ای برادر و ای خواهر به این تصوير با دقت نگاه کنید
و اين بدن نازنين است که بی جان روی تخت است و با خود هيچ ندارد!
جوانی و توان وی چه شد؟
پس کو اتومبيل و خانه و باغ و مزرعه و کارخانه و شرکت و رياست و مقام او ؟
پس زيور آلات و مال و ثروت و حساب های بانکی وافتخارات مادی وی کجاست ؟
پس زن و فرزند و دوستان و همنشينان و خدم و حشم وی کجايند ؟
پس جوانی و توان او کجا رفت ؟
پس امر و دستور و باید ها و نباید های وی چه شد ؟
چرا دستوری از وی صادر نمی شود و چرا و چرا و چرا ...
پس زبان گويای وی چه شد ؟ چرا سخن نمی گويد ؟
چشم نمی گشاید و گوش مادی او نمی شنود ؟ چرا حرکت ندارد ؟
اکنون بی جان و بی اختيار روی تخت غسال خانه قرار دارد.
پس ای برادر و ای خواهر به این تصوير با دقت نگاه کن ببين روح از بدن نازنينش جدا شده و
بدنی بی روح روی تخت غسال خانه قرار داده شده است .
آیا هيچ گاه خواسته ايم بيانديشيم که نوبت من و شما هم دير يا زود فرا خواهد رسيد
و به قول معروف : مرگ شتری است که در همه خانه ای می خوابد .
آیا نمی خواهیم تصور کنیم که این ، جنازه من یا شماست و به زودی در زیر خروار ها خاک
مدفون خواهد شد،
آیا هیچ گاه تصور نموده ایم که پس از چند سال، هیچ اثری از ما در این جهان فانی،
بر جای نخواهد ماند! و آن چه که از مال و ثروت و ریاست و پست و مقام داشتیم،
به حال ما اثری نخواهد بخشید!
چنان چه بخواهیم با صداقت و راستی پاسخ دهیم، باید به همه این پرسش ها، به صورت منفی
پاسخ دهیم، زیرا واقعا همه ما غافلیم و شنیدن واژه مرگ و دیدن جنازه و تصویر آن، برای ما
چندش آور است! نمی دانم چرا؟ پس بياييد به خود آييم و خلاء های درونی خويش را پر کنيم و
در يک کلام با خدای خود آشتی نماييم.
به این گور نگاه کنید ! اکنون در انتظار میهمان و مالک خود است تا او را در بغل بگیرد ،
ببين این صاحب خانه ، چه با خود می برد ؟
از اين جهان مادی سه تکه پارچه سفيد دوخته نشده و ساده به نام لنگ و ييراهن و
سرتاسری بر تن دارد و هیچیک از دارایی ها و بستگان و دوستان ،
او را در لحظات ورودش به منزل نو همراهی نمی کنند .
و همراهی آن ها نیز سودی به حال او نخواهد داشت .
آيا من و تو هيچ گاه به اين سرنوشت انديشيده ايم ؟
اين همان است كه بابا طاهر در اشعار خود می گويد :
به قبرستان گذر كردم كم و بيش بديـــدم قبــــــر دولتمنـــد و درويـش
نه درويش بی كفن در خاك رفتـه نه دولتمند برده با خود يك كفن بيش
امام علی(ع) در سخنی از سخنان گوهربارش می فرماید:
« ان دنیاکم هذه لأهون فی عینی من عراق خنزیر فی ید مجذوم،
و احقر من ورقة فی فم جراد، ما لعلیّ و نعیم یفنی و لذة لا تبقی»
(غرر الحکم ج1/ص217)
یعنی: همانا این دنیای شما در نظر من از استخوان بی گوشت خوک در دست انسان مبتلا به
بیماری خوره بی ارزش تر و از برگی ناچیز در دهان ملخی پست تر است،
علی را چه رسد به نعمتی که نابود شونده است و لذتی که ماندگار نیست!
در حديث ديگري از امام باقر(ع) نقل شده كه از پيامبر خدا(ص)
درباره زيرك ترين مؤمنين پرسيدند و آن حضرت فرمودند:
« أكثرهم ذكرا للموت و أشدهم له تستعدادا»
يعني زيرك ترين اهل ايمان كساني هستند كه بيشتر مرگ را ياد مي كنند و
خود را براي آن آماده مي سازند»
(كافي ج3/ 257)
در باره زندگانی برخی از عرفا که دارای کراماتی بوده اند ،
آمده است که از عوامل موفقیت آنان در دوران سیر و سلوک ، رفت و آمد های مکرر آنان به
گورستان های محل زندگی خود بوده است ، زیرا انسان در کنار قبور مردگان بیشتر از جاهای
دیگر می تواند با نفس سرکش خود به مبارزه برخاسته و پشت پای محکمی
بر خواسته های آن بزند.
نظرات شما عزیزان: