اسلام اجراى احکام را تنها به دست فقهاى عادل و اسلام شناسان با تقوى سپرده تا در تمام حوادث طبق قانون خدا حكم كنند و اطاعت از آن فقها را همچون اطاعت از امام معصوم و رسول گرامى واجب دانسته است.
در زمان غیبت حضرت مهدى علیه السلام ما را به حال خود رها نكرده اند، بلكه ما را به پیروى از فقها و اسلام شناسان عادل و با تقوا كه نوّاب عام آن حضرت هستند، سفارش كردهاند.
بنابراین بر ما لازم است كه در حوادث و مشكلات گوش به فرمان حكم خدا كه از طریق فقیه جامع الشرایط عادل به ما ابلاغ مىشود، باشیم.
زیرا اسلام اجراى احکام را تنها به دست فقهاى عادل و اسلام شناسان با تقوى سپرده تا در تمام حوادث طبق قانون خدا حكم كنند و اطاعت از آن فقها را همچون اطاعت از امام معصوم و رسول گرامى واجب دانسته است.
بنابراین ولایت فقیه ادامه راه امامت و نقش ولایت فقیه همان نقش امامت و تدوام خط انبیاست.
البته بر اساس روایات نیز اسلام بار حكومت را به دوش فقیه عادل گذارده كه به گوشهاى از آنها اشاره مىكنیم:
* رسول خدا صلى الله علیه و آله فقها را خلیفه خود معرفى كرده است، چنانكه فرمودند: «الّلهم ارحم خلفائى» خداوندا! جانشینان مرا مورد لطف و رحمت قرار ده. از آن حضرت سۆال شد جانشینان شما چه كسانى هستند؟ فرمود: «الفقهاء» (وسائلالشیعه، ج 18، ص 101)
* پیامبر صلى الله علیه و آله فرمودند: «العلماء ورثة الانبیاء» (وسائلالشیعه، ج 18، ص 53) علما، وارثان انبیا هستند.
* حضرت على علیه السلام فرمودند: خداوند از علما پیمان گرفته است كه در برابر غارتگرى ستمگران و گرسنگى محرومان خاموش نمانند. (نهجالبلاغه، خطبه 3)
شكى نیست كه حمایت از مظلومان و محكومیّت ظالم نیاز به قدرت و تشكیلات دارد.
* حضرت على علیه السلام مىفرمایند: «العلماء حكّام على الناس» (غررالحكم) علما، حاكمان مردم هستند.
* امام حسین علیه السلام مىفرمایند: مجراى امور و احكام باید به دست علماى خداشناس و با تقوى باشد، كسانى كه در حرام و حلال خدا خیانت نمىكنند و امانت را حفظ مىنمایند. (تحف العقول، ص 242)
* از امام صادق علیه السلام درباره نزاعهایى كه براى حل آنها به نظام طاغوتى مراجعه مىشود سۆال شد، امام علیه السلام فرمودند: مراجعه به آنها ممنوع است. حتى اگر شخصى حقّ خود را از طریق دستگاه طاغوتى به دست آورد، حرام است. (شاید به خاطر این كه مراجعه به دستگاه طاغوتى به منزله پذیرفتن آن نظام و تقویت آن است.) بلكه در این قبیل موارد وظیفه شما آن است كه راه حل را از افرادى بخواهید كه شناخت عمیق نسبت به علوم و روایات ما داشته باشند كه من آنها را به عنوان قاضى و داور براى شما تعیین مىكنم و بدانید كه اگر او حكمى داد و شما آن را قبول نكردید، در واقع حكم خدا را كوچك گرفتهاید و هر كه آن فقها را رد كند، گویا ما را رد كرده و رد ما ردّ خدا و به منزله شرك به خداى بزرگ است. (كافى، ج 1، ص 68)
* امام كاظم علیه السلام فرمودند: «الفقهاء حصون الاسلام» (كافى، ج 1، ص 38) ؛ فقها، قلعه اسلام هستند.
* امام زمان علیه السلام با خط مبارك خود پیامى براى یكى از نوّاب خود نوشتند كه در آن سفارش شده بود:
«امّا الحوادث الواقعة فارجعوا فیها الى رواة حدیثنا فانّهم حجّتى علیكم و انا حجّة اللّه» (وسائلالشیعه، ج 27، ص 140)
در حوادث جامعه و پیش آمدها، به علما و دانشمندانى كه علوم ما را نقل مىكنند
مراجعه كنید كه من آنها را به عنوان حجّت در میان شما قرار دادم و خودم حجت خدا هستم.
از این گونه احادیث متوجه مىشویم كه موضوع ولایت فقیه چیز تازهاى نیست كه جمهورى اسلامى آن را مطرح كرده باشد، بلكه از آغاز بوده است، منتهى طاغوتها و پادشاهان نگذاشتند فرصتى براى عمل به این گونه احادیث پیدا شود.
و این گنجى بود مخفى كه امام خمینى قدس سره موانع آن را بر طرف كرد و آن را آشكار ساخت.
راه دور نرویم، مهمترین رمز پیروزى ملت ایران در این انقلاب توجه به ولایت فقیه بود، فقیه جامعالشرائطى همچون امام قدس سره كه دستور مىداد ومردم با جان ودل مىپذیرفتند.
ایران كشور پهناورى بود، كه در طول تاریخ هر وقت دشمنان به آن حمله كردند، گوشهاى از آن را جدا كردند. تنها زمانى كه نتوانستند حتى یك وجب از خاك آن را جدا كنند، زمانى بود كه كشور در دست یك ولىّ فقیه بود، با اینكه تمامى قدرتهاى استكبارى جهان و عمّال آنها هماهنگ و متّحد شده و مصمّم بر شكست ایران و تجزیه آن بودند. براى همین است كه جهانخواران و مزدوران داخلى آنها با ولایت فقیه مخالفند و با انواع توطئهها و تهمتها در صدد تضعیف آن هستند.
پس دلیل منطقى كسانى كه با ولایت فقیه مخالفت مىكنند، چیست و چه مىگویند؟
آیا مىگویند مسلمانها حكومت و نظام لازم ندارند؟
آیا مىگویند نظام لازم است ولى ناظم و والى و حاكم لازم نیست؟
آیا مىگویند والى جامعه اسلامى، افراد غیر اسلام شناس باشند؟
آیا فكر مىكنند ولایت فقیه یك نوع استبداد دینى یا طبقاتى است؟ مگر فقیه از یك طبقه خاصى است؟ و مگر خودخواهى سلب عدالت از فقیه نمىكند كه در این صورت ولایت او در جامعه از بین مىرود.
ما از مخالفان ولایت فقیه مىپرسیم:
شما كه دست امت را از دست فقیه عادل درمىآورید در دست چه كسى مىگذارید؟
چند فقیه عادل سراغ دارید كه وابسته به شرق یا غرب و وطن فروش باشد؟
در این چند سال كه مردم ولایت فقیه را پذیرفتند، چه ضررى كردند و از چه چیزى بازماندند؟
مگر تقلید تنها در مسائل عبادى است؟! مگر در مسائل اجتماعى و سیاسى و اقتصادى، احتمال حرام و حلال داده نمىشود و مگر نباید در هر موضوعى كه احتمال حرام و حلال مىدهیم تقلید كنیم؟
آیا سپردن رهبرى امت مسلمان به غیراسلامشناس همچون سپردن دانشكده پزشكى به غیر پزشك نیست؟
آیا سپردن امت به دست افراد غیرعادل و گناهكار، خیانت به مقام انسانیّت نیست؟
آیا نمىتوانیم به دنیا اعلام كنیم تنها كسانى لیاقت رهبرى ما را دارند كه از علم و تقواى خاصى برخوردار باشند؟
آیا زمان آن نرسیده كه از پذیرش رهبرىهاى غیر صادقانه و سیاست بازان و فرصت طلبان حرفهاى شانه خالى كنیم و خود را در دامن اسلام انداخته و تنها رهبرىهایى را بپذیریم كه با معیارهاى وحى تطبیق كند؟
پروردگارا! براى همیشه قلب نازنین امام زمان علیه السلام را از ما راضى و خشنود و ما را از بهترین یاران او قرار بده.
خدایا! ما را مشمول دعاهاى آن حضرت و از مخلصان و منتظران و زمینه سازان حكومتش و از حامیان ولایت فقیه قراربده.
فرآوری: آمنه اسفندیاری
بخش احکام اسلامی تبیان
منابع:
1- اصول عقائد ـ محسن قرائتی
2- وسائلالشیعه، ج 18، ج27
3- نهجالبلاغه، خطبه 3
4- تحف العقول، ص 242
5- غررالحكم
6- كافى، ج 1
نظرات شما عزیزان: