عربستان سعودی رویدادی را تدارک دیده و قرار است برنامهای برای خوانندگان لسآنجلسی داشته باشد. این رویداد، جشنواره زمستانی طنطوره است که برای نخستینبار در دسامبر ۲۰۱۸ برگزار شد و در حال حاضر نیز در جریان است و تا نیمه ماه مارس ادامه پیدا میکند. جشن «طنطوره» در شهر کهن العلا در شمال غربی عربستان برگزار میشود و گفته شده برنامهای به نام «کنسرت ترانههای فارسی» دارد که در آن برخی خوانندگان لسآنجلسی شرکت میکنند. این خوانندگان قرار است در جشن زمستانی پادشاهی سعودی، در این کشور برنامه اجرا کنند. آنطور که گفته شده، این رویداد تحت عنوان «شب فارسی» در ۲ شب پنجم و ششم مارس یعنی پنجشنبه و جمعه شب برگزار خواهد شد. در این دو شب برخلاف سایر کنسرتها که یک خواننده به اجرای چند قطعه میپردازد، در شب اول ۴ خواننده شامل شبپره، شادمهر عقیلی، فروهر و اندی به اجرای برنامه خواهند پرداخت و در شب دوم نیز ساسی مانکن، آرش لباف و ابی قطعات خود را اجرا خواهند کرد.
حضور این افراد برای اجرا در عربستان در شرایطی است که چند سال قبل «ابی» که یکی از سرشناسترین خوانندگان این جمع است، در گفتوگویی از این گفته بود که اگر ترانه «خلیج فارس» را در امارات اجرا کند، دولت امارات او را اذیت خواهد کرد. او حضورش را در امارات مانند میهمانی میدانست که باید قوانین خانه میزبان را رعایت کند. پاسخی که موجب شد بسیاری از کاربران شبکههای اجتماعی نسبت به رفتارهای متناقض و ادعاهای وطنپرستانه «ابی» انتقاد کنند. این خواننده البته توجهی به این انتقادات نداشت و در پایان اجرای خود، با هواپیمای اختصاصی حاکم دوبی، این کشور را ترک کرد.
چندی پیش نوشتیم که حضور مهناز افشار در یک برنامه سرگرمی در شبکه ماهوارهای متعلق به جریان رسانهای سعودی، بحثهای تازهای را پیرامون مهاجرت سلبریتیها و بهاصطلاح روشنفکران بهوجود آورده است؛ و این سوال را مطرح کردیم که آیا مهناز افشار اولین نفر بود؟ آخرینشان خواهد بود؟ آیا خروج از ایران و مهاجرت مدعیان روشنفکری از ایران را نمیتوان یک جریان جدی تلقی کرد؟ آیا ایرانگریزی روشنفکران نشانه روشنی بر تناقضهای رفتاری و گفتاری ایشان در تعصب نسبت به ایران و داشتن عرق وطن نیست؟ تا مدتی پیش گمان میکردم مشکل اصلی جریان بهاصطلاح روشنفکری و غربزده و دوستدار ینگه دنیا این است که ایران را دوست ندارند. در این رابطه زیاد هم مطلب نوشتم.
تیتر آخری را گذاشتم: «ایرانگریزان» و تاکید کردم که با یک جریانشناسی معمولی میشود ریشه تناقضهای وطندوستانه را در «ایرانگریزی» روشنفکران پیدا کرد. پیشتر بر «تناقض» روشنفکری تاکید میکردم. اینکه نوروز باستانی و ایرانی را کمتر از کریسمس بها میدهند. اینکه در لفظ «ایران، ایران» میکنند، اما عملشان چیز دیگری میگوید. بتازگی، اما به گزاره مهمتری رسیدهام؛ عدم صداقت. این یکی ریشهایتر از تناقض و ادعاهای غیرواقعی درباره ایراندوستی است. مثلا شما برای سالها با جریانی مواجه بودهاید که چپ و راست، به عربها میتاختند و جمهوری اسلامی را به گزارههایی واهی متهم میکردند. لفظ میساختند مثل عربپرستی و امثالهم. این جماعت، اما وقتش که شد و ربع پهلوی را روی آنتن تلویزیون سعودی دیدند که یک جورهایی میهمان افتتاحیه این تلویزیون ضدایرانی شده بود، زبان در کام گرفتند. حال آنکه اتفاقا گفتوگوی ربع پهلوی با تلویزیون ایراناینترنشنال اتفاقا در روزهایی بود که نفرت از رژیم سعودی به اوج رسیده بود. حضور در شبکه سعود القحطانی، از مشاوران بنسلمان که همکاریاش در قتل جمال خاشقجی، رسانهای شد، طنز بامزهای بود.
البته دلیل حضور ربع پهلوی روی آنتن مشخص بود؛ پول. دلیل حضور این روزهای خوانندگان درباری در حضور پادشاه سعودی. فرزند شاه معدوم در تلویزیون ایراناینترنشنال شرکت کرد تا آروغ همه آنچه از ایران به یغما برده و خرج کرده را بزند و برای ادامه کار پشتش گرم سعودیها باشد. اگر تا دیروز سیا حکومت میکرد امروز سعودی پشتوانه رسانهایاش را در اختیار او قرار میدهد. عجب تعبیر خوبی داشت ابراهیم گلستان درباره ربع پهلوی، وقتی در سال ۶۹ درباره او نوشت: «دور و بر یک جوان جقله که توجهش به دیسکو درست کردن در خانهاش است و وقتی میخواهد برای هممیهنان خود سخنرانی کند در سالنی گردشان میآورد که حتی پنجره نداشته باشد، جمع میشوند. جمع میشوند و حال آنکه پولهای CIA را میبینند و حتی بیشتر به همین جهت جمع میشوند تا از آن پولها نصیبی هم به آنها برسد».
جای سعودی و سیا عوض شده است. از روشنفکر تا سلبریتی تا خواننده لسآنجلسی قرار است در دربار پادشاه ترانهخوانی کنند. اینجاست که میگویم بیش از همه ویژگیهای دیگر حالا میشود درباره «عدم صداقت» این جماعت نوشت. کسانی که حتی در «عربستیزی»شان صادق نبودند و همه این سالها این حرفها را برای ایجاد شکاف میان مردم و حاکمیت داخل ایران به زبان میآوردند. اینجا البته لازم است یادآوری کنم که خوانندههای لسآنجلسی امروز دست به کاری میزنند که حتی ستارههای ورزشی و هالیوودی مانند راجر فدرر و اسکارلت جوهانسون با رقمهای بسیار کلانتر زیر بارش نرفتند، چرا که از انگ سعودی میترسیدند. حالا، اما این اتفاق برای مدعیان ایراندوستی براحتی رخ میدهد. آنقدر که حضور در برنامههای رژیم سلطنتی عربستان را خدشهدارکننده «ایراندوستی» شان نمیدانند. آن هم در عصر یکی از منفورترین پادشاهان این کشور که به خاطر کشتار زنان و مردان و کودکان یمنی با انتقاد و اعتراض چهرههای جهانی مواجه شده است؛ و حتی هالیوود با شرایط و وضعیتی که بنسلمان ساخته، مرزگذاری میکند.
در بخشهای پایانی مستند آسوده بخواب کورش، یکی از مصاحبهشوندگان اشاره تاریخی قابل تاملی داشت: بعد از مظفرالدینشاه، هیچ شاه ایرانی در ایران دفن نشد! فارغ از دردآور بودن این واقعیت تاریخی که سردمداران پیشین این مملکت از مردم نبودند، آنقدر که در زمان مرگشان منفورترینهای دوران خود بودهاند، آنقدر که از دفن شدنشان در خاک ایران بیم و هراس بوده است و آنقدر که پا به فرار گذاشتهاند از ترس مکافات جنایات، گزارهای دیگر وجود دارد که آن را جلال آلاحمد مطرح کرده است؛ اینکه در تاریخ روشنفکری، در میانه مبارزه، آنها در طرف مقابل مردم ایستادهاند و با مردم نبودهاند. این نقطه تبانی جریان روشنفکری (بخوانید خوانندگان درباری) و سلطنت در مقابل مردم است.
نظرات شما عزیزان: