برای تبادل لینک ابتدا ما را با عنوان ندای وحی و آدرس nedayevahi.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.
چرا کوفه توسط امام حسین(ع) به عنوان مقصد نهایی انتخاب شد؟
هر چند اصل حرکت و قیام امام حسین علیه السلام با در نظر گرفتن جنبه های الهی، سیاسی و مردمی آن مورد تایید عموم و حتی قاطبه امت اسلامی است، ولی در این میان برخی جزئیات این حرکت محل بروز سوالات متعددی واقع شده است.
مقدمه
هر چند اصل حرکت و قیام امام حسین علیه السلام با در نظر گرفتن جنبه های الهی، سیاسی و مردمی آن مورد تایید عموم و حتی قاطبه امت اسلامی است، ولی در این میان برخی جزئیات این حرکت محل بروز سوالات متعددی واقع شده است. یکی از این سوالها علت انتخاب کوفه به عنوان مقصد نهایی برای حرکت امام حسین علیه السلام است. البته باید این نکته را در نظر داشت که آن حضرت در حرکت و قیام خود از برخی شهرهای بزرگ آن زمان عبور کردند و یا اینکه به بزرگان آنها نامه نوشتند که بعد از بررسی های انجام شده، در نهایت این مقصد را با ارسال سفیر خود مسلم بن عقیل، برای خود انتخاب کردند. برای درک بهتر این انتخاب ابتدا باید چند مطلب را متذکر شویم:
مطلب اول:
امام حسین علیه السلام چنانچه در کلام ایشان به صراحت ذکر شده است حاضر به بیعت با یزید نبودند و این امر را تا آخرین مرحله زندگی خود با خواندن رجز معروف خود اثبات کردند . عدم بیعت امام با حکومت یزید بن معاویه بر چند اساس استوار است: بیعتی که یزید به دنبال آن بود با صلحی که معاویه با امام حسن علیه السلام انجام داد فرق دارد پس باید بین صلح و بیعت فرق قائل شویم. الف- حکومت یزید هیچ مشروعیت دینی و سیاسی نداشت و بر پایه زور، زر وتزویر توسط معاویه بنا نهاده شده بود. ب- از لحاظ مقام معنوی و اجتماعی بین امام حسین علیه السلام و یزید فاصله ای بسیار زیاد بود. ج- بیعت امام علیه السلام با یزید تایید بر حاکمیت نظام سلطنتی در اسلام بود. د- در زمانی که یزید به خلافت رسید با اعلام آمادگی مردم عراق، بستر مناسبی برای قیام مسلحانه مهیا شد که این بستر در دوران های قبل وجود نداشت. ه- نکته اصلی و پایانی که باید به آن اشاره کرد این است که ماهیت صلح با بیعت متفاوت است. بیعتی که یزید به دنبال آن بود با صلحی که معاویه با امام حسن علیه السلام انجام داد فرق دارد پس باید بین صلح و بیعت فرق قائل شویم . پس این امر که بگوییم امکان داشت حضرت با یزید بیعت کنند امری محال و به دور از باور است.
مطلب دوم:
حکومت بنی امیه به سرکردگی یزید به صراحت حکم قتل آن حضرت را صادر کرد تا جاییکه یزید تنها چند روز پس از رسیدن به خلافت طی نامه ای به حاکم مدینه دستور به گرفتن بیعت از امام حسین علیه السلام یا کشتن ایشان را صادر کرد . امور متعددی بر این تصمیم سریع یزید تاثیرگذار است که از آن جمله می توان به این نکات اشاره کرد: امام حسین علیه السلام اهل سازش با یزید نبودند و یزید هم کسی نبود که امام را رها کند پس درگیری و جنگ بین آنها حتما پیش می آمد و در اصل امام راهی جز جنگ نداشتند. پس باید مکانی را در نظر می گرفتند که حداکثر خواسته های ایشان را تامین کند. الف- عقده ها و حسادت های قبیله ای که بین بنی امیه و بنی هاشم وجود داشت و مربوط به قبل از اسلام بود. ب- حس انتقام جویی بنی امیه از بنی هاشم بخاطر کشته شدن بزرگشان به دست امیرالمومنین علیه السلام در جنگ های ابتدای اسلام و خصوصا فتح مکه. ج- تربیت بادیه نشینی یزید و عجین بودن با خلق و خوی مسیحیت. د- نبود باورهای ایمانی و اعتقاد به ارزشهای معنوی در نزد یزید و ارتکاب انواع محرمات در پیش عموم مردم که مانع اصلی برای ارتکاب این مسائل وجود امام حسین علیه السلام بود. پس با این رویکرد و سابقه ی یزید می توان چنین نتیجه گرفت که یزید هم کسی نبود که کوتاه آمده و دست از قتل امام حسین علیه السلام بردارد. علاوه بر این بعد از قیام و شهادت امام حسین علیه السلام، حکومت یزید ثابت کرد که مرد میدان قتل، کشتار و آفریدن فجایع است و هرگونه حرکتی که برخلاف نظرش باشد را به شدت سرکوب می کند که نمونه ی آن جنگ با مردم مدینه و مکه است. نتیجه این دو مطلب چنین می شود که وقتی امام حسین علیه السلام اهل سازش با یزید نبودند و یزید هم کسی نبود که امام را رها کند پس درگیری و جنگ بین آنها حتما پیش می آمد و در اصل امام راهی جز جنگ نداشتند. پس باید مکانی را در نظر می گرفتند که حداکثر خواسته های ایشان را تامین کند.
مطلب سوم:
چنانچه گفتیم راهی جز جنگ برای امام علیه السلام باقی نماند پس ایشان شخصا یا بواسطه پیک احوال سایر بلاد اسلامی را جویا شدند. شهرهای مهم و استراتژیک آن زمان مدینه، مکه، بصره، کوفه، شام و شهرهای حاشیه ایی مثل یمن بود. در مورد شهر مدینه باید گفت: اولا مدینه محل استقرار امام علیه السلام بود و ایشان از باطن و خصوصیات افراد آن خبر داشتند، تا جاییکه امام سجاد علیه السلام در مورد این شهر و شهر مکه فرمودند در مکه و مدینه بیست نفر هم نیستند که ما را دوست بدارند . ثانیا مدینه اصلا شهر جنگی نبود چنانچه در جنگ احزاب هم یکی از دلایل کندن خندق به دور این شهر برای مقابله با تهاجم دشمنان همین امر بود. ثالثا با وجود اینکه مبدا حرکت امام علیه السلام از مدینه بود پشتیبانی خاصی توسط افراد مدینه از امام علیه السلام نشد و کسی به عنوان یاور به همراه ایشان به سمت مکه حرکت نکرد. رابعا با تمام این اوصاف امام علیه السلام حجت را بر این شهر و اهالی آن تمام کردند و طی نامه ای به اهالی مدینه و خصوصا محمد بن حنفیه بحث قیام خود را مطرح و از ایشان استمداد طلبیدند که باز هم با جواب قابل توجهی مواجه نشدند. یمن و شهرهای حاشیه ای مثل آن نه امکانات نظامی برای تامین مقصود امام علیه السلام را داشتند نه درخواستی از طرف آنها مطرح شده بود که امام علیه السلام به سمت آنها حرکت کند فلذا با توجه به گزینه هایی که در مقابل امام قرار داشت کوفه مناسب ترین مکان برای حرکت ایشان بود. در مورد شهر مکه هم تقریبا مسائل مانند مدینه بود چون اولا در طی چند ماه سکونت امام علیه السلام در مکه و با توجه به مقارنت این اقامت با موسم حج و حضور بزرگان و سیل مردم، بزرگان حاضر در مکه نه تنها حرکت ایشان را تایید نکردند بلکه سعی در منصرف کردن ایشان داشتند و عموم مردم هم بخاطر این تردید بزرگان، مسائل شخصی و قبیله ای به ایشان ملحق نشدند. ثانیا افراد ساکن و بومی های مکه به علت دشمنی و عداوت قدیمی که بین قریش و بنی هاشم در نتیجه فتح مکه و مسائل قبل از اسلام وجود داشت، میلی چندانی به امام نداشتند که این امر را در روایت سابق هم ذکر کردیم. ثالثا علیرغم خطر جانی که برای امام علیه السلام در مکه وجود داشت ایشان قصد ایجاد جنگ در مکه را نداشتند و مکرر اعلام کردند که نمی خواهند در این شهر وارد جنگ با یزید شوند و نمی خواهند حرمت این شهر شکسته شود. در مورد شهر بصره و نامه ای که امام به آنها نوشت باید گفت اولا در آن زمان حکومت بصره در دست ابن زیاد بود و بعید بود که کسی بتواند از زیر چنگال چنین حکومتی گرایش علوی داشته باشد و اگر هم داشته باشد بعید بود که بتواند خود را به امام علیه السلام برساند چنانچه این اتفاق در کوفه افتاد و بسیاری از یاوران حقیقی امام علیه السلام نتوانستند خود را به امام برسانند. ثانیا هر چند مخاطب نامه ی امام سران و اشراف بصره بودند که همگی آنها شیعیان واقعی نبودند ولی این امر سبب نشد که سایر افراد بیدار شده و جمعیت قابل توجهی به کمک امام بیایند. ثالثا وقتی نتیجه این نامه را بررسی می کنیم می بینیم که قاصد امام به عنوان اولین شهید کربلا به دست ابن زیاد به شهادت رسید و تعداد اندکی از اهل بصره به امام علیه السلام ملحق شدند. پس حرکت امام به سمت این شهر نیز مانند مکه و مدینه امری درست و معقول نبود. در میان شهرهای مطرح در آن زمان آشفته ترین اوضاع مربوط به شهر شام است. این شهر محل اصلی حکومت امویان و اساسا نقطه اتکای آنها بود. چرا که این شهر توسط برادر معاویه فتح شد و پس از مرگ وی معاویه به خلافت آنجا رسید. پس مردم شام به عنوان افراد تازه مسلمان، اسلامی را پذیرفتند که مورد تایید بنی امیه و شخص معاویه و از کانال وی خارج شده بود. شاهد این مطلب هم برخورد اهالی شام با حضرات معصومین علیهم السلام در دورانهای مختلف و شدت خشم و کینه آنها ست . پس حرکت به سمت آنجا اشتباهی بزرگ به حساب می آید چرا که نه تنها امام علیه السلام در آنجا متحدی ندارد بلکه دشمنانی قسم خورده نیز علیه امام علیه السلام وجود دارد. اما یمن و شهرهای حاشیه ای مثل آن نه امکانات نظامی برای تامین مقصود امام علیه السلام را داشتند نه درخواستی از طرف آنها مطرح شده بود که امام علیه السلام به سمت آنها حرکت کند فلذا با توجه به گزینه هایی که در مقابل امام قرار داشت کوفه مناسب ترین مکان برای حرکت ایشان بود.
مطلب چهارم:
در مورد کوفه و انتخاب امام حسین علیه السلام باید به چند نکته اساسی اشاره کرد: الف- به غیر از مطالبی که در مورد سایر بلاد بزرگ اسلامی آن زمان ذکر کردیم، با بررسی سوابق نظامی، اجتماعی، فرهنگی و قومیتی کوفه به این نتیجه می رسیم که کوفه بهترین مکان برای وقوع جنگ تحمیلی علیه امام حسین علیه السلام است. چرا که اولا شهر کوفه پادگانی نظامی و در جهت کارهای نظامی است که در زمان خلیفه دوم تاسیس شده و همواره محل زندگی بزرگان و جنگ آوران نظامی بوده و لذا این شهر در زمان امیرالمومنین به عنوان محل اصلی حکومت قرار داده شد پس با حرکت امام علیه السلام به سمت کوفه، این امید وجود داشت که نیروی بالقوه ی این شهر به کمک حضرت آمده و ایشان را در به ثمر نشاندن هدف خود کمک کنند. ثانیا انتقال مرکز خلافت به کوفه در زمان امیرالمومنین علیه السلام سبب شد فضا برای علویان در این شهر مهیا و این گروه تقویت شود که در نیتجه محل اصلی برای سکونت علویان در آن زمان شد. جلوه ی عملی این امر شرکت این شیعیان خالص در جنگهای امیرالمومنین علیه السلام مانند جمل و صفین بود. ثالثا بعد از پذیرش صلح توسط امام حسن علیه السلام و انتقال پایتخت اسلامی به شام، مردم کوفه که از لحاظ موقعیت اجتماعی، مالی وسیاسی در نقطه ی اوج بودند به پایین کشیده شدند و مورد خشم معاویه قرار گرفتند که این امر با گماردن امرائی چون زیاد بن ابیه و مغیره بن شعبه شدت پیدا کرد. حرکت امام علیه السلام راه فراری بود برای اهالی کوفه که دوباره مرکز حکومت اسلامی را به این شهر تغییر دهند. رابعا چنانچه گفتیم تنها شهری که از امام علیه السلام برای جهاد علیه بنی امیه دعوت کردند همین شهر بود و در موقع بروز جنگ، عقل حکم می کند که هر کس به سمت جایی حرکت کند که متحدانی خود جوش در آنجا دارد. البته باید این نکته را تذکر داد که این حس انتقام جویی از بنی امیه توسط شیعیان عراق در زمان حیات و بعد از شهادت امام حسن علیه السلام نیز وجود داشت که در زمان حیات امام حسن علیه السلام با امر امام حسن علیه السلام و بعد از ایشان با امر امام حسین علیه السلام افراد مامور به سکوت شدند تا دوران خلافت معاویه تمام شده و شکسته شدن مفاد قرارداد صلح از طرف ائمه علیهم السلام نباشد. آخرین مطلبی که می توان در اینجا به آن اشاره کرد موقعیت معنوی شهر کوفه است چنانچه در روایات نیز به آن اشاره شده است. از ائمه معصومین علیهم السلام چنین نقل شده است که بعد از ارائه ولایت ما توسط خداوند متعال بر مردم، ولایت ما را فقط مردم اهل کوفه پذیرفتند . همچنین روایاتی دیگر از ائمه معصومین علیهم السلام نقل شده است که ایشان می فرمایند هیچ شهری مانند کوفه محب ما نیستند . این دسته روایات در مقابل روایاتی که قبلا در مورد مکه و مدینه ذکر کردیم قرار میگرد و مسلما می تواند مرجح دیگری برای انتخاب امام حسین علیه السلام باشد.
جمع بندی ونتیجه گیری:
در مجموع می توان گفت، تنها محلی که امام حسین علیه السلام می توانستند به سمت آن حرکت کنند، کوفه بود. البته اینکه بگوییم امام علیه السلام حرکت به سمت کوفه را بدون هیچ قید و شرطی پذیرفتند و با رسیدن نامه کوفیان به ایشان قصد حرکت به سمت کوفه را کردند صحیح نیست چون اولا ایشان زمان حیات پدر گرامیشان را درک کرده بودند و خطبه هایی که پدرشان در مذمت اهل کوفه را قرائت می کردند را در یاد داشتند . ثانیا ایشان در زمان خلافت کوتاه مدت برادر بزرگوارشان هم طعم بیعت شکنی کوفیان و عدم حمایت آنان را چشیده بودند . ثالثا بزرگان حاضر در مکه همگی نسبت به خطری که در کوفه در انتظار ایشان می تواند باشد هشدار دادند . رابعا ایشان قبل از حرکت، مسلم بن عقیل را به عنوان سفیر به سوی مردم کوفه فرستادند و خودشان پس از گذشت ۴۵ روز و تایید اخبار واصله از کوفه توسط مسلم بن عقیل بوسیله قیس بن مسهر به سمت کوفه حرکت کردند. پس می توان چنین نتیجه گرفت که حرکت امام حسین علیه السلام به سمت کوفه بر مبنایی کاملا عقلی و عقلایی بوده است و اینکه برخی می خواهند نسبت اشتباه کاری را به ایشان بدهند امری کاملا اشتباه است. بله هر چند در ادامه و با انجام تدابیر حکومتی توسط یزید و ابن زیاد ورق برگشت و در نهایت آنها به پیروزی ظاهری رسیدند ولی این امر با اینکه بگوییم امام علیه السلام انتخاب همراه با اشتباه یا انتخابی از روی احساس کردند کاملا متفاوت است.
آنچه بيش از همه, حادثه كربلا را پرفروغ و سازنده جلوه مى دهد, توجه به بعد "اخلاقى و تربيتى" آن است كه در ضمير انسان ها تاثير شگفت انگيزى داشته است و بسيارى از آنها را متحول و انقلابى ساخته و جلو خودكامگى بسيارى از زمامداران فاسد را گرفته است.
سپيده سخن: ماجراى عاشورا نمايش عالى ترين و زيباترين حماسه هاست. شمع وجود امام حسين(ع) پروانه هايى را به گرد خود جمع كرده بود كه سر از پا نمى شناختند و در راه عشق به معبود, هر نيشى را نوش مى دانستند و با فداكارى بى نظير و ايمان بى بديل خود, جامعه بشرى را از لحاظ سازندگى سربلند كردند و ملكوتيان را در برابر خود به تعظيم واداشتند.(۱) اين واقعه ـ كه در كم ترين زمان و با فداكارى افراد معدودى رخ داد ـ هميشه به عنوان ((انقلاب بزرگ)) بر تارك تاريخ بشر مى درخشد. همه طبقات تلاش كرده اند تا با بررسى و تحليل وقايع, نوعى با آن ارتباط برقرار كنند. انديشمندان بسيارى از اديان, مكاتب, فرقه ها و نژادهاى مختلف درباره اين رخ داد عظيم سخن گفته اند و هر يك در خور شإن و مقام علمى و اجتماعى خود, آموزه هايى از آن را براى مخاطبان به ارمغان آورده اند.(۲) آنچه بيش از همه, حادثه كربلا را پرفروغ و سازنده جلوه مى دهد, توجه به بعد ((اخلاقى و تربيتى)) آن است كه در ضمير انسان ها تإثير شگفت انگيزى داشته است و بسيارى از آنها را متحول و انقلابى ساخته و جلو خودكامگى بسيارى از زمامداران فاسد را گرفته است.
آیا یقه پاره کردن حضرت زینب در کاخ ابن زیاد یا کاخ یزید و کوبیدن سر به چوبه محمل به گونهاى که سر یا پیشانیش شکسته باشد، درست است؟ چگونه ممکن است، شخصیتى چون زینب کبرى، آن هم در برابر چشم نامحرمان، چنان کارهایى انجام دهد؟
سرآغاز
آیا یقه پاره کردن حضرت زینب در کاخ ابن زیاد یا کاخ یزید و کوبیدن سر به چوبه محمل به گونهاى که سر یا پیشانیش شکسته باشد، درست است؟ چگونه ممکن است، شخصیتى چون زینب کبرى، آن هم در برابر چشم نامحرمان، چنان کارهایى انجام دهد؟ ۱. در برخى منابع متأخر آمده است، هنگامى که اهل بیت را بر یزید وارد کردند، چون زینب سربریده برادر را پیشروى یزید دید، بى تاب شد و گریبان چاک کرد و با صدایى حزین که دلها را پاره پاره مىکرد، فریاد برآورد: یا حسینا اى حبیب قلوب رسول خدا اى فرزند مکه و منى و اى فرزند دل بنده سیده نساء، اى جگر گوشه محمد مصطفى. اهل مجلس خروش برآوردند و یزید همچنان ساکت بود.(۲)
اگرچه شنيدن تمام آيات قرآن براي امام حسين عليه السلام لذت بخش بود، اما گاهي شنيدن برخي آيات، آن هم از زبان پدرشان، آن قدر لذت بخش بود كه وصف آن را فقط خود ابي عبداللّه عليه السلام مي دانست و بس.
ديباچه
دنيا براي بسياري از مردم جاي زينت، تفاخر، تكاثر، لهو و لعب است؛ اما گروهي از مردان خدا هرگز فريب لذت هاي زودگذر را نمي خورند و بر اساس گفته قرآن كريم «تجارت، آنها را از ذكر خدا غافل نمي كند». آنان در دنيا زندگي مي كنند؛ اما هرگز وابسته به دنيا نيستند. آري فقط به خدا دل بسته اند و آنچه كه در مسير كمال است. مونس آنان كتاب خدا و آيات الهي است؛ آن گونه كه اگر تمام مردم كره زمين بميرند، اما اين كتاب همراهشان باشد، هرگز احساس تنهايي و وحشت نمي كنند. امام حسين عليه السلام از جمله انسان هاي بي نظير جهان هستي است كه زندگي او با قرآن عجين شده بود. او از كودكي با قرآن همراه بود؛ عاشق و دلداده قرآن بود. چون لب به سخن مي گشود، كلامش آيات قرآن بود و از قرآن دفاع مي كرد؛ اگر نامه اي مي نگاشت، دفاع از قرآن بود و سكوتش براي انديشيدن در آيات آن. با اذعان به اين كه در اين نوشتار كوتاه نمي توان كاملاً به زندگي قرآني امام حسين عليه السلام پرداخت، اما اجمالاً به مواردي از آن اشاره خواهد شد كه از دوران كودكي حضرت تا روز شهادتش را دربرگرفته است.
آموزه هاى عرفانى، اخلاقى از مكتب امام حسين عليه السلام
مقوله اخلاق و عرفان از غنى ترين مفاهيمى است كه در فرهنگ دينى ما متجلى است . نماد اخلاق قيم ترين حلقه اى است كه نگين عرفان آن را مزين ساخته است .
چکیده
محتواى نوشتار حاضر به برخى از مؤلفه ها و آموزه هاى اخلاقى و عرفانى پرداخته است و موارد و مصاديق منتخب به جهت تاكيد آن امام همام و كاربردى بودن آن مى باشد . نخست سعى شده تا ماهيت و جايگاه انسان در نظام تكوين مشخص شده، سپس اوصافى كه از منظر اولياى دين مى تواند او را به جايگاه حقيقى خويش قرار دهد مورد بررسى قرار گرفته است . مفهوم زهد، راضى بودن به رضاى حق، معناى خوف، توكل، صبر و استقامت، غيبت و آثار زيان بار فردى و اجتماعى آن از جمله اين اوصاف و مؤلفه ها مى باشد .
هدایت یابی و نجات عاشقان و پیروان حسین (ع) در ظل عشق به او و ضلالت و گمراهی در مخالفت با امر اوست.
مقدمه:
عشق به حضرت سیدالشهداء علیه السلام زمانی كامل و منسجم است كه با رویكردی عالمانه نسبت به مقام و منزلت او و اهداف انقلاب سرخ و دین سبزش همراه باشد. پس باید او را شناخت تا عشق به او نیز حاصل آید.
اما به راستی می توان حسین (ع) را شناخت و فهمید كه او كه بود، چه بود و چه كرد؟ چه كسی می تواند با جرات ادعای معرفت او را بنماید. تنها راهی كه در این راستا متصور و معقول است بهره گیری از نور روایات است كه انسان هرگاه با نظر دقیق و علمی به فهم روایات نائل شود و به درك فقه الروایة برسد، آن گاه در حد فهم و ادراك خود می تواند اشراق شمس وجود آن حضرت را بر دل خود سرازیر ببیند. راستی مگر می توان حسین (ع) و بلكه ائمه هدی را از غیر طریق خدا و رسول و اهل بیت او شناخت؟ هرگز كه چنین امری از دایره تفكر هر متفكری بیرون است.
اكنون به روایاتی چند از معصومین (ع) در فضیلت این معصوم مظلوم اشاره می رود:
از رسول خدا (ص) روایت است كه فرمودند : « حسین منی و انا من حسین » حسین از من است و من از حسین . راستی آن حضرت ، حسین را چگونه دید و با این سخن در كمال بار معنایی خود چه می خواست بگوید و چه گفت. آیا می توان گفت كه این سخن پیغمبر (ص) فقط گویای یك ارتباط عاطفی بین او و حسین (ع) است. باید در كلمه « منّـی » بسیار تامل كرد.
اولین معنای آن این است كه اگر می خواهید مقام و منزلت حسین (ع) را بشناسید ، باید اول بفهمید كه من كیستم. « من » ی كه پیغمبر (ص) می فرماید ناظر به دو امر است: یكی من الهی او و یكی من جسمانی و بدنی او. یكی ناظر به آن شخصیت قدوسی و ملكوتی او یعنی كسی كه اشرف اولاد آدم و خاتم الانبیا و المرسلین و موسس آخرین شریعت آسمانی است یعنی كسی كه اگر نبود جهان خلق نمی شد « لولاك لما خلقت الافلاك » و یكی ناظر به وجود جسمانی و همین بدن خاكی مقدس اوست. از این روی وقتی می فرماید حسین از من است یعنی بدانید : از پیغمبری است كه از نظر بعد جسمانی نیز پاك ترین بدن هاست. یعنی نه تنها حسین جزئی از بدن من است بلكه او برگرفته از جنبه آسمانی و منزلت پیغمبری من است. پس همانطور كه ظلم به من اخلال در رسالت من و دین خداست ، ظلم به حسین (ع) نیز اخلال در دین خدا و تحریف آن است. صدمه به او صدمه و تخریب بنای دین است چرا كه او جزیی از من است و من هم مظهر دین خدایم و این حدیث شریف در عین تبیین عظمت حضرت حسین (ع) نهیب خطیر و ترسناكی است برای امت او پس از خودش.
حسین (ع) ملاك ارزیابی اعمال
معنای دیگری كه از این حدیث استفاده می شود هدایت یابی و نجات عاشقان و پیروان حسین (ع) در ظل عشق به او و ضلالت و گمراهی در مخالفت با امر اوست.
توضیح آن كه رسول خدا (ص) آینه تمام نمای خدا ( جل جلاله) و هادی خلق به سوی اوست ، پس مخالفت با او عین هلاكت است چنان كه اعتقاد و ایمان و تبعیت از او ، عین نجات و رستگاری است. « حسین منّی و انا من حسین» یعنی اكنون من پیغمبر ، چنین هستم حسین نیز چنین است. او ، من است پس او هم ، آینه تمام نمای خدا و هادی خلق به سوی اوست. مخالفت با او ضلالت محض و ایمان و تبعیت از او عین هدایت و رستگاری است. چنانكه حدیث شریف « ان الحسین مصباح الهدی و سفینه النجاة» بر این مطلب دلالت دارد.
در كامل الزیارت از قاسم بن محمد بن علی و او از پدرش و از جدش و او از عبدالله بن حماد الانصاری و او از عبدالله بن سنان نقل می كند كه گفت شنیدم از امام صادق (ع) كه فرمود : قبر حسین (ع) باغی از باغ های بهشت است . محل معراج ملائكه به آسمان است. هیچ ملك مقربی و نبی مرسلی نیست مگر این كه از خدای تعالی مسئلت می كنند كه اجازه زیارت قبر حسین (ع) را به آنها بدهد.
آنچه در این روایت مدنظر است كلمه شریفه « لیس من ملك مقرب ونبی مرسل » است. این كلمه در قالب نفی و اثبات است. یعنی هیچ ملكی و نبی مرسلی در آسمان ها و زمین نیست مگر این كه از خدا تمنای زیارت قبر حسین (ع) را دارند یعنی جبرئیلی كه ناموس وحی است ، میكائیلی كه ناموس رزق است ، اسرافیلی كه ناموس نفخ است ، عزرائیلی كه ناموس قبض است ، كروبیان ، قدوسیان ، سكان بیت المعمور ، حافظان عرش و خلاصه هر ملك مقربی و نیز آدم با داشتن مقام علم الاسماء ، ابراهیم با رتبه خلیل الهی ، موسی با منزلت كلیم الهی ، عیسی با منصب روح الهی و همه انبیاء از خدا تقاضای اذن زیارت قبر حسین بن علی (ع) را دارند. این است كه هنوز كه هنوز است بشر از دریافت راز و رمز حیات و شهادت و نهضت او عاجز مانده است.
منابع:
---------------------------
كامل الزیارات ، جعفربن محمد بن قولویه ، باب ۱۵ ، حدیث ۱۱، ص ۱۱۶ .
جوانى خدمت امام حسین علیه السلام رسید و گفت: «من مردى گناه کارم و نمى توانم خود را از انجام گناهان بازدارم، مرا نصیحتى فرما» امام حسین علیه السلام فرمود: ...
روش پند دادن گناه کار جوانى خدمت امام حسین علیه السلام رسید و گفت: «من مردى گناه کارم و نمى توانم خود را از انجام گناهان بازدارم، مرا نصیحتى فرما» امام حسین علیه السلام فرمود: پنج کار را انجام بده و آن گاه هرچه مى خواهى، گناه کن. اول، روزى خدا را مخور و هرچه مى خواهى گناه کن. دوم، از حکومت خدا بیرون برو و هرچه مى خواهى گناه کن. سوم، جایى را انتخاب کن تا خداوند تو را نبیند و هرچه مى خواهى گناه کن. چهارم، وقتى عزراییل براى گرفتن جان تو آمد، او را از خود بران و هرچه مى خواهى گناه کن. پنجم، زمانى که مالک دوزخ، تو را به سوى آتش مى برد، در آتش وارد مشو و هرچه مى خواهى گناه کن. جوان اندکى فکر کرد و شرمنده شد و در برابر واقعیت هاى طرح شده، چاره اى جز توبه نیافت.
پيامبر اکرم او را مصباح و چراغ فروزان هدايت معرفى کرده است: «إنّ الحسين مِصباحُ الهدى و سَفينَةُ النّجاةِ»
اوصاف امام حسين عليه السلام
قرآن کريم، انبياى الهى را هدايتگر مردم به امر الهى در پرتو صبر و يقين و عبادت معرفى مى کند: وَ جَعَلْناهُمْ أَئِمَّةً يهْدُونَ بِأَمْرِنا وَ أَوْحَينا إِلَيهِمْ فِعْلَ الْخَيراتِ وَ إِقامَ الصَّلاةِ وَ ايتاءَ الزَّکاةِ وَ کانُوا لَنا عابِدينَ (۲)؛ وَ جَعَلْنا مِنْهُمْ أَئِمَّةً يهْدُونَ بِأَمْرِنا لَمّا صَبَرُوا وَ کانُوا بِاياتِنا يوقِنُونَ(۳) امام حسين عليه السلام مظهر اين وصف برجسته انبياى الهى است. از اين رو، پيامبر اکرم او را مصباح و چراغ فروزان هدايت معرفى کرده است: «إنّ الحسين مِصباحُ الهدى و سَفينَةُ النّجاةِ»(۴.)
برخى از كلمات حضرت سیدالشهدا (علیه السلام) چه در فاصله مدینه تا كربلا و چه در روز عاشورا، داراى پیامهاى مؤثر و دیدگاههاى الهامبخش براى جهاد و كرامت است. این سخنان یا در ضمن خطبهها آمده است، یا رجزها و اشعار آن حضرت، و حالت شعارى به خود گرفته است. مىتوان هدف حسینى و اندیشهها و روحیههاى عاشورایى را از آنها دریافت و آن فرازهاى فروزان را شعارهاى نهضت عاشورا دانست. برخى از این شعارها چنین است:
تاسیس تاریخ برای مسلمانان در زمان خلافت خلیفه دوم مسلمین و با مشورت حضرت علی (علیهالسلام) در سال شانزدهم هجری صورت گرفته است. مبدا تاریخ را هجرت پیامبر و ماه نخست آن را محرم، سالی كه هجرت روی داده بود گرفتند.(1) علت نامگذاری این ماه آن بود كه در ایام جاهلیت، جنگ در این ماه را حرام میدانستند.
ـ در دوم ماه محرم الحرام سال 61 هجری كاروان حضرت امام حسین (علیه السلام) وارد كربلا شد و سپاهیان دشمن كه هر روز بر تعدادشان افزوده میشد در روزهای تاسوعا و عاشورا كه روز نهم و دهم محرم میباشد او و یارانش را به شهادت رساندند.
امام هشتم شیعیان امام رضا(علیه السلام) در خصوص این ماه فرمود: در جاهلیت، حرمت این ماه نگاه داشته میشد و در آن نمیجنگیدند ولی در این ماه، خونهای ما را ریختند و حرمت ما را شكستند و فرزندان و زنان ما را اسیر كردند و خیمهها را آتش زدند و غارت كردند و حرمت پیامبر را دربارة ذریهاش رعایت نكردند.
آیت الله میرزا جواد ملكی تبریزی در «مراقبات» نوشته است: «كودكانم را میدیدم كه در دهه نخست ماه محرم غذا نمیخوردند و به نان خالی اكتفا میكردند كسی هم به آنان نگفته بود ماه محرم شروع شده است گمان میكنم عشقی درونی آنان را برمیانگیخت.» (2) به همین دلیل ماه محرم با حادثه عاشورا عجین شده است و فرا رسیدن آن دلها را پر از غم میسازد و پیروان و شیفتگان امام حسین (علیه السلام) از اول محرم، محافل و مجالسی را سیاهپوش كرده، به یاد آن امام شهید به عزاداری میپردازند.(3)
پینوشتها:
1- تاریخ تحلیلی اسلام، دكتر سیدجعفر شهیدی، ص130.
2- پیامآور عاشورا، مهاجرانی، ص 11.
3- با اندكی دخل و تصرف، فرهنگ عاشورا جواد محدثی، ص 406 .
