ابلیس (پدر شیطان ها) در صف عرشیان بود، او شش هزار سال در پیشگاه خدا، عبادت نمود.
خداوند بزرگ هنگامی که حضرت آدم (پدر انسان ها) را آفرید، و روح انسان را در او دمید، برای بزرگداشت خلقت آدم، به همه فرشتگان و به ابلیس فرمان داد که آدم را سجده کنید.[2] همه او را سجده کردند، ولی ابلیس تکبّر نمود و با یاد آوری اصل خلقت خود و خلقت آدم، خود را بزرگتر پنداشت، و به آدم گفت: «اَنَا نارِی وَ اَنتَ طینِی: «من از آتش آفریده شده ام و تو از گل و خاک» و همین فکر غرور آمیز، او را از انجام فرمان خدا باز داشت، و در نتیجه، اعمالش پوچ و بی محتوی گردید. و از درگاه خداوند، رانده و مطرود شد، که امیر مؤمنان علی ـ علیه السلام ـ می فرماید: از داستان ابلیس، پند و عبرت بگیرید، از این رو که عبادات طولانی و کوشش های فراوان او (بر اثر تکبّر) از بین رفت، او خداوند را شش هزار سال عبادت نمود که معلوم نیست از سال های دنیا است یا از سال های آخرت ولی با ساعتی تکبر و غرور، همه عبادات و کوشش هایش را محو و نابود کرد، گر چه ابلیس، آسمانی و عرشی بود، ولی فرمان خدا بین اهل آسمان و زمین یکی است، و همه بندگان در برابرش مساوی هستند ای بندگان خدا، از این دشمن خدا (یعنی ابلیس) بر حذر باشید.
[1] . اقتباس از نهج البلاغه، خطبه اول و 192.
[2] . فرمان سجده در قرآن در پنج مورد آمده است: بقره / 34، اعراف / 11، کهف / 50، طه / 116، اسراء / 61، این سجده، سجده پرستش نبود، زیرا سجده پرستش جز برای ذات پاک خدا جایز نیست، بلکه سجده شکر خدا به خاطر نعمت بزرگ خلقت آدم بود، و یا به معنی خضوع در برابر آدم که دارای آن همه امتیازات و منابع تکامل است، می باشد.
محمد محمد اشتهاردی
موضوعات مرتبط: پند های نهج البلاغه
برچسبها: داستان های نهج البلاغه
اهمیت نماز جمعه
و لا تسافر فى یوم جمعه حتى تشهد الصلاه الا فاصلا فى سبیل الله اوفى امر تعذربه.
نامه/ 69
ترجمه: در روز جمعه، تا در نماز جمعه حاضر نشده اى، مسافرت مکن، مگر آنکه سفر تو، براى جهاد در راه خدا باشد، یا براى کارى که چارهیى جز انجام آن نیست.
شرح: مردم مسلمان ایران، پس از پیروزى انقلاب اسلامى، به ارزش و اهمیت نماز جمعه، به خوبى پى بردند، و دانستند که این مراسم پر شکوه سیاسى و عبادى، براى وحدت و پیوند مسلمانان، چقدر با ارزش است.
موضوعات مرتبط: پند های نهج البلاغه
برچسبها: پند های کوتاه از نهج البلاغه (15)
ناتوانتر از ناتوانترین
اعجز الناس من عجز عن اکتساب الاخوان، و اعجز منه من ضیع من ظفر به منهم.
ح/ 12
ترجمه: ناتوانترین مردم کسى است که در بدست آوردن دوست، ناتوان باشد، و ناتوانتر از او، کسى است که دوست بدست آمده را، از دست بدهد.
شرح: توانایى انسان، تنها در قدرت جسم و زور بازو نیست. بلکه توانایى روحى و اخلاقى، بالاتر و با ارزشتر از توانائى جسم و تن است. قدرت جسمى، با گذشت زمان و افزایش سن و سال از بین مى رود، اما توانایى روحى و اخلاقى، بر اثر گذشت زمان بیشتر مى شود، و انسان را قوى تر و ورزیده تر مى کند.
پس ما، ضمن آنکه براى سلامت تن و قدرت جسم خود، باید ارزش و اهمیت قائل باشیم و در حفظ آن بکوشیم، باید سعى کنیم که توانایى روحى و اخلاقى هم بدست آوریم و هر روز به مقدار آن بیفزائیم.
امام على علیهالسلام مى فرماید: یکى از نشانه هاى قدرت روح و توانایى اخلاق، این است که انسان بتواند با اخلاق خوب و رفتار انسانى و مناسب، براى خود دوستان زیادى پیدا کند. پس کسى که نمى تواند براى خود دوست صمیمى و خوبى پیدا کند، از لحاظ روحى و اخلاقى، عاجز و ناتوان است.
اما، ناتوانتر از او، کسى است که دوستى را که پیدا کرده، نتواند براى همیشه نگه دارد. یعنى با رفتار بد و اخلاق نامناسب خود، دوستان بدست آمده را، از دست بدهد و در زندگى اجتماعى تنها بماند. زیرا نگهدارى دوست، دشوارتر از بدست آوردن دوست است. یعنى براى حفظ دوستان بدست آمده، بیش از یافتن دوستان جدید، قدرت روحى و اخلاقى لازم است.
موضوعات مرتبط: پند های نهج البلاغه
برچسبها: پند های کوتاه از نهج البلاغه (14)
پرهیز از جایگاه تهمت
من وضع نفسه مواضع التهمه فلا یلومن من اساء به الظن.
ح/ 159
ترجمه: کسى که خود را در معرض بد نامى و جایگاه تهمت قرار مى دهد، نباید کسى را که به او گمان بد مى برد، ملامت کند.
شرح: یکى از دستورهاى اسلامى این است که: مسلمان مومن نباید فقط به این که کار بد نمى کند و حرف بد نمى زند، راضى و خشنود باشد. بلکه باید از شنیدن حرف بد و دیدن کار بد نیز خوددارى کند. یعنى اگر در مکانى، عده اى، سخنان گناه آلود بر زبان بیاورند، نباید آنجا بماند و آن سخنان را بشنود. یا اگر در جایى کارهاى گناهآلود انجام شود، نباید در آنجا درنگ کند.
امام علیهالسلام نیز، بر اساس همین دستور اسلامى، شیعیان خود را راهنمایى فرموده است. طبق فرمایش امام (ع): مسلمان مومن، نباید به جاهایى برود، که در آنها، کارهاى زشت و گناه آلود انجام مى گیرد. مثلا هرگز نباید به قمارخانه یا مشروب فروشى برود. زیرا با رفتن به چنین مکانهایى، به جایگاه تهمت قدم مى نهد و خود را در معرض بدنامى قرار مى دهد. یعنى هر چند هم که خود او، اهل قمار و مشروب نباشد، وقتى در چنان مکانهایى دیده شود، مورد بد گمانى قرار خواهد گرفت. و دیگران که از باطن او خبر ندارند، ممکن است تصور کنند که او نیز اهل قمار و مشروب است و به این ترتیب، به او تهمت قماربازى و مى گسارى بزنند.
روشن است که اگر چنین وضعى پیش بیاید، کسى که مورد تهمت قرار گرفته، نباید کسانى را که به او بدگمان شده و تهمت زدهاند، ملامت کند. زیرا، تقصیر از خود اوست، که با قدم گذاشتن به چنان مکانهایى، در دل دیگران، نسبت به خود بدگمانى ایجاد کرده است.
موضوعات مرتبط: پند های نهج البلاغه
برچسبها: پند های کوتاه از نهج البلاغه (13)
تفاوت اعمال
شتان ما بین عملین عمل تذهب لذته و تبقى تبعته، و عمل تذهب موونته و یبقى اجره.
ح/ 121
ترجمه: چه تفاوت بسیارى، که بین دو گونه عمل و کردار انسانها وجود دارد: عملى که لذت و خوشى آن به سرعت مىگذرد، ولى نتایج زیانبار و عواقب آن باقى مى ماند، و عملى که رنج و زحمت آن، زود تمام مى شود ولى پاداش آن بر جاى مى ماند.
شرح: خداوند، انسان را آزاد و مختار آفرید و به او عقل و شعور داد، تا آزادانه راه زندگىاش را انتخاب کند، و با اراده و اختیار خود، هر عملى را که دلش خواست، انجام دهد.اما در روز قیامت، کسى که عمل خوب انجام داده پاداش مى گیرد و کسى که مرتکب اعمال بد شده، به کیفر و مجازات مى رسد.
امام علیهالسلام، به مسلمانان هشدار مى دهد، تا بدانند که بین این دو گونه عمل، تفاوت بسیارى هست، و فریب ظاهر را نخورند. یعنى انسان باید بداند، که کار خوب و بد، هر دو، به زودى مى گذرد و تمام مى شود، در حالیکه نتایج و پى آمدهاى آن، از بین نمى رود، و در کارنامه عمل انسان، باقى مى ماند.
فرزند عزیز، تو خود، در میان دوستان، همکلاسى ها، و اطرافیانت، نمونه هاى این دو گونه عمل را، بسیار دیده اى.به عنوان مثال: دانشآموزى که به جاى درس خواندن و زحمت کشیدن، وقت خود را به بازى و تفریح و خوشگذرانى تلف مى کند، تمام آن بازیها و تفریحاتش، زودگذر است، و تمام خوشگذرانیهایش، به زودى تمام مى شود. اما نتیجه این خوشیهاى زودگذر، مردود شدن است که یک سال از عمر او را بیهوده تلف مى کند و دیگر تا پایان عمر نمى تواند آن یک سال را دوباره به دست آورد.
دانش آموزى هم که زحمت درس خواندن را تحمل مى کند، رنج و زحمتش به زودى تمام مى شود، در حالیکه پاداش این زحمت، یعنى آموختن علم و دانش، و رفتن به کلاس بالاتر و پیشرفتى که نصیب او مىشود، نتایج خوب و لذت بخشى است که براى همیشه در زندگى او باقى مى ماند.
موضوعات مرتبط: پند های نهج البلاغه
برچسبها: پند های کوتاه از نهج البلاغه (12)
معیار زشتى کارها
و احذر کل عمل یعمل به فى السر و یستحیى منه فى العلانیه، و احذر کل عمل اذا سئل عنه صاحبه انکره او اعتذر منه.
نامه/ 69
ترجمه: از کارى که در نهان انجام مى شود، و در آشکار شرمآور است، بپرهیز و نیز از کارى که اگر از انجام دهندهاش، دربارهى آن بپرسند، یا انجام آن را انکار مى کند و یا بخاطر آن پوزش مى طلبد، دورى کن.
شرح: بسیار کسان هستند که دلشان نمى خواهد کار بد انجام دهند و مورد سرزنش مردم و خشم و نارضایى خدا قرار گیرند. ولى چون گاهى نمى توانند فرق میان بد و خوب را تشخیص دهند، بطور ناخواسته و نا آگاهانه مرتکب اعمال ناپسند مى شوند.
از این رو، براى آنکه کار خوب از کار بد مشخص شود، و انسان بتواند فرق بین این دو را بشناسد و کار بد انجام ندهد، امام علیهالسلام دو قانون و نشانه ساده و آسان تعیین فرموده است: اول آنکه کار بد، آن است که بطور پنهانى و دور از چشم دیگران انجام داده مى شود، زیرا انجام آن بطور آشکار و برابر چشم مردم باعث شرم و خجالت است.
دومین نشانه کار بد، آن است که وقتى انجام دهنده آن را مورد پرسش قرار دهند که چرا چنان کارى کرده است، یا انکار مىکند و مى گوید: «من چنین کارى نکرده ام»، و یا بخاطر انجام آن کار عذر خواهى مىکند و مى گوید: «مرا ببخشید، از روى نادانى چنین کارى کردهام».
پس ما نیز، هر گاه دیدیم کارى که مىخواهیم انجام دهیم، یکى از این دو نشانه را دارد، باید بدانیم که کار بدى است، و از انجام آن خوددارى کنیم.
موضوعات مرتبط: پند های نهج البلاغه
برچسبها: پند های کوتاه از نهج البلاغه (11)
تندخویى دیوانگى است
الحده ضرب من الجنون لان صاحبها یندم فان لم یندم فجنونه مستحکم. ح/ 255
ترجمه: تندخوئى یک نوع دیوانگى است، زیرا تندخو پشیمان می شود، و اگر پشیمان نشود، دیوانگیش پا برجا و پایدار شده است.
شرح: شخص تندخو، کسى است که زود به خشم مى آید، و در حالت خشم، نمىتواند بر اعصاب خود مسلط باشد، و رفتار و اعمال خود را مهار کند. در نتیجه، هنگام خشم و تندخوئى، دست به کارهائى مىزند که عقل سالم انجام آنها را نمى پذیرد: زبان به بىادبى و فحاشى مىگشاید، دست به شکستن و پاره کردن و دور ریختن چیزهاى مختلف مى زند، با دیگران نزاع و کتک کارى مى کند و باعث زخم و جراحت خود یا دیگران مى شود. چه بسا دیده شده که خشم و تندخوئى یک نفر، باعث نزاع دسته جمعى خانواده و دوستانش شده، و سرانجام در میان آنها جنایت و فاجعهئى رخ داده، یا زیان و خسارت جبران ناپذیر دیگرى پیش آمده است.
وقتى شخص تندخو، در حالت خشم به سر مىبرد و باعث ایجاد چنین مشکلات و مصیبتهائى مى شود، حالت او شبیه نوعى دیوانگى است. زیرا او هم، در آن لحظات، مانند دیوانگان، بر اعصاب خود تسلط ندارد و متوجه نیست که مرتکب چه کارهائى مى شود.البته شخص تندخو، پس از فرو نشستن خشم، از کارهایى که انجام داده پشیمان مىشود. و همین پشیمانى، نشان مى دهد که وى، سر عقل آمده و متوجه زشتى آن کارهاى دیوانه وار خود شده است. یعنى خود او هم متوجه مىشود که در آن لحظات خشم، نوعى دیوانگى زودگذر گریبانش را گرفته و سپس رهایش کرده است.
اما اگر کسى باشد که پس از فرو نشستن خشم نیز، از انجام آن کارهاى زشت پشیمان نشود، معلوم مى شود که آن حالت دیوانگیش زود گذر و موقتى نیست، بلکه دیوانگى براى همیشه، در وجود او، باقى و پا برجا مانده است.
موضوعات مرتبط: پند های نهج البلاغه
برچسبها: پند های کوتاه از نهج البلاغه(10)
ستیزهجویى
لا تدعون الى مبارزه، و ان دعیت الیها فاجب، فان الداعى باغ و الباغى مصروع.
ح/ 233
ترجمه: کسى را به ستیز دعوت مکن، اما اگر تو را به مبارزهاى دعوت کردند، براى دفاع از خود، جنگ را قبول کن. زیرا شخص ستیزهجو، ستمگر است، و ستمگر بر خاک مىافتد و مغلوب مى شود.
شرح: یکى از افتخارات فراوان اسلام، این است که در دستورات آن هیچگاه دعوت به ستیزه وجود ندارد. زیرا اسلام، دین صلح و صفا و آشتى است، و قادر است که تمام مسائل را با منطق قوى و دلایل روشن و محکم خود حل کند. و به خاطر همین برخوردارى از منطق و دلیل است که هیچگاه پیغمبر (ص) و ائمه معصوم (ع) لازم نمىدیدند کارها را با زور پیش ببرند، و رفتار جنگ طلبانه داشته باشند و جنگى را شروع کنند.
در جنگهاى صدر اسلام، هیچگاه حضرت محمد (ص) و مسلمانان براى جنگ پیشقدم نمىشدند و به جنگ کسى نمى رفتند. بلکه این دشمنان اسلام بودند که یا بطرف مسلمانان لشکرکشى مىکردند، یا آنقدر به آزار و اذیت و شکنجه مسلمین مىپرداختند که آنها هم براى دفاع از خود ناچار از جنگیدن مى شدند.
دلیل اینکه اسلام، پیشقدم شدن در جنگ و جنگ طلب بودن را جایز نمىداند، این است که هر کس جنگ طلب باشد، و با برپا کردن جنگ به کشتار و تجاوز دست بزند، «ستمگر» است. و ستمگر نیز، سرانجام بر خاک مىافتد و مغلوب مىشود. پس اسلام، هرگز دستور جنگ طلبى نمىدهد، چون هرگز نمىخواهد پیروانش ستمگر باشند.اما، همان اندازه که اسلام، مسلمانان را از جنگ طلبى بر حذر مىدارد، به همان اندازه هم، هر مسلمانى را موظف مىسازد که در برابر جنگ طلبها، از خود دفاع کند. زیرا دفاع نکردن در برابر جنگ طلبها، دلیل خوارى و زبونى است، و اسلام هرگز نمىخواهد که پیروانش خوار و زبون باشند و به دیگران، اجازه کشتار و تجاوز بدهند.
به همین دلیل است که امام علیهالسلام نیز مىفرماید که مسلمانان نباید جنگ طلب باشند، اما اگر جنگى به آنها تحمیل شد، باید بهر قیمتى که هست از خود دفاع کنند و حتى «با چنگ و دندان به جهاد برخیزند و به زمزمههاى شوم صلح و سازش اعتنا نکنند».
موضوعات مرتبط: پند های نهج البلاغه
برچسبها: پند های کوتاه از نهج البلاغه(9)
چرا بنده دیگران؟
و لا تکن عبد غیرک و قد جعلک الله حرا.
نامه/ 31
ترجمه: بنده دیگرى مباش، که خدا، تو را آزاد آفریده است.
شرح: خداوند، انسان را به صورت موجودى «آزاد»، و داراى شخصیت و عزت نفس آفریده است. و به او عقل و شعور، و نیروى درک و دریافت، و قدرت اراده بخشیده است، تا اندیشه خود را به کار اندازد، از نیروى بدنى خود استفاده کند، و با قدرت فکر، و تن دادن به کار و تلاش، در کمال آزادى و سربلندى، زندگى شرافتمندانهیى را دنبال کند. در آفرینش خدا، هیچ انسانى از دیگرى برتر و با ارزشتر، یا کمتر و بىمقدارتر نیست. بنابراین، هیچ انسانى حق ندارد که دیگران را بنده خود سازد، و هیچ انسانى هم حق ندارد و خود را به صورت بنده دیگران درآورد. زیرا بندگى، تنها در برابر خداوند متعال شایسته است، و جز خدا، هیچکس شایسته آن نیست که انسانى، در برابرش، خود را دچار ذلت و زبونى کند و مانند بنده ناتوان و بیمقدارى ظاهر شود.
البته کسى که عزت نفس داشته باشد، و ارزش انسانى خود را بشناسد، به آزادى گرانقیمتى که خداوند به او ارزانى داشته، احترام خواهد گذاشت. چنین فردى، همیشه به نیروى فکر و قدرت کار و تلاش خود متکى خواهد بود، به آنچه در یک زندگى شرافتمندانه نصیبش مىشود قناعت خواهد کرد، و در نتیجه، همواره سر بلند و آزاد خواهد زیست.
اما افراد ذلیل و بىشخصیتى هم پیدا مىشوند، که به خاطر مال دنیا، در برابر ثروتمندان یا صاحبان مقام و قدرت، به زانو مىافتند، سر تعظیم فرود مىآورند، و به صورت بندهیى ذلیل و بىارزش ظاهر مىشوند، تا شاید از ثروت و مقام آن افراد بهرهیى ببرند و بیش از حد لیاقت خود، مال و مقامى بدست آورند.
امام علیهالسلام، اینگونه افراد را نکوهش مىکند و به همه مسلمانان هشدار مىدهد که: مبادا آزادى و ارزش انسانى خود را، که خداوند به شما ارزانى داشته است، پایمال کنید و به طمع مال و مقام، در برابر انسانى همچون خودتان، بندگى کنید، زیرا خداوند، همه انسانها را آزاد و یکسان آفریده است.
موضوعات مرتبط: پند های نهج البلاغه
برچسبها: پند های کوتاه از نهج البلاغه(8)
احترام معلم
لا تجعلن ذرب لسانک على من انطقک و بلاغه قولک على من سددک.
ح/ 411
ترجمه: تیزى و برندگى زبانت را، به سوى کسى که تو را سخنگو ساخته است مگیر، و رسایى گفتار و قدرت بیان خود را، بر ضد کسى که به تو قدرت گفتار آموخته است، بکار مبر.
شرح: امام علیهالسلام، همواره در مورد احترام معلم و آموزگار، سفارش می فرمود، و دیگران را، به ارزش و اهمیت احترام نمودن به آموزگاران، متوجه مىساخت. تا جایى که خود، با آن دریاى علم و دانش که داشت، همیشه مىفرمود: «کسیکه به من یک کلمه بیاموزد، تا پایان عمر، غلام و بندهى او خواهم بود».
یک نمونه درخشان و با شکوه دیگر، براى آنکه بدانیم اسلام چه احترام شایانى براى معلم و آموزگار قائل شده است، توجه به وضع اسیران جنگى در صدر اسلام است. در آن جنگها، پیامبر اکرم (ص)، به کسانى که تا ساعتى پیش، شمشیر بر دست، با سپاه مسلمانان جنگیده بودند، اجازه مىفرمود که هر کدام، به ده نفراز مسلمانان سواد خواندن و نوشتن بیاموزند، و به پاداش این سواد آموزى از اسارت آزاد شوند.امام علیهالسلام نیز، در این کلام عمیق و پر معنى، در همین باره سخن گفته، و دیگران را به احترام نمودن به معلم و آموزگار، متوجه ساخته و ترغیب و سفارش فرموده است. ما نیز، باید از پیشواى راستین خود بیاموزیم. یعنى هرگز نباید تیزى و برندگى زبان خود را به سوى پدر و مادر، یا خواهر و برادر بزرگتر، یا هر کسى که در راه به سخن آمدن ما زحمت کشیده است، بگیریم. و همچنین هیچگاه نباید رسایى کلام و قدرت بیانى را که از معلم و یا شخص دیگرى آموختهایم، بر ضد خود او بکار بریم. زیرا، چنین کارى ناسپاسى است، و در اسلام، ناسپاسى، زشت و ناپسند شمرده می شود.
موضوعات مرتبط: پند های نهج البلاغه
برچسبها: احترام معلم
همت عالى و شکم پرورى
لا تجتمع عزیمه و ولیمه.
ح/ 241
ترجمه: همت عالى، با سورچرانى و شکمپرورى، سازگار نیست.
شرح: کسى که صاحب همت عالى است به شکمپرورى و سور چرانى، توجه و اعتناء نمىکند و کسى که در پى سورچرانى و شکمپرورى برود، نمىتواند همت عالى داشته باشد. و به عبارت دیگر، ممکن نیست که همت عالى، و شکم پرورى، در وجود انسان، یکجا جمع شده باشد.زیرا شخص سورچران، بیش از هر چیز، در بند شکم خویش است، و تمام فکر و کوشش او صرف آن مىشود که چطور و از چه راهى، خود را به سفرهیى رنگین برساند و شکمش را از خوراکیهاى لذیذ انباشته کند. آشکار است که چنین کسى، نه فرصت آن را دارد و نه اصولا در فکر آن است که ذهن و اندیشهاش را در راه کارهاى با شکوه به کار اندازد، و تصمیمهاى عالى و والا بگیرد، و اراده و همت خود را در انجام کارهاى با ارزش و انسانى نمایان سازد.
شخص شکمپرور و سورچران، از آغاز صبح، دائما به این فکر می کند که ظهر، چگونه ناهار لذیذى بدست آورد، و از ظهر به بعد، ذهن و اندیشهاش در این جهت کار مىکند که براى شب، از کجا و چگونه شام چرب و شیرینى فراهم کند. و طبیعى است که چنین شخصى، شب هم با این فکر به بستر مىرود که صبح، چه خوراکیهایى سر سفره صبحانه در انتظارش خواهد بود. اما کسى که همت عالى دارد، فکر و ذهنش، آنقدر مشغول مسائل مهم و کارهاى عالى و انسانى است، که اصولا فرصتى براى فکر کردن به شکم پیدا نمی کند. و تازه وقتى هم سر سفره بنشیند، غذایش، سادهترین غذاها خواهد بود. نمونه درخشان این افراد، خود حضرت على علیهالسلام است که غذایش، بیشتر اوقات، چیزى جز نان خالى، یا نانى همراه با کمى خرما، یا کمى پیاز، یا کمى نمک نبوده است. تا جایى که اگر اندکى بیش از این برایش غذا مىآوردند، به شدت اعتراض مىکرد.
موضوعات مرتبط: پند های نهج البلاغه
برچسبها: همت عالى و شکم پرورى
هشدار مژده است
من حذرک، کمن بشرک.
ح/ 59
ترجمه: کسى که تو را هشدار می دهد مانند کسى است که به تو مژده مىدهد.
شرح: گاهى پدر و مادرها، و بزرگترها، و دوستان خوب و دلسوز، از روى خیرخواهى، و براى آن که ما را از انجام کارهاى بد باز دارند، مجبور مىشوند به جاى نرمش و ملایمت، با لحنى تند و درشت، هشدار دهند و ما را، از کارى که مىخواهیم انجام دهیم، بر حذر و بیمناک سازند.
ممکن است بعضى افراد، اینگونه بر حذر داشتن را خوش نداشته باشند، و از لحن تند و هشدار دهنده کسى که با درشتى از انجام کار بد آنها جلوگیرى می کند، ناراحت شوند.
ولى، فرزند عزیز، این را بدان که: وقتى کسى با درشتى و تندى، به تو هشدار مىدهد و از انجام کارهاى بد تو جلوگیرى مىکند، مثل کسى است که با لحنى ملایم و مهرآمیز، به تو مژدهیى را می دهد.
به عنوان مثال: وقتى کسى تو را از تنبلى در مدرسه و بازیگوشى در خانه باز مىدارد، و با لحنى تند مىگوید: «در خواندن درسهایت تنبلى نکن، چون بیسواد و بیکاره بار می آیى و بدبخت مىشوى»، مثل کسى است که به تو مژده می دهد و می گوید: «شاگرد اول شدهاى و بزرگترین جایزه نصیب تو شده است». پس، از هشدار و انتقاد سازنده ناراحت نشو بلکه خوشحال و متشکر باش زیرا انتقاد بجا، انسان را متوجه اشتباه خود مىکند و باعث برطرف شدن عیب و ایراد می گردد.
موضوعات مرتبط: پند های نهج البلاغه
برچسبها: هشدار مژده است
پندهای کوتاه از نهج البلاغه(4)
آنچه بر خود نمی پسندى بر دیگران مپسند
فاحبب لغیرک ما تحب لنفسک و اکره له ما تکره لها.
نامه/ 31
ترجمه: آنچه که براى خود دوست می دارى، براى دیگران نیز دوست بدار، و آنچه را که براى خود نمی پسندى، براى دیگران هم مپسند.
شرح: یک ضرب المثل فارسى می گوید: «آنچه به خود نمی پسندى، به دیگران روا مدار». و ضرب المثل دیگرى می گوید: «یک سوزن به خودت بزن، یک جوالدوز به مردم». این دو ضربالمثل، و دهها ضربالمثل دیگر، و شعرها، و کلمات کوتاه و بلند بسیارى که در زبان و ادبیات ما، درباره همین موضوع صحبت می کند، همه، با الهام گرفتن از سخن امام علیهالسلام، و در توضیح و تشریح آن گفته شده و رواج پیدا کرده است.
و منظور از تمام این سخنان، آن است که درباره یکى از دستورات عمیق و پر معنى اسلام، به شکلهاى گوناگون، توضیح داده شود. بر اساس این دستور و الا و زندگى ساز اسلام، ما انسانها وظیفه داریم که در هر کارى، رعایت حال دیگران را نیز بکنیم. یعنى همیشه خودمان را به جاى دیگران بگذاریم، و با مردم طورى رفتار کنیم، که دوست داریم دیگران با ما همانطور رفتار کنند.
کسیکه به مشکلات و ناراحتیهاى دیگران اهمیت نمی دهد، باید حساب کند که آیا خودش می تواند همان مشکلات و ناراحتیها را تحمل کند، یا نه، به زبان سادهتر باید گفت: هر کس راضى شود که یک جوالدوز به تن دیگرى فرو رود، باید با انصاف و مروت حساب کند که آیا خودش حاضر است یک سوزن به تنش فرو رود، یا نه؟
مسلمان مومن واقعى، کسى است که براى دیگران نیز به اندازه خودش، راحت و آسایش و حق استفاده از مواهب زندگى را بخواهد و اصولا آسایش و خوشبختى خود را، در آسایش و خوشبختى دیگران جستجو کند.
موضوعات مرتبط: پند های نهج البلاغه
برچسبها: پندهای کوتاه از نهج البلاغه(4
پند های کوتاه از نهج البلاغه(3)
خشنودى از کار بدکاران
الراضى بفعل قوم کالداخل فیه معهم. و على کل داخل فى باطل اثمان اثم العمل به و اثم الرضى به.ح/ 154
ترجمه: هر کس که به کار گروهى از مردم خرسند باشد، مانند آن است که در آن کار، با آنها همراهى کرده است، و هر کس که در کارى نادرست همراهى کند، براى او دو گناه خواهد بود: گناه همکارى در آن کار نادرست، و گناه رضایت دادن به انجام آن.
شرح: اسلام، دینى است که پیروان خود را، همواره از زندگى کردن در حصارهاى خلوت و تنهائى و به سر بردن در چهار دیواریهاى در بسته، باز می دارد. و در مقابل، همه را به زندگى اجتماعى دعوت مىکند. براى یک چنین زندگى اجتماعى برادرانهیى، که در آن همه نسبت بیکدیگر وظایف و مسئولیتهایى دارند قوانین کاملى نیز قرار داده، که جلوههاى گوناگون آن، در تعالیم درخشان اسلامى دیده می شود.
بر اساس این قوانین، خوب بودن و خوب زیستن، تنها این نیست که ما، خود را از همه کنار بکشیم، و در خلوت و تنهایى مشغول عبادت شویم و کارى به کار دیگران و سایر افراد جامعه نداشته باشیم. چه، در این صورت، حتى اگر هیچ گناهى از ما سر نزند، باز در گناهى که دیگران، در کنار ما و مقابل چشمان ما انجام مىدهند، شریک و سهیم خواهیم بود. به بیان دیگر، یک مسلمان مومن و واقعى، نباید در برابر کارهاى باطل و نادرست دیگران نیز، ساکت بنشیند و هیچ اقدامى نکند. چون این سکوت، دلیل آن است که او، با انجام آن کارهاى باطل مخالفتى ندارد و کسى که مخالف امرى نباشد، بطور طبیعى، به انجام آن امر، رضایت داده است. و راضى بودن به انجام کار دیگران نیز مانند آن است که خود او هم در آن کار، شرکت و دخالت داشته است.
از این روست که امام علیهالسلام مىفرماید: مسلمان مومن حق ندارد ساکت بنشیند و شاهد و تماشاگر کارهاى باطل دیگران باشد. چون در آنصورت، از او دو گناه سر زده است. یک گناه همان رضایت دادن به انجام آن کار است، و گناه دیگر آن است که با چنین رضایتى، خود او نیز، در آن کار نادرست بصورت همکار و همراه درآمده و در حقیقت مثل آن است که خود نیز، در انجام آن گناه، شرکت و همکارى داشته است.
موضوعات مرتبط: پند های نهج البلاغه
برچسبها: پند های کوتاه از نهج البلاغه(3
پند های کوتاه از نهج البلاغه(2)
در خلوت هم از گناه بپرهیزید
اتقوا معاصى الله فى الخلوات فان الشاهد هو الحاکم.
ترجمه: در خلوت و تنهایى هم، از گناه و نافرمانى خدا بپرهیزید، زیرا همان کسى که گناه شما را مىبیند (یعنى خداوند) خودش نیز دربارهى آن، داورى خواهد کرد.
شرح: گروهى از افراد کوته فکر هستند، که گمان می کنند اگر در خلوت و تنهایى، مرتکب گناه شوند، و کسى شاهد گناه آنها نباشد، از کیفر و مجازات در امان خواهند بود. غافل از آنکه خداوند، در همه جا حاضر است، و در خلوت و تنهایى هم، شاهد اعمال بندگان خویش است.
امام صادق علیهالسلام مىفرماید: کسیکه در تنهایى مرتکب گناه مىشود، مثل کسى است که در یک کشتى، داخل اطاقک خصوصى خود، نشسته است و کف آن را سوراخ مىکند. گرچه کسى شاهد این عمل زشت و نادرست نیست، تا از آن جلوگیرى کند، یا آن شخص را به مجازات رساند، ولى چنین کسى،
مجازات عمل خود را خواهد دید، زیرا به خاطر کار زشت او، دیگران هم صدمه خواهند دید. چون سرانجام، آب دریا، از سوراخ آن اتاقک بالا خواهد آمد، و همه کشتى را، با تمام سرنشینان آن غرق خواهد کرد.
پس گناه، اگر در خلوت و تنهایى هم صورت گیرد، هم شخص گناهکار را به مجازات خواهد رسانید، هم بر روى جامعه اثر بد خواهد گذاشت.
از سوى دیگر، انسان در رابطه با خدا، باید بداند که: هر چند در خلوت و تنهایى مرتکب گناه شود، و کسى هم شاهد او نباشد، ولى خداوند، او را می بیند و شاهد گناه اوست. به این ترتیب، شخص گناهکار، در روز رستاخیز، از داورى خداوند توانا و بینا که خود، آن گناه را دیده است- هیچ راه فرارى نخواهد داشت.
موضوعات مرتبط: پند های نهج البلاغه
برچسبها: پند های کوتاه از نهج البلاغه(2)
شگفتیهای نهج البلاغه 12 ( گاو های سه گانه، فرماندار خیانتکار، گروهی از مردم را کشتی )
گاوهاى سهگانه
بهتر آن دیدیم که این مثل را در اینجا بیاورم زیرا از زیباترین داستانهاى عربى است که درباره حیوان آمده است و این داستان که از قول امام آمده است پیش از داستانهائى است که ابن مقفع در کتاب مشهورش کلیله و دمنه بیان داشته است و این داستان دعوتى است به اتحاد و دورى از پراکندگى و فساد . عجب اینجاست که چنین داستانى که انتساب آن به امام ثابت شده در نهج البلاغه و کتاب هاى پیشینى که نهج البلاغه از آن فراهم شده است نیامده است [ 1 ] سه گاو سفید و سیاه و قرمز ، بهمراه شیرى در بیشهاى بودند و چون گاوها با هم متحد بودند ، شیر نمى توانست به آنها دست یابد روزى شیر به گاوهاى سیاه و سرخ گفت ، دلیلى نمى بینیم که گاو سفید در بیشه ما باشد زیرا رنگ او بر خلاف رنگهاى ماست و شما دو تا با من همرنگید ، اگر بگذارید او را بخورم ، بیشه در انحصار خودمان میماند ، آنها به شیر گفتند مانعى ندارد او را بخور ، و شیر گاو سفید را خورد ، چند روزى که گذشت شیر به گاو سرخ گفت رنگ من بمانند رنگ تو است بگذار تا گاو سیاه را بخورم و بیشه براى ما دو تا باقى ماند گاو قرمز گفت باکى نیست او را بخور ، پس از آنکه گاو قرمز تنها ماند شیر به او گفت اینک ناگزیر ترا میخورم ، گاو قرمز گفت بگذار سه بار فریاد زنم ، شیر به او گفت ، فریاد بزن ، گاو قرمز فریاد زد و گفت من آنروز خورده شدم
[ 1 ] گمان نمى رود امام بداستان نویسى هاى خیالى بپردازد ( مترجم )
که گاو سفید خورده شد .
موضوعات مرتبط: پند های نهج البلاغه
برچسبها: شگفتیهای نهج البلاغه 12
شگفتیهای نهج البلاغه 11 ( گروه های مردم، کجایند زمامداران، گزینش کارگران )
گروههاى مردم
اى مردم ، در روزگارى سخت و سرکش بسر میبریم ، که نیکوکاران را بدکار مىشمارند و ستمگر بر غرور و تجاوز خویش مى افزاید وضع ،چنان است که نمى توانیم از دانش خویش بهره بریم و مجهولات خویش را باز پرسیم و از ناگواریهائى که بما میرسد بترسیم و راه چارهاى بجوئیم مردم این دوران به چهار گروه بخش شدهاند ، گروهى از ناتوانى و کندى شمشیر و تهیدستى خویش توان تبهکارى ندارند گروه دوم تجاوزگران توانائى هستند که شمشیر ستم مى کشند و بآشکارائى شر برمى انگیزند و پیاده و سواره بسیج مى کنند و آماده تبهکاریند ، آنها دین خود را براى بچنگ آوردن کالاى بى ارج دنیا از دست میدهند یا به این دل خوشند که سوارانى پیشاپیش آنها حرکت کنند و یا بر روى منبرها ، به خودنمائى پردازند و چه سوداى زیانبخشى است که انسان دین خویشتن را بدنیا بفروشد و پاداش پروردگار را در جستجوى لذت این جهانى از دست بدهد .
گروه سوم ، آنانکه در زیر نقاب آخرت جوئى ، در جستجوى دنیایند و نمىخواهند که با تلاش در دنیا بنعیم آخرت رسند آنها ( براى فریب مردم ) آهسته راه مى روند و گامهایشان را نزدیک بهم مىگذارند و دامان جامهشان را بهم مىپیچند و خود را چنان در دیدگاه مردم مىآرایند که امین همگان گردند و مردم امانتشان را به آنها سپارند آنها از عیب پوشى پروردگار براى گناهکارى خویش استفاده مى کنند و در تباهى بسر مى برند .
موضوعات مرتبط: پند های نهج البلاغه
برچسبها: شگفتیهای نهج البلاغه 11
شگفتیهای نهج البلاغه 10 ( عمار کجاست، کار خدا و مردم، کارهایتان را بسنجید )
عمار کجاست ؟
بخشى دیگر از همان خطبه آگاه باشید ، پشت کرد از دنیا آنچه روى آورده بود و روى آورد آنچه پشت کرده بود ( نیکبختى ها رفت و بدبختى ها فرا رسید ) و
بندگان نیکوکار خداوند ، از دنیا کوچ کردند .
برادران ما که در صفین ، خونهایشان بنا حق ریخته شد ، هرگز زیان نکردند زیرا دیگر زنده نیستند تا شرنگ تلخ و نارواى اندوهها و ناروائیها را بیاشامند .
کجایند برادرانم که طریق شهادت را برگزیدند و براه حق رفتند ؟
کجاست عمار ؟ کجاست پسر تیهان ؟ و کجاست ذوالشهادتین ( خزیمه بن ثابت انصارى ) و کجایند همانندان آنها که با مرگ پیمان بستند و سرهاى بریدهشان را براى تبهکاران بارمغان بردند ؟
موضوعات مرتبط: پند های نهج البلاغه
برچسبها: شگفتیهای نهج البلاغه
قاضى نادان
امام درباره کسیکه قضاوت مردم را بدست گیرد و شایسته آن نباشد چنین فرمود :
دو کس بیش از هر کس خشم خداى را برمى انگیزند ، یکى آنکس که خداوند او را بخود واگذارد و او از راه راست کناره گیرد و به کج روى پردازد دل به بدعت گزارى و گمراه گرى مردم خوش دارد ، او مردى فتنهانگیز است که مردم را به تباهى میکشاند و از راه راستى که میرفتهاند منحرف مى سازد ، در زندگى و مرگ خویش گمراهگر پیروان خویش است و بار گناه دیگران را بدوش دارد و در گرو تبهکاریهاى خویش است و دیگر کس ، آنکه نادانیها را در خود فراهم آورده و در تاریکیهاى فتنه و فساد فرو رفته و در اصلاح کار مردم ، کور مانده است ، نامردمان او را دانا میشمارند ولى او دانشى ندارد .
هر بامداد بدنبال فراهم آمدن سرمایهاى رفت که اندک آن از بسیارش بهتر است تا اینکه به لجن گندیدهاى سر فرو برد و از آن آشامید و پلیدیها و بیهودگیها را فراهم آورد ( و بنادانیها پرداخت ) بین مردم بداورى نشست و ادعا کرد که اشتباهکاریها را کنار زند و حقایق را آشکار کند و چون مشکلى در کار قضاوت پیش آید ناروائیهایى بزبان آرد و بیهودگیهائى بیان دارد و بنادانى داورى کند بافتههایش همچون بافتهاى تار عنکبوت ، سست و بى ارزش است و نمیداند که در قضاوتش اشتباه کرده و یا بدرستى داورى کرده است ،اگر قضاوتى بدرستى کرده بیم دارد که مبادا اشتباه کرده باشد و اگر بنادرستى سخن گفته باشد امیدوار است که داوریش درست باشد ، نادان اشتباهکارى است که در جهالت فرو رفته و نابینائى است که بر مرکبى کور سوار شده است هرگز حکم قاطع و دندان شکنى نمىتواند بدهد ، روایت و احکام دینى را همچون گیاه خشکى که در برابر تند بادى پراکنده میشود بباد میدهد .
برگرفته شده از پایگاه تخصصی نهج البلاغه (nahjolbalaghe.blog.ir )
موضوعات مرتبط: پند های نهج البلاغه
برچسبها: شگفتیهای نهج البلاغه 9 ( قاضى نادان، فروترین شما برترین شما، فرو رفته در نعمت )
- على و خدا
على درباره خدایش این چنین مى سراید .
« ستایش شایسته خداوندى است که به رازهاى پنهان آگهى دارد و پدیدههاى آشکار آفرینش بیانگر توانائى اوست دیدهها را توان دیدار او نیست ولى چون او را نمى بیند به انکار وجودش نپردازد ، دلهائى که با دریافت عرفانى خویش ذات او را اثبات مىکنند هرگز بدرک حقیقت وجودش نمیرسند و از شناخت ذات واجبش ناتوان مى مانند ، از همه چیز والاتر است و چیزى از او بالاتر نیست و در عین والائى بهمه چیز نزدیکتر است و چیزى از او نزدیکتر نیست ، با آنکه در برین پایگاه والاى هستى است از آفریدگانش دور نیست و با آنکه به همه مخلوقاتش نزدیک است با آنها در یک جایگاه قرار ندارد خردها نتوانند صفات او را دریابند و بمرزبندى اوصافش بپردازند ولى خداى هرگز بندگانش را از امتیاز شناختش باز نداشته و راه معرفت خویش بر آنها گشوده است ، همه پدیده هاى هستى بر وجود او گواهى دهند حتى منکران خدا هم در دل خویش باین حقیقت راه یابند ، بلندتر ازآنستکه بچیزى همانندش کنند و از آنچه تشبیهگران و منکران دربارهاش گویند والاتر و بالاتر است » 1
در این گفتار على بلاغت را به انتها رسانیده و جناس و تضاد و ترصیع را هنرمندانه در سخن بکار برده ، نه آنکه بخواهد شعرى بسراید و سجعى بسازد و لفظى بپردازد بلکه ، ذات خداى را در تجلیات گونهگونش ستوده و ستایش را در ابعادى متضاد نمایش داده و فلسفه و عرفان و علم را بهم درآمیخته و مفاهیم برین ماورائى را با معجزه کلام در قالب هنرمندانهترین سخنورى روزگار فرو ریخته است .
درست نگاه کنید واژههاى پنهان ، آشکار ، دیده ، دل ،بلندى ، نزدیکى ، ناتوانى خرد ، توانائى شناخت ، اقرار منکران اشتباه تشبیهگران ، چنان براى شناخت پروردگار بخدمت گرفته شدهاند که انسان در این فراز و نشیبها و تضادها و ابعاد گونه گون بحیرت مى افتد و بهیجان مى آید و موسیقى و آهنگ کلام هم نیرومندترین استدلالهاى فلسفى را بصورت ترانهاى درمى آورد که تارهاى گوش و دل را بنغمه مى آورد هم در اندیشه فرو میرود و هم قلب را بطپش مى افکند .
آنجا که خداى را به آگاهى رازهاى پنهان مى ستاید ، سخن از غیب و ماوراء میگوید که خدا خود پنهان است و به پنهانها
موضوعات مرتبط: پند های نهج البلاغه
برچسبها: شگفتیهای نهج البلاغه 8 ( علی و خدا،فریب کودک