عبور از دریای آتش و خون!
گفتو شنود با مرضیه حدیدچی (دباغ)
بیمار بود و رنجور، با این همه ذرهّای ضعف و تردید در صدای همیشه محکم و قاطع او شنیده نمیشد و مهربانانه پذیرفته بود که با ما سخن بگوید. قاطعیت و ایمان بیتردید او، چون همیشه نگرانی و آشوب ناشی از یاوهگوییهای دشمنان دوستنما و دشمنان همیشگی این ملت خستگیناپذیر را از دل و جانمان دور ساخت و بار دیگر دریافتیم تا زمانی که متکی بر اراده و لطف الهی و مجهز به تجربهها و ایمان بلا تردید چنین زنان و مردانی هستیم، شکست را در ما راهی نیست. با آرزوی شفای عاجل و سلامتی و شادمانی برای مجاهد نستوه، خانم حدیدچی (باغ) سخن را آغاز میکنیم.
نخستین بارقههای مبارزه با ستم، چه موقع در شما پدید آمد؟
کودکی بیش نبودم. شاید هفت یا هشت ساله، سالهای 25و 26 بود که احساس میکردم تفاوت بین کودکان محروم و آنان که از نعمات فراوان برخوردار هستند، عادلانه نیست. در دنیای کودکانه خود، تحلیل دقیق و درستی نداشتم، اما بسیار رنج میکشیدم و در پی یافتن پاسخی برای ستمهایی که به چشم میدیدم، بودم.