چرا امام صادق(ع) قیام ابومسلم را تایید نکرد
پایگاه اطلاع رسانی بلاغ| چرا امام صادق(ع) قیام ابومسلم را تایید نکرد
با دقت و تامل در این روایات موضع مخالفت امام صادق(علیهالسلام) را با این قیام به وضوح میبینیم. علت اصلی این موضعگیری این بود که امام صادق(علیهالسلام) میدانست که رهبران قیام، هدفی جز رسیدن به قدرت ندارند و زمانی که به هدف خود برسند، آن حضرت را رها خواهند ساخت و حتی اجازه فعالیت را نیز به او نخواهند داد همچنین آن حضرت میدانست که سردادن شعار طرفداری از اهل بیت نیز صرفا به منظور جلب حمایت تودههای شیفته اهل بیت است و بس.
قاتلی که خون ششصد هزار تن را به زمین ریخت و ریشه ی حکومت ظالم عباسی بود
محدّث قمّی گوید: سفّاح، أبو سلمه حَفْص خلّال را وزیر خویش کرده بود، و او را وزیر آل محمد می گفتند، و او اوّل کسی بود که در دولت عبّاسیه وزارت بر او قرار گرفت. پس أبو مسلم در صدد قتل او برآمد، و انتهاز فرصت می برد تا شبی که أبو سلمه از نزد سفّاح بیرون شد که به خانه رود اصحاب ابو مسلم بر او ریختند، و خونش بریختند. و قتل ابو سلمه بعد از چهار ماه از خلافت سفّاح بوده، و چون دولت عبّاسیه به سعی أبو مسلم بوده سفّاح ابو مسلم را آسیبی نرساند، بلکه او را احترام می کرد. و ابو مسلم بود تا سفّاح وفات کرد، و منصور به جای او نشست. پس در ۲۵ شعبان سنه ۱۳۷ در رومیة المداین به امر منصور کشته گشت، و أبو مسلم به صفت حزم و بَطْش و غیرت معروف بوده و مردی سفّاک و خونریز بوده چنانچه عدد مقتولین او که صَبْراً کشته شده بودند ششصد هزار تن به شمار می رفته است. (تتمّة المنتهی فی وقایع الخلفاء» طبع سوم ص ۱۵۶ و ص ۱۵۷.)
ظلم و ستم و فسق و فجور آشکار حکومت بنی امیه و نیز قیام یحیی بن زید در خراسان عوامل مهمی بودند؛ که دست به دست هم دادند تا زمینه یک قیام و انقلاب در خراسان فراهم شود. سه نفر به نامهای ابراهیم امام و ابوالعباس سفاح و ابوجعفر منصور که از خاندان بنی العباس بودند و نسبت برادری نیز با هم داشتند از این آمادگی نهایت استفاده را میبردند و زمینه را برای قیام خود آماده میکردند تا این که ابراهیم امام، با جوانی به نام ابومسلم آشنا گردید و او را جوانی لایق برای قیام بر ضد حکومت بنی امیه یافت به همین دلیل او را برای فراهم نمودن مقدمات قیام به خراسان فرستاد.
ابومسلم خراسانی کسی بود که به اسم اهل بیت(ع) قیام کرد، اما دستورات اهل بیت(ع) را در مسیر قیام خودش رعایت نمی کرد. او حتی شعارهای اهل بیتی می داد و می گفت که می خواهم انتقام خون اهل بیت(ع) را بگیرم،( الحیاه السیاسیه للامام الرضا(ع)، جعفر مرتضی العاملی/ص۲۹-۴۳) او علیه بنی امیه و بنی مروان قیام کرده بود و صدها هزار نفر را به کشتن داد ولی نتیجۀ قیام او حکومت بنی العباس شد؛ بنی العباسی که کمتر از بنی امیه به اهل بیت(ع) ظلم نکردند. ابومسلم در مسیر حرکت خودش وقتی به امام صادق(ع) نامه نوشت که ما داریم قدرت را برای شما فراهم می کنیم(إِنِّی دَعَوْتُ النَّاسَ إِلَی مُوَالاةِ أَهْلَ الْبَیْتِ فَإِنْ رَغِبْتَ فِیهِ فَأنا أُبَایِعْکَ؛ همان منبع/ص۴۱)، حضرت یک جواب کوتاه و بسیار عمیق به او داد و فرمود: «تو از مردان من نیستی و زمانه هم زمانۀ من نیست؛ مَا أَنْتَ مِنْ رِجَالِی وَ لاَ الزَّمَانِ زَمَانِی»(همان منبع) یعنی هر کسی و به هر شیوه ای برای ما قدرت فراهم کند، ما از او قبول نمی کنیم. این سخن نشان دهندۀ نگاه حضرت به پاکی قدرت است. امام می دانست که اوفردقابل اعتمادومسلمانی راستین نیست. دستش به خون بسیاری ازنیکان وپاکان آلوده است. بویژه که ابومسلم نوه عبدالله جعفرهمسر زینب کبری(سلام الله علیها) راکه اسیری بیگناه بودبه قتل رساند. واوازبستگان امام صادق (علیه السلام) بود. وقبلاً ازابومسلم درخواست آزادی کرده بود. وهم امام ازخونریزیهای بی باکانه اودرراه نصرت بنی عباس خبرداشت. وچه خوب شد که امام اورانپذیرفت. زیرا که این مایه ننگی بود که فردی چون امام صادق (علیه السلام) حکومت راازدست جنایتکاری چون ابومسلم تحویل بگیرد واما درپاسخ خوبی به اوداده بود: مَااَنتَ مِن رِجالی وَلاَ الزَّمانُ زَمانی وتجربه بعدی هم همین مسأله رانشان دادوامام حق داشت که اوراازخودنداند. چون تمام خونریزی های اوبه خاطرابوالعباس سفاح ومنصوربود،نه برای خدا.
در روایتی دیگر شخصی به نام فضل بن کاتب میگوید: خدمت امام صادق(علیهالسلام) بودم که نامهای از ابومسلم خدمت آن حضرت آوردند. آن بزرگوار به کسی که نامه را آورده بود، فرمود: نامه تو را جوابی نیست از نزد ما بیرون برو.
فردی به نام ابوبکر حضرمی نقل میکند: زمانی که به محضر امام صادق(علیهالسلام) رسیدیم هنگامی بود که پرچمهای سپاه در خراسان برافراشته بود از آن حضرت اوضاع را سؤال کردیم آن حضرت فرمودند: «در خانههای خود بنشینید هر وقت دیدید ما گرد مردی جمع شدهایم با سلاح به سوی ما بشتابید.»
امام صادق(علیهالسلام) در بیانی دیگر خطاب به یاران خود چنین فرمود: «زبانهای خود را نگاه دارید و از خانههای خود بیرون نیایید زیرا آنچه به شما اختصاص دارد(حکومت راستین اسلامی) به این زودی به شما نمیرسد.»
با دقت و تامل در این روایات موضع مخالفت امام صادق(علیهالسلام) را با این قیام به وضوح میبینیم. علت اصلی این موضعگیری این بود که امام صادق(علیهالسلام) میدانست که رهبران قیام، هدفی جز رسیدن به قدرت ندارند و زمانی که به هدف خود برسند، آن حضرت را رها خواهند ساخت و حتی اجازه فعالیت را نیز به او نخواهند داد همچنین آن حضرت میدانست که سردادن شعار طرفداری از اهل بیت نیز صرفا به منظور جلب حمایت تودههای شیفته اهل بیت است و بس.
رجبی دوانی از اساتید تاریخ دانشگاه امام صادق علیه السلام در رابطه با ابومسلم گفته است: برخی از مورخان نقل کرده اند که وصیت ابراهیم امام به ابومسلم این بود که هرکس در خراسان به عربی سخن گفت، او را از بین ببرد. تاریخ نشان می دهد که ابومسلم برای تحقق اهدافش از هیچ امری حتی خیانت به دوستان و ولی نعمتان خود روی گردان نبود. او حتی دست به کشتار افرادی زد که اگرچه دشمن بنی امیه بودند ولی چون ابومسلم آن ها را برای آینده بنی عباس خطرناک می دید از سر راه برداشت. به عنوان نمونه می توان به عبدا… بن معاویة بن عبدا… بن جعفر که نواده عبدا… بن جعفربن ابی طالب(ع) است، اشاره کرد. اگرچه عبدا… چندان فرد مثبتی نبود ولی ازعلویانی بود که ضد بنی امیه شوریده و مناطق وسیعی از ایران و عراق را به دست آورده بود و مانعی برای بنی امیه محسوب می شد و به دشمن برجسته ای برای آن ها تبدیل شده بود. عبدا… بن معاویه وقتی در جنگ با بنی امیه شکست خورد به خراسان نزد ابومسلم پناه آورد. با این که ابومسلم می دانست عبدا… هم مثل خود او با بنی امیه مخالف است ولی او را به زندان انداخت و بنابر نقلی او را در زندان کشت. نقلی دیگر هم می گوید این قدر او را در زندان نگه داشت که سرانجام مرد. حتی در تاریخ آمده است که ابومسلم سر او را برید و برای دشمنش مروان حمار آخرین خلیفه اموی فرستاد.
بنابراین می توان گفت: در عملکرد ابومسلم ظلم و جنایت فراوانی دیده می شود به گونه ای که اسم او برای دیگران رعب و وحشت ایجاد می کرد. کار به جایی رسید که ابومسلم، به دستور سفاح اولین خلیفه عباسی ابوسلمه خلال را که به او در آغاز حکومت بنی عباس وزیر آل محمد می گفتند و به نوعی ولی نعمت ابومسلم محسوب می شد به راحتی از سر راه برداشت تا پایه های حکومت بنی عباس محکم شود. در تاریخ گفته شده است وقتی ابومسلم پس از خدمات فراوان و البته جنایت های بسیار به حج رفت از اعمالی که انجام داده بود وحشت داشت و تعبیری به این مضمون داشت که من لباسی از ظلم و ستم بافتم که تا دولت بنی عباس باقی است، این لباس از بین نمی رود و تا آن زمان چه لعنت های بسیاری که از جانب این حکومت متوجه من خواهد شد.
استاد رجبی دوانی گفته است: که ابومسلم مورد تایید علمای شیعه و شیعیان نیست، چنین شخصیتی که خود را وقف برپایی حکومت بنی عباس و از میان بردن دشمنان آن ها کرده و جنایات فراوانی انجام داده، نمی تواند مورد تایید علمای شیعه و شیعیان باشد باید توجه داشت که در آغاز دعوت بنی عباس، آنها مدعی بودند که ما مردم را به خلافت و حکومت فرد مورد قبول خاندان پیامبر (ص) دعوت می کنیم. آنها با این شعارها توانستند گروهی از مردم را فریب دهند و به خود جلب کنند. اگر آن زمان اسم شیعه به میان می آید مراد شیعیانی نیست که امامان معصوم (ع) را به عنوان رهبران جامعه پذیرفته و قبول داشته باشند بلکه این افراد به عنوان پیروان و شیعیان بنی عباس مطرح اند. این که ابومسلم به عنوان شیعه معرفی می شود، به این دلیل است.
منبع: پایگاه اطلاع رسانی حوزه
نظرات شما عزیزان: