کرامات امام هادی علیه السلام | پرندگان ساکت
 

تبادل لینک هوشمند

برای تبادل لینک ابتدا ما را با عنوان ندای وحی و آدرس nedayevahi.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.





آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 2525
بازدید دیروز : 0
بازدید هفته : 21362
بازدید ماه : 195751
بازدید کل : 1607430
تعداد مطالب : 16947
تعداد نظرات : 80
تعداد آنلاین : 1


حدیث موضوعیاک مهدویت امام زمان (عج)اک آیه قرآناک

 
 
نویسنده : اکبر احمدی
تاریخ : جمعه 8 / 12 / 1398

از ابو هاشم نقل شده است که گفت: خدمت امام هادى (علیه السّلام) رسیدم و او به زبان هندى با من سخن گفت که خوب نتوانستم به او پاسخ بگویم و مقابلش سطلى پر از سنگریزه بود. یک سنگریزه برداشت و آن را در دهانش گذاشت و مدتى آن را مکید و بعد به طرف من انداخت. من نیز آن را در دهانم گذاشتم. به خدا سوگند! هنوز از جاى خویش برنخاسته بودم که به ۷۳ زبان که نخستین آن، زبان هندى بود، سخن گفتم.

فراگیرى زبانهاى مختلف‏

 از ابو هاشم نقل شده است که گفت: خدمت امام هادى (علیه السّلام) رسیدم و او به زبان هندى با من سخن گفت که خوب نتوانستم به او پاسخ بگویم و مقابلش سطلى پر از سنگریزه بود. یک سنگریزه برداشت و آن را در دهانش گذاشت و مدتى آن را مکید و بعد به طرف من انداخت. من نیز آن را در دهانم گذاشتم. به خدا سوگند! هنوز از جاى خویش برنخاسته بودم که به ۷۳ زبان که نخستین آن، زبان هندى بود، سخن گفتم.

غنى شدن ابوهاشم به وسیلۀ کرامت امام على النقى علیه السلام

یحیى بن زکریّاى خزاعى از ابو هاشم نقل می ‏کند که با امام هادى (علیه السّلام) به پشت سامرّا رفتیم تا کسانى را که می آیند، ببینیم. ولى آنان دیر آمدند، پارچه زیر زین را براى امام پهن کردند تا روى آن نشست. من هم از چهار پایم پیاده شدم و او با من سخن می گفت و من از تنگ دستى و فقرم نالیدم.
پس حضرت دستش را دراز کرد و مشتی شن برداشت و فرمود: اى ابو هاشم! با این به زندگى خودت وسعت بده و آنچه دیدى پوشیده ‏دار.
پس آنها را گرفتم و پوشاندم تا اینکه برگشتیم و نگاه کردم و دیدم مانند طلاى قرمز، می ‏درخشد آنگاه زرگرى را به خانه خویش دعوت کردم تا عیار آنها را تعیین کند.
او گفت: طلایى به خوبى آن ندیده ‏ام در حالى که مانند سنگریزه است، اینها را از کجا آورده ‏اى؟
گفتم: از قدیم در خانه ما بوده است.

اگر بخواهیم، اینها برای ماست!

صالح بن سعید روایت می کند که: متوکل به دنبال امام هادى (علیه السّلام) فرستاد تا او را به سامرّا بیاورند. وقتى که حضرت به آنجا رسید، متوکل دستور داد تا به آن حضرت، اجازه ورود به کاخش را ندهند و در کاروانسراى فقرا ساکن نمایند! من به خدمتش رسیدم و گفتم: در تمام امور می خواهند نور شما را خاموش کنند و شما را کوچک کنند. شما را در این کاروانسرا جاى دادند! حضرت فرمود: اى پسر سعید! تو اینجایى؟ آنگاه با دستش اشاره کرد. باغهایى را دیدم که در آن نهرهایى جارى است و حوریان و جوانان در گردش ‏اند. چشمم حیران ماند و شگفتی ام زیاد شد.
حضرت فرمود: اگر بخواهیم، اینها براى ماست.
منبع: جلوه‏ هاى اعجاز معصومین علیهم السلام، قطب راوندى، مترجم غلام حسن محرم، جامعه مدرسین‏،۱۳۷۸

نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:





موضوعات مرتبط: ویژه نامه ها
 
 
این وب سایت جهت بسط وگسترش فرهنگ قرآنی ، با لا بردن سطح آگاهیهای دینی اعتقادی تربیتی