تبادل لینک هوشمند

برای تبادل لینک ابتدا ما را با عنوان ندای وحی و آدرس nedayevahi.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.





آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 114303
بازدید دیروز : 52941
بازدید هفته : 246470
بازدید ماه : 299748
بازدید کل : 10691503
تعداد مطالب : 16946
تعداد نظرات : 80
تعداد آنلاین : 1


Alternative content


حدیث موضوعیاک مهدویت امام زمان (عج)اک آیه قرآناک
 
 
نویسنده : اکبر احمدی
تاریخ : دو شنبه 14 / 6 / 1394


سیمای انسان در سوره یوسف

 

چکیده:

این سوره با 111 آیه که یکصد آیه آن به داستان حضرت یوسف (ع) اختصاص دارد. جایگاه ارزشی انسان و خصوصیات زشت و زیبایش را در قالبی بسیار زیبا و دلنشین بیان می‌دارد. در این سوره یوسف به عنوان الگویی از انسان ، محسن، مخلص، صاحب علم و حکمت ربانی که منشا بسیاری از ارزش های انسانی و مکارم اخلاقی چون عفت، عفو، گذشت، راستی و صداقت است معرفی می‌شود و در مقابل آنها زشتی های اخلاقی مانند حسد، عصبیت، دروغ‌گویی و... مورد نکوهش قرار گرفته است.
کلید واژه‌ها: انسان، تقوا، توحید، حسد، صبر، ظلم، عصبیت، عصمت، عفت، عفو، علم، یوسف

مقدمه

این سوره یکی از سوره های جزء دوازدهم قرآن با 111 آیه است که 111 آیه آن به داستان حضرت یوسف یکی از پیامبران ابراهیمی (2) اختصاص یافته است. داستان حضرت یوسف (ع) در این سوره از نوجوانی (3) آغاز و با حکومت او در مصر پایان می‌یابد. این سوره از ابعاد مختلف فکری مانند انسان‌شناسی، جامعه‌شناسی، خدا‌شناسی، پیامبر‌شناسی و… قابل بررسی است و در هر بعدش درس های آموزنده‌ای دارد که در این مقاله مختصر جایگاه انسان و جنبه های وجودی انسان از نگاه حکمت نظری و حکمت عملی بحث می‌شود.

1- جایگاه و منزلت انسان در فرهنگ قرآن:

با یک نگاه کلی به قرآن از جمله این سوره آشکار می‌شود که انسان در قرآن از جایگاه والایی برخوردار است. برای فهم نگاه ویژه قرآن به انسان چند دلیل از این سوره مبارک می توان ارائه کرد:
اول: او موجودی معرفی شده است که شایستگی تعقل و خردورزی دارد و اگر غیر این بود خداوند نمی فرمود: « انّا اَنزلناهُ قرآناً عربیاً لعلَّکُم تَعقِلون ؛ ما آن را قرآنی عربی فرستادیم باشد که بیندیشید. » (4)
دوم: انسان شایستگی آن را دارد که مخاطب خدای سبحان قرار گیرد و با او سخن گفته شود: « نَحنُ نَقُصُّ عَلَیک احسَنَ القصَص بِما اَوحَینا الیک هذا القرآن ؛ ما بهترین داستان ها را به موجب این قرآن که به تو وحی فرستادیم بر تو می‌خوانیم. » (5)
سوم: انسان شایسته آن است که محرم اسرار عالَم باشد و آنچه مربوط به قضای علمی خدا و تحولات زندگی انسان و جامعه است به او خبر داده شود و او عالِم به اسرار آینده خود و جامعه باشد. شاهد این سخن آیه های چهارم تا ششم این سوره است که از زبان یوسف می فرماید: « یا ابَتِ انّی رایتُ اَحَدَ عَشَر کوکباً و الشمس و القَمَر راَیتُهم لی ساجدین ؛ پدر جان من در خواب دیدم که یازده ستاره و خورشید مرا سجده می‌کنند.»
و از زبان پدرش می‌فرماید: « یا بُنی لا تقصص رُؤیاک عَلی اِخوَتِک... و کَذالک یَجتَبیکَ ربّک و یَعَلّمُکَ مِن تَاویلِ الأحادیث و یُتمّ نعمتهُ علیک ؛ ای فرزندم خوابت را برای برادرانت گزارش نکن... بدین سان پروردگارت تو را بر می‌گزیند و به تو علم تاویل خوابها می‌آموزد و تمام نعمتش را بر تو ارزانی می‌دارد » (6)
چهارم: انسان شایسته آن است که محبوب و برگزیده خدا شود چنانکه در آیه پنجم می‌فرماید:« و کذلک یَجتَبیکَ ربُّک ؛ بدین سان خدا ترا برمی گزیند.» چرا یوسف محبوب و برگزیده خدا می‌شود چون از محسنین (نیکوکاران ) است در این سوره سه بار لقب نیکوکاری برای یوسف آمده است. در آیه 21 بعد از آنکه یوسف جوانی برنا شد و خداوند به او حکمت و دانش عطا کرد می‌فرماید: « و کذلِک نَجزی المُحسنین ؛ ما این چنین نیکوکاران را پاداش می‌دهیم.» و در اینجا مقام نیکوکاری از سوی خدا به او عطا شد. در آیه 36 دو زندانی همراه یوسف به او گفتند:« انا نریک من المُحسنین ؛ می‌بینیم که از نیکوکاران هستی. » بار سوم آنگاه که به مقام عزیزی مصر رسید برادرانش قبل از آنکه او را بشناسند وقتی اکرام و بزرگ مردی او را دیدند گفتند:« انا نریک من المُحسنین ؛ ما می‌بینیم که از نیکوکاران هستی.» یوسف را هم خدا و هم خلق خدا از نیکوکاران می‌دانند، و خدای سبحان در چند آیه بشارت داده است که نیکوکاران را دوست دارد. (7)
پنجم: انسان موجودی کمال خواه و طالب سعادت جاودانه است و آنچه او را از این سعادت ابدی باز می‌دارد گناهان بویژه ظلم و جهل است و حضرت یوسف (ع) که به عالیترین مقامات انسانی یعنی مقام مخلََصین (به فتح لام ) (مقام مخَلص- به فتح لام – برتر از مقام مخِلص – به کسر لام – است) می‌رسد از این روست که از هرگونه ظلم و جهلی فاصله می‌گیرد نه به خدای خویش ظلم می‌کند چون از شرک بیزاری می‌جوید و راه توحید را می‌پیماید و می‌فرماید:
« انی ترکت مله قوم لا یومنون بالله و هُم بِالاخرهِ هم کافرون و اتّبعتُ ملهَ آباءی اِبراهیمَ و اِسحاقَ و یَعقوبَ ما کان لنا اَن نُشرِک بالله...؛ من آیین قومی را که به خدا نمی گروند و به آخرت کافرند ترک و آیین (توحیدی) پدرانم ابراهیم واسحاق و یعقوب را پیروی کردم چرا که زیبنده ما نیست که به خدا شرک ورزیم...» (8)
و نه به نفس خویش ظلم می‌کند و نه بر دیگران چنان که وقتی همسر عزیز مصر او را دعوت به گناه می‌کند می‌فرماید:

موضوعات مرتبط: انسان از نگاه قرآن
نویسنده : اکبر احمدی
تاریخ : دو شنبه 14 / 6 / 1394

کرامت انسان در قرآن کریم

ماهیت، مبانی، موانع 
مسئله «کرامت انسان» از مباحث مهم در حوزه انسان شناسی است که در میان مکاتب مختلف الهی و بشری رویکردهای متفاوتی را موجب گردیده است. ضرورت معناشناسی «کرامت انسان» در قرآن کریم از آن رو احساس می‌ شود که واژه کرامت، در قرآن کریم هم بر خداوند کریم و هم عرش الهی و فرشتگان نویسنده و نیز فرشته امین وحی و به ویژه بر قرآن اطلاق شده است و از سویی بر انسان. بررسی مفهوم کرامت که به نحو اشتراک معنوی بر خداوند و قرآن، فرشته امین وحی، ... وارد شده است و نیز آیات متعددی که نشان از نگاه تشکیکی در کرامت را بیان می‌دارد، موجب آن شده است، تا با بررسی معنای لغوی کرامت، وجوه معنایی کرامت در قرآن، رابطه معناشناختی کرامت و فضیلت در قرآن را بیان نموده و به معناشناسی انسان در نظام معنایی قرآن و انسان شناسی توصیفی در قرآن، معناشناسی کرامت انسان در قرآن و چیستی و ماهیّت آن اشارت رود.
از سویی دیگر بحث از مبانی کرامت انسان، یکی از مباحث کلیدی و مهم میان اندیشمندان مسلمان در عصر حاضر به شمار می رود و پرداختن به این نکته، که کرامت انسان در نگاه قرآن، به کدامین انسان اشارت دارد، یعنی این پرسش بسیار مهم می نماید که آیا همه انسان ها صاحب کرامتند یا این که برخی از انسان ها با ویژگی خاص صاحب کرامت اند. نکته مهم دیگر آن است که چه موانع در مسیر کرامت انسان وجود دارند و با شناخت عناصر کرامت ستیز، تلاش برای از میان برداشتن موانع کرامت انسان هموار خواهد شد؛ و لازمه وجود هر امری، تحقق زمینه های آن و از بین بردن موانع می‌باشد. در این پژوهش، تلاش گردید تا با بیان لوازم کرامت انسان در جامعه انسانی، راه‌های تحقق و محافظت از آن را از دیدگاه قرآن کریم ارائه گردد
از آنجا که در عصر حاضر بسیاری از مکاتب بشری مدعی دفاع از کرامت انسان اند و در دفاع از پدیده حقوق بشر بسیار سخت رانده اند و از سویی اسلام را در برخی عرصه‌ ها مخالف با کرامت انسان معرفی کرده اند و از سویی دیگر برخی از قوانین اسلامی را مغایر با کرامت انسان بشمار آورده اند، موجب گردید تا این سوال را در کتاب جاودانه و وحیانی قرآن کریم مورد ژرف کاوی قرار داده و به ارائه دیدگاه قرآن درباره کرامت انسان بپردازیم.
به یقین سئوالات بسیاری در این حوزه فرا روی همه اندیشمندان معاصر قرار دارد. پرسش هایی همانند این که: معنای کرامت انسان در نظام معنایی قرآن کدام است؟ فلسفه اوصاف دوگانه انسان در قرآن چیست؟ کرامت انسان در نگاه قرآن، ذاتی است یا اکتسابی؟ معنای کرامت ذاتی در نظام معنایی قرآن چیست؟ معنای کرامت اکتسابی در نظام معنایی قرآن چیست؟ مبانی کرامت ذاتی انسان در قرآن کدام‌ اند؟ مبانی کرامت اکتسابی انسان در قرآن کدام است؟ چه موانعی برای تحقق کرامت انسان وجود دارد؟ لوازم کرامت انسان کدام است؟ راه های حفظ کرامت انسان در قرآن کریم کدامند؟
این پرسش ها و بسیاری از پرسش‌های پیش رو، ما را بر آن می دارد که در این پژوهش با احتیاط و دقت بسیار، گام برداریم.
بحث کار کرامت انسان در ساحت های مختلف از فقه و عرفان و کلام می تواند به گستردگی نگاه های برآمده از قرآن کریم اشاره داشته باشد و به معناشناسی واژه کرامت در دوره پس از قرآنی کمک نماید. تحلیل معناشناختی کرامت انسان در قرآن در این نوشتار بدان معنا است که این واژگان را در سرتاسر قرآن مورد مطالعه و تحلیل منظم قرار داده، تا تصویر درست و شفافی از این واژگان در تعابیر قرآنی به دست آید. بی تردید در این راه، با مشکلاتی مانند عدم دسترسی به اطلاعات دقیق و زمان مند از این واژگان در دوره های پیش از قرآنی (عرب جاهلی)، عصر نزول و مطابق با متن قرآن و پس از نزول (دوره فهم قرآن مطابق با سلیقه های مختلف مذاهب اسلامی و فرقه های کلامی و فقهی و عرفانی و فلسفی و ...) وجود دارد.
مراجعه به آراء فقها نشان می دهد که در نگاه فقیهان مسئله کرامت را، نه همانند قاعده «لاضرر»، اصلی حاکم بر همه احکام قرار نداده اند به این معنا که آن را محدود کننده و کنترل کننده احکام قرار داده باشند و احکام معارض با آن را محدود نمایند؛ و نه اصل کرامت را «حکمت» در شناخت احکام شرعیه بشمار آورده اند تا حکمتی که موجب تشریع بسیاری از احکام شده است را دریابند؛ یعنی کرامت را حکمت جاری در احکام قرار نداده اند تا شارع در جعل احکام در جهت حفظ ‌آن بوده باشد؛ و نه کرامت را تکلیفی برای انسان ها قرار داده اند تا در سلسله علل احکام قرار گیرد و یا مانند قاعده لاضرر حاکم بر احکام بوده باشد؛ یعنی اصل کرامت را یک اصل الزامی برای همه انسان ها ندانسته اند که در روابط اجتماعی خویش، رفتار ضد کرامت در برخورد با دیگران نداشته باشند؛ و نه کرامت را اصل اولیه در انسان ها شمار آورده اند که اگر دلیلی برخلاف آن نبوده باشد بتوان بر اساس آن حکم کرد و این عدم همراهی ریشه در آن دارد که بسیاری از فقیهان به جای کرامت ذات، از کرامت اکتسابی و ارزشی دفاع کرده اند، و انسان را تا زمانی که تکالیف انسانی خویش را به جای آورد صاحب کرامت می دانند وگرنه از مزایای آن بی بهره اند. به بیانی دیگر، چون فقها کرامت انسان را به «امتیازات تکوینی» بشر تفسیر کرده اند نتوانسته اند به اتکای امتیازات تکوینی، امتیازات اعتباری حقوقی را اثبات کنند، زیرا امتیازات تکوینی انسان، الزاماً به امتیازات ارزشی هر فرد نمی انجامد و چه بسا کسانی که در امر انحطاط و سقوط، از همه موجودات پست تر شوند.
برخی از فقیهان اعتقاد دارند که انسان منهای ایمان، انسان منهای کرامت است. در این رویکرد، حقوق و کرامت غیر موحدان و مشرکان معنایی ندارد. باور این گروه آن است تنها در صورتی که حکومت اسلامی مصلحت بداند، برخی حقوق را بر اساس قرارداد به آن ها اعطا کند.

موضوعات مرتبط: انسان از نگاه قرآن
نویسنده : اکبر احمدی
تاریخ : دو شنبه 14 / 6 / 1394

 

 

بررسی نظر قرآن درباره «فلسفه ی تاریخ و نیروی محرک آن» نیاز به بحث گسترده ای دارد که بدون گردآوری مجموع آیات مربوط به موضوع، شرح و بسط آن امکان پذیر نیست، در حالی که کتاب ما، گنجایش این نوع بررسی را ندارد، ولی برای این که نظر قرآن را به صورت کلی آورده باشیم، به گونه ای بس فشرده به نظر قرآن پیرامون قوانین حاکم بر جامعه، اشاره می کنیم.

1. هر امتی، دوره و روزگاری دارد (وَ لِکُلِّ أُمَّهٍ أَجَلٌ)(1)

دانشمندان برای جامعه، اوج و حضیضی، و صعود و نزولی در نظر می گیرند. و به عبارت دیگر: جامعه مانند فرد است. یک فرد تا به سن بلوغ عقلی نرسد، حالت پویایی و تهاجم دارد. پس از مدتی که به اوج قدرت و نیرومندی رسید، کم کم قوس نزولی او شروع می شود ضعف و سستی در اعصاب و قوای او آشکار می گردد. بدن دچار کمبود انرژی می شود و برای حفظ قوای موجود باید غذاهای مقوی بخورد. در این سن و سال به جای این که مهاجم باشد، مدافع است تا آنچه دارد از دست ندهد.
جامعه نیز مدتی حالت تهاجمی دارد، پس از مدتی حالت تدافعی به خود می گیرد. تمام تاریخ بر اساس دو حالت «تهاجم» و «تدافع» حرکت می کند و این تهاجم و تدافع موجب می شود که نوعی فرهنگ وتمدن در جامعه به وجود آید، رشد کند، ضعیف و پیر می شود و در نتیجه نابود شود و سرانجام فرهنگ جدید، باز سیر خویش را به سوی رشد، کمال و پیری و مرگ طی کند و باز در برابر نیروی جوان و تازه ای قرار گیرد.
این تهاجم و تدافع هم علت و هم عامل حرکت تاریخ را نشان می دهد و هم خود به شکل حرکت تاریخ را مشخص می کند.
خلاصه هر جامعه ای روزگاری در حال صعود و بالا رفتن است و بولدوزروار، همه چیز را کوبیده و له می کند تا به قله ی ترقی برسد، ولی چون مادی است و بر نیروی مادی تکیه می کند و از نیروی بس محدودی برخوردار است، پس از مدتی دوران نزول او فرا می رسد و به دست فنا سپرده می شود.
توجه قرآن به ارزش های فردی مانع از آن نشده است که به اصالت جامعه در حد خود، اعتراف کند و برای آن حیات و ممات و عمر و زندگی و به اصطلاح تهاجم و تدافعی قائل گردد چنان که می فرماید:
(وَ لِکلِّ أُمَّةٍ أَجَلٌ فَإِذَا جَاءَ أَجَلُهُمْ لا یَستَأْخِرُونَ ساعَةً وَ لا یَستَقْدِمُونَ)(2)
«برای هر امتی پایانی است، هر گاه پایان عمرشان برسد، نه لحظه ای تأخیر می کنند و نه لحظه ای زودتر فانی می گردند».
بنابراین همان طور که فرد، حیات و مماتی دارد، جامعه نیز موت و حیاتی دارد، و تمدن هر گروهی هر چه هم درخشنده باشد، روزی به افول و خاموشی می گراید.

 

موضوعات مرتبط: انسان از نگاه قرآن
نویسنده : اکبر احمدی
تاریخ : شنبه 23 / 4 / 1394


 

آغاز تاريخ بشر از ديدگاه قرآن

 

در ديدگاه اسلامي، رشته زندگي انسان امروز، از آدم و حوا (عليه السلام) آغاز مي شود و آن دو، خود پدر و مادري نداشته اند:
« يَا أَيُّهَا النَّاسُ إِنَّا خَلَقْنَاکُمْ مِنْ ذَکَرٍ وَ أُنْثَى »؛(27)
اي مردم، همانا شما را از يك مرد و زن پديد آورديم ».
همه آيين ها، خواه آسماني و خواه بشري، بر اين باورند كه اين پدر و مادر آغازين، در باغي به سر مي بردند و آنگاه به سبب خطايي، از آن رانده شدند. اين باور اصيل و حقيقي، به تدريج از اوهام و پندارهاي بشري رنگ پذيرفت و اسطوره هايي در اين زمينه شكل گرفت.(28) هر قومي براي خود تصويري از آفرينش آدم و حوادث پيرامون آن آفريد و بري كتاب هاي تفسير، به ويژه تفاسير اهل سنت، سرشار از اين وهم بافي ها شد. متاسفانه، برخي از اين افسانه ها در لباس روايت و نقل معصوم به كتا ها راه يافت اند. اين گونه اخبار كه به اسرائيليات مشهورند، حاصل خيال پردازي و افسانه سرايي مسيحيان و يهوديان تازه مسلمان يا مسلمان نما، چون كعب الاحبار، وهب بن منبه و هم كيشان آنها بوده است. آنان به دليل اينكه برخي مسلمانان ساده لوح را آماده شنيدن خرافات مي ديدند، با بهره گيري از قوه خلاق خود، افسانه هايي خرافي خلق مي كردند كه حتي سابقه اي از آنها در منابع اهل كتاب به چشم ني خورد.(29) سپس با شاخ و برگ دادن به اين داستان ها، گاه از كاه، كوهي مي ساختند. بسياري از تلاش هاي اين مسلمان نمايان يهودي الاصل، در تاريخ اسلام به بار نشست و سير تاريخ را تغيير داد.(30)
از ديدگاه قرآن، آدم ابولبشر (عليه السلام) عالم به علم لدني بود. خداوند آدم را خليفه خود در زمين گمارد و او براي اينكه در زمين فساد نكند، بايد زمين را كاملا مي شناخت. پس نخستين انساني كه به عرصه زمين پا نهاد، عالم بود و تمام ابزارها را مي شناخت، اما اين ابزارها فراهم نبود و او از علم خداوندي براي ساخت آنها بهره گرفت. بنابراين، نخستين انسان، علمش را از خدا داشت وخداپرست نيز بود. طبق فرمايش قرآن، زندگي بشر در زمين، با دو ويژگي توحيد و علم آغاز شد. جامعه شناسي امروز غرب، برخلاف قرآن، عقيده دارد كه زندگي بشر با جهل و بت پرستي آغاز شده و خدا معلول ترس بشر از عوامل طبيعي است. همين ترس، او را به پناه بت ها كشانده و گاه درخت يا كوه يا ستاره اي را از ترس عذاب هاي آسماني يا به طمع نزول نعمت پرستيده است. او پس از اينكه آگاه تر شد، از بت پرستي به زنده پرستي، و از آن به غيب پرستي و سپس به خدا پرستي روي آورد. اين ديدگاه جامعه شناسان غرب، برخلاف چيزي است كه خداوند از سير آفرينش بيان مي دارد. آنچه بشر را دچار جهل و شرك كرده، دوري از نقطه آغاز و فاصله گرفتن از خط انبياء (عليه السلام) است.
بر اين اساس، زندگي انسان در زمين، با اكثريت انسان هاي خوب آغاز شد، هر چند از حيث كميت بيش از دو نفر نبودند؛ همان گونه با اكثريت انسان هاي خوب نيز پايان خواهد يافت و عدد آنها در پايان را تنها خدا مي داند.

موضوعات مرتبط: قرآن شناسی
نویسنده : اکبر احمدی
تاریخ : شنبه 23 / 4 / 1394


« ما انسان را در بهترين صورت و سيرت آفريديم ».(1)
« بزرگا خداوندي كه نيكوترين آفرينندگان است ».(2)

آنچه ملائكه نمي دانستند

بشر، مهمان تازه وارد كره زمين بود. از آفرينش جهان، كروبيان، فرشتگان، حيوانات و جنبندگان، سال هاي درازي مي گذشت كه بشر به عرصه خاكي پانهاد.
آنگاه كه خداوند، اراده آفرينش انسان كرد تا اورا نماينده خويش در زمين بگمارد. فرشتگان را از اراده خويش آگاه ساخت. فرشتگان با شنيدن اين خبر گفتند: خداوندا، آيا كسي را مي آفريني كه در آنجا فساد كند و خون ها بريزد؟
« وَ إِذْ قَالَ رَبُّکَ لِلْمَلاَئِکَةِ إِنِّي جَاعِلٌ فِي الْأَرْضِ خَلِيفَةً قَالُوا أَ تَجْعَلُ فِيهَا مَنْ يُفْسِدُ فِيهَا وَ يَسْفِکُ الدِّمَاءَ وَ نَحْنُ نُسَبِّحُ بِحَمْدِکَ وَ نُقَدِّسُ لَکَ قَالَ إِنِّي أَعْلَمُ مَا لاَ تَعْلَمُونَ‌ »؛(3)
و چون پروردگارت به فرشتگان گفت: من در زمين خليفه اي مي آفرينم، گفتند: آيا كسي را مي آفريني كه در آنجا فساد كند و خون ها بريزد و حال آنكه ما به ستايش تو تسبيح مي گوييم و تو را تقديس مي كنيم؟ گفت: من آن دانم كه شما نمي دانيد.
در هيچ آيه اي از قرآن، شاهدي يافت نمي شود كه خداوند، اين گفته فرشتگان را انكار كرده باشد.
برخي در علت اين سخن فرشتگان گفته اند: پيش از آن، كساني وجود داشتند كه مفسد في الارض بوده اند و فرشتگان اين را مي دانستند. اين پاسخ درست نيست؛ چون خداوند در اين آيه فرموده است: من در زمين خليفه اي مي آفرينم؛ صحبت از مدل پيشين نيست. اگر در مدل پيشين، همه همانند ما بودند و نيكاني داشتند، فرشتگان اين گونه سخن نمي گفتند. آنها چيزي نديده بودند و به همين دليل خداوند در ادامه فرمود:
« إِنِّي أَعْلَمُ مَا لاَ تَعْلَمُونَ‌ »
من از اين آفريده چيزي مي دانم كه شما نمي دانيد ».
همه انسان ها، جز معصومان (عليه السلام)، به سبب جهلشان، به نوعي در زمين فساد مي كنند انسان در مقابل خليفه خداوند، زمين را نمي شناسد و با قدرت و اراده اي كه خداوند به او داده است. در طبيعت دست مي برد و پيوندهاي در هم پيچيده و سيستم نظام مند عالم را كه مخلوق احسن خداست، نابود مي كند.
از نگاه فرشتگان، كار انسان، تباه كردن و خونريزي است: « قالو اتجعل فيها من يفسد فيها و يسفك الدما »؛ چون خداوند، انسان را خليفه قرار داد، به او اراده بخشيد. از سوي ديگر، وي دچار جهل است. نتيجه اراه و جهل، افساد در زمين است. اينكه خداوند در پاسخ فرشتگان فرمود: « اني اعلم ما لا تعلمون »؛ بدان معناست كه آنها از نكته اي ناآگاه بودند. آنگاه براي بيان و اثبات ناآگاهي فرشتگان، آنان را مي آزمايد:
« وَ عَلَّمَ آدَمَ الْأَسْمَاءَ کُلَّهَا ثُمَّ عَرَضَهُمْ عَلَى الْمَلاَئِکَةِ فَقَالَ أَنْبِئُونِي بِأَسْمَاءِ هؤُلاَءِ إِنْ کُنْتُمْ صَادِقِينَ‌ قَالُوا سُبْحَانَکَ لاَ عِلْمَ لَنَا إِلاَّ مَا عَلَّمْتَنَا إِنَّکَ أَنْتَ الْعَلِيمُ الْحَکِيمُ‌ »؛(4)
و نام ها را به تمامي آدم (عليه السلام) بياموخت. سپس آنها را به فرشتگان عرضه كرد و گفت: اگر راست مي گوييد، مرا به نام هاي اينها خبر دهيد. گفتند: منزهي تو! ما را جز آنچه خود به ما آموخته اي، دانشي نيست. تويي داناي حكيم ».
با اين آزمون، فرشتگان مقام والاي آدم (عليه السلام) را در مي يابند و او را بيشتر مي شناسند. خداوند به آدم (عليه السلام) امر كرد اسامي را به فرشتگان بياموزد:
« قَالَ يَا آدَمُ أَنْبِئْهُمْ بِأَسْمَائِهِمْ فَلَمَّا أَنْبَأَهُمْ بِأَسْمَائِهِمْ قَالَ أَ لَمْ أَقُلْ لَکُمْ إِنِّي أَعْلَمُ غَيْبَ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضِ وَ أَعْلَمُ مَا تُبْدُونَ وَ مَا کُنْتُمْ تَکْتُمُونَ‌ »؛(5)
گفت: اي آدم، آنها را از نام هايشان آگاه كن. چون از آن نام ها آگاهشان كرد، خدا گفت: آيا به شما نگفتم كه من نهان آسمان ها و زمين را مي دانم، و بر آنچه آشكار مي كنيد و پنهان مي داريد، آگاهم ».
و آدم از نخستين روز خلقت، معلم فرشتگان و سب كمال آنان شد. فرشتگان از كلمه « خليفه »، دريافته بودند كه اين موجود، به دليل داشتن توان تصرف و نيز جهل، مرتكب اشتباه مي شود، اما خداوند آنان را آگاه ساخت كه آدم مجهز به علمي الهي است. فرشتگان پاسخ خود را دريافتند؛ آدم بدون علم و آگاهي از طبيعت و خويش و ارتباطات، حاكمي مفسد خواهد بود، اما وقتي علم همه امور را از خداوند گرفته است، تصرفات و دخالت هاي او جاهلانه و مفسدانه نخواهد بود اكنون آدم با اين علم فراگير، خطاناپذير است و اگر افسادي از او سر زند، عصيان است؛ يعني سرپيچي از مسير دانسته ها، او با اين علم، علمدار حركت انسان در زمين شد و آنها كه در آغاز از اين علم فراگير محروم بودند، براي رهايي از فساد و افساد، بايد پيرو او مي شدند. آنها با پيروي از عصمت او مي توانستند به سوي كمال رهسپار شوند و اين است راز لزوم عصمت در انبياي الهي و اوصياي آنها؛ اگر آنها فاقد علم و جايزالخطا باشند، فساد و افساد در پي خواهد بود.

موضوعات مرتبط: قرآن شناسی
 
 
این وب سایت جهت بسط وگسترش فرهنگ قرآنی ، با لا بردن سطح آگاهیهای دینی اعتقادی تربیتی