امامت امام علي عليه السلام در سنجش خرد (1)
 

تبادل لینک هوشمند

برای تبادل لینک ابتدا ما را با عنوان ندای وحی و آدرس nedayevahi.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.





آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 8831
بازدید دیروز : 7590
بازدید هفته : 17280
بازدید ماه : 70558
بازدید کل : 10462313
تعداد مطالب : 16946
تعداد نظرات : 80
تعداد آنلاین : 1


حدیث موضوعیاک مهدویت امام زمان (عج)اک آیه قرآناک

 
 
نویسنده : اکبر احمدی
تاریخ : شنبه 28 / 9 / 1396

در اين نوشتار شرط هايي را که اهل سنّت در تعيين امام بيان کرده اند بررسي مي کنيم تا ببينيم آن ويژگي هاي لازم براي جانشيني پس از رسول خدا صلي الله عليه و آله در چه کسي وجود داشته است.
البته ما در اين بررسي از روش شيعيان در تعيين امام چشم پوشي مي نماييم و بنا بر همان روش اهل سنّت درباره اين ويژگي ها گفت و گو کرده و با دقّت آن ها را بررسي مي نماييم.

1. علم و دانش

نخستين شرطي که اهل سنّت در امام لازم مي دانند علم و دانش اوست؛ يعني بايد امام به اصول و فروع دين آگاهي کامل داشته باشد، به گونه اي که بتواند براي حقانيّت اين دين، دليل و برهان بياورد. اگر شبهه اي وارد کردند قدرت فکري او بايد به اندازه اي باشد که بتواند در برابر شبهه ها و اشکال هايي که از ناحيه ي مخالفان مطرح مي شود، ايستادگي کرده و آن ها را برطرف کند.

2. شجاعت و دليري

دومين شرطي که اهل سنّت در امام لازم مي دانند، شجاعت و دليري است.
امام بايدبه گونه اي شجاع باشد که بتواند در تمام جنگ ها حاضر شود و لشکر اسلام را براي نبرد با دشمن آماده کند و در صورت حمله ي دشمن، نه تنها جبهه ي جنگ را ترک نکند؛ بلکه با تمام قدرت در برابر حمله ي آن ها بايستد و از حريم دين و جماعت مسلمانان دفاع کند.

3. عدالت و دادگري

سومين شرط در امام، عدالت است؛ يعني امام بايد در راه و روش و زندگي کردن با مردم، عدالت داشته باشد. در جايي که مي خواهد بين مسلمانان داوري کند، به عدالت قضاوت کند، بيت المال را ميان مسلمانان عادلانه تقسيم نمايد و در تمام کارهاي شخصي و اموري که مربوط به همه ي مسلمانان مي شود عدالت را رعايت کند.
تمام دانشمندان اهل سنّت در کتاب هاي خود اين سه شرط را براي امام آورده اند و بنا بر ديدگاه آن ها کسي که به انتخاب مردم به مقام امامت مي رسد بايستي آن ها را دارا باشد.

نمونه اي از ديدگاه دانشمندان اهل سنّت

براي آگاهي از ديدگاه دانشمندان اهل سنّت به نمونه اي اشاره مي نماييم. در کتاب المواقف في علم الکلام و شرح المواقف که مهم ترين کتاب در علم کلام در ميان اهل سنّت است، چنين آمده است:
مقصد دوم: شروط امامت.
تمام عالمان بر اين اعتقادند که فردي براي امامت و رهبري مردم شايستگي دارد که در اصول و فروع دين به مقام اجتهاد رسيده و در دين مجتهد باشد تا مسائل و امور دين را بيان کند و در برابر شبهاتي که در دين وارد مي شود بايستد و با دليل و برهان آن ها را پاسخ داده و از دين خود دفاع کند.
امام بايستي در امور و مسائل اختلافي که به او رجوع مي شود چنان قدرتي داشته باشد که با يک فتوا و يا حکم، اختلاف ميان مسلمانان را برطرف کرده و نظام جامعه را در اختيار خود بگيرد؛ چرا که از مهم ترين اهداف امامت همين مسأله است که در مرحله ي نخست اعتقادات ديني را با قدرت علمي خود حفظ کند و براي حل شبهه ها، دليل و برهان کافي در اختيار داشته باشد و در مرحله ي دوم اختلافات و دشمني هاي ميان مسلمانان را با درايت کامل از ميان بردارد و در قضاوت کردن بين آن ها عدالت را رعايت کند. اين شرطي است که هرگز امامت بدون آن کامل نمي شود».(1)
بنابراين با توجه به اين بيان، امام بايستي داراي دو شرط باشد:

1. علم؛

2. شجاعت.

