گفت و گوى سيّدالشهداء با معاويه
سالى معاويه براى انجام حج به حجاز سفر كرد. در جلسه اى كه حضرت سيّدالشهداء عليه السلام و ديگر مخالفان جانشينى يزيد حضور داشتند، معاويه سخن از شخصيّت يزيد و معرفى او به ميان آورد.
در اين هنگام امام حسين عليه السلام برخاستند و بعد از حمد و ثناى الهى و درود بر پيامبر خدا صلى اللّه عليه وآله فرمودند:
وفهمت ما ذكرته عن يزيد،... تريد أن توهم الناس من يزيد، كأنّك تصف محجوباً أو تنعت غائباً أو تخبر عمّا كان ممّا احتويته بعلم خاص وقد دلّ يزيد من نفسه على موقع رأيه...;
موضوعات مرتبط: ناگفته هایی از حقایق عاشورا
برچسبها: ناگفته هایی از حقایق عاشورا
معاويه و شيوه اى ديگر
معاويه در اين شيوه از والى خود در مدينه به نام مروان بهره مى جست. سابقه مروان در دشمنى و برخوردهاى تند با اهل بيت عليهم السلام، نزد همگان مشخص است. او تمام وقايع را به معاويه گزارش مى داد و او را از رفت و آمدهاى مردم با سيّدالشهداء عليه السلام، آگاه مى ساخت تا جايى كه در نامه اى به معاويه نوشت: نمى توان با حسين بن على كنار آمد.
بَلاذرى در اين زمينه مى نويسد: بزرگان و شخصيّت هاى معروف عراقو حجاز، هماره با امام حسين عليه السلام رفت و آمد داشتند. و آن حضرت نزد ايشان بسيار محترم بود. آنان مقام و فضايل آن حضرت را براى يك ديگر نقل مى كردند تا جايى كه به آن جناب گفتند:
إنّا لك يد وعضد...;
ما براى كمك و يارى شما آمده ايم.
زمانى كه آمد و شدهاى مردم به نزد آن بزرگوار زياد شد، عمرو بن عثماننزد مروان آمد و به او گفت: براى شما روزگار سختى را از ناحيه حسين پيش بينى مى كنم(!)
در اين شرايط بود كه مروان به معاويه نامه نوشت و گزارش اوضاع را به اطلاع او رساند. معاويه نيز در پاسخ نامه او نوشت:
أن اترك حسيناً ما تركك...;1
تا زمانى كه حسين بر ضدّ تو قيام نكرده، به او كارى نداشته باش.
1 . انساب الاشراف: 3 / 152، جمل من انساب الاشراف: 3 / 366، 1292.
موضوعات مرتبط: ناگفته هایی از حقایق عاشورا
برچسبها: ناگفته هایی از حقایق عاشورا
اهداف شوم معاويه در كوفه
معاويه با هم دستى شش تن از واليان خود در كوفه به تصفيه مخالفان خود پرداخت و به هر كدام از اين واليان دستور داد كه به نوعى شيعيان كوفه را سركوب كنند. اين اعمال را به جهت دو هدف انجام مى دادند:
نخست. كسانى كه با ولايت عهدى يزيد معارض و مخالف هستند، از بين بروند.
موضوعات مرتبط: ناگفته هایی از حقایق عاشورا
برچسبها: ناگفته هایی از حقایق عاشورا
دوران معاويه و رفتار واليان او
درباره عبدالرحمان فرزندِ خواهر معاويه، داستانى وجود دارد كه وضعيت فرمان روايان مسلمين در آن زمان را نشان مى دهد; هر چند كه با موضوع بحث ارتباط چندانى ندارد.
ابوالفرج ابن جوزى مى نويسد: روزى جوانى از اعراب در حالى كه خيلى ناراحت بود، بر معاويه وارد شد. وقتى نوبت به او رسيد، معاويه از او سؤال كرد: چه شده است؟
موضوعات مرتبط: ناگفته هایی از حقایق عاشورا
برچسبها: ناگفته هایی از حقایق عاشورا
فعاليت هاى معاويه و واليان او در كوفه
واليان كوفه از ابتداى رياست معاويه تا هنگام مرگ او شش نفر بودند. نكته جالب توجّه اين كه اين شش نفر يا از دشمنان سرسخت اهل بيت عليهم السلام، يا از بنى اميه و يا از نزديك ترين افراد به معاويه بودند و همه آنان به نوعى با اهل بيت عليهم السلام دشمنى داشتند.
مغيرة بن شعبه،1 زياد بن ابيه، عبداللّه بن خالد بن اسيد،2 ضحاك بن قيس،3 عبدالرحمان بن امّ حكم4 و نعمان بن بشير5 افرادى هستند كه معاويه آنان را به ولايت عهدى و استان دارى كوفه برگزيده است.
موضوعات مرتبط: ناگفته هایی از حقایق عاشورا
برچسبها: ناگفته هایی از حقایق عاشورا
مرحوم علامه بزرگوار و عالم جليل القدر شيعه محدث اهلبيت عصمت و طهارت عليهم السلام زنده كننده اسلام مرحوم علامه مجلسي رضوان اللّه تعالي عليه از بعضي از اهل وثوق از سيد علي حسيني رحمة اللّه عليه نقل فرمود: من مجاور برقبرمولايم آقا علي بن موسي الرضا ع بودم ، چون روز عاشورا شد مردي از دوستان ما، كتاب مقتل آقا امام حسين ع را شروع كرد به خواندن تا به اين روايت رسيد كه حضرت باقر ع فرمود: هركس در مصائب آقا سيد الشهداء اباعبداللّه الحسين ع از چشمهايش باندازه پرپشه اي اشك ريزد حق تعالي گناهان او را مي آمرزد، اگر چه بقدر كف درياباشد. در آن مجلس مرد جاهلي كه مدعي علم بود حاضر بود و بعقل ناقص خود اعتقاد تمام داشت گفت گمان نكنم اين حديث صحيح باشد، زيرا چطوري مي شود كه گريه كردن بر آن حضرت اينقدر ثواب داشته باشد؟ ما با او به بحث و مجادله زيادي پرداختيم ولي او دست از ضلالت خود برنداشت و برخواست رفت چون صبح شد يك وقت ديدم او با يك اضطراب و حالتي آمد و نزد ما نشست و از ما معذرت خواست و از گفته هاي ديروز خود نادم وپشيمان بود علت را سؤ ال كرديم گفت وقتي از شما جدا شدم و شب شد به بستر رفته و خوابيدم درعالم خواب ديدم قيامت برپاشده ، و همه مردم را در يك صحرا جمع كرده اند و ترازوهاي اعمال را آويخته اند و صراط را بروي جهنم كشيده اند و ديوانهاي عمل را گشوده اند و آتش جهنم را افروخته اند و قصرهاي بهشت را بجلوه در آورده اند در آن وقت تشنگي شديدي بر من غالب شد چون نظر كردم بطرف راست خود ديدم حوض كوثر است و برلب حوض دومرد و يك زن مجلله ايستاده اند كه نور جمال ايشان صحراي محشر را روشن كرده و لباس هاي سياه پوشيده اند و ميگريند، از مردي كه نزديكم بود، پرسيدم اينها كيستند كه كنار حوض كوثر ايستاده اند؟ گفت : آقا رسول اكرم ص و آقا اميرالمؤ منين علي ع و آن زن مجلله فاطمه زهرا سلام اللّه عليها است گفتم چرا لباسهاي مشكي و سياه پوشيده اند و ميگريند؟ گفت مگر نمي داني كه امروز روز عاشورا است و روز شهادت آقا سيد الشهداء ابا عبداللّه الحسين ع است ؟ من جلو رفتم وقتي نزديك حضرت بي بي عالم فاطمه زهرا سلام اللّه عليها شدم ، گفتم اي بي بي جان اي دختر رسول اللّه تشنه ام ، آن حضرت از روي غضب بمن نظر كرد و فرمود: تو آنكس نيستي كه فضيلت گريه كردن بر مصيبت فرزند دلبندم نورعين و ديده و چشم من شهيد مظلوم حضرت اباعبداللّه الحسين ع را انكار كردي ؟ از وحشت از خواب بيدار شدم واز گفته خود پشيمان شدم و حالا از شما معذرت ميخواهم و از تقصيرم بگذريد. (1) پاورقي 1- زندگاني عشق ،
199
موضوعات مرتبط: ناگفته هایی از حقایق عاشورا
برچسبها: واقعیت هایی از کرامات حسینی
عالم رباني حضرت آيتالله حاج سيد احمد موسوي نجفي فرمودند: چند سال پيش از يکي از خيابانهاي تهران رد ميشدم، که ناگهان به طور غير عادي به سمت يک مغازه کشيده، و وارد آن مغازه شدم، مغازه متعلق به يک عتيقه فروش بود. اما چيزي را متوجه نشدم. تا سه روز اين قضيه تکرار شد، بعد از سه روز به صاحب مغازه گفتم: آقا شما چه چيزي داري؟ چه سر و سرّي داري؟ که مرا به اينجا کشيدهاي!؟ در جواب سؤالم گفت: حاج آقا شما مسلمان، شيعه و سيد چه سر و سرّي من ارمني با شما دارم؟ بنده ارمني هستم و نامم هم موسي است. خلاصه، بعد از اينکه با هم مقداري آشنا شديم گفت: فقط برايت بگويم من شفا يافتهي آقاي شما شيعيانم و قضيهي خود را اينگونه تعريف کرد: من بچه ده سالهاي بودم که در محلهاي از محلات تهران زندگي ميکردم. يکروز براي بازي با بچههاي هم محليام بيرون رفتيم. مادر يکي از همبازيهايم، تا مرا ديد با عصبانيت تمام مرا مورد خطاب و عتاب قرار داد که: يهودي، ارمني، برو ببينم، مثلا تو نجس هستي و با دستش محکم به سينه من زد به طوري که ناخودآگاه از بلندي ايوان که در کنارم بود، به پائين پرتاب شدم. پايم خيلي درد گرفت. با زحمت فراوان خودم را به منزل رساندم و از ترس پدر و مادرم خوابيدم. نصف شب خيلي اذيت شدم و متوجه اين معنا نبودم که پايم شکسته شده است، با ناله و فرياد من خانوادهام متوجه شدند و مرا به بيمارستان منتقل کردند. بعد از مدتي پزشکان به اين نتيجه رسيدند که پايم بايد قطع شود، مادرم به من گفت: روي تخت دراز کشيده و بيهوش بودي، يک نفر از همراهان يکي از بيماران مقداري شيريني آورد و داد من هم گرفتم ولي ترسيدم که بگويم من ارمني هستم فقط گفتم: مال چيست؟ گفت: مگر نميداني امشب شب ميلاد قمر بنيهاشم ابوالفضل العباس (عليهالسلام) است. تا اين نام را شنيدم، دلم شکست و نذر کردم که اگر اين بچه شفا پيدا کند. ابوالفضل (عليهالسلام) را احترام نمايم. مادرم در کنار من بيدار بود و او اين نذر را کرده بود. در همان حال من در خواب ديدم، يک آقاي خوش سيما، و بلند قد، تشريف آورد و به من گفت: بلند شو! من خيال کردم از پزشکان بيمارستان است. گفتم: آقا من نميتوانم بلند شوم. ميخواهند پايم را قطع کنند. گفت: بلند شو و دست مرا گرفت و کشيد و پرتاب کرد. يکوقت خودم را پايين تخت وسط اتاق ديدم. مادرم خيال کرده بود که ديوانه شدهام و داد و فرياد ميکرد که ناگهان متوجه شدند که من روي پاهاي خود ميدوم و راه ميروم. و خلاصه به عنايت و نظر اباالفضل العباس (عليهالسلام) من خوب شدم. و الان براي تشکر از آن جناب همه ساله در ايام تولد اينجا را چراغاني ميکنم. شيريني ميدهم و خلاصه در منزل و مغازه جشن و سرور برگزار ميکنم شايد علت اينکه شما به اينجا آمديد و رغبت نشان داديد همين باشد. منبع : شاه شمشاد قدان (سيري در زندگاني و کرامات حضرت اباالفضل العباس) ، سيد محمد حسيني ، هنارس ،چاپ دوم پاییز 1384 صص69تا71
موضوعات مرتبط: ناگفته هایی از حقایق عاشورا
برچسبها: واقعیت هایی از کرامات حسینی
امام مهدي عليهالسلام به جهت قدرداني و وفا نسبت به رشادتهاي حضرت عباس عليهالسلام به اين بارگاه ملکوتي تشريف ميآورند، نمونه زير گوياي اين واقعيت ميباشد: فقيه فرزانه آيت الله حاج سيد مرتضي لنگرودي فرمود: در حرم مطهر حضرت قمر بنيهاشم عليهالسلام مشغول زيارت بودم، ناگهان ديدم شخصي پشت سر من مشغول زيارت و خطاب به حضرت ميفرمايد: «يا عمي!» و مطالبي را با فصاحت و بلاغت بيان ميکند. من از بس برايم اين مطلب جالب و جذاب بود دست از زيارت برداشتم تا ببينم اين بزرگوار چه ميگويد. همچنان مات و مبهوت شده بودم ولي کلمات دلرباي ايشان را همچنان ميشنيدم و ايشان گريه ميکرد و با حضرت در حال صحبت بود. ولي يک مرتبه از نظرم غايب شد. [1] . امام مهدي عليهالسلام به اماکن مقدسه و مشاهد مشرفه، عنايت فراواني دارد. يکي از سرزمينهايي که مورد علاقه آقا بقيةالله روحي فداه است کربلا، و بارگاه ملکوتي سالار شهيدان عليهالسلام و برادر بزرگوارش حضرت ابوالفضل العباس عليهالسلام است، بنابراين، زائران محترم، توجه داشته باشند، با مشرف شدن به اين مکان گرامي دو وظيفه مهم دارند: 1. زيارت به نيابت از امام عصر عليهالسلام که نشان دهنده معرفت زائر و مورد توجه قرار گرفتن او از سوي زيارت شونده و ملائکه است. 2. دعا براي تعجيل در فرج آقا امام زمان عليهالسلام که بسيار مهم و با ارزش است. قطعا، امام زمان عليهالسلام محتاج نيابت و دعاي ما نيست، بلکه ما محتاج عنايت او عليهالسلام هستيم. و اين اعمال سبب جلب عنايت او عليهالسلام خواهد شد. پی نوشتها: [1] چهره درخشان قمر بنيهاشم ابوالفضل العباس، ج 3، ص 307؛ مير مهر، ص 111.
موضوعات مرتبط: ناگفته هایی از حقایق عاشورا
برچسبها: واقعیت هایی از کرامات حسینی
بخش ششم-عنايت پيامبر به امام حسين
پيامبر صلي الله عليه و آله شخصاً سرپرستي امام حسين را به عهده گرفت و به وي توجهي فراوان داشت و روحش را با روح خود و عواطفش را با عواطف خويش آميخته ساخت. و بنابر آنچه مورخان مي گويند، انگشت ابهام خودرا در دهان وي مي گذاشت و آن حضرت، وي را پس از تولدش گرفت و زبانش را در دهان او گذاشت تا او را از تراوش نبوت، تغذيه دهد، در حالي که به او مي فرمود: «هان اي حسين! هان اي حسين! خداوند نپذيرفت جز آنچه را خود خواهد - يعني امامت را - که در تو و در فرزندانت باشد...» (1) .
و در اين باره «سيد طباطبائي» مي گويد:
ذادوا عن الماء ظمآناً مراضعه
من جده المصطفي الساقي أصابعه
يعطيه ابهامه آناً و آونة
لسانه فاستوت منه طبائعه
غرس سقاه رسول اللَّه من يده
وطاب من بعد طيب الأصل فارعه
«او را تشنه از آب بازداشتند، آنکه جدش مصطفي از انگشتانش به او مي نوشانيد».
«گاهي (انگشت) ابهامش را به او مي داد و گاهي زبانش را تا اينکه سرشتهايش از او پاي گرفت».
«نهالي که پيامبر خدا از دست خود آن را آبياري کرد و بعد از نيکي اصلش، شاخه ها نيز نيکو گرديد».
پيامبر صلي الله عليه و آله در جان نوزادش، بزرگواريها و مکرمتهايش را فرو ريخت تامثالي از او و ادامه اي براي زندگيش باشد و در نشر اهداف و حمايت از اصولش نماينده او گردد.
تعويذ پيامبر براي حسنين
(تعويذ»: پناه دادن، در پناه آوردن، حفظ کردن کسي. و نيز به معني دعاهايي که بر کاغذ مي نويسند و به گردن يا بازو مي بندند براي دفع چشم زخم و رفع بلا و آفت (فرهنگ عميد).) از عنايت پيامبر صلي الله عليه و آله نسبت به سبطينش و از علاقه شديد آن حضرت بر نگهداري آنها از هر بدي و هر شرّ، اين بود که بسيار پيش مي آمد که آنها را تعويذ مي کرد.
«ابن عباس» روايت کرده: «پيامبر صلي الله عليه و آله حسن و حسين را تعويذ مي کرد و مي فرمود: أعوذ بکلمات اللَّه التامة من کل شيطان و هامة و من کل عين لامة. و مي فرمود: ابراهيم اين گونه دو فرزندش اسماعيل و اسحاق را تعويذ مي کرد» (2) .
و «عبدالرحمان بن عوف» مي گويد: پيامبر خدا صلي الله عليه و آله به من گفت: «اي عبدالرحمان! آيا نمي خواهي تو را تعويذي بياموزم که ابراهيم دو پسرش اسماعيل و اسحاق را به آنها تعويذ مي نمود و من دو پسرم حسن و حسين را... کفي باللَّه واعياً لمن دعا و لا مرمي وراء امر اللَّه لمن رمي...» (3) .
«خداوند براي کسي که دعا کند، کافي نگهدارنده اي است و جاي تير انداختني بعد از امر خدا براي هرکس که تيربيندازد، وجود ندارد».
اين امر، بر عمق محبت و عطوفتي دلالت دارد که پيامبر صلي الله عليه و آله نسبت به آن دو داشته و اينکه آن حضرت بيم از آن داشت که چشم حسودان آنها را بزند، پس آن دو را با اين دعا از چشم بد حفظ مي کرد.
----------------------------------------------------------------------------------------------------------------
موضوعات مرتبط: ناگفته هایی از حقایق عاشورا
برچسبها: مختصری از زندگینامه امام حسین ( ع )
بخش سوم-اندوه و گريستن پيامبر بعد از ولادت
هنگامي که مژده تولد سبط پيامبر اکرم به آن حضرت داده شد، بلا فاصله به خانه بضعه اش فاطمه عليها السلام شتافت، در حالي که قدمهايش را سنگين بر مي داشت و غم و اندوه بر او چيره گشته بود، پس با صدايي گرفته و اندوهناک صدا زد: «اي اسما! پسرم را نزد من بياور».
اسما، وي را به آن حضرت داد. پيامبر اورا در آغوش گرفت و بسيار بر او بوسه زد، در حالي که گريه را سر داده بود. اسما پريشان شد و گفت: «پدر و مادرم فداي تو باد از چه رو مي گريي؟!».
پيامبر صلي الله عليه و آله در حالي که چشمانش از اشک پر بود، به وي پاسخ داد: «بخاطر اين پسرم مي گريم».
حيرت و سرگرداني بر او دست يافته بود و معناي اين پديده و موضوع آن را درک نمي کرد. پس به سخن آمد و گفت: «او هم اکنون به دنيا آمده است».
پيامبر با صدايي از غم و اندوه، بريده به وي پاسخ داد و فرمود: «گروه جفاکار بعد از من او را مي کشند، خداوند شفاعتم را از آنان دور سازد...».
سپس با اندوه برخاست و اسما را محرمانه گفت: «به فاطمه خبر مده چرا که وي تازه فارغ شده است...» (1) .
پيامبر صلي الله عليه و آله غرق در اندوه و غم، از خانه بيرون رفت؛ زيرا او از غيب خبر يافته بود چه مصيبتها و بلاهايي که هر موجود زنده اي را سراسيمه مي سازد، بر اين فرزندش خواهد گذشت.
موضوعات مرتبط: ناگفته هایی از حقایق عاشورا
برچسبها: مختصری از زندگینامه امام حسین ( ع )
بخش اول-پدر و مادر امام حسین
مادر :
وي آن نهال پاک است از سيده نساء العالمين فاطمه زهرا عليها السلام که خداوند اورا به فضل خويش طاهر گردانيد و او را قرار داد تا از ضلالت، هدايت کند و از تفرقه، به جمع باز آورد... او فاطمه زهراست که اخگري از روح پدر و فيضي از نور او دارد و شعاعهايي از هدايتش که وي محل عنايت و توجه او بود و با هاله اي از بزرگداشت و تقدير دربرش گرفت و دوستيش را بر مسلمين فرض کرد تا جزئي از عقيده و دينشان باشد در حالي که فضيلت و جايگاه عظيمش را در اسلام گسترده ساخت تا الگويي براي زنان امتش باشد.
پيامبر صلي الله عليه و آله ارزشها و سجايايش را در نشستهاي عمومي و خصوصي و بر روي منبرش، مورد تکريم قرار داد تا مسلمين آن را حفظ کنند و در گفته هايي که راويان اسلام بر آن اجماع دارند، فرمود:
1 - «خداوند براي خشم تو خشمگين مي شود و براي رضاي تو خشنود
مي گردد...» (1) .
2 - «همانا فاطمه پاره تن من است، مرا مي آزارد آنچه وي را بيازارد و مرا به زحمت مي اندازد، آنچه وي را به زحمت اندازد...» (2) .
3 - «فاطمه، سرور زنان جهانيان است...» (3) .
و ديگر اخباري از نشانه هاي شخصيت حضرت زهرا عليها السلام سخن گفته که وي سرمشق اسلام و نمونه والا براي زنان اين امت است که راه را براي آنها روشن مي سازد، در حسن رفتار و عفت و به دنيا آوردن نسلهايي مهذب... و چه عظيم است برکت وي و چه پرفايده است براي اسلام و در عظمت شأن وي، اين کافي است که «دولت عظيم فاطميه» از نام وي ناميده شده و نيز «جامع الأزهر» از نام او مشتق شده است (4) و براي عظمت دولت فاطمي اين بس که با نام زهرا تبرک شده باشد.
به هر حال، رسول اکرم صلي الله عليه و آله از غيب خبر يافت که بضعه طاهره اش همان است که ثمره پاک از ائمه اهل بيت عليهم السلام جانشينان پيامبر، داعيان حق در زمين، آنان که سنگيني بار رسالت را تحمل خواهند کرد و در راه اصلاح اجتماعي از هر کوشش و سختي رنج خواهند برد، از وي جدا خواهند شد و لذا پيامبر به وي توجهي مبذول داشت و ذرّيه اش را مورد توجه و عنايت قرار داد.
پدر :
وي ثمره علي، پيشواي حق و عدالت در زمين، برادر پيامبر صلي الله عليه و آله و دروازه علم آن حضرت است، کسي که نسبت به وي به منزله هارون از موسي بود و نخستين کسي که به خدا ايمان آورد و پيامبرش را تصديق کرد. سنگيني بار جهاد مقدس را از نخستين فجر دعوت اسلامي بر دوش گرفت و در مواضع هولناک فرورفت و با نيروهاي شرک و الحاد، درگير نبردي هراس انگيز و تنگاتنگ شد تا اينکه اين دين، پاي گرفت با ساعدي قوي از جهاد و کوششهايش، خداوند وي را به هر مکرمتي گرامي داشت و به هر فضيلتي مخصوص گردانيد، وي پدر ائمه طاهرين است که سرچشمه هاي حکمت و نور را در زمين منفجر ساختند.
موضوعات مرتبط: ناگفته هایی از حقایق عاشورا
برچسبها: مختصری از زندگینامه امام حسین ( ع )