الحمدلله رب العالمین بعدد ما أحاط به علمه، الهی انطقنی بالهدی و الهمنی التقوی
دربارهی عقاید، نمونه آدمهایی را که کج فکر میکنند گفتیم، حرفشان را گفتیم، دلیلش را گفتیم که میگویند: ریشه ایمان به خدا، ترس و جهل و فقر است. اینها را گفتیم و جوابهایش را دادیم. در این جلسه میگوییم: پس ریشه ایمان به خدا چیست؟ دو چیز است. عقل 2- فطرت.
موضوعات مرتبط: درسهایی از قرآن
برچسبها: خداوند، پناهگاه انسان در زندگی
نظارت خداوند بر اعمال بندگان
ديگر چه؟ مسألهي ديگر. جملهي «وَ اعْلَمُوا أَنَّكُمْ مُلاقُوهُ» (بقره/223) «وَ اعْلَمُوا» بدانيد، «أَنَّكُمْ مُلاقُوهُ» شما با خدا ملاقات ميكنيد. در جاده گاهي وقتها ما داريم ميرويم، ميبينيم راننده سرعت را كم كرد. گفتيم: چرا كم كردي؟ گفت: جلو پليس است. البته از اين معلوم ميشود خودمان هم خلافكار هستيم. من كه رانندگي بلد نيستم، آنهايي كه ميروند. ولي يكبار ميبينند كم شد، ميگويند: چه شد؟ ميگوييد: پليس ايستاده! ما اگر بدانيم با پليس ملاقات ميكنيم كنترل ميكنيم. بدانيم «إِنَّ رَبَّكَ لَبِالْمِرْصادِ» (فجر/14) بدانيم خدا در كمين است.
يكي از علماي نجف نقل شد كه وقتي ميخواست ايران بيايد، نزد استادش رفت و گفت: آقا ما سالها در نجف درس خوانديم، ميخواهيم به ايران برويم. يك جملهي يادگاري به من بدهيد. اين جمله يادگاري: «أَ لَمْ يَعْلَمْ بِأَنَّ اللَّهَ يَرى» (علق/14) بشر نميداند خدا او را ميبيند. خدا ميبيند. چرا كم فروشي ميكني؟ بازرس نميخواهيم. اگر اين آقاي فروشنده بداند كه خدا او را ميبيند. قرآن يك آيه دارد ميگويد: كم فروشي نكنيد. بعد ميگويد: «أَ لَا يَظُنُّ أُوْلَئكَ أَنهَُّم مَّبْعُوثُونَ، لِيَوْمٍ عَظِيمٍ» (مطففين/4و5) نميداني تو روز قيامت مبعوث ميشوي و بايد جواب اين كمفروشي را بدهي. نميداني لقمهي حرام كه در شكم بچهات رفت، اين بچهات فاسد ميشود و بايد پول بدهي و او را از زندان بيرون بياوري.
حديث بخوانم، نه يكي و دوتا. يك هيأت حديث داريم. رزق همه حلال اندازهگيري شده است. كساني كه حالا شما هم در شهرداري هستيد. فرق نميكند. شهرداري و همه ادارهها، اگر خداي نكرده با رشوه كسي گول خورد، فكر ميكند يك ميليون گرفت و كار اين را حل كرد. اين يك ميليون از گلويت پايين نميرود. يعني بعد عروست، دامادت، پسرت، همسرت، شريكت، يك كاري ميكند اين يك ميليون از گلويت در بيايد. حديث داريم نه يكي و دو تا و چند تا، كلي حديث داريم كه رزق همهي شما از حلال اندازهگيري شده است. كساني كه به حرام ميپرند، خدا از حلال كمشان ميگذارد.
موضوعات مرتبط: درسهایی از قرآن
برچسبها: آيات كوتاه و كليدي قرآن
سختيهاي دنيا، عامل دل كندن از دنيا
من تا حالا به بسياري از پيرمردها گفتم: حتي به بعضي از پيرزنها گفتم: ميخواهي برگردي دوباره جوان شوي؟ گفت: نه، نه! اگر اين تلخيها نبود، همه به دنيا ميچسبيديم. تلخيها باعث ميشود كه انسان بگويد: خوب اين همه بچه شد ما اين همه جان كنديم؟ اين تلخي كه از بچهات ميبيني، اين همين شيريني است. يعني دل به هيچكس خوش نكن. دل به هيچكس خوش نكن. به پول دل خوش نكن. ميبيني پول داشتي و همين پول باعث ذلت تو شد. به مدرك دكترا دل خوش نكن. ممكن است همين مدرك دكترا عامل سقوط تو شود. به شهر بزرگ دل خوش نكن. ممكن است همين شهر بزرگ عمرت را دارد ميسوزاند. هركس در تهران زندگي كند ميانگين سه ساعت تقريباً، ميانگين روزي سه ساعت عمرش در ماشين است. سه ساعت يك هشتم 24 ساعت است. يعني ما يك هشتم عمرمان در ماشين است. يعني تمام هشتاد سالههاي تهران هفتاد سال عمر ميكنند. اگر تفرش زندگي ميكرد، اگر نائين زندگي ميكرد، مراغه زندگي ميكرد، اگر شهرهاي جهرم و جيرفت زندگي ميكرد هشتاد سالش، هشتاد سال بود. آمده تهران آنوقت آنجا خانهاش بزرگ است، اينجا خانهاش تنگ است، عوضش پشت خانهاش سنگ مرمر است. در خانه خفه ميشود، پشت خانه سنگ مرمر است. ده سال هم از عمرش كم شده، متوجه هم نيست! آنوقت آن زن جهرمي و مراغهاي و نائيني ميگويد كه: ما شانس نداريم، شوهر خواهر ما تهران رفت... اوه... چي چي سوت ميكشي! هوا سالم ميخوري،
تبليغ در شهرهاي كوچك آسان است. مثلاً در يك شهر كوچك با يك جعبه پرتقال ميشود بيست نفر، پنجاه نفر را جمع كرد. تهران هركس ميخواهد در يك جلسهي نهجالبلاغه بيايد، فكر ميكند يك ساعت و نيم برود و يك ساعت و نيم برگردد، يك ساعت و نيم يك پروژه است. ولي شهرهاي كوچك، كلاسهايش، درسهايش، صله رحمش... فاصلههاي دور صله رحم را ساليانه كرد. فقط عيد! سه سالي يكبار و دوبار، مرگ و عزايي باشد.شهرهاي كوچك ارتباطاتشان نزديكتر است. انوقت ما گاهي وقتها ديگر در روستاها هم زمين ورزش ميسازيم. در روستا زمين ورزش ساختن مثل فواره در اقيانوس اطلس است. آخر روستا آب است و خاك است و اصلاً خود ورزش بهترين كشاورزي است. ما از بچه روستايي بيل ميگيريم، فوتبال دستش ميدهيم.بعد هم فكر ميكنيم خدمات ارائه داديم. نخير! كار بيخودي كردي. فكر ميكنيم اگر قالي ابريشمي را كنار بگذاريم، دستهايمان را لاك بزنيم، ماشين نويس شويم، اين ايجاد اشتغال است. اين ايجاد اشتغال نيست. تو هم نباشي كس ديگري ماشين مينويسد. قالي ابريشم چند ميليون آدم را به نان رسانده است. چند ميليون آدم را به نان رسانده است؟ حالا من ديپلم هستم باز هم قالي ببافم؟ اصلاً فكر ما عوض شده است. ما فكر ميكنيم ديپلم قالي ببافد ننگ است. اگر كسي مثلاً ليسانس بگيرد و كار كند ننگ است، ولذا هي دنبال اداره ميگرديم. اين مشكل را ما كراهت داريم از كار.
همسر بنده در اول جوانياش سال اول ازدواج يك قالي ابريشمي بافت. آن سرمايه شد براي اينكه ما داديم و يك خانه رهن كرديم. آن خانهي رهن را بعد خانهي خشتي خريديم. بعد خانهي آجري خريديم. الآن بخشي از زندگي من به خاطر همان هنر خانم من است. چند تا از اين خانمهاي ماشين نويس شوهرهايشان را خانهدار كردهاند؟ 500 تومان ميگيرند، بايد صد تومان هم رويش بگذارند، پول آرايش را بدهند، با پيراهن ساده كه نميشود اداره رفت. ما در دنياي خيال هستيم. مسؤولين ما فكر ميكنند در روستا زمين ورزش بسازند، پول زمين ورزش را به روستايي بدهيد چاه آب بزند. هرچه ميخواهد ورزش كند، در همان كشاورزي ورزش هست. خدا در كشاورزي ورزش جاسازي كرده است. اصلاً عبادات ما پايهاش در ورزش است. ميگويد: هر قدمي كه براي نماز برداري. هر قدمي كه براي تحصيل علم برداري. هر قدمي كه براي صله رحم برداري. يعني ثوابها را روي قدم زدن برده است. اسلام اتوماتيك ورزش را گذاشته است.
ما صله رحم نمي كنيم، مسجدمان هم خلوت است، صله رحم هم سالي يكبار است، آنوقت ميگوييم چه كنيم؟ميگوييم: 5تومان رنو بگذاريم، مردم به اسم روزي با نميدانم چه... با عمل سزارين، با زور رنو، مردم را ميكشانيم چند قدم راه بروند.
موضوعات مرتبط: درسهایی از قرآن
برچسبها: آيات كوتاه و كليدي قرآن
ياد خدا، عامل دريافت لطف خدا
آيهي دوم، قرآن ميگويد: «فَاذْكُرُوني أَذْكُرْكُمْ» (بقره/152) ياد من باشيد، من هم ياد شما هستم. اگر به شما بگويند: هركس تلفن كند، به مقام معظم رهبري خودش گوشي را برميدارد. همهي ايران زنگ ميزنند، ميگويند: ببينيم صداي خودش است! يك نفر خودش گوشي را برميدارد، بگويند: رئيس جمهور خودش گوشي را برميدارد. ميگويد: تو ياد من باش، خودم گوشي را برميدارم. «فَاذْكُرُوني أَذْكُرْكُمْ» ياد من باش، ياد شما هستم.ما اگر ياد خدا نباشيم، ياد چه كسي باشيم... ياد خدا خيلي مهم است. آنوقت اگر ما ياد خدا باشيم چيزي گير خدا نميآيد، ما اگر ياد خدا باشيم چيزي گير خدا نميآيد، اما خدا توجه به ما كند خيلي چيز گير ما ميآيد. «فَاذْكُرُوني أَذْكُرْكُمْ» دو كلمهاي، «فَاذْكُرُوني» ياد من باشيد. «أَذْكُرْكُمْ»!
ذكر خدا چيست؟ بالاترين ذكر خدانماز است، «أَقِمِ الصَّلاةَ لِذِكْري» (طه/14) بالاترين ذكر خدا قرآن است. «نَحْنُ نَزَّلْنَا الذِّكْر» (حجر/9) يعني «نَحْنُ نَزَّلْنَا القرآن».
مشكلات، مقدمه رشد و پرورش انسان
جملهي سوم، «عَسى أَنْ تَكْرَهُوا شَيْئاً وَ هُوَ خَيْرٌ لَكُم» (بقره/216) اين هم جملهي قشنگي است. خيلي از مشكلات را حل ميكند. «عَسى» يعني چه بسا، «عَسى أَنْ تَكْرَهُوا» چه بسا شما كراهت داريد، «شَيْئاً» از چيزهايي بدتان ميآيد. «وَ هُوَ خَيْرٌ لَكُم» ولي به نفع شماست. اينطور نيست كه من خوشم نميآيد. ممكن است خوشمان نيايد، اما خير ما در آن باشد. شما ماشينت به نرده ميخورد، ناراحت ميشويد، «تَكْرَهُوا» كراهت داريد، ناراحت ميشويد. اما وقتي ميآيي پايين ميگويي: اوه، خوب شد به نرده خورد. اگر نرده نبود، در دره ميافتادم. گاهي وقتها يك بيماري جلوي يك بيماري سختي را ميگيرد. ما نميدانيم در اين هستي چه خبر است.
يكي از خادمين امام رضا ميگفت: چهارپايههاي چوبي است كه روي آن ميروند و گلدانهايي كه روي قبر است عوض ميكنند. ميگفت: دختري بود غش ميكرد، دكتر و درمان هم چارهاي نينديشيده بودند، يا چارههايشان مفيد نبود. باباي دختر، اين دختر را حرم آورد. گفت: دختر جان، خودت پاي ضريح امام رضا برو بگو: من كه خسته شدم. دختر در جمعيت رفت و خودش را به ضريح چسباند. اين بنده خدا كه چهارپايه گذاشته بود گلدان را جا به جا كند، رفت گلدان كهنه را بدهد و گل نو روي قبر بگذارد.اين گلدان از دستش افتاد و خورد روي سر اين دختر! خون فوّاره زد! حالا رفتيم به امام رضا توسل پيدا كنيم، بدتر شد! هيچي، دختر را بيمارستان آوردند، ميگفت: اين خادم ميگفت، من هم كه گلدان عوض ميكردم منتظر بودم بيايند مرا بگيرند. بگويند: دختر مرا...! يك روز، دو روز ديديم هيچكس سراغ ما نيامد، بعد از چند روز ديدم كه يك كسي با شيريني و گل آمده، گفت: آن كسي كه گلدان را برداشت كه بود؟ گفتم: من، من منتظر هستم كه ببينم هرچه جريمه است بدهم. گفت: نه، يك رگي پاره شد، مقداري كه خون آمد، مرض حملهي دختر من هم خوب شد. حالا آمدم به شما شيريني بدهم. ما نميدانيم چه سختيهايي...
جواني عاشق دختري شد، خيره خيره نگاه كرد، رفت ببيند اين دختر كيست و خانهاش كجاست، همينطور كه ميرفت سرش به يك ديوار خورد. يك كلوخي پرت شد و سر و صورتش خوني شد. برگشت امام ايشان را ديد. گفت: چرا صورتت خوني است؟ گفت: آقا راستش را بخواهي چنين شده است. گفت: خدا تو را دوست دارد. چون دوستت دارد وسط كار حال تو را گرفت. اگر تو را دوست نميداشت رهايت ميكرد بروي تا به فساد برسي. خدا دوستت داشته كه وسط راه حال تو را گرفته است. قرآن ميفرمايد: «عَسى أَنْ تَكْرَهُوا شَيْئاً» خيلي وقتها چيزي را دوست نداري «وَ هُوَ خَيْرٌ لَكُم».
موضوعات مرتبط: درسهایی از قرآن
برچسبها: آيات كوتاه و كليدي قرآن
روحيهي خشوع و تواضع، شرط نيايش و نماز
1- «وَ إِنَّها لَكَبيرَةٌ إِلاَّ عَلَى الْخاشِعينَ» خيلي از همسرها ميپرسند، كه همسر ما نسبت به نماز سنگين است. بچهي ما سنگين است. دامادم، عروسم، معلمين آموزش و پرورش، جوان است نماز ميخواند ميگويد: داداشم نماز برايش سنگين است. چه كنيم؟ قرآن ميگويد: دليل اينكه نسبت به نماز سنگين است، «إِنَّها لَكَبيرَةٌ» كبير يعني چه؟ سنگين و بزرگ است. «إِلاَّ عَلَى الْخاشِعينَ» آن كسي كه نماز برايش سنگين است، معلوم ميشود خشوع ندارد. من مكرر گفتم ولي از چيزهايي است كه بايد صد بار ديگر هم بگوييم. اين خشوع يعني چه؟ ميگويند: «في صَلاتِهِمْ خاشِعُونَ» (مؤمنون/2) آدم خاشعي است. خشوع يعني شرمنده شود. آنهايي كه نماز نميخوانند شرمنده خدا نيستند. يك دوربين به آنها بدهي ميگويد: مرا شرمنده كردي. خجالت مند كردي. اما خدا يك جفت دوربينش داده، هيچ به خدا نميگويد: شرمندهام. با اينكه اين دوربين دهها امتياز بر آن دوربين دارد. ظريفتر، سبكتر، نود سال فيلمبرداري ميكند، عكسش را عوض نميكنيم. هم ساده برميدارد و هم رنگي، هم از دور برميدارد و هم از نزديك، از سه زاويه عكس برميدارد. خودش اتوماتيك حفاظت شده، با اشك شور چون چشم با پي است، پي فاسد ميشود، مگر اينكه در آب و نمك باشد، با مژه، با پلك، با ابرو، ما دوربين نزدمان مهم است ولي چشم براي ما مهم نيست.
با دو، سه مثقال پي رابطهي ما با هستي قطع ميشود. شما اين را ببند. رابطهات با تمام هستي قطع ميشود. باز ميكني،با همهي هستي برقرار ميشود. خدا بين شما و هستي را با دو سه مثقال پي برقرار كرده است. عرض كردم اين را من خودم هم خاطرم جمع است كه تكرار كردم، ولي دوست دارم اينقدر تكرار كنم كه تقريباً همهي مردم ايران بشنوند. چون هر دفعه كه ما ميگوييم يك مقداري از مردم ميشنوند و عدهاي پاي تلويزيون نيستند.
تلويزيون يك فيلمي را مكرر نشان داد. پيرمردي با جوانش پارك رفتند. پيرمرد از جوان پرسيد: اين چيه؟ گفت: گنجشك است. لحظاتي گذشت، گفت: چيه؟ دوباره گفت: گنجشك است. منتهي يك خرده تند تر. دفعهي سوم جوان گفت: پدر گنجشك است! چند بار بگويم! با تشر گفت. پيرمرد رفت دفترچه خاطرات را آورد خواند، گفت: پسر يك زماني كوچولو بودي، تو را در همين پارك آوردم. دهها بار پرسيدي: اين چيه؟ گفتم: عزيزم گنجشك است! قربانت بروم گنجشك است. دهها بار من گفتم قربانت بروم، گنجشك است. تو دفعهي سوم سر من داد زدي؟ اين پسر شرمنده شد. اين را خشوع ميگويند. خشوع يعني انسان شرمنده شود. خدايا من شرمندهي تو هستم!
دولت به ما يك سيم برق ميدهد، تا پولش را ندهيم ميآيد قطع ميكند. تو صبح تا شب به ما خورشيد ميدهي، «وَ جَعَلْنا سِراجاً وَهَّاجاً» (نباء/13) ما يك گلدان ميخواهيم درست كنيم، كلي بايد خرج كنيم. جنگلها را، دهها هكتار در دهها هكتار براي ما سبز نگه ميداري. شرمندهام، يك خرده آب به ما ميدهند، پول از ما ميگيرند. دائماً در زمستان كه هست باران ميفرستي فكر تابستان و هندوانههاي ما هستي. زمستان باران ميفرستي كه ما در تابستان بي ميوه نباشيم. شرمندهام!
ما براي اينكه به نماز دعوت كنيم بايد نعمتهاي خدا را يادمان بياوريم. اين آقايي كه به شما حقوق ميدهد مگر چقدر ميدهد كه از پاي ميز بلند نميشوي. آخر نعمتهاي خدا كه فوق اين است، بلند شو نمازت را بخوان. «وَ إِنَّها لَكَبيرَةٌ إِلاَّ عَلَى الْخاشِعينَ» اشكال دارد اين آيه را با هم دوبار بخوانيم؟! اين آيه را حفظ كنيم. «وَ إِنَّها لَكَبيرَةٌ إِلاَّ عَلَى الْخاشِعينَ» يك، دو، سه... محكم بخوانيد! {همه حضار با هم ميخوانند}
موضوعات مرتبط: درسهایی از قرآن
برچسبها: آيات كوتاه و كليدي قرآن
تفسیر سوره قارعه- آیه ۱- ۱۱
الْقَارِعَةُ
مَا الْقَارِعَةُ
وَمَآ أَدْرَاکَ مَا الْقَارِعَةُ
یَوْمَ یَکُونُ النَّاسُ کَالْفَرَاشِ الْمَبْثُوثِ
وَتَکُونُ الْجِبَالُ کَالعِهْنِ الْمَنفُوشِ
فَأَمَّا مَن ثَقُلَتْ مَوَازِینُهُ
فَهُوَ فِى عِیشَةٍ رَّاضِیَةٍ
وَأَمَّا مَنْ خَفَّتْ مَوَازِینُهُ
فَأُمُّهُ هَاوِیَةٌ
وَمَآ أَدْرَاکَ مَاهِیَهْ
نَارٌ حَامِیَةٌ
ترجمه
حادثه کوبنده.
آن حادثه کوبنده چیست؟
و تو چه دانى آن حادثه کوبنده چیست؟
روزى که مردم مانند پروانه ها پراکنده باشند.
و کوهها مانند پشمِ رنگارنگِ زده شده.
پس هر کس کفّه هاى (عمل خیرش در) ترازویش سنگین باشد،
پس او در زندگى رضایت بخشى است.
ولى هر کس کفّههاى (کار خیرش در) ترازویش سبک باشد،
پس در آغوش آتش است.
و تو چه دانى آن چیست؟
آتشى سوزان.
«قارعة» از «قرع» به معناى کوبیدن چیزى بر چیزى است. یکى از نامهاى قیامت، «قارعة» است، زیرا با صیحه کوبنده آغاز مىشود و عذاب آن کوبنده است.
در روایات مىخوانیم: حضرت علىعلیه السلام و فرزندان معصومش، میزان و معیار سنجش اعمال انسانها در قیامت هستند.
شاید دلیل آنکه کلمه «موازین» به صورت جمع آمده، این باشد که کارهاى گوناگون انسان با ابزارهاى گوناگون سنجیده مىشود و هر کار، میزان مخصوص به خود را دارد.
«موازین» جمع «میزان» به معناى وسیله سنجش است و روشن است که اعمال انسان، امرى مادى و داراى وزن و جرم نیست که با ترازوهاى معمولى سنجیده شود، بلکه هر دسته از اعمال انسان، معیار سنجش مخصوص به خود دارد.
مادر براى همه فرزندان، مأوى و پناهگاه است، اما در آنجا مادر و پناهگاه گروهى از انسانها دوزخ است.
«هاویة» از «هَوى» به معناى سقوط است و دوزخ، محلّ سقوط گروهى است.
«حامیة» از «حَمى» به معناى شدّت حرارت است.
کوههاى رنگارنگ در اثر قطعه قطعه شدن و خورد و خاک شدن، مثل پشم زده رنگارنگ مى شوند. «کالعهن المنفوش» «منفوش» از «نفش» به معناى باز کردن و کشیدن پشم است تا آنجا که اجزاى آن از هم بگسلد.
سبک و سنگینى مخصوص مادیات نیست. لذا به سخنان بى محتوى مىگویند: سخن سبک. شاید مراد از «ثقلت موازینه» و «خفّت موازینه» ارزش و کیفیّت عمل باشد و شاید هم مراد، قلّت و کثرت آن باشد.
حضرت على (ع) فرمودند: مراد از سبکى عمل، کم بودن عمل و مراد از سنگینى عمل، زیادى آن است. «قلّة الحساب و کثرته»
شخصى سلمان را تحقیر کرد که تو کیستى و چیستى؟ پاسخ داد: اول من و تو نطفه و آخر من و تو مردار است. این دنیاست، اما در قیامت، «مَن ثقلت موازینه فهو الکریم و من خفّت موازینه فهو لئیم» هر کس میزان او سنگین باشد، تکریم مىشود و هر کس سبک باشد، تحقیر و ملامت خواهد شد.
پیام ها
۱- قیامت، کوبنده مستکبران و روحیه هاى متکبّرانه است. «القارعة ما القارعة»
۲- قیامت فراتر از فکر بشر است. حتى پیامبر بدون بیان الهى از آن خبر ندارد. «و ما ادراک ما القارعة»
۳- قیامت روز تحیّر و سرگردانى بشر است. «کالفراش المبثوث»
۴- بهشت را به بها دهند نه بهانه. «من ثقلت موازینه فهو فى عیشة راضیة»
۵ - زندگىِ سراسر شاد، مخصوص قیامت است. زیرا در دنیا در کنار کامیابىها، دغدغه بیمارى، سرقت، حسادت، از دست دادن و گذرا بودن هست. «عیشة راضیة»
۶- رضایت از زندگى، از نشانه هاى جامعه بهشتى است. «فهو فى عیشة راضیة»
۷- مبناى کیفر و پاداش، عمل است که با ترازوى عدل سنجیده مىشود. «ثقلت موازینه... خفّت موازینه»
منبع: پایگاه درس هایی از قرآن
موضوعات مرتبط: درسهایی از قرآن
برچسبها: درسهایی از قرآن
تفسیر سوره قیامة- آیه ۱ - ۶
لَا أُقْسِمُ بِیَوْمِ الْقِیَامَةِ
وَلَا أُقْسِمُ بِالنَّفْسِ اللَّوَّامَةِ
أَیَحْسَبُ الْإِنسَانُ أَلَّن نَّجْمَعَ عِظَامَهُ
بَلَى قَادِرِینَ عَلَى أَن نُّسَوِّىَ بَنَانَهُ
بَلْ یُرِیدُ الْإِنسَانُ لِیَفْجُرَ أَمَامَهُ
یَسْئَلُ أَیَّانَ یَوْمُ الْقِیَامَةِ
ترجمه
به روز قیامت قسم مىخورم.
و به نفس ملامتگر قسم مىخورم (که شما پس از مرگ زنده خواهید شد.)
آیا انسان مىپندارد که استخوانهاى او را (بعد از مرگ) جمع نمىکنیم؟
بلکه ما قادریم (خطوط سر) انگشتان او را (بار دیگر) درست کنیم، ولى انسان مىخواهد راه فسق و فجور را پیش روى خود باز کند.
(لذا از روى تردید) مىپرسد: روز قیامت چه وقت است؟
نکته ها
این سوره و سوره بلد با جمله «لا اُقسم» آغاز شده است. به گفته بسیارى از مفسّران، حرف «لا» براى تأکید است ولى بعضى آن را براى نفى مىدانند، یعنى مطلب به قدرى روشن است که سوگند نمىخورم.
شاید شباهت قیامت با نفس لوّامه که هر دو مورد قسم واقع شدهاند، در این باشد که در دنیاى کوچک وجود انسان دادگاهى به نام نفس لوّامه وجود دارد، در عالم هستى نیز دادگاهى به نام قیامت قرار دارد.(۱۵۶)
پیامبر اکرم صلى الله علیه وآله به ابن مسعود فرمود: اعمال خوب را زیاد انجام بده که نیکوکار و بدکار، هر دو در قیامت پشیمان خواهند بود. نیکوکاران از این که چرا کارهاى نیک بیشترى انجام ندادهاند و بدکاران از کوتاهىها و تقصیر خود. سپس فرمود: آیه «و لا اقسم بالنفس اللوّامة» شاهد و گواه این مطلب است.
نفس در قرآن
در قرآن و روایات و دعاها، چند گونه نفس براى انسان تصویر شده است:
الف) نفس امارّة: که همواره انسان را به بدىها فرمان مىدهد و اگر با عقل و ایمان مهار نشود، انسان را به سقوط و تباهى مى کشاند. در قرآن مى خوانیم: «انّ النّفس لامّارة بالسوء الاّ ما رحم ربّى» به درستى که نفس (انسان را) به کارهاى زشت و ناروا فرمان مىدهد مگر آن که پروردگارم رحم کند.
این نفس، آنقدر خواهش و خواسته خود را تکرار مىکند تا انسان را گرفتار سازد. حضرت على (ع) مى فرماید: نفس امّارة همچون فرد منافق تملّق انسان را مىگوید و در قالب دوست جلوه مىکند تا بر انسان مسلّط شود و او را به مراحل بعد وارد کند.
قرآن کریم در سوره یوسف مىفرماید: پس از آن که برادران یوسف، بنیامین را در سرزمین مصر به جاى گذاشته و به نزد پدر برگشتند و ماجراى دستگیر شدن او به اتهام سرقت بیان کردند، حضرت یعقوب به آنان فرمود:«بل سوّلت لکم انفسکم» بلکه نفس، این کار زشت را براى شما زینت داد و شما را به سوى آن کشاند.
موضوعات مرتبط: درسهایی از قرآن
برچسبها: درسهایی از قرآن
اسراف مسألهاي است كه همه ما به آن مبتلا هستيم و قناعت هم كم است. اين صفهايي كه ميبينيد، بسياري كاذب هستند و مقداري هم واقعي! چون هر كس ميگويد: چون نوبتمان است، اسم بنويسيم و بگيريم. چندي پيش يك ماشين ريش تراشي به يك پيرزن افتاده بود، يا موتور به كسي ميافتد كه استفادهاي ندارد ولي ميگويد حقمان است. سيگاري نيست ولي اسم مينويسد، با اينكه نياز ندارد ميگويد: چون سهممان است بگيريم.
در جمهوري اسلامي كوپني، بدين صورت در حال شكل گيري است كه ميگويند چون سهممان است بگيريم و اين بداست. عوامل اسراف، چگونگي اسراف كار شدن، وضع اسراف كار، و اينكه اسراف چيست؟
و سيماي اسراف كار، امااسراف كاري چيست؟
«مَنْ أَعْطَى فِي غَيْرِ حَقٍّ فَقَدْ أَسْرَفَ»(بحارالأنوار، ج66، ص261) كسي كه در غير حق پول خرج كند اسراف كرده است. پس هر كسي كه در راه حق نباشد و باطل باشد اسراف است. مثلاً براي كراوات پول بدهد يا يراي چيزهاي تزئيني، مد، دكور، هوس، باطل پول بدهد.
«إِنَّمَا السَّرَفُ أَنْ تَجْعَلَ ثَوْبَ صَوْنِكَ ثَوْبَ بِذْلَتِكَ»(كافى، ج6، ص441) اگر لباس مهماني را در خانه بپوشيد، اسراف است. البته خان مها به اين حديث عمل ميكنند و لباسهاي خوبشان را براي ميهماني ميگذارند و براي شوهرشان نميپوشند. اگر با لباس نو روي خاك بنشينيد اسراف است. «إِنَّمَا السَّرَفُ أَنْ تَجْعَلَ ثَوْبَ صَوْنِكَ ثَوْبَ بِذْلَتِكَ» يعني لباس ميهماني را لباس كار و خانه قرار بدهي. اگر كسي در خانه با كفش شبرو راه برود اسراف است. و يا با كفش روي قالي راه برود.
از موارد حماقت اين است كه انسان اسراف كند و گمان كند شخصيت ميآورد و بگويد با كفش روي فلان فرش راه رفتيم. حتي روي موكت هم نبايد با كفش رفت. حتي سخاوت زياد هم اسراف است.
قَالَ أَبُو مُحَمَّدٍ الْعَسْكَرِيُّ(ع): «إِنَّ لِلسَّخَاءِ مِقْدَاراً فَإِنْ زَادَ عَلَيْهِ فَهُوَ سَرَفٌ»(أعلامالدين، ص313)
يعني سخاوت مقداري دارد و بيش از آن مقدار اسراف است.
حديث داريم شخصي هر چه داشت صدقه داد و سخاوت كرد و بخشيد و براي فرزندانش هم ارثي نگذاشت. پيامبر فرمود: اگر ميدانستم، اجازه نميدادم در قبرستان مسلمانها دفن شود و كسي حق ندارد وقتي فرزند دارد اموالش را ببخشد و بعد از خود، گدا راه بيندازد. و بايد اينقدر بگذارد تا فرزندانش به گدايي نيفتادند.
«أَدْنَى الْإِسْرَافِ هِرَاقَةُ فَضْلِ الْإِنَاءِ وَ ابْتِذَالُ ثَوْبِ الصَّوْنِ وَ إِلْقَاءُ النَّوَى»(كافى، ج6، ص460) اگر كسي آب بخورد و باقي مانده آبش را بيرون بريزد، اسراف است يا خرما بخورد و هسته آن را دور بريزد. «إن من السرف أن تأكل كلما اشتهيت»(مجموعةورام، ج2، ص229) اينكه انسان به هر چيزي رسيد بخورد و چيزي هم ميخورد كه ديگري راخنثي نمايد. مثلاً خرما و هندوانه، سپس چايي نبات و كاهو سكنجبين، كه در گرمي و سردي متضاد هم هستند تا گرمي وسردياش نكند. اگر انسان هر چيزي خورد اسراف است.
«لكن السرف» حديثي داريم كه: «وَ لَكِنَّ السَّرَفَ أَنْ تَلْبَسَ ثَوْبَ صَوْنِكَ فِي الْمَكَانِ الْقَذِرِ»(مكارمالأخلاق، ص98)
اگر كسي درجايي بنشيند كه جارو نشده است اسراف كرده است.
مثلاً در سربازي يا جبهه پتوي نو را روي زمين مياندازند و ميگويند: براي همين كار است در صورتي كه اين طور نيست و اسراف است چون پتو براي پهن كردن روي خاك و زمين نيست، بلكه گوني براي انداختن روي زمين است و بعد روي گوني ميتوان پتو انداخت.
اگر چيزي به درد بدن ميخورد اسراف نيست: «لَيْسَ فِيمَا أَصْلَحَ الْبَدَنَ إِسْرَافٌ»(كافى، ج4، ص53) مثلاً پول كيسه و صابون حمام زياد شده است، اسراف نيست ولي آب ريختن زياد در حمام اسراف است. زنها به خاطر ريختن آب زياد در حمام مرتكب گناه زيادي ميشوند. محكم نبستن شير آب يا زياد دم كردن چاي يا نيمه خورد كردن غذا و ميوه همه اسراف است. و همين طور پوشيدن لباس مهماني در خانه و يا دورانداختن هسته خرما و نشستن روي خاك و هر چيزي كه به بدن ضرر بزند و در راه باطل باشد.
موضوعات مرتبط: درسهایی از قرآن
برچسبها: اسراف و قناعت