البتّه در جاي ديگر در کتاب المواقف و شرح المواقف چنين آمده است:
«در مقابل گفته مشهور، عدهّ اي گفته اند: اين اوصاف لازم نيست در امام جمع باشد؛ زيرا که هم اکنون کسي نيست که صاحب همه ي اين ويژگي ها باشد».
گفتني است که اين کتاب در قرن هفتم يا هشتم هجري نوشته شده است. در ميان کساني که در آن زمان حکومت مي کردند اين صفات جمع نبوده است. از اين رو اهل سنّت بايد اين شرط ها را در امام لازم ندانند و به امامت نادانان و ترسو حتّي گناه کار و آلوده عقيده داشته باشند. همان گونه که پيش تر اشاره شد، آنان سومين شرط امامت را عدالت و دادگري برشمرده اند. صاحب المواقف درباره ي اين شرط مي نويسد:
آري، لازم است امام عادل باشد تا به مردم ستم نکند؛ چرا که همانا شخص فاسق، گاهي اموال مسلمانان را در اهداف شخصي خود خرج مي کند و با اين عمل، حقّ ديگران از بين مي رود. پس اين ويژگي ها در امام معتبر و مورد اتفاق است.
آن گاه چنين مي گويد:
در اين جا ويژگي هاي ديگري نيز مطرح شده است؛ اما در اين که از شروط امامت هستند يا نه در ميان علما اختلاف شده است.(2)

بررسي عقلي اين ديدگاه

ما با اهل سنّت با اين ديدگاه بحث مي کنيم که از نظر عقلي اين سه شرط را در امام لازم بدانيم. از طرفي فرض مي کنيم که انتخاب امام، با رأي و اختيار مردم صورت مي گيرد؛ از اين رو تنها اختلاف ما درباره ي امام پس از رسول خدا صلي الله عليه و آله است؛ چرا که ما مي گوييم امام پس از پيامبر، علي بن ابي طالب عليهما السلام است و آنان به امامت ابوبکر عقيده دارند.
اکنون سخن در اين است که ويژگي هايي را که همه ي اهل سنّت در امام لازم مي دانند و مي گويند مردم بايد کسي را انتخاب کنند که هر سه شرط را دارا باشد؛ آيا اين ويژگي ها در علي بن ابي طالب نيز بوده است، يا به ابوبکر اختصاص دارد؟
البته ما در اين جا با چشم پوشي از کتاب و سنّت بحث مي کنيم؛ زيرا قرآن، سنّت پيامبر و دليل هاي ديگر، بيان گر امامت علي بن ابي طالب عليهما السلام بوده و آن را به اثبات مي رسانند.
عقل مي گويد: سرپرست و راهنماي يک جمعيّت و جانشين پيامبر خدا صلي الله عليه و آله بايد همه ي اين ويژگي ها را دارا باشد، ما نيز هماند اهل سنّت همه ي اين اوصاف را در امام لازم مي دانيم، گرچه عصمت امام نيز که مرتبه اي بالاتر از عدالت است در نزد ما معتبر است؛ ولي در همان ويژگي هايي که آنان قبول دارند بحث کرده و از روش خود چشم پوشي مي کنيم.
اکنون مي گوييم: اگر اين ويژگي هايي که در نزد اهل سنّت معتبر است در علي بن ابي طالب جمع باشد، او امام و پيشوا خواهد بود و اگر در فرد ديگري باشد او چنين شايستگي را دارد و اگر اين ويژگي ها در هر دو فرد جمع باشد، بررسي مي کنيم که کدام يک اين ويژگي ها را در بالاترين مرتبه اش داراست تا او را به عنوان امام برگزيده و بر ديگري مقدّم کنيم. در غير اين صورت اگر شخصي را که بهتر است، کنار زده و ديگري را بر او مقدّم کنيم از نظر عقلي کار قبيحي خواهد بود، با اين که قرآن در اين باره مي فرمايد:
«أَفَمَن يَهدي إِلَي الحَقِّ أَحقُّ أَن يُتَّبَعَ أَمَّ لا يَهدِي»؛(3)
آيا کسي که به حق هدايت مي کند براي پيروي شايسته تر است يا آن کس که هدايت نمي شود مگر هدايتش کنند؟
به راستي آيا شخص عالم و آگاه، براي راهنمايي مردم سزاوارتر است يا کسي که نادان و بي خرد است؟
بر فرض اين که هر دو رهبر عالِم باشند، آيا کسي که آگاه تر است مقدم است يا نه؟
آيا کسي که عادل است شايستگي رهبري مردم را دارد يا کسي که به مردم ظلم روا مي دارد؟
آري، ما براي پاسخ اين پرسش ها بايد به عقل و عقلا رجوع کنيم که سخن ما نيز در همين زمينه است.
اهل سنّت مي گويند که اين ويژگي ها مورد اتفاق دانشمندان است؛ اما در اين که امام، هاشمي و يا قريشي باشد، معصوم و يا آزاد باشد، اختلاف وجود دارد. گرچه آنان حديثي را به رسول خدا صلي الله عليه و آله نسبت مي دهند که آن حضرت به پيروي از کسي که بر مسلمانان ولايت دارد امر کرده است هر چند آن حاکم، برده باشد.
ويژگي عصمت را نيز شيعيان معتقدند؛ ولي ديگران لازم نمي دانند و در ديگر صفات نيز اختلاف شده است، همان گونه که گفتيم اهل سنّت فقط درباره سه ويژگي اتفاق نظر دارند: علم، شجاعت و عدالت که محور پژوهش ما بر اين ويژگي ها مي چرخد.

ويژگي هاي اميرمؤمنان علي عليه السلام:

يکم. علم و دانش

پيش تر گفتيم که نخستين شرطي که همه ي دانشمندان اهل سنّت در امام لازم مي دانند علم و دانش اوست.
ما در اين بخش سيره و زندگي اميرمؤمنان علي عليه لاسلام و ابوبکر و آن چه را که درباره ي حضرت علي عليه السلام و ابوبکر گفته شده است بررسي مي کنيم تا روشن شود جايگاه علمي علي عليه السلام و ابوبکر کجاست و رسول خدا صلي الله عليه و آله، اصحاب پيامبر و ديگر انديشمندان اسلامي درباره ي علي بن ابي طالب عليهماالسلام و ابوبکر چه گفته اند.
البته ما هرگز به گفته هاي آن دو درباره ي خودشان نظر نداريم که اميرمؤمنان علي عليه السلام مي فرمايند:
علّمني رسول الله صلي الله عليه و اله ألف باب من العلم يفتح لي من کلّ باب ألف؛(4)
رسول خدا صلي الله عليه و آله هزار نکته ي علمي را براي من روشن ساختند که از هر نکته و حقيقت آن هزار حقيقت ديگر گشوده مي شود.
چرا که فرض ما اين است که اين حديث از شخص علي عليه السلام نقل شده است. در روايت ديگري آمده که حضرت علي عليه السلام بارها مي فرمود:
سلوني قبل أن تفقدوني؛(5)
پيش از اين که از ميان شما بروم از من بپرسيد.
و حال ان که هرگز ابوبکر در طول زندگي خويش چنين جمله اي را به زبان نياورده است.
ما گرچه در جاي خود درباره ي اين روايات که اهل سنّت نيز نقل کرده اند بحث خواهيم کرد؛ ولي هم اکنون سخنان ديگران را درباره حضرت علي عليه السلام و ابوبکر بررسي مي کنيم تا پس از آن بتوانيم هر کدام را که شايسته تر است براي امر امامت و رهبري مردم انتخاب کنيم.

ويژگي هاي علمي علي عليه السلام از ديدگاه پيامبرخدا صلي الله عليه و آله

1. دروازه دانش نبوي

اکنون درباره نخستين شرطي که در امام لازم است بحث مي کنيم که همان علم و قدرت کافي براي استدلال کردن و دليل و برهان آوردن است.
حال بايد ديد اين شرط مهم و اساسي براي امامت، در چه کسي وجود داشته است و اخبار و احاديثي که از رسول خدا صلي الله عليه و آله رسيده، اين فضيلت را براي کدام يک از اصحاب خود ثابت کرده است.
تمام دانشمندان اهل سنّت در کتاب هاي خود اين حديث شريف را از رسول خدا صلي الله عليه و آله آورده اند که ايشان فرمودند:
أنا مدينة العلم و عليّ بابها؛
من شهر علم و دانش هستم و علي دروازه ي آن است.
ما نام تمامي کساني که اين حديث را در کتاب هايشان آورده اند ذکر مي کنيم:
1. عبدالرزاق بن همّام صنعاني؛
2. يحيي بن مَعين. کسي که پيشوا در علم رجال و خدشه نمودن در اسناد حديث است؛ ولي با اين وجود، اين حديث را رد نکرده و آن را صحيح دانسته است؛
3. احمد بن حنبل؛
4. تِرمذي؛
5. ابوبکر بزّار؛
6. محمّد بن جرير طبري؛
7. طبراني؛
8. ابوالشيخ؛
9. ابن سقّا واسطي؛
10. ابن شاهين؛
11. حاکم نيشابوري؛
12. ابن مردويه؛
13. ابونعيم اصفهاني؛
14. ماوردي؛
15. خطيب بغدادي؛
16. ابن عبدالبر؛
17. سمعاني؛
18. ابن عساکر؛
19. ابن اثير جزري؛
20. ابن نجّار؛
21. جلال الدين سيوطي؛
22. قسطلاني؛
23. ابن حجر مکي؛
24. متقي هندي؛
25. ملا علي قاري؛
26. مَنّاوي؛
27. زرقاني؛
28. شاه ولي الله دهلوي.
همه ي اينان و عالماني ديگر در کتاب هايشان روايت کرده اند که رسول خدا صلي الله عليه و آله در شأن و منزلت علي عليه السلام چنين فرمود:
أنا مدينة العلم و علي بابها؛(6)
من شهر علم و دانش هستم و علي دروازه ي آن است.
حال که اين فضيلت براي حضرت علي عليه السلام ثابت شد، اين سؤال مطرح مي شود که آيا پيامبراکرم صلي الله عليه و آله براي غيراميرمؤمنان نيز چنين سخني فرموده است يا نه؟

2. درِ خانه ي حکمت

يکي ديگر از سخناني که رسول خدا صلي الله عليه و آله در حقّ علي بن ابي طالب عليهماالسلام فرمودند اين است که:

أنا دارالحکمة و علي بابها؛

من خانه ي حکمت هستم و علي در آن خانه است.
اين حديث را نيز بيشتر دانشمندان عامّه نقل کرده اند؛ از جمله:
1. احمدبن حنبل؛
2. تِرمذي؛
3. محمّد بن جرير طبري؛
4. حاکم نيشابوري؛
5. ابن مردويه؛
6. ابونعيم اصفهاني؛
7. خطيب تبريزي؛
8. علائي؛
9. فيروزآبادي؛
10. ابن جَزَري؛
11. ابن حجر عسقلاني؛
12. جلال الدين سيوطي؛
13. قسطلاني؛
14. صالحي دمشقي؛
15. ابن حجر مکّي؛
16. متّقي هندي؛
17. مَنّاوي؛
18. زرقاني؛
19. ولي الله دهلوي و ديگران
همه ي اينان روايت کرده اند که پيامبراکرم صلي الله عليه و آله در حق اميرمؤمنان علي عليه السلام فرمودند:

أنا دارالحکمة و علي بابها؛(7)

من خانه ي حکمت هستم و علي در در آن خانه است.
پس از نقل اين دو حديث شريف از پيامبراکرم صلي الله عليه و آله و اتّفاق نظر تمام عالمان اهل سنّت بر صحّت آن، مي گوييم:
اگر رسول خدا صلي الله عليه و آله در حقّ علي بن ابي طالب عليه السلام چنين سخني فرموده است؛ پس چه کسي شايسته ي مقام امامت است؟
آيا اميرمؤمنان علي عليه السلام توانايي دارد که براي حقّانيت دين اسلام و دفع شبهات دليل و برهان بياورد يا کسي که در حق او چنين فضيلتي بيان نشده است؟

3. بيان موارد اختلافي

يکي ديگر از احاديثي که بر توان علمي اميرمؤمنان علي عليه السلام دلالت بيشتري دارد فرمايش رسول خدا صلي الله عليه و آله به آن حضرت است که فرمود:

أنت تبيّن لأمّتي ما اختلفوا فيه من بعدي؛

تو پس از من هر آن چه امّت در آن اختلاف دارند واضح و آشکار مي سازي.
با توجّه به اين حديث، رسول خدا صلي الله عليه و آله علي عليه السلام را حاکم و قاضي در هر اختلافي بين امّت قرار داده است؛ خواه آن اختلاف مربوط به امور دنيايي باشد و يا اختلاف هايي که در حوزه ي دين مطرح مي شود. در تمامي اين اختلاف ها، حاکم و برطرف کننده آن ها از ميان امّت، علي عليه السلام است.
اين حديث را نيز عده ي بسياري از اهل سنّت نقل کرده اند؛ از جمله:
1. حاکم نيشابوري که اين حديث را صحيح دانسته است؛
2. ابن عساکر در تاريخ مدينة دمشق؛
3. ديلمي؛
4. جلال الدين سيوطي؛
5. متّقي هندي؛
6. مَنّاوي.
گروه ديگري نيز اين حديث را روايت کرده اند(8) که چنين حديثي در حقّ هيچ يک از اصحاب رسول خدا صلي الله عليه و آله بيان نشده است.

4. گوش شنوا

در روايتي آمده است: زماني که آيه «وَتَعِيَها أُذُنٌ واعِيَةٌ»؛(9)«و گوش هاي شنوا آن را دريابد و بفهمد» نازل شد، ديديم که پيامبراکرم صلي الله عليه و آله فرمودند:
أنّ عليّاً هوالاُذن الواعية؛
به راستي که علي همان گوش شنوايي است که آن را به خاطر مي سپارد.
پس قلب مقدّس اميرمؤمنان علي عليه السلام ظرف است براي آن چه از طرف خداوند متعال نازل مي شود و ايشان، همان کسي است که تمام حقايق جهان هستي را به خاطر مي سپارد و حامل علم رسول خدا صلي الله عليه و آله خواهد بود. اين حديث را مي توان در کتاب هاي ذيل جست و جو کرد:
1. تفسير طبري؛
2. تفسير الکشّاف؛
3. تفسير رازي؛
4. تفسير الدرّ المنثور.
جلال الدين سيوطي در همين کتاب، اين حديث را از سعيدبن منصور، ابن جرير، ابن منذر، ابن ابي حاتِم، ابن مردويه، ابن عساکر، واحدي و ابن نجّار روايت کرده است.
5. حلية الأولياء؛
6. مجمع الزوائد و کتاب هاي ديگر.(10)

5. بهترين داور

رسول خدا صلي الله عليه و آله در حديثي ديگر فرمودند:
أقضاکم علي؛
بهترين شما در امر قضاوت و داوري علي است.
همان طور که صاحب شرح المواقف گفت علّت نياز ما به امام اين است که در همه ي اختلافات، درگيري ها و مشکلات بايد به کسي رجوع کنيم که اختلاف را از بين مردم بردارد و با عدالت در ميان آنان داوري کند. در اين حديث پيامبراکرم صلي الله عليه و آله مي فرمايند:

أقضاکم علي؛

بهترين شما در امر قضاوت و داوري علي است.
چنين سخني جز براي اميرمؤمنان علي عليه السلام، در حق هيچ يک از اصحاب رسول خدا صلي الله عليه و آله گفته نشده است.
اين حديث در اين کتاب ها آمده است:
1. صحيح بخاري؛
2. مسند احمد بن حنبل؛
3. المستدرک علي الصحيحين؛
4. سنن ابن ماجه؛
5. الطبقات الکبري؛
6. الإستيعاب؛
7. السنن الکبري؛
8. مجمع الزوائد؛
9. حلية الأولياء؛
10. أُسد الغابه؛
11. الرياض النضره و کتاب هاي ديگر.
حال گناه ما چيست اگر بگوييم تنها کسي که براي امامت و رهبري مردم صلاحيّت دارد علي بن ابي طالب عليهماالسلام است؛ حتي اگر اين امر به مردم هم واگذار شود و آن ها بخواهند کسي را براي امامت و پيشوايي انتخاب کنند بايد اميرالمؤمنين عليه السلام را برگزينند؛ چرا که ضابطه هايي که اهل سنّت در علم کلام مطرح کرده اند و آن ها را در امام لازم و واجب مي دانند در هيچ انساني جز فرزند ابي طالب پيدا نمي شود.
آن چه تاکنون به اختصار بيان شد سخنان رسول خدا صلي الله عليه و آله درباره ي جايگاه و مقام علمي اميرمؤمنان علي عليه السلام بود. از اين سخنان استفاده مي شود که آن کسي که مي تواند در دفاع از آيين نوراني اسلام دليل و برهان بياورد و شبهه هاي مطرح شده را دفاع کند علي بن ابي طالب عليهماالسلام است و اوست که از طرف رسول خدا صلي الله عليه و آله در همه ي اختلاف ها و درگيري ها مرجع قرار داده شده و تنها کسي است که پس از رسول خدا صلي الله عليه و آله با علم و دانش سرشارش اختلاف ها را از ميان برمي دارد.