عزاداری برای سید الشهدا علیه السلام، به دلیل اهداف بلند و نقش سازنده فردی، اجتماعی، فرهنگی و سیاسی آن، از جایگاه ویژه ای در سخن و سیره اهل بیت علیهم السلام برخوردار است. استفاده از مدح و مرثیه، همواره بعنوان اهرمى در دفاع ازحق و مبارزه با حكومتهاى جور، مورد استفاده قرار مى گرفت. در اینگونه مجالس، احساس و عاطفه، به كمك شعور مى آید و مكتب عاشورا زنده مى ماند چراکه اشك، زبان گویاى احساسهاى عمیق یك انسان متعهّد و پاى بند به خطّ حسینى و كربلایى است.
در این نوشتار نگاهی کوتاه می افکنیم بر سرگذشت و حالات كسانیكه به این مجالس لاهوتی متمسّك شدند و آثار شگفت انگیزی را مشاهده نمودند.
به یقین تاكید و توصیه اى كه در روایات نسبت به برپا نمودن مجالس عزا و گریه بر مصائب سالار شهیدان حضرت امام حسین علیه السلام وارد شده است، نسبت به هیچ یك از امامان معصوم علیهم السلام حتى وجود مقدس پیامبر اكرم صلى الله علیه و آله وارد نشده است. گویا در این مسئله سرى نهفته است كه ائمه اطهار علیهم السلام این همه آن را مورد تاكید و سفارش قرار داده اند.
از دیرباز در پژوهشها بر فهم عوامل ماندگارساز قیام سالار شهیدان حضرت امام حسین بن علی علیهماالسلام تاكید شده است. بررسیهاى سامان یافته در این درباره، به برخى عوامل مانند استوارى و پافشارى امام حسین علیه السلام بر اصول و ارزشها، انتساب ایشان به پیامبر صلى الله علیه و آله، ماهیت انسانى و والاى عاشوراییان و... انگشت تاكید نهاده اند. با این همه، باید گفت، علت ماندگارى این حماسه بزرگ در پیوند نهضت حسینى با قرآن نهفته است و عوامل دیگر، هر یك به گونه اى به این عنصر اساسى باز مى گردد.
با فرا رسیدن ماه محرم، ماه عزای سید و سالار شهیدان حضرت امام حسین علیه السلام، فرصت مناسبی فراهم شده که بار دیگر به مطالعه و مذاکره تاریخ زندگانی آن بزرگوار و اصحاب باوفایش بپردازیم و بهرههای معرفتی و اجتماعی ببریم. در این نوشته کوتاه به معرفی اجمالی برخی از شهدای بنی هاشم در کربلا که به طور معمول کمتر نامی از آنها برده میشود میپردازیم. امید است که برای خوانندگان محترم و علاقهمندان تاریخ اهل بیت علیهم السلام مفید باشد.
محرم جمع میان شور و شعور است. محرم به ما می آموزد که ممکن است انسان در عین اینکه در نهایت احساسات باشد، عاقلانه عمل کند. محرم مدرسه عشق است و منطق و عقل. و این مدرسه را در هیچ کجا همانند کربلای حسین علیه السلام نتوان دید. این درسی است که هم خود سیدالشهداء علیه السلام به ما می آموزد و هم یاران یگانه او. یارانی که همتایی برایشان تصور نتوان کرد.
امامان معصوم علیهم السلام ما را به گریه بر اباعبدالله علیه السلام ترغیب نمودهاند به طوری که جای هیچ شکی باقی نیست که گریه کردن بر مظلومیت خاندان وحی به ویژه گریه بر اباعبدالله علیه السلام نقش مهمی در بهبود رابطه الهی انسان ایفا میکند؛ اما از آنجا که مراقبت از خود و رعایت تقوا همه شوون زندگی ما را در بر میگیرد و معمولا در کنار هر گلی، یک خار هم رشد میکند، لازم است به گریه کردنهای خود برای مظلومیت اباعبدالله علیه السلام هم با نگاه مراقبت بنگریم.
دهه اول محرم یادآور حادثهای بسیار مهم است که گذشت سالها از اهمیت آن نمیکاهد زیرا کربلا جریانی است که برای شیفتگان راه حقیقت همواره منشأ حرکت و نکته آموزی بوده است. آنانکه عقل خود را به کار میگیرند، حادثه کربلا را یکی از اوراق باطل شده دفتر تاریخ حساب نمیکنند بلکه آن را تاریخ زنده و جاری انسان میدانند و دست از تکاپوی دائمی خود برای همراهی با جریان حقیقت در عاشورای زمان خود کوتاه نمیکنند.
شکی نداریم که بزرگداشت شهادت اباعبدالله علیه السلام و انجام عزاداری از جمله عبادات است؛ با این حال وقتی این عزاداریها جنبه عادت به خود بگیرد، دیگر نمیتوانیم نیت خود را در آن خالص کنیم و آهسته آهسته نیت ما خراب میشود.