گوشه هايى از صبر پيامبر(ص) و امامان(ع)
1. هيچ پيامبرى مانند پيامبر اسلام(ص) در راه ابلاغ رسالت، آزار و رنج نديد، كه خود در سخنى مىفرمايد: «ما اوذى نبى مثل ما اوذيت؛ هيچ پيامبرى مانند من در راه رسالت، آزار و رنج نديد». در عين حال در تمام زندگى درخشانش، حتى يك مورد پيدا نمىشود، كه اظهار ضعف و عجز كرده باشد و يا در حركت خود سستى نموده باشد، بلكه چون كوهى استوار، با صبر و حوصله بىنظير به راه خود ادامه داد، مثلا در جنگ احد با سختترين مصيبت مثل مصيبت شهادت عمويش حضرت حمزه(ع) مواجه شد، سراسر بدن حضرت على(ع) محبوبترين انسان مورد علاقهاش را پر از زخم ديد، دندانهايش شكست و قسمتهايى از بدنش مجروح گرديد، اما همه اين حوادث تلخ را با تحمل و شكيبايى، بر خود هموار كرد، تا آنجا كه بعضى از اصحاب به او گفتند: «براى دشمن نفرين كن» در پاسخ فرمود: «اللهم اهد قومى فانهم لايعلمون؛ خدايا قوم مرا به راه راست هدايت فرما، چرا كه آنها نادان هستند».
پيامبر(ص) پس از آن كه پسرانش به نامهاى قاسم و عبدالله (طاهر) كه مادرشان حضرت خديجه(س) بود، در مكه از دنيا رفتند، پيامبر(ص) از آن پس ديگر داراى پسر نشد، تا اين كه در سال هشتم هجرت از يكى از همسرانش به نام ماريه قبطيه داراى پسرى شد كه نام او را ابراهيم گذاشت، ولى او پس از يك سال و ده ماه و هشت روز از دنيا رفت، پيامبر (ص) او را در بقيع به خاك سپرد. براى پيامبر(ص) اين مصيبت بسيار بزرگ بود، آن چنان كه اگر بر كوه وارد مىشد، كوه را متلاشى مىكرد، قطرات اشك از چشمانش سرازير شد ولى فرمود: «چشم مىگريد و قلب غمگين مىشود، ولى چيزى (به خلاف شكر و صبر) كه موجب خشم خدا شود نمىگويم». به على(ع) فرمود: به داخل قبر برود و بدن ابراهيم را دفن كند، على(ع) دستور پيامبر(ص) را اجرا نمود، جمعى از اصحاب گفتند: اين كه پيامبر(ص) خودش وارد قبر نشد بيانگر آن است كه داخل شدن پدر به درون قبر فرزندش روا نيست، پيامبر(ص) به آنها فرمود: «چنين كارى حرام نيست، ولى من از اين ايمن نيستم كه شخصى فرزندش بميرد و پيكر او را داخل قبر نهد، و در داخل قبر كفن را رد كند و چشمش به چهره فرزندش بيفتد، و در اين هنگام بر اثر القائات شيطان بىصبرى و بىتابى نمايد، و در نتيجه پاداشش در پيشگاه خداوند نابود گردد».
2. امام حسين(ع) در سختترين شرايط روز عاشورا، خطاب به ياران فرمود: «صبرا يا بنى عمومتى، صبرا يا اهل بيتى، لا رأيتم هوانا بعد هذا اليوم ابدا؛ اى پسر عموهايم و اهل خانهام، صبر كنيد، كه بعد از امروز هرگز ناراحتى نخواهيد ديد».
و خودش آن چنان صبور و استوار بود كه حميدبن مسلم خبرنگار كربلا مىگويد: «فوالله ما رأيت مكثورا قط قد قتل ولده و اهل بيته و اصحابه، اربط جأشا، و لا امضى جنانا منه؛ سوگند به خدا هرگز مرد مغلوب و گرفتارى را نديدم كه فرزند و خاندان و يارانش كشته شده باشند، و در عين حال دلاورتر و استوارتر از آن حضرت باشد».
و در فرازى از مناجات خود در لحظات شهادت به خدا عرض مىكرد: «صبرا على قضائك يا رب؛ پروردگارا! بر قضاى تو صبر و استقامت مىكنم».
3. مفضلبن عمر يكى از شاگردان برجسته امام صادق(ع) پسرى به نام اسماعيل داشت، كه از دنيا رفت، امام صادق(ع) فرزندش موسىبن جعفر(ع) را نزد او براى تسليت فرستاد، و فرمود: «سلام مرا به مفضل برسان و بگو: مصيبت مرگ فرزندم اسماعيل را به من خبر دادند، صبر كردم، تو هم مانند ما صبر كن، ما هر كارى را كه خدا اراده كند، همان را مىپسنديم، و تسليم فرمان او هستيم».
هنگامى كه امام صادق(ع) در بستر رحلت قرار گرفت، يكى از اصحاب به بالينش آمد، وقتى كه بدن رنجور و اندام لاغر امام را ديد بىاختيار گريه كرد، امام به او فرمود: چرا گريه مىكنى؟ او عرض كرد: آيا من شما را با اين وضع بنگرم و گريه نكنم؟ امام فرمود: «گريه نكن، همه نيكىها به مومن عرضه مىشود، اگر كسى كه مومن باشد همه اعضايش قطعه قطعه شود، براى او خير است، و اگر مالك شرق و غرب شود نيز براى او خير است».
4. حضرت زينب(س) قهرمان صبر و استقامت اگر در ماجراى كربلا گريه مىكرد، گريه عاطفى و فرياد دادخواهى و نهى از منكر، و رسوا نمودن دشمن بود، او آن چنان صابر و شاكر و توانمند بود كه در مجلس شاهانه ابن زياد، با كمال قاطعيت گفت: «ما رأيت الا جميلا؛ جز زيبايى چيز ديگرى نديدم... اى پسر مرجانه به روز قيامت توجه كن و ببين در آنجا چه كسى مغلوب است و چه كسى پيروز».
سخنان زينب(س) در آن مجلس، آن چنان شورانگيز و پرهيجان بود، كه ابن زياد براى حفظ آرامش ظاهرى، مجبور شد كه دستور دهد آن حضرت و همراهانش را در كنار مسجد كوفه، در يك محوطه بستهاى زندانى كردند.
۵. امام حسن عسكرى(ع) در نامهاى كه براى علىبن بابويه قمى (متوفاى 329) نوشت، چندين بار او و شيعيان را به صبر و استقامت دعوت مىكند، در يك فراز مىفرمايد: «بر تو باد به صبر و انتظار فرج» و در فراز ديگر مىفرمايد: «اى شيخ و مورد اعتماد من، صبر كن و همه شيعيانم را به صبر و استقامت فراخوان».
محدث قمى پس از نقل اين نامه، مىنويسد: در اين نامه، بسيار سخن از صبر و استقامت به ميان آمده، زيرا استقامت پيامدهاى درخشانى دارد، از جمله به فرموده امام باقر(ع): «بهشت به رنجها و استقامت، پيچيده شده است». (يعنى با تحمل رنجها و استقامت در برابر بلاها، مىتوان به مقامات بهشت رسيد).
براى تكميل سخن، حكايت بوذر جمهر را يادآورى مىكند كه روزى شاه ايران (انوشيروان) بر بوذرجمهر (حكيم خبير آن عصر) غضب كرد و او را در خانه تاريك، زندانى نمود، و فرمان داد تا او را ؛در آن جا به غل آهنين ببندند، بوذرجمهر چند روز در اين حال سخت باقى ماند، انوشيروان اشخاصى را نزد او فرستاد كه از احوال او جويا شوند، ولى آنها وقتى نزد او مىآمدند، او را با چهره گشاده و شاد مىديدند، از او پرسيدند علت چيست كه شاد هستى؟
بوذرجمهر در پاسخ گفت: من معجونى تركيب يافته از شش چيز درست كردهام، كه در پناه آن، شاد هستم، پرسيدند آن معجون چيست؟ گفت: آن معجون از اين شش چيز تركيب يافته:
1. اطمينان به خدا
2. مقدرات الهى انجام مىشود.
3. صبر و استقامت
4. اگر صبر نكنم، از بىتابى كارى ساخته نيست.
5. فكر كردم كه سختتر از اين حالى كه اكنون در آن هستم نيز وجود دارد.
6. از اين ستون تا ستون ديگر فرج است! اين خبر به انوشيروان رسيد، انوشيروان او را آزاد نموده و احترام بسيار به او كرد.
نظرات شما عزیزان: