یاران به کوی وصل تو نائل شدند و من
عمرم گذشت و در غم تو ابتدایی ام
در کوله بار خویش ندارم به جز طلب
در راه تو نشسته ام و در گدایی ام
جام توسلات دلم خشک و خالی است
شهدی رسان که طالب وجه خدایی ام
با مرگ سرخ، زندگی ام را کمال بخش
لب تشنه ی شهادت با سر جدایی ام
منم سرگشته حیرانت ای دوست
تا این که دل ها بوی سجّاده بگیرند
باید بیایی و کمی تربت بیاری
یک روز می آیی و تا صبح قیامت
ما را به دست آسمان ها می سپاری
علي اکبر لطيفيان
یک عمر به دنبال امان بودم و صحت
منت نه و بگذار که بیمار تو باشم
ای سایه لطفت همه جا روی سر من
بگذار که در سایه دیوار تو باشم
"مجید رجبی"
ما بر سر سفره ات، نمك گير شديم
با لقمه ي لطف و رحمتت، سير شديم
با اين همه چون تو را نديديم، آن قدر
خورديم غم فراق، تا پير شديم
حمید رضا نوری
مردّدم که تو با عید می رسی از راه
و یا به یُمن قدوم تو عید می آید
دانم که یک نگاه زدور ازتوام بس است
عمریست درآرزوی همین یک نگاه نشسته ام
ازکوی تاپای نمی کشم هرچند برانیم
ازغیربریده ام و ازجهان دل گسته ام
موضوعات مرتبط: مشاعره
برچسبها: مشاعره
تا بردهای دل را گرو شد کشت جانم در درو
اول تو ای دردا برو و آخر تو درمانا بیا
ای نگهت خواستگه آفتاب
بر من ظلمت زده یک شب بتاب
پرده برانداز زچشم ترم
تا بتوانم به رخت بنگرم
لحظه لحظه چهره می دادی نشانم، سیّدی!
من نمی¬دانم کجایی لیک دانم روز و شب
پر زند دور حریمت مرغ جانم، سیّدی!
در شبستان فراقت مشعلی افروختم
شعله اش خیزد ز مغز استخوانم، سیّدی!
جمعه ها و هفته ها و سال ها و ماه ها
نام زیبایت بود ورد زبانم، سیّدی!
یادت ای قامت قیامت هر کجا
کرده غوغای قیامت را بپا
صبح جمعه رقص شور انگیز باد
حلقه زلف تو را آرد به یاد
پس بگو تو در کجایی ای غریب اشنا
ما به تو توسل می کنیم بقیه الله
تو اجابت کن دعای ما را بقیه الله
از توگفتن بهترین حرف دنیاست
در کنار تو بودن بهترین دعای ماست
بر کوچه بتابان نور، ای ماه تماشایی
موضوعات مرتبط: مشاعره
برچسبها: مشاعره
تاریک و سرد می گذرد روز و شب، شبی
رخسار ماه وَشَت را به قاب کن
دیری ست تشنه ایم، وَ مخمور باده ایم
این جام را به جرأت جانت شراب کن
مرضیه اوجی
نه هوای کعبه دارم نه صفاومروه خواهم
که ندارداین مکانها به خدا صفای مهدی
چه کنم چه چاره سازم که دل رمیده من
نکند هوای دیگر به جز از هوای مهدی
من دلشکسته هر دم به امید درنشستم
که مگر عیان ببینم رخ دلگشای مهدی
يه درخت خشك و بي جون ، چي داره بگه به جنگل؟
چي بگم جز اين كه ننگم واسه ي گل و گياهت
عمريه قطار دنيا داره مي ره سمت درّه
ولي اون وا ميسه وقتي برسه به ايستگاهت
مهدی زارعی
تمام راه ظهور تو با گنه بستم
دروغ گفته ام آقا كه منتظر هستم
كسي به فكر شما نيست راست مي گويم
دعا براي تو بازيست راست مي گويم
مي دونم كه من نبايد بنويسم از نگاهت
اوني كه ستاره هم نيس چي بگه از روي ماهت
مي دونم كه من نبايد شاعر چشم تو باشم
چش سفيديه اگه من بگم از چشم سياهت
مهدی زارعی
موضوعات مرتبط: مشاعره
برچسبها: مشاعره

تمام غصه ام همین شده که گویم این چنین
و امشبم بدون تو سحر شد و نیامدی

صبا به یار آشنا بگو که شاعر شما
ز دوری رخ تو خون جگر شد و نیامدی


بر دیدگان مانده به راهم، قدم گذار
ما مانده ایم در خَم این کوچه های تنگ
ما را بیا از این همه دلواپسی در آر
الهام امین

یارب آن نوگل خندان به چمن بازرسان

سر بهار ندارند بلبلان بی تو
لب از حکایت شب های تار می بندم
اگر امان دهدم چشم خون فشان بی تو
امین

ثـانـيـه اي بـيـشـتـرم آرزوسـت

موضوعات مرتبط: مشاعره
برچسبها: مشاعره
مستم و ديوانه و شيدائيم
مست گل و لاله زهرائيم
آن گل زهرا كه جهان مست اوست
چرخه اقليم جهان دست اوست
ترجيع و رباعي و غزل كافي نيست
تحقير و تمسخر ملل كافي نيست
از بس كه به ما طعنه و تهمت زده اند...
"برگرد" و "بيا " و "العجل" كافي نيست
مطهّره عباسیان
تقصير ماست غيبت طولاني شما
بغض گلو گرفته ی پنهاني شما
بر شوره زار معصيتم گريه مي كني
جانم فداي ديده ي باراني شما
وحید قاسمی
گر از آن یار سفر کرده پیامی داری


یا رب سببی ساز که آن ختم امامت
باز آید و برهاندم از غم به سلامت

موضوعات مرتبط: مشاعره
برچسبها: مشاعره
ز چهره پرده بر افکن به ظلم شعله در افکن
تو دست عدل خدایی، خدا کند که بیایی
یعنی ز ما به مهدی هادی پیام بر
کو روز و شب دعا و ثنا می فرستمت
هر صبح و شام قافله ای از دعای خیر
در صحبت شمال و صبا می فرستمت
تا کی به تمنای وصال تو یگانه
اشکم شود از هر مژه چون سیل روانه
هر که از چشم سیاه تو مسلمان شدنی است
از همان چشم سیاه تو شده کافر هم
دل غمگین مرا بشنو و برگرد که هست
از سر زلف تو در باد پریشان تر هم
موضوعات مرتبط: مشاعره
برچسبها: مشاعره
ترا نديده پسنديده ام خدا را شكر
چنين پسند به هر ديده تري نرسد
به ديدن آمده بودم امام نداد بكاء
برات رؤيت روي تو سر سري نرسد
در ره عشق تو آن کو که زند گام ز صدق
هست معلوم که گلگون بود آخر کفنش
شود اينكه از ترحم دمي اي سحاب رحمت
من خشك لب هم آخر ز تو تر كنم گلوئي
رو از من شکسته مگردان که سالهاست
رو کردهام به سوی شما ایها العزیز
جان را گرفتهام به سردست و آمدم
از کوره راههای بلا ایها العزیز
موضوعات مرتبط: مشاعره
برچسبها: مشاعره
ای که ما را به جهان جانی و هم جانانی
خسرو حسن و کمالی و هم خوبانی
محور عالم امکان ولی یزدانی
در ضمیری تو عیان گر ز نظر پنهانی
یا این دل شکسته ما را صبور کن
یا لااقل به خاطر زینب ظهور کن
دیگر بتاب از افق مکه ، ماه من!
این جاده های شب زده را غرق نور کن
نَمی از چشم های توست چشمه ، رود ، دریا هم
کمی از ردّ پای توست جنگل ، کوه ، صحرا هم
تو از تورات و انجیل و زبور ، از نور لبریزی
تو قرآنی ، زمین مات شکوهت ، آسمان ها هم
مولاي من وقت آمدنت دير شد بيا
اين دل در انتظار تو پير شد بيا
ديدم به خواب آمدي از جاده هاي دور
گفتم دلم ؛ خواب تو تعبير شد بيا
از حال وروزمان، تو چه می پرسی ای عزیز؟!
پنهان نمی کنم، به خدا حالمان بد است
آدم؟ قسم به نور تو! « آدم » نمی شویم
همسفره ایم با هوس و نانمان بد است
تا وعده قيامت تو صبر مي کنيم
بر داغ بي نهايت تو، صبر ميکنيم
اي از تبار آينه و آفتاب و عشق
تا مژده زيارت تو، صبر ميکنيم
ماندیم به داغ انتظارت، مددی
ما و غم و درد بی شمارت، مددی
دلخسته از این غمی که در ریشه ماست
در آرزوی فجر بهارت، مددی
یک بار جلوه ای کن شادان نمای ما را
کز هجر بیقرار و مهجور و ناتوانیم
مگو نجیب زمانه , ز چشم ما گله داری
مگر نه وعده نمودی که بیشتر توببخشی؟!
شبانه حرف دلم را اگر برای تو گفتم
خیال من همه این بود مرا سحر توببخشی
یک شب بیا ستاره بریزم به پای تو
ای آفتاب من همه چیزم فدای تو
یک شب بیا تا به ما برسد اذان صبح
از پشت بام مسجد کوفه با صدای تو

موضوعات مرتبط: مشاعره
برچسبها: مشاعره
امشب نشسته بر دلم غم هاي عالم
بي تو گذشت امروز هم آقاي عالم
امروز هم مولا خبر از تو نيامد
شب آمد و من ماندم و غم هاي عالم
ما پی سایه سروش به تلاشیم همه
او ز پندار من خسته نهان است هنوز
ز تو توحيد ،ز تو نون و قلم ميريزد
تو ستون حرمي ، بي تو حرم ميريزد
حسن چشمان شما ، ديد مرا كرد عوض
ازنگاه تو ولم يولد و لَم ميريزد
تو كه يك گوشه چشمت غم عالم ببرد
پس نگه كن به لبم ، منتظرم ميريزد
دلم از عالم و آدم سیر شد ٬بیا
این دل زغم هجر تو پیر شد ٬ بیا
فرصت گذشت ، وقت زيادي نمانده است
تعجيل كن عزيزدلم ، دير شد بیا
از شنبه درون خود تلنبار شدیم /
تا آخر پنجشنبه تکرار شدیم
خیر سرمان منتظر دیداریم/
جمعه شد و لنگ ظهر بیدارشدیم
از هجرت ای نگارا دریاست دیدگانم
بنگر زغم شب و روز از دیده خون فشانم
میرسد آن منجی آخرزمان
میرسد تنها امید فاطمه
میدهد برظلم ظالم خاتمه
میرسد اوکه نفس دردام اوست
مرغ روحم کفتری بربام اوست
بوي خوش گل نشسته در سينه ما
در ديده بهار جاودان مي شکفد
با ياد تو اي اميد ديرينه ما
موضوعات مرتبط: مشاعره
برچسبها: مشاعره
در ماورای مشکل "حالا نیامدن"
انگار حکمتی ست که آسان نمی شود
مویت و انتظار به تکرار خورده اند
صدها گره که چاره به دندان نمی شود
ای ساقی دلهای جهان مست نگاهت
این ماه فرومانده ز چشمان سیاهت
پلک دلم امشب به نبودت پر درد است
این فصل کبود از غم هجران تو سرد است
هنوزم خواب می بینم به شب ها
همان مردی که براسبی سواراست
همان مردی که ایدجمعه روزی
واین پایان خوب انتظاراست
ترا نديده پسنديده ام خدا را شكر
چنين پسند به هر ديده تري نرسد
به ديدن آمده بودم امام نداد بكاء
برات رؤيت روي تو سر سري نرسد
درخت مهر اهل بیت نور دل به بار آرد
نهال بغض ایشان رنج های بی شمار آرد
امام مهدی ما را که با نیکان نظر دارد
خدایا در دل اندازش که بر ما هم گذار آرد
دل گفت: زراه آشنا می آیی
از جاده سرخ کربلا می آیی
یک روز ز روزهای زیبای خدا
یک روز به دلجویی ما میآیی
یک وجب مانده به تو، آب گذشت از سر من
آب کـز سـر گـذرد ، می گـذرم از سـر هـم
مرا شوق حضور او ز سر بیرون نخواهد شد
قضای آسمان است این و دیگرگون نخواهد شد
دل هست و دلدار و صائم ، عشق است و خورشید قائم
زلفــش کمنـــدی که دائـــم ، بر دل سپارد کمـــان را
موضوعات مرتبط: مشاعره
برچسبها: مشاعره
نازنينا! نفَسى اسبِ تجلّى زين كن
كه زمين، گوش به زنگ ست و زمان، چشم به راه
آفتابا! دمى از ابر برون آ، كه بُوَد
بى تو منظومه امكان، نگران، چشم به راه
همچون من هرگز نباشـد بردرت پیمان شکن
لیـک با الطاف غــیر از تو، شـها !بیگانه ام
انتـــظارت بیش از حـد شد، تحمل تا به کی؟
آفتـــابـا! بـهر دیـدار رخـت پروانــه ام
مرا شوق لقایت دربدر کرد
نصیب من همه خون جگر کرد
اگر بردم ضرر از کردۀ خویش
تولّای تو جبران ضرر کرد
یا مهدی ادرکنی
دلبرم السلام یا مهدی
ای به جان التیام یا مهدی
ما و عمری به زیر سایه تو
سایه ات مستدام یا مهدی
این جاده های شب زده را غرق نور کن
ناگهان از پشت یک دریا تلاطم میرسی
بی خبر، یکباره، دور از چشم مردم میرسی
تو وفور نعمت عشقی و ایمان عاقبت
از میان خوشه زار سبز گندم میرسی
يک عمر چه ديدي؟! چه نديدي؟! چه کشيدي؟!
از اين همه بي عرضه ی بي همّتِ بي عار
گِل باد دهانم، چه بگويم که بگويند:
دست از سر اين مردم بي حوصله بردار
روشن ترین ستاره ی این آسمان تار
بر دخمه های تیره دل روشنی ببار
من زنده ام به یمن نفس های گرم تو
ای پیک سبز پوش و مسیحا دم بها ر
روزها گردی اگر بر روی دل ها می نشست
شب که می شد سنت خانه تکانی داشتیم
مثل شیر مادران ما حلال و پاک بود
در میان سفره ها گر لقمه نانی داشتیم
ما بدون او غريب و او ميان ماست تنها
آن امام قرن ها مثل علي ، تنها نيامد
عمر ما با ناله ی يابن الحسن طي شد دريغا
منجي ما، صاحب ما، رهنماي ما نيامد
چه روزها که گرفتار روز هفتم شد
چه قدر هفته پر از شنبه شد، به جمعه رسید
و جـمـعــه روز تـفــرّج بــرای مـــردم شـد!
موضوعات مرتبط: مشاعره
برچسبها: مشاعره
یقین بدان که اثر میکند دعای فرج
و از عنایت آن صاحبالزمان برسد
شروع دفتر باور به نام او زیباست
اگر که ختم غزل هم به پای آن برسد
دلم از پونه ها سير است آقا
هواي شهر دلگير است آقا
کسي فانوس گلها را شکسته
نمي آيي مگر؟ دير است آقا
نوح من ! خاصیت عشق است امواج بلند
كشتی ات را بشكن و بنشین به طوفان دلم
كی بهارت می وزد بر گیسوان حسرتم
كی نگاهت می شود ای خوب مهمان دلم ؟
هرکجا هستی خدایت یار باد
خرم آنروزی که باز آیی زدر
با تو مارا خوشترین دیدار باد
کجا واکرده ای این بار گیسوی رهایت را؟
از آن زمان كه تو رفتي بهار دل پژمرد
موضوعات مرتبط: مشاعره
برچسبها: مشاعره با اشعار زیبای مهدوی
امان از هجر بی پایان مهدی
غروب جمعه و هجران مهدی
امان از ان زمانیکه بیفتد
به روی نامه ام چشمان مهدی
دلش میگیرد و با چشم گریان
بگوید این هم از یاران مهدی.....
در خاطر شکسته زغم ها چه ميکند
دور از بهار روي تو بيبرگ ماندهام
بي برگ و بار مانده به دنيا چه ميکند؟
دوباره صحبت يک انتظار مي آيد
و باز ثانيه ها مي کنند تحقيرم
تمام لکنت من سبز مي شود وقتي
نگاه مي کنم و با نگاه مي ميرم
ما معتقدیم که عشق سر خواهد زد
بر پشت ستم کسی تیر خواهد زد
سوگند به هر چهارده آیه نور
سوگند به زخم های سرشار غرور
آخر شب سرد ما سحر می گردد
مهدی به میان شیعه برمی گردد
در دفترم به ياد تو نرگس كشيده ام
نرگس هم از فراق تو دلگير شد بـيــا
اين دل اگر کم است بگو سر بياورم
يا امر کن که يک دل ديگر بياورم
مولا خلاصه عرض کنم دوست دارمت
ديگر نشد عبارت بهتر بياورم
مژده ای دل که مسیحا نفسی می آید
که ز انفاس خوشش بوی کسی می آید
در حسرت تو دربدری شد نصیب خضر
ورنه به سیر کوه و بیابان چه میکند
دست نیاز بهسوی تو دارد وگرنه نوح
با زورق شکسته به طوفان چه می کند ؟
موضوعات مرتبط: مشاعره
برچسبها: مشاعره با اشعار زیبای مهدوی