبي كوش و گريه سحري
آري، از اين مَنظَر بايد يك بار ديگر به خاطرات رزمندگان اسلام مراجعه كرد و آن حادثه‌هاي تكرار نشدني را دوباره و صدباره خواند و از آن‌ها براي تفسير و تأويل عرفان و حكمت اسلامي بهره‌جست و فهميد كه در اين نبرد، رابطه سلاح و ايمان، رابطه لازم و ملزوم است؛ هر گاه ايمان باشد، سلاح مؤثر است و لاغير و هر گاه صداقت باشد، پيروزي تابع است؛ همان گونه كه مولاي متقيان‌عليه السلام فرمود:
فَلَمَّا رَأَي‌اللَّه صِدْقَنا بِعَدوّنا الْكَيتْ وَ اَنْزَلَ عَلَيهِ النَّصْر 
آنگاه كه خداوند صداقت ما را ديد، دشمن ما را به خواري دچار ساخت و پيروزي را نصيب ما گردانيد.
با چنين انگيزه مقدسي است كه بار ديگر به سراغ خاطرات دليرمردان دفاع مقدس رفتيم تا به شكار لحظه‌ها نشسته، و اندكي از انبوه دُرّ و جواهر موجود در اين عرصه را گرد هم آوريم، تا شايد با مطالعه سطر سطر اين حماسه‌ها، بار ديگر آتش حسرت و افسوس وجودمان را فراگيرد و شگفتي‌هاي موجود در اين خاطرات، ما را از خواب غفلت بيدار كند.

موضوعات مرتبط: دفاع مقدس
نویسنده : اکبر احمدی
تاریخ : شنبه 10 / 6 / 1394

 

4. دنيا گريزي و ساده‌زيستي :

 

در ميان تعاليم ديني از «دنيا» با تعابير مختلفي ياد مي‌شود؛ گاهي مورد مذمت بسيار قرار مي‌گيرد و گاهي مورد ستايش. لذا قبل از همه لازم است براي فهم ماهيّت «دنيا»، از نصوص ديني پرسش كنيم و نظر دين و بزرگان آن را در اين‌باره جويا شويم.
در برخي از نصوص ديني «دنيا» مورد توجه قرار گرفته است؛ طوري كه مولاي متقيان علي‌عليه السلام مي‌فرمايند:
وَ انَّما ينظُرُ المُؤمِن اِلي الدُّنيا بعينِ الاعتِبار، وَ يقتات مِنها بِبَطنِ الاضطِرار 
بنابراين، دنيا عبرتكده مي‌باشدو بهره وري از آن در حد نياز و ضرورت، مفيد است. 
معبر آخرت ما دنياست، پس بايد از اين معبر خوب استفاده كرد.
اما آياتي هم در قرآن كريم وجود دارد كه »دنيا« را نكوهش مي‌كند، از جمله: 
وَ مَا الحَيوةُ الدُّنيا اِلاّ مَتاعُ الغُرُورِ 
دنيا جز متاع فريب و غرور چيزي نيست. 
وَ مَا الْحَيوةُ الدُّنيا اِلاّ لَعِبٌ وَ لَهْوٌ 
دنيا جز بازيچه كودكان و هوسراني بي‌خردان نيست. 
ياد آوري مي‌شود دنياي مذموم، دنيايي است كه به هنگام تعارض و تزاحم با آخرت، ترجيح داده مي‌شود. كافران، مشركان، منافقان و دنياپرستان، كساني هستند كه آخرت را فداي دنيا مي‌كنند.
در روايات ديگري اين چنين آمده است:
فيها اَوحي اللَّه تَعالي اِلي موسي اعلَم ان كلّ فِتنَه بَذرها حُبُّ الدُّنيا 
در آنچه خداوند به حضرت موسي وحي كرده است؛ بدان! بذر تمامي فتنه‌ها دنيا دوستي است. 
حُبُّ الدُّنيا رَأسُ الفِتنَ وَ اَصلُ المِحَن. 
دنيا دوستي سر منشأ فتنه‌ها و مايه رنج‌هاست. 
براي مبارزه در راه خدا شرايطي وجود دارد كه تحصيل آن لازم است و موانعي نيز هست كه پرهيز از آن‌ها واجب مي‌باشد. اما مهم‌ترين ركن و اصلي‌ترين شرط، همان تجارت دنيا و آخرت است؛ يعني فروش دنيا و خريد آخرت؛ و منظور از دنيا كه رأس هر خطيئه است، همان توجه به غير خداست، زيرا همان طور كه آخرت درجاتي دارد، دنيا نيز دركاتي دارد كه بعضي از برخي ديگر فروتر و پست‌تر مي‌باشد. شرط اصلي جهاد در راه خدا، همانا اجتهاد در تشخيص دنيا با همه دركات، و تمييز آخرت با همه درجات آن است و همچنين اقدام به داد و ستد و از دست دادن دنيا كه در حقيقت رهايي از دركات آن مي‌باشد. 
قرآن كريم در اين‌باره مي‌فرمايد:
قُل اِن كان آباؤُكُم و اِخوانُكُم و اَزواجُكُم وَ عَشيرتُكُم وَ اَموالٌ اقْتَرَفتُموها و تِجارةٌ تَخشَونَ كَسادَها و مَساكِنُ تَرضَونَها اَحَبّ اِلَيكُم مِنَ اللَّه رَسولِهِ وَ جِهادٍ في سَبيلِهِ فَتَربَّصوا حَتّي يَأتِي اللَّه بِأمرِه وَ اللَّهُ لايَهدي القَومَ الفاسِقين 
اي رسول! بگو اي مردم اگر شما پدران و پسران و برادران و زنان و خويشاوندان خود و اموالي را كه جمع كرده و مال‌التجاره‌اي كه از كسادي آن بيم داريد و منازلي كه به آن دل خوش نموده‌ايد، بيش از خدا و رسول و جهاد در راه او دوست مي‌داريد، پس منتظر باشيد تا قضاي حتمي خدا جاري گردد كه خداوند قوم فاسق بدكار را هدايت نخواهد كرد. 
البته مال و زن و فرزند و دارايي‌هاي دنيا تا آن جا خوب و ارزشمند هستند كه مانع راه خدا و رسول و جهاد در راه او نشوند، در غير اين صورت، آفات هدايت و دين داري به حساب مي‌آيند و كساني كه در بند دنيا و دودمان خود گرفتار شوند، از بزرگ‌ترين زيانكاران به شمار مي‌روند. اما يك مجاهد فداكار همواره اميال و منافع مادي خود را فداي منافع اسلام و خداي تعالي مي‌كند و نه تنها سرمايه‌هاي دنيايي، بلكه سرمايه معنوي خود، يعني جان را نيز تقديم خدا مي‌كند. 
امام راحل‌قدس سره فرمودند:
«بايد انسان تمام اميال خودش را فداي ميل اسلام بكند؛ همان طور كه شما و همه رزمندگان ما واقعاً يك چهره‌هايي هستيد كه جان خودشان را كه سرمايه همه چيز است، اين را دارند فدا مي‌كنند براي اسلام.» 
بنابراين، تا زماني كه انسان از دلبستگي به دنيا اجتناب كند و آنچه را كه دارد، در هر شرايطي فداي منافع اسلام كند، انگيزه دفاع در او قوت مي‌گيرد و فرهنگ دفاع نيز در مدار خود استوار مي‌ماند. اما اگر به دنيا و رفاه‌طلبي رو آورد، نه تنها انگيزه دفاع از اسلام و ارزش‌ها در او از بين نمي‌رود، بلكه دلبستگي‌ها و تعلّقات دنيايي، او را در موضع دشمني با مدافعان اسلام قرار مي‌دهد.

موضوعات مرتبط: دفاع مقدس
نویسنده : اکبر احمدی
تاریخ : شنبه 10 / 6 / 1394

 

فرهنگ شهادت و ايثار (3)

 

انس با قرآن

انيس روز و شب رزمندگان در جبهه‌ها بعد از خداي متعال، قرآن كريم بوده است. رزمندگان با شوق تلاوت قرآن و تفكر در معاني آيات آن، حقيقت اين آيه را عينيت بخشيدند كه:
اِنَّ هذاالقرآن يَهدي لِلّتي هِي اَقوَم 
به راستي كه قرآن، دستورالعمل سير و سلوك رزمندگان بوده است؛ به تعبير زيباي استاد معظم حضرت علامه حسن‌زاده آملي (حفظه‌الله):
«ما در عرفان عملي، دستورالعملي جز قرآن نداريم و روايات و ادعيه كه از اهل بيت عصمت: صادر شده، همه رشته‌هايي هستند كه از درياي بيكران قرآن منشعب شده و همه مرتبه نازله قرآن‌اند». 
رزمندگان ما با علم به اين كه قرآن كتاب انسان‌سازي است، با تعمّق در آيات قرآن، دردهاي دل خود را درمان مي‌كردند و نيرو و توان مقابله با دشمن را مرهون دلبستگي به قرآن مي‌دانستند، و يك لحظه از قرآن جدا نبودند؛ مخصوصاً در زمان عمليات، آيات و سوره‌هايي را كه حفظ بودند، در دل و زبان زمزمه مي‌نمودند و يا قرآن را در جيب روي سينه نگهداري مي‌كردند، و چه بسيار شهيداني كه خون پاكشان بر صفحات قرآن همراه آنان، نقش بست، و به راستي كه مصداق اين كلام نوراني مولاي متقيان بودند كه فرمود: 
تالينَ لأجزاء القرُآن يرتلونها تَرتيلاً يحزنون به انفسَهُم و يستثيرون به دواء دائهم. 
قرآن را بخش بخش، همراه با تأنّي و تفكر و با ترتيل قرائت مي‌كنند و بر اثر تعمّق در آيات آن، دل‌هايشان محزون مي‌شود و از اين طريق، دردهاي باطني خويش را درمان مي‌كنند.
از مصاديق بارز رابطه‌اي كه مولاي متقيان علي‌عليه السلام بين عاشقان بيدار دل و قرآن برقرار كرده است، رزمندگان ما بوده‌اند. مرحوم الهي قمشه‌اي‌قدس سره چه زيبا اين حالات را به نظم درآورده است:
همه شب تا سحر، آن عشقبازان
ز شوق دوست، چون شمع گدازان
كنند اجزاء قرآن را تلاوت
به ترتيب و تفكر وز درايت
كنند از فكر در آيات قرآن
هزاران دردِ جان خويش درمان
كتاب عشق، قرآن است درياب
صحيفه سدّ سجان است درياب
مي شيرين پاك آسمان است
ز قرآن جو كه تاك آسماني است
شهود غيبي و غيب شهودي است
صعود قوسي و قوس صعودي است
خوشا آنان كه شب زين دفتر عشق
همي خوانند نام دلبر عشق
خوشا آنان كه هر شب تا سحرگاه
بدين خوش نغمه از دل بر كنند آه
همچنين مايه آرامش دل آزادگان سرافراز ما در زندان‌هاي مخوف رژيم بعثي عراق، سه چيز بوده است: خدا، قرآن و اهل بيت‌عليهم السلام. مرحوم فيض كاشاني غزلي دارد كه بيانگر حال عزيزان ما در گوشه‌هاي اسارت است:
اگر اجل دهدم مهلت و خدا توفيق
من و خدا و كتابي و گوشه خلوت
مراد از كتاب، قرآن كريم است كه انيس دل آرام عزيزان ما بوده است.
در اين جا به ذكر خاطره‌اي از آزاده سرافراز مهندس يحيوي بسنده مي‌كنيم:
فكر كردم كه شايد روز براي خواندن قرآن بهتر باشد. صبح شد، اتاق كمي روشن‌تر بود، ولي باز هم نمي‌شد به راحتي قرآن خواند. تنها راه ورود نور به اتاق، پنجره‌اي بود به عرض نيم متر و طول دو متر كه سر تا سر آن از پوشش كركره مانندي از آلومينوم پوشيده شده بود. از اين پنجره حدود ساعت دو صبح نور خيلي باريكي وارد اتاق مي‌شد كه از سوي ديوار غربي سلول شروع مي‌شد. بعد حركت مي‌كرد و نصف سلول را طي مي‌كرد و از روي ديوار شرقي قطع مي‌شد. در اتاق به آن تاريكي براي خواندن قرآن اين بهترين فرصت بود. قرآن را دست مي‌گرفتم و با نور حركت مي‌كردم و قرآن مي‌خواندم.


موضوعات مرتبط: دفاع مقدس
نویسنده : اکبر احمدی
تاریخ : چهار شنبه 12 / 5 / 1394


 

اهميت نسل جوان 
 

ويژگي ها و استعدادهاي نهفته در وجود جوانان، مناسب ترين زمينه براي طراحي و ايجاد هرگونه تغيير و تحول فردي و اجتماعي است بطوريكه چرخهاي كثيري از انقلاب ها و تحولات توسط اين گروه به حركت درآمده و سرعت مي گيرد . كنكاش در تاريخ ملل مختلف و از جمله جريانات حاكم بر ايران در يكصد سال گذشته مؤيد اين ادعاست . بخش انبوهي از بازيگران و نقش آفرينان حوادث مختلف وامكانات وانرژي هاي بسياري مصروف و جذب و هدايت آنان به سمت اهداف معين(اعم ازاهداف مثبت يا منفي ارزشي و ضد ارزشي) شده است نكته مهم اينكه "جوانان بيش از بزرگسالان به ارزشهاي فرامادي اعتقاد دارند و اين تفاوت ارزشي جوانان وبزرگسالان ناشي از تفاوت تجربه واجتماعي شدن آنها باشد" دراسلام به جوانان توجهي خاص مبذول شده است. حضرت محمد (ص) مي فرمايد:" اوصيكم بالشباب خيراً فَانّهم اَرق افئده" توصيه ي من به شما اين است كه نيكي به جوانان را ازياد نبري" امروزه پاسداري از خون شهيدان و ابلاغ پيام انقلاب اسلامي به همت جوانان غيرتمند وآزاده متكي است. عبور از سالهاي سخت جهاد و مقاومت و الگوي كامل و سنت مطلوبي است كه جوانان را به آينده ي درخشان واميد بخش و افقهايي روشن دلگرم مي سازند (دبيرخانه ي شوراي عالي جوانان ، 1368 )

نسل جوان مهم ترين گروه مورد نظر استعمارگران
 

از ديرباز، دشمنان انسانيت، هرگاه مي خواسته اند جامعه اي را به انحطاط و تباهي بكشند، بيشترين توجه خود را به نسل جوان جامعه معطوف مي كردند، زيرا اين قشر جامعه هستند كه مي توانند به علت استعدادها و نيروها و تحرك خود، شرايط موجود را متغير سازند و اجتماع آينده را به كمال و سعادت افزونتر يا به انحراف و انحطاط بيشتر برسانند.پيامبر اكرم (ص) از همان آغاز رسالت خود، با توجه به نقش و اهميت جوانان در جامعه، سعي داشت با تهذيب و تشويق هرچه بيشتر نسل جوان، بر تحكيم پايه هاي اصيل اجتماع اسلامي بكوشد و بدين سبب نمايندگان و فرماندهاني را از سوي جوانان براي اداره ي امور انتخاب مي كرد كه در راس همه آنان، اميرالمومنين علي (ع) قرار داست كه در بسياري از نبردها، نقش عمده را بر عهده مي گرفت. امامان گرانقدر اسلام نيز، در برنامه هاي خود، به جوانان توجه بيشتري مبذول داشته و اصحاب جوان خ ود را در راه كسب علم و مبارزه با ستمگران، بسيار تشويق مي كردند.در انقلاب اسلامي ايران نير، كه حماسه ي بزرگ قرن است و به ياري خدا، زمينه ساز انقلاب جهاني اسلام، حضور جوانان و رشادت و فداكاري و ايثار آنها يكي از اركان مهم پيروزي انقلاب و حفظ ارزش هاي اصيل بوده است.به گفته ي امام خميني:"اين جوان هاي ما بودند كه فرياد زندن و مشتشان را گره كردند و « الله اكبر » گفتند. اگر فرض كنيد كه جوان هاي ما، خداي نخواسته، مبتلا به هروئين بودند، مي توانستند اين كار را بكنند؟ آدم وافوري مي تواند بلند شود و در خيابان مشتش را گره كرده و جنگ كند؟"بنابراين، مستكبران شرق و غرب، همه تلاش خود را، براي به انحطاط كشاندن جوامع، بر روي جوانان آن ها متمركز ساخته و به منظور تخدير افكار و انحراف آنان، به سرمايه گذاري هاي كلان در زمينه ي اشاعه ي فحشا، اعتياد، مراكز قمار و... پرداخته اند؛ زيرا شكي نيست كه جامعه آلوده به فساد و اعتياد به مواد مخدر، هيچ گاه قادر نخواهد بود از منافع و حقوق خود بدفاع كرده، و اساسا شناخت كاملي نسبت به آن پيدا كند(اداره امور تبليغي، 1362:16 )

اهميت معرفي و ترويج فرهنگ ايثار و شهادت در بين نسل جوان از ديدگاه امام خميني(ره) 
 

منش و ديدگاه هاي به جاي مانده از آن مرد بزرگ حضرت امام خميني (ره) همچون سرمايه ي گرانقدري روي مردم ما و همه ي جويندگان راه حق و فضيلت، بخصوص جوانان و نوجوانان موحد و مسلمان است . آن حضرت پيرامون شهادت طلبي سخنان زيادي به يادگار گذاشته كه در ذيل به چند مورد اشاره مي شود : الف : منطق قرآن آن است كه ما از خداييم و به سوي او مي رويم:مسير اسلام ، شهادت در راه هدف است و اولياي خدا (ع) شهادت را يكي پس از ديگري به ارث مي برند و جوانان متعهد ما براي نيل به شهادت، در راه خدا درخواست دعا مي كرده و مي كنند . ب: شهادت سعادت جوانان و رمز پيروزي : جوان هاي ما شهادت را سعادت مي دانند . اين رمز پيروزي آنهاست .ج: جوانان شهادت طلب : جوان هاي ما شهادت را مي خواهند . همين امروز هم كه من اين بيرون ايستاده بودم يك جوان برومندي فرياد مي كرد از آنجا كه شما دعا كنيد كه من شهيد بشوم" د: استقبال از شهادت : جوانان ما شهادت را استقبال مي كردند همان طور كه در صدر اسلام سربازهاي اسلام شهادت را استقبال مي كردند .

فرهنگ ايثار و شهادت از ديدگاه مقام معظم رهبري 
 

« حضرت آيت الله خامنه اي » فرمانده ي معظم كل قوا، حضرت آيت الله العظمي خامنه اي درخصوص فرهنگ ايثار و شهادت مي فرمايد:پاسدارانقلاب اسلامي، آگاهانه راه حسين(ع) را كه ادامه ي راه انبياء الهي است، انتخاب مي كند و در اين راه، فروغ خون حسين(ع) و شهيدان گلگون كفن كربلا را چراغ راه خويش قرارمي دهد( پيام رهبري به سمينار سراسري سپاه، 1362 )آيت الله خامنه اي در سخنراني در جمع فرماندهان و بسيجيان لشكر 27 محمدرسول الله (ص) فرمودند:" درس هاي عاشورا جدا است، درس شجاعت و درس چه و درس چه؛ از درس هاي عاشورا مهمتر؛ عبرت هاي عاشورا است ."
ديدگاه رهبرمعظم انقلاب پيرامون اهميت و نقش ترويج و معرفي فرهنگ ايثار و شهادت در بين نسل جوان
نسل جوان هر كشور يكي از بزرگترين سرمايه هاي آن كشور محسوب مي شود.جوانان استعدادها وامتيازاتي دارند كه نقطه ي اميد و نيروي محركه ومبتكرملت به حساب مي آيند . اين امتيازي است كه ملت ايران بيش از ساير كشورها از آن برخورداراست. رهبر انقلاب اسلامي از جوانان به عنوان "يك نعمت الهي " و "مركز نيرو و اميد و ابتكارعمل و در جايي ديگر آنها را ميراث گرانقدر حضرت امام خميني( ره) " و "فتح الفتوح آن حضرت" ياد مي فرمايند . رهبر معظم انقلاب اسلامي جوانان را به زنده نگه داشتن ياد و خاطره شهداي عزيز انقلاب و جنگ تحميلي و تكيه بر عظمت ، شجاعت ، تقوا و طهارت آنان و مطالعه ي وصيت نامه ي شهدا دعوت كرده و آن را موجب تحول معنوي و حقيقي جوانان مي دانند "نبايد پنداشت كه با گذشت دوازده سال از پيروزي و دو سال از پايان جنگ تحميلي ، خاطره ي شهداي عزيز انقلاب و جنگ كمرنگ شده و از يادها زدوده خواهد شد و به عكس ، تصوير آن چهره هاي مقدس،در هاله اي از نور و طهارت، روز به روز بايد در ذهن ملت ما با عظمت تر و چون چهره هاي اسطوره اي قهرمانان بزرگ ، محبوبتر و رفيع تر گردد و نام آنها و ياد آنها به همه، مخصوصاً جوانان و نوجوانان درس عظمت و شجاعت و تقوا و صفا و طهارت بدهد و خواهد داد. بخش مهمي از اين كار وظيفه ي نويسندگان وهنرمندان است. البته دوران جنگ و شرايط خاص آن روزها براي عده اي از جوانان اين مملكت يك انقلاب معنوي و حقيقي بوجود آورد.اين وصيت نامه هاي شهدا كه امام (ره)توصيه به مطالعه ي آن مي كردند به خاطر اين است كه هركدامش نمايشگر انقلاب يك نفر آدم است درجاي ديگر شهيدان را مايه ي عظمت ايران و اسلام معرفي مي فرمايند. "اگر شما جوانان در دوران جنگ تحميلي به جنگ نمي رفتيد و به جبهه خدمت نمي كرديد شهادت را به خود نمي پذيرفتيد ، امروز ايران واسلام به اين عظمت نبود و در فرازي ديگر جوانان بسيجي شهدا و جانبازان را الگوهايي فرا راه جوانان مي دانند كه بايستي شناخته شده، و راهشان براي آنها تبيين شود :در زمان خودمان هم الگو داريم ، امام الگوست . اين جوانان بسيجي ما الگو هستند.

موضوعات مرتبط: دفاع مقدس
نویسنده : اکبر احمدی
تاریخ : چهار شنبه 12 / 5 / 1394


 

شهادت وايثار در روايات واحاديث 
 

1- "عن الصادق عليه السلام عن آبائه ان رسول الله صلي الله عليه و آل قال ثلاثه يشفعون الي الله تعالي يوم القيمه فيشفعهم الابناء ثم العلماء ثم الشهدا" " امام صادق (ع) از رسول خدا (ص) نقل فرمودند: "سه طايفه شفاعت مي كنند و شفاعتشان پذيرفته مي شود: پيغمبران، علماء و شهدا" ( سفينه البحار ،ج 1،ماده شهد) 
2- رسول خدا (ص) مي فرمايند:" كسي كه از خانه خود به قصد نگهباني مرزها و يا براي جنگ و جهاد در راه خدا بيرون آيد، در هر قدمي كه بر مي دارد، هفتصد هزار حسنه داده مي شود و هفتصدهزار گناه از وي بخشيده مي شود، او در ضمان و بر عهده خدا خواهد بود به هر نحوي كه بميرد، چه با اجلش بميرد و يا اينكه شهيد شود و چنانچه برگردد، بخشوده شده و پاك گشته و دعايش در پيشگاه خدا مستجاب خواهد بود.
3- رسول خدا (ص) فرمود :مافوق هرنيكي،نيكي بيشترو هنري وجوددارد،آنجا كه مردي درراه خداكشته مي شود، بالاتر از آن نيك نيست.
4- امام رضا(ع)ازعلي(ع)نقل مي كند كه جواني درهنگام سخنراني امام علي(ع)از امام سوال كردكه فضيلت جنگجويان خدارا براي من تشريح كن. امام علي (ع) از رسول خدا حديث مفصلي را نقل مي كنداز لحظه اي كه جهادگربه ميدان جنگ مي رود تا لحظه شهادت كه دراينجا قسمتي از آن را ذكر مي كنيم:" هنگامي كه جهت نبرد پا به ميدان مي نهد ونيزه ها و تيرها رد و بدل مي شود و جنگ تن به تن شروع مي گردد، فرشتگان با پر و بال اطراف آنان رامي گيرند و از خدا مي خواهند كه او در ميدان ثابت قدم باشد. دراين هنگام منادي فرياد مي زند « بهشت زير سايه شمشيرهاست. » دراين هنگام ضربات دشمن برپيكره شهيد ساده تر و گواراتر از نوشيدن آب خنك درروز گرم تابستان است.هنگامي كه شهيد هنوزبه زمين نرسيده،حوريان بهشتي به استقبال او مي شتابند و نعمات بزرگ معنوي ومادي كه خدا جهت وي فراهم ساخته است،براي وي شرح مي دهند وهنگامي كه به روي زمين قرارمي گيرد، زمين مي گويد: آفربن برروح پاكيزه اي كه ازبدن پاكيزه عروج مي كند. بشارت باد بر تو. چيزي كه نه چشمي آن را ديده است ونه گوشي آن را شنيده است و نه از قلبي خطور كرده است، مخصوص توست وانتطارتورا مي كشد". خداوند متعال چنين مي فرمايد: "من سرپرست بازماندگان توام هر كسي بازماندگان توراخشنود كند مرا خشنود كرده است و هركسي آنها را به خشم آورد، مرا به خشم آورده است".
5- رسول خدا(ص)فرموده است:" خداوند چنين فرموده است، من جانشين شهيد خانواده وي هستم هر كسي رضايت خانواده شهيد راجلب كند،رضايت مراجلب كرده است وهركسي آنها رابه خشم آورد،مرا به خشم آورده است".( وسائل الشيعه، باب 25 ، حديث 3 )
6- »: رسول خدا(ص)فرمود:" شفع الشهيد نبي سبعين من اهله" شهيد هفتاد نفر از بستگان خودرا شفاعت مي كند . (كنز العمال، ج 4، ص 1) در اين حديث واحاديث ديگري كه درمورد شهادت و مقام شهيد آمده است، همه درجه بلند ومقام عظيم شهيد را نشان مي دهد كه بهترين نيكي است و شهيدرا به عنوان شاهد جامعه معرفي مي كند كه رضايت خداوند را شهيد با كارش جلب مي كند، حتي تا جايي كه سرپرست خانواده شهيد را خداوند خود به عهده مي گيرد. بلندترين مقام در آخرت شفاعت است كه اين مقام از آن پيغمبران، بزرگان و امامان است كه در اين كار نيز شهدا با آنان برابري مي كنند، يعني مي توانند شفاعت هفتاد نفر را بكنند.حضرت محمد صلي الله عليه و آله و سلم در سخنان مباركي كه ابو داوود آن را از ثوبان رضي الله عنه روايت كرده است، راز سستي و كاهلي را كه امروزه امت اسلامي به آن دچارشده اند،تشريح كرده است. آن حضرت مي فرمايد ": زماني فرا مي رسد كه ملتهاي ديگر مانند گرسنگاني كه به غذا حمله مي برند بر شما هجوم آورند. فردي پرسيد آيا آنگاه ما اندك هستيم؟ حضرت فرمودند : نه، آن روز تعداد شما بسيار است، اما شما مانند كف روي آب هستيد و خداوند هيبت شما را از دل دشمنانتان برداشته و شما در آن زمان بسيار سست و تنبل هستيد. پرسيده شد اي رسول خدا! سستي در چيست؟ ايشان فرمودند: علاقه به دنيا و تنفر و كراهت از مرگ ". اين همان درد مزمني است كه مسلمانان معاصر به آن مبتلا هستند. علاقه و عشق به دنيا انسان را بنده شهوات و هوا و هوسهاي دنيايي مي كند. تنفر و هراس از مرگ نيز موجب ذلت و خواري و حقارت دنيا و آخرت خواهد بود. لذا قرآن كريم نگراني انسان را نسبت به روزي برطرف ساخته و دراين كتاب مقدس تأكيد شده است كه روزي به دست خداوند است. خداوند متعال بر اين مسأله سوگند ياد كرده است و مي فرمايد،"و في السماء رزقكم و ما توعدون فو رب السماء و الأرض إنه لحق مثل ماأنكم تنطقون "(ذاريات / 22 و 23 ) در آسمان روزي شماست و نيز چيزهايي كه بدان وعد و وعيد داده مي شويد به خداي آسمان و زمين سوگند كه اين حق است، درست همانگونه كه شما سخن مي گوييد (و سخن گفتن كاملاً برايتان محسوس است و درباره آن شك و ترديدي نداريد) 
خداوند متعال درباره مرگ نيز فرموده است كه آن نيز در دست خود اوست:و لكل أمة أجل فإذا جاء أجلهم لا يستأخرون ساعة و لا يستقدمون (اعراف / 34 )هر گروهي داراي مدت زماني (مشخص و معلوم) است و هنگامي كه زمان (محدود) آنان به سر رسيد، نه لحظه اي تأخير خواهند كرد و نه لحظه اي بر آن پيشي مي گيرند.خداوند متعال همچنين مي فرمايد:قل لو كنتم في بيوتكم لبرز الذين كتب عليهم القتل إلي مضاجعهم " (آل عمران/ 154 ) بگو، اگر در خانه هاي خود هم بوديد،آنان كه كشته شدن در سرنوشتشان بود، به قتلگاه خود مي آمدند(و در مسلخ مرگ كشته مي شدند).پس اگر سرنوشت مؤمنان در وقت مرگ اين گونه است، پس شهيداني كه خداوند متعال آنان را به اين مقام برگزيده است و آنان جان خود را في سبيل الله تقديم كرده اند، چه حالي خواهند داشت؟ يقيناً آنان گرامي ترين و محبوب ترين مخلوقات در نزد خداوند مهربان هستند و چرا اين گونه نباشند كه خداوند متعال خود به ايشان وعده نيكو ترين زندگي را داده است.سعد بن ابي وقاص مي گويد: يكبار ما به امامت پيامبر نماز مي خوانديم، مردي وارد مسجد شد و هنگامي كه به صف جماعت پيوست گفت : اللهم آتني ما تؤتي عبادك الصالحين، (خداوندا به من چيزي بده كه به بندگان صالح خود مي دهي. هنگامي كه پيامبر نماز را به پايان رساند، فرمود: كداميك ازشما اين گونه دعا كرد؟ آن مرد گفت كه من گفتم يا رسول الله، ايشان فرمودند: "تو بر اسب خويش سوار مي شوي و در راه خدا به شهادت مي رسي". اين حديت را حاكم روايت كرده و گفته است كه به شرط امام مسلم صحيح است. پس نه رفتن به جنگ مرگ را نزديك مي كند و نه فرار از جنگ، آن را به تأخير مي اندازد. در اينجا خوب است به يك نكته تاريخي در اين باره اشاره گردد .خداوند متعال براي خالد بن وليد كه از قهرمانان صدر اسلام بود شهادت در جبهه هاي نبرد حق عليه باطل را مقدر نكرده بود. خالد پس از سالها شركت در جنگهاي متعدد در بسترمرگ جان به جان آفرين تسليم كرد. او پيش از مرگ گفت:به خدا قسم درهر وجب از بدنم جاي ضربه شمشير يا محل اصابت تيري وجود دارد،اما من هم مانند شتر مي ميرم، ولي بزدلان هرگز اين را نمي فهمند! اين همان چيزي است كه علي بن ابي طالب را بر آن داشت كه اين شعر معروف را بسرايد كه:

موضوعات مرتبط: دفاع مقدس
نویسنده : اکبر احمدی
تاریخ : چهار شنبه 12 / 5 / 1394


 

چكيده: 
 

فرهنگ ايثار وشهادت مجموعه اي ازمعاني نمادين است كه ايثارگري و ميل به شهادت را در افراد به وجود مي آورد و با نهادينه شدن آن، نگرشها و رفتار افراد را به سمت رفتارهاي ايثارگرانه سوق خواهد داد . انقلاب اسلامي كه خود ثمره ايثارو شهادت است ، موجب تغيير و تحول در تمامي سطوح جامعه گرديد يقيناً در اين عصر اطلاعات ، اگر ملتي در راه حفظ و تقويت دستاوردهاي فرهنگي خود قدم پيش نگذارد ، نمي تواند در مقابل تهديدها مصون بماند. خصوصا امروزه كه مظاهر تمدن جهان ، خصوصاً پيشرفت علوم، اذهان و قلوب را مسخّر ساخته است، افراد و گروه هاي مغرض، يا كم اطلاع و يا ساده لوح به تحريك سياستمداران جهان خوار، مي كوشند كه دين اسلام و فرهنگ اسلامي و ارزشهاي حاكم بر آن را مخالف و مخرب زندگي و پيشرفت معرفي كنند و براي رسيدن به اهداف خود نسل جوان ما را آماج دسيسه هاي فرهنگي خود قرار داده اند ليكن بر ماست كه در راه شناخت و بازشناسي فرهنگ اصيل اسلامي خصوصا ارتقاي فرهنگ ايثار و شهادت گامهاي موثري برداشته شود. موضوع اين نوشتار : ارتقا فرهنگ شهادت و ايثار در بين نسل جوان مي باشد و مستند براي ما مطالب و نظرات قرآن مجيد و روايات و سخنان بزرگان دين ، همچنين آرا و انديشه هاي انديشمندان اسلامي و صاحب نظران و كارشناسان در اين زمينه مي باشد.فايده اين پژوهش بررسي دو چيز است : اول: شناخت فرهنگ ايثار وشهادت و مباني آن دوم : چگونگي گسترش اين فرهنگ در نسل جوان

بيان مسئله: 
 

دريك فرايند طبيعي براي شكل گيري فرهنگي خاص،ابتدا افراد جامعه نسبت به موضوعات وعناصر تشكيل دهندهي آن فرهنگ و مسايل مطرح در آن آشنايي پيدا مي كنند و سپس با آگاهي يافتن از مزايا و آثار موجود درآن، انگيزه و تمايل لازم نسبت به آن فرهنگ وجودشان را فرا مي گيرد. آنگاه براي دستيابي و بهره مندي ازآنچه شناخته اند دست به تلاش و كوشش خواهند زد.بدين صورت فرهنگ مورد نظر گليم خويش را در آن جامعه پهن كرده و همگان را به مهماني بر سرخان فر اهم شده دعوت خواهد نمود. بنابراين چنانچه اجتماعي بخواهد ازفرهنگ سازنده ودستاوردهاي پيش برندهي ايثار و شهادت بهره مند گردد لازم است آگاهانه، هدفمند وبرنامه ريزي شده براي ايجاد وگسترش اين فرهنگ سعي و كوشش كرده و هر يك از عوامل تأثيرگذار در اين عرصه را به گونه اي چينش كند كه در جمع، از كاركرد مناسب آنها به اهداف گرانسنگ خويش نايل آيد.درفرهنگ بشري، هميشه انسان هاي فداكار مورد احترام بوده اند.حتي كساني كه شهامت از خود گذشتگي ندارند ، در برابر عظمت انسان هاي از جان گذشته ، خضوع مي كنند و زبان به تحسين آنان مي گشايند .

اهميت وضرورت تحقيق: 
 

در فرهنگ دين ،ايثار و شهادت علاوه بر نيكنام ،داراي ارزش معنوي و روحاني است.انسان فداكار،ازعلائق خويش در راه هدف هاي متعالي،مي گذرد،تا به رضايت حضرت حق دست يابد. قداست شهيدبر اصولي چون از اويي و به سوي اويي،كرامت و منزلت انسان ،پويايي انسان،كمال نيكوي ،مسابقه در نيكي ها،مرگ آگاهانه،اخلاص، زندگي راستين وتأسي به الگوهاي جاودانه متكي است. واژه شهيد از اسماء الله مي باشد . شهيد مسلماني است كه اين واژه در لغت به معاني مختلف به كار رفته است .دراصطلاح ادبيات اسلامي به مساله شهادت رويكردي ويژه دارد .در قرآن در راه خدا كشته شود كريم ماده شهد يكصدوشصت( 160 )بار به صورت مشتقات مختلف ذكر شده است واحاديث متعدد نبوي و مروي از ائمه مساله شهيد و شهادت را چون ميراثي عظيم به ما رسانيده است.شعرعربي دوره اسلامي با توجه خاص به اين موضوع،ميزان تعهد خود رابه ادبيات متعهد به اثبات رسانده است.حسان ابن ثابت،كعب بن مالك و عبدالله رواحه و شمار كثيري از شاعران مسلمان در اين دوره در پاسداري ازحريم دين حق،با ايمان وسلاح لسان به جنگ با كفار رفته وآنگاه كه درصحنه كارزارشاهد نبرداسلام و كفر هستند،با ترسيم دلاوري هاي جهادگران و دشمن تازيهايشان تاريخي هنرمندانه ومكتوب ازآن دوره برجاي گذاردند،اين اسنادهم اكنون در زمره شواهد تاريخي دوره صدر اسلام محسوب مي شود. چنانچه جامعه اي خواهان برخورداري از نسلي با عزت و آماده ي ايثار و شهادت است بايد بطور بنيادي به فرهنگسازي در اين زمينه پرداخته وعوامل تأثيرگذاردر اين عرصه راشناسايي كرده وباتمام ظرفيت وتوان براي هركدام از آنها برنامه ريزي نمايد. 
اهداف تحقيق: هدف كلي :مفهوم شناسي فرهنگ ايثار وشهادت وارتقا اين فرهنگ بين نسل جوان 
اهداف جزئي: ايثار وشهادت درقرآن - ايثار وشهادت درروايات واحاديث معصومين- ايثار وفداكاري در قبايل مختلف – بازشناسي مباني ايثار وشهادت براي نسل جوان
روش تحقيق: روش پژوهش :مستندمابراين مطالب آيات قرآني وروايات معصومين وهمچنين نظرشاعران ونويسندگان نامي وآراعرفا وفرزانگان دراين زمينه مي باشد.(كتابخانه اي -توصيفي)

موضوعات مرتبط: دفاع مقدس
نویسنده : اکبر احمدی
تاریخ : چهار شنبه 12 / 5 / 1394


 

چكيده 
 

ايثار و شهادت ، مفاهيمي ارزشمند در همه ي جوامع بشري هستند . همه ي ملّت ها به فداكاران ، جانبازان و سلحشوران خود به ديده احترام مي نگرند ؛ ليكن شيوه هاي اين تقدسگرايي و احترام متفاوت است . درآموزه هاي اسلامي ، جوهره فرهنگ ايثار و شهادت از خودگذشتگي ، اخلاص و آزادمنشي هوشمندانه و هدفمند است.ترويج و اشاعه ي فرهنگ ايثارو شهادت ، آثار بسيار مثبت اخلاقي ،اعتقادي ، سياسي ، اقتصادي ، فرهنگي را در بر دارد . اين مقاله، عواملي كه موجب رشد و انحطاط فرهنگ ايثار و شهادت بوده را با تاكيد بر قرآن و روايت جستجو كرده و هريك از عوامل رشد وانحطاط را مورد بررسي قرار داده است. 
آن گاه پس از بيان عوامل ، راهكارهايي را اشاره مي كند كه اعتقاد به آن ، اين فرهنگ را پوياتر خواهد نمود و تأثير بسزايي در جامعه ، خصوصاً نسل جوان خواهد داشت. 

1- پيش درآمد: 
 

فرهنگ ايثاروشهادت،مجموعه دستاوردهاي نظري وفكري است كه قابليت اكتساب داشته و بر اساس موازين الهي و از طريق همسان كردن رفتارها و ارزش ها و هنجارها در جامعه موجب انسجام يك جامعه ولايي مي شود و نيز به سبب نوع نگرش، بستري ازكمال و حركت به سوي قرب الهي را براي افراد مهيا مي سازد. اين امر، جامعه ولايي را از جوامع ديگر متمايز مي سازد ؛ به تعبير ديگر فرهنگ ايثار و شهاد ت ارزش هايي را مطرح و نهادينه مي سازد كه در آن افراد يك جامعه به منظور تحقّق خواست ها و اهداف الهي خود بر اساس ارزش هاي الهي حاضر به جان فشاني و حضور در صحنه هاي مجاهده مي شوند. 
دوران هشت سال دفاع مقدس ، به عنوان نقطه عطفي در نماياندن توان، شجاعت و استعداد بي نظير جوانمردان و غيرتمندان ايران زمين به شمار مي رود ؛ در اين دوران جامعه توانست با اتكاي بر آموزه هاي ديني در اين آزمون الهي ، پيروزمند ظاهر شود. دستاوردهاي ديرين تاريخ ، مبين اين واقعيت است كه ايثار و شهادت به عنوان كارآمدترين عنصر فرهنگي در تأثير بر فرآيندها و پديده هاي اجتماعي تلقي مي شود . اعتلاي فكري و معنوي جامعه منوط به مؤلّفه هايي است كه در ساختار جامعه، ترسيم وجهت يابي مي شوند ودر راستاي اين هدف ، تأثير فرهنگ ايثارو شهادت بر حركت و پويايي، آزادي و آزادگي، تعهد ومسؤليت و حتّي ارزش هاي ملي و مذهبي بسيار بارز و برجسته است. 
هدف از ترويج فرهنگ ايثار و شهادت ، فروزان نگه داشتن اين چراغ رهايي بخش، براي هر زماني است كه دشمنان خيره سر ، قصد و آهنگ نابودي دين و ايمان و تعرّض به ميهن و ناموس نمايند ؛ و ليكن لازمه ي تحقّق اين هدف مهم ، ترويج و گسترش سيره و روش زندگي رهايي بخش شهدا و ايثارگران است. چنان چه واقعيت وزيبايي دروني و ظاهري فرهنگ ايثاروشهادت با شيوه هايي اثر بخش براي عامه مردم به ويژه نسل جوان به تصوير كشيده شود و در عمق وجود آناني كه، ايثارو شهادت را تجربه نكرده اند،ريشه دواند، مي توان شاهد الگوپذيري هرچه بيشتر از اين گنجينه گران مايه بود. اين مقاله برآن است تا با توجه به آيات و روايات،به اين سؤالات پاسخ دهد:عوامل ارتقاي فرهنگ ايثار و شهادت كدامند؟ عوامل كاهنده در فرهنگ ايثارگري و شهادت طلبي چه مي باشد؟ ما در بررسي عوامل رشد و ارتقاءفرهنگ ايثار و شهادت به روش استقرايي» روش استقرايي : شيوه اي است كه درآن بسياري از قواعد كلي و قابل تعميم ، از جزء به كل است.« (1) عمل نموده ايم. اين مقاله با روش استقرائي به استخراج عوامل رشد و عوامل انحطاط اي ن فرهنگ پرداخته است.

موضوعات مرتبط: دفاع مقدس
نویسنده : اکبر احمدی
تاریخ : چهار شنبه 29 / 4 / 1394

 

صحنه اي دردناك
(به بهانه 26 مردا د سالروز ورود آزادگان سرافراز به ميهن)

كتابهاي خوبي در زمينه اسرا نوشته شده ، كه بعضي از آنان بسيار شاخص و زيباست كه ازجمله ي آنان مي توان به 2 كتاب اشاره كرد: 1. كتاب "حكايت زمستان" اثر سعيد عاكف و 2. كتاب "پايي كه جا ماند"  اثر سید ناصر حسینی پور

در هر 2 كتاب خاطرات عجيبي از دوران اسارت ديده مي شود كه مي توان به عنوان نمونه به يكي از خاطراتي كه در كتاب "پايي كه جا ماند " اشاره كرد:

 

 تکیه کلامش “کلکم مجوس و الخمینیون اعداء العرب” بود. چند بار با چوب پرچم به سرم کوبید.

از حالاتش پیدا بود تعادل روانی ندارد. از من که دور شد، حدود ده پانزده متر پشت سرم، کنار جنازه یکی از شهدا که وسط جاده بود ایستاد.

جنازه از پشت به زمین افتاده بود. نظامی سیاه سوخته عراقی کنار جنازه اش ایستاد و یک دفعه چوبِ پرچمِ عراق را به پایین جناق سینه ی شهید کوبید، طوری که چوب پرچم درون شکم شهید فرو رفت.

آرزو می کردم بمیرم و زنده نباشم.

(پاورقی: تا زمانی که پدر و مادر شهید در قید حیات هستند نمی توانم نام او را در این کتاب ببرم. با برادرش که صحبت می کردم گفت: مادرم ناراحتی قلبی دارد. تا زنده است اسم برادرم را در کتاب ننویس. امیدوارم مادر این شهید سال ها زنده باشند. ترجیح می دهم سال ها بعد به منظور ثبت جنایات رژیم بعثی عراق در جنگ، نام او را بنویسم.)  [صفحه 84]

15داستان كوتاه و خاطره از آزادگان سرافراز

توجه: این متون در برگه های " ابر و باد" یا "تذهیب" متناسب برای ایام 26 مرداد سالروز بازگشت اسرا به ميهن ؛ جهت نصب در مسجد ،  پايگاه بسيج ، دانشگاه ، اداره و يا ... می باشد

 


یکی از کارهایم توی جبهه، خنداندن بچه ها بود.

 ادای پیرمردها را درمی آوردم، تقلید صدا می کردم، بدم نمی آمد اسیر شوم. فکر می کردم اسارت یک جور زندان در بسته است.

گفتم برم بچه ها را بخندانم تا اسارت بگذرد.

 وقتی دست هایم را بردم بالا، گفتم «الحمدلله رب العالمین» به چیزی که می خواستم رسیدم.

تا دم آخر هم بچه ها را می خنداندم.

****************

تا نماز ظهرم را بخوانم، هفت هشت بار خوابم برد.

ضعف کرده بودم. بدنم پر از تیر و ترکش بود.

 به نماز عصر نرسیده، گرفتندم.

 توی سنگرهای انفرادی خودشان کارت بسیج و پلاکم را قایم کرده بودم لای دیوار سنگر.

گفت: «سربازی یا پاسدار؟»

گفتم : «سرباز.»

گفت : «چرا حمله کردید؟»

گفتم : «ما هم عین شما دستور رو اجرا کردیم.»

گفت : «قراره باز هم عملیات بشه؟ »

گفتم : «حتماً»

گفت : « چرا به شما دستور داده اند اسرا را بکُشید؟»

گفتم : «نه، همچین حرفی نیست! اون ها وضعشون از ما هم بهتره.»

قرآنش رادرآورد و گفت «ما مسلمونیم. شما چرا با ما جنگ می کنید؟»

قرآن را از دستش گرفتم و گفتم «خب ما هم مسلمونیم. ما هم به قرآن اعتقاد داریم . شما می گید فارس ها مجوسن، شما می گید ما نامسلمونیم»

****************

پایم تیر خورده بود.

 خون توی پوتینم جمع شده بود و سنگینی می کرد.

لنگه ی پوتین را در آوردم. چفیه ام را بستم روی زخم.

 آمدند پایم را پانسمان کنند. چفیه ام را که پاره می کردند، انگار قلب مرا تکه تکه می کردند.

دلم می خواست داد می زدم

«بی عرضه ها چفیه ام رو نبرید».

****************

جای ترکش ها توی بدنم دهان باز کرده بود و چرک و خون ازش می ریخت بیرون.

 پرستارها و دکترها می آمدند نگاهی می کردند و می رفتند.

انگار نه انگار.

 آخر یک دکتر آمد و دستور داد زخم هایم را بخیه بزنند.

 نه بی حس کردند، نه چیزی.

من« یا زهرا» می گفتم و آنها می دوختندم.

****************

اول های اسارت ، شب ها می آمدند در آسایشگاه را باز می کردند و ردیفمان می کردند توی محوطه، از هم حلالیت می گرفتیم .

 می گفتیم می خواهند اعداممان کنند.

 یک ربع، بیست دقیقه که می گذشت ، برمان می گرداندند داخل.

****************

ما بهش می گفتیم « تونل وحشت»

خودشان می گفتند« یوم القیامه»

یک ردیف راست، یک ردیف چپ ، می ایستادند  کابل به دست.

 باید از بینشان می گذشتیم. سر و صورتمان را با دست می گرفتیم و می رفتیم. کمی که گذشت، فهمیدیم اگر فقط از یک طرف برویم ، راست یا چپ، کم تر کتک می خوریم.

این طوری اگر آن طرفی می خواست بزند این طرف، می خورد توی سرو صورت رفقای خودش.

 

****************

همه را زدند. حتی بچه های آسایشگاه اطفال.

 می گفتند« چرا نماز جماعت می خونید؟»

ما را که زدند، تفرقه افتاد بینمان. یکی می خواند، یکی نمی خواند . اما در آسایشگاه اطفال بعد از این که یکی یکیشان را به فلک بسته بودند و پنجاه نفر که اکثرا مست بودند، با چوب و کابل کتکشان زده بودند، همه شان ایستاده بودند، نماز خوانده بودند،  

آنهم جماعت.

****************

چند تا از عراقی ها بودند که عاشق پرده ی گوش بودند.

 بچه ها را می بردند توی حمام، می زدند.

دستشان سنگین بود.

آن قدر می زدند که پرده ی گوششان پاره شود.

****************

زمستان بود .

 آمده بودند آسایشگاه را بگردند .

 هفته ای یک بار کارشان همین بود.

وقتی برگشتیم توی آسایشگاه مثل همیشه همه چیز به هم ریخته بود.

 اما این بار پتوها را هم خیس کرده بودند،     آب ریخته بودند رویشان.

****************

آمدند اسمم را صدا زدند و فرستادنم انفرادی. می گفتند گفته «ای عراقی ها دزدند»

انفرادی تنبیه زیاد داشت . فلک می کردند. می بستند به پنکه، توی کیسه می کردند و می زدند.

 دو ساعت به دو ساعت هم که نگه بان عوض می شد، باز همه ی این ها. باید یک هفته آن تو می ماندم.

 روز چهارم امانم برید. از حضرت زهرا خواستم بیاوردم بیرون. کمی بعد آمدند و در سلول را باز کردند.

****************

دم پایی هایمان را می زدیم زیر بغل مان و دور میدان وسط اردوگاه راه می رفتیم، پا برهنه .

 کف پایمان پینه بسته بود.

 این طوری می کردیم که هروقت با کابل زدندمان، کم تر اذیت شویم.

****************

مطب دکتر برای نشان دادن به صلیب سرخی ها بود.

سهمیه ی دارو هم داشت ؛ ولی چیزیش به ما نمی رسید. همه اش را خودشان بر می داشتند.

 از ما هر کسی می رفت جلوی مطب ، چند تا کپسول اسهال بهش می دادند .

فرق نمی کرد چه ش باشد. کپسول ها را باز می کردیم، می دیدیم توی بعضیشان تاید ریخته اند.

****************

توی اردوگاه هر اتاقی یک قرآن داشت.

 نفهمیدیم چی شد که یک نهج البلاغه بین قرآن ها پیدا شد. گفتیم می آیند و می برندش. قرار بر این شد که حفظش کنیم.

ورق ورقش  کردیم و پخشش کردیم بین بچه ها. به هر نقر چهار پنج خط می رسید که حفظ کند . سهم من چند خط از صفحه ی دویست و پنجاه و چهار بود. یک شب تا صبح توانستیم هرچه حفظ کرده بودیم را بنویسیم.

 روی کاغذهایی که از مقوای تاید درست کرده بودیم. بعدها هر کس صفحه ی خودش را به دیگران یاد داد. چند نفر حافظ نهج البلاغه شدند.

 

****************

نمی گذاشتند دعا بخوانیم ، به خصوص شب های  جمعه بیش تر مراقبمان بودند.

 یکی با آیینه عراقی ها را می پایید و بقیه رو به قبله دعا می خواندند.

وضعیت که قرمز می شد، یکی می خوابید، یکی راه می رفت، یکی می گفت «آخرین نفر توالت کیه؟»

گاهی می شد وسط دعای کمیل چندین بار وضعیت قرمز می زدیم.

****************

داشت می گفت« حسین جان چه کنیم که این جا نمی تونیم برات عزاداری کنیم ؟ توی زندونیم. دست کفریم»

این را که گفت، زانوهایش را گرفت توی بغل و سرش را گذاشت روش.

 شروع کرد نوحه خواندن، آهسته. می خواند و گریه می کرد. گریه ام گرفت.

 با هم گریه می کردیم.

 او سنی بود. من شیعه.

****************

عزاداری ممنوع بود، به خصوص توی محرم، اما ما انگار نه انگار. عزاداریمان را می کردیم. یکی می خواند، بقیه سینه می زدند. چنان سینه می زدند که ساختمان اردوگاه می لرزید.

آماده باش می دادند.

می ریختند پشت در آسایشگاه . می آمدند آن جا آسایشگاه ما را ساکت کنند؛ آسایشگاه دیگر شروع می کرد.

 می رفتند سراغ آن یکی ، باز یکی دیگر. نمی توانستند کاری بکنند. بچه ها هم کار خودشان را می کردند.

****************

تنمان می خارید. به خاطر شپش بود. فکر می کردیم اگر در بزنیم و بگوییم، می آیند سلول را ضد عفونی می کنند. در زدیم، نگهبان آمد. عربی که بلد نبودیم.

گفتیم« جانور، حیوان.»

گفت:« کو؟»

گذاشتیم کف دستش. گفت« کمه. کمه.»

غش غش خندید و رفت.

****************

می آمدم توی محله. خیابان، کوچه، خانه. می گفتم« دارم خواب می بینم؟»

می گفتند « نه بابا! تو آزادی. ببین این خونتونه، این خیابونتونه، این کوچه تونه.»

می گفتم« خب اگه من خواب نمی بینم، بذار ببینم ماشین می آد بوق بزنه، من می رم کنار یا نه؟»

عراقی ها که سوت می زدند، می فهمیدم هنوز همان جایم.

****************

هر روز صبح موقع تقسیم آش می گفتم« برادرها، بیاید آخرین آشتون رو ببرید.»

می گفتند « تو هر روز داری همین رو می گی و ما هنوز این جاییم.»

می گفتم« آقا آخرین آشتونه دیگه، تا فردا از آش خبری نیست.»

آخر یک روز بچه ها گفتند« دیگه این رو نگو. خسته شدیم از بس گفتی.»

همان موقع بلند گوی اردوگاه اعلام کرد که قرار است بیست و ششم مرداد تعویض اسرا شروع شود. با گریه گفتم« آخرین آشتون رو بخورید که داریم تعویض می شیم.»

****************

موصل، چهارتا اردوگاه داشت.

 پنجمیش قبرستان بود.

 از پانصد شهیدی که از آن جا آوردند. پیکر چهارتایشان سالم بود.

 نپوسیده بود.

برگرفته از کتاب « اسارت » جلد 15  از  مجموعه کتب روزگاران

 

هیچ وقت پپسی نمی خورد

(به بهانه 15 مرداد سالروز شهادت شهيد عباس بابايي)

خلبان آزاده تیسمار اکبر صیاد بورانی هم دوره اي خلبان شهيد سرلشگر عباس بابايي مي گويد:

بعضی وقت ها عباس همراه با شام نوشابه می خورد، اما نه نوشابه هایی مثل پپسی و ... که در آن زمان موجود بود ...

 چند بار به او گفتم که برای من پپسی بگیرد ولی دوباره می دیدم که نوشابه ي ديگري خرید است. یک بار به او اعتراض کردم که چرا پپسی نمی خری؟ مگر چه فرقی می کند و از نظر قیمت که با هم تفاوتی ندارد، آرام و متین گفت:

-حالا نمی شود شما نوشابه ي ديگري بخورید؟

گفتم : خوب عباس جان آخر برای چه؟

سرانجام با اصرار من آهسته گفت :

-کارخانه پپسی متعلق به اسرائیلی هاست به همین خاطر مراجع تقلید مصرف آن را تحریم کرده اند

به او خیره شدم و دانستم که او تا چه حد از شعور سیاسی بالایی برخوردار است و دردل به عمق نگرش او به مسایل ، آفرین گفتم.

15داستان كوتاه و خاطره از زندگي امير خلبان ، شهيد عباس بابايي

/**/

توجه: این متون در برگه های " ابر و باد" یا "تذهیب" متناسب برای ایام 15 مرداد سالروز شهادت شهيد خلبان عباس بابايي ؛ جهت نصب در مسجد ،  پايگاه بسيج ، دانشگاه ، اداره و يا ... می باشد


     تذكر: از آنجا كه شهادت شهيد بابايي با شهادت شهيد رداني پور(15 مرداد) در يك روز است ، از هر شهيد به جاي 20 داستان ؛ 15 داستان نصب مي شود

گزيده اي از زندگاني شهید عباس بابايي

در سال 1329 در شهرستان قزوین دیده به جهان گشود. دوره ابتدایی را در دبستان «دهخدا» و دوره متوسطه را در دبیرستان «نظام وفا» ی قزوین گذراند.

در سال 1348، در حالی که در رشته پزشکی پذیرفته شده بود، داوطلب تحصیل در دانشکده خلبانی نیروی هوایی شد.

پس از گذراندن دوره آموزشی مقدماتی خلبانی، جهت تکمیل دوره، به کشور آمریکا اعزام گردید. در این مدت دوره آموزشی خلبانی هواپیمای شکاری را با موفقیت به پایان رساند و پس از بازگشت به ایران، در سال 1351، بادرجه ستوان دومی در پایگاه هوایی دزفول مشغول به خدمت شد.

همزمان با ورود هواپیماهای پیشرفته «f-14  » به نیروی هوایی- شهید بابایی در دهم آبان ماه 1355، برای پرواز با این هواپیما انتخاب شد و به پایگاه هوایی اصفهان انتقال یافت.

پس از پیروزی شکوهمند انقلاب اسلامی وی گذشته از انجام وظایف روزانه، به عنوان سرپرست انجمن اسلامی پایگاه هوایی اصفهان به پاسداری از دستاوردهای انقلاب پرداخت.

شهید بابایی در هفتم مرداد ماه 1360 از درجه سروانی به سرهنگ دومی ارتقا پیدا کرد و به فرماندهی پایگاه هشتم اصفهان برگزیده شد. وی در نهم آذر ماه 1362، ضمن ترفیع به درجه سرهنگ تمامی، به سمت معاونت عملیات فرماندهی نیروی هوایی منصوب گردید و به ستاد فرماندهی در تهران عزیمت کرد.

او در تاریخ هشتم اردیبهشت ماه 1366 به درجه سرتیپی مفتخر شد

سرانجام عباس بابايي در 15 مرداد ماه همان سال، در حالی که به درخواست ها و خواهش های پی در پی دوستان و نزدیکانش مبنی برشرکت در مراسم حج آن سال پاسخ رد داده بود، برابر روز عید قربان در حین عملیات برون مرزی به شهادت رسید.

شهید سرلشگر خلبان ، عباس بابایی در هنگام شهادت 37 سال داشت. از او یک فرزند دختر به نام سلما و دو فرزند پسر به نام های حسین و محمد به یادگار مانده است.

*****************

به دنبال ما می دوید و از ما پوزش می خواست

یک روز که در کلاس هشتم درس می خواندیم. هنگام عبور از محله «چگینی» که از توابع شهرستان قزوین است، یکی از نوجوانان آنجا بی جهت به ما ناسزا گفت و این باعث شد تا با او گلاویز شویم.

 ما با عباس سه نفر بودیم و در برابرمان یک نفر. عباس پیش آمد و برخلاف انتظار ما، که توقع داشتیم او به یاریمان بیاید. سعی کرد تا ما را از یکدیگر جدا کند و به درگیری پایان دهد.

 وقتی تلاش خود را بی نتیجه دید، ناگهان قیافه ای بسیار جدی گرفت و در جانبداری از طرف مقابل با ما درگیر شد.

من و دوستم که از حرکت عباس به خشم آمده بودیم،به درگیری خاتمه دادیم و به نشانه اعتراض، از او قهر کردیم.

سپس بی آنکه به او اعتنا کنیم، راهمان را در پیش گرفتیم، اما او در طول راه به دنبال ما می دوید و فریاد می زد:

-مرا ببخشید آخر شما دو نفر بودید و این انصاف نبود که یک نفر را کتک بزنید.

2

(پرویز سعیدی)

*****************

او هیچ وقت پپسی نمی خورد

در طول مدتی که من با عباس در آمریکا هم اتاق بودم او همیشه روزانه دو وعده غذا می خورد، صبحانه و شام. هیچ وقت ندیدم که ظهرها ناهار بخورد. من فکر می کنم عباس از این عمل دو هدف را دنبال می کرد. یکی خودسازی و تزکیه نفس و دیگری صرفه جویی در مخارج و فرستادن پول برای دوستانش که بیشتر در جاهای دوردست کشور بودند.

بعضی وقت ها عباس همراه با شام نوشابه می خورد، اما نه نوشابه هایی مثل پپسی و ... که در آن زمان موجود بود ...

 چند بار به او گفتم که برای من پپسی بگیرد ولی دوباره می دیدم که فانتا خرید است. یک بار به او اعتراض کردم که چرا پپسی نمی خری؟ مگر چه فرقی می کند و از نظر قیمت که با فانتا تفاوتی ندارد، آرام و متین گفت:

-حالا نمی شود شما فانتا بخورید؟

گفتم : خوب عباس جان آخر برای چه؟

سرانجام با اصرار من آهسته گفت :

-کارخانه پپسی متعلق به اسرائیلی هاست به همین خاطر مراجع تقلید مصرف آن را تحریم کرده اند

به او خیره شدم و دانستم که او تا چه حد از شعور سیاسی بالایی برخوردار است و دردل به عمق نگرش او به مسایل ، آفرین گفتم.

نکته دیگر این که همه تفریح عباس در آمریکا در سه چیز خلاصه می شد: ورزش، عکاسی و دیدن مناظر طبیعی.

3

(خلبان آزاده تیسمار اکبر صیاد بورانی)

*****************

خمس مال را داده اید؟

عباس نسبت به احکام شرع بسیار پایبند بود. وقتی به منزل ما می آمد. می پرسید؟

-خمس مالتان را داده اید یا نه؟

و می گفت :

-گرچه من می دانم به شما خمس تعلق نمی گیرد چرا که یک فرش دارید و آن هم مورد استفاده است. برنج و روغن هم از مصرف سالتان کم می آید. ولی با تمام این وجود باید از یک روحانی آگاه بخواهد تا خمس مالتان را حساب کند ممکن است هیچ چیز هم به شما تعلق نگیرد، ولی این وظیفه همه ماست.

او می گفت:

-چنانچه خمس مالتان را نپردازید مالتان پاک نیست و از نظر شرع هم اشکال داد و از این گذشته مالتان برکت ندارد.

(خانم اقدس بابایی)

 

4

  

*****************

 النگوها را که می دید ناراحت می شد

من معمولا چند النگوی طلا در دست داشتم و عباس هر وقت النگوهای طلا را می دید ناراحت می شد و می گفت:

-ممکن است زنان یا دخترانی باشند که این طلاها را در دست تو ببینند و توان خرید آن را نداشته باشند؛ آنگاه طلاهای تو آنان را به حسرت وامی دارد و در نتیجه تو مرتکب گناه بزرگی می شوی. این کار یعنی فخر فروشی.

می گفت:

-در جامعه ما فقیر زیاد است؛ مگر حضرت زینب (ع) النگو به دست می کردند و یا... .

حقیقت این است که روحیه زنانه و علاقه ای که به طلا داشتم باعث شده بود نتوانم از آنها دل بکنم؛ تا اینکه یک روز بیمار بودم و النگوها در دستم بود. عباس به عیادتم آمده بود. عباس را که دیدم، دستم را در زیر بالش پنهان کردم تا النگوها را نبیند. او گفت:

-چرا بالش را از زیر سرت برداشته ای و روی دستت گذاشته ای؟

چیزی نگفتم و فقط لبخندی زدم. او بالش رابرداشت و ناگهان متوجه النگوهای من شد و نگاه معنی داری به من کرد. از این که به سفارش او توجهی نکرده بودم، خجالت کشیدم.

بعد از شهادت عباس به یاد گفته های او در آن روزها افتادم و تمام طلاهایم را به رزمندگان اسلام هدیه کردم.

5

(خانم زهرا بابایی)

*****************

رعایت حق بیت المال

حضرت آیت ا... شهید صدوقی یک دستگاه پیکان به شهید بابایی اهدا کرده بودند؛ ولی ایشان آن خودرو را متعلق به خود نمی دانشت و با آن کارهای اداری انجام می داد.

روزی جهت انجام کاری اضطراری ماشین را به امانت گرفتم و به منزل پدرم در اصفهان رفتم. ماشین را جلو خانه پارک کردم. ساعتی بعد وقتی خواستم حرکت کنم، متوجه شدم که قفل صندق عقب ماشین شکسته و در آن بازاست. در را بالا زدم. زاپاس،آچار چرخ و جک به سرقت رفته بود.

 از اینکه ماشین امانتی بود خیلی ناراحت شدم. آمدم و جریان را برای عباس توضیح دادم. پیش خود فکر کردم. با رابطه رفاقتی که بین من و او وجود دارد، او خواهد گفت که اشکال ندارد و برو یک زاپاس و جک از انبار بگیر؛ ولی بر خلاف آنچه که من تصور می کردم او گفت:

-خوب حالا چیزی نیست. برو یک زاپاس و یک جک بخر و سرجایش بگذار.

اول فکر کردم شوخی می کند؛ ولی آقای صادقی که بیشتر از من با خصوصیات اخلاقی او آشنا بود گفت:

-او جدی می گوید. برو تهیه کن. چون تو از ماشین بیت المال به درستی حفاظت نکرده ای.

حقوق ماهیانه من در آن زمان سه هزار و دویست تومان بود و اگر می خواستم فقط یک زاپاس بخرم می بایستی حدود دو هزار تومان پول می پرداختم. سرانجام با هر زحمتی که بود آنها را تهیه کردم.

آن روز و درآن شرایط از برخورد خشک شهید بابایی ناراحت شدم؛ ولی قدری که اندیشیدم؛ بر بزرگی و تقوای او آفرین گفتم: چرا که حاضر نشد حتی در مورد دوست صمیمی اش هم از اموال بیت المال کمترین گذشتی را بنماید.

6

(کمال میرمجربیان)

*****************

به اشتباه خود معترفم

برابر مقررات فنی نیروی هوایی، خلبانان می باید هر ساله مورد معاینات پزشکی قرار بگیرند و از نظر توان مهارتهای پروازی، همراه با یک استاد خلبان، پرواز کنند و چنانچه در این دو مورد قبول شدند، مجاز خواهند بود به پرواز خود ادامه بدهند.

 مسئولیت کنترل این موضوع با «افسر امنیت پرواز» است.

یک سال، شهید بابایی که فرماندهی پایگاه را نیز به عهده داشت، به علت مشکلات کاری، موفق به انجام معاینات سالانه نشده بود؛ به همین خاطر در یکی از پروازهایی که داشتند، سروان عقبائی، که افسر امنیت پرواز بودند، لیست پروازی را چک می کنند و متوجه می شوند که سرهنگ بابایی معاینات لازم را انجام نداده اند؛ به همین خاطر به ایشان می گویند:

-پرواز شما خارج از مقررات بوده است.

شهید بابایی با کمال شجاعت به اشتباه خود اعتراف می کند و می گوید:

-بنده برای هرگونه تنبیهی که شما بگوئید آماده هستم؛ و چناچه برگه بازداشت و یا هر تنبیه دیگری را بنویسید من خودم آن را امضا می کنم.

(تیمسار محمد پیراسته)

 

*****************

یک نوع خورشت

شبی از شبهای ماه مبارک رمضان، سرهنگ بابایی، همراه با خانواده در منزل ما بودند.

هنگام افطار در سفره، خرما، الویه و خورشت قیمه بود. ایشان به بنده اعتراض کردند و گفتند:

-آقای رحیمی! شما که الویه درست کرده اید دیگر چه نیازی به خورشت بود؟

آنگاه با ذکر حدیثی تذکر دادند که یک نوع خورشت بیشتر سر سفره نباشد.

(ستوان محمد علی رجبی)

*****************

او دیگر دعا نخواند

حدود سالهای 61و62، زمانی که شهید بابایی فرمانده پایگاه اصفهان بود، یکی از پرسنل نقل کرد:

در شب جمعه ای به طور اتفاقی به مسجد حسین آباد اصفهان رفتم. در تاریکی متوجه شدم صدایی که از بلندگو به گوش می آید خیلی آشناست.

 پس از پایان دعا که چراغها روشن شد، دیدم که حدسم درست بوده. کسی که دعای کمیل می خوانده است سرهنگ بابایی است. خوشحال شدم و جلو رفتم. سلام کردم و گفتم:

-جناب سرهنگ! قبول باشد ان شاءالله.

اطرافیان با شنیدن کلمه«سرهنگ»، به شهید بابایی نگاه کردند. بعد از احوالپرسی که با هم کردیم، از چهره او دریافتم که ناراحت است. وقتی علت را جویا شدم، پاسخ دادند:

-کاش واژه سرهنگ را نمی گفتی.

فهمیدم که تا آن لحظه کسی از اهالی آن منطقه شهید بابایی را نمی شناخته و ایشان هرشب جمعه به عنوان شخص عادی به آن مسجد می رفته و دعای کمیل می خوانده است.

پس از این ماجرا او دیگر در آن مسجد دعای کمیل نخواند: زیرا همیشه دوست می داشت تا ناشناس بماند.

(ستوان موسی صادقی)

 

*****************

لباس ساده

از زمان دانشجویی نوع لباس پوشیدن عباس، که همیشه ساده و بی پیرایه بود، برای من شگفتی داشت و همواره در جست و جوی پاسخی مناسب برای آن بودم.

روزی به همراه عباس در جلو گردان پروازی قدم میزدیم. پس از صحبتهای زیادی که داشتیم در مورد فلسفه پوشیدن لباس ساده و بی پیرایه اش از او سوال کردم. او در حالی که صمیمانه دستش را روی شانه ام گذاشته بود گفت:

-هیچ دلم نمی خواست راجع به این قضیه صحبت کنم؛ ولی چون اصرار داری تا بدانی؛ برایت می گویم.

پس از مکثی کوتاه گفت:

-انسان باید غرور و منیتهای خود را از میان بردارد و نفسش را تنبیه کند واز هر چیزی که او را به رفاه و آسایش مضر می کشاند و عادت می دهد پرهیز کند، تا نفس او تزکیه و پاک شود. ما نباید فراموش کنیم که هر چه در این دنیا به انسان سخت بگذرد در آن دنیا راحت تر است. دیگر اینکه تزکیه و سرکوبی هوای نفس موجب خواهد شد تا انسان برای کارهای سخت تر و بالاتر آمادگی پیدا کند.

(تیمسار خلبان عباس حزین)

10

  

*****************

یاور درماندگان بود

عباس همیشه در فکر مردم بی بضاعت بود.

در فصل تابستان به سراغ کشاورزان و باغبانان پیری که ناتوان بودند و وضع مالی خوبی نداشتند می رفت و آنان را در برداشت محصولشان یاری می کرد.

 زمستانها وقتی برف می بارید پارویی برمی داشت و پشت بامهای خانه های درماندگان و کسانی را که به هر دلیل توانایی انجام کار نداشتند، پارو می کرد.

به خاطر دارم مدتی قبل از شهادتش، در حال عبور از خیابان سعدی قزوین بودم که ناگهان عباس را دیدم. او معلولی را که هر دو پا عاجز بود و توان حرکت نداشت، بر دوش گرفته بود و برای اینکه شناخته نشود، پارچه ای نازک بر سر کشیده بود. من او را شناختم و با این گمان که خدای ناکرده برای بستگانش حادثه ای رخ داده است، پیش رفتم. سلام کردم و با شگفتی پرسیدم:

-چه اتفاقی افتاده عباس؟ به کجا می روی؟

او که با دیدن من غافلگیر شده بود، اندکی ایستاد و گفت:

-پیرمرد را برای استحمام به گرمابه می برم. او کسی را ندارد و مدتی است که به حمام نرفته.

با دیدن این صحنه، تکانی خوردم و در دل روح بلند او را تحسین کردم.

(میرزا کرم زمانی)

11

  

*****************

آیا به عباس الهام می شد؟

سرهنگ خلبان حق شناس، نماینده نیروی هوایی در قرارگاه هویزه بودند. من به همراه سرهنگ بابایی که در آن زمان پست معاونت عملیات را به عهده داشتند. برای تحویل پست سرهنگ حق شناس به قرارگاه رفته بودیم. در برخوردهای گذشته، برخورد جناب حق شناس با عباس زیاد  دوستانه به نظر نمی رسید، ولی در آن روز ایشان خیلی گرم و صمیمانه با عباس برخورد کردند اورا در آغوش گرفت و بوسیدند. حق شناس گفت:

جناب بابایی ! من نمی دانم چرا اینقدر شما را دوست دارم

 عباس هم گفت:

-خدا را شکر . ما فکر می کردیم شما از ما ناراحت هستید ولی خدا شاهد است که من هم شما را دوست دارم.

جناب حق شناس پس از سفارشات لازم به همراه سرباز راننده خداحافظی کردندو قرارگاه را به مقصد تهران ترک گفتند.

عباس پس از رفتن سرهنگ حق شناس شروع کرد به خواندن قرآن. پانزده الی بیست دقیقه ای نگذشته بود که بی اختیار روی به من کرد و گفت:

-خداوند او را بیامرزد . خدا رحمتش کند.

گفتم : که را می گویی ؟

یکباره به خود آمد و گفت :

همین طوری گفتم

لحظه ای بعد باز زیر لب گفت :

خدا رحمتش کند.

سپس چهره اش در هم کشیده شد و غمگین و ناراحت به نظر می رسید.  علتش را از او پرسیدم؛ ولی چیزی نگفت.

ده دقیقه ای گذشت ناگهان خبر آوردند، سرهنگ حق شناس در جاده با تریلی تصادف کرده و به شهادت رسیده است. بی درنگ سوار ماشین شدیم و به محل حادثه رفتیم . هنگام برگشت ، عباس سرش را به شیشه ماشین چسبانده بود و به یاد شهید حق شناس قرآن می خواند و می گریست.

12

(ستوان حسن دوشن)

*****************

غذای فرمانده

زمانی که در قرارگاه رعد بودیم بنابر ضرورت های پروازی و موقعیت های ویژه جنگی تیمسار بابایی دستور دادند تا برای خلبانان شکاری غذای مخصوص پخته شود، ولی خود جناب بابایی با توجه به اینکه بیشترین پروازهای جنگی را انجام می دادند از غذای مخصوص خلبانان استفاده نمی کردند و همان غذای معمولی را می خوردند.

 در پاسخ به اعتراض ما در مورد این که گفته بودیم چرا شما از غذای خلبانان استفاده نمی کنید، گفتند :

-یک فرمانده باید حتما از غذایی که همگان استفاده  می کنند بخورد تا آن سربازی که در خط مقدم است نگوید غذای من با فرمانده ام فرق دارد.

«سرهنگ خلیل صراف»

13

  

*****************

دیدار در عرفات

سال 1366 که به مکه مشرف شدم ، عضو کاروانی بودم که قرار بود شهید بابایی هم با آن کاروان اعزام شود. ولی ایشان نیامدند و شنیدم که به همسرشان گفته بودند: بودن من در جبهه ثوابش از حج بیشتر است .

در صحرای عرفات وقتی روحانی کاروان مشغول خواندن دعای روز عرفه بود و حجاج می گریستند من یک لحظه نگاهم به گوشه سمت راست چادر محل استقرارمان افتاد . ناگهان شهید بابایی را دیدم که با لباس احرام در حال گریستن است.

از خود پرسیدم که ایشان کی تشریف آوردند؟ کی مُحرم شده و خودشان را به عرفات رسانده اند. در این فکر بودم که نکند اشتباه کرده باشم. خواستم مطمئن شوم. دوباره نگاهم را به همان گوشه چادر انداختم تاایشان را ببینم. ولی این بار جای او را خالی دیدم.

این موضوع را به هیچ کس نگفتم چون می پنداشتم که اشتباه کرده ام .

وقتی مناسک در عرفات و منا تمام شد و به مکه برگشتیم، از شهادت تیمسار بابایی باخبر شدم در روز سوم شهادت ایشان در کاروان ما مجلس بزرگداشتی برپا شد و در آنجا از زبان روحانی کاروان شنیدم که غیر از من تیمسار دادپی هم بابایی را در مکه دیده بود. همه دریافتیم که رتبه و مقام شهید بابایی باعث شده بود تا خداوند فرشته ای را به شکل آن شهید مامور کند تا به نیابت از او مناسک حج را به جا آورد.

«سرهنگ عبدالمجید طیب »

 

 

*****************

وصیت نامه سرلشکر خلبان شهید عباس بابایی

«بسم الله الرحمن الرحیم »

انا لله و انا الیه راجعون

خدایا! خدایا ! تو را به جان مهدی تا انقلاب مهدی خمینی را نگهدار.

به خدا قسم من از شهدا و خانواده های شهدا خجالت می کشم تا وصیت نامه بنویسم.

حال سخنانم را برای خدا در چند جمله ان شاء الله خلاصه می کنم.

خدایا ! مرگ مرا و فرزندان  و همسرم را شهادت قرار بده.

خدایا ! همسر و فرزندانم را به تو می سپارم .

خدایا! من در این دنیا چیزی ندارم و هرچه هست از آن توست.

پدر و مادر عزیزم ! ما خیلی به این انقلاب بدهکاریم.

عباس بابایی

22/4/61 – 21 ماه مبارک رمضان

 

 

برگرفته از كتاب « پرواز تا بي نهايت»

موضوعات مرتبط: دفاع مقدس
برچسب‌ها: دفاع مقدس
نویسنده : اکبر احمدی
تاریخ : پنج شنبه 21 / 3 / 1394

(به بهانه 26 مردا د سالروز ورود آزادگان سرافراز به ميهن)

كتابهاي خوبي در زمينه اسرا نوشته شده ، كه بعضي از آنان بسيار شاخص و زيباست كه ازجمله ي آنان مي توان به 2 كتاب اشاره كرد: 1. كتاب "حكايت زمستان" اثر سعيد عاكف و 2. كتاب "پايي كه جا ماند"  اثر سید ناصر حسینی پور

در هر 2 كتاب خاطرات عجيبي از دوران اسارت ديده مي شود كه مي توان به عنوان نمونه به يكي از خاطراتي كه در كتاب "پايي كه جا ماند " اشاره كرد:

 

 تکیه کلامش “کلکم مجوس و الخمینیون اعداء العرب” بود. چند بار با چوب پرچم به سرم کوبید.

از حالاتش پیدا بود تعادل روانی ندارد. از من که دور شد، حدود ده پانزده متر پشت سرم، کنار جنازه یکی از شهدا که وسط جاده بود ایستاد.

جنازه از پشت به زمین افتاده بود. نظامی سیاه سوخته عراقی کنار جنازه اش ایستاد و یک دفعه چوبِ پرچمِ عراق را به پایین جناق سینه ی شهید کوبید، طوری که چوب پرچم درون شکم شهید فرو رفت.

آرزو می کردم بمیرم و زنده نباشم.

(پاورقی: تا زمانی که پدر و مادر شهید در قید حیات هستند نمی توانم نام او را در این کتاب ببرم. با برادرش که صحبت می کردم گفت: مادرم ناراحتی قلبی دارد. تا زنده است اسم برادرم را در کتاب ننویس. امیدوارم مادر این شهید سال ها زنده باشند. ترجیح می دهم سال ها بعد به منظور ثبت جنایات رژیم بعثی عراق در جنگ، نام او را بنویسم.)  [صفحه 84]

موضوعات مرتبط: دفاع مقدس
برچسب‌ها: صحنه اي دردناك
نویسنده : اکبر احمدی
تاریخ : پنج شنبه 21 / 3 / 1394

(به بهانه 21 تير روز عفاف و حجاب)

 

خانم موسوی یکی از پرستاران دوران دفاع مقدس، از میان همه ی تصویر های آن روزها یکی را که از همه ی آن ها در ذهنش پر رنگ تر است، اینچنین روایت می کند:

يادم مي آيد يک روز که در بيمارستان بوديم، حمله شديدی صورت گرفته بود. به طوري که از بيمارستان هاي صحرايي هم مجروحين زيادي را به بيمارستان ما منتقل مي کردند. اوضاع مجروحين به شدت وخيم بود. در بين همه آنها، وضع يکيشان خيلي بدتر از بقيه بود. رگ هايش پاره پاره شده بود و با اين که سعي کرده بودند زخم هايش را ببندند، ولي خونريزي شديدي داشت. مجروحين را يکي يکي به اتاق عمل مي برديم و منتظر مي مانديم تا عمل تمام شود و بعدي را داخل ببريم.

وقتي که دکتر اتاق عمل اين مجروح را ديد، به من گفت که بياورمش داخل اتاق عمل و براي جراحي آماده اش کنم. من آن زمان چادر به سر داشتم. دکتر اشاره کرد که چادرم را در بياورم تا راحت تر بتوانم مجروح را جابه جا کنم.
همان موقع که داشتم از کنار او رد مي شدم تا بروم توي اتاق و چادرم را دربياورم، مجروح که چند دقيقه ای بود به هوش آمده بود به سختي گوشه چادرم را گرفت و بريده بريده و سخت گفت: من دارم مي روم که تو چادرت را در نياوری. ما براي اين چادر داريم مي رويم... چادرم در مشتش بود که شهيد شد

از آن به بعد در بدترين و سخت ترين شرايط هم چادرم را کنار نگذاشتم

 

موضوعات مرتبط: دفاع مقدس
نویسنده : اکبر احمدی
تاریخ : پنج شنبه 21 / 3 / 1394

 

 

(به بهانه 6 اسفند سالروز شهادت شهید حمید باکری قائم مقام لشگر 10 عاشورا)

وصيت شهيد حميد باكري

شهید حمید باکری در اواسط جنگ ، جملاتي را بيان مي كند ، كه بسيار براي امروز ما كار گشاست، او مي گويد:

دعا کنید که خداوند شهادت را نصیب شما کند که در غیر این صورت زمانی فرامیرسد که جنگ تمام می شود و رزمندگان سه دسته می شوند:

دسته ای به مخالفت با گذشته خود بر میخیزند و از گذشته خود پشیمان اند.

دسته ای راه بی تفاوتی را برمیگزینند و در زندگی مادی غرق می شوند و همه چیز را فراموش می کنند.

 دسته سوم به گذشته خود وفادار می مانند و احساس مسئولیت می کنند که از شدت غصه ها و مصائب دق خواهند کرد.

پس از خدا بخواهید با وصال شهادت از عواقب زندگی بعد از جنگ در امان بمانید چون عاقبت دو دسته اول ختم به خیر نخواهد شد و جزء  دسته سوم ماندن سخت و دشوار خواهد بود

تلخ ترين روز تاريخ فوتبال ؛ چه روزيست ؟!!!

 

(به بهانه 23 بهمن ؛ تلخ ترين روز تاريخ فوتبال)

23 بهمن هر سال می گذرد ولی بسیاری نمی دانند که در این روز در سال 65 در زمین چمنی که عده ای فوتبالیست در آن ، در حال ورزش کردن بودند ، تلخ ترین روز فوتبال کشور رقم می خورد.

روزی که به مناسبت هفتمین سال فجر انقلاب اسلامی و برای ایجاد فضای نشاط و شادابی در بین مردم استان ایلام، تیم های فوتبال منتخب چوار و منتخب جوانان استان ایلام در ساعت 16 آغازگر یک مسابقه بود که این بازی نیمه تمام ماند .

نیمه اول این مسابقه با پیروزی 2 بر1 تیم جوانان استان به پایان رسید. در بین دو نیمه شهید حسین هزاوه مربی و بازیکن تیم منتخب چوار به بازیکنان گفت "فرض کنید در خط مقدم جبهه هستید. با شجاعت و شهامت بجنگید" گویی می دانست واقعه ای عظیم در راه است.

در حالی که حدود 10 دقیقه از نیمه دوم گذشته بود، هواپیماهای بی رحم دشمن بعثی ، با انواع و اقسام بمب ها، زمین فوتبال را تبدیل به خط مقدم واقعی کردند. شهید هزاوه که خودش یک پاسدار بود، لحظاتی قبل از بمباران سعی کرد با فریاد های خود همه را روی زمین بخواباند.

تعدادی از بازیکنان بر روی زمین خوابیدند و در حالی که شهید هزاوه سعی می کرد بقیه بازیکنان را نیز مطلع کند، به سمت فرزند پنج، شش ساله خود رفت و او را به بغل گرفت تا از بمباران در امان بماند. شاید شهید هزاوه می خواست این فرزند عزیزش را حفظ کند تا سالها بعد، این واقعه را به نسل های فعلی منتقل کند.

در این رخداد 15 ورزشکار و تماشاچی به شهادت رسیدند اما این رویداد در تاریخ ورزش کشور فراموش شد

کسانی که در 23 بهمن سال 65، در زمین فوتبال چوار و در حال بازی فوتبال به شهادت رسیدند، همگی از انسانهای مومن و فداکار منطقه بودند و علیرغم بمباران های متعدد رژیم بعث عراق، مردانه ایستادگی کردند و در کنار دفاع از وطن، ورزش و به ویژه فوتبال را برای ایجاد روحیه در بین مردم جنگ زده استان انتخاب کردند.

هنوز سئوالات بسیاری در ذهن ها نقش بسته است که چرا تاکنون یک مسابقه مهم برای این شهدای والامقام برگزار نشده است؟ چرا مصدومیت یک بازیکن معمولی، این همه مورد توجه رسانه ها قرار می گیرد، ولی تکه تکه شدن دهها فوتبالیست و تماشاگر فوتبال در سال 65 به راحتی فراموش می شود؟

چرا برنامه هايي مثل 90 ، كه كوچكترين و بي اهميت ترين جريان را بزرگ مي كنند ؛ تابه حال به اين مساله نپرداختند و هزاران سوال ديگر

 

 

ايرانيان ، سربازان اسلام

 

(به بهانه روز بسيج)

يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا مَنْ يَرْتَدَّ مِنْكُمْ عَنْ دينِهِ فَسَوْفَ يَأْتِي اللَّهُ بِقَوْمٍ يُحِبُّهُمْ وَ يُحِبُّونَهُ أَذِلَّةٍ عَلَى الْمُؤْمِنينَ أَعِزَّةٍ عَلَى الْكافِرينَ يُجاهِدُونَ في‏ سَبيلِ اللَّهِ وَ لا يَخافُونَ لَوْمَةَ لائِمٍ ذلِكَ فَضْلُ اللَّهِ يُؤْتيهِ مَنْ يَشاءُ وَ اللَّهُ واسِعٌ عَليمٌ [مائده-54]

 

اى كسانى كه ايمان آورده‏ايد، هر كه از شما از دينش بازگردد چه باك زودا كه خدا مردمى را بياورد كه دوستشان بدارد و دوستش بدارند. در برابر مؤمنان فروتنند و در برابر كافران سركش در راه خدا جهاد مى‏كنند و از ملامت هيچ ملامتگرى نمى‏هراسند. اين فضل خداست كه به هر كس كه خواهد ارزانى دارد، و خداوند بخشاينده و داناست.    

بعد از نزول اين آيه مردم باتعجب پرسيدند:

 اى رسول خدا اين قوم چه كسانى هستند كه اگر ما پشت به دين كنيم، خداى تعالى آنان را به جاى ما مى‏گذارد؟

 فضرب بيده على عاتق سلمان- فقال: هذا و ذووه،

رسول خدا (صلی الله علیه و آله) دست به شانه سلمان زد و فرمود: اين و قوم اين مرد است،

سپس فرمود: لو كان الدين معلقا بالثريا- لتناوله رجال من أبناء فارس.

به خدايى كه جانم به دست او است، اگر ايمان به خدا را در ثريا آويزان كرده باشند، بالأخره مردمى از فارس آن را به دست مى‏آورند

منبع: الميزان في تفسير القرآن ، جلد 5 ،  صفحه :388

به راستي ! آيا اين انسانهاي عظيم ، غير از جوانان ما خصوصا شهداي عزيز هستند؟!

حضرت امام خميني رحمه الله عليه در وصيتنامه خود مي فرمايند:

من با جرأت مدعى هستم كه ملت ايران و توده ميليونى آن در عصر حاضر بهتر از ملت حجاز در عهد رسول الله- صلى الله عليه و آله- و كوفه و عراق در عهد اميرالمؤمنين و حسين بن على- صلوات الله و سلامه عليهما- مى‏باشند. ... در صورتى كه [مردم ما ] نه در محضر مبارك رسول اكرم- صلى الله عليه و آله و سلم- هستند، و نه در محضر امام معصوم- صلوات الله عليه. ... و ما همه مفتخريم كه در چنين عصرى و در پيشگاه چنين ملتى مى‏باشيم

منبع: صحيفه امام ، جلد  ‏21، صفحه : 411

 

 

موضوعات مرتبط: دفاع مقدس
 
 
این وب سایت جهت بسط وگسترش فرهنگ قرآنی ، با لا بردن سطح آگاهیهای دینی اعتقادی تربیتی