جالب توجه اینكه محمد رضا پهلوى در آذر سال 1356 در مراسم فارغ التحصیلى دانشگاه افسرى اعلام كرد: «كسى نمىتواند مرا سرنگون كند من از حمایت كارگران، كشاورزان و بخش وسیعى از مردم عادى و روشنفكران به علاوه از پشتیبانى بى چون و چراى نیروهاى مسلح هفتصد هزار نفرى ایران برخور دارم»(1)
سازمان تحلیل اطلاعات دفاعى كه وزارت دفاع و نیروهاى مسلح آمریكا را تغذیه اطلاعاتى مىنماید در ارزیابى از موقعیت رژیم پهلوى اظهار مىكند: «انتظار مىرود شاه در ده سال آینده نیز همچنان به صورت فعال در قدرت بماند» . (2)
حیرت در این بود كه چگونه امور ناممكن به ممكن بدل گشت و مردم با دستخالى بر رژیم نیرومند غالب شدند و رژیم مقتدر و با ثبات محمد رضا پهلوى را پاشیدند؟ چگونه او مقبولیت و كار آمدى خود را از دست داد؟
به طور كلى تئورىهاى چرایى انقلاب اسلامى ایران در پنج دسته ذیل خلاصه مىشود:
1- گروهى تئورى توطئه را منشا زایش انقلاب دانستهاند و طرح ریزى از پیش تعیین شده خارجىها خصوصا آمریكا و انگلستان را مؤثر این پدیده شمردهاند، زیرا پیشرفتهاى همه جانبه اقتصادى ایران در تولیدات صنعتى، معدنى و كشاورزى در بازارهاى بین المللى و نیز افزایش بهاى نفت در نیمه اول دهه 1350، منافع قدرتهاى غربى را به خطر انداخت. (3)
2- دسته دیگرى با تئورى مدرنیزاسیون علت چرایى انقلاب اسلامى را تفسیر كردهاند و شتاب رژیم شاه در اصلاحات مدرن اجتماعى و اقتصادى و ناسازگارى آن با بافتسنتى جامعه و در نتیجه پیدایش بحران هویت را منشا پیدایش انقلاب دانستهاند.این گروه اقتران زمانى اصلاحات شاه و ریشههاى طغیان در سال 1342 را مؤید این نظریه دانستهاند. (4)
خانم نیكى كدى در مقام نقد هر دو تئورى و پیرامون پروژههاى صنعتى و تجارى رژیم محمد رضا پهلوى بر این باور بود كه اجراى پروژههاى یاد شده طرحهاى بزرگى بودند كه مطابق شرایط ایران طراحى نشده و بىاندازه گران و پر خرج بودند و ناكامى اقتصادى و عدمتقسیم عادلانه وفساد و اسراف مالى به بار آورد. (5)
3- طایفه دیگرى همچون خانم كدى بر اساس مطالب فوق معضلات و ناهنجارىهاى اقتصادى را عامل اصلى بروز انقلاب اسلامى ایران معرفى مىكند. (6)
4- گروه دیگرى از محققان واقع بینانه به عوامل اجتماعى، سیاسى، فرهنگى و به خصوص مذهبى توجه دادند.آبراهامیان در این راستا چنین استدلال مىكند:
«انقلاب از این جهتبه وقوع پیوست كه شاه در سطح اجتماعى - اقتصادى به نوسازىهایى دست زد، اما در جهت نوسازى در سطح سیاسى ناكام ماند» . (7)
برخى از محققان برآنند كه: «علت اصلى و اساس قیام مردم این بود كه شاه نسبتبه نابودى ارزشهاى مسلط جامعه آنها كه از مذهب و آئین آنها سرچشمه گرفته بود، قیام كرده و به همین دلیل بود كه با جریحه دار شدن احساسات مذهبى امت مسلمان ایران، دیگر مجالى براى صبر و تحمل و شكیبایى در مقابل سایر ناملایمات اجتماعى و اقتصادى وجود نداشت» . (8)
پارهاى دیگر از تئورى پردازان انقلاب اسلامى ایران در تعیین عامل اصلى سقوط و شكست رژیم شاه مىنویسند: «اگر ما به جستجوى علل و عواملى كه خارج از ماهیت انقلاب اسلامى و آرمانها و ریشههاى تاریخى آن استبپردازیم، تنها عاملى كه به عنوان علت اصلى و عامل اول مىتوان از جریان انقلاب، از تولد تا پیروزى آن استنباط نمود، اعمال سیاست اسلام زدایى توسط شاه بود كه ادامه رژیم خود را به منظور هر چه بیشتر جلب نمودن حمایتخارجى و تحكیم هر چه عمیقتر سلطنت و دیكتاتورى در داخل كشور، در گرو آن مىدید. (9)
5- تئورى دیگر بر جامعیت اسلام تاكید مىكند و نقش تعالیم اسلام را در پیدایش انقلاب اسلامى ایران پررنگتر مىنماید.استاد مطهرى چنین عقیدهاى را ابراز مىكند و در تفسیر اسلامى بودن، معنایى اعم از معنویت درج مىكند و نوعى جامعیت از دین اسلامى را كه متضمن مسایل اقتصادى، سیاسى و اجتماعى است ارایه مىنماید و حریت و آزادى، عدالت، نبودن تبعیضهاى اجتماعى و شكافهاى طبقاتى را در متن تعلیمات اسلامى قرار مىدهد.استاد در ادامه مىفرماید: راز موفقیت نهضت ما نیز در این بوده است كه نه تنها به عاملمعنویت تكیه داشته بلكه آندو عامل دیگر مادى و سیاسى را نیز با اسلامىكردن محتواى آنها، در خود قرار داده است.فى المثل، مبارزه براى پر كردن شكافهاى طبقاتی، از تعالیم اسلامى محسوب مىشود، اما این مبارزه با معنویتى عمیق توام و همراه است.از سوى دیگر روح آزادى خواهى و حریت در تمام دستورات اسلامى به چشم مىخورد. (10)
تفسیر جامع نگرانه از دین اسلام و تبیین ابعاد مختلف اجتماعى، سیاسى و فرهنگى آن مهمترین تلاش علمى اندیشوران و متفكران معاصر همچون علامه طباطبایى، شهید مطهرى و دكتر شریعتى بود كه منشا شكل گیرى انقلاب اسلامى ایران شد.
پىنوشتها:
1. ر.ك به روزنامه رستاخیز، 14 آذر 1356.
2. ویلیام سولیوان، ماموریت در ایران، ترجمه محمود مشرقى، انتشارات هفته، چاپ سوم، تهران 1361، فصل پنجم.
3. ریشههاى انقلاب، ج 1.
4. آنتونى پارسونز، غرور و سقوط...ترجمه دكتر منوچهر راستین، انتشارات هفته، تهران 1363.
5. نیكى كدى، ریشههاى انقلاب ایران، ترجمه دكتر عبد الرحیم گواهى، دفتر نشر فرهنگ اسلامى، صص 177 و 148 و 111 و 102.
6. همان.
7. آبراهامیان، ایران در فاصله دو انقلاب، ص 427.
8. منوجهر محمدى، تحلیلى بر انقلاب اسلامى ایران، انتشارات امیر كبیر، چاپ سوم تهران 1370، ص 88.
9. عباسعلى عمید زنجانى، انقلاب اسلامى و ریشههاى آن، انتشارات وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامى، چاپ دوم، تهران 1368، ص 572.
10. پیرامون انقلاب اسلامى، صص 41- 42.
نظرات شما عزیزان: