از آغاز جز به نام تو قلم بر نداشته ام
 

تبادل لینک هوشمند

برای تبادل لینک ابتدا ما را با عنوان ندای وحی و آدرس nedayevahi.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.





آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 4329
بازدید دیروز : 0
بازدید هفته : 23166
بازدید ماه : 197555
بازدید کل : 1609234
تعداد مطالب : 16947
تعداد نظرات : 80
تعداد آنلاین : 1


حدیث موضوعیاک مهدویت امام زمان (عج)اک آیه قرآناک

 
 
نویسنده : اکبر احمدی
تاریخ : سه شنبه 9 / 11 / 1396






از آغاز جز به نام تو قلم بر نداشته ام



با تو سخن می گویم، ای بانوی آب های زلال، ای بانوی عشق!
اینک تمام درهای زمین، در ماتمی جاودان می سوزند
و ضجّه می زنند و دستان بی شرمی که چهره ات را نیلی کردند
قرن هاست که در عظیم ترین آتش جهنّم، هر لحظه خاکستر می شوند.

شب تلخی است امشب.کاروان کوچکی از مدینه خارج می شود؛
همراه تابوتی که بر شانه سنگین ترین بادهای زمین می درخشد و پیش می آید.

ناله های علی علیه السلام قلب سیاه ترین شب مدینه را می شکاف
د و هر قطره اشکی که از چشمان کودکانت فرو می چکد،
چون سیلابی عظیم، تا عمق زمین فرو می رود.

آیا چه کسی خواهد فهمید که چه آتشی آن شب، قلب مولا
را می گداخت و چه کسی آیا خواهد فهمید که ناله های بی صدای
زینب، چه حرارتی را آن شب به دورترین کهکشان ها می کشاند.


تمام فرشته های هر هفت آسمان، امشب همچنان که می گریند،
با درخشان ترین ستاره ها، گنبد سبز را زینت می دهند
و راهی می سازند، مفروش و نورانی، که از زمین به
عمیق ترین ونورانی ترین نقطه لاجورد کشیده شده است.

دستان علی علیه السلام ، چندان که پیکر ملکوتی را غسل می دهند
می سوزند و شانه های بلندش که عمری چون کوه، پایه های آسمان
بودند اینک از گریه پنهان علی علیه السلام به لرزه در آمده اند.


سیّدتنا! تو را به خاک می سپاریم... نه!
خاک را به تو می سپاریم که عظمت تو در خاک نمی گنجد.

آیا چگونه می شود باور کرد، بانو!
تو که زنده ترین زنده ها بودی و تو که تمام آن
چه که در حیات می گنجد، به پاس وجود تو هستی
گرفته اند چگونه می توان باور کرد که تو زنده نباشی؟


مگر می توان گفت که تو زنده نیستی؟
هم چنان که تو پیش از تولّدت، از بدو حیات زاده شده ای
بی شک پس از وفات نیز، همچنان تا جاودان زنده خواهی بود.

مگر جز این است که بر عرش ایستاده ای و اعمال قوم
پدر را می نگری و واسطه حاجات می شوی و مگر برای
آمرزش، قوم تو به کار به تو متوسّل نمی شوند
و مگر قرار نیست که تو شفیع گنهکاران رستاخیز باشی؟


ای مادرِ هر چه پاکی و مهر!
این سطور را بپذیر که به نامت سوگند
این کلمات جز از ماتم جانسوزم بر نخاسته اند.

و از آغاز جز به نام تو قلم بر نداشته ام.
چشانم را که می بندم، می توانم به وضوح ببینم:
شب های مدینه آن قدر بزرگ بوده اند که حتی
امروز هم می توان تصورشان کرد.


گوش می کنم، دیوارهای خانه ات ناله می کنند.
این دیوارها شاهد لحظه لحظه حضورت بوده اند بانو!

شاهد لحظه لحظه درد و عشق و اشک و مناجاتت
که آتش به جگرهایشان می ریخته است.

این دیوارها شنیده اند کلمات سوزاننده ات را و آن همه گلایه ای
که از این قوم داشتی و اینک، جای خالی تو را می گریند؛

جای خالی دستانِ تو را که هر وقت می خواستی
در خانه حرکت کنی، از دردِ پهلو باید دست
را به دیوار تکیه می دادی. اینک وقت وداع است.

تو می روی، امّا در انتظار باش؛
دیری نخواهد پایید که مولا با فرق شکافته به تو
خواهد پیوست و آن گاه، همه چاه ها خواهند گریست.

اینک به آسمان که نگاه کنی، پدر را می بینی که گریان
و خندان به استقبال تو آمده است.


دروازه های بهشت گشوده است.
جاده مفروش از ستارگان، گام هایت را به خویش می خواند.

بال بگشا! دیگر زمان درد و اشک به پایان رسیده است.
بال بگشا بانو! بال بگشا...


مهدی میچانی فراهانی





نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:





موضوعات مرتبط: ویژه نامه ها
 
 
این وب سایت جهت بسط وگسترش فرهنگ قرآنی ، با لا بردن سطح آگاهیهای دینی اعتقادی تربیتی