نامه ای به امام رضا علیه السلام
 

تبادل لینک هوشمند

برای تبادل لینک ابتدا ما را با عنوان ندای وحی و آدرس nedayevahi.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.





آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 6174
بازدید دیروز : 0
بازدید هفته : 25011
بازدید ماه : 199400
بازدید کل : 1611079
تعداد مطالب : 16947
تعداد نظرات : 80
تعداد آنلاین : 1


حدیث موضوعیاک مهدویت امام زمان (عج)اک آیه قرآناک

 
 
نویسنده : اکبر احمدی
تاریخ : دو شنبه 21 / 9 / 1394

اما چه بگویم از نیزه های شکسته، تیرهای در هم فرو رفته، شمشیرهای بالا رفته، بدن ارب اربای اکبر، خم شدن کمر حسین، ناله دل زینب، اشک چشم رقیه، ...

عجب حال و هوایی داشت وداع کربلا، مولای من آیا آن لحظه هم دیدن بدن پاره پاره اکبر دل حسین را آرام کرد؟ آیا سر او را به دامن گرفت و بوسه بر پیشانی اکبر زد دلش روشن شد؟ چه بگویم که نتوانست روی پاهایش بایستد. خدایا حسین را مدد کن ،... یاری اش کن خدایا قوت قلبش زینب را برسان، ...

- هراسان کنار برادر آمد آرام دل زینب،  نبینم خم شدن کمرت را، نبینم اشک چشمانت را، جان زینب حرفی بزن تا دلم آرام شود ...

هر وقت خواستم چیزی بگویم خجالت کشیدم بیان کنم، ابهت حرمت ، زیبایی بارگاهت، تقدس نگاهت مرا از گفتن حرفم عاجز کرد.

چقدر زیباست گنبد زرد طلایی ات که از دور حکایت می کند در این شهر عزیزی مهمان است. برق طلایی زرد گنبدت روشنی چشمم است، پرچم روی حرمت نوازش صورتم است، صدای نقاره ها چنان در هوا پخش می شود که هر کسی را مست تو می کند.

و اما چه بگویم از زائران حرمت که با پای پیاده مسافت ها را طی می کنند و برای دیدنت لحظه شماری می کنند.

عجب صفایی دارد پنجره فولادت که بارها ، بارها دلم را به آن گره زدم و خواستم تا یاری ام کنی، من گدای در خانه ات هستم. نکند این گدا را رها کنی، یا امام رضا با دلم به سویت آمدم، آقا مرا میخری...؟

و اما از کاسه های طلایی سقا خانه ات که وجود مان را شاداب می کند، آبش، دل ما را جلا می دهد. مولای من، سرور من حرف های مرا می شنوی؟ هر بار که حرمت آمدم اذن دخولم باب الجواد بود ، جان مادرت زهرا دستم را بگیر، مرا کربلایی کن، عاشق و شیدای حسین کن.

اذن ورود کربلا با امضای تو صادر می شود، رضا جان، عزیز دل زهرا بیا ضامن ما شو، ای ضامن آهو.

چقدر زیبا گفتی به شکارچی: اجازه بده که این آهو برود او مادر است بچه هایش منتظر هستند، من ضامن او می شوم. شکارچی سرش را پایین انداخت و گفت آقاجان مرا شرمنده نکنید من که هستم که شما از من مهلت می خواهید من او را به حق شما آزاد می کنم.

امام رضا

ای خورشید خراسان بتاب، که از تابیدنت دلمان روشن شود. دلم را به پنجره ات، آقا ببین گره زدم، مولا نذار دست خالی از در خانه ات بروم. تو را قسم می دهم به وفای کفترای حرمت، همان کفترایی که هر روز دور حرمت می چرخند و بال هایشان را به گنبدت می چسبانند، منم می خواهم کفتری باشم که تو من وهوا کنی.

امام رضا اگر در نامه ی این حقیر خطایی دیدی خودت عفو کن. این نامه را از طرف همه ی زائرهای عاشقت که دلشان برای دیدن حرمت پر می زد نوشتم، چقدر دلمان می خواست این روزها خراسان بودیم کنا پنجره فولادت تا صبح ذکر رضا میگرفتیم.

هر نامه جوابی دارد من هم منتظر جوابت هستم تا انشاالله مرا به عنوان خادمت قبول کنی. آخر کلامم را با شعری از شاعری تمام میکنم که حقیقتا زیبا گفت:        

دوست دارم صدات کنم توام منو صداکنی                      دوست دارم نگات کنم توام منو نگاه کنی

      دل من زندونیه تویی که تنها می دونی                             قفس و وا کنی و پرنده رو رها کنی

      قربون چشات برم از را ه دوری اومدم                           جای دوری نمیره اگه به من نگاه کنی

      صد هزار دفعه شده پای ضریح زار می زنم                    تا دلت یه بار بسوزه دردمو دوا کنی

       دوست دارم که ازحالاتاصبح محشر همیشه                    من همش رضابگم توام من و رضا کنی

 

آقاجان این چند بیت شعر را که نمی دانم شاعرش کیست تقدیم به شما می کنم. ان شاالله مورد قبول شما بشود برایمان دعا کنید که واقعا به دعای شما نیاز داریم. رضا جان این نامه را با عشق وجودم نوشتم که تقدیم شما می کنم که ان شاالله به دستتان برسد.

 

فرستنده: تهران ، خادم حرمت: الهام خیام


نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:





موضوعات مرتبط: ویژه نامه ها
 
 
این وب سایت جهت بسط وگسترش فرهنگ قرآنی ، با لا بردن سطح آگاهیهای دینی اعتقادی تربیتی