لقمان حکیم رضى الله عنه پسر را گفت: امروز طعام مخور و روزه دار، و هر چه بر زبان راندى، بنویس. شبانگاه همه آنچه را که نوشتى، بر من بخوان؛ آنگاه روزهات را بگشا و طعام خور. شبانگاه، پسر هر چه نوشته بود، خواند. دیروقت شد و طعام نتوانست خورد. روز دوم نیز چنین شد و پسر هیچ طعام نخورد. روز سوم باز هر چه گفته بود، نوشت و تا نوشته را بر خواند، آفتاب روز چهارم طلوع کرد و او هیچ طعام نخورد.
روز چهارم، هیچ نگفت. شب، پدر از او خواست که کاغذها بیاورد و نوشتهها بخواند. پسر گفت: امروز هیچ نگفتهام تا برخوانم. لقمان گفت: پس بیا و از این نان که بر سفره است بخور و بدان که در روز حقیقت، آنان که کم گفتهاند، چنان حال خوشى دارند که اکنون تو دارى!
من روزه ام را از روی ... نشکستم
داستانی را که الان دارم می نویسم واقعی است . و مربوط به سالیان خیلی خیلی دور می شه .
فکر کنم اکثرتون اسم حسین بن منصور حلاج را تو کتاب های ادبیات شنیده باشید ....ولی کی این ادم کی بود ؟
این قسمت کوچیک را زندگیش را امروز معلم ادبیات مون برامون تعریف کرد که من خودم خیلی خوشم اومد و تصمیم گرفتم تو انجمن بزارمش ....
فکر کنم که همه می دونند ادم های جزامی که شکل و قیافه ای دارند و اگر فیلم دکتر قریب را دیده باشید حتما دیدید که مردم جزامی صورات هاشون را می پوشوندند تا دیده نشد چون اگر حکومت انها را می دیده سریع دارشون می زده ...برای همین صورت هاشون را همیشه می پوشاندند ....
همه می دونید که بیماری جزام ذره ذره گوشت و تن را می خوره و یهو می بینید که یکی یک طرف از صورتش کاملا ریخته و نه لپ داره نه گونه ....و از بیرون صورت دندوناش معلومه ....یا یک تیکه از استخوان دستشون معلومه و گوشتاش همه ریخته ....بیمارای جزامی چهره های خیلی خیلی دردناکی دارند .طوری که هر کسی نمی تونه بهشون نگاه کنه ....
الان این افراد خیلی کم شدن و جلو این بیماری داره گرفته میشه ... یه دهکده ای است نزدیک تبریز که اون ادمها را توش نگه داری می کنند ....باورتون میشه وقتی در خواست دادن برای این که چند تا پرستار استخدام کنند تا به اونها غذا بده هیچ کس حاظر نشد ...چرا خیلی ها اومدند تا کار کنند ولی وقتی از نزدیک اون جا را دیدند همه جا زدند .....
در خواست را جهانی دادند .....چند تا راهبه از فرانسه و ایتالیا بلند شدند اومدند واسه پرستاری از این ادما ....
چند تا راهبه !!! اون هم از کشور های دیگه ! به خدای خیلی درد خیلی ! اگه کسی رفته اون جا از نزدیک اون جا را دیده بیاد تعریف کنه ...ولی فکر نمی کنم کسی رفته باشه ....اگه هم رفته باشه وسط راه برگشته .
به هر حال ...
داستان از اون جایی شروع میشه که ...
ظهر یکی از روزهای رمضان بود ....حسین حلاج همیشه برای جزامی ها غذا می برده و اون روز هم ...داشت از خرابه ایی که بیماران جزامی توش زندگی می کردند می گذشت ....جزامی ها داشتند ناهار می خوردند ...ناهار که چه ؟ ته مونده ی غذاهای دیگران و و چیزهایی که تو اشغال ها پیدا کرده بودند و چند تکه نان...یکی از اون ها بلند میشه به حلاج می گه : بفرما ناهار !
- مزاحم نیست ؟
- نه بفرمایید.
حسین حلاج میشینه پای سفره ....یکی از جزامی ها رو بهش می گه : تو چه جوریه که از ما نمی ترسی ...دوستای تو حتی چندششون می شه از کنار ما رد شند ...ولی تو الان....
حلاج میگه : خب اون ها الان روزه هستند برای همین این جا نمیاند تا دلشون هوس غذا نکنه .
- پس تو که این همه عارفی و خدا پرستی چرا روزه نیستی ؟
- نشد امروز روزه بگیرم دیگه ...
حلاج دست به غذا های می بره و چند لقمه می خوره ...درست از همون غذا هایی که جزامی ها بهشون دست زده بودند ...( تو رو خدا این جوری نخونید ...به خدا شما های حتی حاظر نیستید کنار این جور ادمها بشینید چه برسه که دهنی غذاشون را بخورید ...کار اسونی نبوده ...)
چند لقمه که می خوره بلند میشه و تشکر می کنه و می ره ....
موقع افطار که میشه منصور غذایی به دهنش می زاره و می گه : خدایا روزه من را قبول کن ....
یکی از دوستاش می گه : ولی ما تو را دیدیم که داشتی با جزامی ها ناهار می خوردی
حسین حلاج در جوابش می گه : اون خداست ...روزه ی من برای خداست ...اون می دونه که من اون چند لقمه غذا را از روی گرسنگی و هوس نخوردم ....دل بنده اش را می شکستم روزه ام باطل می شد یا خوردن چند چند لقمه غذا ؟؟؟
ماجرای هدیه 200 دیناری خلیفه سوم به ابوذر غفاری/داستان مردی که یک هفته نان خشک خورد
آیتالله جاودان میگوید: هر کس که راضی به رضای الهی باشد خداوند متعال سه خصلت به او میبخشد؛ شکری که در آن ابداً جهلی نباشد، ذکری که در آن نسیان نباشد و سوم محبتى که با وجود آن هیچ گاه محبت مخلوقات را بر محبت من ترجیح ندهد.
به گزارش بولتن نیوز به نقل از خبرگزاری فارس، آیتالله محمدعلی جاودان از اساتید اخلاق شهر تهران در جلسه اخلاق خود، در تشریح حدیث «معراج» به بیان اثرات روزه مقبول پرداخت.
وی با اشاره به اینکه ما از صد هزار بهره روزه یک بهره میبریم و آن هم گرسنگی است، گفت: روزه این ماه هزاران هزار بهره دارد ولی ما از آن گرسنگی را میبریم. فرمودهاند وقتی روزه میگیرید چشمتان، دستتان، گوشتان و حتی پوست بدنتان روزه باشد؛ اگر اینگونه باشیم، روزه قبول میشود. روزهای که قبول شود، سپری است در برابر آتش.
این استاد اخلاق با اشاره به حدیث معراج درخصوص روزه مقبول اظهار داشت: این حدیث در بین احادیث شیعه بینظیر است. در یکی از فرازهای این گفتوگو خداوند به رسولش(ص) میفرمایند که «یا احمد! هل تعلم ما میراث الصوم؟» آیا میدانی نتیجه روزه چیست؟ در تمام این مدت که خداوند پیامبر را مخاطب قرار میدهد، خدای تبارک و تعالی سوال میکنند و پیامبر (ص) پاسخ میدهند: خیر یا الهی و آنگاه خداوند تبارک و تعالی توضیح میدهند.
*کم سخن گفتن حکمت به بار میآورد
آیتالله جاودان عنوان کرد: خداوند فرمودند: ثمره روزه این است که انسان کمتر میخورد و کمتر سخن میگوید. کمتر حرف زدن چه نتیجهای دارد؟ خداوند فرمودند: کم سخن گفتن حکمت به بار میآورد. نتیجه حکمت هم معرفت است و معرفت منجر به یقین میشود. یقین میدانید تا کجا انسان را میبرد؟ انسان همین که از دنیا به آن طرف رفت می فهمد سرمایهاش چقدر است. آن وقت است حسرت میخورد که ای کاش آن روز این کار را نکرده بودم و این کار را کرده بودم. ای کاش آن حرف را زده بودم و ای کاش آن حرف را نزده بودم. ای کاش آن چیز را نخورده بودم و ای کاش آنجا را نرفته بودم. آنجاست که انسان، حسرت، حسرت و حسرت میخورد.
وی با بیان اینکه سکوت به این معناست که شخص هرچه لازم است میگوید و ممکن است یک وقت لازم باشد که مزاح کند، به نتیجه یقین که منجر به بیباکی انسان میشود، اشاره کرد و تصریح کرد: فردی که به یقین رسیده، برایش فرقی ندارد که صبح فردا از خواب برخواست، نان دارد بخورد یا ندارد.
*ماجرای 200 دینار هدیه عثمان به ابوذر
این استاد اخلاق ادامه داد: خلیفه سوم 200 دینار برای ابوذر فرستاد. ابوذر پرسید این پول را برای چه آوردید؟ آیا این حقوق بیتالمال است که قطع کرده بودید؟ گفتند: نه این هدیه و بخشش از مال پاک و حلال خلیفه است که برای شما فرستادهاند. گفت بروید سفرهام را باز کنید و ببینید دو قرص نان دارم که یکی برای امروزم و یکی برای فردایم است، بنابراین به این پول احتیاجی ندارم. 200 دینار شاید یکسال زندگیاش را اداره میکرد ولی وقتی بنده به یقین رسید، دیگر باکی از روزی ندارد.
*بزرگی انسان یعنی سختی و آسانی برایش فرقی نکند
آیتالله جاودان با تاکید بر اینکه باکی نداشتن بدان معنا نیست که روزه بگیری و کم بخوری و کم حرف بزنی که حکمت و معرفت و یقین پیدا کنی و بعد هم تمام عمرت در بلا باشی؟، گفت: این «باکش نیست» مهم است. اصلا تمام عالم برای من است، مهم نیست؛ هیچی هم ندارم باز هم مهم نیست. این «مهم نیست»، مهم است. یعنی انسان اینقدر بزرگ شده که همه عالم باشد و نباشد فرقی ندارد.
وی خاطرنشان کرد: امثال ما اگر امشب افطاری نداشته باشیم، نماز که میخواهیم بخوانیم، اصلا در نماز نیستیم و میگوئیم افطاری را چکار کنم؟ اگر زن و بچه هم داشته باشیم که بیشتر. بزرگی آدم به اندازهای است که برای او سختی و آسانی فرقی نمیکند.
*داستان مردی که یک هفته نان خشک خورد
وی با اشاره به داستانی از فردی که در یکی از حجرات صحن امیرالمومنین(ع) زندگی میکرد، اظهار داشت: یک آقایی بود که هر روز برای این فرد نان می آورد و تمام 24 ساعت زندگی این فرد نیز با همین نان سپری میشد. از قضا این فردی که نان میآورد، به نحوی مریض شد که تا یک هفته نتوانست حرکت کند. بعد یک هفته رفت در حجره فرد گفت نمیدانم در این یک هفتهای که من نتوانستم بیایم، بر سر شما چه گذشت؟ او جواب داد: طوری نبود. یک مقدار نان خشک مانده بود، آنها را استفاده کردم. این بزرگی مهم است. سیری و گرسنگی مهم نیست، مهم همین بزرگی است که نه در بند سیری و نه در بند گرسنگی است و سختی روزگار او را فلج نمیکند و کمرش را خم نمیکند.
*3 خصلت خداوند برای کسانی که راضی به رضای اویند
آیتالله جاودان در ادامه حدیث معراج گفت: خداوند میفرمایند: «فهذا مقام الراضین» این افراد در اثر این مقدمات و یقین به مقام کسانی رسیدهاند که از خدای خود راضیاند و حوادث تلخ، اوقات آنها را تلخ نمیکند. در ادامه حدیث آمده «فمن عمل برضاى، الزمه ثلاث خصال» یعنی هر کس راضی به رضای من باشد، من سه خصلت را از او جدا نمیکنم. اول شکری که در آن ابداً جهلی نباشد. شکر یعنی در تمام عمرش شادمان است زیرا شاکر بودن نتیجه شادمانی از یک امری است. دوم ذکری که در آن نسیان نباشد، و سوم محبتى که با وجود آن هیچگاه محبت مخلوقات را بر محبت من ترجیح ندهد.
*ضمانت سر علامه طباطبایی برای رسیدن به حکمت با سکوت
وی با بیان اینکه رسیدن به این محبت در اثر سکوت است، تصریح کرد: بزرگی میگفتند که خدمت علامه طباطبایی رسیدیم. ایشان میگفت: من سرم را ضمانت میکنم که کسی دهانش را ببندد، به حکمت میرسد. کسی که به حکمت برسد، به محبت خداوند خواهد رسید. ما اصلا نمیتوانیم این محبت را تصور کنیم و اگر یک سر سوزن از آن را بچشیم به خاطر آن از دنیا و آخرت میگذریم. آن موقع است که اگر درب بهشت را باز کنند و بگویند برو در بهشت، نگاه به بهشت نمیکند.
این استاد اخلاق عنوان کرد: در ادامه این حدیث آمده است: «اذا احبنى احببته» اگر بنده مرا دوست بدارد، من او را دوست خواهمداشت. «و حببته الى خلقى» مخلوقاتم را وادار خواهم کرد او را دوست بدارند؛ «و افتح عین قلبه الى جلالى و عظمتى» و چشم دلش را به عظمت و جلال خودم باز خواهم کرد. عظمت و جلال خدا در عالم پر است؛ «فلا اخفى علیه علم خاصة خلقى» بندگان مخصوصم را با هم آشنا میکنم؛ «فاناجیه فى ظلم اللیل و نور النهار» و در تاریکی شب و روشنی روز با او نجوا میکنم. نجوا یعنی سخن گفتن پنهانی. شما اینجا نشستی و مرا نگاه میکنی ولی در آنجا نشستی و صحبت میکنی.
*ذکر خاطرهای از آیتالله حقشناس
این استاد اخلاق نجوا را پنهانی سخن گفتن معنا و تصریح کرد: چنین فردی مانند پیامبر(ص) زندگی روزمرهاش را دارد، مشغول کار و فعالیت است اما مناجاتش هم برقرار است و در ذکر دائم است. «حتى ینقطع حدیثه مع المخلوقین» دیگر با مخلوقات من حرف نمیزند. با مردم حرف میزند ولی حرف نمیزند. ماجرایی نقل کردهام از آیتالله حقشناس که نهار منزل ما در مشهد بودند، ایشان سؤال پرسیدند که غذا را چطور درست کردی؟ من شروع به گفتن کردم و در بین پاسخ متوجه شدم که مرا نگاه میکنند ولی گویا که اینجا نیستند. من صحبتم را قطع کردم؛ وقتی ایشان برگشتند، نپرسیدند که چی بود؟
آیتالله جاودان به ذکر یک داستان دیگر در همین زمینه پرداخت و گفت: فردی به بزرگی خدمت کرده بود. مثلا سه یا چهار ماه آن بزرگ مریض بود و این فرد به او خدمت کرده بود. وقتی حال او بهتر شد، به فردی که خدمتش کرده بود گفت به تو چه بدهم؟ گفت من یک چیز دیگر از شما میخواهم. آن بزرگ به او گفت برو و فردا بیا. فردا که آمده بود دید آن مرد بزرگ به روی جانماز نشسته بود. او هم کنارش نشست. همانطور که نشسته بود، آن بزرگ به روی زانوی این فرد زد و روح او از بدنش بیرون آمد و تا نزدیکی طبقه اول بهشت بالا رفتند. مکانهای بسیار زیبا و صداهای بسیار خوشی آنجا بود که بهترین صداهای روی زمین نسبت به آن مانند صدای گوش دراز بود. باور کنید آنجا طبقه اول هم نبوده.
وی در ادامه حدیث معراج به تشریح «و اسمعه کلامى و کلام ملائکتى و اعرفه سرى الذى سترته عن خلقى و البسه الحیاء حتى تستحیى منه الخلق کلهم» پرداخت و اظهار داشت: سخن خود را به گوش او میگویم و با او حرف میزنم و ملائکه من با او حرف میزنند و سرّ خود را با او در میان میگذارم. در بعضی روایات آمده که سرّ قَدَر را میفهمد. یعنی چرایی همه چیز را میفهمد هیچ سوالی برایش باقی نمیماند.
* گناهان نمیگذارند مزه نماز را بچشیم
به گفته این استاد اخلاق، همه این برکات از سکوت ناشی میشود. این بسیار سخت است اما اگر ما بتوانیم در ماه رمضان از چشم و گوش و زبانمان مراقبت کنیم، روزهمان قبول است و کمی از مزه ماه رمضان که خیلی عظیم است را میچشیم. مزهای که، کم آن هم خیلی زیاد است. توصیه این است که بیشتر مواظبت کنیم.هر چه بیشتر مواظبت کند، بهرهاش بیشتر میشود. یکی از بهرههای ماه رمضان این است که گناهان بخشیده میشود و در روایات متعددی آمده که در هر افطار و هر شب جمعه و نیمه ماه و هر احیاء هزاران هزار نفر بخشیده میشوند. انشاءالله ما هم بین آنها باشیم. اگر گناهان بخشیده و پاک شوند آن وقت مزه نماز را خواهیم چشید. زیرا گناه است که نمیگذارد مزه نماز را بچشیم.
*باید با کمک خدا گناه را ترک کرد
وی افزود: یک کار خیلی خوب که انسان بتواند بکند این است که قول ترک یک گناه را بدهیم. به خدا هیچ وقت قول ندهید چون اگر قول بدهید، شما را به خودتان وا میگذارد که به قولت عمل کنی؛ باید قول بدهی به کمک و مدد خداوند. خدایا به مدد تو این کمک را دیگر نمیخواهم بکنم.
این استاد اخلاق با تاکید بر اینکه نباید در مناجات کم گذاشت، گفت: شاید آن یکی را که کم گذاشتی، بشود قبول شود. ما کلمه را میگوییم و اوست که باید ببخشد. شاید این یکی که گفتیم مورد قبول واقع شود.
نظرات شما عزیزان: