تبادل لینک هوشمند

برای تبادل لینک ابتدا ما را با عنوان ندای وحی و آدرس nedayevahi.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.





آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 3829
بازدید دیروز : 0
بازدید هفته : 22666
بازدید ماه : 197055
بازدید کل : 1608734
تعداد مطالب : 16947
تعداد نظرات : 80
تعداد آنلاین : 1


حدیث موضوعیاک مهدویت امام زمان (عج)اک آیه قرآناک

 
 
نویسنده : اکبر احمدی
تاریخ : یک شنبه 23 / 4 / 1396

مجروح با حالت ناامیدی به حاج قاسم گفت: « حالا که تو هم آب نداری تا در این آخرین لحظات مرا سیراب سازی، دست کم بیا مانند آقا اباعبدالله الحسین ( علیه السلام) و علی اکبر با من رفتار کن، زبان در دهانم بگذار تا شاید از رطوبت زبانت اندکی تشنگی ام برطرف شود و شاید درد و سوزم اندکی فروکش کند.»
حاج قاسم مانده بود که چه کند، تصمیم گرفتم که آخرین تقاضای رزمنده راه حق را پاسخ شایسته ای بدهد. خم شد و در حالی که قطرات اشک صورت هر دوی آنها را پُر کرده بود، ابتدا صورت برادر مجروح را چند بار بوسید و دست خود را بر سر و روی او کشید.
رزمنده ی مجروح با چشمان بی رمق خود به حاج قاسم خیره شده بود، شاید تردید داشت و گمان می کرد، حاج قاسم از این کار امتناع کند.
حاج قاسم خم شد و زبان خود را در دهان برادر مجروح گذاشت. کسی نمی داند که در آن لحظات تکان دهنده در دلهایشان چه گذشت؟ جز خداوند. این نمونه ای از حماسه و مسؤولیت و ایثار و از خودگذشتگی و ارتباط بین فرمانده و شخص تحت فرمان بود. (1)

تفقد از وضعیت نیرو

شهید احمد باقری
در اثر مصدوم شدن در منطقه، جهت مداوا برای مدتی به اصفهان عزیمت نمودم. ولی بخاطر احساس تکلیف جهت حضور در منطقه به ایرانشهر که حاج احمد باقری آن زمان مسؤول تدارکات آنجا بود، رفتم. به دلیل وضعیت خاص جسمی، مکانی را باید برای این کار انتخاب می کردم که بتوانم به عنوان آسایشگاه از آن استفاده نمایم که متوجّه شدم انبار تجهیزات و مهمات از همه جا مناسبتر است. با اینکه تجربه ای در انبارداری نداشتم، در آنجا مشغول به کار شدم.
بعد از مدتی وضع آشفته ای در انبار به وجود آمد و فکر می کردم اگر حاجی از موضوع مطلع شود، با من برخورد تندی خواهد کرد. روزی متوجّه شدم که حاج احمد به اتفاق احمد باقری وارد انبار شده اند و سرگرم سامان دادن به انبار هستند. چون در وقت ورود آنها استراحت می کردم، واقعاً غافلگیر شده بودم و با حالت شرمندگی سرم را پایین انداختم.
بعد از اتمام کار، حاجی از جرات من سؤال کرد و به جای توبیخ مرا تشویق کرد و از اینکه با آن وضع در منطقه حضور پیدا کرده ام، مرا مورد تفقد خود قرار داد، سپس خداحافظی کرد و از انبار خارج شد. (2)

خودش هم، همان تنبیه را انجام می داد

شهید حمید هاشمی
وقتی می خواست هر کدام از بچه های جلسه را به خاطر بی نظمی و شلوغ کاریش تنبیه کند، می گفت: « فلان مسافت را پا مرغی طی کن و یا اینقدر سینه خیز برو» و وقتی که آن شخص شروع به انجام فرمان می کرد، خودش نیز پشت سر او همان تنبیه را انجام می داد.
او همان شهید حمید هاشمی بود که همواره در حال تهذیب نفس بود. (3)

خودش عامل به حرفش بود

شهید محمد حسن فایده
شهید فایده، فرمانده ی گردان، قبل از عملیّات رو به بچّه ها گفت: « اگر چنانچه کسی از شما روی مین رفت و دست و پایش قطع شد، نباید صدای خود را بلند کند. زیرا دشمن متوجّه می شود و در نتیجه هر چه آتش دارد بر سر بچّه ها می ریزد. در این حالت اگر کشته شدید، دیگر شهید نیستید. چون باعث ریختن خون چندین نفر دیگر هم خواهید شد.»
یکی از رزمندگان سیم های خاردار را قطع کرد. درست در پشت همان سیم خاردارها بود که شهید « فایده» از ناحیه ی پا مجروح شد، ولی طوری وانمود کرد که هیچ کس متوجّه جراحتش نشد. (4)

پی نوشت ها :

1- ترمه نور، صص 323-321.
2- ترمه نور، صص 48-47.
3- یک جرعه آفتاب، ص 36.
4- افلاکیان، ص 278.

منبع مقاله :
مؤسسه فرهنگی هنری قدر ولایت، (1388)، سیره ی شهدای دفاع مقدس؛ 19، تهران: مؤسسه فرهنگی هنری قدر ولایت، چاپ دوم


نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:





موضوعات مرتبط: دفاع مقدس
 
 
این وب سایت جهت بسط وگسترش فرهنگ قرآنی ، با لا بردن سطح آگاهیهای دینی اعتقادی تربیتی