داستان هاروت و ماروت چیست؟
«هاروت» و «ماروت» نام دو فرشته الهی است که در سرزمین بابل که در سحر و جادوگری فرو رفته و برای مردم مشکلات بسیار ایجاد نموده بود، به صورت انسان مأمور شدند تا این مشکل را رفع کنند، اما عده ای به جای این که با کلید آنان قفل زندگی را بگشایند، با آن کلید اقدام به قفل نمودن زندگی دیگران و ایجاد مشکل برای سایرین نمودند.
در تفاسیر مختلف و داستان هایی که در این خصوص نقل شده، خرافات بسیاری وارد گردیده که گاه تا حد بیان امور موهن نیز پیش رفته اند.
اما از منابع و احادیث اسلامی جریان منطقی و صحیحی استفاده می شود که در تفاسیری مانند «مجمع البیان»، «نمونه» و «المیزان» در دسترسند و خلاصه آن این است که:
«در سرزمين بابل سحر و جادوگرى به اوج خود رسيد و باعث ناراحتى و ايذاء مردم گرديده بود، خداوند دو فرشته را به صورت انسان مأمور ساخت كه عوامل سحر و طريق ابطال آن را به مردم بياموزند، تا بتوانند خود را از شر ساحران بر كنار دارند.
ولى اين تعليمات بالاخره قابل سوء استفاده بود، چرا كه فرشتگان ناچار بودند براى ابطال سحر ساحران طرز آن را نيز تشريح كنند، تا مردم بتوانند از اين راه به پيشگيرى پردازند، اين موضوع سبب شد كه گروهى پس از آگاهى از طرز سحر، خود در رديف ساحران قرار گرفتند و موجب مزاحمت تازه اى براى مردم شدند.
با اين كه آن دو فرشته به مردم هشدار دادند كه اين يک نوع آزمايش الهى براى شما است و حتى گفتند: سوء استفاده از اين تعليمات يک نوع كفر است، اما آن ها به كارهايى پرداختند كه موجب ضرر و زيان مردم شد»(1)
درباره این دو فرشته داستان های جعلی نیز وجود دارد که تفسیر «نمونه» آن را بیان و نقد نموده است:
«آنان دو فرشته بودند، خداوند آن ها را براى اين به زمين فرستاد تا بدانند اگر آن ها نيز جاى انسان ها بودند از گناه مصون نمى ماندند، و خدا را معصيت مى كردند، آن ها هم پس از فرود آمدن به زمين مرتكب چندين گناه بزرگ شدند و به دنبال آن افسانه اى در باره ستاره «زهره» نيز ساختند. همه اين ها بى اساس و جزء خرافات است و قرآن از اين امور پاک مى باشد و اگر تنها در متن آيات فوق بينديشيم خواهيم ديد كه بيان قرآن هيچ ارتباطى با اين مسائل ندارد.»(2)
در تفسیر شریف «المیزان» نیز بعد از بیان اختلافات میان مفسران و بیان نظرات آن ها، نهایتا مرحوم علامه نظر خود را نسبت به این آیه شریفه بیان می کنند:
«آيه شريفه مي خواهد يكى ديگر از خصائص يهود را بيان كند و آن متداول شدن سحر در بين آنان است، و آن را به سليمان نسبت می دادند، چون اينطور مى پنداشتند، كه سليمان آن سلطنت و ملک عجيب را، و آن تسخير جن و انس و وحش و طير را، و آن كارهاى عجيب و غريب و خوارقى كه می كرد، به وسيله سحر كرد، كه البته همه آن معلومات در دست نيست، مقدارى از آن به دست ما افتاده، يک مقدار از سحر خود را هم به دو ملک بابل يعنى هاروت و ماروت نسبت می دهند، و قرآن هر دو سخن ايشان را رد می كند، و می فرمايد: آن چه سليمان می كرد، به سحر نمی كرد و چطور ممكن است سحر بوده باشد، و حال آن كه سحر كفر به خدا است، و تصرف و دست اندازى در عالم به خلاف وضع عادى آن است.»(3)
پی نوشت ها:
1. مکارم شیرازی، ناصر، تفسیر نمونه، دارالکتب الاسلامیه، تهران، چاپ دهم، 1371، ج 1، ص 374
2. تفسیر نمونه، همان، ص 375
3. با تلخیص، طباطبایی، تفسیر المیزان، ترجمه محمد باقر موسوی، جامعه مدرسین قم ـ دفتر انتشارات اسلامی، قم، 1374، چاپ پنجم، ج1، ص 353
موضوعات مرتبط: سئوالات ویژه
برچسبها: سئوالات ویژه
آیات ناسخ و منسوخ
به نظر من آیات ناسخ، جزء کلام خدا نیستند زیرا معنا ندارد حکمی که قرار است سالیان متمادی بماند، مهلتش تا آمدن حکم بعدی باشد! این ها با تحریف، وارد قرآن شده اند مثل تورات و انجیل که تحریف شدند، و الا قرآن صدر اسلام، کمتر از این قرآن فعلی بوده است.
اگر از حقیقت نسخ آگاه شویم، بسیاری از شبهات حل می شوند. یکی از این آگاهی ها این است که بدانیم حکم منسوخ، از ابتدا به صورت موقت و مدت دار، جعل شده بوده است لذا اصلا قرار نبوده است تا ابد بماند بلکه قرار بوده، در شرائط فعلی، بطور موقت جعل شود و سپس با تغییر شرائط، حکم دائمی بیاید.
از طرفی اصل وجود نسخ از تصریحات خود قرآن است: «ما نَنْسَخْ مِنْ آيَةٍ أَوْ نُنْسِها نَأْتِ بِخَيْرٍ مِنْها أَوْ مِثْلِها أَ لَمْ تَعْلَمْ أَنَّ اللَّهَ عَلى كُلِّ شَيْءٍ قَدير»؛ هر حكمى را نسخ كنيم، و يا نسخ آن را به تأخير اندازيم، بهتر از آن، يا همانند آن را مى آوريم. آيا نمى دانستى كه خداوند بر هر چيز توانا است؟!(1)
لذا در اصل وجود نسخ، هیچ اختلافی نیست؛ هم آیه منسوخ و هم آیه ناسخ، هر دو کلام الهی و جزء آیات قرآن کریم است. بلکه اختلاف در تعداد آیات منسوخ است.
در باره تفاوت تورات و انجیل با قرآن کریم باید گفت قرآن کریم به عنوان آخرین کتاب آسمانی قرار است تا قیامت باقی باشد، لذا از تحریف مصون داشته شده است، برخلاف سایر کتب آسمانی.
دین اسلام نیز همین گونه است؛ آخرین دین و کاملترین دین الهی است لذا باید از تحریف، در امان باشد، به همین خاطر خداوند متعال، امامت و ولایت ائمه معصومین (علیهم السلام) را در ادامه رسالت پیامبر (صلی الله علیه و آله) قرار داد تا دین اسلام از انحراف در امان باشد.
لازم به ذکر است نسخ فقط در زمان رسول اکرم (صلی الله علیه و آله) و نزول قرآن بوده است و با رحلت پیامبر (صلی الله علیه و آله)، نزول وحی قرآنی پایان یافته و پرونده ناسخ و منسوخ نیز خاتمه یافته است.
موضوعات مرتبط: سئوالات ویژه
برچسبها: ناسخ و منسوخ، آیات ناسخ و منسوخ ،نسخ در قرآن ،نسخ ،تحریف
همج رعاع
«همج رعاع» یعنی چه و مراد از آن، چه کسانی هستند؟
به روایت ذیل توجه فرمایید:
«عَنْ كُمَيْلِ بْنِ زِيَادٍ قَالَ: أَخَذَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ (علیه السلام) بِيَدِي وَ أَخْرَجَنِي إِلَى نَاحِيَةِ الْجَبَّانِ فَلَمَّا أَصْحَرَ تَنَفَّسَ الصُّعَدَاءَ وَ قَالَ: يَا كُمَيْلُ إِنَّ هَذِهِ الْقُلُوبَ أَوْعِيَةٌ فَخَيْرُهَا أَوْعَاهَا احْفَظْ عَنِّي مَا أَقُولُ: النَّاسُ ثَلَاثَةٌ عَالِمٌ رَبَّانِيٌّ وَ مُتَعَلِّمٌ عَلَى سَبِيلِ نَجَاةٍ وَ هَمَجٌ رَعَاعٌ أَتْبَاعُ كُلِّ نَاعِقٍ يَمِيلُونَ مَعَ كُلِّ رِيحٍ لَمْ يَسْتَضِيئُوا بِنُورِ الْعِلْمِ وَ لَمْ يَلْجَئُوا إِلَى رُكْنٍ وَثِيق»
«كميل بن زياد نخعى» می گوید: امیرمؤمنان علی (علیه السلام) دست مرا گرفت و به بيرون شهر برد و چون بيابانى شد، نشست و آهى كشيد و سپس فرمود: اى كميل بن زياد! اين دل ها هم چون ظرف ها هستند، و بهترين آن ها آن است كه بهتر در خود نگاه دارد. پس آن چه را هم اكنون به تو مى گويم در خاطر نگاه دار؛ مردمان بر سه گونه اند: عالمان ربانى، و آموزندگانى براى رسيدن به رستگارى، و باقى همه ابلهان و نادانان هستند كه در پى هر بانگ كننده به راه مى افتند و هر بادى آنان را به سويى متمايل مى كند، نه از نور علم كسب روشنى مى كنند، و نه به پناهگاهى مطمئن و ايمن پناه مى برند.(1)
معنای لغوی
«هَمَجُ الناس: رُذالتهم»؛ همج از مردم یعنی اراذل آن ها.(2)
«الهَمَج: البَعوض، و يقال لرُذَالِ النَّاس الهَمَج تشبيهاً»؛ همج یعنی پشه، و به اراذل از مردم هم از باب تشبیه، همج گفته می شود.(3)
بنابر این:
می توان گفت «همج رعاع» یعنی افراد فرومایه، احمق، نادان، اراذل، مانند پشه در باد، حزب باد، کسانی که خیری در آن ها نیست، کسانی که بر اساس شایعات و... به این سو و آن سو مایل می شوند، کسانی که اختیاری از خودشان ندارند و با هر حرفی چرخش و تغییر می کنند، و... .
پی نوشت ها:
1. ثقفى، ابراهيم بن محمد بن سعيد بن هلال، الغارات (ط- القديمة)، محقق/مصحح: حسيني، ناشر: دار الكتاب الإسلامي، قم، 1410ق، چاپ اول، ج 1، ص 89؛ ابن شعبه حرانى، تحف العقول، محقق/مصحح: غفارى، ناشر: جامعه مدرسين ـ قم، 1404ق، چاپ دوم، ص 169؛ ابن بابویه (صدوق)، كمال الدين و تمام النعمة، انتشارات اسلامیه، ج 1، ص 290.
2. فراهیدی، خلیل بن احمد، كتاب العين، تحقیق: مھدى المخزومي و ابراھیم السامرئي، الناشر: مؤسسة دار الھجرة ـ ایران، چاپ دوم، 1409ه.ق، ج 3، ص 396.
3. ابن فارس، معجم مقاييس اللغة، محقق/مصحح: هارون، عبدالسلام محمد، ناشر: مكتب الاعلام الاسلامي ـ قم، 1404 ه.ق، چاپ اول، ج 6، ص 64.
موضوعات مرتبط: سئوالات ویژه
برچسبها: همج رعاع همج الرعاع حزب باد فرومایه اراذل
ذوی القربی
مراد از ذوی القربی پیامبر (صلی الله علیه و آله) چه افرادی اند؟
كلمه ی «ذى القربى» به معناى صاحب قرابت از ارحام است.(1) که شامل خویشاوندان نزدیک می شود. این کلمه در قرآن کریم در چندین آیه آمده است که خطاب آیات آن متوجه پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) است که مفاد برخی اختصاص به آن حضرت داشته و مفاد برخی دیگر عام بوده و شامل همه ی مکلّفین می گردد. برخی از این آیات عبارتند از:
«... وَ آتَى الْمالَ عَلى حُبِّهِ ذَوِي الْقُرْبى وَ الْيَتامى وَ الْمَساكِينَ وَ ابْنَ السَّبِيلِ وَ السَّائِلِينَ وَ فِي الرِّقابِ ...»؛(2) «... و مال (خود) را با علاقه اى كه به آن دارند به خويشاوندان و يتيمان و مسكينان و واماندگان در راه و سائلان و بردگان انفاق مى كنند».
«وَ آتِ ذَا الْقُرْبى حَقَّهُ وَ الْمِسْكِينَ وَ ابْنَ السَّبِيلِ وَ لا تُبَذِّرْ تَبْذِيراً»؛(3)«و حق نزديكان را بپرداز و (همچنين) مستمند و وامانده در راه را، و هرگز اسراف و تبذير مكن».
«فَآتِ ذَا الْقُرْبى حَقَّهُ وَ الْمِسْكِينَ وَ ابْنَ السَّبِيلِ ذلِكَ خَيْرٌ لِلَّذِينَ يُرِيدُونَ وَجْهَ اللَّهِ وَ أُولئِكَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ»؛(4)«حق نزديكان و مسكينان و ابن سبيل را ادا كن اين براى آنها كه رضاى خدا را مى طلبند بهتر است و چنين كسانى رستگارانند».
«قُلْ لا أَسْئَلُكُمْ عَلَيْهِ أَجْرًا إِلَّا الْمَوَدَّةَ فِي الْقُرْبى»؛(5) «بگو: من هيچ گونه پاداشى از شما در برابر رسالت، جز محبّت نزديكان نمى طلبم».
با آن که معنای لغوی «ذی القربی» خویشاوندان نزدیک بوده، برترین مصداق آن اهل بیت پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) چنانکه در روایات اهل سنت این امر وارد شده است که به دو مورد اشاره می گردد:
1) «احمد بن حنبل» به سند خود از «ابن عباس» نقل می کند که او گفت: «لمّا نزلت «قُلْ لا أَسْئَلُكُمْ عَلَيْهِ أَجْرًا إِلَّا الْمَوَدَّةَ فِي الْقُرْبى» قالوا: يا رسول اللَّه! من قرابتك هؤلاء الّذين وجبت علينا مودّتهم؟ قال: علي وفاطمة وابناهما»؛ (6) «هنگامى كه اين آيه نازل شد مردم خدمت پيامبر (صلى اللَّه عليه وآله) آمدند و عرض كردند: اى رسول خدا! اين نزديكان شما كه محبت آنان بر ما واجب شده چه كسانى هستند؟ فرمود: على و فاطمه و دو فرزندشان (يعنى امام حسن و امام حسين عليهما السلام)».
2) در روايت معروفى از «ابو سعيد خدرى» و غير او چنين نقل شده: «لما نزلت هذه الآية (وآت ذا القربى حقه) دعا النبي (صلى الله عليه و سلم) فاطمة وأعطاها فدك»؛ (7) «و چون این آیه نازل شد که (حق نزديكان را ادا كن) پیامبر (صلی الله علیه و آله) فاطمه (علیها السلام) را خواند و فدک را به او بخشید».
به همین مضمون این روایت در منابع شیعی از امام باقر و امام صادق (علیهما السلام) نقل شده است. (8)
هم چنین در تفسیر آیه ی: «فَآتِ ذَا الْقُرْبى حَقَّهُ»؛ (9) جمعى از مفسران، مخاطب آيه را منحصرا پيامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) دانسته اند و «ذى القربى» را خويشاوندان خاص آن حضرت معرفی نموده اند.
در مقابل جمعى ديگر از مفسران خطاب را در اين آيه عام گرفته اند و خطاب آیه را شامل پيامبر (صلی الله علیه و آله) و غير آن حضرت مى دانند، طبق اين تفسير همه ی مردم موظفند كه حق خويشاوندان و ذى القربى خود را فراموش نكنند. (10)
البته اين دو تفسير منافاتى با هم نداشته و قابل جمع اند، به اين ترتيب كه مفهوم آيه مفهوم گسترده اى است و پيامبر و خويشاوندان او مخصوصا فاطمه زهرا (علیها السلام) مصداق کامل آن است.
و از اين جا روشن مى شود كه هيچ يک از تفاسير فوق با مكى بودن اين سوره منافات ندارد چرا كه مفهوم آيه يک مفهوم جامعى است كه هم در مكه مى بايست به آن عمل شود و هم در مدينه و حتى اعطاى «فدک» به حضرت زهرا (سلام الله علیها) بر اساس اين آيه كاملا قابل قبول است.
تنها چيزى كه در اين جا باقى مى ماند جمله ی: «لما نزلت هذه الاية ...» در روايت «ابو سعيد خدرى» است كه ظاهرش آن است اعطاى فدک بعد از نزول آيه بوده است، ولى اگر «لما» را در این روایت را به معنى علت بگيريم نه به معنى زمان خاص، اين مشكل نيز حل مى شود، و مفهوم روايت آن خواهد بود كه پيامبر (صلی الله علیه و آله) به خاطر اين دستور الهى فدک را به فاطمه عطا كرد، علاوه بر آنکه گاه آياتى از قرآن دو بار نازل شده است. (11)
پی نوشت ها:
1. الزَّبيدي، تاج العروس من جواهر القاموس، الناشر دار الهداية، ج4، ص8: (وأَقْرِباؤُكَ وأَقارِبُكَ وأَقْرَبُوكَ: عَشِيرَتُكَ الأَدْنَونَ)، وفي التَّنْزِيلِ: {وَأَنذِرْ عَشِيرَتَكَ الاْقْرَبِينَ} (الشعراء: 212)؛ طباطبايى، محمدحسين، الميزان في تفسير القرآن، 20جلد، مؤسسة الأعلمي للمطبوعات - لبنان - بيروت، چاپ: 2، 1390 ه.ق، ج16، ص185: «ذو القربى صاحب القرابة من الأرحام».
2. البقرة/ 177.
3. الاسری/ 26.
4. الروم/ 38.
5. الشوری/ 23.
6. أحمد بن حنبل أبو عبد الله الشيباني، فضائل الصحابة، مؤسسة الرسالة - بيروت، ج2، ص669، ح 1141.
7. أبو يعلى الموصلي، مسند أبي يعلى، دار المأمون للتراث – دمشق، ج2، ص234، ح1075، و ج2، ص534، ح1409؛ المتقی الهندی، كنز العمال في سنن الأقوال والأفعال، مؤسسة الرسالة، ج2، ص767، ح8696؛ عبد الرحمن بن الكمال جلال الدين السيوطي، الدر المنثور، دار الفكر - بيروت، 1993، ج5،ص274: «و أخرج البزار و أبو يعلى و ابن أبى حاتم و ابن مردويه عن أبى سعيد الخدري رضى الله عنه قال لما نزلت هذه الآية «وَ آتِ ذَا الْقُرْبى حَقَّهُ» دعا رسول الله (صلى الله عليه و سلم) فاطمة فأعطاها فدك و أخرج ابن مردويه عن ابن عباس (رضى الله عنهما) قال لما نزلت «وَ آتِ ذَا الْقُرْبى حَقَّهُ» أقطع رسول الله (صلى الله عليه و سلم) فاطمة فدكا».
8. طبرسى فضل بن حسن، مجمع البيان فى تفسير القرآن، انتشارات ناصر خسرو، 1372، ج8، ص479: «روى أبو سعيد الخدري و غيره إنه لما نزلت هذه الآية على النبي (صلی الله علیه و آله) أعطى فاطمة (علیها السلام) فدكا و سلمه إليها و هو المروي عن أبي جعفر (علیه السلام) و أبي عبد الله (علیه السلام)».
9. الروم/ 38.
10. طبرسى فضل بن حسن، مجمع البيان فى تفسير القرآن، انتشارات ناصر خسرو، 1372، ج8، ص479.
11. مکارم شیرازی، تفسیر نمونه، دار الکتب الاسلامیة، 1374، ج16، ص442.
موضوعات مرتبط: سئوالات ویژه
برچسبها: ذی القربی، ذوی القربی ،پیامبر، ذا القربی
«بسم الله» نداشتن سوره توبه
علت این که سوره توبه با بسم الله آغاز نمی شود چیست؟
«مجمع البیان» چند قول را در توضیح این مساله نقل می کند: «دانشمندان و مفسران در اين باره چند قول گفته اند:
اول- آن كه اين سوره چون دنبال سوره انفال است هر دو يك سوره به حساب آيند، زيرا سوره انفال در ذكر پيمان ها است و اين سوره در رفع پيمان ها است - و اين قولى است كه «ابىّ بن كعب» گفته.
دوم- اين كه در اين سوره «بسم اللَّه» نازل نشده به خاطر آن است كه «بسم اللَّه» براى امان و مهر و رحمت است، ولى سوره برائت براى برداشتن امان و رفع آن است، از اينرو بسم اللَّه در آغاز اين سوره نازل نشد - و اين وجه از «امير المؤمنين» (عليه السلام) نقل شده، و «سفيان بن عيينه» و «ابو العباس مبرد» نيز همين وجه را اختيار كرده اند.»(1)
علامه «طباطبایی» روایاتی که بیان می کنند سوره توبه و انفال یک سوره اند را قوی تر می دانند:
«مفسرين در اينكه اين آيات سوره ايست مستقل و يا جزء سوره انفال اختلاف كرده اند، و اختلافشان در اين باره منتهى مى شود به اختلافى كه صحابه و تابعين در اين باره داشته اند. روايت وارده از ائمه اهل بيت (علیهم السلام) در اين باره نيز مختلف است، چيزى كه هست از نظر صناعت آن دسته از روايات كه دلالت دارد بر اين كه اين آيات ملحقند به سوره انفال رجحان دارد و به نظر قوى مى رسد.»(2)
سوم- در کنار این نظرات، نظر استاد «جوادی آملی» نیز قابل تامل است:
«اين سوره خصيصه ای كه دارد آن است كه در اولش بسم الله نيست اين يا برای آن است كه اين سورهٴ مباركهٴ توبه تتمه سوره انفال است - جمعاً يك سوره اند لذا لازم نبود «بسم الله» ذكر بشود و جايش نبود-.
يا اين كه نه، چون به صورت يك قطع نامه و برائتنامه است و برائت و قهر و قطع با رحمت و محبت هماهنگ نيست و «بسم الله» آيه محبت و رحمت است مناسب نيست كه در صدر سوره توبه قرار بگيرد.
بين مفسرين اين دو نظر هست و قبل از اهل تفسير تابعين و قبل از آن ها صحابه اين اختلاف نظر را داشتند چه اينكه روايات هم دو طايفه است يك طايفه می گويد چون سورهٴ مباركهٴ توبه تتمه سوره انفال است «بسم الله» در آغازش ذكر نشده … طايفه دوم رواياتی است كه دلالت دارند بر اين كه چون اين سوره غضب و قهر و قطع است با رحمت هماهنگ نيست؛ اين وجه دوم خيلی روشن نيست براي اين كه رحمت الهی هميشه پيشاپيش غضب او حركت می كند... و رهبر ساير اوصاف است هر جا اين رحمت الهی ظهور مخصوص دارد.»(3)
در ادامه بیان می کنند:
«همان طوری كه طبيب گاهی مرهم می دهد و گاهی دست به چاقو می برد و عضوی را قطع می كند اين جا هم همينطور است ... بنابراين، آن بيان كه در تعليل روايت هم آمده است نياز به تأمل دارد كه چون بسم الله آيه رحمت است و برائت از مشركين آيه قهر و غضب و عذاب است اين ها با هم هماهنگ نيستند شايد موارد ديگر هم همينطور باشد كه «بِسْمِ اللّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ ٭ تَبَّتْ يَدَا أَبِي لَهَبٍ وَتَبَّ ٭ مَا أَغْنَي عَنْهُ مَالُهُ وَمَا كَسَبَ» اين گونه از موارد هم داريد كه با ﴿بِسْمِ اللّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ﴾ دستور عذاب و قهر و قطع صادر می شود، بنابراين آن نياز به تأمل دارد كه چگونه «بسم الله الرحمان الرحيم» با برائت هماهنگ نيست.»(4)
و نقدشان به یکی بودن سوره توبه و انفال:
«و اما اين كه اين سورهٴ مباركهٴ توبه تتمه سوره انفال باشد اين از نظر سير تاريخی هماهنگ نيست براي اين كه سوره انفال در اوائل هجرت نازل شده است بعد از جريان جنگ بدر است و اين سوره برائت در سال نهم هجری چند سال بين اينها فاصله است بسياری از سور قرآنی وسط صادر شده است[یعنی در بین زمان خاتمه سوره انفال و آغاز سوره توبه] آن گاه اين تتمه آن باشد اثباتش آسان نيست مگر اين كه دليل معتبری و روايت معتبری دلالت بكند كه وجود مبارك پيغمبر (صلی الله عليه و آله و سلم) دستور دادند اين را جزء همان سوره انفال به حساب بياوريد كه روايات اينطور می خواهد بگويد لكن از نظر تناسب معنوی كاملاً منسجم اند در بخش های پايانی سورهٴ مباركهٴ انفال مطالبی است كه با صدر اين سوره كاملاً هماهنگ است.
آن چه كه جزء شاخصه های اين سوره است آن است كه اين صبغه سياسی آيات اولی اش، مشخص است كه به عنوان قطع اين پيمان و ترك رابطه است ... اين به منزله يك قطعنامه است به منزله يك برائتنامه است يك خطاب خاص است تنها تلاوت كافي نيست ابلاغ است يك حكم است يك منشور است لذا با آيات ديگر كاملاً فرق دارد با سور ديگر فرق دارد.»(5)
بنابراین سه نظر در این زمینه وجود دارد:
- سوره انفال و توبه یکی است
- عدم وجود بسم الله برای برداشتن رحمت و امان است
- سوره توبه در حکم یک قطعنامه است
اما به نظر می رسد می توان به شکلی بین دو نظر آخر را جمع کرد. به این معنی که درست است که سوری مانند «مسد» هم که شامل لعن و نفرین بر «ابولهب»است با «بسم الله الرحمن الرحیم» همراه است ولی سوره مسد سوره ای مکی است و در اوائل بعثت نازل شده و وضعیتی متفاوت با سوره برائت دارد که در اواخر دوران مدنی و پس از بیست و اندی سال تبلیغ و استدلال و دعوت ومعاهده نازل شده است. یعنی بروز دشمنی و عهد شکنی وخصومت از ناحیه کفار و مشرکین پس از این مدت تبلیغ و دعوت و برهان آوری و مذاکره و معاهده و ... شاید منجر به اتمام حجتی برای این گروه بوده و نزول سوره ای بدون آغاز رحمت عام و خاص الهی، خود مقدمه ای بر رفتاری متفاوت و دستوری متفاوت با کفار عهد شکن و مشرکان سست پیمان و شیوه ای مغایر با سابق از طرف خداوند «رحمان رحیم» می تواند باشد.
شیوه ای که در متن سوره برائت بخوبی نشان از مغایر بودن آن با سایر دستورات قبلی دارد.
پی نوشت ها:
1. فضل بن حسن طبرسی، ترجمه تفسير مجمع البيان، ترجمه حسین نوری همدانی و هاشم رسولی، نشر فراهانی، تهران، چاپ اول، ج11، ص6
2. طباطبایی، ترجمه تفسیر المیزان، ترجمه محمدباقر موسوی، جامعه مدرسین قم، دفتر انتشارات اسلامی، قم، 1374، چاپ پنجم، ج9، ص195
3. بنیاد اسراء، تفسیر سوره مبارکه توبه، جلسه اول:http://www.portal.esra.ir/Pages/Inde...Ih69cLJBFpg%3d
4. پیشین
5. پیشین
موضوعات مرتبط: سئوالات ویژه
برچسبها: سئوالات ویژه
شیطان طواف کننده
در آیه 201 سوره اعراف از «طَائِفٌ مِنَ الشَّيْطَانِ» نام برده؛ من جایی شنیدم که هر کدام از ما یک شیطان طائف داریم. این درست است؟
در تفسیر شریف «المیزان» «طَائِفٌ مِنَ الشَّيْطَانِ» به شیطان طواف کننده حول قلب تفسیر شده است:
«طائف از شيطان» آن شيطانى است كه پيرامون قلب آدمى طواف مى كند تا رخنه اى پيدا كرده وسوسه خود را وارد قلب كند يا آن وسوسه اى است كه در حول قلب مى چرخد تا راهى به قلب باز كرده وارد شود.... معنايش اين است كه در موقع مداخله شيطان به خدا پناه ببر، زيرا اين روش، روش پرهيزكاران است.
آرى پرهيزكاران وقتى شيطان طائف نزديكشان مى شود به ياد اين مى افتند كه پروردگارشان خداوند است كه مالك و مربى ايشان است، و همه امور ايشان بدست او است پس چه بهتر كه به خود او مراجعه نموده و به او پناه ببريم، خداوند هم شر آن شيطان را از ايشان دفع نموده و پرده غفلت را از ايشان بر طرف مى سازد، ناگهان بينا مى شوند.»(1)
تقریبا قریب به اتفاق مفسران «طَائِفٌ مِنَ الشَّيْطَانِ» را شیطان طواف کننده که برای وسوسه و خیالات معصیت آمیز حول قلب مؤمن طواف می کند، ترجمه و تفسیر کرده اند.(2)
پی نوشت ها:
1. طباطبایی، محمد حسین، ترجمه تفسير الميزان، محمد باقر موسوی، جامعه مدرسين حوزه علميه قم، دفتر انتشارات اسلامى، چاپ پنجم، قم، ج 8، ص 498
2. مکارم شیرازی، تفسير نمونه، دارالکتب الاسلامیه، تهران، 1371، چاپ دهم، ج 7، ص 66؛ شیخ طوسی، التبیان، بتصحیح عاملی، دار إحياء التراث العربي، بیروت، چاپ اول، ج 5، ص 64؛ طبرسی، ترجمه تفسیر مجمع البیان، ترجمه حسین نوری همدانی، نشر فراهانی، تهران، چاپ اول، ج 10، ص 148
موضوعات مرتبط: سئوالات ویژه
برچسبها: سئوالات ویژه
نوشتن سوره «یس»
از رسول گرامی اسلام (صلی الله علیه و آله) نقل شده: «هر کس سوره یس را نوشته و پس از شستن از آب آن بنوشد در درونش هزار گونه دوا و نیز هزار گونه نور و یقین و برکت و رحمت را وارد کرده است و هر گونه دردی را از او دور می کند.»
آیا برای نوشتن این سوره، شرایط زمانی و مکانی خاصی لازم هست یا خیر؟
روایتی که اشاره فرموده اید، این است:
«وَ عَنْ أَبِي بَكْرٍ قَالَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله) ... مَنْ كَتَبَهَا ثُمَ شَرِبَهَا أَدْخَلَتْ جَوْفَهُ أَلْفَ دَوَاءٍ وَ أَلْفَ نُورٍ وَ أَلْفَ يَقِينٍ وَ أَلْفَ بَرَكَةٍ وَ أَلْفَ رَحْمَةٍ وَ نَزَعَتْ عَنْهُ كُلَّ غِلٍّ وَ دَاء»
ابوبكر از رسول خدا (صلی الله علیه و آله) روايت كرده ... و كسى كه بنويسد (سوره یس را) آن گاه بياشامد، هزار دواء و هزار نور و هزار يقين و هزار بركت و هزار رحمت بر او وارد شود و هر درد و بيمارى از او بر طرف گردد. (1)
اما در باره نوشتن سوره یس، نکاتی عرض می شود:
1. سند این روایت ضعف دارد زیرا سلسله راویان تا معصوم، ذکر نشده است. البته مضمون و محتوا مشکلی ندارد و با توجه به روایات مختلف و متعدد در زمینه آثار و فضائل سوره «یس»، عمل بر طبق این روایت، به امید ثواب و وصول به آن اثار، اشکالی ندارد و انشاءالله از آثارش نیز بهره مند می شوید.
2. در باره نوشتن سوره «یس»، در این روایت و یا حتی در سایر روایات، آداب خاصی بیان نشده و الزامی در این خصوص از طرف معصوم نیامده است؛ لذا هر طور بخواهید و با امکاناتی که دارید می توانید آن را بنویسید.
3. البته یک سری مسائلی است که عمومی است، یعنی بطور کلی برای دعا نویسی، نوشتن حرز و...، رعایت آن ها می تواند اثرگذار باشد، که حتما مستحضر هستید، مثل طهارت داشتن (غسل و وضو)، رو به قبله بودن، استفاده از کاغذ و قلمی که هم پاک باشند و هم با مال حلال خریداری یا تهیه شده باشند، و... . برخی از اساتید هم می گویند حتی قلم و دوات و کاغذ آن باید از تولیدات مسلمانان باشد تا اثرگذار شود.
4. می توان، هم برای خوشبو و خوش رنگ بودن و یا برای این که ادب و احترام بیشتری رعایت شود، در جوهر و دوات آن از گلاب و زعفران استفاده کرد. در روایت ذیل به استفاده از زعفران اشاره شده است:
«وَ رُوِيَ أَنَّهُ مَنْ كَانَ مَغْلُوباً عَلَى عَقْلِهِ قُرِئَتْ عَلَيْهِ يس أَوْ كَتَبَهُ وَ سَقَاهُ فَإِنَّهُ يَبْرَأُ فَإِنْ كَتَبْتَهُ بِمَاءِ الزَّعْفَرَانِ فِي إِنَاءٍ مِنْ زُجَاجٍ فَهُوَ خَيْرٌ فَإِنَّهُ يَبْرَأ»
روايت شده كسی که كمبود عقلى داشته باشد، بر او سوره «يس» خوانده شود يا بنويسند و به او بخورانند كه علاج گردد، و اگر آن را با آب زعفران در ظرفى شيشه اى بنويسيد بهتر است.(2)
5. برای زمان آن هم می توان در اوقاتی که دعا بیشتر در مظان استجابت است، این کار را انجام داد، مثل اوقات اذان، بعد از نماز، بین الطلوعین و ... .
6. در بین روزهای هفته هم به عنوان مثال، روز جمعه فضیلت بیشتری دارد.
بنابر این؛
از نظر شرعی یا از طرف معصوم، آداب خاصی برای این کار، واجب و الزام نشده است؛ البته رعایت یکسری آداب می تواند اثرگذاری دعا را بیشتر کند، مثل با وضو بودن، رو به قبله بودن، بین الطلوعین و بعد از نماز، روز جمعه، و...
پی نوشت ها:
1. طبرسی، مجمع البیان فی تفسیر القرآن، انتشارات: ناصر خسرو ـ تهران، ج 8، ص 646.
2. طبرسى، حسن بن فضل، مكارم الأخلاق، ناشر: الشريف الرضي ـ قم، 1370 ه.ش، چاپ چهارم، ص 364.
موضوعات مرتبط: سئوالات ویژه
برچسبها: سئوالات ویژه
نام پیامبران در قرآن
در قرآن، خداوند چند مرسل را صریحا نام برده است؟
در قرآن کریم نام 27 پیامبر ذکر شده است. اسامى پیامبرانى که در قرآن آمده است عبارتند از:
آدم، نوح، ادریس، هود، صالح، ابراهیم، لوط، اسماعیل، الیسع، ذوالکفل، الیاس، یونس، اسحاق، یعقوب، یوسف، شعیب، موسى، هارون، داوود، سلیمان، ایوب، زکریا، یحیى، اسماعیل صادق الوعد، عیسى و محمد(صلی الله علیه وآله) و عزیر.
«وَإِسْمَاعِيلَ وَإِدْرِيسَ وَذَا الْكِفْلِ كُلٌّ مِنَ الصَّابِرِينَ»(1)
«وَيَا قَوْمِ لَا يَجْرِمَنَّكُمْ شِقَاقِي أَنْ يُصِيبَكُمْ مِثْلُ مَا أَصَابَ قَوْمَ نُوحٍ أَوْ قَوْمَ هُودٍ أَوْ قَوْمَ صَالِحٍ وَمَا قَوْمُ لُوطٍ مِنْكُمْ بِبَعِيدٍ»(2)
«وَاذْكُرْ فِي الْكِتَابِ إِسْمَاعِيلَ إِنَّهُ كَانَ صَادِقَ الْوَعْدِ وَكَانَ رَسُولًا نَبِيًّا»(3)
«إِنَّ اللَّهَ اصْطَفَى آدَمَ وَنُوحًا وَآلَ إِبْرَاهِيمَ وَآلَ عِمْرَانَ عَلَى الْعَالَمِينَ»(4)
«إِذْ قَالَ لَهُمْ شُعَيْبٌ أَلَا تَتَّقُونَ»(5)
«وَمَا مُحَمَّدٌ إِلَّا رَسُولٌ قَدْ خَلَتْ مِنْ قَبْلِهِ الرُّسُلُ...»(6)
«وَقَالَتِ الْيَهُودُ عُزَيْرٌ ابْنُ اللَّهِ»(7)
«وَ وَهَبْنا لَهُ إِسْحاقَ وَ یَعْقُوبَ کُلاًّ هَدَیْنا وَ نُوحاً هَدَیْنا مِنْ قَبْلُ وَ مِنْ ذُرِّیَّتِهِ داوُدَ وَ سُلَیْمانَ وَ أَیُّوبَ وَ یُوسُفَ وَ مُوسى وَ هارُونَ وَ کَذلِکَ نَجْزِی الْمُحْسِنِینَ»(8)
«وَ زَکَرِیَّا وَ یَحْیى وَ عِیسى وَ إِلْیاسَ کُلٌّ مِنَ الصَّالِحِینَ»(9)
«وَ إِسْماعِیلَ وَ الْیَسَعَ وَ یُونُسَ وَ لُوطاً وَ کلاًّ فَضَّلْنا عَلَى الْعالَمِینَ»(10)
«وَ اذْکُرْ عِبادَنا إِبْراهِیمَ وَ إِسْحاقَ وَ یَعْقُوبَ أُولِی الْأَیْدِی وَ الْأَبْصارِ»(11)
«وَ اذْکُرْ إِسْماعِیلَ وَ الْیَسَعَ وَ ذَا الْکِفْلِ وَ کُلٌّ مِنَ الْأَخْیارِ»(12)
«وإِذْ أَخَذْنا مِنَ النَّبِیِّینَ مِیثاقَهُمْ وَ مِنْکَ وَ مِنْ نُوحٍ وَ إِبْراهِیمَ وَ مُوسى وَ عِیسَى ابْنِ مَرْیَمَ وَ أَخَذْنا مِنْهُمْ مِیثاقاً غَلِیظا ً»(13)
نکته قابل توجه در بحث انبیاء الهی این است که نام تعداد زیادی از آن بزرگواران نه در قرآن کریم و نه در روایات ذکر نشده است، البته در برخی روایات یا آثار تاریخی و استنادات، از وجود مقبره مطهر برخی از انبیاء(علیهم السلام) در مناطق مختلف جهان، خبر داده شده است. هم چنین می دانیم که بر اساس روایات در میان حجر اسماعیل نیز برخی از انبیاء(علیهم السلام) مدفونند.
در روایات نیز نام برخى انبیاء آمده است، همچون شعیا، حیقوق یا حبقوق، دانیال، جرجیس و حنظله و خالد.(14)
ما از اکثر پیامبران الهی اطلاعی در دست نداریم حتی در حد نام. زیرا اکثر انبیاء شریعت مستقل نداشتند و به شریعت پیامبر دیگر دعوت می کردند. این پیامبران خودشان به طور مستقیم از خداوند وحی دریافت می کردند، ولی از سوی وی مأمور به شریعت پیامبر دیگری بودند.
هم چنین بسیاری از پیامبران معروف نبودند و براساس روایات، بر یک شهر یا روستا یا یک خانواده مبعوث شدند.
لذا اطلاعاتی از آنان ثبت نشده و در روایات نیز نام و مطلبی از آنان بیان نشده مگر این که به مناسبتی مطلبی در خصوص یک نبی و پیامبر الهی مطرح شده باشد.
پی نوشت ها:
1. انبیاء/ 85
2. هود/ 89
3. مریم/ 54
4. آل عمران/ 33
5. شعراء/ 177
6. آل عمران/ 144
7. توبه/ 30
8. انعام/ 84
9. انعام/ 85
10. انعام/ 86
11. ص/ 45
12. ص/ 48
13. احزاب/ 7
14. طباطبایی، المیزان فی تفسیر القرآن،دفتر انتشارات اسلامی، قم، چاپ پنجم، 1417ق، ج 2، ص 144
موضوعات مرتبط: سئوالات ویژه
برچسبها: سئوالات ویژه
چرا باید برای ظهور و سلامتی امام زمان(عج) دعا کنیم؟
موضوعات مرتبط: سئوالات ویژه
برچسبها: سئوالات ویژه که کمتر شنیده ایم
کوچک شمردن گناهان چه خطری دارد؟
حدیث داریم هیچی را پست ندانید. شاید ولی خدا در همین بود که گفتی این کسی نیست. هیچ گناهی را کوچک نشمارید. شاید همان گناه شما را زمین انداخت. نگویید پوست خیار است. پوست خیار چیزی نیست ولی ممکن است یک قهرمان را زمین بیاندازد. یک میکروب مگر چقدر حجم و طولش است. یک میکروب ممکن است یک نفر را از پا دربیاورد. هیچکس را کوچک نشمارید، گناه را کوچک نشمارید، گاهی آدم فکر میکند مثلاً اینکه چیزی نیست. در
موضوعات مرتبط: سئوالات ویژه
برچسبها: سئوالات ویژه که کمتر شنیده ایم
چرا بعضی از انسانها از مسیر روشن حق منحرف می شوند ؟
لجاجت است، «وَ جَحَدُوا بِها وَ اسْتَيْقَنَتْها أَنْفُسُهُمْ» (نمل/۱۴) تبلیغات، «عِجْلًا جَسَداً لَهُ خُوار» (اعراف/۱۴۸) گوساله سامری را طوری این هنرمند ساخته بود، سامری هنرمند مجسمهسازی بود. یک گوسالهای درست کرد که وقتی باد به آن میخورد صدا میکرد. مثل سوتهایی که زمین ورزش میزنند و صدا میکند، گاهی دوستان نا اهل است، راه حق را میداند، رفیقش خرابش میکند. حالا دوست همسر باشد، بچه باشد، همسایه باشد یا فامیل باشد، «لَقَدْ أَضَلَّنِي عَنِ الذِّكْرِ» (فرقان/۲۹) «يا وَيْلَتى لَيْتَنِي لَمْ أَتَّخِذْ فُلاناً خَلِيلًا» (فرقان/۲۸) یکی هم مسئولین نااهل، روز قیامت به بعضی میگویند: چرا منحرف شدی؟ مگر حق را نفهمیدی؟ میگوید: حق را فهمیدم، منتهی «أَطَعْنا سادَتَنا وَ كُبَراءَنا» (احزاب/۶۷)خداوند می فر ماید:«لا يَخْلُقُونَ شَيْئاً» (نحل/۲۰) چیزی نمیتوانند خلق کنند، کسی که عقبش میروی، غیر از خدا هیچی نمیتواند خلق کند. یکجای دیگر میگوید: «لَنْ يَخْلُقُوا ذُبابا» (حج/۷۳) یک مگس هم نمیتوانند خلق کنند. یعنی همه رئیس جمهورها جمع شوند، نمیتوانند یک مگس خلق کنند. اگر یک مگس یک چیزی برداشت و فرار کرد، همه رئیس جمهورها عقبش بدوند نمیتوانند از او بگیرند. «وَ إِنْ يَسْلُبْهُمُ الذُّبابُ شَيْئاً» نه میتوانند مگس خلق کنند و نه اگر مگس یک چیزی برداشت و فرار کرد، میتوانند از او بگیرند. «لا ینصرون» نمیتواند نصرت کند، این برای دنیاست، آخرت هم همینطور است.
موضوعات مرتبط: سئوالات ویژه
برچسبها: سئوالات ویژه که کمتر شنیده ایم
خداشناسی فطری یعنی چه ؟
یعنی فطرتی که زمان و مکان و سن و رژیم ندارد. مثلاً میگویند: علاقه مادر به بچه فطری است. یعنی در چه زمانی؟ همیشه مادر بچه را دوست دارد؟ در چه مکانی؟ همهجا، معلم و استاد نمیخواهم، تبلیغ و تلقین هم نمیخواهد. اتوماتیک مادر بچهاش را دوست دارد. مادر به فرزند علاقه فطری دارد، یعنی زمان و مکان ندارد، استاد و شاگرد هم ندارد. مثل چاهی که از درونش آب میجوشد، عشق مادر به بچه فطری است.
خداشناسی هم فطری است باز دلیل این است که هرکس در بن بست قرار گرفت از عمق دلش دنبال یک ناجی و منجی میگردد. دنبال دو تا نمیگردد. وقتی آدم در دریا کشتیاش نقص فنی پیدا کرد و بنا شد غرق شود، آنوقت هواپیما دارد سقوط میکند، مسافر اگر متوجه شد دارد سقوط میکند فقط یک ناجی میخواهد. وسط غرق یک ناجی، وقت اضطرار که همه نخها قیچی میشود، هیچ نخی به مادیات وصل نیست انسان دنبال یک قدرتی میگردد که نجاتش بدهد.
موضوعات مرتبط: سئوالات ویژه
برچسبها: سئوالات ویژه که کمتر شنیده ایم
حدیث (1) ابو عبد اللَّه محمّد بن شاذان بن احمد بن عثمان پرواذی می گوید: ابو علی محمّد بن محمّد بن حرث بن سفیان حافظ سمرقندی از صالح بن سعید ترمذی از عبد المنعم بن ادریس از پدرش، از وهب بن منبه نقل نموده که حضرت ادریس علیه السّلام مردی بلند قامت بوده که شکمش درشت و سینه اش فراخ و جسدش کم مو ولی سرش موی انبوه داشت، یکی از دو گوشش بزرگتر از دیگری و سینه اش نازک و صدایش ظریف و قدم هایش در وقت راه رفتن کوچک و نزدیک هم بود. « و سرّ نامیدنش به ادریس این بود که بسیار حکمت های الهی و سنن و احکام دینی و اسلامی را تدریس نمود.او بارزترین و شاخص ترین افراد طائفه اش محسوب می شود، وی در عظمت خدای عزّ و جلّ اندیشید و سپس فرمود: این آسمان ها و زمین ها و مخلوقات بزرگ و خورشید و ماه و ستارگان و ابر و باران و این همه اشیاء دیگر که موجود می باشندپروردگاری داشته که تدبیر آنها به دست با کفایت او بوده و با قدرتش آنها را اصلاح می فرماید، پس مرا با او چه کار و چطور حقّ عبادتش را ادا کنم؟پس با قومش به خلوت نشست و آنها را موعظه کرده و متذکر ساخت و همواره ایشان را تهدید و تخویف نموده و به عبادت و کرنش در مقابل خالق این مخلوقات خواند.پیوسته دعوت شدگان او را اجابت کرده تا این که تعدادشان به هفت و سپس به هفتاد و بعد به هفتصد و بالاخره به هزار نفر رسید.و وقتی عدد آنها به هزار تن رسید جناب ادریس علیه السّلام به ایشان فرمود:
بیایید از بین اخیار و خوبان خود صد نفر را برگزینیم.پس از بین نیکان صد تن انتخاب کرده و از میان صد نفر هفتاد مرد جدا کرده و سپس از بین هفتاد نفر، ده تن و از میان آنها هفت نفر را برگزیدند آنگاه جناب ادریس علیه السّلام به ایشان فرمودند:بیایید تا این هفت نفر دعاء کرده ما آمین بگوییم شاید پروردگار ما را بر عبادت و پرستش خود راهنمایی فرماید.پس آن هفت نفر دست ها بر زمین نهاده و دعاء طولانی نمودند ولی بر ایشان امری واضح و مطلبی روشن نشد، سپس دست ها به طرف آسمان بالا بردند، خداوند عزّ و جلّ به حضرت ادریس علیه السّلام وحی نمود و او را خبر داد و وی و آنان که با حضرتش آمین می گفتند را بر عبادتش راهنمایی نمود، ایشان پیوسته خدای را پرستش کرده و ابدا برای ذات با جلالش شریکی نمی آوردند تا وقتی که حقّ تعالی ادریس را به آسمان برد و تابعین او و کسانی که از دینش پیروی می کردند منقرض شده مگر قلیلی که باقی مانده بودند، پس از آن بین آنها اختلاف شد و حادثه ها آفریده و بدعت ها بوجود آوردند تا زمان نوح علیه السّلام فرا رسید
______________________________
(1)- این روایت را مرحوم صدوق درج (1) باب (27) از کتاب عیون اخبار الرضا ص (266) طبع انتشارات جهان:
موضوعات مرتبط: سئوالات ویژه
برچسبها: سئوالات ویژه که کمتر شنیده اید
اقسام عبادت کدامند ؟
۱- عبادت جسمی؛ نگاه چشمی مثل نگاه به قرآن عبادت است. به پدر و مادرت سر میزنی. همینطور به پدرت نگاه میکنی، این عبادت است. این خرج ندارد، آسان است. نگاه به عالم میکنی، این عبادت است. «وَ النَّظَرُ إِلَى الْأَخ» (بحارالانوار/ج۳۸/ص۱۹۶) نگاه کردن به برادر دینی، افراد مؤمن در جامعه به خاطر خدا، این عبادت است. پس عبادت جسم را مثال زدیم. عبادت چشم است.آقا منبر رفته حدیث میخواند، یک نفر دارد نصیحت میکند. یک شعر پر محتوا را میخواند. ما گوش میدهیم. استماع موعظه عبادت است. قرآن گوش کردن. این عبادت است.
موضوعات مرتبط: سئوالات ویژه
برچسبها: سئوالات ویژه که کمتر شنیده اید
چگونگی کیفیت پدید آمدن نسل بشر چه بود؟
حدیث (1) محمّد بن حسن بن احمد بن ولید رضی اللَّه عنه می گوید: احمد بن ادریس و محمّد بن یحیی عطّار جمیعا نقل کرده و گفته اند: محمّد بن احمد بن یحیی بن عمران اشعری از احمد بن حسن بن علی بن فضّال، از احمد بن ابراهیم بن عمّار از ابن نویه از زراره حکایت کرده که وی گفت: از حضرت ابو عبد اللَّه علیه السّلام راجع به کیفیّت پیدایش نسل و تکثیر ذریّه جناب آدم علیه السّلام سؤال شد، سائل عرضه داشت: گروهی از مردم معتقدند خداوند تبارک و تعالی به حضرت آدم علیه السّلام وحی نمود که دخترانش را به کابین پسران خود درآورد و بدین ترتیب نسل حضرتش تکثیر شد لذا تمام انسانها در اصل از خواهر و برادر می باشند، آیا این اعتقاد صحیح است؟حضرت فرمودند: خداوند منزّه است از این گفتار، آنان که اعتقادشان این است در واقع معتقدند که حقّ عزّ و جلّ خلقت و آفرینش احباب و انبیاء و سفراء و حجج و مؤمنین و مؤمنات و مسلمین و مسلمات رااز حرام اختیار نموده و قدرت نداشت که آنها را از حلال ایجاد نماید در حالی که عهد و پیمان بسته که خلق را از راه حلال ایجاد نموده و ایشان را پاک و پاکیزه و طیّب و منزّه از هر آلودگی بیافریند.
موضوعات مرتبط: سئوالات ویژه
برچسبها: سئوالات ویژه که کمتر شنیده اید
نقش نیّت، در بالابردن ارزش انسان چه می باشد؟
همهی مردم کرهی زمین صورتشان را میشویند. منتها مؤمن وقتی آب به صورتش میریزد، قصد وضو میکند. تو که آب به صورتت میریزی، خوب قصد وضو کن. صدقه که میدهی! چرا برای سلامتی خودت؟ برای سلامتی همهی مردم بده! لازم نیست یک ریال دو ریال بشود. همان یک ریال را نیت همه کن. شما در نیت که محدود نیستی. نیت که توسعه پیدا کرده است. «وَفِّر» در دعای مکارم الاخلاق امام سجاد(علیهالسلام) میگوید که خدایا نیتم را بینهایت کن. «رَفِّر نِیَّتی» وفور یعنی زیاد. حتی اگر کسی نماز شب میخواند، مثلاً میخواهد به فرض کنید سید حسن نصرالله دعا کند. خوب سید حسن نصرالله یک نفر است. «اللهم اغفر لسید حسن نصرالله» خوب یک نفر است، بگو «لسید حسن نصرالله و من احبّه» تا گفتی: «و من احبّه» صدمیلیون نفر اضافه شد. در نماز حق نداری شما بگویی: «سمع الله لحمدی» خدا حمد من را میشنود. بگو: «سمع الله لمن حمده»، یعنی میلیاردی. یعنی انسان میتواند در یک کلمه کارش را میلیاردی کند.
موضوعات مرتبط: سئوالات ویژه
برچسبها: سئوالات ویژه که کمتر شنیده اید
نشانههای زیان و خسران در زندگی انسان چیست ؟
خداوند میفرماید: «فَمَا رَبِحَت تِّجَارَتُهُمْ» (بقره/16) تجارتشان ربح نداشت. یعنی سود نداشت. این حداقلش است که میگوید: سود نبردند. یک جا میفرماید که نه! «قُلْ إِنَّ الْخَاسِرِینَ» (زمر/15) سود که نبردند، خسارت کردند. یک جا میفرماید که نه! بالاتر از خسارت است. «ذَٰلِکَ هُوَ الْخُسْرَانُ الْمُبِینُ» (حج/11) خیلی خسارت آشکار است. یک جای دیگر میفرماید که نه! غرق در خسارت است. «إِنَّ الْإِنسَانَ لَفِی خُسْرٍ» (عصر/2) یعنی غرق در خسارت است. یک جا بالاتر را میگوید. «هَلْ نُنَبِّئُکُم بِالْأَخْسَرِینَ» (کهف/103) اصلاً اخسر است، مثل اینکه میگویند: فلانی اعلم است، یعنی سوادش بیشتر است، یعنی هیچ کس مثل ایشان خسارت نکرد. باید مواظب باشیم، در این کارهای اقتصادی، سیاسی و فرهنگی، چه چیزی میدهیم و چه چیزی میگیریم. انتخاب مشتری خیلی مهم است. که آدم چه جنسی تهیه کند، چه وقتی بفروشد، به چه نرخی بفروشد... اینها دقت میخواهد. خیلیها هستند مثلاً تمام عمرش را صرف میکند که مشهور بشود.
اگر انسان نیتش پول باشد، سی سال سر کار است، بیست سال هم بازنشسته است، سی سال و بیست سال، پنجاه سال، پنجاه تا دوازده ماه میشود، ششصد ماه، ششصد تا یک میلیون هم اگر کنار بگذارد، میشود ششصد میلیون! حالا ششصد میلیون مثلاً پول یک خانهی متوسط تهران، یک خانهی خوب در شهرهای کوچک است. چه چیزی دادم؟ پنجاه سال عمر! چه گرفتم؟ ششصد میلیون! اینجا باید با ماژیک به پیشانی آقا بنویسند: «إِنَّ الْإِنسَانَ لَفِی خُسْرٍ» شصت سال دادی، یک خانه گرفتی!
موضوعات مرتبط: سئوالات ویژه
برچسبها: سئوالات ویژه که کمتر شنیده اید
۱- اصلاً چرا عبادت کنیم؟
*نکتهی اول: قرآن کریم دلیلش را در آیات متعددی بیان کرده است. از جمله این آیه که میفرماید: «یا أَیُّهَا النَّاسُ اعْبُدُوا رَبَّکُمُ» (بقره/۲۱) مردم خدا را بپرستید،چزا؟چون «الَّذی خَلَقَکُمْ» چون شما را آفریده است. مثل اینکه به دانشآموزی میگوییم: این آقا را احترام کن، چون معلم توست. این آقا را احترام کن چون پدرت است. میگوید: خدا را بپرستید چون شما را آفریده است. بالاخره از عدم به وجود آورده است. نعمت داده است. ندای فطرت به شما این را میگوید. نیاز شما این را میگوید. «أَنْتُمُ الْفُقَراءُ إِلَى اللَّه» (فاطر/۱۵) در واقع عبادت یک اهرم است. اهرمی است که در همین دنیا انسان از آن برای رشد و تعالی کمک میگیرد. اینطور نیست که شما فکر کنید عبادت یک صندوقچهای در قیامت است، اینها را ما در آن صندوقچه جمع میکنیم، روز محشر به درد ما میخورد. نه! قرآن کریم میفرماید: «وَ اسْتَعینُوا بِالصَّبْرِ وَ الصَّلاه» (بقره/۴۵) در همین دنیا از نماز کمک بگیرید. از روزه کمک بگیرید.
موضوعات مرتبط: سئوالات ویژه
برچسبها: سئوالات ویژه که کمتر شنیده اید
حدیث (1) علیّ بن احمد بن محمّد رضی اللَّه عنه می گوید: محمّد بن ابی عبد اللَّه کوفی، از موسی بن عمران نخعی، از عمویش حسین بن یزید نوفلی، از علی بن ابی حمزه، از ابی بصیر، از حضرت ابی عبد اللَّه علیه السّلام نقل نموده که آن حضرت فرمودند: به خاطر این حوّا را حوّا نامیده اند که از حیّ و زنده آفریده شده، خداوند عزّ و جلّ در قرآن فرموده:خَلَقَکُمْ مِنْ نَفْسٍ واحِدَهٍ وَ خَلَقَ مِنْها زَوْجَها (خداوند متعال شما را از یک نفس آفرید و از آن همسرش را خلق نمود)
دلیل اینکه مراه (زن) را مراه گفته اند چیست ؟
حدیث (1) علی بن احمد بن محمّد رضی اللَّه عنه می گوید: محمّد بن ابی عبد اللَّه کوفی، از موسی بن عمران نخعی، از عمویش حسین بن یزید نوفلی از علی بن ابی حمزه، از ابی بصیر، از ابی عبد اللَّه علیه السّلام نقل نموده که آن حضرت فرمودند:به خاطر این مراه (زن) را مراه خوانده اند که از (مرء) آفریده شده یعنی حوّاء از آدم ایجاد گردیده.
راز نامیدن نساء (زنان) به نساء چیست ؟
حدیث (1) پدرم رضی اللَّه عنه می فرماید: سعد بن عبد اللَّه، از احمد بن محمّد بن خالد، از پدرش، از محمّد بن سنان، از اسماعیل بن جابر و عبد الکریم بن عمرو، از عبد الحمید بن ابی الدیلم، از حضرت ابی عبد اللَّه علیه السّلام در ضمن حدیث طولانی فرمودند: نساء (زنان) را از این جهت نساء خوانده اند که برای آدم علیه السّلام مونسی غیر از حوّاء نبود.مترجم گوید:از فرموده امام علیه السّلام استفاده می شود که ماده کلمه نساء بمعنای انس می باشد.
موضوعات مرتبط: سئوالات ویژه
برچسبها: سئوالات ویژه که کمتر شنیده اید
حدیث (1) علیّ بن احمد از محمّد بن ابی عبد اللَّه، از محمّد بن اسماعیل برمکی نقل کرده که وی گفت: جعفر بن سلیمان بن ایّوب خزّاز از عبد اللَّه بن فضل هاشمی نقل کرد که گفت:محضر حضرت ابی عبد اللَّه علیه السّلام عرض کردم:چرا خداوند عزّ و جلّ ارواح را که در ملکوت اعلی و در محلّی رفیع بودند در ابدان قرار داد؟امام علیه السّلام فرمودند:
موضوعات مرتبط: سئوالات ویژه
برچسبها: سئوالات ویژه که کمتر شنیده اید