پي نوشت ها :

1. شرح المواقف: 349/8.
2. همان
3. سوره ي يونس: آيه ي 35.
4. کنزالعمّال: 114/13، حديث 36372 و ص 165، حديث 36500.
5. اين حديث را احمد بن حنبل در کتاب فضائل اميرالمؤمنين عليه السلام و ابن سعد، ابن عبدالبرّ و ديگران نقل کرده اند:ر.ک: الاستيعاب: 1103/3، الرياض النضره: 166/2 و 167، الصواعق المحرقه: 196.
6. تهذيب الآثار، مسند الإمام علي عليه السلام: 105، حديث 173، سنن ترمذي. آن سان که در جامع الأُصول: 657/8 و تاريخ الخلفاء سيوطي: 135 و ديگر منابع آمده است. المعجم الکبير: 65/11، حديث 11061، تاريخ بغداد: 348/4، 172/7، 204/11، الاستيعاب، 1102/3، فردوس الأخبار: 76/1، أُسد الغابة: 22/4، الرياض النضرة: 159/2، تهذيب الکمال: 485/20، تاريخ جرجان، 65، تذکرة الحفاظ: 1231/4، البداية والنهايه: 358/7، مجمع الزوائد: 114/9، اتحاف السادة المتقين: 224/6، المستدرک علي الصحيحين: 126/3 و 127، ترجمة الامام علي عليه السلام من تاريخ مدينة دمشق: 464/2، حديث 984، الجامع الصغير: 415/1، حديث 2705، الصواعق المحرقه: 189، کنز العمّال: 614/11 حديث 32978 و 32979، فيض القدير: 46/3.
7. فضائل اميرالمؤمنين عليه السلام: 138 حديث 203، سنن ترمذي: 85/6، تهذيب الآثار «مسند علي عليه السلام»:104 حديث 8، حلية الأولياء: 64/1، مشکاة المصابيح: 504/2 حديث 6096، أسني المطالب: 70، الرياض النضره: 159/2، شرح المواهب اللدنيه: 129/3، الجامع الصغير: 415/1 حديث 2704، الصواعق المحرقه: 189، کنزالعمال: 600/11 حديث 32889 و 147/13 حديث 36462، فيض القدير: 46/3.
8. المستدرک علي الصحيحين: 122/3، ترجمة الامام علي عليه السلام من تاريخ مدينة دمشق: 487/2 و 488، حديث 1007، 1008 و 1009، کنزالعمّال: 615/1، حديث 32983، حلية الاولياء: 64/1.
9. سوره حاقه: آيه 12.
10. تفسير طبري: 35/29 و 36، تفسير الکشاف: 151/4، تفسير فخر رازي: 107/30، تفسير الدرّ المنثور: 267/8، مجمع الزوائد: 131/1، حلية الاولياء: 67/1، نظم دررالسمطين: 92، شرح نهج البلاغه ابن ابي الحديد: 220/7، کنزالعمال: 135/12، حديث 364269.

منبع مقاله :
حسيني ميلاني، آيت الله سيّدعلي؛ (1390)، امامت اميرالمؤمنين عليه السلام در سنجش خرد، تهران: انتشارات الحقايق، چاپ چهارم


نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:





موضوعات مرتبط: امام شناسی
 
 
این وب سایت جهت بسط وگسترش فرهنگ قرآنی ، با لا بردن سطح آگاهیهای دینی اعتقادی تربیتی