ش 5. اشكال ديگر اين است كه خداى متعال، پيروى از شيطان را موجب دچار شدن به عذاب دوزخ دانسته است چنانكه در آيات (42) و (43) از سوره حجر مىفرمايد:
«إِنَّ عِبادِي لَيْسَ لَكَ عَلَيْهِمْ سُلْطانٌ إِلاّ مَنِ اتَّبَعَكَ مِنَ الْغاوِينَ. وَ إِنَّ جَهَنَّمَ لَمَوْعِدُهُمْ أَجْمَعِينَ».
تحقيقاً تو (اى ابليس) بر بندگان من تسلّطى نخواهى داشت مگر گمراهانى كه از تو پيروى كنند و وعده گاه همگى ايشان در دوزخ است.
و در حقيقت، عذاب كردن گنهكاران در عالم آخرت، يكى از سنتهاى الهى است و مىدانيم كه سنتهاى الهى، قابل تغيير و تبديل نيست. چنانكه در آيه «43» از سوره فاطر مىفرمايد:
«فَلَنْ تَجِدَ لِسُنَّتِ اللّهِ تَبْدِيلاً وَ لَنْ تَجِدَ لِسُنَّتِ اللّهِ تَحْوِيلاً».
هرگز براى سنّت خدا تبديلى نخواهى يافت و هرگز براى سنّت خدا تغييرى نخواهى يافت.
پس چگونه ممكن است اين سنّت به وسيله شفاعت، نقض شود؟
ج. پاسخ اين است كه پذيرفتن شفاعت درباره گنهكار واجد شرايط، يكى از سنّتهاى تغييرناپذير الهى است.
توضيح آنكه: سنّتهاى الهى، تابع ملاكها و معيارهاى واقعى است و هيچ سنّتى با وجود مقتضيات و شرايط وجودى و عدمى آن، تغييرپذير نيست ولى عباراتى كه دلالت بر اين سنّتها مىكند غالباً در مقام بيان همگى قيود موضوع و شرايط مختلف آن نيست، و از اينرو، مواردى يافت مىشود كه ظاهر آيات مربوط به چند سنّت مختلف، شامل آنها مىگردد در صورتى كه در واقع، مصداق آيه اخصّ و تابع ملاك اقوى است. پس هر سنتى با توجه به قيود و شرايط واقعى موضوعش (و نه تنها قيود و شرايطى كه در عبارت آمده است) ثابت و تغييرناپذير خواهد بود و از جمله آنها سنّت شفاعت است كه نسبت به گنهكاران خاصّى كه واجد شرايط معيّن و مشمول ضوابط مشخصى باشند ثابت و غيرقابل تبديل مىباشد.
ش 6. وعده شفاعت، موجب تجرّى و گستاخى مردم در ارتكاب گناهان و پيمودن كژراهه ها مىشود.
ج. پاسخ اين اشكال كه در مورد قبول توبه و تكفير سيّئات نيز جريان دارد اين است كه مشمول شفاعت و مغفرت واقع شدن، مشروط به شرايطى است كه شخص گنهكار نمىتواند يقين به حصول آنها پيدا كند و از جمله شرايط شفاعت شدن اين است كه ايمان خود را تا واپسين لحظات حياتش حفظ كند و مىدانيم كه هيچ نمىتواند به تحقق چنين شرايطى يقين داشته باشد. از سوى ديگر، كسى كه مرتكب گناهى شد، اگر هيچ اميدى به آمرزش نداشته باشد گرفتار يأس و نوميدى مىشود و همين نوميدى، انگيزه ترك گناه را در او ضعيف مىكند و به ادامه راه خطا و انحراف مىكشاند. از اينروست كه روش تربيت مربيان الهى اين است كه همواره مردم را بين خوف و رجاء نگهدارند و نه چندان به رحمت الهى اميدوارشان كنند كه دچار «اَمن از مكر الهى» شوند و نه چندان آنان را از عذاب بترسانند كه گرفتار «يأس از رحمت الهى» گردند و چنانكه مىدانيم اينها از گناهان كبيره به شمار مىروند.
ش 7. اشكال ديگر اين است كه تأثير شفاعت در نجات از عذاب به معناى تأثير كار ديگران (شفاعت كنندگان) در سعادت و رهايى از شقاوت است در صورتى كه به مقتضاى آيه شريفه «وَ أَنْ لَيْسَ لِلْإِنْسانِ إِلاّ ما سَعى» تنها تلاش و كوشش خود شخص است كه او را به سعادت مىرساند.
ج. سعى و كوشش شخص براى رسيدن به مقصود، گاهى بطور مستقيم انجام مىگيرد و تا پايان راه، ادامه مىيابد و گاهى بطور غيرمستقيم و با فراهم كردن مقدّمات و وسايط. شخصى كه مورد شفاعت قرار مىگيرد نيز سعى و كوششى در تحصيل مقدّمات سعادت انجام مىدهد زيرا ايمان آوردن و تحصيل شرايط استحقاق شفاعت، كوششى و تلاشى در راه رسيدن به سعادت، محسوب مىشود و هر چند تلاشى ناقص و نارسا باشد و به همين جهت، مدتى گرفتار رنجها و سختيهاى برزخ و عرصات آغازين رستاخيز شود ولى بهرحال، خودش ريشه سعادت يعنى ايمان را در زمين دلش غرس كرده و احياناً آن را با اعمال شايستهاى آبيارى كرده به گونهاى كه تا پايان عمر دنيويش نخشكد. پس سعادت نهائيش مستند به كوشش و تلاش خودش مىباشد هر چند شفاعت كنندگان هم به نحوى تأثير در بارور شدن اين درخت دارند چنانكه در دنيا هم كسان ديگرى مؤثر در هدايت و تربيت انسانها هستند و تأثير آنان به معناى نفى سعى و كوشش خود فرد نيست.
پرسش
1- با وجود آيات نفى شفاعت چگونه مىتوان اعتقاد به تحقق آن داشت؟
2- آيا لازمه شفاعت، تأثيرگذارى ديگران بر خداى متعال نيست؟
3- آيا لازمه شفاعت، اين نيست كه شفاعت كنندگان دايه مهربانتر از مادر باشند؟
4- رابطه شفاعت با عدل الهى را توضيح دهيد.
5- آيا شفاعت، موجب تغيير سنت الهى نيست.
6- آيا وعده شفاعت، باعث گستاخى گنهكاران نمىشود؟
7- توضيح دهيد كه شفاعت، منافاتى با استناد سعادت افراد به سعى و كوشش خودشان ندارد.
نظرات شما عزیزان: