برای تبادل لینک ابتدا ما را با عنوان ندای وحی و آدرس nedayevahi.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.
احتمال قوي بر اعتراض عده اي از مردم و يادكرد ماجراي غدير از سوي آنان و مخفي ماندن اين واكنش - به سبب سياست ممنوعيت نقل و تدوين حديث - وجود دارد؛ ولي در عدم گستردگي اين اعتراض ها ترديدي نيست!
با توجّه به ماجراي غدير و تأكيد پيامبر اكرم صلي الله عليه وآله بر تعيين جانشين، انتظار اعتراض گسترده، نامعقول نمي نمايد؛ بنابراين واكنشي چنين محدود، چگونه توجيه مي شود؟ براي يافتن سرنخ هاي تاريخي اين مشكل، بايد موقعيت زماني اين قطعه از تاريخ و نيز سير جريان هاي سياسي و اجتماعي از زمان واقعه تا وفات پيامبرصلي الله عليه وآله به دقت بررسي شود. بر اين اساس، پي گيري بحث در محورهاي زير ضرورت دارد:
يكم. قبل از تشكيل دولت مدينه به دست پيامبر اكرم صلي الله عليه وآله، مردم شهرهاي بزرگ حجاز و باديه ها تحت نظام قبيله اي به سر مي بُردند.
در اين نظام سرآمد بودن در صفاتي چون سنّ، سخاوت، شجاعت، بردباري و شرافت معيار گزينش رهبر به شمار مي آمد و رهبر قبيله حق نداشت جانشيني از ميان فرزندان و خويشان خود برگزيند.
دوم. رسول خدا نخستين كسي بود كه در اين سرزمين، نهادي به نام «دولت» پديد آورد و ارزش هاي فرا قبيله اي ارائه داد. آن حضرت توانست قبايل مختلف شهرها و باديه هاي منطقه را تحت يك نظام واحد متمركز سازد. مردم كه ايشان را پيامبري آسماني مي دانستند، تشكيل دولت از سوي او را امري الهي به شمار آوردند و در برابر آن مقاومت قابل توجّهي نشان ندادند.
سوم. اسلام پيش از فتح مكه، به گونه اي روز افزون در ميان مردم شهرها و باديه ها گسترش يافت تا جايي كه سال بعد (نهم هجرت) عام الوفود (سال هيأت ها) نام گرفت؛ يعني، سالي كه مردم دسته دسته در قالب هيأت هاي مختلف، نزد پيامبر اكرم صلي الله عليه وآله مي شتافتند و اسلام خويش را آشكار مي ساختند. البته انگيزه همه اين هيأت ها، معنوي نبود و همه تازه مسلمانان ايمان قلبي نداشتند.
چهارم. يكي از آموزه هاي اسلامي - كه پذيرش آن براي مردم دشوار مي نمود - مسئله تعيين جانشين بود؛ زيرا:
الف. مردم فقط پيامبرصلي الله عليه وآله را داراي بُعد الهي مي دانستند و حكومت فرا قبيله اي اش را مي پذيرفتند. در نگاه آنان، جانشين آن حضرت از چنين ويژگي اي برخوردار نبود.(براي اطلاع بيشتر ر.ك: جعفريان، رسول، تاريخ تحول دولت و خلافت (از بر آمدن اسلام تا برافتادن سفيانيان)، ص 27 به بعد.)
ب. هنوز بسياري از مردم خود را به اطاعت محض از دستورهاي دنيوي آن حضرت مقيّد نمي دانستند؛ چنان كه در مواردي چون صلح حديبيه (واقدي، محمد بن عمر، المغازي، ج 1، ص 606 و 607. در اين كتاب پس از نقل اعتراض عُمر از وي چنين نقل كرده است: «[من عمر] چنان در شك افتادم كه از آغاز اسلام خود تا آن هنگام، در چنين شكي فرو نرفته بودم».) و تقسيم غنايم حنين (ابن اثير، ابوالحسن علي بن عبدالواحد، الكامل في التاريخ، ج 1، ص 631.)، واكنش اعتراض آميز نشان دادند!
ج. بسياري از مردم اطاعت از فرمان هاي دنيوي مربوط به بعد از زندگاني پيامبر را نمي پذيرفتند؛ زيرا هنوز از آموزه هاي جاهلي - كه به رئيس قبيله اجازه تعيين جانشين نمي دهد - دل نبريده بودند؛ و طبيعي بود كه مسئله رياست دولت را از رياست يك قبيله مهم تر بدانند.
د. هنوز برخي از قريشيان تازه مسلمان، چنان مي پنداشتند كه پيامبرصلي الله عليه وآله در راستاي رقابت قبيله اي، مسئله نبوت را مطرح كرده است. اين گروه با توجّه به اقبال عمومي مردم به آن حضرت، جرأت مخالفت نداشتند؛ ولي با تعيين جانشين - به ويژه از قبيله بني هاشم - لب به اعتراض گشودند و با بهره گيري از پشتوانه فرهنگ قبيله اي مردم، اعتراض خويش را روشن تر بيان كردند.
ه . در زمان جاهليت تنها اَشرافي به مجلس مشورتي قريش (دارالندوه) راه مي يافتند كه به چهل سالگي رسيده باشند.(جعفريان، رسول، تاريخ سياسي اسلام (1)،(سيره رسول خداصلي الله عليه وآله)، (قم: الهادي، چاپ دوم، 1378)، ص 98.) بر اين بنياد، پذيرش جانشين رسول خدا - به ويژه اگر آن فرد داماد پيامبرصلي الله عليه وآله بود و كمتر از چهل سال (حضرت علي عليه السلام در آن هنگام طبق قول مشهور 33 سال داشت. )داشت - بسيار دشوارتر مي نمود.
پنجم. دو نكته ديگر، پذيرش جانشيني امام علي عليه السلام را دشوار مي ساخت:
الف. حضرت علي عليه السلام نزد قريشيان، به سبب دلاوري هايش در جنگ هايي مانند بدر و اُحُد و به خاك و خون كشيدن بزرگان قريش، چهره مثبتي نداشت. اين پديده سبب شد به تبليغات گسترده روي آورند و چهره علي عليه السلام را نزد همه اعراب منفي جلوه دهند!(عمر در اين باره مي گويد: «قوم شما (قريش) به شما، مانند نگاه گاو به كشنده اش مي نگرند»: (ابن ابي الحديد، عبدالحميد، شرح نهج البلاغه، ج 12، ص 9)
ب. مردم قبايل مختلف اين نكته را درك كرده بودند كه با توجّه به لياقت ها و استعدادهاي قبيله بني هاشم، اگر انگاره «جانشيني» در ميان آنان تثبيت شود، هرگز از آن خاندان بيرون نخواهد رفت.
ششم. نگاه پيامبر اكرم صلي الله عليه وآله به جانشيني حضرت علي عليه السلام، الهي و فراتر از روابط قبيله اي و خويشاوندي بود؛ زيرا آن حضرت صلي الله عليه وآله به حفظ آيين وحي مي انديشيد و طبيعي است كه آشناترين فرد به كتاب و سنت و شجاع ترين و كوشاترين شخص در راه گسترش اسلام را برگزيند. البته پيامبر اكرم صلي الله عليه وآله با وضعيت جامعه آشنا بود؛ از اين رو، از آغاز رسالت، در موقعيت هاي گوناگون و با بيان هاي متفاوت، ويژگي هاي حضرت علي عليه السلام را ياد آور مي شد و از جانشيني او سخن به ميان مي آورد.(براي اطلاع از اين موارد، ر.ك: ري شهري، محمد و همكاران، موسوعة الامام علي بن ابي طالب في الكتاب و السنة و التاريخ، ج 2.) آن بزرگوار، سرانجام از سوي خداوند مأمور شد در بزرگ ترين اجتماع مسلمانان - كه برخي شمار آنها را بيش از يكصد هزار تن دانسته اند - آشكارا اين مسئله را اعلام كند(الغدير، ج 1، ص 214.) و دغدغه مخالفت جامعه را ناديده بگيرد. قسمتي از آيه 67 سوره مائده - كه از اين دغدغه پيامبر پرده برداشته و به وي ايمني مي بخشد - چنين است: « ... واللَّه يَعْصمك مِنَ النّاسِ» ؛ «خداوند تو را از [ شرّ] مردم نگه مي دارد».
در اين عبارت، دو واژه «عصمت» و «ناس» بسيار راهگشا است. خداوند پيامبرصلي الله عليه وآله را از چه چيزي حفظ مي كرد و «ناس» چه كساني بودند؟
با توجّه به واقعيت خارجي و ايمن نماندن پيامبرصلي الله عليه وآله از شرّ زبان مردم و نيز با توجّه به اينكه سرانجام مسئله جانشيني امام علي عليه السلام به سامان نرسيد، بعيد نمي نمايد كه مراد از واژه «يعصمك»، نگه داري پيامبرصلي الله عليه وآله از هجوم فيزيكي و يكباره مردم باشد؛ چنان كه واژه «ناس» بر مردم عادي دلالت دارد و با توجّه به اكثريت نو مسلمان آن زمان، به حمل اين لفظ بر خلاف ظاهر نيازمند نيستيم.
هفتم. تاريخ درباره بسياري از حوادثِ مقطع زماني بين غدير و وفات پيامبراكرم صلي الله عليه وآله ساكت مانده است؛ امّا كالبد شكافي دو پديده مهم آن عصر، شدت اهتمام پيامبر اكرم صلي الله عليه وآله بر گزينش جانشين و گستره تلاش هاي مخالفان آن حضرت را آشكار مي سازد. اين پديده ها عبارت است از: سپاه اسامه و مخالفت با نگارش وصيت مهم رسول خدا.
7-1. پيامبر اكرم در واپسين روزهاي زندگي اش، فرمان داد لشكري عظيم به فرماندهي جواني نورس به نام اسامة بن زيد، به سمت دورترين مرزهاي كشور اسلامي (مرزهاي روم) رهسپار شود.(واقدي، محمدبن سعد كاتب، طبقات الكبري، ترجمه محمود مهدوي دامغاني، ج 4، صص 54-58.) بررسي دقيق اين جريان، نشان مي دهد رسول خداصلي الله عليه وآله در راستاي تثبيت جانشيني حضرت علي عليه السلام به چنين اقدامي دست يازيد؛ زيرا:
الف. در آن هنگام و در آستانه وفات پيامبر اكرم صلي الله عليه وآله، خالي كردن مركز حكومت از نيروهاي نظامي و فرستادن آن به دورترين نقاط، به صلاح جامعه نبود؛ چون احتمال مي رفت پس از وفات پيامبر اكرم صلي الله عليه وآله، بسياري از نومسلمانان قبايل اطراف سر به شورش بردارند و كيان جامعه اسلامي در معرض تهديد قرار گيرد. آنچه اين تصميم گيري را در نظر آن حضرت منطقي جلوه مي داد، دور ساختن مخالفان جانشيني حضرت علي عليه السلام از مدينه بود.
ب. انتصاب جواني هجده ساله،(همان، ص 55.) به مقام فرماندهي لشكر و عدم توجّه به اعتراضات اصحاب، جز از كار انداختن مهم ترين (همان، ص 54 و 56.)
دستاويز مخالفان جانشيني امام علي عليه السلام هيچ توجيهي نداشت؛ زيرا اسامة بن زيد از جهاتي چون سابقه مسلماني، شرافت، شجاعت و كارداني سر آمد اصحاب به شمار نمي آمد و از نظر سني حدود پانزده سال از علي عليه السلام كوچك تر بود. حال با توجّه به آنكه در بسياري از ويژگي ها با حضرت علي عليه السلام قابل مقايسه نمي نمود، در مقام فرماندهي سپاهي عظيم و متشكل از بزرگان صحابه - مانند ابوبكر، عمر، ابو عبيده جراح، عثمان، طلحه، زبير، عبدالرحمان بن عوف و سعد بن ابي وقاص - قرار گرفت.
ج. دقّت در تركيب سپاه اسامه نشان مي دهد تمام كساني كه احتمال داشت با جانشيني حضرت علي عليه السلام مخالفت ورزند، ملزم بودند در اين سپاه شركت جويند.(مظفر، محمدرضا، السقيفه، ص 81 و 77.) حتي كساني كه به بهانه بيماري پيامبر اكرم صلي الله عليه وآله از اردوگاه به مدينه باز مي گشتند، با جمله تأكيدي «لعن اللَّه من تخلف عن جيش اسامة»(شهرستاني، محمد، الملل و النحل، ج 1، ص 14.) روبه رو مي شدند. در مقابل، ياران و موافقان جانشيني حضرت علي عليه السلام چون عمار، مقداد و سلمان از حضور در اين سپاه معاف گشته و ملزم شدند در مدينه به سر برند.(السقيفه، ص 81.)
7-2. يكي از پديده هايي كه در واپسين روزهاي حيات پيامبر اكرم صلي الله عليه وآله تحقّق يافت، پيشگيري از نگارش وصيت بود. رسول خدا در آن روزها - كه احتمالاً با بالاگرفتن زمزمه هاي مخالفت با جانشيني امام علي عليه السلام به شدت نگران اوضاع شده بود - دستور داد ابزار نوشتن آماده سازند تا سندي صريح و ماندگار برجاي گزارد و از گمراهي امت جلوگيري كند. مخالفان كه اين دستور را با نقشه هاي چند ماهه خويش ناسازگار مي ديدند، به شدت نگران شدند و با هذيان گو خواندن كسي كه جز وحي چيزي بر زبان نمي راند، از نگارش اين سند جلوگيري كردند!!
تاريخ در اينجا تنها از يك تن نام مي بَرد؛(البكري، عبدالرحمن، من حياة الخليفة عمربن الخطاب، صص 101 - 107) امّا آشكار است كه تنها يك نفر - بي آنكه جرياني نيرومند پشتيبانش باشد - نمي تواند با رسول خداصلي الله عليه وآله مقابله كند. از اين رو بعضي از نصوص، گوينده اين عبارت را جمع دانسته، از كلمه «قالوا» استفاده كرده اند.(همان، ص 104.)
هشتم. نخستين تشكيل دهندگان جلسه براي خلافت - كه با هدف تعيين خليفه اي جز حضرت علي عليه السلام در سقيفه گرد آمدند - انصار به شمار مي آمدند. آن هم انصاري كه در همه جا به پيروي محض از پيامبر اكرم صلي الله عليه وآله زبانزد بودند و دوستي آنها با خاندان آن حضرت به ويژه حضرت علي عليه السلام - بر همگان ثابت است.
چرا انصار با اين عجله، آن هم در حالي كه هنوز بدن پيامبر اكرم صلي الله عليه وآله غسل داده نشده بود، جلسه تشكيل دادند؟ شواهد تاريخي، نشان مي دهد انصار هرگز از جانشيني شخصيتي مانند حضرت علي عليه السلام، هراسناك نبودند و او را ادامه دهنده راه پيامبر اكرم صلي الله عليه وآله مي دانستند.
به نظر مي رسد آنان دريافته بودند شانسي براي به قدرت رسيدن حضرت علي عليه السلام وجود ندارد. سرپيچي ياران بزرگ پيامبر اكرم صلي الله عليه وآله از حضور در سپاه اسامه و نيز مخالفت آنان با نگارش وصيت از سوي پيامبر اكرم صلي الله عليه وآله و به احتمال فراوان، حوادث ديگري كه تاريخ ما را از آن بي خبر گذاشته است، انصار را به اين نتيجه رسانده بود كه مهاجران، انديشه به دست گرفتن حكومت را در سر مي پرورانند و احتمال دارد قريشياني كه سرانشان در نبرد با نيروهاي انصار كشته شده بودند، با بهره گيري از پيوند نزديك قريش و مهاجران، در پي انتقام بر آيند. بنابراين، به سقيفه شتافتند تا طرفداران غصب حق حضرت علي عليه السلام را دست كم از به دست گرفتن كامل قدرت باز دارند و به منظور حفظ جامعه انصار از توطئه هاي آتي، سهمي از قدرت به دست آورند.
پس انصار و مردم مدينه، همگان حادثه غدير را به ياد داشتند و دلالت آن بر تعيين جانشين را مسلم مي دانستند؛ امّا مشاهده تلاش هاي كساني كه در جهت مخالفت علني با غدير گام بر مي داشتند و حركت طرفداران آن واقعه آسماني را به شديدترين روش ممكن سركوب مي كردند، آنها را از هرگونه تلاش در جهت احياي ياد غدير باز مي داشت.
بنابراين، فارغ از اينكه وظيفه مردم چه بوده است؛ با بررسي اوضاع اجتماعي تا حدي طبيعي مي نمايد كه در اين زمان شاهد اعتراض عموم مردم و استدلال آنها به اين حادثه مهم تاريخي نباشيم؛ زيرا آنان با توجّه به زمينه هاي قبلي، تلاش و استدلال خود را آب در هاون كوفتن مي ديدند.