تبادل لینک هوشمند

برای تبادل لینک ابتدا ما را با عنوان ندای وحی و آدرس nedayevahi.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.





آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 34804
بازدید دیروز : 52941
بازدید هفته : 166971
بازدید ماه : 220249
بازدید کل : 10612004
تعداد مطالب : 16946
تعداد نظرات : 80
تعداد آنلاین : 1


حدیث موضوعیاک مهدویت امام زمان (عج)اک آیه قرآناک

 
 
نویسنده : اکبر احمدی
تاریخ : پنج شنبه 21 / 3 / 1394

ضرورت تربيت‏ 
 

---------------- 
هيچ اجتماع انسانى وجود ندارد كه در آن عمل تربيتى به صورتى اعمال نشود. هيچ اجتماعى انسانى وجود ندارد كه مقررات و عقايد و معتقدات اخلاقى و دينى و دانش و فنون خود را به نسل‏هاى آينده منتقل نكند؛ اما اين انتقال در بدو امر، خود به خود و ناخودآگاه از طريق آداب و رسوم و سنت‏ها صورت مى‏گيرد. 
به نظر پروتاكوراس، سوفيست معروف يونان، «تربيت اخلاقى» نوعى تدريس علوم دينى يا انتقال معلومات يا دانشى خاص نيست؛ به نظر او در قلمرو اخلاق، جز اطلاع از ارزش‏هايى كه مورد تأييد وجدان جامعه است و بالتبع براى همه كس معلوم است، دانشى ديگر وجود ندارد. به هيچ وجه قاعده و قانونى براي عدالت و انصاف، خارج از آنچه در هر مدينه‏اي بدين عنوان پذرفته شده است (مادام كه بدين عنوان مقبول است) وجود ندارد.(7) 
«زندگى» و «تربيت» براى انسان دو مفهوم لازم و ملزوم يكديكرند كه بدون يكى، وجود ديگرى امكان ندارد. انسان تازمانى كه زنده است به تربيت نيازمند است و او را تربيت مى‏كنند تا بتواند زندگى كند؛ زيرا زندگى، سازگارى با محيط طبيعى و اجتماعى است. البته هميشه سازگارى وجود ندارد، بلكه بعضى مواقع ناسازگارى نيز هست؛ چنان كه برخى از پيامبران، پيشوايان، علما و مصلحان در ميان امت خويش با محيط اجتماعى‏شان سازگارى نداشتند، چون سازگارى، مستلزم يادگيرى و بصيرت است، انسان ناچار است براى زنده ماندن با محيط طبيعى و اجتماعى خويش سازگارى پيدا كند و اين سازگارى، در صورتى سودمند خواهد بود كه سازنده و مثبت باشد و پيدايش اين نوع سازگاري، مستلزم تربيت صحيح است. البلته سازگارى صور گوانگونى از قبيل فرمان‏فرمايى، مدارا و آشتى دارد كه از حوصله اين خارج است. 
«تربيت»، فرد را به وظايف خويش در مورد جامعه آگاه مى‏سازد. اين تربيت است كه به زندگى انسان حيات و معناي واقعى مى‏بخشد و باعث وجه تمايز او بر حيئان و موجب شكوفايى استعدادهايش مى‏شود. تربيت نقش اساسى در زندگى انسان دارد. «تربيت به معناى وسيع و صحيح‏اش اساس همه اصلاحات اجتماعى و رفتاري است. مهم‏ترين و شايد تنها وسيله دگرگونى اجتماع به صورت مطلوب، تربيت است و تربيت بايد بر هر نوع اقدام سياسى يا اجتماعى ديگر مقدم باشد.»(8) با اندك تفكرى روشن مى‏شود كه انسان شدن انسان، مرهون كارهاى تعليمى و تربيتى است. 
زندگى اجتماعى انساسان، عبارت است از: يك سلسله روابط؛ و اين روابط در صورتى سالم و سودمند خواهد بود كه فرد از تربيت اخلاقى برخوردار باشد. 

مراحل رشد 
 

--------------- 
انسان در طول زندگى مراحلى را از رشد مى‏پيمايد و به تناسب هر مرحله و ويژگى‏هاى آن، تربيت خاصى را مى‏طلبد. 
روانشناسان، كارشناسان تعليم و تربيت، دانشمندان علوم اجتماعى، فيزيولوژيستها با نگرشهاى متفاوت به تقسيمِ دوران رشد و تكامل انسان از كودكى تا كهولت پرداخته‏اند. برخى كارشناسان تعليم و تربيت اين مراحل را بدين‏گونه ذكر كرده‏اند: 
1- مرحله شيرخوارگى از تولد تا تقريباً 2 سالگى. 
2- مرحله دايگى يا پرستارى ميان 2 تا 5 سالگى. 
3- مرحله كودكستانى ميان 5 تا 7 سالگى. 
4- مرحله دبستانى ميان 7 تا 12 سالگى (پايان كودكى). 
5 - مرحله دبيرستانى (دوره اوّل) از 12 تا 15 سالگى (آغاز نوجوانى). 
6- مرحله دبيرستانى (دوره دوم) از 15 تا 18 سالگى. 
7- مرحله دانشگاهى از 18 تا 22 سالگى (جوانى). 
8 - مرحله بعد از تحصيل، دوران تشكيل خانواده.(9) 
در متون آموزه‏هاى اسلامى نيز مراحل رشد و تربيت انسان در ابعاد مختلف جسمانى و روحانى و مادى و معنوى مورد توجه قرار گرفته است. قرآن‏كريم مراحل آفرينش انسان را از نقطه آغازين خلقت او يعنى هنگامى كه خاك به صورت گياه درآيد و به مواد غذايى و سپس خون و نطفه مبدل گردد تا هنگامى كه در عالم جنين به صورت علقه و مضغه و... درآيد و آماده افاضه روح شود، متذكر مى‏گردد كه طى اين مراحل، تربيت تكوينى الهى او را همراهى مى‏كند و پس از ولادت به بيان سه مرحله رشد، يعنى: «كودكى، جوانى و بزرگسالى» مى‏پردازد كه در اينجا پاى مسئوليت تربيت انسان به ميان مى‏آيد: «هُوَالَّذى خَلَقَكُمْ مِنْ تُرابٍ ثُمَّ مِنْ نُطْفَةٍ ثُمَّ مِنْ عَلَقَةٍ ثُمَّ يُخرِجُكُمْ طِفْلاً ثُمَّ لِتَبْلُغُوا أَشُدَّكُمْ ثُمَّ لِتَكُونُوا شُيوُخاً...»(10) اوست خداوندى كه شما را از خاك آفريد، سپس از نطفه و آن‏گاه از علقه تا آن كه به صورت كودكى درآورد تا به مرحله رشد برسيد و رهسپار دوران پيرى شويد. 
و در مناسبتى ديگر به بيان گرايش‏هاى طبيعى و غريزى انسان در مراحل مختلف رشد پرداخته و مى‏فرمايد: «أِعْلَمُوا اَنَّمَا الْحَيوةُ الدُّنيا لَعِبٌ وَ لَهوٌ وَ زِينَةٌ وَ تَفاخُرٌ بَيْنَكُم وَ تَكاثُرٌ فِى الاموالِ وَالاوْلادِ...»(11) بدانيد كه زندگى دنيا، بازى، سرگرمى، آرايش، مفاخره و افزون طلبى در ثروت و فرزندان است. 
اينها خصلتهاى طبيعى و غريزى انسان است كه در نظام تربيت اسلامى تعديل و هدايت مى‏شوند، و بديهى است كه در كنار اينها استعدادهاى متعالى و گرايشهاى معنوى است كه شخصيت حقيقى انسان را تشكيل مى‏دهد و به شيوه متعال و هماهنگ در تربيت اسلامى مورد توجه است. 

مراحل تربيت‏ 
 

--------------- 
در مراحل ياد شده و براى شكل‏گيرى شخصيت تكامل يافته انسان، اسلام رهنمودهاى گسترده‏اى دارد كه از آن جمله است: ازدواج مشروع و آداب آن، توصيه‏هاى دوران باردارى، شيرخوارگى، حضانت تا رعايت موازينِ ديگر پرورشى در هريك از مراحل كه هركدام فصلى را از تربيت اسلامى تشكيل مى‏دهد و در خصوص مراحل تربيت و ويژگى‏هاى هريك روايات بسيارى نيز وجود دارد. از جمله پيامبراكرم(ص) براى انسان تا بيست و يك سالگى سه دوره هفت ساله قائل شده‏اند: دوره «آقائى» كه كودك فرمانروايى مى‏كند، دوره «فرمانبردارى» كه نوجوان بايد مطيع مربيان باشد و دوره «وزارت» كه جوان مورد مشورت قرار مى‏گيرد: «الوَلَدُ سَيِّدٌ سَبْعَ سِنينَ و عَبْدٌ سَبْعَ سِنينَ وَ وَزيرٌ سَبْعَ سِنينَ.»(12) فرزند، هفت سال «آقا»، هفت سال «فرمانبردار» و هفت سال «وزير» (مشاور و همراه) است. 
و نيز در روايتى ديگر مى‏فرمايد: «الغلام يلعب سبع سنين و يتعلم الكتابة سبع سنين و يتعلم الحلال و الحرام سبع سنين»(13) فرزندان هفت سال بازى مى‏كنند، هفت سال خواندن و نوشتن مى‏آموزند و هفت سال سوم را به آموختن آموزه‏هاى دينى درباره حلال و حرام مى‏گذراند. با دقت در ويژگى‏هاى اين سه مرحله، ظرافت و جذابيت اين سخن، مشخص مى‏گردد. 

1- مرحله سيادت‏ 
 

اين مرحله، از آغاز ولادت شروع مى‏شود. البته نبايد چنين تصور كرد كه آغاز تربيت از همان تولد است، بلكه هفت سال نخستين، مرحله «خودمدارى» است. دورانى كه كودك مى‏بايست آزاد باشد رشد نمايد و مسئوليتى متوجه او نگردد. از اين‏رو در روايات آمده است كه: «هفت سال كودك را براى بازى رها سازيد و...» 
اصولاً فرايند طبيعى رشد، هنگامى به خوبى و به دور از آسيب پيش مى‏رود كه فرزندان در نخستين هفت سال زندگى، از آزادى كافى براى بازى، خودشناسى و اعمال خواسته‏ها برخوردار باشند. 
امام على(ع) مى‏فرمايد: «يُرخى الصبّىُ سَبْعاً ....»(14) تا هفت سالگى بر كودك سختگيرى نمى‏شود. 
اين روايات بر اين نكته تأكيد دارند كه مرحله قبل از 8 سالگى، مرحله بازى است و بر پدران و مادران است كه بى‏هيچ فشار و اجبارى كودك را در بازى كردن آزاد بگذارند؛ جز بازى‏هاى خطرناكى كه والدين بايد كودكان را از آنها اجتناب دهند. 
آقايى و بزرگى در اين سال‏ها، به معناى داشتن آزادى كافى براى با خود بودن و تجربه آزادانه تلخى و شيرينى‏ها است. والدين بايد به فرزندان فرصت و اجازه دهند كه آن‏گونه دوست دارند و خودشان تشخيص مى‏دهند، رفتار كنند. در اين مقطع سنى، شاخص‏ترين ويژگى كودكان، روح كنجكاوى است. اين روح و نداشتن درك روشنى از خوبى‏ها و بدى‏ها، كودكان را وادار مى‏كند تا خودشان، توانايى‏ها و محيط اطرافشان را بشناسند و از اين راه به شكوفايى، خوديابى و خودباورى برسند. 

2- مرحله اطاعت‏ 
 

در مرحله اطاعت (هفت سال دوم تا چهارده سالگى) كودكان به علت درك ناتوانايى‏هاى جسمى و روانى خويش در مقابل بزرگترها به ويژه والدين خود روحيه تسليم گونه و اطاعت پذيرى دارند. علاوه بر اين، دوست دارند از آنها تقليد كنند و از ابراز پيروى از ديگران احساس لذّت مى‏كنند. براين اساس است كه پيامبر گرامى اسلام(ص) اين مرحله از عمر را دوره اطاعت ناميده‏اند. 
از ابتداى اين دوره، آموزش رسمى به طور جدى نيز شروع مى‏شود. در اين دوران، برخلاف مرحله سيادت وكودكى، ديگر نبايد او را كاملاً آزاد گذاشت، بلكه بايد تمام اوقات وى تحت مراقبت منظم، برنامه‏ريزى شده و دقيق قرار گيرد، تا مسئله آموزش و تربيت او به خوبى پيش رود. 
اگر كودك در هفت‏سال اول در شرايط مساعدى رشد كرده باشد، براى هفت سال دوم كه دوره اطاعت و فرمانبردارى و كسب تجربيّات مفيد است، آمادگى كافى خواهد داشت. از اين رو، در اين مرحله كه دوره آموزشهاى عمومى نيز مى‏باشد، بايد او را از جهت آداب و سنن اجتماعى، زندگى فردى، نظم و انضباط، عادتهاى پسنديده، صفات و سجاياى اخلاقى و فراگرفتن فنون و مهارتهاى مختلف مورد تربيت و آموزش قرار داد؛ زيرا رشد ذهنى، بالا رفتن قدرت حافظه، ظهور استعدادها، گرايش به زندگى اجتماعى، علاقه شديد به درك مجهولات و بسيارى اوصاف ديگر كه به تدريج در اين مرحله بروز مى‏كند، فرصت بسيار مناسبى براى ساختن شخصيت اخلاقى و انسانى كودكان است و والدين بايد با فراهم كردن مقدمات و امكانات لازم نسبت به سازندگى فرزندان خود در اين مرحله از هيچ كوششى دريغ نورزند. چنانچه كودكان در مرحله اطاعت تحت تربيت صحيح اسلامى قرار گيرند، به صفات اخلاقى زير آراسته خواهند شد. 
1- اُنس به خدا و عادت به ذكر نام خدا در شروع كارها. 
2- انجام عبادتهايى از قبيل نماز، روزه و.... 
3- فراگيرى قرآن و تلاوت آن. 
4- آشنايى با احكام اسلامى از قبيل احكام طهارت، تطهير و نظافت و انجام آنها به طرز صحيح. 
5 - رعايت ادب و احترام به بزرگترها و ابراز محبت به كوچكترها. 
6- امانتدارى و رازدارى. 
7- راستگويى و پرهيز از دروغ. 
8 - پرهيز از حسادت و خيانت و.... 

3- مرحله وزارت 
 

پيامبر اكرم(ص) هفت سال سوّم زندگى را مرحله (وزارت) ناميده است. بيشتر روانشناسان بر اين باورند كه دوران نوجوانى از يازده يا دوازده سالگى آغاز و در سالهاى هفده يا هيجده سالگى پايان مى‏يابد، مى‏توان گفت كه قسمت اعظم مرحله وزارت، سنين نوجوانى را دربرگرفته و سرانجام به سنين جوانى (دوره زندگى استقلالى) منتهى مى‏گردد. 
مربى شايسته كسى است كه دوران جوانى را شناخته و از وضع عقل و عواطف و احساسات جوانان و پايه‏هاى تربيتى آنان آگاه باشد تا بتواند برنامه‏هاى خويش را به موقع به اجرا بگذارد. در اين دوره، رشد جسمانى، عقلانى و عاطفى تكامل مى‏يابد. ناموزونى بين احساسات و عقل، بزرگترين مشكل را براى جوانان در پى دارد. در اين دوره كه دوره تشخص‏طلبى جوان است و به شدت ميل به استقلال دارد و تمايلات در اين دوره بيشتر است، وظيفه مربى است كه به اين تمايلات اعتدال ببخشد و غرايز سوزانى را كه زبانه مى‏كشند و هر لحظه ممكن است جوانى را طعمه حريق نمايد، مهار كند و جوان را از پرتگاه ارضاى نادرست غرايز نجات دهد و او را وزير و مشاور خويش قرار دهد؛ به دليل اين كه اين مرحله، هنگام شكوفايى فكرى و «خود مديرى» است. در اين مرحله عواملى چون مشورت كردن و تبادل افكار مى‏تواند در رشد عقلى جوان نقش مؤثر ايفا كند. 
پيامبر اكرم(ص) اين مرحله را مرحله «وزارت» ناميده است، و ما با نگاهى به تاريخ درمى‏يابيم كه حتى در اين دوره، جوانان پست‏هاى حساس و مهمى نيز داشته‏اند، چنان كه پيامبر اكرم(ص) مسئوليتهاىِ ارشادى، آموزشى و اجرايى را به جوانان مى‏داد و از نيروهاى مؤمن و پرتلاش در جهت ترويج و توسعه اسلام و اداره جامعه اسلامى يارى مى‏جست. 
«مصعب ابن عمير» را كه جوانى شايسته بود جهت ترويج اسلام به مدينه فرستاد تا قرآن و تعاليم دين را به مردم بياموزد و او از عهده اين مسئوليت به خوبى برآمد. 
«معاذبن جبل» را براى تعليم و تربيت مردم مكه مأمور ساخت. «اسامةبن زيد» را كه نوزده‏سال داشت به فرماندهى سپاه عظيم اسلام در جنگ با روميان گماشت و همگان را به اطاعت وى مأمور ساخت. 
و نيز اين مسئله، در انقلاب اسلامى ايران نيز به خوبى نمايان بوده و هست و همين جوانان بودند كه در تمام عرصه‏هاى نبرد حاضر بوده و حماسه‏ها و رشادتها از خود به يادگار گذاشته‏اند. 

مهم‏ترين روشهاى تربيتى در قرآن‏ 
 

--------------------------------------- 
روشهاى تربيت و تزكيه نفس در شريعت اسلام به طور كلى بر دو قسم است: قسمتى از آنها مربوط به خود انسان است، مانند: ياد مرگ و قيامت و مراقبه و محاسبه و انجام عبادات، مانند: نماز و روزه و تفكر و انديشيدن در موجودات نظام هستى و... كه تمام اينها تأثير خاص خود را در جهت تزكيه روح بشر دارد و بخشى از آن مربوط به افرادى است كه در پى تربيت و هدايت بشريت هستند، مانند رهبران دينى كه از روشهاى مختلفى از قبيل: انذار و تبشير، نصحيت، موعظه و اندرز بهره مى‏گيرند. گرچه اين قسمت با قسم اول بى‏ارتباط نخواهد بود؛ زيرا روشهاى يادشده در قسم اول را (مانند: ياد مرگو قيامت، مراقبه و محاسبه، تفكر) انسان به وسيله آموزشهاى انبياء و اولياء الهى مى‏آموزد و از سويى تصميم‏گيرنده در جهت تزكيه و تربيت خود انسان است كه قابليت لازم را براى بهره‏گيرى از نصايح و مواعظ رهبران الهى فراهم مى‏كند. در اينجا به جهت تبيين مطلب به هر دو روش از ديدگاه قرآن‏كريم اشاره مى‏كنيم. 

1- روش الگويى‏ 
 

واژه «الگو» كه در زبان عربى به «اسوه» از آن تعبير مى‏شود، داراى معنايى وزين و پربار است. هر دو «الگو و اسوه» را مى‏توان هم به نمونه‏هاى انسانى اطلاق نمود و هم به شيوه و طرز عمل؛ يعنى مى‏توان گفت: فلان فرد اسوه يا الگوى سخاوت است و نيز مى‏توان گفت: سخاوت الگو و اسوه نيكويى است. 
در لغتنامه دهخدا آمده است: «اسوه، پيشوا، مقتدا، قدوه، پيشرو، خصلتى كه شخص بدان لايق مقتدايى و پيشوايى مى‏گردد... نمونه پيروى و اقتدا، سرمشق.»(15) اين واژه در اصل به آن معناى حالتى است كه انسان به هنگام پيروى از ديگرى به خود مى‏گيرد و به عبارت ديگر همان تأسى كردن و اقتدا نمودن است. بنابراين، معناى مصدرى دارد، نه معنى وصفى. 
نقش «الگو» در هر يك از علوم و فنون و كمالات انسانى اين است كه جوينده آن مى‏فهمد، وصول به اين هدف، همچنان كه براى او ميسر شد، براى من نيز ممكن است، و نيز از باب «ره چنان رو كه رهروان رفتند»، او را از ترديد و سرگردانى در انتخاب مناسبترين و نزديكترين راه، نجات مى‏دهد و موانع و پيچ و خمهاى دشوار و رموز موفقيت اسوه و مجموعه تجربه‏هاى راهگشاى او را در اختيار گرفته و در پيش روى خود قرار مى‏دهد. بنابراين، هر كس، در هر رشته و فنى كه به دنبال آن است اگر بخواهد در آن زمينه خاص، رشد كرده و مقامهايى كسب نمايد، انتخاب «اسوه و الگو» در آن رشته براى او، امرى اجتناب‏ناپذير و ضرورى است. 
برنامه‏هاى عملى هميشه مؤثرترين برنامه‏هاست؛ زيرا عمل، حكايت از ايمان عميق انسان به گفتارش مى‏كند و سخنى كه از دل برآيد بر دل نشيند. چنان كه در روايت آمده است: «كونوا دعاة الناس باعمالكم و لاتكنوا دعاة الناس بألسنتكم» مردم را با رفتار خود به حق رهبرى كنيد، نه با زبان خويش. هميشه وجود الگوها و سرمشق‏هاى بزرگ در زندگى انسانها وسيله مؤثّرى براى تربيت و پرورش روحى آنان بوده است، به همين دليل، پيامبران و پيشوايان معصوم(ع)، مهم‏ترين قسمت هدايت و تربيت را با عملشان نشان مى‏دادند. 
در قرآن‏كريم واژه «اسوه» سه بار به كار رفته: يك بار در مورد پيامبر اسلام(ص): «لَقَد كانَ لَكُم فى رَسُولِ اللّهِ اُسْوَة حَسَنَة..»(16) قطعاً براى شما در (اقتدا به) رسول خدا، سرمشقى نيكو است: براى آن كس كه به خدا و روز بازپسين ايمان دارد و خدا را فراوان ياد مى‏كند. و دو بار در مورد حضرت ابراهيم و پيروانش.(17) 
قرآن‏كريم در بعضى آيات به پيامبر مى‏فرمايد: به ياد انبياى گذشته باش كه داراى صفات نيكو از قبيل اخلاص و صبر و مقاومت و شايستگى در عمل بودند يا اين كه مى‏فرمايد: همه انبياى از هدايت ما برخوردار بودند و از صالحان و شايستگان بودند، آن‏گاه بعداز ذكر آنها و صفاتشان مى‏فرمايد: بنابر اين به هدايت آنها اقتدا كن. «و اذكر عبادنا ابراهيم و اسحق و يعقوب اولى الايدى و الابصار انا اخلصناهم بخالصة ذكرى الدار انهم عندنا لمن المصطفين الاخيار و اذكر اسماعيل و اليسع و ذاالكفل و كلّ من الاخيار»(18) به خاطر بياور بندگان ما ابراهيم و اسحاق و يعقوب را صاحبان دستهاى (نيرومند) و چشمهاى (بينا) ما آنها را با خلوص ويژه‏اى خالص كرديم و آن يادآورى سراى آخرت بود و آنها نزد ما از برگزيدگان و نيكانند و به خاطر بياور اسماعيل و اليسع و ذوالكفل را كه همه از نيكان بودند. «و اذكر فى الكتاب موسى انه كان مخلصاً و كان رسولاً نبياً»(19) در اين كتاب آسمانى از موسى ياد كن كه او مخلص بود و رسول و پيامبر والا مقامى بود. 
«واذكر فى الكتاب ادريس انه كان صديقاً نبياً»(20) در كتاب آسمانى خود از ادريس ياد كن كه او بسيار راستگو و پيامبر بزرگى بود. 
«واذكر فى الكتاب اسماعيل انه كان صادق الوعد»(21) در كتاب آسمانى خود از اسماعيل ياد كن كه در وعده هايش صادق و رسول و پيامبر بزرگى بود. «و وهبنا له اسحق و يعقوب كلاًّ هدينا و نوحاً هدينا من قبل و من ذريّته داود و سليمان و ايوب و يوسف و موسى و هرون و كذلك نجزى المحسنين و زكريا و يحيى و عيسى و الياس كل من الصالحين و اسماعيل و اليسع و يونس و لوطاً و كلاًّ فضلنا على العالمين و من آبائهم و ذريتهم و اخوانهم و اجتبيناهم و هديناهم الى صراط مستقيم، اولئك الذين هدايهم اللّه فبهديهم اقتده...»(22) و اسحاق و يعقوب را به او (ابراهيم) بخشيديم، و هر كدام را هدايت كرديم و نوح را (نيز) قبلاً هدايت نموديم، و از فرزندان او داوود و سليمان و ايوب و يوسف و موسى و هارون را هدايت كرديم، و اين چنين نيكوكاران را پاداش مى‏دهيم، و (همچنين) زكريا و يحيى و عيسى و الياس هر كدام از صالحان بودند و اسماعيل و اليسع و يونس و لوط و هر يك را به جهانيان برترى داديم ، و از پدران آن ها و فرزندان آن ها و برادران آنها افرادى را برگزيديم، و به راه راست هدايت نموديم؛ آنها كسانى هستند كه خداوند هدايتشان كرده، پس به هدايت آنها اقتدا كن. 
آرى، براى تربيت معنوى و تزكيه روحى مردم ذكر نمونه و اسوه امرى ضرورى است كه قرآن‏كريم به اين موضوع اهميت فوق‏العاده قايل شده است و كرارا به پيامبر اكرم مى فرمايد: به ياد پيامبران بزرگ باش كه برخوردار از اين صفات برجسته انسانى و واجد فضايل و مكارم روحى بودند؛ البته روشن است كه مقصود اصلى خطاب به مؤمنان و گروندگان به اسلام است كه درس مقاومت و پايدارى و اخلاص و اعتقاد و عمل را از انبيا بياموزند وگرنه پيامبر اكرم(ص) مقتداى تمام پيامبران و اوليا و معصومان(ع) است. 
آدمى هميشه در پى آن بوده كه انسان‏هاى نمونه و ايده‏آل را در جهان بيرون، مشاهده كند و با الگو گرفتن از آنان، رفتارهاى فردى و اجتماعى خود را سامان دهد؛ زيرا آنچه كه انسان‏ها را در مسير پرورش استعدادهاى خويش و سير الى اللّه مدد مى‏رساند و پيشرفت و ترقى را ميسر مى‏سازد، پيروى آگاهانه از اسوه‏ها و الگوهاست؛ چون انسان الگو و نمونه، راه‏هاى پرخطر و صعب‏العبورى كه در پيش روى ديگر انسان‏هاست، به سلامت گذرانده و از پيچ و تابهاى آن و آفت‏هاى مسير، همراهان و دوستان راه، علل و نحوه شتاب گرفتن و يا كند شدن و ديگر مشكلات، به خوبى آگاه است. از اين‏رو، گفته‏اند: مدل‏سازى رفتارى و انتخاب الگو، يكى از نيازهاى اساسى انسان است. 
خداوند متعال، كه خالق انسان است و بر تمامى نيازهاى وى آگاهى كامل دارد، با برانگيختن پيامبران از ميان خود مردم و معرفى پيشوايان معصوم )ع( و عالمان وارسته، اين نياز انسان را پاسخ گفته است. قرآن‏كريم نيز به صراحت تمام، پيامبر اسلام(ص) و را به عنوان الگو و اسوه معرفى نموده و مى‏فرمايد: براى شما در پيامبر(ص) تأسى و پيروى خوبى است، مى‏توانيد با اقتدا كردن به او خطوط زندگى خويش را اصلاح و در مسير صراط مستقيم قرار گيريد. 
اصولاً يكى از روشهاى مهم تربيتى كه مورد تأكيد اسلام بوده و اكنون مورد توجه روانشناسان واقع شده است، «روش الگويى» است؛ يعنى الگوپذيرى از بزرگان در شئون مختلف زندگى. 
امام صادق(ع) فرمود: «من دوست ندارم مسلمانى بميرد، مگر اين كه تمام آداب و سنن رسول خدا(ص) را ولو يكبار هم كه شده، انجام داده باشد.»(23) 
الگوها، عامل تحرك انسان‏ها و پويايى حيات ايشان مى‏شوند و جامعه را از ايستايى و يا عقبگرد بازمى‏دارند: اسوه و الگو، قوه‏هاى خام و آرميده درون انسان را به فعليت درمى‏آورد و استعدادهاى نهفته را شكوفا مى‏سازد و از خمودى و خفتگى جلوگيرى مى‏نمايد.(24) 
قرآن‏كريم بر تحرك آفرينى و تأثير بسزايى اسوه‏ها تأكيد بليغى دارد، تا آنجا كه علاوه بر ارائه اسوه‏هاى متعدد، به سبقت‏جويى در نيكى‏ها سفارش مى‏كند: «فاستبقوا الخيرات»(25) و نيز دعاى مؤمنان راستين و بندگان حقيقى خدا را بازگو مى‏نمايد كه از خدا خواهان مقام امامت متقين‏اند: «عبادالرحمن، كسانى‏اند كه مى‏گويند: خدايا، به ما از همسران و فرزندانمان آن ده كه مايه روشنى چشمان باشد و ما را پيشواى پرهيزگاران گردان.»(26) 
اسوه‏ها، عامل پيشگيرى از انحرافها و خطاها بوده و با حضور چشمگير و مؤثر خويش، جوّى از ايمان و صلاح و پاكى پديد مى‏آورند كه خود به خود، اجازه ظهور جلوه‏هاى تباهى و انحراف را در جامعه نمى‏دهند. در تاريخ زندگانى پيشوايان و الگوهاى دين، بسيار اتفاق افتاده است كه انسانى بدكار آهنگ كارى پليد را داشته، اما در اثر مشاهده حالات و رفتار آموزنده و پرمعناى آنان به خود آمده و از زشتكارى و فسادانگيزى به سوى رفتار نيكو و خداپسند روى آورده است. 
شايان ذكر است كه تأسى به پيامبر(ص) و ديگر اولياى الهى كه در قرآن به صورت مطلق آمده، تأسى و پيروى در همه زمينه‏ها را شامل مى‏شود و به راستى اگر پيامبر(ص) و ديگر اولياى الهى در زندگى ما «اسوه» باشند، در ايمان و توكلشان، در اخلاص و شجاعتشان، در نظم و نظافتشان، در زهد و تقوايشان، به طور كلى همه برنامه‏هاى زندگى‏مان دگرگون خواهد شد و نور و روشنايى سراسر زندگى ما را فراخواهد گرفت. 
امروز، بر همه مسلمانان، به ويژه بر جوانان با ايمان و پرجوش، فرض است كه سيره پيامبر(ص) و اولياى معصوم(ع) را موبه مو بخوانند و به خاطر سپارند و آن نفوس مقدس را در همه چيز «قدوه» و اسوه خويش سازند كه مهمترين وسيله سعادت و كليد فتح و پيروزى همين است.


نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:





موضوعات مرتبط: تربیتی
 
 
این وب سایت جهت بسط وگسترش فرهنگ قرآنی ، با لا بردن سطح آگاهیهای دینی اعتقادی تربیتی