1. بر فرض كه ظاهر اين آيات بر عموم دلالت داشته باشد، در قرآن صدها آية عام وجود دارد كه با آيات ديگر تخصيص يافته و حكم آنها استثنا خورده است. پس چه اشكالى دارد كه ميلياردها انسان بدين طريق آفريده شده و دو نفر استثنا شده باشند؟
2. ميتوان گفت اصولاً اين آيات بر عموميت دلالتي ندارند تا به تخصيص نيازى داشته باشند.
اين آيات غالباً در مقام آناند كه انسان را از مغرور شدن بازدارند يا امكان معاد را گوشزد كنند و بر اساس آنها كسانى كه شك دارند در اينكه انسان دوباره زنده شود، بينديشند كه خود چگونه به وجود آمدهاند. روشن است كه لازمة اين مطلب يك قاعدة كلى بدون استثنا نيست و حتى نظر به عموميت ندارد، بلكه ميفرمايد انسان بدين گونه است؛ اما آيا همة انسانها بايد بدين گونه باشند تا مطلب تام و تمام باشد؟ خير؛ زيرا مقام، چنين اقتضايى ندارد. بنابراين، دليلى بر اينكه آدم هم بايد از نطفه خلق شده باشد، نيست.
آيات ديگرى نيز مشابه اين آيات هست كه همين مطلب دربارة آنها صادق است. تنها يك آيه است كه جنبة فنى بيشترى دارد:
وَلَقَدْ خَلَقْنَاكُمْ ثُمَّ صَوَّرْنَاكُمْ ثُمَّ قُلْنَا لِلْمَلآئِكَةِ اسْجُدُواْ لآدَمَ؛(1)و (2)«ما شما را آفريديم، سپس صورتبندي كرديم، آنگاه به فرشتگان گفتيم: براي آدم سجده كنيد».
به اين آيه نيز استدلال کردهاند كه معلوم ميشود قبل از حضرت آدم كسانى بودهاند كه مخاطب «خلقناكُم» قرار گرفتهاند؛ زيرا واژة ثُمَّ در آيه بر تراخى (بَعديّت پس از گذشت زمان) دلالت دارد، پس قبل از آدم انسانهايى بودهاند كه بعد از آفرينش و تصوير آنها، به ملائكه گفته شده است: اسجدوا...
اين تقريباً فنيترين استدلالي است كه از آيات قرآنى براى وجود انسانهايى قبل از حضرت آدم، عرضه شده است. در پاسخ آن مىگوييم:
1. ر.ك: محمدحسين طباطبايي، الميزان، ج 8، ص 18.
2. اعراف (7)، 11.
اولاً، به فرض كه آيه بر وجود انسانهايى قبل از آدم دلالت بكند، هيچ دلالتى ندارد بر اينكه آدم از آنها آفريده شده است. آنچه مورد تكية قرآن است اين است كه حضرت آدم از خاك آفريده شده است و چيزى بين آدم و خاك، واسطه نبوده (طبق تقريرى كه گذشت). بنابراين، با فرض اينكه انسانهايى هم قبل از آدم وجود داشتهاند، مدعاى استدلالكنندگان اثبات نميشود.
ثانياً، ثُمّ همه جا براى تراخى زمانى نيست؛ در خود قرآن مواردى هست كه بر تراخى زمان وقوعِ فعل و مدخول ثمّ دلالتي ندارد. در سورة بلد ميخوانيم:
... وَمَا أَدْرَاكَ مَا الْعَقَبَةُ * فَكُّ رَقَبَةٍ ٭ أَوْ إِطْعَامٌ فِي يَوْمٍ ذِي مَسْغَبَةٍ ٭ يَتِيمًا ذَا مَقْرَبَةٍ ٭ أَوْ مِسْكِينًا ذَا مَتْرَبَةٍ * ثُمَّ كَانَ مِنَ الَّذِينَ آمَنُوا وَتَوَاصَوْا بِالصَّبْرِ وَتَوَاصَوْا بِالْمَرْحَمَةِ؛(1)«و تو نميداني آن گردنه چيست. آزاد كردن بردهاي يا غذا دادن در روز گرسنگي، يتيمي خويشاوند يا مستمندي خاكنشين را. سپس از كساني باشد كه ايمان آورده و يكديگر را به شكيبايي سفارش و به رحمت توصيه ميكنند».
آيا اين آيه دلالت ميکند بر اينكه ايمان بايد مؤخّر باشد؟ آيا اگر كسى نخست ايمان آورد و بعد اطعام يتيم كرد قبول نيست؟ روشن است كه چنين نيست. واژة ثمّ در اينجا دلالت بر تراخى در بيان دارد نه تراخى در وقوع فعل. در اين گونه موارد در فارسى مىگوييم: «علاوه بر». آيه نيز ميگويد اينها را گفتيم، ولى اينها كافى نيست؛ علاوه بر اينها بايد ايمان داشته باشيد.
ثالثاً، اگر ثمّ بر تراخى زمانى دلالت داشته باشد بايد همة انسانها آفريده شده باشند، سپس خدا آدم را آفريده باشد! مگر خلقناكم، خطاب به همة انسانها و از جمله خود ما نيست؟ اگر هست، آيا ما قبل از حضرت آدم آفريده شدهايم؟!
اين يكى از اساليب قرآن است و نمونههاى بسيارى نيز دارد كه نخست حكمى را براى يك كلى اثبات ميکند، سپس يكى از افراد آن كلى را به دليل خصوصيتى كه دارد، برميکشد؛ و اين اسلوب بيان، بر تأخير زمانى اين فرد خاص (آدم) دلالتي ندارد.
1. بلد (90)، 12 ـ 17.
خلاصه
* در قرآن از واژههايي نظير انسان، بشر، أناس، انس، إنسيّ، أناسيّ و بنيآدم براي اشاره به انسان استفاده شده است.
* فصاحت و بلاغت سبب به كار بردن واژههاي گوناگوني براي اشاره به انسان در قرآن شده است.
* برخي آيات قرآن دربارة آفرينش نخستين انسان، ناظر به حضرت آدم(عليه السلام)، و برخي ديگر ناظر به انسانهاي بعدي است.
* آيات قرآن دلالت دارد كه حضرت آدم(عليه السلام) مستقيماً از خاك آفريده شده است، نه از نسلي ديگر.
* قرآن كريم حضرت آدم(عليه السلام) را ابوالبشر معرفي كرده است.
پرسش
1. اسامى گوناگون انسان در قرآن را ذكر كنيد.
2. به چه دليل در قرآن واژههاي گوناگون براي اشاره به انسان به كار رفته است؟
3. برخي آيات مربوط به آفرينش نخستينْ انسان و آفرينش انسانهاي بعدي را بيان كنيد؟
4. با ذكر چند آيه نشان دهيد كه حضرت آدم(عليه السلام) از خاك آفريده شده است نه از نسلى ديگر.
نظرات شما عزیزان: