محیط زیست کارش راجع به زمین هست و آب هست و هوا هست و گیاه هست و حیوانها. و آب در همهی اینها نقش دارد، یعنی اگر آب خوب مصرف بشود، هم زمین آباد میشود، هوا لطیف میشود، برای گیاهان خوب است، برای حیوانات خوب است، یعنی تمام موضوعات محیط زیست سرچشمهاش آب است. قرآن یک آیه داریم، میفرماید که: «وَ جَعَلْنا مِنَ الْماءِ كُلَّ شَيْءٍ حَيٍّ» (انبیاء/ 30) یعنی هر موجود زندهای ریشهاش آب است. من بیمار شدم، رفتم بیمارستان، سرم به من وصل کردند، بعد از سرم حالم خوب شد، دکتر این آیه را خواند: «وَ جَعَلْنا مِنَ الْماءِ كُلَّ شَيْءٍ حَيٍّ» آب سبب حیات است. الآن قسمت عظیمی از بیمارهای ما از طریق سرم بهبود پیدا میکنند.
1- نقش کشاورزی در حفظ محیط زیست
خیلی به کشاورزی سفارش شده است. شما حساب کن بین کشاورزی و کارخانهداری. کشاورزی همهاش برکت است، برگش، چوبش، میوهاش، میوهی ترش، میوهی خشکش، صادراتش، برکاتش، هیچ جا را هم خراب نمیکند، اما کارخانهها هر جایی یک کارخانهای هست، آبهایی که از کارخانه استفاده میشود، هم هوا را بدبو میکند، هم محیط را، نمیخواهم بگویم کارخانه نباشد، میخواهم بگویم مقایسه بین کارخانهداری و کشاورزی. کشاورزی هر چه هست برای محیط زیست و برای سلامتی و برای نشاط است، کارخانه نه، تق و توق و سر و صدا و سالن و هوای گرفته و بعد مسئلهی آب، مسئلهی مهمی است.
از چیزهایی که باید دربارهی آب خدمتتان عرض کنم، این مسئله است. قرآن راجع به آب خیلی آیه دارد. میگوید یک مقدار فکر کن اگر صبح کَندید به آب نرسیدید، هی چاه را عمیق، عمیق، عمیق، به آب نرسیدید، چه کسی برای شما آب میآورد؟: «إِنْ أَصْبَحَ ماؤُكُمْ غَوْراً فَمَنْ يَأْتيكُمْ بِماءٍ مَعينٍ» (ملک/ 30) اگر بلند شدید دسترسی به آب ندارید، چه کسی آب برای شما میآورد؟ امام میفرماید که: این راجع به امام زمان هم هست، اگر دستتان به امام زمان نرسید، حجت خدا برای شما چه کسی است؟ (إثبات الهداة بالنصوص و المعجزات، ج 5، ص 82)
امام سجاد در صحیفهی سجادیه یک دعا دارد مخصوص آب خواستن. (دعای نوزدهم)
حدیث داریم که صلهی رحم کنید: «وَ لَوْ بِالسَّلَامِ» (تحف العقول، ص 57) مال غیر مالی است، «وَ لَوْ بِشَرْبَةٍ مِنْ مَاءٍ» (الكافي، چاپ الإسلامية، ج 2، ص 151) دید و بازدید فامیلها بروید ولو با یک مقدار آب. «شَرْبَةٍ مِنْ مَاءٍ» یعنی ولو یک لیوان آب. یعنی از جزئی به کلی. وقتی میگوید: «وَ لَوْ بِالسَّلَامِ» ولو با سلام کردن، ولو با یک لیوان آب، یعنی باید حتی در مصارف جزئی دقت کرد. آخه یک وقت ما میگوییم خمس، میگویند پولدارها بدهند، میگوییم بابا خمس یعنی اضافه بر زندگیتان آمده است، شما پارسال تا حالا زندگی کردی، یک چیزی ذخیره کردی، زندگی طبیعی، نه اسراف، نه بخل، یک زندگی معمولی، ولی باز هم یک پساندازی داری، پسانداز کمت هم هست، باید باز بدهی. میگویند نه خمس برای سرمایهدارها هست، اسراف مال آنهایی هست که بردند و خوردند، نه آقا بنده هم یک قاشق غذا بخورم، ممکن است یک قاشقِ اسراف باشد، همین که سیر شدی. گاهی هم میگوییم آخه نخوریم اسراف میشود، خب بخوریم هم اسراف میشود. شما میگویی چهار تا قاشق دیگر هست، اگر نخوریم اسراف میشود، پس بخوریم. خب این اسراف در برنج را شما جلویش را گرفتی، بعد بر معدهی شما فشار میآید، اسراف نیست؟ اسراف بر معده فشار نمیآورد؟
مثل کسی که با پیشانیاش گردو میشکند، خب حالا این ضربه به بدنت نیست؟ گاهی مثلاً میگوییم صرفهجویی میکنیم با سنگ گردو نمیشکنیم، با پیشانی میشکنیم. خیلیها اسراف میکنند، بله.
وقتی به ما گفتند در محیط کوچک و در وضو با ده سیر آب وضو بگیر. در حمامها خیلی آب مصرف میشود، خیلی مصرف میشود. گاهی هم میگوییم وصل به کُر بشود، بر فرض جایی که لازم است وصل به کُر بشود، به اندازهی یک نخ قرقره کافی است که وصل به کُر بشود، اتصالش با یک نخ قرقره هم متصل میشود.
2- آب، یکی از نشانههای خداشناسی
دربارهی اسراف قرآن میگوید: شما نگاه کن آب وسیلهی خداشناسی است: «أَ فَرَأَيْتُمُ الْماءَ الَّذي تَشْرَبُونَ» (واقعه/ 68) شما در آبی که میخورید دقت کردید تا حالا؟، «لَوْ نَشاءُ جَعَلْناهُ أُجاجاً» (واقعه/ 70) بخواهیم تلخش میکنیم. ما یک عمری از آب استفاده میکنیم، فکر میکنیم که این آب شیرینیاش دست خداست، حالا الآن که میخواهیم آب دریای تلخ و شور را شیرین کنیم، نگاه کنیم چه هزینهای برمیدارد؟
بیشترین اسراف در کشاورزی میشود. کشاورزان ما باید دوره ببینند چه جوری میتوانیم با آب کم، کشاورزی مطلوبی داشته باشیم؟ کار را هم از جزئی شروع کنیم. شما در اتاقت هم هست، در آپارتمان هم که هستی یک گلدان داری، وقتی میخواهی وضو بگیری، اگر بیایی دم گلدان وضو بگیری، هم وضو گرفتی، هم گلدان آب خورده است. از جزئی شروع کنیم: «وَ لَوْ بِشَرْبَةٍ مِنْ مَاءٍ»، «وَ لَوْ بِشَرْبَةٍ مِنْ مَاءٍ» که حدیث است میخواهد بگوید که از جزئی به کلی میرسد، چون کلی افراد خاصی هستند که اسراف کلان دارند و اسراف زیاد دارند، اما اسراف کم در همهی خانهها هست.
شکرگزاری. اگر بخواهیم آب را تلخش میکنیم، به چه کسی تلگراف میکنی؟ این درختها فکر نکنید باید سبز باشد، بخواهیم «حُطاماً»، «لَوْ نَشاءُ لَجَعَلْناهُ حُطاماً» (واقعه/ 65) بخواهیم درختها را خشکش میکنیم. ما فکر میکنیم این درخت باید سبز باشد، آب هم باید شیرین باشد، نه باید نیست.
حتی آبرسانی به حیوانها. گاهی یک چیز جزئی سبب یک چیز کلی میشود. یک خاطره بگویم شخصی غلامی داشت در باغی کار میکرد. برای غلام غذا آوردند. یک سگ هم وارد باغ شد، راست این غلام نشست. این غلام هر وقت میرفت غذا بخورد، سگ هم نگاهش میکرد. لقمهاش را به سگ داد. خورد دومرتبه، لقمهی دوم باز، لقمهی سوم، هفتم، دهم. همهی غذایش را به سگ داد. یک نفر که منظره را دید، گفت که: خودت نخوردی؟! گفت: این سگ از راه دور آمده و هی راست من نگاه میکرد، من وجدانم قبول نکرد که من سیر باشم، سگ گرسنه! خیلی از این جوانمردی خوشش آمد. رفت پهلوی صاحب باغ، گفت: آقا، این غلامت را به من میفروشی؟ گفت: بله، میفروشم. گفت: بسم الله. غلام را فروخت. گفت: باغ را هم به من بفروش. باغ را هم خرید. غلام را آزادش کرد، باغ را هم به غلام بخشید. یعنی یک لقمه به سگ داد.
3- آبرسانی به حیوانات
حالا از این بالاتر. حضرت موسی را میخواستند بگیرند و او را بکشند. یک نفر به دو آمد به موسی خبر داد که جلسهی شورایی تشکیل داده برای این که تو را بگیرند و بکشند: «إِنَّ الْمَلَأَ يَأْتَمِرُون» (قصص/ 20) قرآن میگوید. فرعون در دربار با کارگزاران و همفکرانش مشورت کرد که با موسی، حضرت موسی علیه السلام چه کنیم؟ گفتند: بگیریم او را بکشیم. زود در برو. حضرت موسی هم که دید تحت تعقیب است، برنامهریزی برای کشتن او دارند، از منطقه فرار کرد. کجا رفت؟ رفت مدین. مدین دیگر تحت حکومت فرعون نبود. هنوز وارد شهر نشده، دید که گوسفندانی هستند و چوپانها گوسفندها را آوردهاند لب چشمه، آب بدهند. خب طبیعی است چوپان هستند گوسفندها را آوردهاند لب چشمه آب بخورند. بعد دید دو تا خانم آن کنار ایستادهاند. این حضرت موسایی که جوان بود و خودش هم تحت تعقیب و فراری بود، رفت پهلوی خانمها. گفت: خانمها ببخشید شما چرا کنار ایستادهاید؟ گفتند: ما پدرمان پیر است، نمیتواند چوپانی کند، ما دو تا دختر چوپانی میکنیم، ما هم گوسفندها را آوردهایم آب بدهیم، منتها لب چشمه مرد است، تنهمان به تن مردها میخورد، ما این کنار ایستادهایم مردها بروند، دور چشمه خلوت بشود، ما برویم آب بدهیم. موسی گفت که: من برایتان آب بدهم؟ گفتند: دست شما درد نکند. گوسفندها را گرفت و رفت لب چشمه اینها را سیراب کرد. دخترها رفتند خانه. به نظر رسید که اینها زود آمدند. پدرشان پرسید امروز زود آمدید. گفتند: یک جوانی آمد دید ما کنار هستیم، پرسید به خاطر اینکه ما تنهمان به تنهی مردها نخورد، کنار ایستادیم، گوسفندها را گرفت آبش داد، ما زودتر آمدیم. خب این پیرمرد چه کسی هست؟ حضرت شعیب پیغمبر. حضرت شعیب به یکی از دخترها گفت که: بروید به این جوان بگویید بیاید خانه. موسی هم وقتی آب داد خسته شد، چون قرآن میگوید: «تَوَلَّى إِلَى الظِّلِّ» (قصص/ 24) رفت یک سایه پیدا کرد، افتاد، نشست و گفت: «خدایا فقیرم» که امام صادق فرمود: فقیرم، یعنی گرسنهام هست. هم هوا داغ بود، هم گرسنهاش بود. گفت که: برو به او بگو بابایم گفته بیا خانه مزد سقّاییات را بدهم، تو امروز برای ما کار کردی، ولو برای پول کار نکردی، برای خدا کار کردی، ولی من باید مزد بدهم. آخه بعضیها میگویند فلانی آدم مخلصی هست، خب مخلص است به تو چه؟! او برای خدا کار میکند ولی تو حقش را به او بده. صِرف اینکه یک نفر آدم خوبی هست، مخلص است، حقش را از بین نبرید. موسی مخلص بود، برای پول کار نکرد، ولی پدره فهمید که بالأخره زحمت کشیده باید مزدش را به او داد. آمد حالا یک مقدار قرآن هم بخوانم: «إِنَّ أَبي يَدْعُوكَ» (قصص/ 25)، بابایم دعوتت کرده است. چه کارم دارد؟ «لِيَجْزِيَكَ» (قصص/ 25) میخواهد جزا، پاداش بدهد. پاداش چی؟ «أَجْرَ ما سَقَيْتَ» (قصص/ 25) اجر سقّاییات را. تو گوسفندها را آب دادی، بابایم گفته بیا خانه مزدت را بدهم. خب موسی هم عقب دختر رفت خانه. قصه را گفت که من موسی هستم، تحت تعقیب حکومت فرعون هستم، جلسهی مشورتی برای گرفتن و اعدام من کشیده شده و من فرار کردم، وارد مدین شدم. گفت: خیلی خب، «نَجَوْتَ» (قصص/ 25) تو نجات پیدا کردی. اول اینجا خانهی خودم باش، این مسکنت حل شد، دوم همسر هم نداری که، یکی از دخترهایم را هم به تو میدهم، هر کدام را که خواستی، مهریه نداری، یا هشت سال، یا ده سال چوپانی کن، این هم مهریه، شغل هم نداری، چوپان خودم باش، مربی میخواهی، همدم میخواهی، من پیغمبر شعیب همدم تو. یعنی مسئلهی مسکنش حل شد، همسرش حل شد، شغلش حل شد، امنیتش حل شد، همهی مشکلاتش حل شد، برای چی؟ برای این که رفت به گوسفندها آب بدهد. قرآن این ماجرا را نقل میکند میگوید چیزی را ساده نگیرید. گاهی به یک حیوان رحم میکنی، خدا یک بلایی را از تو دور میکند. آب دادن مهم است.
حالا این بحث را من چند سال پیش برای سازمان آبیها کردم. گفتم شما به همهی ایران آب میدهید، کسی از شما تشکر نمیکند، ولی حضرت موسی برای چهار تا بزغاله آب داد، خدا در قرآن آورده، در طول تاریخ هم، همه میخوانند که عجب به بزغاله آب داد! سؤال چرا موسی به بزغاله آب داد، خدا تعریفش را میکند، ما سازمان آب و برق و وزارت نیرو به همهی مردم آب میدهیم، کسی تعریفمان را نمیکند؟ خود وزیر هم نشسته بود، وزیر وقت. گفتم:
1- موسی تحت تعقیب بود؛
2- کسی تقاضا نکرد؛
3- اضافهکار نخواست؛
4- مأموریت نبود؛
5- به دخترها وامدار نبود، بگوید چون پدرش به من کمک کرده، من هم بزغالهشان را آب بدهم، وامدار نبود؛
6- برای شکل دخترها نرفت رو به دخترها، دلش به حال دخترها سوخت که دو تا دختر مظلوم کنار ایستادهاند، رفت با دخترها حرف زد برای مظلومیتشان، نه برای اینکه خوشگل بودند؛
7- تابستان بود، چون میگوید وقتی آب داد رفت کنار سایه، پیداست تابستان بود؛
8- بعد هم نگفت به دخترها حالا من بزغالهها را آب دادم بروید خانه، یک نانی، چایی برای من بیاورید، به خدا گفت: خدایا من گرسنه هستم، «رَبِّ إِنِّي لِما أَنْزَلْتَ إِلَيَّ مِنْ خَيْرٍ فَقيرٌ» (قصص/ 24). بعد امام فرمود: گرسنهاش بود. (تفسير العياشي، ج 2، ص 335) گرسنه بود، ولی به دخترها نگفت یک تکه نان به من بدهید، شرط نکرد.
ما الآن کار میکنیم اضافهکار، مأموریت، استخدام رسمی، بایگانی، حقوق ثابت، عرض کنم به حضور جنابعالی که گاهی وقتها یک کاری، در یک شرایطی، یک ارزشی پیدا میکند. یک لیوان آب ظهر عاشورا ده میلیارد تومان میارزد، اما غروب عاشورا یک قرون هم نمیارزد. یک کاری در یک زمان خاصی ارزش دارد.
«هُنالِكَ دَعا زَكَرِيَّا» (آل عمران/ 38) حضرت زکریای پیغمبر بچهدار نمیشد، خیلی از خدا خواست، بچهاش نداد، یک جا یک ماجرایی پیش آمد، دلش سوخت، تا سوخت دعا کرد، گفت: حالا مستجاب شد. یعنی شرایط، یعنی هر کاری یک زمانی میخواهد، مکانی میخواهد، یک شرایط خاصی ارزش دارد.
4- عمل صالح، در فرهنگ قرآن
گاهی وقتها آدم به یک کسی رأی میدهد، رئیس جمهور است، شهردار است، شورای شهر است، رأی میدهد. یک انتخابات است، اما گاهی وقتها در مقابله با آمریکاست، یعنی آن طرف آب میگویند رأی ندهید، رأی ندهید، اینجا مثلاً ولی فقیه میگوید رأی بدهید. اینجا بین حق و باطل است، این رأی دادن دیگر همهاش عبادت میشود، این دیگر سیاسی نیست. آقا هم در بیانشان فرمودند که یک آیه در قرآن داریم که عمل صالح چه هست؟ میگوید یکی از اعمال صالح، چند تا چیز عمل صالح است. یکی اینکه پدر زن وقتی میخواهد دخترش را به داماد بدهد، در بلهبرون به داماد گیر ندهد. خانه داری؟، شغل داری؟، معافی داری؟، چی داری؟، چی داری؟، فقط تشخیص بدهید این آدم کمال دارد یا ندارد، انسان هست یا نه، ممکن است بیکار باشد اما بیعار نیست، کار گیرش بیاید میکند، بعضیها نه، از زیر کار در میروند، میخواهد کار نکند، همین که داماد لیاقت داماد شدن را دارد، و لذا میگوید: «وَ أَنْكِحُوا الْأَيامى مِنْكُمْ وَ الصَّالِحينَ مِنْ عِبادِكُمْ» (نور/ 32) این صالحین، جوانهای صالح را داماد کنید، نه هر کس که رسید، چون ممکن است که یک کسی باشد آدم صالحی نباشد، دختر را هم برود بدبخت کند، فردا هم با دو تا بچه طلاقش بدهد. «وَ الصَّالِحينَ مِنْ عِبادِكُمْ» (نور/ 32) آیه قرآن میگوید جوان صالح را پیدا کن، دیگر شرط نکن. خانه داری؟ مگر خودت وقتی داماد شدی، خانه داشتی؟ قرآن قول داده که به خاطر فقر ازدواج را عقب نیندازید «إِنْ يَكُونُوا فُقَراءَ يُغْنِهِمُ اللَّهُ مِنْ فَضْلِهِ» (نور/ 32) خدا غنی میکند، خدا در قرآنش قول داده است.
شما در کنار خیابان بایست، مصاحبه کن، یک نفر پیدا نمیکنی که بگوید من قبل از ازدواج وضعم خوب بود، بعد از ازدواج وضعم بد شد، تمام مردمی که در خیابان میروند همه لحظهی ازدواج زندگیشان کم رنگ بوده، اما بعد از ازدواج زندگیشان رو آمده است. بعد قرآن میگوید که حضرت شعیب گفت که: «وَ ما أُريدُ أَنْ أَشُقَّ عَلَيْكَ» (قصص/ 27) من نمیخواهم تو به مشقّت بیفتی، «سَتَجِدُني إِنْ شاءَ اللَّهُ مِنَ الصَّالِحينَ» (قصص/ 27) خواهی دید که من آدم صالحی هستم. پس یک نمونه از آدم صالح پدر دختری هست که در بلهبرون به داماد گیر ندهد. داماد دارد بدهد، ندارد ندهد، ولی گیر ندهد، به شرط این که، به شرط این که. این یکی. «سَتَجِدُني إِنْ شاءَ اللَّهُ مِنَ الصَّالِحينَ»
5- مقابله با خواستهها و آرزوهای دشمن
یکی از کارهای صالح این است که دشمن عصبانی بشود، آیهاش را هم بخوانم، یک کلمهاش را «يَغيظُ»، ««يَغيظ» همان «غیظ» است، ما میگوییم فلانی غیظ کرده است. اگر یک کاری کردی که «يَغيظُ الْكُفَّار» (توبه/ 120) کفار به غیظ درآمدند، اگر کفار را عصبانی کردی، برای شما عمل صالح مینویسند. ما وقتی در یک انتخابی شرکت میکنیم، آمریکا تحقیر میشود، ضدّ انقلاب تحقیر میشود، تبلیغات خارجیها همه خنثی میشود، عصبانی میشوند که عجب باز 22 بهمن شد، آمریکا عصبانی شد، باز روز قدس شد، اسرائیل ناراحت شد، باز انتخابات شد، آنها تبلیغاتشان رفت روی هوا. این «يَغيظ»، همین که «يَغيظ»، میگوید: «كُتِبَ لَهُمْ بِهِ عَمَلٌ صالِحٌ» (توبه/ 120)، هر حرکتی که دشمن را عصبانی کند، عمل صالح است.
کارها در یک شرایطی عبادت میشود، یعنی سیاست است، عبادت میشود. عبادت است، سیاست میشود. اصلاً در اسلام اینها از هم جدا نیست. مثلاً نماز جمعه مگر نماز نیست، باید قصد قربت باشد، رو به قبله، با وضو، با اینکه عبادت است سیاست هم هست، چون در نماز جمعه امام رضا فرمود، امام جمعه: «يُخْبِرُهُمْ بِمَا وَرَدَ عَلَيْهِمْ مِنَ (الْآفَاقِ مِنَ) الْأَهْوَالِ الَّتِي لَهُمْ فِيهَا الْمَضَرَّةُ وَ الْمَنْفَعَةُ» (وسائل الشيعة، ج 7، ص 344) اخبار دنیا را باید امام جمعه در نماز جمعه بگوید. آمدم نماز بخوانم ولی باید اخبار را. تازه شنیدن اخبار جای یک رکعت نماز هم هست. از امام پرسیدند: نماز ظهر چهار رکعت است، چرا جمعهها نماز جمعه دو رکعت است؟ جمعه به جای نماز ظهر، نماز جمعه میخوانیم، نماز جمعه دو رکعت است، چرا نماز روزهای دیگر چهار رکعت است، نماز جمعه دو رکعت است؟ امام فرمود: چون دو تا خطبه دارد، «لِمَكَانِ الْخُطْبَتَيْن» (الكافي، چاپ الإسلامية، ج 3، ص 272)،چون دو تا خطبه دارد، مردم دو تا خطبه شنیدند، میگوید برای این که به مردم فشار نیاید، دو رکعت کم کن، دو رکعت کم کن، یعنی مراعات حال مردم را بکن، به خصوص تابستان.
به هر حال عمل صالح چه هست؟ عمل صالح این است که در بلهبرون به داماد گیر ندهیم.
دیگر عمل صالح چه هست؟ عمل صالح این است که حرکت و موضعگیریمان جوری باشد که دشمن «يَغيظُ» غیظ کند، عصبانی بشود، اینها عمل صالح است.
آب دادن به حاجیها یک مقامی بود. اصلاً آب دادن به حاجیها یک پُستی بود، مثل کلید کعبه. در قرآن داریم که دو نفر به هم پُز میدادند، افتخار میکردند، یکی میگفت من کلید کعبه دست من است، یکی میگفت: من مسئول آبرسانی هستم، به حاجیها آب میرسانم. حضرت امیر آمد رد شود، گفت: خب من نه مسئول آبرسانی هستم، نه کلید کعبه را دارم، ولی من سابقهی ایمانم بیش از شما هست، من قبل از شما مسلمان شدم، به پیغمبر اسلام ایمان آوردم. یک خورده به اینها برخورد، چون حضرت علی هم جوان، یک نوجوان بود، به دو تا پیرمرد بگوید که من از شما کمالاتم بیشتر است، تو ذوقشان خورد، رفتند پهلوی پیغمبر که این پسر عموی شما ما را تحقیر میکند، میگوید من سابقهی ایمانیام بیش از شماست. آیه نازل شد: «أَ جَعَلْتُمْ سِقايَةَ الْحاجِّ» (توبه/ 19)، «سِقايَة»، سقای همان سقّایی، سقّایی حاجیها، یعنی آب دادن به حاجیها و «عِمارَةَ الْمَسْجِدِ الْحَرامِ» (توبه/ 19) و کلید کعبه، « كَمَنْ آمَنَ بِاللَّهِ» (توبه/ 19) شما آن مقام سقّایی و مقام کلیدداری کعبه را پهلوی ایمان میگذارید؟! مقام ایمان کجا، کارهای شما کجا؟! کارهای شما خدمات است، خدمات هم ارزش دارد، اما این خدمات کمالش به درجهی ایمان نمیرسد. یعنی آب دادن به حاجیها مقام بود. به هر حال.
6- انجام اقدامات خانگی برای صرفه جویی در آب
حدیث داریم که حتی اگر کسی یک درختی را آب بدهد، ثواب کسی را دارد که یک تشنهای را آب بدهد. حالا ما باید بنشینیم روی مسئلهی آب طرح بدهیم، از خود مردم. در همین سیفونهایی که در دستشویی هست. شما یک آجر بگذار، دو لیتر آب کم میشود. مگر شما نمیخواهی سیفون را بکشی، یک آجز بگذار، زودتر سیفون، آب بالا میآید، وقتی میخواهی بکشی، همان آبی که، از آنجا میشود استفاده کرد. شیر را باز کنیم، ببندیم، شیر را نازک باز کنیم. عرض کنم به حضور شما که به هر حال نگذاریم که ما در رفاه کامل باشیم و عزیزان ما، برادران ایمانی ما، در مناطقی گرفتار کمبود آب داشته باشند. حالا این کار یک همت و عزم عمومی میخواهد.
خود مردم هم ممکن است طرح بدهند. این آبیاری قطرهای خیلی چیزها را حل میکند، چون بسیاری از اسرافهای آب، آب کشاورزی است. مثلا یک بوته کاشتیم، چهار تا بادمجان و کدو دارد، چهقدر آب روانه میکنیم تا به آن باغچه برسد، برای اینکه مثلاً دو کیلو کدو بدهد، این لیترهای آب را حساب کنیم یک وقت میبینی عجب ما پانصد لیتر آب را خرج کردیم که یک کیلو کدو برداریم. اینها را باید نشست فکر کرد، کار من هم نیست. از خود مردم بخواهیم که آقا برای صرفهجویی در آب طرح بدهند، خود سازمان آب، وزارت نیرو هم جایزه بدهد، بگوید من به صد نفر جایزه میدهم، همه فکر کنند، نخبگان هم فکر کنند، طرح بدهند، آدمهای عادی هم فکر کنند، طرح بدهند.
عرض کنم به حضورتان گاهی وقتها سه تا پیراهن در ماشین لباسشویی میاندازند، بگذارم این سه تا پنج تا بشود بیندازم، ممکن است در آب صرفهجویی بشود.
به امام گفته بودند شما باید ورزش کنی. ایشان روزی چند مرتبه دقایقی را ورزش میکرد، ولی وقتی ورزش میکرد یک تسبیح هم دستش بود، «سبحان الله، سبحان الله» میگفت، بعد گفت: من با پایم ورزش میکنم، زبانم چرا باید بیکار باشد؟! این را صرفهجویی میگویند.
امیرالمؤمنین کفشهایش را وصله میزد، میگفت: «سبحان الله، سبحان الله». گفتند: چه میکنی؟ گفت: با دستم وصله میکنم، چرا زبانم بیکار باشد؟
به خصوص ما که دشمن داریم. هر روزی ممکن است یک چیزی را برای ما قهر کنند، به ما ندهند، ما را در تحریم قرار بدهند، مگر امام حسین را در تحریم آب قرار ندادند؟ به امام حسین آب ندادند. ما الآن دشمنانمان کمتر از یزید نیستند. بعضیها جرمشان بیش از یزید است، ولی باید مواظب باشیم که انواع راههای تدبیر را داشته باشیم.
مثلاً داریم لباس در خانه با لباس مهمانی باید دو تا باشد. این با همان لباسی که میرود اداره و مهمانی، با همان لباس هم در خانه مینشیند، این اسراف است، این لباس برای بیرون است، کنار بگذار.
برای نماز گفتند لباس نماز بپوشی. زنها یک کمالی که دارند که مردها ندارند این است که چادر نمازشان سفید است. نماز با لباس سفید ثوابش بیشتر از رنگهای دیگر است. صرفهجویی کنید در اینها.
ما داریم زنهای خوبی که مثلاً من دیدم اینها را که زن خودش پیراهن عروسیاش را به دخترش داده، دخترش هم به نوهاش داده، یعنی سه نسل این پیراهن را پوشیدهاند، صرفهجویی است، که این صرفهجویی بشود.
این که مثلاً یک پیراهن را یک نفر در یک جلسه بپوشد، چرا؟ باز من دختری را سراغ دارم که پیراهن عروسی که داماد برایش خرید، نه تا عروس تا الآن که بنده اینجا نشستهام، نه تا عروس دیگر هم آن را پوشیدهاند. اینها صرفهجویی است.
گاهی وقتها مثلاً میخواهیم آب بخوریم، آب را با چایی تلخش میکنیم، بعد میبینیم تلخ است نمیشود خورد، با قند شیرینش میکنیم.
7- تدبیر و برنامهریزی برای صرفهجویی در هزینهها
این سبزی که میخریم. برای سبزی که ما میخوریم، چهار بار پول حمّالی میدهیم:
1- کشاورز از بیرون شهر سبزیها را با گل توی میدان میآورد. پول گِلکِشیاش را هم ما میدهیم؛
2- از میدان، سبزیفروش محله میرود میدان، این سبزی را با گلِهایش میآورد داخل مغازه، باز آن وانتش را هم ما میدهیم؛
3- ما میرویم دکّان سبزیفروشی، سبزی را با گِلهایش میخریم میآوریم خانه، خودمان حمالی میکنیم.
4- سبزی را که پاک کردیم، گِلهایش را در سطل زباله میریزیم، دومرتبه شهرداری این گِلها را به بیابان میبرد.
یک بار دیگر با من باشید:
1- حمل گِل از صحرا به میدان؛
2- حمل گِل از میدان به فروشگاه سبزی؛
3- حمل گِل از مغازهی سبزیفروشی به منزل؛
4- حمل گِل از منزل دومرتبه توسط ماشین شهرداری به بیرون شهر.
یعنی چهار بار پول گِلکشی میدهیم تا سبزی بخوریم. اینها تدبیر نیست. چه قدر روایت داریم که بنشینید فکر کنید که چه جوری زندگی کنید. امیدوارم که یک حرکتی بشود، مملکت ما دشمن دارد، مسلمانها نیاز دارند، هر خانهای یک لامپ را خاموش کند، چه میشود هر خانهای یک لامپ را خاموش کند و فرهنگ دوچرخهسواری، مصرف آب، مصرف برق، مصرف دارو. ما با ده تا قرص خوب میشویم، چرا بیست تا بخوریم؟ حدیث داریم وقتی با اولین دفعه که بهبود یافتی، دوا را قطع کن. البته بعضی دکترها اجازه نمیدهند میگویند باید تا آخرش شصت تا قرصش را بخوری، حالا آن را دیگر من دخالت نمیکنم. بعضی وقتها ممکن است باید دارو را ادامه داد، مثلاً داروی قند و داروی فشار و اینها را، نمیشود یک بار قرص قند بخوری، دیگر نخوری. چون قند دائمی است پس دارویش هم باید دائمی باشد. من حالا آن را بلد نیستم، حق دخالت هم ندارم، ولی یک مواردی که عرض کنم به حضور جنابعالی که صرفهجویی کنیم.
امیدوارم که هر چه اسراف کردیم خدا ما را ببخشد و یک بسیج عمومی بشویم. خدایا تو میدانی که چهقدر آب هدر دادیم، عمر هدر دادیم، کاغذ، دارو، لباس، پارچه، ماشین، لباس، گازوئیل، بنزین، چهقدر استعدادها را حرام کردیم، آن چه تلف کردیم، هدر دادیم ببخش و عقل هدر ندادن را به همهی ما مرحمت کن.
«و السلام علیکم و رحمة الله و برکاته»
«سؤالات مسابقه»
1- در قرآن چه چیزی منشأ حیات شمرده شده است؟
1) خاک
2) آب
3) هوا
2- آیه 68 سوره واقعه، به کدام بعد آب اشاره دارد؟
1) وسیله خداشناسی
2) وسیله رویش گیاهان
3) وسیله حیات جانداران
3- حضرت موسی از چه طریقی مورد حمایت حضرت شعیب قرار گرفت؟
1) مؤمن آل فرعون
2) کمک به نیازمندان
3) آب دادن به گوسفندان
4- آیه 38 سوره آلعمران، به کدام دعا اشاره دارد؟
1)دعا برای فرزنددار شدن
2) دعا برای عاقبت به خیری
3) دعا برای سلامت و عافیت
5- در آیه 120 سوره توبه، چه کاری عمل صالح شمرده شده است؟
1) صلح و سازش با دیگران
2) عصبانیکردن دشمن
3) شرکت در نماز جمعه
نظرات شما عزیزان: