انسان شناسی قرآن و تأثیر آن بر نظریات علمی

ندای وحی

قرآنی ،اعتقادی،مذهبی ، تربیتی

انسان شناسی قرآن و تأثیر آن بر نظریات علمی

اکبر احمدی
ندای وحی قرآنی ،اعتقادی،مذهبی ، تربیتی

انسان شناسی قرآن و تأثیر آن بر نظریات علمی

و آن چه در آسمان ها و آن چه در زمین است همه را که از سوی اوست برای شما رام ساخت. هر آینه در این (کارها) نشانه هاست برای مردمی که که می اندیشند.
بنابراین صراط انسان در مسیر وجودش با وسعت عمل و عمق نفوذ و تصرفاتش در حقایق موجودات از نطفه آغاز می شود و تا جایگاه رجعت به خداوند در یک امتدادی متصل و بودن گسست و یکپارچه ادامه می یابد، به گونه ای که در مرحله رجعت به خداوند می تواند این یکپارچگی و اتصال و عمق و عظمت تصرفت خود را دریابد.
در حقیقت انسان حقیقی یکپارچه و ممتد و بدون خلل از خاک تا آسمان و حقایق نوریه الهی و رمز آشنایی جمیع اسرار عالم وجود است. علامه طباطبایی در این مورد می فرماید:
«چیزی که هست قرآن کریم همان طور که مبداء حیات دنیوی انسان را که از آن شروع نموده عالم طبیعت و کون شمرده، و هستیش را مرتبط با آن معرفی می کند، در عین حال آن را مرتبط با پروردگار متعال نیز می داند، و می فرماید: (و قد خلقتک من قبل و لم تک شیئاً) (6) من تو را از پیش آفریدم، در حالی که چیزی نبودی».
پس انسان موجودی است ویژه و تربیت یافته در گهواره تکوین و موجود متحول که سلوکش از طبیعت آغاز شد و نهایتش با ملکوت و خدا مرتبط گشته است.
قرآن مراحل وجودی انسان را در آیاتی دیگر بدین صورت معرفی نموده است.
در یک مرحله می فرماید: انسان قبلاً «چیزی نبود» و در مرحله ی بعد می فرماید: «چیز قابل ذکری نبود» و در مرحله ی سوم می فرماید: انسان از نا چیز بودن سابق خود مطلع بوده و در مرحله ی بعد از فراموشی انسان و امکان یادآوری نسبت به حقیقت سابق او خبر می دهد.
مرحله ی اول تحول انسان را قرآن این گونه معرفی می کند. (و قد خلقتک من قبل و لم تک شیئاً) (7)
همانا پیش از این تو را بیافریدیم در حالی که چیزی نبودی.
در آیه ی دیگر می فرماید (انا خلقناه من قبل و لم یک شیئاً) (8)
ما او را از پیش بیافریدیم و هیچ چیز نبود.
در بخش دوم از معرفی حقیقت انسان که از شیئیت غیر مذکور انسان سخن به میان ما آورد، چنین می فرماید: (هل اتی علی الانسان حین من الدهر لم یکن شیئاً مذکوراً) (9)
آیا بر آدمی روزگاری بر آمد که چیزی یاد کردنی نبود.
در این آیه سخن از این نسیت که انسان چیزی نبود، بلکه سخن از این است که این انسان نام دار، نامور و صاحب نام نبود.
مرحله سوم این که انسان شیئیت پیدا می کند و قدم در عرصه ی خاک می گذارد و همین طور شیئیت خویش را ارتقاء می بخش به گونه ای که

بار دیگر از ملک پران شوم
آنچه اندر وهم ناید آن شوم

در بعضی از آیات می فرماید: آیا انسان به یاد نمی آورد که قبلاً چیزی نبود، و یا این که شی ء مذکوری نبود، یادآوری فرع بر اطلاع قبلی است، یعنی برای انسان یک شیئی بوده است، و الا اگر انسان به طور کلی معدوم بود یادآوری که فرع بر بودن است معنی نداشت.
بنابراین انسان قبل از این که در عالم طبیعت ظهور پیدا کند در علم خداوند بوده است و از یک وجود علمی برخوردار بوده است، که امروز دستور یادآوری آن روز را دریافت داشته. چون برای یادآوری سه رکن وجود دارد. الف: دانستن قبلی ب: از یاد بردن میانه ای ج: یادآوری دوباره.
بنابراین انسان قبل از دنیا معدوم محض نبوده است، چون معدوم محض قابل خطاب نمی باشد. ما قبل از آن که در دنیا قدم بگذاریم در علم حق موجود بوده ایم، به یک وجود علمی و چون این وجود علمی مجرد از ماده است، عین علم به خود و آثار خود و همچنین علم به خالق خود و علم به گونه های ارتباط با خالق خود است.
نکته ی دیگری که در این رابطه باید گفت این است که، تنزل انسان از مرحله ی علم حق به عالم دنیا به نحو تجلی است نه به صورت تجافی. یعنی بی آن که نشئه ی علم خداوند از وجود انسان تهی شود، آدمی به عالم طبیعت و دنیا قدم می گذارد. در حقیقت وجود انسان گسترده شده ی میان عالم علم الهی و زمین است. نه جدا شده ی از عالم علم و مستقر در عالم خاک. پس انسان در همان حال که در عالم علم الهی است در دنیا نیز استقرار دارد و میان این دو عالم رابطه ای حقیقی و واقعی با آثار واقعی و حقیقی برقرار می باشد. انسان در صورتی که به کند و کاو وجود خود بپردازد می تواند از آن وجود علمی نیز اطلاع پیدا کند. اما در صورتی که خود را به خواسته های رو به حیات طبیعی و غریزی خود بسپارد. تا در این دنیا است از آن نشئه با خبر نخواهد شد.
ظهور انسان در عالم ماده به کمک صورت علمی او در عالم بالا است و عروج انسان به عالم علم الهی به کمک وجود مادی اوست. پس انسان با این وصف خاک نشین عرش پیما می باشد.
«بزرگان اهل تحقیق برای هر موجود به خصوص انسان چهار مرحله ی وجودی قائل می باشند :
الف) وجود طبیعی، ب) وجود مثالی که بالاتر از وجود طبیعی انسان است، ج) وجود عقلی که بالاتر از دو مرحله ی قبل می باشد، د) وجود الهی که بالاتر از آن سه مرحله و مشرف بر هر سه است.» (10)
شناخت انسان از مراحل چهارگانه وجود خود: این حقیقت را بر او روشن خواهد ساخت که معانی عالیه ی آیه (لم یک شیئا) چیست. چون انسان در صورت استقرار در تمام حقیقت خود نقطه ی اوج و بلندای وجود اوست. خود را فانی در ذات الهی می یابد و برای خویشتن شیئیت نمی بیند. این تقسیم بندی که قرآن از خلقت انسان نموده است هم دلالت بر وجود لاحق و ابدی او می کند و هم دلالت بر وجود سابق او دارد.
خداوند انسان را تلفیقی از طبیعت و ماوراء طبیعت آفریده است و به همین دلیل است که عرفا از انسان به کون جامع تعبیر کرده اند. انسان به همین دلیل در طبیعت صاحب نظر است و در ماوراء طبیعت صاحب بصر می باشد.
خلقت انسان بدست خداوند نیز به این صورت نبوده است که خداوند ابتدا بدنی از گل ساخته باشد و برای آن بدن جوارحی قرار داده باشد و سپس در او دمیده باشد و آن کل حیات پیدا کرده باشد. و برای آن بدن جوارحی قرار داده باشد سپس در او دمیده باشد و آن کل حیات پیدا کرده باشد. بلکه در همان حال که در کار تقدیر و ساختن جوارح انسان بوده برای او جوانحی نیز به موازات آن جوارح خلق کرده و دمیدن خداوند در گل انسان به معنای ارتباط بخشی میان ماوراء طبیعت با این وجود طبیعی است. آن چه که خداوند در این موجود خاکی دمید همان عقل و اراده و روح و عواطف و اختیار و هزاران عنصر دیگر روحانی بود که با این وجود خاکی الفت داد.

لقمه بخشی آید از هر کس به کس
خلق بخشی کار یزدان است و بس

کاری که حضرت عیسی (علیه السلام) نیز به اذن الله می کرد، یعنی پرنده ای از گل می ساخت و سپس در او می دمید آن گاه به اذن خداوند زنده می شد، نیز از همین قبیله است یعنی حضرت عیسی (علیه السلام) پرنده ای را به اذن خدا با جهاز درونی و بیرونی می ساخت و سپس او را به اذن خداوند احیا می نمود.

ارتباط علم و دین در رابطه با خلقت انسان

آن چه در عالم محال می باشد طفره است نه رابطه بخشی با سرعت به ایجاد طبیعی و یا ماوراء طبیعی موجودی، طفره آن است که مثلاً شیء بدون طی فاصله میان مبدأ تا مقصد از مبدأ به مقصد منتقل گردد، اما اگر شیء به سرعت این فاصله را طی نمود این دیگر طفره نیست بلکه شدت و سرعت در مقوله ی انتقال است. طفره آن است که خاک بدون طی مراحل جوهری و سلوک در خویش تبدیل به انسان شود. اما اگر همین خاک مراحل جوهری وجود خود را به سرعت پشت سر گذاشت این دیگر طفره نیست.
آن چه علوم تجربی از این موضوع یعنی شناخت آدمی می یابند این است که پیکر انسان در طی مراحل مختلف تکوین گردیده است.
و آن چه دین می فرماید: این است که این تکوین به اراده پروردگار گاهی با سرعت صورت بندی می شود و گاهی به تدریج سازمان می یاید. اگر جریان امر به صورت عادی اتفاق افتاد، تدریجی است، و اگر به صورت غیر عادی واقع شد دفعی و یکباره است، و در هیچ کدام از این دو امر حرکت و تحول و سلوک شیء ر جوهر خویش برای ارتقاء به موقعیت های عالی تر نادیده گرفته نشده، و آن چه در مدعای علم آمده است این است که این تحولات به سرعت صورت بندی شده، و آن چه در مدعای دین آمده است این است که این تحولات به کندی انجام شده است، بنابراین در این مورد هیچ تعارض میان علم و دین نیست.
تعارض در جایی واقع می شود که زبان و موضوع و مسئله و غایت و علم و دین واحد باشد در صورتی که در این جا نه زبان علم و دین یکی می باشد و نه موضوع علم و دین و نه غایت این دو یکی است.
کار علم اندازه گیری و کنترل و مدل سازی برای تفسیر و تبیین رویدادهای عالم محسوس است. و مدل های علمی که به صورت فرضیه ها پدیدار می شود و هیچ گاه حرف قطعی در رابطه نظم و نسق یک رویداد نمی زنند.
هیچ نظریه را نمی توان اثبات کرد. حداکثر چیزی که درباره ی یک نظریه می توان گفت این است که «این نظریه» توافق بیش تری یا بهتری با معلومات موجود دارد و در حال حاضر از نظریه های بدین «alternative» جامع تر است. چه بسا نظریه ها باشند که در آینده با معیارهایی که گفته شد، موافق یا موافق تر در آید، هر ضابطه سازی «formulation» مستعجل «tentative» آزمایشی و موقت است و دستخوش بازبینی «rension» است.» (11)
بنابراین رسالت علم اندازه گیری و کنترل و مدل سازی به کمک مشاهده از رویدادهای عالم طبیعت است و رسالت دین بیان و تفسیر و تبیین قطعی حقایق است میان این دو تعارضی نمی باشد.
اگر خداوند در مدت کوتاهی آدم را از گل و خاک آفرید و او را مستوی کرد و از روح خود در او دمید این فعل الهی منزه از طفره است و اگر اکنون در پیشگاه علم و به صورت عادی خاک صرف رشد گیاه می کرد و گیاه صرف رشد و تغذیه حیوانات شده و حیوانت صرف تغذیه و رشد انسان می شوند و به امر الهی نطفه صورت بندی می گردد و از قبل آن انسان پدیدار می شود.
و در آن جه که همین انسان به سرعت از خاک آفریده شده طفره ای وجود ندارد چون آن چه در این دو فرایند از خلقت تفاوت ایجاد کرده سرعت در خلقت است. نه تفاوت در اصل خلقت.
بنابراین میان این دو جریان تعارضی مشاهده نمی شود چون نه علم دلیلی بر محال بودن تحول و پیدایش موجود به سرعت دارد، و نه وحی بر تنزه خلقت از ماده استبعاد می ورزد. خداوند متعال در قرآن کار خود را به دو بخش تقسیم نموده و هر دو بخش را در احاطه و علمی خود در آورده است و اعلام نموده.
(و بارک فیها و قدر فیها اقواتها فی اربعه ایام) (12)
«در زمین برکت نهاد و روزی هایش را در آن در چهار روز به اندازه مقرر کرد».
اگر این زمان بندی نبود و تمام ایام همیشه پاییز و یا زمستان بود مواد غذایی بشر تأمین نمی شد. در بخش دوم از کارهای خداوند امور منسوب به علل عالیه و مجرد از ماده (عالم امر) می گردد. چون در عین حال که یک موجود حادث منسوب به علل مادی است به عنوان علل اعدادی، منسوب به علل مجرد و نیز می باشد به عنوان علل ایجادی.
در این خصوص می فرماید: (انما امره اذا اراده شیئاً ان یقول له کن فیکون) (13)
جز این نیست که کار و فرمان او، چون چیزی را بخواهد، این است که گویدش: باش، پس می باشد.
قرآن در بخش آفرینش انسان، به او می آموزد که آفرینش موجودات گذشته از سیر افقی که در امتداد زمان و زمین واقع می گردد. دارای یک سیر عمودی نیز می باشند. که در امتداد استعدادها و سرمایه های درونی شان اتفاق می افتد.
یعنی موجودات هم در زمین و زمان گام می زنند و هم در خویشتن راه می پیمایند.
وظیفه ی علوم تجربی معرفی گیاه و حیوان و زمین و معدن و دریا و اختر و آسمان و نحوه ی تحولاتشان در سیر زمان و زمین است.
اما قرآن کریم وقتی به تبیین طبیعت و موجودات او می پردازد، از کوچک ترین و ساده ترین موجودات تا انسان و نظامات پیچیده ی جهان، همه را در میان مبدأ و معاد مطرح نمود و اصل بی چون و چرای هستی یعنی حقیقت «هو الاول و الاخر » را با دو عنایت و حکومت طولی و عرضی بر موجودات و تفکر علمی محققان حاکم می سازد.
مثلاً باد و باران و پیامدهای آن، امری کاملاً طبیعی می نماید و ظاهراً از هرگونه پیام ملکوتی تهی می باشند. اما قرآن سخن را در مدار و طبیعت شناسی باران، منحصر نمی سازد. بلکه علت ها گوناگون آن را اعم از علل اعدادی و ایجاد در تکوین و پیدایش و ظهور و اثر بیان می دارد.
مثلاً می فرماید: (و ارسلنا الریاح لواقح و فانزلنا من السماء ماء فاسقیناکموه و ما انتم له بخازنین) (14)
ما بادها را باردار کننده درختان فرستادیم و از آسمان آبی فرو فرستاده، شما را از آن سیراب ساختیم و شما ذخیره کننده و نگاهدار آن نیستید.
و در جای دیگر بادها را به عنوان بشارت دهندگان الهی یاد می کند، و دلیل آن را چشاندن رحمت خداوند به انسان می داند. و زمینه سازی حرکت کشتی ها و پی جویی بشر از فضل خدا و بار یافتن انسان به مرتبه ی والای شکر الهی می خواند.
(و من آیاته ان یرسل الریاح مبشرات و لیذیقکم من رحمته و لتجری الفلک بامره و لتبتغوا من فضله و لعلکم تشکرون) (15)
از نشانه های او آن است که بادها را مژده دهنده می فرستد تا شما را از رحمت خویش بچشاند و تا کشتی ها به فرمان او روان شوند و تا از فزون بخشی او «روزی» بجویید و تا سپاس نعمت های او گذارید.
تفسیر قرآن از سیر موجودات متوقف در سیر از کثرت نمی باشد. بلکه گاهی سخن از سیر از کثرت به وحدت و گاهی سخن از سیر از وحدت به کثرت و گاهی سخن از سیر از کثرت به کثرت است. و این چنین به تعلیل پدیده های عالم طبیعت می پردازد.
با این وصف نظام حاکم و قطعی بر موجودات طبیعی یک نظام طولی و عرضی است. که تفسیر و شناخت موجودات و جایگاه و مسائل آن ها در این دو امتداد امکان پذیر می باشد. و از دیدگاه معارف دینی که مستقر در متن آفرینش می باشند هیچ موجودی از این قاعده مستثنی نیست مگر این که در گذر و گذار در مراتب مختلف هستی ظهور پیدا نموده است. آن معارف نیر معرف و مفسر و حکایت گر همین فرآیند می باشند. که به تبع آن حقایق، خود نیز مجموعه ای دارای مراتب و درجات طولی و گستره ی عرضی می باشند.
به همین دلیل تحول در علوم استقرایی، و فرضیه های علمی کوچک ترین اثری نسبت به قوانین الهی ندارد، آن چه همراه با تحولات اجتماعی نسبت به این قوانین حادث می شود، عبارت از تغییراتی است که در حوزه ی موضوعات و مصادیق واقع می شود، و تغییر موضوعات نیز خود محکوم قوانین ثابت است. نه تنها موجب تغییر قوانین نمی شود بلکه گستره و دامنه ثبات آن قوانین حاکم را ارائه می کند.
چون ظهور فرضیه های علمی در امتداد و گستره ی تحولات عرضی موجودات عالم طبیعت است. بنابراین این فرضیه ها قدرت و کشش تفسیر و تببین رویدادهای عالم طبیعت را آن چنان که مقتضی است ندارد. چون ناظر بر ارتباطات عرضی موجودات طبیعی می باشند نه ناظر بر روابط طولی آن ها.
سیر انسان الهی و قرآنی در جریان شناخت اسماء الهی دارای مراتب متفاوت است. در مرتبه و سفر اول از کثرت های موجود به سراغ وحدت می رود و در پرتو شناخت و شهود آیات آفاقی و انفسی در بیرون و درون خود، با آفریدگار هستی و اسمای حسنای او آشنا می گردد.
در مرتبه دوم با ره آورد سفر اول، سیر از خدا به خدا و در خدا آغاز می کند و مراتبی دیگر از علم و معرفت الهی را با نظر و بصری دیگر و توانی افزوده و برتر بازشناسی می کند.
و در سیر چهارم به مقام و مرتبه خلافت الهی بار یافته و هم به ربط ارتباط موجودات در کشش عرضی و طولی آشنا شده و هم نافذ در معنا و صورت هستی گردیده است. (16)
در این صورت هستی با تمام عرض و طول خود در آیینه ی وجود انسان الهی منعکس شده در این انعکاس هیچ بهشی متعارض با بخش دیگر نمی باشد بلکه تمام اجزاء عالم از صدر و ذیل آن بدون خلل در یک هماهنگی توحید گونه خودنمایی می کنند.

پیر ما گفت خطا بر قلم صنع نرفت
آفرین بر نظر پاک خطا پوشش باد

انسان قرآنی مجمع البحرین غیب و شهادت است، پس اقسام علم در وجودش به نهایت تلاثم رسیده و هیچ گونه تداخلی با هم ندارد. از دیدگاه قرآن علم از جهتی به علم میزبان (علوم فطری) و میهمان (علوم تحصیلی)، و از جهت دیگر به علم قابل تحصیل (همه ی شاخه های علوم تحصیلی) و علوم غیر قابل تحصیل (علوم وحیانی) تقسیم شده است. که در صدر همه ی اقسام علم، دانش وحیانی است که درجه ی واقع نمایی او یقینی بوده و تأثیرش نسبت به سطوح مختلف دیگر دانش متفاوت است نسبت به علومی که دارای فعلیت می باشند، تأیید و تقویت است و نسبت به علومی که نزدیک به فعلیت هستند، تسریع و تسهیل در فعلیت می باشد.
و نسبت به علومی که در نهایت خفا و غایت دوری از ذهن است، شکوفاگر و تقویت کننده و در دسترس قرار دهنده است.
البته قسمت عمده ی تأثیر وحی در اثاره ی دفائن عقلی و سرمایه های درونی و شکوفا نمودن گنجینه های میزبان است. (17)


نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:






موضوعات مرتبط: انسان از نگاه قرآن
برچسب‌ها: انسان شناسی قرآن و تأثیر آن بر نظریات علمی

تاريخ : دو شنبه 28 / 6 / 1394 | 7:13 | نویسنده : اکبر احمدی |
.: Weblog Themes By M a h S k i n:.