ندای وحی

قرآنی ،اعتقادی،مذهبی ، تربیتی

معانی عترت و امت و آل و اهل

اکبر احمدی
ندای وحی قرآنی ،اعتقادی،مذهبی ، تربیتی

معانی عترت و امت و آل و اهل


معانی عترت و امت و آل و اهل


 

نویسنده: آیت الله سید ابوالقاسم دهکردی اصفهانی(ره)

 


«عترت» به معنای نسل و قبیله ای است که بسیار نزدیک باشند به انسان.
عن الصحاح: و عترة الرجل: نسله و رهطه الأدنون (1) و «ذرّیّة» در لغت به معنای اولاد است. فعن الصحاح: و ذرّیّة الرجل ولده.(2) و«امّت» در لغت به معنای جماعت است و به معنای طریقه و دین نیز آمده و هر دو در این مقام، مناسب است.
و امّا «آل» پس ظاهراً در لغت با اهل مترادف باشد و یحتمل آن که أخص از اهل باشد و امّا آل پیغمبر، پس شهید ثانی و دیگران نقل اتّفاق فرق شیعه را کردند که: مراد، امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب و فاطمه و حسن و حسین (علیه السلام) است و تغلیباً بر باقی ائمّه اطلاق می شود.(3)
در ثواب الأعمال روایت نموده از عمار بن موسی که:
بودم نزد حضرت ابی عبدالله (علیه السلام)، پس مردی گفت: اللّهمّ صلّ محمّد و أهل بیت محمّد پس حضرت صادق (علیه السلام) فرمود: تنگ کردی بر ما، آیا نمی دانی أهل بیت پنج نفر آل عبا است؟ آن شخص عرض کرد، پس چه نحو بگوییم؟ فرمود: بگو اللّهمّ صلّ علی محمّد و آل محمّد، تا آن که ما و شیعیان ما داخل شویم.(4)
و شاید مراد از دخول شیعیان، الحاق معنوی باشد؛ یعنی آن ها هم اولاد و ذرّیّه ی روحانی هستند که شیعیان کامل باشند، پس شبیه عموم مجاز می شود. و الله العالم.
و در معانی الاخبار از حضرت صادق (علیه السلام) روایت شده که سؤال کردند از معنای آل، حضرت فرمود:
آل محمّد کسی است که خدای تعالی حرام کرده بر محمّد (صلی الله علیه و آله و سلم)، نکاح او را؛ یعنی ذرّیّه آن حضرت است.(5)
و در روایت دیگر از آن حضرت منقول است که:
آل محمّد (صلی الله علیه و آله و سلم) ذرّیّه آن حضرت است و عترت آن حضرت، اصحاب عبایند و امّت آن حضرت، مؤمنین هستند که تصدیق کرده اند به آن چه از جانب خدا آورده.(6)


پی نوشت ها :


1.صحاح اللغه، ج 2، ص 735؛ ماده «عتر».
2.همان، ج 2، ص 663، ماده ی «ذرر».
3.ر.ک: خطبه ی شرح لمعه، ج 1، ص 8.
4.ثواب الاعمال: باب ثواب من صلّی علی النبی و آله یوم الجمعة، ج 2، ص 189.
5.معانی الأخبار، «باب معانی الآل و الأهل»، ج 1، ص 93 ــ94.
6.همان، ج 3.


موضوعات مرتبط: دریچه ای به سوی مذهب
برچسب‌ها: معانی عترت و امت و آل و اهل

تاريخ : یک شنبه 6 / 6 / 1394 | 7:34 | نویسنده : اکبر احمدی |

خورشید شرق


خورشید شرق
مبلغان -شماره 2 
 
 
 

خلق ایستاده کو به کو چشم انتظار روی او تا پرده از روی نکو گیرد نگار نازنین

شد جلوه گر نور خدا در روز میلاد رضا کز بوی دلجویش فضا شد مشکبار و عنبرین

از نجمه سر زد اختری، خورشید روشن گوهری جانم فدای مادری کاورده فرزندی چنین

چون لعل شکر بار او شیرین بود گفتار او بر قامت و رخسار او بادا هزاران آفرین

شاهی که او را خاک در روبد ملک با بال و پر بر خاک پاکش مشک تر، ریزد ز گیسو حور عین

مهرش فروغ محفلم خاکش صفا بخش دلم گویی که با آب و گلم گشته ولای او عجین

صبح سعادت روی او، خرم فضا از بوی او فردوس رضوان کوی او قل فادخلوها آمنین

از تکتم آن فخر زنان شد سر مکتومی عیان رازی که روشن شد از آن اسرار قرآن مبین

دل و اله و حیران او جان ها فدای جان او از خرمن احسان او ذرات عالم خوشه چین (1)

طلوع صبح

نجمه، مادر امام رضا علیه السلام، می فرماید: زمانی که فرزند بزرگوارم را باردار بودم، هرگز احساس سنگینی نمی کردم. وقتی می خوابیدم، صدای تسبیح و تهلیل و تمجید حق تعالی را از درونم می شنیدم. هراسان از خواب بیدار می شدم; ولی دیگر آن صدا به گوش نمی رسید. وقتی به دنیا آمد، دستهایش را بر زمین گذاشت; سر مطهرش را به سوی آسمان بلند کرد، لب هایش را تکان داد، ولی نفهمیدم چه می گوید. نزد امام کاظم علیه السلام رفتم، او فرمود: «نجمه، کرامت پروردگار گوارایت باد.» فرزندم را در پارچه یی سفید پیچیدم و نزد حضرت بردم. وی در گوش راستش اذان و در گوش چپش اقامه خواند. آن گاه آب فرات خواست و کامش را با آن برداشت. سپس نوزاد را به من بازگرداند و فرمود: بگیر این را که ذخیره ی خداوند در زمین و حجت خدا بعد از من است. (2)

و چنین بود که هشتمین خورشید امامت در روز جمعه، یازدهم ذی قعده، در مدینه دیده به جهان گشاد.(3)

پدرش امام موسی کاظم علیه السلام، هفتمین امام شیعیان، و مادرش «نجمه » (4) الگوی خردورزی، دین باوری، حیا و عبادت بود. بزرگواری این بانو چنان بود که حمیده، مادر امام کاظم علیه السلام، هرگز نزدش نمی نشست و در جهت تعظیم و احترام وی می کوشید. رؤیای صادق حمیده را می توان یکی از دلیل های احترام بسیار وی به نجمه دانست. او شبی رسول خدا صلی الله علیه و آله را در خواب دید که فرمود: حمیده، نجمه را به فرزندت موسی ده; از او فرزندی به دنیا خواهد آمد که بهترین اهل زمین است. (5)

بر این اساس، وی نجمه را در اختیار امام موسی کاظم علیه السلام قرار داد و به وی گفت: فرزندم، کنیزی است که در زیرکی و کرامت های اخلاقی بهتر از او ندیده ام. می دانم هر نسلی که از وی به وجود آید پاکیزه و مطهر خواهد بود.

وقتی امام رضا علیه السلام به دنیا آمد، مادرش را طاهره نامیدند. او به عبادت عشق می ورزید و می گفت: دایه یی بیابید تا مرا در شیر دادن یاری دهد... . شیرم کافی است، ولی پرداختن به شیر نوزاد سبب شده نوافل و ذکرهایی که به آن ها عادت کرده بودم، کاستی پذیرد. (6)


موضوعات مرتبط: دریچه ای به سوی مذهب
برچسب‌ها: خورشید شرق

ادامه مطلب
تاريخ : شنبه 3 / 6 / 1394 | 7:20 | نویسنده : اکبر احمدی |

سیره قرآنی امام رضا (ع)


سیره قرآنی امام رضا (ع)
 
 
فرهنگ كوثر -  شماره 69 
 
 
برخورد کریمانه

نویسنده تفسیر عیاشی در تفسیر خود از صفوان نقل می کند: از امام رضا(ع) اجازه گرفتم تا محمد بن خالد به محضر او شرفیاب شود. ضمناً به آن حضرت گفتم که او دست از گفته های قبلی خود برداشته و اظهار می دارد که منظورم از این ملاقات پیروی از امام است.

امام رضا(ع) فرمود: او را بیاور. وقتی که فرزند خالد بر امام وارد شد، اظهار داشت: فدایت شوم! بر گذشته پشیمانم و بر نفس خود ظلم کردم.

 

او به امام عرض کرد: من از گذشته خود استغفار می کنم و دوست دارم عذر مرا بپذیری و گذشته مرا عفو کنی .امام فرمود: آری، می پذیرم؛ زیرا اگر نپذیرم، این کار به معنای از بین بردن زحمات این و یارانش است (و سپس به صفوان اشاره کرد) و همچنین این کار مصداق گفته مخالفین است و خداوند به پیامبرش فرمود:

 

)فَبِما رَحْمَةٍ مِنَ اللّهِ لِنْتَ لَهُمْ وَ لَوْ کُنْتَ فَظّا غَلیظَ الْقَلْبِ لاَنْفَضّوا مِنْ حَوْلِکَ فَاعْفُ عَنْهُمْ وَ اسْتَغْفِرْ لَهُمْ وَ شاوِرْهُمْ فِی اْلأَمْر(؛[1] به برکت رحمت الهی نرم و و مهربان شدی و اگر خشن و سنگدل بودی، از اطراف تو پراکنده می شدند.

 

سپس از حال پدرش پرسید. پاسخ داد که پدرم از دنیا رفته است. حضرت برای او نیز استغفار کرد.

 

منظور حضرت امام رضا(ع) این بود که اگر عذر تو را نپذیرم، گفته های صفوان دربارة ما از بین خواهد رفت و این دستاویزی برای مخالفین ما نیز خواهد بود و خواهند گفت که چرا امام شما عذر یک نفر را نپذیرفت.

 

گمانت را به خدا نیکو کن

محدث قمی در منتهی الامال می نویسد : احمد بن عمر بن ابی شعبه جبلی و حسین بن یزید معروف به نوفلی گویند که بر حضرت امام رضا وارد شدیم و به او عرض کردیم: ما در گذشته در وسعت رزق و فراخی زندگی بودیم، لیک حال ما دگرگون گشت (یعنی فقیر شدیم). دعا کن که خداوند حالت قبل را به ما برگرداند.

امام در پاسخ فرمود: می خواهید چگونه باشید؟ آیا می خواهید همانند پادشاهان باشید؟ آیا خوشحال خواهید بود که حالتان همانند طاهر و هرثمه[2] باشد؛ امّا از نظر عقیده بر خلاف آن باشید که هم اکنون هستید؟

 

عرض کردیم: نه به خدا سوگند هرگز چنین حالتی ما را خوشحال نخواهد کرد، گر چه دنیا و آنچه طلا و نقره در آن است، برای ما باشد.

 

حضرت فرمود: حق تعالی می فرماید: )اعْمَلُوا آلَ داوُودَ شُکْرًا وَ قَلیلٌ مِنْ عِبادِیَ الشّکُورُ(؛[3] آن گاه فرمود : ظن و گمانت را به خدا نیکو کن، و هر که گمانش به خدا نیکو باشد، خداوند نزد گمانش است. و آنکه به روزی کم راضی شد ، خدا از او عمل کم را قبول می فرماید، و کسی که از حلال به کم راضی شد مئونه اش هم سبک خواهد شد، و اهل بیت او با نشاط و باطراوت خواهند بود، و خداوند او را به درد و درمان دنیا بینا می کند او را از دنیا به سلامت به سوی دار السلام بیرون می برد.[4]

 

استدلال های فقهی

پیش از ولادت امام رضا(ع) امام موسی بن جعفر(ع) درباره اش فرمود که امام صادق(ع) درباره او گفته: وی عالم آل محمد است.

ابوالصلت گوید: محمد بن اسحاق بن موسی بن جعفر از پدرش نقل کرده که می گفت پدرم موسی بن جعفر به پسران خود می فرمود: ای فرزندان من، برادر شما علی بن موسی عالم آل محمد است، از او معالم دین خود را سؤال کنید و سخنان او را حفظ کنید. همانا من بارها از پدرم جعفر بن محمد شنیدم که به من می گفت: عالم آل محمد در صلب تو است و ای کاش او را درک می کردم.[5]

 

آری، امام رضا(ع) در همه ابعاد، عالم آل محمد بودند؛ چرا که او بزرگ ترین مرجع و پناه علمی تمام علما و فقهای زمان خود بود و همان گونه که گفته شد، تکیه گاه امام رضا(ع) قرآن کریم بوده، بدین معنی که به هر حکمی از احکام فقهی که اشاره می فرمود به دلیل آن یعنی کتاب خدا استناد و استدلال می کرد.


موضوعات مرتبط: دریچه ای به سوی مذهب
برچسب‌ها: سیره قرآنی امام رضا (ع)

ادامه مطلب
تاريخ : شنبه 3 / 6 / 1394 | 7:19 | نویسنده : اکبر احمدی |

نجمه; نگین بندگی


نجمه; نگین بندگی
فرهنگ كوثر - شماره 35 
 
 
 

اینک ما، در پرتو ستاره ای می آساییم که خورشید و ماه در دامن او متولد شدند. خورشید خراسان و ماه قم. ستاره ای به نام «نجمه » که در آسمان زندگانی امام موسی کاظم(ع)پدیدار شد،شعاع نورش پس از قرنها هنوز از مشرق ایران مشهد می تابد ودر قم، آشیانه عترت علیهم السلام، تلالو دارد.

نجمه، مادر امام رضا(ع)اختری است که می توان پرتوهای زیر راگوشه ای ازانوار شخصیت تابناک وی به شمارآورد.

پرتو اول: شناخت شخص این بانوی نورانی.

پرتو دوم: شخصیت بانوی حرم امام هفتم(ع)از زبان دیگران.

پرتو سوم: نجمه بر مسند «مادری » .

پرتو چهارم: عبادت، زیباترین نقش زندگانی «نجمه » .

پرتو پنجم: در صحیفه صفات این بانوی بزرگوار.

پرتو اول: آزاده ای از تبار بردگان

آنچه در نگاه اول به زندگانی مادر امام رضا(ع)مطرح می شود این است که خانواده این بانو کیست؟ از کدام قبیله است؟

در باره والدین این بانوی گرامی در کتب مربوط به زندگانی امام رضا(ع)مطلبی دیده نمی شود. روایات متعدد یاد آوری می کنندکه نجمه کنیز بود و توسط حمیده مصفاه، همسر گرامی امام صادق(ع)و یا شخص امام کاظم(ع)خریداری شد.

متن روایت چنین است:

«حمیده مصفا، مادر امام هفتم که از زنان اشراف عجم بود،کنیزی(مولده)خرید که «تکتم » نام داشت. او از نظر عقل و دین وتعظیم و بزرگداشت مولای خود، در شمار بهترین زنان جای داشت.

حمیده مصفا و...» (1)

مولده یعنی کسی که در میان اعراب به دنیا آید و با آداب آنهابزرگ شود.

به هرحال «نجمه » کنیز بود. در آن زمان رسم چنان بود که هرکنیزی را به مولایش منتسب می کردند.

نجمه به علت عقل، دین و سجایای اخلاقی اش، که در روایت بالا ذکرشده، مورد توجه خاندان عصمت قرار گرفت.

وجود نامهای متعدد برای این بانوی بزرگوار، موید دیگری است که کنیز بودنش را اثبات می کند. در روایات نامهای این بانو راچنین نوشته اند:

و مادر امام رضا(ع)ام ولد(کنیز صاحب فرزند)است که به او ام البنین(کنیه آن بانوست.)می گفتند و اسمش نجمه بود و به او «سکن نوبیه » نیز می گفته می شد. تکتم نام دیگر او بود.(2)

یکی از محققان می نویسد:

مادر امام رضا(ع)ام ولد است که به او ام البنین می گویند. اسم او «اروی » و لقبش «شقراء نوبیه » است.(3)

با توجه به اینکه در عرب اسامی افراد با خصوصیات ظاهری، قومی و شغلی افراد مناسبت دارد، شایسته است چند اسم از نامهای این بانوی گرامی معنا شود تا به این وسیله برخی از خصوصیات وی آشکار گردد.

«تکتم » ، از آن هنگام که توسط حمیده مصفا، مادر امام کاظم(ع)خریداری شده، نام این بانو بود. در لغت عرب تکتم به معنای چاه زمزم است و چشمه است و شاید این نام از صفای روح وادب این بزرگوار حکایت می کند.

«نجمه » نیز به معنای ستاره درخشنده است.

پس از تولد امام رضا(ع)نامش را «طاهره » گذاشتند که به معنای پاکیزه است.

نام دیگر او «صقر» است که معنای آن تابش خورشید است.

«سمانه » به معنای والا و بلند مرتبه است.

«سکن النوبیه » به معنای ساکن «نوبا» است. کتب لغت «نوبیه » را یکی از سرزمینهای قوم «بربر» دانسته اند. شاید«نامیمبیا» ، که امروزه در نقشه های جغرافیایی مشاهده می شودمعرب همان «نوبا» باشد.

طبق این صفت، نجمه باید زنی سیاه پوست از قوم بربر باشد، ولی با توجه به صفت دیگری که صاحب «الفصول المهمه » در کتاب خودنام می برد «شقراء نوبیه » باید رنگ پوست و موی حضرت روشن باشد; زیرا شقراء(4)به معنای سرخ و سفید و موی بور مایل به قرمز است و این صفت به سفید پوست ها، بویژه مردم اروپا، اختصاص دارد.

با توجه به صفات و نامهای این بانوی بزرگوار، نویسندگان ومورخان معاصر در تعیین قبیله و محل زندگانی وی احتمالهای گوناگون مطرح می کنند.


موضوعات مرتبط: دریچه ای به سوی مذهب
برچسب‌ها: نجمه; نگین بندگی

ادامه مطلب
تاريخ : شنبه 3 / 6 / 1394 | 7:17 | نویسنده : اکبر احمدی |

حس‏گرائى و ظاهربينى بنى‏اسرائيل‏

حالا كه تو نحو خوانده‏اى بگو ببينم: در پاسخ آن مسئله زنبوريه بايد اذا هو هى بخوانيم يا اذا هو اياها؟ همان مسئله‏اى كه سيبويه را به ديار عدم فرستاد.

اگر در اين مورد هم كشتيبان پاسخ صحيحى مى‏داد و مى‏گفت: بايد اذا هو هى بخوانيم چنان كه در قرآن مجيد آمده است: فَإِذا هِيَ حَيَّةٌ تَسْعى‏ مرد نحوى توانائى ديدن وجود كشتيبان را به كلى از دست مى‏داد و پيش از آن كه در گرداب مهلكى كه فضا و دريا براى او تهيه ديده بود دست از جان بشويد خود را به دريا مى‏انداخت و از شكنجه ديدن قيافه كشتيبان كه به خوبى «هستى خود» را اثبات كرده بود راحت مى‏گشت!

آرى قانون نحس خودپرستى همين است كه به ابراز هستى خويشتن قناعت نمى‏ورزد و نمى‏گويد: من نحو خوانده‏ام پس هستم، كه هيچ منافاتى با اين ندارد كه كشتيبان هم بگويد: من كشتى مى‏رانم پس هستم، و آن يكى بيل مى‏زند پس هست، و آن ديگرى هم به وسيله علم و معرفت آيات الهى را در اين دنيا مى‏خواند پس او هم موجود است.

ولى چنان كه بر همه روشن است در آن هنگام كه يكى از وسائل زندگى جاى هدف اعلاى «حيات معقول» آدمى را بگيرد شناخت اين كه ضرب در جمله ضرب زيد عمر فعل ماضى مفرد و مذكر و غايب و زيد فاعل و عمر و مفعول آن است، تفسير عالم هستى را به عهده مى‏گيرد و براى حيات آدمى معنا مى‏بخشد. كشتيبان از شنيدن اين بانگ دلخراش كه چون نحو نخوانده‏اى پس نيم عمرت بر فناست ضربه شديدى خورد، زيرا تا آن روز چنين جمله‏اى را نه از عقل و وجدانش شنيده بود و نه از پيامبران الهى و اوصياء و اوليا چنين هدفى براى حيات سراغ گرفته بود، و نه از قوانين عالم وجود كه هستى او را در خود جاى داده و در آهنگ بزرگى كه در آن قوانين نواخته مى‏شود شركت داده‏اند.

ضربه‏اى كه بر كشتيبان خورده بود، شكننده و يأس‏آور بود در نتيجه- دل شكسته گشت كشتيبان زتاب شگفتا! نكند اين مرد نحوى راست مى‏گويد كه چون من نحو نخوانده‏ام نيمى از عمرم بر باد فنا رفته است؟ اما اين يك انديشه باطل است كه ذهنم را در اين پهنه اقيانوس به خود مشغول داشته است زيرا براى اعلان بطلان و فناى يك لحظه از زندگى كه جلوه‏گاه عظمت خداوندى است، ندائى از وجدان و عقل و منطقى بالاتر از منطقى اين مرد نحوى مورد نياز است مردى كه همه هستى و عظمت‏ها و قوانين و ارزش‏ها و هدف اعلاى آن را در تنظيم قالب‏هاى قراردادى الفاظ مى‏جويد و نمى‏داند كه:

او چو خود را در سخن آغشته است

از حكايت او حكايت گشته است.

ججضربه «نيم عمر تو شد بر فنا» كه نحوى بر او وارد كرده و دل او را شكسته بود لحظاتى چند كشتيبان را در خود فرو برد، و او جز سكوت در برابر امواج طوفانى آن خود پرست چاره‏اى نديد، چونان سكوت و آرامشى كه وى همواره مى‏بايست در برابر امواج طوفانى دريا از خود نشان دهد دريغا! كه طوفان دريا جسم آدمى را به بازى مى‏گيرد، ولى طوفان درون خود پرستان ارواح انسان‏ها را شكنجه مى‏دهد، او مى‏توانست پاسخى قانع كننده به مرد نحوى بگويد ليك ضربه سئوال تندتر از آن بود كه با گفتگو منتفى گردد. ليك آن دم گشت خاموش از جواب و به جاى مرد نحوى خويشتن را مخاطب قرار داد كه‏

بنشينم و صبر پيش گيرم

دنباله كار خويش گيرم ‏

وانگهى اگر من در اينجا براى خاموش كردن شعله‏هاى آتش خودپرستى اين مرد حقير و كوته‏بين به نزاع و جدال بپردازم و او را به خطائى كه در اثبات هستى خود و نفى هستى ديگران مرتكب شده است آگاه سازم، شايد كشتى زمام از دست من بربايد و در نتيجه اين مناقشه و بگو مگو كه به بركت «نحو خوانده‏ام پس هستم و تو نخوانده‏اى پس نيستى» به راه افتاده است كشتى و كشتى نشينان و حتى خود من كه كشتيبانم و بالاتر از همه اين مرد نحوى را كه با علم به فعل و فاعل به هدف اعلاى حيات خود رسيده است به كام مرگ بسپارد پس بهتر اين است كه:

 


موضوعات مرتبط: دریچه ای به سوی مذهب
برچسب‌ها: حس‏گرائى و ظاهربينى بنى‏اسرائيل‏

ادامه مطلب
تاريخ : سه شنبه 1 / 6 / 1394 | 7:9 | نویسنده : اکبر احمدی |

حس‏گرائى و ظاهربينى بنى‏اسرائيل‏

شدت از درون پوسيده بر سر

صاحبانش و مقلدان آنان خراب شود و همه زير آوار سنگين آن به ديار نيستى و نابودى رانده شوند و زمين براى زندگى صالحان و شايستگان كه در ميان اين حيوانات انسان‏نما و متمدنان وحشى و ميمون صفتان و غرق شدگان در ماديات و دلباختگان به لذائذ حسى به شدت در غربت و تنهائى‏اند بدون مزاحم باقى بماند، و چنين زمانى به زودى فرا مى‏رسد و دور از دسترس نيست و حقيقتى است كه قرآن مجيد قاطعانه از آن خبر مى‏دهد:

أَنَّ الْأَرْضَ يَرِثُها عِبادِيَ الصَّالِحُونَ: «5»

يقيناً همه روى زمين را بندگان شايسته ام به ميراث مى‏برند.

من با فروتنى و تواضع از شما مسلمانان و به ويژه پيروان مكتب اهل بيت مى‏خواهم كه از افتادن در دام تمدن غربى و فرهنگ‏هاى شيطانى آن حذر كنيد و گول زرق و برق زندگى ظاهر آنان را كه مالامال از فساد و تباهى است نخوريد و دست از قرآن مجيد كه راهنماى انسان به هر خيرى است بر نداريد، و از اقتداى به اهل بيت پيامبر كه مصباح هدايت و كشتى نجات هستند غفلت ننمائيد و دامن حيات پرقيمت خود را از آلوده شدن به ماديات صرف، و درون خود را از اسير شدن به مكتب حس‏گرائى حفظ نمائيد كه خير دين و دنيا آخرت شما در تمسك به قرآن و اهل بيت است و بدانيد كه اين تمدن بدون معنويت و بريده از خدا و جداى از فرهنگ حق و خالى از حقايق و تهى از تعاليم انبياء و امامان به زودى نابود مى‏شود و دلبستگان به خود را هم نابود مى‏سازد و نهايتاً به عذاب استيصال در دنيا و عذاب ابد در آخرت گرفتار مى‏شود و جز روسياهى و افتضاح براى آن و پيروانش نخواهد ماند.

آرى براى محاربان با خدا و پيامبر و آنان كه در زمين در همه امور زندگى به فساد و تباهى مى‏كوشند جز رسوائى و خوارى در دنيا و عذاب بزرگ در آخرت نيست:

ذلِكَ لَهُمْ خِزْيٌ فِي الدُّنْيا وَ لَهُمْ فِي الْآخِرَةِ عَذابٌ عَظِيمٌ: «6»

براى آنان به خاطر محاربه با خدا و پيامبر و كوششان براى گستردن فساد در زمين رسوائى و خوارى در دنيا و عذاب بزرگ در آخرت است.

غرق شدگان در ماديت، و دلباختگان به لذائذ حسى، و مريدان مكتب حس‏گرائى كه از زندگى و حيات جز خانه و كارگاهى براى تأمين اقتصاد و معيشت نمى‏بينند، و پر كردن شكم و شهوت‏رانى و كام جوئى را اصيل‏ترين لذت‏ها مى‏شمارند، و چشمى براى تماشاى اين همه نقش عجب بر در و ديوار وجود ندارند، و گوشى براى شنيدن صداى حق و برهان و دليل و حكمت براى خود باقى نگذاشته‏اند، و وجودشان نيروى دفعى براى حقايق و واقعيات و امور ملكوتى و عرشى و اصول ماوراء طبيعت و حوزه جذبى براى انواع مفاسد و شهوات و خيالات و اوهام گشته و براى مسخره كردن انبيا و اولياء و محتويات كتاب‏هاى آسمانى و علماى ربانى و احكام الهى و عبادات دهانى به پهناى فلك باز كرده و به خاطر اوج بى‏خردى و دچار بودن به بيمارى غفلت و بى‏خبرى، خود را ميزان حق و باطل هر چيزى قرار داده و يجوز و لايجوز خود را در همه امور ملاك و اصل مى‏دانند، بدون شك و ترديد گرفتار دو بيمارى بسيار مهلك و بر باد دهنده دنيا و آخرت و مخرب همه ارزش‏ها شده‏اند و به خاطر جهل مركبشان نسبت به اين دو بيمارى هم در غفلت كامل به سر مى‏برند از اين جهت به علاج و درمان خود اقدام نمى‏كنند، بلكه خود و كوشش و كاركردشان را سالم و صحيح و خوب مى‏دانند، و توجه ندارند كه همه ارزيابى‏هاى آنان نسبت به‏ همه امور بى‏پايه و پوچ و غلط و باطل است آن دو بيمارى يكى خود فراموشى و ديگر خودپرستى است.

«قل هل ننبئكم بالاخرين اعمالا الذين ضل سعيهم فى الحياة الدنيا و هم يحسبون انهم يحسنون صنعا، اولئك الذين كفروا بآيات ربهم و لقائه فحبطت اعمالهم فلا نقيم لهم يوم القيامة وزنا، ذلك جزاءهم جهنم، بما كفروا و اتخذوا.»

بگو آيا شما را از زيانكارترين مردم از جهت عمل و فعاليت آگاه كنم؟ آن مردم كسانى هستند كه كوششان در زندگى دنيا تباه شده و به هدر رفته در حالى كه خيال مى‏كنند خوب و درست عمل مى‏نمايند، اينان كسانى هستند كه آيات پروردگارشان و ديدار قيامت و محاسبه اعمال را به وسيله او منكر شدند و در نتيجه اعمالشان تباه و بى‏اثر است و چون همه كوششان بر باد رفته روز قيامت ميزانى براى آن برپا نمى‏كنيم، اين است وضع و حال زيانكاران به سبب آن كه كفر ورزيدند و آيات من و پيامبرانم را به مسخره گرفتند!

اينان به اين خاطر به چنين وضع خطرزا و مهلكى دچارند كه خود را از ياد برده‏اند كه انسان هستند، و مملوك حضرت رب‏العزه مى‏باشند، و مقامشان مقام خلافت‏اللهى است و از نظر استعداد و شخصيت ذاتى از همه موجودات برترند و دنيا و متاعش و شكم و شهوت و بدن و اعضايش ابزارى براى رشد و كمال آنان به كمك هدايت الهى و آئين و فرهنگ خدائى است.

 


موضوعات مرتبط: دریچه ای به سوی مذهب
برچسب‌ها: حس‏گرائى و ظاهربينى بنى‏اسرائيل‏

ادامه مطلب
تاريخ : سه شنبه 1 / 6 / 1394 | 7:6 | نویسنده : اکبر احمدی |

حس‏گرائى و ظاهربينى بنى‏اسرائيل‏


حس‏گرائى و ظاهربينى بنى‏اسرائيل‏

 

منابع:

کتاب : تفسير حكيم    ج‏3        

نوشتہ : استاد حسین انصاریان

 

دور ماندن از حوزه نبوت و رهبرى معنوى صحيح كه فرهنگ پاكش جلوه علم و حكمت خداست و بر دلايل و براهين محكم و استوار تكيه دارد، و چيزى مخالف فطرت و عقل سليم و طبيعت هستى در آن وجود ندارد، و رشد كردن در محيط شرك و فضائى كه فرعونيت و شيطنت و حكومت صد در صد مادى بر آن حاكم است، و آزادى به معناى واقعى در آن وجود ندارد، و توجه صرف به گذراندن امور زندگى ظاهرى، و فقط گرداندن شكم و شهوت، و دست و پا زدن در لذت‏هاى بدنى، و تنها تحصيل دانشى كه كمك براى سوق دادن زندگى به ناحيه ظاهر آن است، بناچار انسان را دچار دو بيمارى خطرناك و ريشه‏دار مى‏كند:

فرو رفتن در ماديات محض، و دلباختگى شديد به لذائذ و امور حسى.

بنى‏اسرائيل كه ساليان طولانى و طى چند نسل در مصر كه فضائى آلوده به شرك و اوهام و گاو پرستى و مادى‏گرى داشت زندگى كردند به تدريج از درون رنگ محيط را به خود گرفتند و آثار نكبت‏بار و ظلمانى آن محيط و مردمش ريشه در نفوسشان دوانيد، و اختناق حاكم بر آنان و سلب آزادى از آن قوم، و شكنجه‏هائى كه از طرف فرعونيان بر آنان تحميل شد از طرفى عقل و اراده و قدرت تفكر و انديشه را در آنان بسيار ضعيف كرد، و از طرف ديگر اكثر آنان را به مردمى فرو رفته در ماديات و كالاى دنيا و دلباخته لذائذ و امور حسى نمود.

كثرت معجزات موسى (ع) براى رام كردن بنى‏اسرائيل كه عقل و انديشه‏ى آنان به شدت ضعيف شده بود، و از تفكر صحيح و تعقل درست بى‏بهره بودند و برهان و دليل و استدلال و حكمت در قلب و روان تيره و بيمار آنان راه نداشت امرى ضرورى بود.

آنان چنان كه بايد و شايد در برابر حقايق ماوراء طبيعت، و واقعيات ملكوتى، و اصول غيبى با اين كه همراه با دليل و برهان استوار بود فروتنى نكردند و به تعقل و تفكر صحيح براى دريافت آن حقايق تن ندادند، و تسليم تعاليم آسمانى موسى نگشتند و به مرحله يقين قدم ننهادند، و همه وجود و حالات و روحيات خود را در سيطره‏ى حكومت حس و مادّه نگاه داشتند، و هر آنچه را كه موافق حس و لذائذ و شهوات و ماديات بود به راحتى پذيرفتند، و از تسليم شدن در برابر دعوت موسى و صالحان و دانشمندانى كه جز خير دنيا و آخرتشان را نمى‏خواستند امتناع ورزيدند!!

آنچه در درگيرى با فرعون پس از سالها شكنجه ديدن به سود آنان تمام شد فقط و فقط از بركت فريادها و فعاليت‏ها و معجزات موسى بود، آنان براى مبارزه با دشمنان و در هم شكستن فرعونيان و رفع و دفع خطر آنان هيچ اقدامى نكردند، و آئين حق را و توحيد ناب را با تعقل و تفكر به دست نياوردند و با پاى خود از محيط ذلت‏بار مصر و آن سرزمين آلوده به شرك و اوهام بيرون نيامدند و از ميان امواج رود نيل با تكيه بر ايمان و اعتماد به خدا نگذاشتند، بلكه معجزات موسى و قدرت معنوى او بود كه اين اسيران ذليل و فرو رفتگان در چاه استضعاف و غرق شدگان در ماديات و دلباختگان به لذائذ حسى و دور ماندگان از تعقل صحيح و انديشه درست را از محيط مصر خارج كرد و از ميان امواج سهمگين دريا بيرون برد و در منطقه‏اى امن كه خيال آنان را از هر خطر و شكنجه‏اى راحت مى‏داشت قرار داد.


موضوعات مرتبط: دریچه ای به سوی مذهب
برچسب‌ها: حس‏گرائى و ظاهربينى بنى‏اسرائيل‏

ادامه مطلب
تاريخ : سه شنبه 1 / 6 / 1394 | 7:3 | نویسنده : اکبر احمدی |

فاصله بین حق و باطل

امیر مۆمنان علی ـ علیه السلام ـ روزی با مردم سخن می گفت، و درباره رشد اخلاقی آنان صحبت می کرد، تا اینکه فرمود: مراقب باشید آنچه را مردم پشت سر افراد می گویند، نپذیرید ( از شنیدن غیبت، برحذر باشید) سخنان باطل فراوان است، ولی سخنان باطل از بین رفتنی است، و آنچه می ماند کردار انسان است. چرا که خدا شنوا و شاهد است، بدانید که بین حق و باطل، بیش از چهار انگشت، فاصله نیست.

احادیث این بخش با توجه به منابع ذکر شده در نرم افزار "جامع الاحادیث نور" بازبینی و به روز شده اند.

حدیث (1) پيامبر صلى الله عليه و آله:يا اَيُّهَا النّاسُ اِنَّما هُوَ اللّه  وَ الشَّيطانُ وَ الحَقُّ وَ الباطِلُ وَالهُدى وَ الضَّلالَةُ وَ الرُّشدُ وَ الغَىُّ وَ العاجِلَةُ وَ الآجِلَةُ وَ العاقِبَةُ وَ الحَسَناتُ وَ السَّيِّئاتُ فَما كانَ مِن حَسَناتٍ فَلِلّهِ وَ ما كانَ مِن سَيِّئاتٍ فَلِلشَّيطانِ لَعَنَهُ اللّه ؛اى مردم! جز اين نيست كه خداست و شيطان، حق است و باطل، هدايت است و ضلالت، رشد است و گمراهى، دنياست و آخرت، خوبى هاست و بدى ها. هر چه خوبى است از آنِ خداست و هر چه بدى است از آنِ شيطان ملعون است. كافى(ط-الاسلامیه) ج 2، ص 16

حدیث (2) امام على عليه السلام :لا یعابُ المَرءُ بِتَاخیرِ حَقهِ اِنمَا یعابُ مَن اَخَذَ ما لَیسَ لَهُ؛ برای انسان عیب نیست که حقش تاخیر افتد، عیب آن است که چیزی را که حقش نیست بگیرد.نهج البلاغه(صبحی صالح) ص 500

حدیث (3) امام على عليه السلام :ظَـلَمَ الْحَقَّ مَنْ نَصَرَ الْباطِلَ؛هر كس باطل را يارى كند، به حق ستم كرده است.تصنیف غررالحکم و درر الکلم ص71

حدیث (4) امام على عليه السلام :لا يُؤنِسَنَّكَ اِلاَّ الْحَقُّ وَ لا يوحِشَنَّكَ اِلاَّ الْباطِلُ؛مبادا جز حق، با تو اُنس بگيرد و جز باطل، از تو بهراسد.نهج البلاغه(صبحی صالح) ص 188

حدیث (5) امام على عليه السلام :اَما اِنَّهُ لَيْسَ بَيْنَ الْحَقِّ وَ الْباطِلِ اِلاّ اَرْبَعُ اَصابِـعَ - فَسُئِلَ عَنْ مَعْنى قَولِهِ هذا، فَجَمَعَ اَصابِعَهُ وَ وَضَعَها بَيْنَ اُذُنِهِ وَ عَيْنِهِ - ثُمَّ قالَ: اَ لْباطِلُ اَنْ تَقولَ: سَمِعْتُ وَ الْحَقُّ اَنْ تَقولَ: رَأَيْتُ؛هان! ميان حق و باطل جز چهار انگشت فاصله نيست. از آن حضرت درباره معناى اين فرمايش سؤال شد. امام انگشتان خود را به هم چسباند و آنها را ميان گوش و چشم خود گذاشت و آن گاه فرمودند: باطل اين است كه بگويى: شنيدم و حق آن است كه بگويى: ديدم.نهج البلاغه(صبحی صالح) ص198

حدیث (6) امام على عليه السلام :فَلَوْ اَنَّ الْباطِلَ خَلَصَ مِنْ مِزاجِ الْحَقِّ لَمْ يَخْفَ عَلى المُرتادينَ وَ لَوْ اَنَّ الْحَقَّ خَلَصَ مِنْ لَبْسِ الْباطِلِ انْقَطَعَتْ عَنْهُ اَلْسُنُ الْمُعانِدينَ وَلكِنْ يُوْخَذُ مِنْ هذا ضِغْثٌ وَ مِنْ هذا ضِغْثٌ؛اگر باطل با حق درنياميزد، بر حقيقت جويان پوشيده نمى مانَد و اگر حق با باطل آميخته نشود، زبان دشمنان آن بريده مى شود، ليكن مشتى از آن برداشته مى شود و مشتى از اين. (و بدين ترتيب حق و باطل درهم آميخته مى شود و شبهه پيش مى آيد).نهج البلاغه(صبحی صالح) ص88

حدیث (7) امام صادق عليه السلام :اَبَى اللّه  اَنْ يُعَرِّفَ باطِلاً حَقّا اَبَى اللّه  اَنْ يَجْعَلَ الْحَقَّ فى قَلْبِ الْمُؤْمِنِ باطِلاً لا شَكَّ فيهِ وَ اَبَى اللّه  اَنْ يَجْعَلَ الْباطِلَ فى قَلْبِ الْـكافِر الْمُخالِفِ حَقّـا لا شَكَّ فيهِ وَ لَوْ لَمْ يَجْعَلْ هذا هكَذا ما عُرِفَ حَقٌّ مِنْ باطِلٍ؛خداوند اِبا دارد از اين كه باطلى را حق معرفى نمايد، خداوند اِبا دارد از اين كه حق را در دل مؤمن، باطلى ترديدناپذير جلوه دهد، خداوند اِبا دارد از اين كه باطل را در دل كافر حق ستيز به صورت حقى ترديدناپذير جلوه دهد، اگر چنين نمى كرد، حق از باطل شناخته نمى شد.محاسن، ج 1، ص 277

حدیث (8) امام صادق عليه السلام :لا يَسْتَيْقِنُ الْقَلْبُ اَنَّ الْحَقَّ باطِلٌ اَبَدا وَ لا يَسْتَيقِنُ اَنَّ الْباطِلَ حَقٌّ اَبَدا؛هرگز دل به باطل بودن حق و به حق بودن باطل يقين نمى كند.تفسير العياشى، ج 2، ص 53

حدیث (9) پيامبر صلى الله عليه و آله :اَمّا عَلامَةُ التّائِبِ فَاَرْبَعَةٌ: اَلنَّصيحَةُ لِلّهِ فى عَمَلِهِ وَ تَرْكُ الْباطِلِ وَ لُزومُ الْحَقِّ وَ الْحِرْصُ عَلَى الْخَيْرِ ؛نشانه توبه كننده چهار است: عمل خالصانه براى خدا، رها كردن باطل، پايبندى به حق و حريص بودن بر كار خير.تحف العقول، ص 20


موضوعات مرتبط: دریچه ای به سوی مذهب
برچسب‌ها: فاصله بین حق و باطل

ادامه مطلب
تاريخ : چهار شنبه 19 / 5 / 1394 | 7:28 | نویسنده : اکبر احمدی |

فرصت گذشت و تو کجایی کاری

ماه مبارک رمضان به سرعت تمام گذشت و روزهایی آخرش را شاهدیم. برای کسانی این حائز اهمیت است که در پی استفاده از ماه رمضان بودند. تو ای دل نمی دانم ایام را چگونه سپری کردی؟ و ...

حضرت علی (علیه السلام) در حدیثی گرانسنگ می فرماید:« الفُرصَه تمُّر مرِّ السَحاب فانتَهِزوا فُرَصَ الخَیّر» [1] فرصتها مانند ابر می گذرد پس اگر فرصت خوبی به دست آوردید؛ استفاده کنید.گویا این حدیث را حضرت، برای استفاده از فرصت همین روزها و شبها فرموده و خوشا به حال کسانی که بیشترین استفاده را از این ماه رحمت، می توانند داشته باشند. قرآن و دعا می خوانند، محاسبه ی نفس می کنند و ...و به هیچ وجه نباید انسان از رحمت خدا ناامید شود که فرمود:« إِنَّهُ لَا یَاْیْسُ مِن رَّوْحِ اللَّهِ إِلَّا الْقَوْمُ الْكَافِرُون» [یوسف/87] هرگز کسی از رحمت خدا ناامید نمی شود مگر مردم کافر.و در جای دیگر فرمود:«وَ إِذَا سَأَلَكَ عِبَادِى عَنىّ‏ فَإِنىّ‏ قَرِیبٌ أُجِیبُ دَعْوَةَ الدَّاعِ إِذَا دَعَانِ فَلْیَسْتَجِیبُواْ لىِ وَ لْیُؤْمِنُواْ بىِ لَعَلَّهُمْ یَرْشُدُون» [بقره/186]

و چون بندگان من (از دورى و نزدیكى) من از تو پرسند، (بدانند كه) من به آنها نزدیكم، هر گاه كسى مرا خواند دعاى او را اجابت كنم. پس باید دعوت مرا (و پیغمبران مرا) بپذیرند و به من بگروند، باشد كه (به سعادت) راه یابند. [2]در این آیه شریفه عبارت « وَ لْیُؤْمِنُواْ بىِ» نقش تعیین کننده ی دارد. یعنی (کسانی که) به گفته های من اعتماد دارند، و این یعنی من باید وظیفه ام را انجام دهم و بقیه را به خداوند مهربان بسپارم و بدانم که خدا حق کسی را ابدا واصلا ضایع نمی کند.اینجاست که عنصر اخلاص به میدان می آید و کسی که تعلقات کمتری داشته باشد؛ بامید خدا موفق تر است. حضرت علی (علیه السلام) در حدیثی، فلسفه ی روزه را اخلاص می داند: فرض اللهَ الصِّیَامُ ابْتِلَاءً لِإِخْلَاصِ الْخَلْق» خداوند روزه را واجب كرد تا به وسیله آن اخلاص خلق را بیازماید.

 نتیجه گبری
برای کسانی که بخواهند کارهایشان را به نحو احسن انجام دهند؛ همیشه وقت کم است، و بدون شک فرصت ماه مبارک رمضان، از مصداقهای بارز آن کارهاست. از خداوند توفیق دهنده امور، مسئلت داریم ما را توفیق روز افزون عطا کند.  ‏
پی نوشتها
[1] نهج‌البلاغه صبحی صالح، حکمت 21ص 471
[2] ترجمه الهی قمشه ی ص 28
[3] نهج البلاغه(صبحی صالح) ص 512 ، ح 252 - تصنیف غررالحکم و دررالکلم ص 176 ، ح 3376


موضوعات مرتبط: دریچه ای به سوی مذهب
برچسب‌ها: فرصت گذشت و تو کجایی کاری

تاريخ : چهار شنبه 19 / 5 / 1394 | 7:26 | نویسنده : اکبر احمدی |

عذاب صرفا برای چند تار مو؟

هر کس تابعیت کشوری را پذیرفت، باید تابع همه قوانین آن باشد چه با روحیه او سازگار باشد، یا نباشد، از آن قوانین خوشش بیاید یا از آنها متنفر باشد، البته هر شهروندی می تواند از فلسفه ی وضع قوانین سوال کند و به چیستی و چرایی آنها پی ببرد این اصلی است که همه مردم دنیا آن را پذیرفته و به آن پای بندند.

هر کس، دینی را پذیرفت باید به همه قوانین آن دین پای بند باشد و انها را انجام دهد هر چند برخی از آنها بر خلاف میل و خواسته او باشد. آری همانگونه که قرآن می فرماید در پذیرش اصل دین هیچ اجباری نیست« لَا إِكْرَ‌اهَ فِی الدِّینِ[بقره/256] در دین هیچ اجبارى نیست» اما اگر انسان دین را پذیرفت و به خدای متعال ایمان آورد و مسلمان شد، باید به معنای واقعی کلمه در برابر دستورات خدا تسلیم باشد، هر چند هر مسلمانی می تواند فلسفه برخی ازاحکام و دستورات الهی را با مطالعه احادیث و روایات اهل بیت(علیهم السلام) بدست آورد.حجاب و عفاف یکی از دستورات متعالی دین اسلام است که برای حفظ شخصیت و هویت زنان مسلمان از یک سو  و حفظ ارامش روانی جامعه اسلامی و عدم سوق به سوی گناه و نافرمانی خدای متعال از سوی دیگر صادر شده و مسلمانان موظف به رعایت آن هستند.برخی از زنان و دختران برای آنکه به امیال و هواهای نفسانی خود برسند این اصل اسلامی را زیر سوال می برند و می گویند مگر چند تار مو از ما بیرون باشد چه مشکلی به وجود می آید؟ و یا اینکه آیا خدا با آن همه مهربانی بخاطر چند تار مو ما را به جهنم می برد و در آتش سوزان قرار می دهد؟در پاسخ به این شبهه و سوال لازم است تا به صورت مختصر به چند نکته اشاره کنیم:

1. همانطور که اشاره شد لازمه ی مسلمانی، تسلیم بی چون و چرا در برابر اوامر الهی است، از این رو نباید با هیچ یک از اوامر و نواهی خداوند به صورت سلیقه ای برخورد کرد، آنچه که با هوی و هوس ما سازگار نیست و نافرمانی خداست را آنقدر در نظر خود و دیگران کوچک کنیم که انجام آن برای همگان امری عادی شود. از دیدگاه رهبران دینی، هر گناه و نافرمانی هر چند که کوچک باشد بزرگ و نابخشودنی است.
از رسول اکرم(صلی الله علیه و آله) نقل شده که فرمود:« لَا تُحَقِّرُوا شَیْئاً مِنَ الشَّرِّ وَ إِنْ صَغُرَ فِی أَعْیُنِكُمْ وَ لَا تَسْتَكْثِرُوا الْخَیْرَ وَ إِنْ كَثُرَ فِی أَعْیُنِكُمْ فَإِنَّهُ لَا كَبِیرَةَ مَعَ الِاسْتِغْفَارِ وَ لَا صَغِیرَةَ مَعَ الِاسْتِصْغَار[1] هیچ یک از کارهای بد را بی اهمیت و حقیر مشمارید ولو در نظر شما کوچک باشد، و هیچ عمل خیر را زیاد مشمارید ولو در نظر شما زیاد باشد. همانا آن کس که استغفار و توبه نماید گناه کبیره ندارد، و آن که به گناه اصرار دارد و نادم و پشیمان نیست گناه کوچک ندارد»و حضرت امیرالمومنین(علیه السلام) می فرماید:« أَشَدُّ الذُّنُوبِ مَا اسْتَهَانَ بِهِ صَاحِبُهُ[2] سخت ترین گناه، آن است كه گناهكار آن را كوچك بشمارد»

2. این استدلال را برای همه گناهان و اموری که نافرمانی خداوند است می توان بکار برد. مثلا کسی که اهل غیبت است بگوید خدا که به خاطر چهارتا غیبت کسی را عذاب نمی کند، یا کسی که اهل دروغ است بگوید خداوند که برای چند تا دروغ کوچک کسی را عذاب نمی کند و همین طور برای همه گناهان کوچک و بزرگ می توان این حرف را زد. اما آیا این امر استهزا و  به سخره گرفتن دین و دستورات دینی نیست؟ و آیا خود را به جای خدا جایگزین کردن نیست که برای او که خالق و صاحب اختیار همه چیز است تکلیف مشخص کنیم که برای چه مقدار معصیت، عذاب می‌کند و برای چه مقدار عذاب نمی‌کند؟

3. هر چند آیات بسیاری در خصوص حجاب و عفت از یک سو و ضرورت بندگی و اطاعت خدا در همه موارد از سوی دیگر وجود دارد و هر چند احادیث بسیاری نیز به صورت مستقیم یا غیر مستقیم به گناه تحریک نامحرم و ... تصریح نموده است؛ اما آیا باید برای هر حرکتی حتماً آیه و روایت مستقیمی وجود داشته باشد؟


موضوعات مرتبط: دریچه ای به سوی مذهب
برچسب‌ها: عذاب صرفا برای چند تار مو؟

ادامه مطلب
تاريخ : چهار شنبه 19 / 5 / 1394 | 7:23 | نویسنده : اکبر احمدی |

شتاب در تکفیر

جای بسی تأسف و نگرانی و اندوه است که جهان اسلام شاهد امواج تکفیر‌های و نیز شاهد بیرون شمردن بی‌قید و شرط و بی‌ضابطه مردم از دایره دین است. و به این ترتیب امت اسلامی دچار گروهی از فقیه نما‌ها شده‌ است، که در فتوا دادن به ارتداد افرادی که در برخی از مسائل عقیدتی و حتی فقهی و تاریخی با آنان مخالفند، سخت شتاب می‌کنند و با یک فتوا به راحتی، خون، مال، و ناموس دیگران را مباح می‌دارند

بر انسان آگاه  به کتاب خدا و رسول(صلی‌الله‌علیه‌واله) پوشیده نیست، که در کتاب و سنت از شتاب ورزیدن به تکفیر مسلمانان و بی‌دین خواندن افراد، به شدت نهی شده است. خداوند متعال در این خصوص فرموده است.«یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا إِذا ضَرَبْتُمْ فی‏ سَبیلِ اللَّهِ فَتَبَیَّنُوا وَ لا تَقُولُوا لِمَنْ أَلْقى‏ إِلَیْكُمُ السَّلامَ لَسْتَ مُؤْمِناً تَبْتَغُونَ عَرَضَ الْحَیاةِ الدُّنْیا فَعِنْدَ اللَّهِ مَغانِمُ كَثیرَةٌ كَذلِكَ؛[نساء/۹۴]اى كسانى كه ایمان آورده‌‏اید! هنگامى كه در راه خدا گام مى‌‏زنید (و به سفرى براى جهاد مى‏‌روید)، تحقیق كنید! و بخاطر اینكه سرمایه ناپایدار دنیا (و غنایمى) به دست آورید، به كسى كه اظهار صلح و اسلام مى‏‌كند نگویید: «مسلمان نیستى» زیرا غنیمتهاى فراوانى (براى شما) نزد خداست».

معیارهای تکفیر
با توجه به آنچه گفته شد، لازم است که پیش از گرفتار شدن در مشکل تکفیر و حکم کردن، فردی از دین بر ضرورت رعایت پاره‌ای از معیارها تأکید شود. اینکه به بیان این معیارها می‌پردازیم:

۱-اطمینان از کفر
تکفیر مسلمان امری است خود به خود بزرگ، که خطر آن بسیار و زیانش چشمگیر است. از این رو، اطمینان یافتن از کفر و تحقیق کامل درباره‌ی آن، پیش از اقدام به تکفیر، ضروری و لازم است. این کار باید از طریق اعتماد به وسایل شناخته شده‌ی قضایی انجام گیرد. و همچنین باید در تحقیق و گوش دادن به سخنان گواهان، دقت و توجه کامل به خرج داد تا مبادا به کشتن و گرفتن جان افراد گرفتار شویم که تلافی و جبران آن ناممکن است.

«یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا لا یَسْخَرْ قَوْمٌ مِنْ قَوْمٍ عَسى‏ أَنْ یَكُونُوا خَیْراً مِنْهُمْ وَ لا نِساءٌ مِنْ نِساءٍ عَسى‏ أَنْ یَكُنَّ خَیْراً مِنْهُنَّ وَ لا تَلْمِزُوا أَنْفُسَكُمْ وَ لا تَنابَزُوا بِالْأَلْقابِ بِئْسَ الاِسْمُ الْفُسُوقُ بَعْدَ الْإیمانِ وَ مَنْ لَمْ یَتُبْ فَأُولئِكَ هُمُ الظَّالِمُونَ؛[حجرات/۱۱]اى كسانى كه ایمان آورده‏اید! نباید گروهى از مردان شما گروه دیگر را مسخره كنند، شاید آنها از اینها بهتر باشند و نه زنانى زنان دیگر را، شاید آنان بهتر از اینان باشند و یكدیگر را مورد طعن و عیبجویى قرار ندهید و با القاب زشت و ناپسند یكدیگر را یاد نكنید، بسیار بد است كه بر كسى پس از ایمان نام كفرآمیز بگذارید و آنها كه توبه نكنند، ظالم و ستمگرند!»

۲-آگاهی از عومل کفر
دومین معیار تکفیر که باید رعایت شود، لزوم اطمینان از علم و آگاهی مرتد است. به این معنا اگر شخصی با وجود آگاهی از لوازم رفتارش، اقدام به انکار ضروریات دین و اصول مسلم  اسلام نماید تکفیر می‌شود. البته نباید فراموش کرد ارتداد این چنین افرادی را باید اهل فن و علم تشخیص دهند. به عنوان نمونه، چنانچه کسی حج را انکار کند، با وجود اینکه می‌داند حج به نص قرآن و سنت واجب است، و نیز توجه داشته باشد که انکار آن موجب تکذیب پیامبر(صلی‌الله علیه واله) و رسالت آن حضرت است، حکم خروج این شخص از دین صادر می‌شود. اما اگر وی از وجوب حج آگاه نباشد، زیرا به خاطر اینکه تازه مسلمان باشد و یا اینکه توجه نداشته باشد که انکارش موجب تکذیب پیامبر(صلی‌الله علیه واله)می‌گردد، به کفر وی حکم نخواهد شد.


موضوعات مرتبط: دریچه ای به سوی مذهب
برچسب‌ها: شتاب در تکفیر

ادامه مطلب
تاريخ : چهار شنبه 19 / 5 / 1394 | 7:20 | نویسنده : اکبر احمدی |

ویژگی های یاران پیامبر اعظم(ص)

برای شناخت یاران و پیروان پیامبر اعظم(صلّی الله علیه وآله وسلّم) بهترین میزان قرآن کریم است.خداوند سبحان بخشی از ویژگی های یاران پیامبر اکرم(صلّی الله علیه و آله وسلّم) را در آخر سوره فتح چنین بر شمرده است

«مُّحَمَّدٌ رَّسُولُ اللَّهِ وَ الَّذِینَ مَعَهُ أَشِدَّاء عَلَى الْكُفَّارِ رُحَمَاء بَیْنَهُمْ تَرَاهُمْ رُكَّعًا سُجَّدًا یَبْتَغُونَ فَضْلًا مِّنَ اللَّهِ وَ رِضْوَانًا سِیمَاهُمْ فِی وُجُوهِهِم مِّنْ أَثَرِ السُّجُودِ ذَلِكَ مَثَلُهُمْ فِی التَّوْرَاةِ وَ مَثَلُهُمْ فِی الْإِنجِیلِ كَزَرْعٍ أَخْرَجَ شَطْأَهُ فَآزَرَهُ فَاسْتَغْلَظَ فَاسْتَوَى عَلَى سُوقِهِ یُعْجِبُ الزُّرَّاعَ لِیَغِیظَ بِهِمُ الْكُفَّارَ وَعَدَ اللَّهُ الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحَاتِ مِنْهُم مَّغْفِرَةً وَ أَجْرًا عَظِیمًا[فتح/ 29] محمد فرستاده خدا است و كسانی كه با او هستند در برابر كفار سرسخت و شدید، و در میان خود مهربانند، پیوسته آنها را در حال ركوع و سجود می‏بینی، آنها همواره فضل خدا و رضای او را می‏ طلبند، نشانه آنها در صورتشان از اثر سجده نمایان است، این توصیف آنها در تورات است، و توصیف آنها در انجیل همانند زراعتی است كه جوانه ‏های خود را خارج ساخته، سپس به تقویت آن پرداخته، تا محكم شده، و بر پای خود ایستاده است، و به قدری نمو و رشد كرده كه زارعان را به شگفتی وامی دارد! این برای آن است كه كافران را به خشم آورد، خداوند كسانی از آنها را كه ایمان آورده ‏اند و عمل صالح انجام داده ‏اند وعده آمرزش و اجر عظیمی داده است.»

اگر بخواهیم افراد و جریان هایی که در خط و راه پیامبر اعظم(صلّی الله علیه وآله وسلّم) هستند را بشناسیم، بهترین معیار، کلام خداوند عزیز است؛ که ویژگی های یاران اسلام ناب محمدی(صلّی الله علیه وآله وسلّم) را در قرآن کریم برشمرده است.حضرت حق اولین ویژگی یاران پیامبر اعظم(صلّی الله علیه وآله وسلّم) را شدت و سرسختی با کافران ذکر فرموده است. «وَ الَّذِینَ مَعَهُ أَشِدَّاء عَلَى الْكُفَّارِ كسانی كه با او هستند، در برابر كفار سرسخت و شدید هستند.» بنابراین کسانی که با کفار و دشمنان اسلام هم نشینی و سازش دارند و با رژیم غصبی اسرائیل و آمریکا طرح دوستی می ریزند، از خط اصیل اسلام ناب بسیار فاصله دارند و در عمل این آیه قرآن کریم را نادیده گرفته و پایمال می کنند. آنها که نسبت به مؤمنین با شدت و با کافران نرمش و سازش برخورد می کنند و در حقیقت اشداء علی المؤمنین رحماء علی الکفار هستند و عکس این آیه عمل می کنند. این جریان ها در عمل نسبت به مسلمین و برادران دینی خشونت می ورزند و آنها را مورد هجوم و قتل قرار می دهند و بجای ضربه به صهیونیست ها، با آنها همکاری می کنند.


موضوعات مرتبط: دریچه ای به سوی مذهب
برچسب‌ها: ویژگی های یاران پیامبر اعظم(ص)

ادامه مطلب
تاريخ : جمعه 14 / 5 / 1394 | 7:11 | نویسنده : اکبر احمدی |

چگونه عقاید خود را از انحراف حفظ کنیم؟

در فرهنگ اصطلاحات دینی به مجموعه اعتقاداتی که شامل اعتقاد به توحید، نبوت، معاد و امامت می‌شود «اصول دین» و به اعمالی که هر کس بر اساس اعتقادت خود انجام می‌دهد«فروع دین» گفته می‌شود.

 آدمی باایمان و اعتقاد به معارف ضروری یک دین، در زمره پیروان آن دین قرار می‌گیرد، و درصورتی‌که برخی از اعتقادات پایه‌ای دین را منکر شود، از دین خارج می‌شود و اعمال او مقبول نخواهد بود.[۱]از سوی دیگر، انسان‌ها به میزان معرفت و ایمانشان نسبت به اعتقادات، به دستورات دینی عمل می‌کنند و درجه قبولی اعمال در پیشگاه خداوند نیز به معرفت و ایمان شخص وابسته است.ازاین‌رو همواره علماء و مراجع تقلید تأکید می‌کنند که اصول دین تحقیقی است [۲]؛ به این معنا که هر کس در حد توان و فهم خود به اعتقاد صحیح درباره آنها برسد، تا هم از انحراف در اعتقادات در امان بماند و هم با کمترین شبهه‌ای که از سوی دشمنان ایجاد می‌شود، عقیده خود را از دست ندهد.

لذا با توجه به اینکه ممکن است انسان در هنگام آموزش و یادگیری مسائل اعتقادی و یا در خلال معاشرت‌های اجتماعی، انحرافی در مجموعه عقاید او ایجادشده باشد ضروری است تا هر از چند گاهی به شخصی که اسلام‌شناس و مورد اعتماد است و در عقاید دینی او انحرافی وجود ندارد مراجعه کرده و اعتقادات خود را در حضور وی مطرح نماید تا در صورت انحراف و اشتباهی در آنها، به تصحیح عقاید خود اقدام نماید.بررسی تاریخی نیز نشان می‌دهد که در عصر ائمه اطهار (علیهم السلام) شیعیان به حضور ایشان می‌رفتند و عقاید خود را به آن حضرات عرضه می‌کردند تا از صحیح بودن آنها و درست بودن دین خویش مطمئن شوند و تا پایان عمر بر همان اعتقاد، ثابت‌قدم بمانند. [۳]

حضرت عبدالعظیم حسنی (علیه‌السلام) ازجمله افرادی است که علیرغم آنکه خود از افراد مورد اعتماد ائمه اطهار (علیهم‌السلام) است و از دانشمندان و محدثان بزرگ شیعه، به حضور امام هادی (علیه‌السلام) می‌رود و عقاید خود را به آن حضرت عرضه می‌دارد تا از صحیح بودن آنها اطمینان یابد.
این دانشمند بزرگ در حضور امام، به بیان اصول اعتقادی خود و مسایلی در باب توحید، نبوت، امامت و معاد پرداخت و امام هادی (علیه‌السلام) خطاب به او فرمودند: «ای اباالقاسم! قسم به خدا، مطالبی که گفتی، دین خدا است که برای بندگانش برگزیده است، پس بر آن پایدار باش! خداوند تو را بر اعتقاد ثابت در دنیا و آخرت پایدار کند.»[۴]


موضوعات مرتبط: دریچه ای به سوی مذهب
برچسب‌ها: چگونه عقاید خود را از انحراف حفظ کنیم؟

ادامه مطلب
تاريخ : جمعه 14 / 5 / 1394 | 7:6 | نویسنده : اکبر احمدی |

مهروزی و موفقیت

آفریدگار مهربان نعمت هدایت و اسلام را به بشر ارزانی داشته و انسانها را به خانه سلامت دعوت نموده و با مهربانی بندگان را به طریق سلامت و سعادت راهنمایی می کند. او از هیچ نعمتی به او فرو گذار ننموده و برای هدایت بندگان از آسمانها دعوت نامه فرستاده و راه موفقیت را به انسان ها نشان داده است.

«و الله یدعوا الی دار السلام و یهدی من یشاء الی صراط مستقیم[یونس/ ۲۵] و خدا [شما را] به سراى سلامت فرا مى‏خواند و هر كه را بخواهد به راه راست هدایت مى ‏كند.»یکی از عوامل موفقیت انسان در زندگی، اخلاق خوب و مهربانی با دیگران می باشد. با نگاهی به زندگی انسان های موفق در می یابیم که حسن خلق، مهربانی و برخورد خوب از عوامل موفقیت آنان بوده است؛ و از نمونه های بارز و برتر این موفقیت می توان به پیامبر اکرم(صلّی الله علیه وآله وسلّم) اشاره نمود.

روش و سیره پیامبر رحمت(صلّی الله علیه وآله وسلّم) در دعوت به اسلام نرم خویی و مهربانی با مردم است. قرآن کریم دراین باره می فرماید: «فَبِمَا رَحْمَةٍ مِّنَ اللّهِ لِنتَ لَهُمْ وَلَوْ كُنتَ فَظًّا غَلِیظَ الْقَلْبِ لاَنفَضُّواْ مِنْ حَوْلِكَ فَاعْفُ عَنْهُمْ وَاسْتَغْفِرْ لَهُمْ وَشَاوِرْهُمْ فِی الأَمْرِ فَإِذَا عَزَمْتَ فَتَوَكَّلْ عَلَى اللّهِ إِنَّ اللّهَ یُحِبُّ الْمُتَوَكِّلِینَ[۱۵۹/ آل عمران] پس به [بركت] رحمت الهى با آنان نرمخو [و پرمهر] شدى و اگر تندخو و سختدل بودى قطعا از پیرامون تو پراكنده مى‏ شدند، پس از آنان درگذر و برایشان آمرزش بخواه و در كار[ها] با آنان مشورت كن و چون تصمیم گرفتى بر خدا توكل كن زیرا خداوند توكل‏ كنندگان را دوست مى‏ دارد.» بنابراین نرمخویی و مهروزی رمز موفقیت پیامبر اکرم(صلّی الله علیه وآله وسلّم) در فراگیر نمودن اسلام در جهان است. پیامبر رحمت(صلی الله علیه و آله) موفق ترین افراد در زمینه دعوت به اسلام و اموزه های دینی آن با رافت و مهربانی است، خداوند ایشان را مفتخر به مدال «وَ إِنَّكَ لَعَلى خُلُقٍ عَظِیمٍ[قلم/ ۴]» نموده است.

نرمش در گفتار در موفقیت انسان و جذب دیگران نقش موثری دارد. رحمت الهی به قدری گسترده است که حتی نسبت به فرعون که سرکشی کرده و با او دشمنی می کند، نیز عنایت و نظر رحمت دارد و به حضرت موسی و هارون فرمان می دهد که با او به نرمی سخن بگویید شاید متذکر شود. «اذْهَبَا إِلَى فِرْعَوْنَ إِنَّهُ طَغَى [۴۳/ طه] به سوى فرعون بروید كه او به سركشى برخاسته است.» «فَقُولَا لَهُ قَوْلًا لَّیِّنًا لَّعَلَّهُ یَتَذَكَّرُ أَوْ یَخْشَى[۴۴/ طه] و با او سخنى نرم گویید شاید كه پند پذیرد یا بترسد.»


موضوعات مرتبط: دریچه ای به سوی مذهب
برچسب‌ها: مهروزی و موفقیت

ادامه مطلب
تاريخ : جمعه 14 / 5 / 1394 | 7:3 | نویسنده : اکبر احمدی |
صفحه قبل 1 1 2 3 4 5 ... 6 صفحه بعد
.: Weblog Themes By M a h S k i n:.