حماسه اعجاب آور و دلنشین غدیر1 نقطه عطفی در تاریخ اسلام است که به مذاق عدّهای گوارا و شیرین و برای برخی ناگوار و تلخ است.
امّا برای فرقه ناجیه و پیروان مکتب علوی حجّتی است قاطع که برای هیچ کس عذری باقی نگذاشت، چنان که حضرت صدیقه طاهره در پاسخ عذرتراشیهای انصار که گفتند: اگر قبل از بیعت با ابوبکر این حرفها را میشنیدیم او را بر علی ترجیح نمیدادیم، فرمود: «وهل ترک أبی یوم غدیر خمّ لأحدٍ عذراً؟»2 ؛ آیا پدرم با پدیدآوردن حماسه غدیر، عذری برای کسی باقی گذارد؟
در قرآن کریم آیات فراوانی نتیجه و حاصل پدید آمده از این حادثه، یعنی ولایت علی(علیهالسلام) را تأیید میکند و آیه اکمال از نتایج به دست آمده از این حماسه خبر میدهد.
الیوم یاس اللذین کفروا
مراد از ﴿الیوم﴾ :
با بررسی مباحث کلی در در تفسیر بخشی از این آیه شریفه[رجوع شود به صفحات ۲۴۰تا۲۶۲ شمیم ولایت] روشن می شود که در یکی از روزهای صدر اسلام حادثهای عظیم رخ داد که قرآن کریم ویژگیهای ذیل را برای آن ذکر میکند:
۱٫ امید تمام دشمنان که برای نابودی اسلام دندان طمع تیز کرده بودند، به یأس مبدّل کرد؛ ﴿یئس الذین کفروا﴾.
۲٫ افزون بر تبدیل شدن امیدشان به یأس، آن چنان زمینه فعالیت آنها را خنثی کرد که ترس مسلمانان را از آنان بیجهت دانست؛ ﴿فلا تخشوهم﴾.
۳٫ امکان داشت که مسلمانان با پشت پا زدن و نادیده گرفتن آن نعمت بزرگ، کفران نعمت کنند و زمینه غضب الهی و بازگشت سلطه کفار را فراهم نمایند و امید تازهای در آنان ایجاد کنند، از این رو برای پیشگیری از این مسأله فرمود؛ ﴿واخشون﴾.
۴٫ پیشرفتی کیفی (کمال) در دین الهی ایجاد کرد و مایه تکامل آن گردید؛ ﴿أکملت لکم دینکم﴾.
۵٫ پیشرفتی کمّی (تمامیّت) در نعمت مطلق الهی (ولایت) ایجاد کرد و آن را به مراحل پایانی و اتمام رساند؛ ﴿أتممت علیکم نعمتی﴾.
۶٫ در مرحله ابلاغ نیز خدا راضی شد که اسلام دین ابدی مردم قرارگیرد؛ ﴿رضیت لکم الإسلام دیناً﴾. بدین ترتیب آن روز آغاز برههای جدید در تاریخ اسلام شد، پس باید روزی را در تاریخ اسلام پیدا کرد که این خصوصیات ششگانه را داشته باشد.
روزهای برجستهای که در تاریخ اسلام وجود دارد و ممکن است همان روز معین باشد، عبارت است از:
۱٫ روز تولد پیغمبر اکرمصلی الله علیه و آله و سلم.
۲٫ روز مبعث، چنان که ممکن است، منظور از «عصر» در ﴿والعصر ٭ إن الإنسان لفی خسر... ﴾3 نیز عصر بعثت باشد.
۳٫ روز اعلام عمومی دعوت از ناحیه پیامبراکرمصلی الله علیه و آله و سلم در سال سوم هجری که به «یوم الإنذار» معروف است.
۴٫ روز هجرت از مکه و نجات از آزار مشرکان.
۵٫ روز ورود به مدینه و تشکیل حکومت اسلامی.
۶٫ روزی که جنگ بدر اتّفاق افتاد و شکست سختی بر مشرکان وارد شد و سران شرک مکه به هلاکت رسیدند.
۷٫ روزی که جنگ اُحُد پیش آمد و در مرحله اول آن مشرکان شکست خوردند و در مرحله سوم آن که به «حمراء الاَسد» معروف است خائفانه و زبونانه فرار کردند.
۸٫ روزی که جنگ خندق تحقّق یافت و عده زیادی از نقاط مختلف جزیره العرب مدینه را محاصره کردند و به همین جهت جنگ احزاب نامیده شد ولی با شکست و کشته شدن عمرو بن عبدود، فرار ذلیلانه را برقرار ترجیح دادند و پیغمبر اکرمصلی الله علیه و آله و سلم درباره آن فرمود: تاکنون آنها به سراغ ما میآمدند و به ما حمله میکردند و ما دفاع میکردیم، ولی اکنون ما موضع حمله و تهاجم میگیریم؛ «الآن نغزوهم ولا یغزوننا»4.
۹٫ روز شکست قبایل یهودی مدینه، یعنی بنیقینقاع، بنی نضیر و بنی قریظه که دشمنان داخلی و چون ماری در آستین مسلمانان بودند و با شکست و اخراجشان غنایم فراوانی نیز به دست مسلمانان افتاد.
۱۰٫ روز فتح خیبر که دژهای مستحکم و آهنین یهودیان اطراف مدینه و پایگاههایشان را درهم ریخت.
۱۱٫ روز تحقّق عمره القضا که در سال هفتم انجام شد و مسلمانان توانستند در مقابل دیدگان حیرتزده مشرکان وارد مکه شوند و مراسم عبادی عمره را براساس آیین خود بجا آورند.
۱۲٫ روز تحقّق صلح حدیبیه که زمینه فتح مکه و نزول سوره فتح را فراهم کرد5 و به گفته زهری هیچ فتحی در اسلام قبل از این صلح به این بزرگی نبوده است6.
۱۳٫ روز فتح مکه که پوزه سران ستم مکه را به خاک مالید و موجب از هم پاشیدن قدرت کافران شد.
۱۴٫ روز نزول آیات اول سوره برائت و اعلام آن در سال نهم هجرت که محیط جزیره العرب را برای مشرکان ناامن کرد و آنها را پس از تحقیر، در تنگنا و فشار قرار داد، به گونهای که نه تنها نتوانستند به سنتهای جاهلی خود عمل کنند، بلکه حق ورود به مسجدالحرام را نیز نداشتند؛ ﴿یا أیها الذین ءامنوا إنما المشرکونَ نَجَس فلایقْربوا المسجدَ الحرام بعد عامهم هذا﴾7.
۱۵٫ روز عرفه، یعنی نهم ذیحجه سال دهم هجرت که اسلام به اوج شکوفایی خود رسیده بود و بسیاری از مسلمانان مراسم عبادی حج را همراه رسول خداصلی الله علیه و آله و سلم بجا آورده، مناسک حج را از آن حضرت آموختند. روایات فراوانی در کتب اهل سنت از خلیفه دوم و دیگران دراینباره نقل شده و محور اصلی تفاسیر عامه در این آیه همین احتمال است و مدعی هستند، این آیه در سرزمین عرفات نازل شده است.
۱۶٫ روز نزول احکامی که در این آیه آمده است.
۱۷٫ رحلت پیامبر اکرمصلی الله علیه و آله و سلم که در آن هنگام یقیناً همه احکام و آیات الهی نازل شده بود و....
نقد و بررسی احتمالات :
هیچ یک از این احتمالات قابل قبول نیست، زیرا خصوصیات ششگانهای که درتفسیر آیه بدان اشاره شد، در هیچ یک از این روزها جمع نشده است. از این جهت بسیاری از اینها، احتمالی بیش نیست و قایل ندارد. اینک هر یک از این احتمالات را مورد بررسی قرار میدهیم:
۱٫ اگرچه روز تولد پیغمبر اکرمصلی الله علیه و آله و سلم سرفصل مهمی در تاریخ بشر بود، زیرا موجب شکسته شدن ایوان کاخ کسری، خشک شدن دریاچه ساوه، خاموش گشتن آتشکده فارس و... شد، لیکن هیچ یک از خصوصیات اکمال دین، اتمام نعمت، یأس دشمنان و... در آن وجود نداشت.
۲٫ روز بعثت نمیتواند مراد باشد، زیرا بعثت حادثهای بود که فقط علی(علیهالسلام) و خدیجهٍّ از آن با خبر شدند و کافران از آن حادثه عظیم مطلع نشدند تا ناامید شوند. افزون بر این، روز بعثت روز آغاز و ظهور دین بود و تنها بخشی از سوره علق بر آن حضرت وحی شد. بنابراین، روز کامل شدن دین نبود. از سوی دیگر قبل از بعثت دینی در محیط جزیره العرب وجود نداشت تا کافران در صدد تحریف یا نابود کردن آن باشند و در روز بعثت تکمیل شده باشد.
۳٫ یوم الإنذار، یعنی روز اعلان عمومی رسالت مراد نیست، زیرا این اعلان، نه تنها موجبات یأس سران شرک را فراهم نکرد، بلکه طمع آنان را به نابودی اسلام برانگیخت. از این رو مسلمانان را آزار میدادند، محاصره اقتصادی میکردند و.... از سوی دیگر بخش ناچیزی از دین تا آن روز ابلاغ شده بود و تا رسیدن به مرحله کمال فاصله فراوانی داشت.
۴٫ روز هجرت پیغمبر اکرمصلی الله علیه و آله و سلم نمیتواند مراد باشد، زیرا:
اولاً، هجرت بر اثر هراس از آزار و اذیت مشرکان مکه صورت گرفت. پس موجب ناامیدی کافران نشده بود، و اگر منظور این باشد که چون هجرت زمینه تشکیل حکومت اسلامی را فراهم ساخت، اوس و خزرج را با یکدیگر متحد کرد و...، مشرکان ناامید شدند، این نیز قابل قبول نیست، چون با تأسیس حکومت اسلامی زمینه جنگهای خونین فراهم شد.
ثانیاً، روز هجرت روز کمال دین نبود، زیرا در مکه تنها برخی از اصول و فروع کلی دین نازل شد و بسیاری از مسایل کلّی و جزئی آن در مدینه نازل گردید.
۵٫ ورود به مدینه و تشکیل حکومت اسلامی نیز مایه یأس مشرکان نشد، زیرا مشرکان نه تنها دست از توطئه نکشیدند، بلکه در سال سوم هجرت برای جنگیدن با مسلمانان خود را به مدینه رساندند، چنانکه برای جنگ خندق نیز چنین کردند. افزون بر این، بسیاری از آیات پس از آن نازل گردید.
۶٫ هیچ کدام از جنگ بدر، احد، خندق، شکست قبایل یهودی بنی قینقاع، بنی نضیر و بنیقریظه، فتح خیبر، عمره القضا و صلح حدیبیه با تمام اهمیتی که هر یک از آنها برای مسلمانان و تاریخ اسلام دارد، مایه یأس کفار نشده بود. از سوی دیگر بسیاری از آیات پس از این حوادث نازل شد. بدین ترتیب در هیچ یک از این حوادثْ اِکمال دین، اتمام نعمت، یأس کفّار و... مطرح نبود.
۷٫ روز فتح مکه مراد نیست، زیرا بسیاری از احکام و آیات پس از فتح مکه که در سال هشتم هجری اتفاق افتاد، نازل شد. پس دین هنگام فتح مکه کامل نشده بود. افزون بر این، فتح مکه نیز مایه یأس کامل کافران نشده بود، به دلیل اینکه به پیمانهای عدمتعرض پایبند بوده، به آن عمل میکردند، چنان که به سنتهای جاهلی خود نیز مانند برهنه حج کردن زنها عمل میکردند. به تعبیر امیرالمؤمنین(علیهالسلام) اگرچه اظهار اسلام کردند، ولی مسلمان نشده بودند، بلکه اجباراً تسلیم شده، کفرشان را پنهان میداشتند و آنگاه که مناسب دیدند و عِدّه و عُدّه فراهم شد؛ آشکار کردند: «ما أسلموا ولکن استسلموا وأسرّوا الکفر فلمّا وجدوا أعواناً علیه أظهروه»8 .
۸٫ روز نزول آیات اولیه سوره برائت و اعلام آن نیز نیست، زیرا اگرچه اعلام برائت مشرکان مکه و حتی مشرکان و بتپرستان حجاز را در فشار قرار داده، عرصه را بر آنها تنگ کرد، و آنها را بر خاک ذلّت و خواری نشاند، لیکن این فرجام مشرکان و بتپرستان حجاز بود، در حالی که در آیه مورد بحث آمده است: همه کافران، از دین شما ناامید شدند؛ ﴿الّذین کفروا﴾. این تعبیر شامل مشرکان مکه، یهودیها، نصرانیها، امپراطور قدرتمند ایران، روم و... میشود.
چنانکه دین نیز در آن روز به کمال خودش نرسیده بود، زیرا هنوز یک سال از عمر پیغمبر اکرمصلی الله علیه و آله و سلم باقی مانده بود و بسیاری از احکام و آیات، از جمله همین سوره مبارکه مائده که حاوی بسیاری از احکام است، در این مدت نازل شد.
۹٫ روز عرفه، یعنی نهم ذیحجه سال حجهالوداع نیز نمیتواند مقصود باشد، زیرا در روز عرفه سال دهم هجری حادثه قابل توجهی پیش نیامد تا موجب یأس کفار و تکمیل دین شود. یأس مشرکان قریش در ماجرای فتح مکه در سال هشتم حاصل شد و یأس مشرکان حجاز نیز هنگام نزول آیات برائت و اعلام آن توسط امیرالمؤمنین(علیهالسلام) در سال نهم هجری اتفاق افتاد، اما بقیه کفار اعم از یهود، نصاری، مجوس و... در آن روز، یعنی روز عرفه سال دهم هجری هنوز امیدوار بودند که ضربهای کاری بر اسلام وارد کنند.
ممکن است گفته شود که انجام مناسک حج با حضور پیغمبر اکرمصلی الله علیه و آله و سلم که تعلیم علمی را با تعلیم عملی همراه کرده بود، حادثه بزرگی است که در روز عرفه سال دهم هجری واقع شد و موجب تکمیل دین و یأس کفار گردید. اگرچه این احتمال مانند برخی از احتمالات دیگر تأیید میکند که این بخش آیه جدا از صدر و ذیل خود که درباره خوردنیهای حرام است نازل شد، لیکن خود این احتمال مخدوش است، زیرا:
اولاً، چنین حجّی فقط موجب کمال حج است و هرگز موجب کمال دین نمیشود؛ برای اینکه طواف دور خانهای که روزی بتکده، روزی میکده9 و روزی... و بالاخره اسیر دست این و آن است، به تنهایی کارهای نیست. علی(علیهالسلام) از کعبه به عنوان «سنگهای بینفع و ضرر» یاد میکند: «ألاترون أن الله سبحانه اختبر الأولین من لدن آدم صلوات الله علیه إلی الآخرین من هذا العالَم بأحجار لاتَضرّ و لاتنفع و لاتبصر و لاتسمع»10 . حج هر چه با شکوه باشد، به تنهایی نمیتواند مایه ناامیدی کفار گردد. آری، تنها در صورتی که همراه با معرفت امام واجبالإطاعه باشد، میتواند واجد چنین اثری باشد. امام باقر(علیهالسلام) فرمود: «إنما اُمر الناس أن یأتوا هذه الأحجار فیطوفوا بها ثمّ یأتونا فیخبرونا بولایتهم ویعرضوا علینا نصرهم»11.
کعبهای که دشمن توان ویران کردن آن را دارد چنانکه عبدالله بن زبیر دو بار به آن پناهنده شد و هر دو بار سنگباران گردید و در سنگ باران دوم کعبه ویران و ابن زبیر کشته شد12 بدون حضور امام معصوم چه نفع و ضرری میتواند داشته باشد که طواف دور آن مایه یأس کفار شود؟
ثانیاً، پیغمبر اکرمصلی الله علیه و آله و سلم حدود هشتاد روز پس از عرفه حجه الوداع در قید حیات بود و برخی از احکام و آیات در این مدت نازل شد. بدین جهت، در روز عرفه دین به حدّ کمال خود نرسیده بود.
۱۰٫ روز نزول احکامی که در صدر آیه آمده (خواه عرفه باشد یا غیر عرفه) نمیتواند مراد از «الیوم» باشد، زیرا دو قسمت کلامی و فقهی آیه ارتباطی با یکدیگر ندارد و حتی ممکن است، نزول جداگانهای داشته باشد، چنانکه روایات شأن نزول نیز به همین قسمت اشاره کرده و نسبت به صدر و ذیل آن ساکت است. افزون بر این، نزول چند حکم فقهی که محتوای آن قبلاً در سورههای بقره، انعام و نحل نازل شده بود، از چنان اهمیتی برخوردار نیست که مایه تکمیل دین و یأس کفار گردد، وگرنه در آن سورهها نیز نظیر این آیه باید نازل میشد.
۱۱٫ روز رحلت نبی اکرمصلی الله علیه و آله و سلم نیز نمیتواند مقصود باشد، زیرا اگرچه در آن روز دین کامل و نعمت تمام شد و آخرین سفیر الهی در تلقّی و ابلاغ وحی چیزی را فروگذار نکرد؛ ﴿وما هو علی الغیب بضنین﴾13 ، چنانکه خود آن حضرت در خطبهای که در حجه الوداع ایراد کرد، فرمود: «یا أیها الناس والله ما من شیءٍ یقرّبکم من الجنه ویباعدکم عن النار، إلاّ وقد أمرتکم به و ما من شیءٍ یقربکم من النار ویباعدکم من الجنه، إلاّ وقد نهیْتکم عنه»14، لیکن در آن روز دشمنان به طمع افتادند و ترس از توطئه آنان به صورت جدّی مطرح بود. افزون بر این، آن روز بزرگ و به یادماندنی قطعاً در زمان حیات پیغمبر اکرمصلی الله علیه و آله و سلم بوده است.
در نتیجه، هیچ کدام از این حوادث نمیتواند مصداق «الیوم» باشد، زیرا برخی از اینها هیچ یک از خصوصیات ششگانه را ندارد، برخی پنج تا از آنها را ندارد، برخی چهارتا و.... در عین حال با توجه به اِخبار آیه، شکی نیست که چنین روز سرنوشت سازی در تاریخ اسلام وجود داشته است. از اینرو باید با تحقیق و بررسی بیشتر و گستردهتر مصداق آن را مشخص کرد.
احتمالی معقول :
ظهور پیامبر اکرمصلی الله علیه و آله و سلم و اعلام رسمی و علنی دعوت او در محیط جزیره العرب، واکنشهای متفاوتی را به همراه داشت. برخی از انسانهای پاک باخته با کمال صفا و صمیمیت و از اعماق قلب به آن حضرت ایمان آوردند. برخی با اظهار ایمان ظاهری و زبانی کفرشان را مستور کردند و گروه سوم افراد لجوج، عنود و حقودی بودند که نه تنها ایمان نمیآوردند، بلکه خار راه دیگران بوده، مانع ایمان آوردن آنان میشدند؛ ﴿وهُم ینهوْن عنْه و ینئوْن عنه﴾15.
این گروه در راستای اهداف شوم خود در کنار اذیت و آزار مسلمانان، مانع تراشی برای پیغمبر اکرمصلی الله علیه و آله و سلم و سنگاندازی در مسیر دعوت او نیز میکردند و با تمام توان سعی داشتند، فعالیتهای تبلیغی آن حضرت را خنثی و بیاثر کنند و حتی برای نابودی مرام و آیین او نقشهها میکشیدند. استهزاها، تمسخرها، طعنه و زخمزبانها، شاعر و دیوانه خواندن آن حضرت، وعده و وعیدها، تهدیدها و تطمیعها، محاصره اقتصادی و اجتماعی و تبعید به شعب ابوطالب، سنگ زدن، شکمبه شتر بر سر آن حضرت ریختن و... و بالاخره مجبور کردن آن حضرت به هجرت شبانه از مکه به مدینه بخشی از برنامههای آنان پیش از هجرت بود.
هرچه دعوت آن حضرت جدّیتر، رسمیتر و علنیتر میشد، سران ستم و شرک بیشتر احساس خطر میکردند و بر فشارهای خود میافزودند. از این جهت، پس از تشکیل حکومت اسلامی در مدینه، پیشرفت اسلام و افزایش جمعیت مسلمانان، توطئهها و کارشکنیهایشان به صورت جنگ و تهاجم نظامی تبلور یافت که شماره این جنگها از هفتاد نیز تجاوز کرد، لیکن هرچه تلاش میکردند، حاصل زحماتشان را همانند سرابی در بیابان یا غباری در آسمان مییافتند.
افزون براین تلاشها، فعالیتها و کارشکنیهای پنهان و پیدایی بود که از منافقان که نقش ستون پنجم دشمن را در پیکره حکومت اسلامی داشتند مشاهده میشد. بخشی از آن فعالیتها بدین شرح است:
۱٫ انصراف خائنانه بیش از سیصد نفر به سرکردگی عبدالله بن اُبی از شرکت در جنگ اُحُد. این تعداد تقریباً یک سوم مسلمانان مدینه را تشکیل میدادند16 .
۲٫ سرپیچی جمعی از منافقان به سرکردگی عبدالله بن اُبی از حضور در صحنه مصاف تبوک17 و تلاش گروه دیگری از آنان برای تضعیف روحیه رزمندگان اسلام18و کوشش برای ترور پیغمبر اکرمصلی الله علیه و آله و سلم با رم دادن شتر آن حضرت، هنگام بازگشت از جنگ که به ماجرای «لیله العقبه» معروف شد19 .
۳٫ برقراری روابط مرموز سیاسی اطلاعاتی با مشرکان؛ ﴿فتری الذین فی قلوبهم مرض یسارعون فیهم﴾20.
۴٫ بازی با اعتقادات مسلمانان و بدبین کردن آنان به حاکمیت اسلام به وسیله شایعه پراکنی؛ ﴿لئن لم ینته المنافقون والذین فی قلوبهم مرض و المُرجفون فی المدینه لنُغْرینّک بهم ثمّ لایُجاورونک فیها إلاّ قلیلاً﴾21.
۵٫ تشویق به تحریم اقتصادی مسلمانان؛ ﴿هم الذین یقولون لاتنفقوا علی من عند رسول الله حتی ینفضّوا﴾22.
۶٫ توطئه اجتماعی حیثیتی برضدّ مسلمانان، با تحقیر کردن آنان؛ ﴿لیُخرجنّ الأعز منها الأذلّ﴾23 .
۷٫ توطئه خائنانه و بیشرمانه اجتماعی حیثیتی بر ضد پیامبراکرمصلی الله علیه و آله و سلم و اتهام بیعفّتی به یکی از همسران آن حضرت در ماجرای معروف اِفک؛ ﴿إن الذین جأوا بالإفک عصبه منکم لاتحسبوه شرّاً لکم بل هو خیر لکم... ﴾24 .
اینها بخشی از انبوه توطئهها بر ضد آن حضرت بود که به نتیجه نرسید. در کنار این توطئهها پیوسته به مرگ آن حضرت دل بسته بودند و با خود میگفتند: او پادشاهی همانند سایر پادشاهان25 است که با مرگ او تمام ادعاهایش فراموش خواهد شد، زیرا فرزند پسر ندارد تا بعد از او راهش را ادامه دهد. به همین علت او را اَبتَر، بلاعقب و بیدنباله مینامیدند.
در شأن نزول سوره کوثر گفتهاند: یکی از سران شرک به نام عاص بن وائل پس از برخورد با پیغمبر اکرمصلی الله علیه و آله و سلم وارد مسجد الحرام شد، وقتی در داخل مسجد از او سؤال شد با که صحبت میکردی؟ گفت: با این مرد ابتر26 . زمخشری با اشاره به این ماجرا میگوید: «کانوا یقولون: إنّ محمداً صُنبور إذا مات مات ذِکْره»؛ به راستی که محمد صُنبور (فرد ضعیف، ذلیل، بدون اهل و دنباله، بییار و یاور) است که یاد و نام او با مرگش میمیرد27.
البته شکی نیست که نه تنها مُلک و سلطنت با مرگ مَلِک و سلطان میمیرد، بلکه دین،آیین و قانون نیز هرچند که کامل، عادلانه و حق باشد، با مرگ آورنده آن با تهدید مواجه میشود، زیرا با مرور ایام حوادث، وقایع و نیازهای جدیدی به وجود میآید که پاسخگویی به آن نیازها و تطبیق آن حوادث بر خطوط کلی دین و اصول قانون از عهده هر کسی بر نمیآید.
اگر برای دین و قانون، متولّی مشخص و معینی وجود داشته باشد، در کوران حوادث و بحرانهای اجتماعی محفوظ میماند، خواه فرد آن مشخص شده باشد یا این که به بیان شرایط و معیارهای شایستگی وی اکتفا شود. ولی اگر چنین متولیای (هر چند به صورت عام) معیّن نشده باشد و دین بدون متولی بماند، حتی از جانب هواداران و پیروان خود در معرض تهدید است و نیازی به تهدید و تهاجم از سوی بیگانگان ندارد، و اگر دشمنی بیگانه نیز به آن افزوده گردد، خطر بسیار جدّیتر خواهد بود.
از اینرو یکی از بحثهای جدّی در نظامهای اجتماعی و قوانین اساسی حکومتها، تعیین مفسّر رسمی برای قانون اساسی و کیفیت تعیین جانشین برای حاکم در صورت مرگ یا کنارهگیری وی است. حتی برای تعیین جانشین موقت تا زمانی که جانشین دایم معیّن شود هم تدابیری اندیشیدهاند.
بنابراین، انتظار و تحلیل آن دشمنان قسم خورده، انتظاری طبیعی و تحلیلی مطابق با سنتهای اجتماعی بوده است. بدین ترتیب اگر با تعیین جانشین برای پیامبراکرمصلی الله علیه و آله و سلم، رهبری دینی از فرد حقیقی به عنوان و حقیقت «عصمت» منتقل میشد، نتایج زیر به دست میآمد:
۱٫ تمام نقشههای دشمنان نقش بر آب شده، توطئهها و برنامههایشان در هم میریخت و آخرین امیدشان به یأس مبدّل میگشت.
۲٫ تغییری کیفی و پیشرفتی عمودی در دین حاصل شده، سبب تکامل آن میگردید، زیرا دین، متولی و مفسّر رسمی پیدا میکرد؛ کسی که با تطبیق حوادث و وقایع جدید بر خطوط کلی دین مانع تحریف آن میشد و با دفاع جانانه از آن موجبات استقامت دین در مقابل بیگانه را فراهم میکرد.
از آنجا که این حکم از سنخ سایر احکام نیست، نزول احکام و آیات دیگر در باقیمانده عمر پیامبراکرمصلی الله علیه و آله و سلم منافاتی با کمال دین ندارد، در حالی که اگر از سنخ سایر احکام میبود، منافات داشت.
۳٫ نعمت ولایت الهی که در ولایت پیغمبراکرمصلی الله علیه و آله و سلم تبلور یافته بود، با جعل ولایت برای جانشینان آن حضرت به اتمام میرسید.
۴٫ در چنین شرایطی ترسیدن مسلمانان از دسیسههای دشمنان بیجهت بود.
۵٫ اسلام، با داشتن چنین متولیانی میتوانست، دین برگزیده الهی برای جامعه بشری برای همیشه تاریخ باشد.
۶٫ حسادت و حبّ و بغضهای شخصی یکی از اصلیترین موانع پذیرش حق است. از این جهت باید از خدا ترسید و در پذیرش یا ردّ چنین متولیان و جانشینانی حبّ و بغضهای شخصی را دخالت نداد، بلکه فقط براساس خواسته الهی و حکم او حرکت کرد.
بنابراین، تمام خصوصیتهای ششگانهای که در آیه مطرح شده است، در تعیین جانشین برای آن حضرت وجود دارد. بدین ترتیب اگر «الیوم» مصداقی در تاریخ اسلام داشته باشد که با توجه به اِخبار آیه کریمه، قطعاً چنین مصداقی وجود دارد روزی جز هیجده ذیحجهء سال دهم هجری که در آن روز پیغمبر اکرمصلی الله علیه و آله و سلم به دستور خدای سبحان، علی(علیهالسلام) را به جانشینی خود نصب کرد، نخواهد بود.
نتیجه این که قراین داخلی آیه، گفتار کسانی را تأیید میکند که گفتهاند: آیه مربوط به ماجرای غدیرخم و تعیین جانشین برای آن حضرت است و برای تعیین مصداق آن نیازی به روایات نداریم.
کیفیت نزول آیه :
برخی از علمای شیعه به اقتضای ظاهر روایات احتمال دادهاند که این بخش از آیه جدا از بقیه بخشها نازل شده و هنگام جمعآوری قرآن در اینجا قرار داده شده است، در حالی که غالب یا همه مفسران اهل سنت میگویند: مجموع این آیات با هم نازل شده و قسمتهای گوناگون آن مضمون مشترک دارد. ازاینرو لازم است هر دو احتمال به طور جداگانه مورد بحث و گفتگو قرار گیرد:
احتمال یکم. علمای شیعه معتقدند، تعدد یا وحدت آیات به تنهایی نمیتواند دلیل تعدد یا وحدت نزول باشد؛ یعنی همانگونه که دو آیه بودن نشان تعدّد نزول نیست، یک آیه بودن نیز دلیل وحدت نزول تمام بخشهای آن نمیتواند باشد. برای مثال در پایان آیه ۲۱۹ سوره بقره آمده است: ﴿کذلک یبیّن الله لکم الایات لعلّکم تتفکّرون﴾ و در ابتدای آیه بعد میفرماید: ﴿فی الدنیا والاخره﴾28. اندکی تأمل نشان میدهد که این دو آیه با هم نازل شدهاند، زیرا از نظر ادبی جمله ﴿فی الدنیا والاخره﴾ متعلق به ﴿تتفکرون﴾ و ظرف تفکّر است. پس باید با هم نازل شده باشند، هر چند که در دو آیه جدا از هم آمده و هر کدام شماره جداگانهای دارد. هم چنین ﴿و باللیل... ﴾ که در آیه ۱۳۸سوره صافات آمده، متعلّق به ﴿... لتمرّون... ﴾ است که در آیه قبل آمده است29 .
از سوی دیگر، دقت در ضمیرهای آیه تطهیر که در سوره احزاب آمده، نشان میدهد که این جمله از قبل و بعد خود مستقلّ است. چنان که مضمون و محتوای آن شهادت میدهد که مخاطبی غیر از مخاطب قبل و بعد خود دارد30 . شأن نزولی که علمای اهل سنت نقل کردهاند هم نشان میدهد که این فقره از آیه در واقعهای خاص نازل شده است.
در آیه مورد بحث نیز مطلب از همین قرار است، زیرا هنگام بیان حکم خون، مردار، گوشت خوک و... میفرماید: ﴿الیوم یئس الّذین کفروا من دینکم فلا تخْشوْهم واخْشونِ الیوم أکمَلْت لکم دینکم وأتْممتُ علیکم نعمتی ورَضیتُ لکم الإسلام دیناً﴾31.
همانطور که میدانیم معلوم شدن حکم خون و امثال آن موجب یأس دشمن و تکمیل دین نمیشود. شاهد آن این است که این احکام، قبلاً در دو سوره مکی انعام (آیه ۱۴۵) و نحل (آیه ۱۱۵) و نیز در آیه ۳۷۱ سوره بقره که اولین سوره مدنی است، نازل شده بود، ولی عنوان یأس کفار و تکمیل دین در آنها مطرح نیست، در حالی که اگر نزول و ابلاغ این احکام دارای چنین خاصیتی باشد، باید در آن سورهها نیز ﴿الیوم یئس... ﴾ ذکر میشد.
بدین ترتیب ﴿الیوم... ﴾ نمیتواند اشاره به روز نزول حکم خون، مردار و... باشد، بلکه باید اشاره به روزی باشد که در آن حادثه مهم دیگری واقع شد. از این جهت شیعه اعتقاد دارد، ﴿الیوم أکملت... ﴾ اشاره به روزی است که نبی اکرمصلی الله علیه و آله و سلم آیه ﴿یا أیّها الرسول بلّغ ما أنزل إلیک من ربّک﴾32 را امتثال کرد. امری که اگر امتثال نمیشد، زحمات بیست و سه ساله آن حضرت به هدر میرفت و رسالت الهی ابلاغ نمیگردید.
نتیجه این که یا باید بگوییم، این دو بخش جدای از قبل و بعد خود نازل شده، لیکن هنگام جمع آوری قرآن به دستور رسول اکرمصلی الله علیه و آله و سلم یا به دستور کسانی که بعد از آن حضرت به جمع آوری قرآن پرداختند طبق مبانی مختلف در تدوین قرآن مصون از تحریف در اینجا قرار گرفته است و یا این که بگوییم، این دو جمله همراه قبل و بعد خود نازل شده است، لیکن به روز نزول آیه، از آن جهت که ظرف نزول برخی احکام فقهی است، اشارهای ندارد، بلکه جمله معترضهای33 است که بین این جملات قرار گرفته است.
مؤید این مدّعا آن است که اگر این دو جمله را حذف کنیم، بقیه آیه تامّ و کامل خواهد بود و خللی در معنای آن وارد نمیشود. چنان که حذف آیه تطهیر خللی در معنا ایجاد نمیکند، بلکه معنا روشنتر و ترجمه و تفسیر راحتتر خواهد شد.
احتمال دوم. این جمله همراه بقیه قسمتهای آیه نازل شده و از آنها جدا نیست، چنان که مفسران عامه بر این باورند.
البته ظواهر نیز همین را تأیید میکند، زیرا نظم ظاهری آیات اقتضا میکند که به همین ترتیبِ موجود نازل شده باشد، مگر این که دلیل محکمی دلالت کند که ترتیب نزول غیر از ترتیب موجود است، ولی چنین دلیلی وجود ندارد.
با این احتمال نیز نمیتوان گفت که ﴿الیوم﴾ اشاره به روز نزول احکام مذکور در آیه است، زیرا وحدت نزول نقشی در این جهت ندارد. همانگونه که صدر آیه ۲۹ سوره یوسف با خطاب به حضرت یوسف(علیهالسلام) میفرماید: ﴿یوسف أعرض عن هذا﴾34و در ذیل آن با خطاب به همسر عزیز مصر آمده است: ﴿واسْتغفری لذنبکِ﴾35 . با آن که مجموع اینها یک آیه بیشتر نیست و نامی از همسر عزیز مصر به میان نیامده، کسی ادعا نکرده که هر دو بخش آیه خطاب به یک نفر است.
بنابراین، گرچه در محاورات و گفتوگوهای عرفی از وحدت سیاق به عنوان یک اصل و قاعده عقلایی نام میبرند و بدان توجه و عنایت دارند، لیکن نمیتوان گفت که یک قاعده کلّی و عمومی است و همیشه میتواند دلیل یا مؤیّد باشد، به ویژه اگر قرینه داخلی یا خارجی بر خلاف آن وجود داشته باشد.
امام صادق(علیهالسلام) در این باره میفرماید: «إن الآیه لتنزل أولها فی شیءٍ و أوسطها فی شیء وآخرها فی شیءٍ آخر»36 ؛ گاهی اوّل آیهای از قرآن درباره چیزی، وسط آن درباره چیزی دیگر و آخر آن درباره چیز سومی است.
سرّش آن است که قرآن کتاب فنّی و علمی اصطلاحی نیست تا مطالب آن به صورت ابواب و فصول جداگانه مطرح شده باشد، بلکه کتاب هدایت است، و هدفش از طرح مطالب گوناگون علمی، فنی، تاریخی، ضرب المثل و... هدایت و راهنمایی انسانها است. از این رو در کنار مهمترین دلیل علمی موعظه میکند37 . همراه با ارائه براهین مهم فلسفی و عقلی بر توحید، نظاره کردن به زمین، آسمان، شتر و... را که سطح متوسط از ادلّه توحیدی تلقّی میشود، گوشزد مینماید؛ ﴿أفلا ینظرون إلی الإبل کیف خلقت٭ وإلی السماء کیف رفعت٭ وإلی الجبال کیف نصبت٭ وإلی الأرض کیف سطحت﴾38.
صاحب تفسیر المنار در این باره میگوید: إنّ القرآن لیس کتاباً فنّیاً فیکون لکلّ مقصدٍ من مقاصده باب خاص به، وإنّما هو کتاب هدایه ووعظٍ ینتقل بالإنسان من شأن من شؤونه إلی آخر، ویعود إلی مباحثِ المقصد الواحد المره بعد المره مع التفنّن فی العباره والتنویع فی البیان، حتّی لا یملّ تالیه وسامعه من المواظبه علی الاهتداء...39 ؛ قرآن کتاب فنّی نیست تا برای هر مقصدی از مقاصدش باب مخصوصی داشته باشد، بلکه کتاب هدایت و موعظه است که انسان را از مطلبی به مطلب دیگر منتقل میکند و دوباره به همان مطلب اول باز میگردد. در عین حال، در عبارت تفنّن و در بیان تنوّع دارد، به گونهای که نه خواننده را خسته میکند و نه
شنونده را از مواظبت بر هدایت پذیری ملول میسازد....
پی نوشت ها :
1. غدیر در لغت به تالاب و آبگیر گفته میشود که آب باران و سیل در آن جمع میشود (فرهنگ معین، ج۲، ص۲۳۹۳). غدیر خم آبگیری است بین مکّه و مدینه در ناحیه جحفه، واقع در دو میلی جحفه که چشمهای در آن میریخته و ماجرای ابلاغ ولایت علی(علیهالسلام) در آنجا واقع شد (فرهنگ معین، ج۶، ص۱۲۴۴).
2. خصال صدوق، ج۱، ص۱۷۳٫
3. سوره عصر، آیات ۲ ۱٫
4. حلیه الأولیاء، ج۴، ص۳۴۵٫
5. سیره ابن هشام، ج۳، ص ۳۳۴ .
6. سیره ابنهشام، ج۳، ص۳۳۶٫
7. سوره توبه، آیه ۲۸٫ ای کسانی که ایمان آوردید، به راستی که مشرکان نجس هستند. پس نباید بعد از این سال به مسجد الحرام نزدیک شوند.
8. نهجالبلاغه، نامه ۱۶٫
9. در تاریخ آمده است: ابوغبشان، در حال مستی کلیدداری و تولیت کعبه را به یک مشک شراب فروخت (الکنی والألقاب، ج۱، ص۱۲۸).
10. نهجالبلاغه، خطبه ۱۹۲ (قاصعه). آیا نمیبینید خداوند سبحان انسانها را از زمان آدم(علیهالسلام) تا آخرین انسانهای این عالم، با سنگهایی آزموده است که نه ضرری میرسانند و نه نفعی، نه میبینند و نه میشنوند.
11. بحارالأنوار، ج۹۶، ص۳۷۴٫ مردم مأمور شدند سراغ این سنگها بیایند و گرد آن طواف کنند. سپس به سراغ ما بیایند و با اعلام پذیرش ولایت ما، نصرت خویش را بر ما عرضه دارند.
12. کامل ابن اثیر، حوادث سالهای ۶۴ و ۷۳٫
13. سوره تکویر، آیه ۲۴٫ پیامبر نسبت به وحی ضنین و بخیل نیست.
14. بحارالأنوار، ج۶۷، ص۹۶٫ ای مردم! به خدا قسم، چیزی نیست که شما را به بهشت، نزدیک و از جهنّم دور کند، مگر آن که شما را امر به آن کردم و چیزی نیست که شما را به آتش نزدیک و از بهشت دور کند، مگر آن که شما را از آن نهی کردم.
15. سوره انعام، آیه ۲۶٫ کافران، دیگران را از نزدیک شدن به حق نهی میکنند و خودشان نیز از حق دوری میگزینند.
16. ر.ک: سیره ابن هشام، ج۳، ص۶۸٫
17. همان، ج۴، ص ۱۶۲٫
18. همان، ص۱۷۹؛ مجمع البیان، ج۵، ص۷۱، ذیل آیه ۶۵ سوره توبه.
19. بحارالأنوار، ج۲۱، ص۲۴۷؛ مجمع البیان، همان.
20. سوره مائده، آیه ۵۲٫ میبینی کسانی که در قلبهایشان بیماری است، در دوستی و نزدیک شدن به آنان سرعت و شتاب دارند.
21. سوره احزاب، آیه ۶۰٫ اگر منافقان و کسانی که در دلهایشان مرض وجود دارد و شایعه افکنان در مدینه از کارشان دست نکشند، تو را بر ضد آنان میشورانیم و جز مدّتی کوتاه در مجاورت تو نخواهند ماند.
22. سوره منافقون، آیه ۷٫ منافقان کسانی هستند که میگویند: به کسانی که اطراف رسول خدا هستند، انفاق نکنید تا پراکنده شوند.
23. سوره منافقون، آیه ۸٫ بیتردید عزّتمندان و بزرگان، زبونان را بیرون خواهند کرد.
24. سوره نور، آیه ۱۱٫ کسانی که داستان اِفک را به وجود آوردند، گروهی از شما هستند. این ماجرا را شرّی برای خود مپندارید، بلکه خیری برای شماست...
25. راجع به «نگرش سلطنتی به نبوّت» در «نکتهها» بحث خواهیم کرد (ر.ک: ص۱۶۰).
26. مجمع البیان، ج۱۰، ص۶۳۸، ذیل سوره.
27. کشاف، ج۴، ص۸۰۸، ذیل سوره.
28. این گونه، خدا آیات را برای شما روشن میکند شاید که شما درباره دنیا و آخرت اندیشه کنید.
29. برای این مطلب، در قرآن کریم شواهد فراوانی وجود دارد که آیه نور (سوره نور، آیه ۳۵) و آیات پس از آن را میتوان نمونه دیگری از آن دانست.
30. برای مطالعه و دقت بیشتر در آیه تطهیر رجوع کنید به فصل پنجم همین بخش از کتاب.
31. سوره مائده، آیه ۳٫امروز [روزی است که] کافران از [نفوذ در] دینتان [و نابودی آن] ناامید شدند. بنابراین، از آنها نترسید و از من بترسید. امروز، [روزی است که] دین شما را کامل و نعمتم را بر شما تمام کردم و راضی شدم که اسلام برای شما دین و آیین باشد.
32. سوره مائده، آیه ۷۶٫ ای پیامبر! آنچه که از سوی پروردگارت به سوی تو نازل میشود، به مردم ابلاغ کن.
33. جمله معترضه، اصطلاحاً به جملهای گفته میشود که با ملاحظه برخی شرایط در میان جملههای دیگر قرار میگیرد و ارتباط منطقی با آن جملات ندارد، هر چند که بیارتباط هم نیست، لیکن این ارتباط به گونهای نیست که اگر این جمله نباشد، خللی در معنای جملههای قبل و بعد ایجاد کند. البته آوردن جمله معترضه، خالی از حکمت نیست و ممکن است متکلّم، انگیزههای مختلفی از ذکر آن داشته باشد. مثلاً انسان در حال سخن گفتن با دیگری درباره مطلبی علمی است، لیکن بر اثر احساس خطر از وقوع زلزله یا حادثه سهمگین دیگر در بین گفتگو ناگهان کلام را قطع کرده، هشدار میدهد. جمله معترضه در قرآن کریم نیز فراوان است، مانند: «وإذا بدّلنا ءایه مکان ءایه والله أعلم بما ینزّل قالوا إنّما أنت مُفْتَر... »؛ هرگاه که حکمی را به حکم دیگر تبدیل کنیم و خدا آگاهتر است به چیزی که نازل میکند میگویند: تو دروغگو هستی (نحل، ۱۰۱). در این آیه جمله «والله أعلم بما ینزّل» جمله معترضه است. همچنین دو آیه «ذلک عیسی بن مریم قول الحقّ الذی فیه یمترون ٭ ما کان للّه أن یتخذ من ولد سبحانه إذا قضی أمراً فإنّما یقول له کن فیکون» (سوره مریم، آیات ۴۳ و ۵۳) معترضه است و در میان کلماتی که حضرت عیسی(علیهالسلام) در گهواره بیان کرد، آمده است. در زبان فارسی معمولاً جمله معترضه را بین دو پرانتز، دو خط تیره (( یا دو ویرگول ))، قرار میدهند.
34. ای یوسف! از این حادثه صرفنظر کن.
35. و تو ای زن! از گناه خویش استغفار کن.
36. بحارالأنوار، ج۸۹، ص۹۴ (به نقل از: تفسیر عیاشی، ج۱، ص۱۱).
37. مثلاً از حضرت یوسف(علیهالسلام) نقل کرده که در کنار تعبیر خواب، استدلال بر توحید کرد و گفت: ربّ واحد بر ارباب متعدد و متفرق ترجیح دارد. هیچ معبودی غیر از خدا حقیقت ندارد و اسمایی بیمحتوا بیش نیست، حکم از آن خداست، ما مأمور به عبادت او هستیم و... (سوره یوسف، آیات ۴۰ ـ ۳۹).
38. سوره غاشیه، آیات ۲۰ ـ ۱۷٫ آیا به شتر نگاه نمیکنند که چگونه خلق شده است؟ و به آسمان نگاه نمیکنند که چگونه برافراشته شده است؟ و به کوهها نمینگرند که چگونه نصب گردیده است؟ و به زمین نظاره نمیکنند که چگونه گسترده شده است؟
39. تفسیر المنار، ج۲، ص۱۵۴، ذیل آیه ۱۴۲ سوره بقره.
منبع : مجله الکترونیکی اسراء، شماره سیزدهم، ویژه نامه غدیر ذی الحجه 1431، آذر 1389
نظرات شما عزیزان: